خودكامگي و استبداد بر طالقاني نقد
زمان ابوذر درگذشت سالگرد يكمين و بيست مناسبت به
طالقاني آيتالله
جلالي جمشيد :نوشته
بود دورانش وفاداري خيل سر آنكه
بود سرتاسرايرانش دلباخته آنكه
ميتاخت سواران خورشيد همه با همعنان
بود يارانش راحت و خود رنج پي در
نياز ارباب به آموخت دگر نمازي او
بود خداخوانش آهنگ در كه اثرها چه
(خرمشاهي بهاءالدين چكامه از)
را طالقاني آيتالله زندهياد نام كه است كسي كمتر
مردمي مبارزات پير اين مصائب و رنجها از و باشد نشنيده
ضد مبارزه در او پايداري و هوشياري بيشك.باشد بياطلاع
كه عصري.است بوده كمنظيري نمونه ما ، ملت ديكتاتوري
سياسي و اجتماعي مناسبات در مشاركت و حضور به طالقاني
بود مردي او.ميشود تعبير مبارزه عصر به ورزيد مبادرت
رگ در هماره خلق ، نبض كه تاثيرگذار جاذبهاي قدرت با
بهخصوص منطقه جنبشهاي نيز و مردم جنبش با.ميتپيد جانش
گاه بيداد در.داشت پيوند جمالعبدالناصر مصر و فلسطين
مردم به كه بود ناگفتنيها بسيار چه خودش سكوت با شاه ،
در را مرد اين سركش روح نتوانست زندان سالها تحمل.گفت
سال 50 ، از بعد پليسي وحشتناك خفقان دوران در.شكند هم
نگرفت كناره مبارزه از كه بود رجالي نادر از طالقاني
با نابرابر و خونين نبردي درگير كه ومبارزانيرا
در طالقاني فريادهاي.نگذاشت تنها بودند رژيم مزدوران
در كه بود رزمندهاي جوانان ضجه انعكاس از 50 بعد سالهاي
بعد.ميزدند فرياد را مردم آزادي و را خدا شكنجهگاهها ،
آخرين اين ميكردم فكر ميگويد خودش دستگيري يك از
روي كه ندهد را آن مهلت اجل ديگر و باشد من دستگيري
آستين از ديگر بار يك خدا دست اما.ببينم را آزادي
و برآمد (ره)خميني امام فريادهاي و محروم تودههاي
طالقاني ، پس آن از.بازگرداند ملت آغوش به را طالقاني
را انقلاب تداوم خودش آگاهانه رهنمودهاي با گذشته همچون
.است زده فرياد
***
در آزادي ، و اختيار جوهره به طالقاني باور و اعتقاد
نيز اجتماعي مسائل چارچوب در و است بارز او انسانشناسي
كلام ، مبناي.نميكند ديگر چيز هيچ فداي را انسان آزادي
و قرآن كه درسي.ميباشد بقره سوره آيه 205 قسمت اين در
مساله يك و ميدهد ما به آيه اين در حكيم و عليم خداوند
آن درگير امروز به تا آغاز از بشر كه را اجتماعي مهم
استبداد:است گذارده بشري مجامع در شومي آثار و بوده
جاي آزادي ، استبداد ، مقابل در و انسانها بر انسان
و الدنيا فيالحيوه قوله يعجبك من الناس من و" ميگيرد
كسي مردم از و" "هوالدالخصام و قلبه مافي علي يشهدالله
گواه و دنيا زندگي در او سخن ترا آرد بشگفت كه است
لجوجترين او آنكه با دارد ، دل در آنچه بر را خدا ميآورد
".است پيشه دشمن
در حج است آمده ميان به سخن حج مورد در آيه ، اين از قبل
و اولي فطرت به مردم برگشتن" يعني طالقاني مرحوم نظر
اجتماعي توحيدي ، اجتماع يعني ميخواستند انبياء كه آنچه
يك بشوند همه.كنند حركت محور يك اطراف در مردم همه كه
يك حركت ، يك ذكر ، يك يكدرك ، شعور ، يك آدم يك انسان ،
".برگردد خدا به يعني برگردد خود به انسانشعار
خطري احساس ميكند تاكيد طالقاني مرحوم كه نكتهاي اما
خودخواه ، انسان استبداد ، ميكند ، تهديد را اجتماع كه است
بر گسيختهاش بند از آرزوهاي و هواها و شهوات كه انساني
كه انساني.شده حاكم انسانياش حيثيت و شرف و وجدان
آفريده ، آزاد خدا كه انسانهايي و بشر نفوس بر بخواهد
.باشد حاكم
ارادهاي خود اراده مافوق كه ميرسد جايي به مستبد كار
اخذته الله اتق له قيل اذا و" است گناه غرق چون نميبيند
را ، خدا دار پروا كه او به شود گفته وچون" "بالاثم العزه
".گيرد فرا را او سركش خوي
آزادي انسانها براي را مساله مهمترين اسلام و قرآن مكتب
معناي كه است اين ميكند مطرح ايشان كه سوالي ميداند
نه؟ يا باشد مطلق و آزاد ميتواند انسان آيا چيست؟ آزادي
خصيصهاي چنين داراي زندگان و موجودات همه بين در انسان
تصميم در و خود سرنوشت در يعني شده ، آفريده مختار كه است
تا اختيارات ولي.است آزاد زندگي ، روش و راه اتخاذ و خود
خود انسانها آيا.است شده داده قرار انسان براي حدي چه
يا كنند تامين حدي يك در خود براي آزادي چنين ميتوانند
نه؟
خيال گاهي زندگي روش در انسان است معتقد طالقاني مرحوم
وحياني مكاتب.نيست آزاد واقع در ولي است آزاد كه ميكند
در دارند آنها به وابستگي كه انسانهايي و مادي مكاتب و
يك به و ميآورند سرفرود خيالي و واقعي قدرتهاي مقابل
عبادت به خداوند دعوت است ، انسان فطري كردن عبادت معنا
انسانها بر خدا اراده تحميل و مردم استثمار هيچگاه خود
ديگران عبوديت و قيد و بند از كه است اين براي بلكه نيست
چون بشري قوانين گفت ميتوان كلام يك در و باشيد آزاد
يك نيست حزبي منافع و گروهبينيها خودبينيها ، از خالي
.است نهفته آن در استبداد و تحميل نوع
"يعجبك من الناس من و" بحث مورد آيه به ميگرديم باز
از بعضي كه است اين آيه تفسير و توضيح در توجه قابل نكته
شعار ميكنند سخنراني ميشوند مواجه شما با وقتي مردم
خود فريفته را مردم تودههاي شما آنها ، گفته و ميدهند
شما به دنيايي وعدههاي "الحيوهالدنيا في قوله".ميكند
و قلبه في ما علي الله ويشهد" كه است مسلم و ميدهند
بر سخن.ميگذارند مايه هم خداوند از حتي و "هوالدالخصام
نفوذ و مقصود پيشرفت براي مردم مقدسات از كه است اين سر
هميشه كه نيست اين جز اين و كردن استفاده مردم در
فرمان مردم بر تزوير ، سلاح با استبدادي حكومتهاي
تعيين را مردم رفتارهاي و اعتقادات دين ، آنها.ميرانند
.ميكنند مشخص و
ميدهد نان و آب وعده كه كسي آن" طالقاني مرحوم نظر از
كه اوست ميخواهد را بشر آزادي كه كسي آن نيست بشر دلسوز
آزادي انسان ، .است بشر واقعي زندگي و حيات طرفدار
باز راهش ميخواهد انسان.ميخواهد نفس كرامت ميخواهد ،
مردم طرفدار را خودشان كه آنهايي.بكند تنفس باشد ،
"قلبه في ما علي يشهدالله" ميكنند ياد سوگند و ميدانند
را پايشان جا و رفتند بالا نردبان اين از كه قدر همين
همه به درميآيند كار از شاهي رضا يك وقت آن كردند سفت
حيات به نه ميكنند رحم مردم زندگي به نه ميتازند چيز
".مردم آزادي به نه مردم
ايران در استبداد از او عميق شناخت و طالقاني بلند درك
...و تندرو عناصر و انحصارطلبان برابر در تا شد باعث
نمايد طلب را سياسي و اجتماعي صحنه در مردم حضور و اراده
.ميدانست اساسي قانون شدن پياده در را مشكل او
بهارستان ميدان در تير 1358 در 30 خود سخنراني در
،(ص)پيغمبر سنت و قرآن متن از كه اسلامي":ميگويد
جمعيتي هر نميكند محدود را آزادي هيچگونه گرفته سرچشمه
اين كند ، محدود بحث و انتقاد در را مردم آزادي بخواهد
و استثمار نخواهد كه جمعيتي هر نشناخته ، را اسلام
".نشناخته را اسلام شود كن ريشه استبداد و استعمار
آلعمران و آيه 25 حديد سورههاي از بهرهگيري با ايشان
هدف كلي طور به آنها مفهوم كه آيه 135 نسا و آيه 18
ياد مردم براي قسط برپايي كتاب ، آوردن از را پيامبران
به را كسي هر حق يعني قسط" ميگويد قسط تعريف در ميكند
، قسط دادن قرار خود موقع در را كسي هر يعني قسط دادن ، او
نفي برگردانيدن ، خودش به را كسي هر فكر و كار ثمره يعني
كه انسان از انسان بهرهكشي يعني استثمار استثمار ،
".تاريخ ابتداي از بشري جوامع در است پديدهاي بدترين
اسلام و قرآن رهبري و اسلامي قسط به معتقد جامعه ايشان
هرم در خود جاي به كسي هر كه ميكند ترسيم طور اين را
هرم اين قاعده در و دارد را خود جايگاه نظام اين اجتماعي
يا حاكم طبقه مخروط ، اين راس ، در دارند قرار مردم توده
و فشارند تحت هرم ، قاعده طاغوتي نظامهاي در.است رهبر
منافع خلاف بر هم آن و ميشود صادر بالا از هميشه امر
بالا به پايين از بايد عادلانه نظام در ولي تودهها
در هستند مردم منتخب رهبري و اجتماعي نظام و بشود الهام
هرم نگهدارنده عنوان به را شوراها وجود ايشان كه اينجاست
به خطاب فيضيه در سخنرانيش در.ميبخشد ضرورت اجتماع ،
شماست ، خدمت در دولت شماست ، مال چيز همه":ميگفت مردم
بيايند ، حساب به واقعا مردم...و شما مسير در روحانيت
بازهم و "بگيرند بدست را خودشان سرنوشت واقعا مردم
مردم هوشيار ، وجدانهاي شده ، بيدار وجدانهاي از":ميگفت
كه هستند مردم همين كشيده رنج مردم محروم ، مردم دردمند ،
پيش مردم مشي خط در بايد حكومت ولاغير ، باشند حاكم بايد
مردم درد به هدايتش و نظارت همه با بايد ، روحانيت برود
در نزديك از خودم من":ميگفت كردستان مورد در و ".برسد
اين حرف چرا مدت اين در كه ميكردم تعجب بودم كردستان
...مردم اين ميخواهند چه كه نداد گوش كسي را مردم
سرنوشت خودمان مليت و منطقه چارچوب در ما ميگفتند
".باشد خودمان دست خودمان
آن تامين راه و آزادي خصوص در "مالكيت و اسلام" كتاب در
پيدايش اوايل از و غرب وسطاي قرون اواخر در:ميگويد
گرديد رايج آزادي كلمه صنعتي ، تحولات با اجتماعي نظريات
...شد واقع قانونگذاران و اجتماع علماي توجه مورد و
قانونگذاران و اخير قرون اجتماع علماي از بسياري
قوانين و حكومتها اختيار در آن سلب و آزادي ميپندارند
بستانند يا ببخشند بخواهند ملتي هر و كس هر به كه است
در است اختيار و عقل به ممتاز چون انسان كه است محقق
مورد در و "است شده آفريده آزاد جهت هر از عمل و انديشه
جامعه در انسان تعهدات به منوط را آن آزاديها شدن محدود
.است اجتنابناپذير امري اين البته كه ميداند بشري
بيان اينگونه را مشروع آزاديهاي تامين ديگر جاي در
جز چارهاي زنده ، و سالم اجتماع ايجاد براي":ميدارد
مجتمع بزرگ پيكر به پيوسته و موزون افراد ساختن و تربيت
از نظرشان وجهه شخصي استقلال عين در كه افرادي.نيست
وجدان و بلند همتشان و برگردد اجتماع به فردي منافع محور
قوانيني و اصول به و گردد زنده آنها نوعدوستي و اجتماعي
تامين اجتماع ضمن در را آنها فردي منافع و آزادي كه
".باشند داشته عقيده و ايمان ميكند
حكومتي اينگونه ميگيرد نتيجه كه است مقدمات اين با و
صورت بدين و باشد قوانين مجري و ملت همه نماينده بايد
اينگونه و گيرد قرار همه خير و صلاح و اصول بر حكومت
خاصي طبقه نماينده يا استبدادي نميتواند نيز حكومتي
.باشد
با مقايسه در را اسلامي قوانين مشخصههاي از يكي ايشان
اين كه ميداند آن اجرايي قدرت و استحكام عرفي ، قوانين
وجداني و معنوي مسئوليت و هدف به ايمان با همراه امر
را وي آگاهيهاي شارع ويژگيهاي بيان در و ميباشد افراد
ميداند لازم آن ارزشهاي و خواستها و بشر نفسيات رموز به
نفسيات محدود روابط حقوق و است حقوق قوانين ، منشا كه چرا
يك از را بشر قانونگذار اگر.است موجودات و افراد با
اينكه بر علاوه كند قانون وضع نظر اين با و بنگرد زاويه
انساني مسير قانون ، قالب در گرفته ناديده را انسانيت حق
نهايت در و سراب آغاز در انحراف اين كرده منحرف را
تضمين در قانون به مردم ايمان در و است هلاكت و گمراهي
را مردم حقوق تبلور و ميورزد تاكيد نيز ، آن اجرايي قدرت
.ميبيند جمهوريت در
مرحوم با مصاحبهاي كه اسلامي جمهوري نظام طرح كتاب در
آمده بيان آزادي و آزادي تقدم زمينه در ميباشد طالقاني
در و بپاخاستهاند همه فشار تحت حتي و مردم عامه":است
اجتماعي عدالت با قسط مساله و ميخواهند آزادي اول مرحله
گروهها همه.شد خواهد تامين آزادي پرتو در خود به خود
اين و كنند مطرح را عقايدشان كه بود خواهند و بوده آزاد
جاي در و "كنند انتخاب را راهشان بايد كه هستند مردم
بايد كه معتقدم من":ميگويد خبرگان مجلس مورد در ديگر
عبادي فبشر".كنند پيدا راه گروهها تمام مجلس اين در
هديهم الذين اولئك احسنه فيتبعون القول يستمعون الذين
است انساني كمال وسيله اين "اولوالالباب هم اولئك و الله
گرفته بهترين بعد و بشود شنيده مخالف حرف طرف ، حرف كه
هم ، نيايند اگر.بيايند مخالفين بايد هم ما مجلس در.شود
".شود گفته حرفشان اينكه تا كنيم دعوتشان بايد ما
تضارب مورد در اربعين 1399 در هدايت مسجد سخنراني در و
اينكه از ميترسند كه آنهايي":ميگويد انديشهها و آراء
نكنند ، كاري نزنند حرفي انديشههايشان ، مقابل در ديگران
مكتبشان نارسايي از كه است اين براي نميدهند آزادي يا
"الغي من الرشد تبين قد":ميگويد كه اسلامي ميترسند
و بشر افراد اين.باشيم داشته وحشتي چه اين ، براي ديگر
فكر ميكنند سعي بازيها مراد و مريد با كه هستند مكتبها
.دارند نگه محدود خود بندهاي در را مردم انديشه و
همه.بكشند بند به را مردم ميخواهند كه شخصپرستيهاست
از تا كنيد عبادت را خدا ميگويد قرآن.مشركند اينها
اصل ، .شويد آزاد قدرتي هر و پديدهاي هر بندهاي هر بندگي
"است آزادي
از انديشه آزادي درباره بازرگان مرحوم نظر خاتمه در و
طالقاني مرحوم نظر":است اينگونه طالقاني مرحوم ديدگاه
در و داشته نائيني مرحوم كه بود نظري همان آزادي به نسبت
در كتاب آن بود كرده بحث تنزيهالمله و تنبيهالامه كتاب
ايراني استبدادي ضد و ملي جامعه خصوصا ايراني جامعه
كتاب اين رواج باني طالقاني مرحوم.نبود شده شناخته خيلي
چاپ متداول فارسي زبان به و نوشت تفسيري و شرح برآن و شد
طرفدارش ما و طالقاني و نائيني مرحوم كه اي آزادي.كرد
ادعا برخي كه باري و بيبند معني به آزادي به بوديم
.نيست ميكنند
است آمده "الله الا لااله" كلمه در كه همانطور را آزادي
ميدانيم ، غيرقانون و غيرخدا حاكميت نفي مفهوم به
طاغوت ، نفي يعني هم طالقاني نظر از آزادي از طرفداري
.قانون و خدا و حق به نسبت است سركش كه است كسي طاغوت
مرحوم. ديكتاتوري با ضديت يعني آزادي ميگفت طالقاني
، بود داده تشخيص استبداد نوع دو كتاب همان در نيز نائيني
نوع دو هر طالقاني ديني ، استبداد و سلطنتي استبداد
اولي از بدتر را ديني استبداد و ميكرد نفي را استبداد
آدم يك بود ، قشري جامعه مطرود دليل همين به و ميدانست
مخالفين كينه بود ، آزادمنش يعني صدر سعه داراي و مسلمان
اگر نبود ، تهمت اهل نبود ، مشت اهل نميگرفت ، دل به را
.نميكرد تكفير را او ميكرد ، مخالفت ايشان افكار با كسي
با مخالفين با برخورد در ميپذيرفت ، را انتقاد بنابراين
نداشت عقيده طالقاني ميشد ، مواجه استدلال و منطق سلاح
او عقايد از اگر حتي يا نكند فكر او مثل كسي اگر كه
رهرو پر راهش ".كشت را او بايد شود منكر يا نمود احتراز
"الهدي اتبع من علي والسلام".باد
:منابع
ذكر بدون جدوم ، طالقاني ، سيدمحمود قرآن ، از پرتوي -1
انتشارات طالقاني ، سيدمحمود استبداد ، و آزادي -2/ناشر
-4/ ناشر ذكر بدون طالقاني ، سيدمحمود ابراهيم ، -3/ ناس
/ انتشار سهامي شركت طالقاني ، سيدمحمود مالكيت ، و اسلام
آزادي ، و وحدت -6/فيضيه در:طالقاني آيتالله -5
-بستهنگار تنظيم ، محمد و گردآورنده طالقاني ، سيدمحمود
-7/ طالقاني آيتالله فرهنگي بنياد -جعفري سيدمحمدمهدي
پاورقيهاي نائيني ، علامه تنزيهالمله ، و تنبيهالامه
و شمارههاي 224 هاجر ، پيام نشريه -8/ طالقاني سيدمحمود
236
|