بينالمللي مناسبات جديد سرمشق تمدنها گفتوگوي
ملل سازمان عمومي مجمع اجلاس در خاتمي خطابه كامل متن
پس ايران ، سياسي توسعه الگوي دستاوردهاي دامنه :اشاره
نظريه قالب در بينالمللي سطح در اكنون خرداد 76 ، دوم از
طرح آيااست درانداخته نو طرحي تمدنها ، گفتوگوي
از پس نوين نظام تئوريك خلاء ميتواند تمدنها گفتوگوي
آن پاسخ كه است سئوالي اين برساند؟ سامان به را سرد جنگ
جهاني و بزرگ معمار خاتمي آقاي سخنان در بايد را
براي سرمشقي بهعنوان را آن اكنون كه تمدنها گفتوگوي
ويژه اجلاس در و ميكند مطرح دنياي 2000 مناسبات
شده ، قرائت ايشان توسط ها فرهنگ و تمدنها گفتوگوي
.كرد جستجو
سازمان عمومي مجمع اجلاس در خاتمي خطابه كامل متن هم با
:ميخوانيم را متحد ملل
انديشه گروه
دبيركل ، آقاي رئيس ، آقاي ;الرحيم الرحمن بسمالله
جمهوري پيشنهاد تصويب از آقايان ، و خانمها عاليجنابان ،
در تمدنها و فرهنگها گفتوگوي درباره ايران اسلامي
اما نميگذرد ، چنداني زمان متحد ملل سازمان عمومي مجمع
به سياسي مجامع و علمي محافل بيشتر توجه شاهد ما روز ، هر
و پذيرش اين علل پيبردنبه براي.هستيم پيشنهاد اين
دلايل به نيز و جهان اوضاع به بايد لاجرم اقبال ،
طبعا كه وضعي:كنيم توجه جهان كنوني وضع از عدمرضايت
.نميكند تاييد را آن دوستي وانسان عدالتخواه شخص هيچ
مغتنمي متحد ، فرصت ملل سازمان در هزاره اجلاس برگزاري
تفصيل به بشري آلام سياسي جنبههاي تا است ساخته فراهم
مقدمتا دهيد اجازه اما.گيرد قرار چارهجويي بحثو مورد
عمدتا و نظري زمينههايتاريخي ، پيرامون نكاتي به
.كنم اشاره تمدنها گفتوگوي به دعوت غيرسياسي
اشاره فرصت فقط اينجا در من كه دلايلي مهمترين از يكي
است ، ايران جغرافيايي كمنظير موقعيت دارم ، را بهآن
شبه و آسيايميانه و خاورميانه و دور آسياي كه موقعيتي
تمدن و فرهنگي گوناگون حوزههاي بهطوركلي و هند قاره
استثنايي موقعيت اين.ميكند متصل اروپا قاره به را آسيا
و سياسي طوفانهاي وزش مسير در ايران ، كه است شده باعث
.گيرد قرار فرهنگي تبادل روحافزاي نسيم و تجاري روابط
يك جغرافيايي ، رشد موقعيت اين طبيعي و تبعي نتايج از يكي
يكي ميتوان را آن كه است بوده فرهنگي تربيت و ذوق نحوه
.دانست او تاريخ طول در ايراني روح خصايصاصلي از
فلسفي وتحليل اجتماعي روانشناسي نظر از وقتي خصيصه اين
گيرد ، قرار ملاحظه مورد ايراني معنويت تشكيلدهنده عناصر
درون در نظير كم و قدرتاستثنايي يك وجود نشاندهنده
"ادغام قدرت"به آن ، از ميتوان كه است ايرانيان فرهنگ
آيينها در تدبر و تامل ادغام ، قدرت از مراد و كرد تعبير
گزينش و تمدنها و فرهنگها مختلف دستاوردهاي و وروشها
خويش فرهنگي اندوخته بر افزودن و متناسب اقتباسعناصر و
و ايراني خرد از آمده فراهم سهرورديكه معنوي حكمت.است
اسلامياست ، نمونهاي تفكر و شهود و معرفت و يوناني عقل
را آن ما كه است قدرتي آن از نظير كم و مثالزدني
.ناميديم "ادغام" ايرانيبراي روح توانايي
و فكر منابع اساسيترين از يكي به بايد اين ، از گذشته
كه معنويتي.كنم اشاره نيز اسلام ايرانييعني فرهنگ
و زمين صفحات جهانياست ، همه استمعرفتي آن معرف اسلام
بالقوه مخاطب تاريخ ، طول تمام در بشر آحاد تمام
برابري جنبه بر تاكيد جهت به كه دعوتي.اند دعوتاسلامي
دل خون ، و خاك چون عناصري عدماعتبار و انسانها ذاتي
اهتمام ديگر ازطرفبود ربوده را آزادي و عدالت تشنگان
موجب وحي ، از عقل تفكيكناپذيري و تعقل و تفكر به
يكي اسلامي تمدن.است شده نهان و آشكار ثنويت غلبهبر
قرآن) مقدس متن يك محور حول كه است تمدنهايي ازمعدود
ناشي اسلامي ، تمدن وحدتاست يافته گسترش و تاسيس(مجيد
و شنيدند اسلامي ملل و همهاقوام كه صدايياست وحدت از
.دادند دعوت آن به كه است پاسخي از ناشي آن ، كثرت
را اسلامي تمدن و فرهنگي دستاوردهاي كثرت و تنوع رمز
تفصيل و تفسير و واحد سخني شنيدن جست ، نكته همين در بايد
.گوناگون انحاء به سخن آن
فرهنگ واقعيت شود ، لحاظ بايد جدي بهطور اكنون آنچه
به بياعتنا نبايد و نميتواند جهاني فرهنگ جهانياست ،
تحميل آنها به را بومي ، خود فرهنگهاي خصوصيات و مقتضيات
مطابقبا و زمان مرور به كه تمدنهايي و فرهنگها.كند
از شبكهاي در ملت يك سنتي و تاريخي خصوصيات و جمعي روح
فراهم هستند ، متناسب و متلائم بايكديگر كه مناسبات
تشكيلدهنده عناصر عينكثرت در روي ، اين از و آمدهاند
.انتزاعكرد مجموعه آن از ميتوان را واحدي صورت آنها ،
اشخاص مراودات و مطالعات نتيجه كه جهاني فرهنگ اما
با است ، درمقايسه جغرافيايي صفحاتمختلف از فرهنگي
علم روي از انتخابيكه فرهنگياست محلي ، و ملي فرهنگهاي
به و است شده انتزاع طبيعي ، مجموعهاي از آگاهي ، و
ماده طبيعي وحدت عدم فرهنگ ، اين خصوصيات از يكي اينلحاظ
و امتزاج يا اصلي و جوهري عناصر همچنيننداشتن و صورت و
خروج براي.وجنبياست فرعي عناصر با اصلي عناصر اختلاط
و صور مرج و هرج را آن ميتوان كه وضعيت اين از
و گو و گفت جز چارهاي ناميد ، فرهنگي و اشكالتمدني
و فرهنگي مختلف عرصههاي فهمدر و تجربه و دانش مبادله
مهاجرت ازاين نيست ، قادر كسي امروز زيرا.نيست تمدني
جهاني مختلف مناطق به فرهنگي و تمدني مفاهيم آزاد
ميان گو و گفت اين اگر ديگر ، طرف از كندو جلوگيري
به كه هنرمندان متفكرانو دانشمندان ، روشنفكران ،
نپذيرد ، صورت دارند ، تعلق فرهنگي و تمدني مختلف حوزههاي
دچار فرهنگي بيخانماني نوع يك به مردم كه ميرود آن بيم
نه و خود فرهنگ امن دامن در نه آنهاديگر نتيجه در و شوند
زندگي و سكنيگزيدن براي جايي جهاني ، فرهنگ باز افق در
.يافت نخواهند كردن
محدود خوشبختانه گذشته ، قرن سياسي و اجتماعي سرگذشت نقد
جهان ابرقدرتهاي و قدرتها فعاليتهايسياسي نقادي به
مورد نيزعميقا و نظري جنبه از مطلب اين.است نمانده
و نظريات به روايت مفهوم اطلاق.است شده واقع نقادي
مطرح متفكران از بعضي كه سياسي و اجتماعي ايدئولوژيهاي
سياسي فلسفههاي طمطراق پر كهادعاهاي شد باعث كردهاند
بطلان شده ، متزلزل بهشدت بيستم قرن اجتماعي تئوريهاي و
تاريخ ميتوان ، آنها كمك به تنها كه نظيراين گزافي دعاوي
فهميد ، "درست" و "علمي" طور به را اقتصاد و فرهنگ و وتمدن
.شود آشكار
پرسشهاي با تمدنها گفتوگوي پيشنهاد! آقايان و خانمها
به وقتي مخصوصا امر اين.است مواجه علمي و نظري فراوان
و سبك به پيشنهادرا اين بخواهيم كه ميشود روشن خوبي
انسانشناسي ، فلسفه ، حوزههاي در كه دانشگاهي مباحث سياق
من.كنيم مطرح ميگيرد ، صورت زبانشناسي و جامعهشناسي
و فرهنگ و تمدن اساسيدرباره پرسشهاي نميخواهم
دهم ، كماهميتجلوه را زمينه اين در علمي و فكري اشتغالات
پيشنهاد از ايران منظوراصلي كه كنم تصريح ميخواهم ولي
مناسبات در جديد سرمشق يك طرح واقع در تمدنها گفتوگوي
با آنرا كه ميشود وقتيروشن سخن اين است ، بينالمللي
هماكنون ، و جديد دوره در كه ديگري سرمشقهاي
نقد باكنيم مقايسه است ، بينالمللي مبنايمناسبات
دليل ميتوانيم كه قبلياست سرمشق ساختارشكن و بنيادي
.كنيم شناسايي را جديد طرح نيازبه
علل در كاوش بدون و جهان سياسي گذشته از گرفتن درس بدون
بدون خلاصه و بيستم قرن در جهاني فاجعههايعظيم بروز
گفتمان بر متكي بينالمللكه برروابط حاكم سرمشق نقادي
دولتهاو نميتوانيم بود ، اقتدار تفخيم و تقديس و قدرت
دعوت تمدنها و فرهنگها گفتوگوي سرمشق رابه جهان مردم
منظر از اگر فرهنگها و تمدنها گفتوگوي سرمشق.كنيم
و وانهادن به دعوت شود ، درواقع واقع ملاحظه مورد اخلاقي
اراده به گرايش و تمسك و قدرت به معطوف اراده كردن ترك
نهايي نتيجه صورت ، اين در و است عشق به معطوف
و همدلي كه همسخني فقط نه فرهنگها و گفتوگويتمدنها
.است محبت
تحقق صورتامكان دو به تمدنها ، گفتوگوي !محترم حضار
:دارد
مختلف تمدنهاي و فرهنگها مصاديق تاثر و تاثير:الف
از را زمان طول در گوناگون عوامل اثر يكديگربر به نسبت
.كرد تعبير فرهنگها تمدنهاو گفتوگوي به ميتوان جهتي
اراديو و كمترانتخابي گفتوگو نوع اين كه است معلوم
يا اجتماعي حوادث محكوم بيشتر و شناخت و تصميم به مسبوق
.است تاريخي واتفاقات اقليمي اوضاع
گفتوگو فرهنگها ، و تمدنها ميان گفتوگوي ديگر صورت:ب
فيلسوفان و هنرمندان دانشمندان ، مثل آنها مياننمايندگان
و شناخت بر مبتني است ، فعاليتي صورتگفتوگو اين در.است
افق.نيست ياجغرافيايي تاريخي عوامل مقهور كه تصميم
موجب گرچه است ، آدمي وجود و ذات لازمه كه تاريخي
شكل انسان بودن تاريخي به عنايت با گفتوگو ميشودكه
نتوانيم ما كه نيست معني امربدان اين ولي گيرد ،
.باشيم داشته "فراتاريخي" گفتوگوهايي
هميشگي پرسشهاي متوجه طبعا كه "فراتاريخي" گفتوگوهاي
و شالوده بايد است ، سعادت و مرگ و معنيزندگي نظير بشر
تلقي اجتماعي و زمينههايسياسي ساير در گفتوگو اساس
و ظواهر به پرداخت بهصرف و مباني در گفتوگو بدون.شود
امورظاهري زيرا نميرسد ، سامان گفتوگوبه كار روساختها ،
توصيف "عاجل"و "ضروري" ،"واقعي" امور عنوان به معمولا كه
دقيق شناخت حداقل يا توافق بر متكي ميشونداگر
به معمولا نباشند ، مبنايي مسائل باب در گفتوگوكنندگان
.ميشوند سوءتفاهم گسترش و ايجاد به منجر ايجادتفاهم ، جاي
و فرهنگها ميان تاثر و تاثير و انديشهها مهاجرت
تاريخ در طبيعي بهنحو پرندگان ، مهاجرت مانند تمدنها
و رخدادهايشوم حتي است ، داشته دوام و استمرار
داد زمينهساز گاه ناخواسته بهطور جنگ مانند ناخوشايندي
"بزرگ كتابهاي" با آشنايي مثلا.فرهنگيبودهاند ستد و
اسناد جزو ملتي هر فرهنگ و تاريخفكر در كه است شده حاصل
فرهنگي حيات جوششو و زايش اصلي سرچشمه چنين هم و تاريخي
.ميشود محسوب ملت آن
همواره متون تفسير و ترجمه فرهنگي ، ستد و داد اين در
و متفكران نيز امروز.كردهاست ايفا خودرا بيبديل نقش
تدبر با توام تفسير روشمندو بازخواني ميبايد هنرمندان
موضوع را تمدني گوناگون حوزههاي بزرگ كتابهاي
يك از ترجمه بهمعني الزاما ترجمهدهند گفتوگوقرار
به زباني از متن ، بايد گاهي.ديگرنيست زباني به زبان
طول در زبان استكه درجايي اين و شود ترجمه زبان همان
.باشد كرده پيدا عميق معنايي دگرگوني تاريخ
زباني با ما ، كه است درجايي تر دقيق و تر مشكل اين از
.ندارد تفاوتي امروز زبان با ظاهر حيث كهاز باشيم مواجه
آن ، به زبان دو اين جهانياستكه و عالم در تفاوت بلكه
ومعنوي قدسي رازبان آن ميتوان كه زباني.دارند تعلق
در نشاتگرفته كه زباني با ماهوي و جوهري بهطور ناميد ،
بر آسمان درهاي عمومي و كلي بهطور زمانياستكه و زمين
سفر و دارد ريشهاي مبناييو استاختلاف شده مسدود زمين
.نميپذيرد صورت بهآساني ديگري به يكي از
جايي در فرهنگها گفتوگوي گردنههاي مشكلترين از يكي
عميقا كه زباني با گفتوگو ازطرفين يكي كه است
اينجا سكولاريسمدر از من منظور و - است سكولاريست
فكر انكار هرگونه شامل كه است گسترده و عام معنايي
- است غيب به اعتقاد و تجربهشهودي ماورايي ،
معنوي و ساحتقدسي امانت به وفادار كه زباني با بخواهد
چونبشر ، نيست ، محال گفتوگو اين.كند گفتوگو است ، انسان
همين به درست و خوداست "زبان" از وسيعتر و بزرگتر
كه است زبان بر انسان حقيقت وجودي يعنيتفوق دليل
.بست دل گفتوگو به ميتوان
تمدن فاوستي - دكارتي روايت كه است رسيده آن وقت گويا
از رواياتي ساير شنيدن براي را خود گوش غرب ، امروز
تخريب.كند بشريآماده فرهنگ و فكر ديگر حوزههاي
به اخير بيمارقرون نگاه معلول كه طبيعت بيانتهاي
دليل ميكندواگرهيچ تهديد را بشر نوع زندگي طبيعتاست ،
وجود گفتوگو ضرورت براي انساني سياسيو اجتماعي ، فلسفي ،
طبيعت ، و انسان نسبتميان اسفبار وضعيت همين مگر نداشت ،
ومصلحان دوستان انسان و متفكران همه كه ميآمد لازم باز
.دهند قرار خود وظايف همه صدر در را گفتوگو كار جهان ،
تمدن و فرهنگها ميان گفتوگو دستاوردهاي از ديگر يكي
- ميشود حاصل طبعا كه - ديگري تمدن و شناختفرهنگ نه ها ،
.است تمدنخود و فرهنگ شناخت بلكه
انفس و آفاق سير به بگيريم ، فاصله خود از بايد ما
بتوانيم وطن ، و جان خاك ، از دوري اين پساز تا بپردازيم
نوع هر.كنيم پيدا معرفتيعميق خود ، تمدن و فرهنگ به
در غوطهورشدن با ما ، است گرفتن فاصله مستلزم ديدني
و حضوري علم بر علاوه ميتوانيم كه است ديگري وجود
پيدا نيز خود به نسبت حصولي و علماكتسابي بيواسطه ،
دست به ميتوان ديدنديگري طريق از تنها كه علمي.كنيم
كسبآن ، براي ديگري راه كه است نفس معرفت نوعي آورد ،
.ندارد وجود
تربيت مستلزم فرهنگها و تمدنها گفتوگوي !گرامي حضار
و تفاهم مبادله براي گفتوگواست طرفين اخلاقي و عقلاني
فكري و منطقي نظم اخلاقي ، تربيت به محتاج ما سوءتفاهم نه
يا دوجانبه تلاشي گفتوگو ، كه آنجا از.هستيم ويژهاي
اين بايد ما نيست ، روشن آن نتايج قبل از و است چندجانبه
خلاف و غيرمترقبه بااموري كه باشيم داشته را آمادگي
عميقيميتوان گفتوگوي هر در شويم ، مواجه خود ، انتظار
.بود انساني روح خلاقيت ظهور و بروز منتظر
فرهنگها ميان گفتوگوي در! آقايان و خانمها رئيس ، آقاي
و فيلسوفان كنار در بزرگ بايدهنرمندان بيشك تمدنها و
خود ، فاخر و لايق مقام به شناسان يزدان و دانشمندان
ايشان براي جنگل و كوه دريا ، كه هنرمنداني دستيابند
دريا ، از ايشان بهره نيست معدن و نفت و انرژي منابع
كوهبراي است ، آسمان و آب گرداني آيينه و موج موسيقي
چوب تنها را جنگل و نيست خاك و سنگ از تنهاتودهاي آنها
اين حذفكرد استفاده آن ، از كهميتوان نميبينند
جهان ، اجتماعي و سياسي صحنهروابط از بيغرضانه گفتوگوي
حيوانابزارساز و كارگر حيوان به انسان تقليل موجب
بالاتر آن از و وگو گفت منكر لاجرم كسي چنين.ميشود
احكام محكوم امروز كه جهانياست محبت همدليو منكر
به نهايتا استكه جهاني اقتصادياست ، و نظامي سياسي ،
ساختهاي بيپايان تخريب زيست ، محيط بيانتهاي تخريب
جهاني.شد خواهد و شده منجر انسان شاعرانه و هنري معنوي
و تامل و سكنيگزيني براي محلي درآن ، آدميزاد جان كه
محتوم پوچانگاريسرنوشت نتيجه ، در.يافت نخواهد تدبر
پوچانگاريفكر اين بر غلبه برايبود خواهد جهاني چنين
.نيست كافي اجتماعي مصلحان كوشش و عالمان زبان و فيلسوفان
را زندگي خويش ، جادويي قدرت با كه است شاعر هنرمندو اين
ميربايد غنيمت به مرگ چنگال رااز زندگي از بخشي ياحداقل
.ممكنميسازد را انسان و طبيعت حيات ادامه و
و قدسي زبان با و درزبان هنرمندان ، و شاعران گفتوگوي
قرون مسموم بادهاي هجوم از كه زباني شود ، ممكنمي معنوي
و سبز جوانهاي چون و بردهباشد سلامت به جان اعصار ، و
چنان بيايماني ، هم سرد فصل بيرحم حكومت درعين ترد ،
و دهد صلا را انسان تاريخي و اصلي آرمانهاي پيروزي مژده
.فراخواند اميد و مقاومت به مردمانرا
جهان كنوني وضعيت گفتهاند ، متفكران از بعضي كه همانطور
طبيعت با و يكديگر با آدميان ميان بابتنسبت از را
و تنهايي و تكگويي طبعا.كرد تصور تراژيك جهاني ميتوان
تراژيك جهان نتيجه تنهايي ، اين از ناشي اضطراب احساس سپس
تضعيفوضعيت براي كوششي ميتوان را گفتوگو پيشنهاد.است
عميق دردهاي انكار معني به البته سخن اين.دانست تراژيك
به سطحي و مبتذل پاسخهاي ارائه يا اصيلانساني و
بلكه نيست ، زندگي و معنيمرگ باب در بشر قديمي سئوالات
به تمدنهايگوناگون و فرهنگها رويكرد كيفيت گفتوگو در
ميشود ، تراژيك نگاه پيدايش موجب كه وضعيتهايي و سئوالات
تجربههاي بر علاوه.ميگيرد قرار بررسي و موردبحث
زبانهايلطيف ، از يكي نيز عرفان شاعرانه ، و هنرمندانه
.است گفتوگو براي جهاني و عمومي عميق ،
بر قدسي امري تجلي و ظهور بر متكي كه عارفانه تجربههاي
انسان وجودي دريچههاي گشايش موجب است ، دلعارفان و جان
ملل عرفاني آثار و ودايع آشناييبا.است شده جهان بر
تجربه لايههايپوشيده و آنها وجود عمق با را ما مختلف ،
وحدت.ميكند آشنا كلمه وسيع معني به ايشان زندگي
به عارفان بيان و زبان نزديكي و عرفاني مضامين معانيو
و تاريخي فرهنگي ، اختلافهايفراوان وجود با يكديگر ،
درباب گفتوگو دامنه گسترش با است ، حيرتآور جغرافيايي
مهم زمينههاي از يكي مختلف ، جوامع فرهنگ از فصل اين
.ميشود حاصل وتمدنها فرهنگها تفاهم
جغرافيايي شناخت مستلزم گرچه تمدنها گفتوگوي پيشنهاد
و نقش توان نمي اما است ، تمدن مختلف حوزههاي و فرهنگي
.گرفت ناديده را دولتها بيهمتاي تاثير
لوازم به آنها شدن ملزم بدون و دولتها جدي تعهد بدون
چشم نميتوان تمدنها ، گفتوگوي قطعنامه به خود مثبت راي
عضو دولتهاي.داشت اينپيشنهاد سياسي نتايج به اميدي
گفتوگويفرهنگها موانع رفع براي بايد متحد ملل سازمان
هر تحميل نفي كه گفتوگو شرايط و كنند كوشش تمدنها و
گفتوگو در شركتكنندگان برابري به راسخ واعتقاد پيششرط
و نظم الهه - تميس نمادي تصوير گرچه.بگذارند گردن است ،
تاامروزنيز كه است حقيقتي متضمن لحاظي از - قانون
پيشاني بر او مجسمه و است يافته عام نسبتا مقبوليت
آن اماوقت شدهاست ، نصب گوناگون كشورهاي محاكمقضايي
خود چشمهاي روي از پرده بخواهيم ، ازاو كه رسيدهاست
ترازوبراي تنها كنوني جهان در كه را خود ترازوي و برگيرد
ملاك ، يگانه متاسفانه و است اقتصادي و سياسي قدرت توزين
صدور از قبل و كناربگذارد ميرود ، معياربهشمار و محك
قبلي ، تعهد هرگونه از دستهاييآزاد و باز چشماني با حكم
گفتوگوميان ابواب گشودن طريق از را جهان كنوني وضع
اين سپس و بشناسد تمدن و فرهنگ و فكر مختلف حوزههاي
فرهنگي و اقتصادي سياسي ، تصميمهاي براياتخاذ را معرفت
پيشنهاد درباره كه زماني دردهد قرار جهانيان اختيار در
دانشگاهي همچنينمحافل و سياسي مجامع تمدنها گفتوگوي
يك عنوان به امر اين هستند ، مناقشه و مباحثه مشغول
در.است شده متحقق ما ، زندگي در امروز واقعيتاجتماعي ،
يافت ميتوان مسئلهاي كمتر فرهنگ ، و سياست اقتصاد ،
وسيعي بهطور امروز ما.باشد مانده باقي بومي و كهمحلي
استفاده يكديگر معنوي و فرهنگي اجتماعي ، تجارب از
تاثير غرب ، در شرقي فلسفههاي و آيينها نفوذ ميكنيم ،
و شرق در غربي اقتصادي و فرهنگي سياسي ، امكانات و حوادث
با ارتباطاتبينالمللي روزافزون گسترش ملموستر همه از
را تمدنها و فرهنگها گفتوگوي الكترونيكي ، وسايل
كرده اجتماعي زندگي انكار قابل غير واقعيت يك تبديلبه
روابط و مناسبات سطح از اندكاندك ، تحولات اين.است
نفوذ ما عميقترزندگي لايههاي در و گذشته در اجتماعي
بايد البته كه - جهاني فرهنگ از عناصري نفوذ با.ميكند
سفرههاي - باشد همراه گر گزينش جامعه انتخاب و بارضايت
به جغرافيايي و فرهنگي مختلف مناطق مشتركميان زيرزميني
نشانه علم كمك به مشتركرا سفرههاي اين ميآيد ، وجود
بهزبان وسيله اين به و شناخت و كرد كشف ميتوان شناسي
بايد ما ، .شد نزديك است ، گفتوگو هرگونه لازمه كه مشترك
كه صداهايي مختلف ، فرهنگهاي صداهاي به متواضعانه
جديدي راههاي انساني عميق تجارب بر تكيه با شايدبتوانند
آسان گفتوگو.فرادهيم گوش انساننشاندهند ، زندگي براي
براي و شنيدن براي آمادگي تر مشكل آن از نيست ،
گفت به اعتقاداست ديگري بر خود ، وجودي گشودندريچههاي
.است اميد و وسرزندگي نشاط موجب وگو ،
فضيلت كنيمكه زندگي جهاني در بتوانيم ما كه اين به اميد
انبارهاي يا اقتصادي شاخصهاي در باشد ، محبت و تواضع در
و انسان شود ، پيروز گفتوگو اگر.عمومي سلاحهايتخريب
ايمان پيروزي اين به بايد ما.است شده پيروز فرهنگ و تمدن
جانهمه گوش كه اين به باشيم اميدوار و باشيم داشته
كه باشد داشته را الهي خطاب اين شنيدن آمادگي جهانيان ،
.احسنه فيتبعون القول الذينيستمعون عباد فبشر
سرآمده به زورگويي و توزي كينه دوران كه اميد اين با
گنبد در انسان حرمت و عدالت و حق به صدايعشق و باشد
روح شفاف آيينه با همصدا همگي و شود طنينانداز گيتي
واقعيتزندگي در را بيت اين ترنم حافظ ، انساني قدسي
: كه دريابند
خوشتر نديدم عشق سخن صداي از
.دواربماند گنبد اين در كه يادگاري
متشكرم
|