گريزي آزادي و گرايي اقتدار
(پاياني بخش) اسلامي انديشه طرحآزاديدر نظري تبيين
فيرحي داود دكتر
.ميدهد تقدم مردمآن و مدينه بر را مدينه رئيس ، فارابي
را آنان فطرت و انسان توانائيهاي كه لحاظ اين به وي
را انسانها ميان رابطه ميبيند ، متفاوت و گوناگون
و ناقص انسانهاي ميان اقتدارآميز و تراتبي رابطهاي
.ميداند -برابر و آزاد انسانهاي ميان رابطه نه و -كامل
و حكمت كه ميپردازد رهبراني توصيف به راستا اين در وي
(14).است آنان اوصاف مهمترين دانش
تلازم بر اصرار و سياسي زندگي در دانش اهميت ابراز (ج
رئيس به گستردهاي اقتدار وي.اول رئيس در قدرت /دانش
طرح با فارابي.ميدهد سياسي جامعه حاكم و مدينه اول
سياسي نظم جاهل ، يا است عالم انسان آيا كه اساسي پرسشي
با و نموده استوار انسانها جهل و علم تفاضل براساس را
امري را آنان از ديگران اطاعت عالمان ، به رياست اعطاي
و فاضله مدينه بين حيث اين از و ميكند تلقي ناگزير
نابرابري فارابي ، انديشه در.ميافكند تقابل آن "مضادات"
اين وي.است مشروع و اساسي اصلي انساني جوامع در
نيز ، و ناداني ، و دانش از درجاتي بنياد بر را نابرابري
استوار درجات آن كسب در انسان فطرت و استعداد تمايز
:است نموده
آمادگي اوليه معقولات قبول براي انسانها همه فطرت"
و متفاضل قواي با بالطبع ، انسان ، اشخاص زيرا ندارد ،
(15)".شدهاند خلق متفاوت استعدادهاي
تعليم نيازمند انسانها اكثر كه ميدهد توضيح ثاني معلم
ديگري رياست نيازمند نوعي به بنابراين ، و بوده ارشاد و
و دانش كسب در توانايي اعتبار به انسانها زيرا هستند ،
:ميشوند تقسيم گروه چند به جامعه ، در آن اجراي قدرت
ديگران دانش از تقليد به ميتوانند فقط مردمان بيشتر
زندگي در رياست در سهمي بيآنكه اينان.نمايند "عمل"
موارد همه در و هميشه براي باشند ، داشته سياسي
معلم يك مقلد كه حال عين در ديگر جمعي.هستند فرمانبردار
به را خود دانشمند رئيس تعاليم قادرند اما هستند ، مرشد و
به.وادارند آنها اجراي به نيز را ديگران حتي و بسته كار
و دارند رياست از سهمي انسانها گونه اين فارابي نظر
نيز ديگران رئيس هستند ، اول رئيس مرئوس همچنانكه
ثاني رئيس را آنان فارابي اعتبار ، همين به و ميباشند
اول رئيس جايگاه و دانش درباره فارابي (16).مينامد
:مينويسد
نه موردي هيچ در ك است كسي عليالاطلاق اول رئيس پس"
او بر انساني كه ميافتد اتفاق اصلا نه و دارد احتياج
شده حاصل او براي بالفعل معارف و علوم بلكه.نمايد رياست
ديگري انسان به چيزي هيچ در حاجتي هيچ وسيله بدين و
(17)".نمايد ارشاد را او كه ندارد
را مدينه رئيس افلاطون ، اقتضاي به كه آنگاه ثاني ، معلم
معالجه به خود دانش براساس كه ميكند تشبيه حاذق طبيب به
شهر اقتداري خصلت بر پرتويي واقع ، در ميپردازد ، بدنها
حاكم عهده به را شهر مصلحت تشخيص مياندازد ، فيلسوف
باشد ، شهروندان نظر به نيازي بيآنكه و گذاشته دانشمند
دائم و يكجانبه نظارت تحت گور ، تا گهواره از را مردمان
;ميدهد قرار مدينه رئيس
سلطنت ، صناعت با سلطان و مدني صناعت با مدني انسان"
شايسته كسي چه و كجا در [معالجه اين] كه ميكند تعيين
كار به كه نيست شايسته كسي چه در و شود برده بكار كه است
(18)"...شود برده
نتايج به تفصيل به كه نيست آن مجال سطور ، اين در هرچند
پرداخته مدينه حاكم و پزشك بين قياس در فارابي انديشه
رئيس پزشك تمثيل كه ميكنيم اشاره اجمال به اما شود ،
تنها او آنكه نخست دارد ، بسيار اهميت فارابي براي مدينه
از هريك بيماري و سلامت درباره است قادر كه است كسي
او ثانيا ، .كند صادر قطعي حكم و جدي سخن جامعه اجزاي
و اخلاق در "سلامت و اعتدال" معيار كه است كسي تنها
به توجه با و ميكند استنباط را مدينه اهل سياسي افعال
تجويز خاصي دستورات مقام ، هر و هركس طبايع و شرايط
و حفظ دانش خود ، بيمار به طبيب ، همچنانكه ثالثا ، ميكند
و تعليم وظيفه نيز مدينه رئيس ميآموزد ، را بدن سلامت
مهماو كارهاي از و دارد عهده به را مدينه اهل ارشاد
از و مدينه اجزاي به شر ، و خير تميز و تشخيص ضابطه اعطاي
با جامعه سرنوشت كلي ، طور به (19).است آموزش راه
پيوند او ، دانش ويژه به مدينه ، رئيس خصال و ويژگيها
را "سياسي نظام و شهر مصلحت" كه است او و دارد وجودي
.ميدهد تشخيص
در را گستردهاي اقتدارگرايي بدينسان ، فارابي ، ابونصر
و فلسفه كه آنگاه و ميكند تاسيس اسلامي سياسي فلسفه
جامعه در دو آن ملازمه به و نموده تطبيق هم با را شريعت
گريز آزادي و اقتداري عناصر واقع ، در ميكند ، حكم اسلامي
سياست و "(ص)نبي امت" به را "فيلسوف شهر" در مكنون
در او ، نظر بهميدهد انتقال و سرايت نيز اسلامي
نظم فيلسوف ، شهر همانند است ، حاكم شريعت كه جامعهاي
جامعه رئيس كه تفاوت اين با تنها.دارد وجود اقتداري
حينئذ فيضطر" شود ، مجهز فقه صناعه به بايد ناگزير اسلامي
(20)"الفقه صناعه الي
و شرع و عقل وحدت اعتبار به كه ميانديشد چنين فارابي
فيلسوف و فقيه احكام ماهيت دين ، و فلسفه حقيقت يكساني
و فيلسوف شبيه اسلامي جامعه در فقيهان جايگاه و واحدند
جامعه حاكمان بنابراين ، .بود خواهد جوامع ديگر در متعقل
باشند ، داشته فلسفه به نيازي بالاصاله ، بيآنكه ، اسلامي ،
و احكام و (ص)شريعت واضع تصريحات تمام بر كه است لازم
احكام استنباط به مبنا همان بر و شوند آشنا او قوانين
(21).بپردازند زمان و عصر هر در سياسي زندگي
هر به بلكه نيست ، فارابي سياسي فلسفه خاص اقتدارگرايي ،
ميشود ، نگاه اسلام جهان در فلسفي بزرگ اثر هر و متن
از پس مثال ، عنوان به.است رنگ يك به تقريبا آسمان
370428) ابنسينا از بتوان شايد هم ((فارابي259339ه
ياد اسلامي فلسفه نمايندگان بزرگترين از يكي بعنوان (ه
بحث نيست ، آن مجال اينجا در كه دلايلي به هرچند وي.كرد
در كه كوتاهي تاملات اما دارد ، سياست باب در اندكي فلسفي
نيز ، و "نجات الهيات" پايان ،"شفا الهيات" دهم مقاله
از سنتي دارد ، "السياسه" پراهميت اما كوچك رساله
معمول طور به كه ميدهد ، ارائه سياسي نظم و انسانشناسي
و اختلاف شيخالرئيس ، .دارد آزاديگريز و اقتداري ساخت
سياسي -اجتماعي مراتب نيز و فطرتها و عقلها تفاضل
متعال خداوند تدبير مطابق و طبيعي امري را انسانها
:مينويسد و ميداند
و نهاد منت مردمان بر خويش ، رحمت و فضل با [خداوند]"
آفريد ، نابرابر انديشههايشان و عقلها در را آنان
متفاوت [اجتماعي] رتبههاي و منازل دارايي ، در همچنانكه
توانائيهايشان نزديكي و احوال برابري در زيرا.نمود
پس ، .ميدهد سوق نابودي به را آنان كه است نهفته فسادي
مردمان تمام هرگاه كه ميدانند انديشه و عقل صاحبان
رعيت همه اگر و ميكردند نابود را همديگر بودند ، پادشاه
همچنانكه.مينمودند هلاك كلي به را خود بودند ، بنده و
و نميكرد خدمت ديگري به احدي بودند ، مساوي ثروت در اگر
يكسره بودند ، يكسان نداري و فقر در اگر و نميرساند ياري
طبع در حسدورزي كه روي آن از پس ، .ميرفتند مرگ كام به
توانائيها اختلاف است ، جوهرشان در تباهي و انسانها
(22)".است ماندگاريشان و بقاء سبب احوالشان وتفاوت
شايستهترين و برترين را حاكمان اساس ، همين بر سينا ، ابن
عالم تدبير براي سياست و حكمت آموختن در انسانها ،
را بندگان حفظ خداوند كه هستند كساني حاكمان" ;ميداند
به را مردم امور تدبير و شهرها تدبير سپرده ، آنان دست به
".است فرموده تفويض آنان به را رعيت سياست و وانهاده آنان
تا بالاترين از را ، مردمان مراتب سلسله سپس ، ابنسينا ،
و برميشمارد "فالامثل الامثل" ترتيب به و پائينترين
زير شبان كه حال عين در انسانها تك تك كه ميكند تاكيد
ميكند اضافه وي.ميباشند نيز مافوق رعيت هستند ، دستان
شعاع اندازه به هركس ، فرمانبري يا سلطه دايره كه
.است شده داده قرار او ذات و فطرت در كه است توانمنديهايي
(23)
طبايع از تراتبي و اقتداري دريافت همين با ابنسينا
اساسي بحث به را سياست كه آنگاه مدينه ، نظم و انسانها
اقتدارگرايي "قياس الزام" بنابه ميزند ، پيوند نبوت
و شرعي دانش حوزه به را افلاطوني -اسلامي فلسفه در مكنون
جامعه كه لحاظ اين به وي.ميدهد سرايت نيز سياسي فقه
به طبيعي ، پديدههاي ديگر چونان را ، مدينه حيات و انساني
الهي فضاي در شر دخول مستعد بالذات كه ميبيند گونهاي
مدينه در انسانها تمايز و تفاضل و آفرينش چگونگي هستند ،
ترتيب بدين و (24)ميداند ، "الهي عنايت مبدا" از ناشي را
.ميكند حكم شريعت و نبوت ضرورت بر
وضع ابنسينا ، نظر در شارع و شريعت هدف نخستين و مهمترين
حاكمان ، گانه سه اجزاي براساس مدينه ترتيب و سنن
و اقتداري رياست ترتيب نيز ، و پاسداران و پيشهوران
تا عالي از گانه سه اجناس و اجزا از هريك مراتبي سلسله
مقاله از چهارم فصل در بوعلي.است (الناس افناء) داني
:مينويسد شفا الهيات
در قانونگذار و شارع وظيفه و قصد نخستين كه است واجب پس"
حاكمان ، گانه ، سه اجزاي بر مدينه ترتيب و سنتها وضع
بوده (الحفظه و والصناع المدبرون ، ) پاسداران و پيشهوران
هم او از بعد كه كند مقرر رئيسي نيز آنها از جنس هر در و
ترتيب انسانها پائينترين تا روسا از مراتبي سلسله
و مانده بيكار شهر در انساني نبايد هرگز و يافتهاند
هر به(25)".باشد محدود و شده تعيين جايگاهي و مقام فاقد
درباره مسلمان ، فيلسوفان كه برداشتهايي و پرسشها حال ،
فلسفي انديشه از منظومهاي درون در و سياسي قدرت سرشت
اسلامي تفكر امروز و گذشته تاريخ براي كردهاند ، طرح
خود فلسفي نظام ميان پيوند با آنان.دارند بسياري اهميت
انسان قلمرو در بخصوص را ديني انديشه اسلامي ، الهيات با
فلسفي منظومه بر حاكم اقتدارگرايي بنبست در سياست ، و
اساسي مفاهيم بسط با اسلامي فلسفه.دادهاند قرار خود
مابعدالطبيعه ، شالوده بر نبوت ، و الهي عنايت اسلامي ، وحي
را اسلامي نصوص از تفسيري افلاطوني ، شهر و انسانشناسي
از بيش آن ، در مكنون اقتدارگرايي واقع ، در كه داد گسترش
از ويژه بازپرداختي باشد ، ديني نصوص از برخاسته آنكه
.بود يوناني فلسفه
سينا ، ابن و فارابي با كه اسلامي فلسفه حال ، عين در
و اسلامي نصوص از گريز آزادي و اقتدارگرا شدت به تفسيري
قرار توجه مورد طولاني مدتي بود ، كرده ارائه سياسي زندگي
مسئوليت و آزادي به ناظر ديني منابع و نصوص ديگر و گرفت
آنكه ضمن انديشه اين.راند حاشيه به را انسانها فردي
يگانه با كه داشت آن به تمايل بود ، مسلط تفسيري همواره
آزادي طرح لازمه كه را انديشهها ديگر دين ، با خود كردن
.نمايد طرد گونهاي به و دانسته بدعت است ،
دين با يگانگي به سنتي الهيات تمايل -3
سنتي به اكنون كه آن ، از منبعث الهيات طبعا ، و فلسفه
در موثري سلطه است ، شده بدل اسلامي انديشه در نيرومند
به.است گذاشته جاي بر اسلامي جامعه امروز عمل و انديشه
را معاصر قرائت و قاري بر سلطه بتوان شايد كه گونهاي
.نمود تلقي سنتي الهيات و فلسفه ويژگيهاي مهمترين از يكي
استراتژي بر تكيه با عمدتا را سلطه اين اسلامي ، الهيات
خود آنكه رغم به سنتي فلسفه.ميكند اعمال دين با اتحاد
و ظهورات برخي حداقل يا -دين نصوص از برخي با زماني
طور به اكنون اما داشت ، بسيار چالش -نص استظهارات
به.است كرده پيدا تلازم و شده يگانه دين با گستردهاي
بلافاصله شود ، مطرح سنتي فلسفه از سخني هرگاه كه گونهاي
اين به سنتي ، الهيات و فلسفه.ميرسد ذهن به اسلام دين
يا اعراض هرگونه كه است شده بدل مقدس هويتي به ترتيب ،
اصالت" از خروج و بدعت پوچي ، بدديني ، معناي به آن ، نقد
(26).ميشود تلقي "اسلامي
تمدن در كه ميدهد توضيح درستي به ابوزيد حامد نصر
متون سلطه بر مبتني سياست ، و دانش توليد قواعد اسلامي ،
آراء بيتذكر توضيح در نيز ، عقل اهميت و است سنتي
عقلانيت كه را ، تحول اين آغاز وي.ميشود خلاصه گذشتگان
سابقين متون به استناد سمت به انتقادي تاملات از اسلامي
تكرار دايره در كلي طور به را علمي فعاليتهاي و كرد گذر
.ميداند بعد به هجري چهارم قرن از داد ، قرار تقليد و
عصر عباسيان ، خلافت با پيوند در را دوره اين ابوزيد
:مينويسد و مينامد تقليد حاكميت
"نصوص" به تبديل انديشمندان اجتهادي اقوال تقليد ، عصر در"
و تفسير و شرح موضوع آنان آثار كه معني اين به.شد
قرار متاخران آثار توليد ميدان در و شده واقع استنباط
.شد محدود سابق تاليفات شرح به دانشمندان تاليفات.گرفت
.پرداختند سابق متون جمله جمله و لغات شرح به نويسندگان
و حاشيهنويسي سنت تدريج ، به متوالي ، شرحهاي افزايش با
همه سان ، بدين و.كرد پيدا رواج حاشيه در حاشيه شرح
كتابها حواشي در متون شرح به مسلمانان علمي تلاشهاي
اسلامي ، علوم بقيه در فقه ، بر علاوه تحول ، اين.شد خلاصه
علوم و تفسير حديث ، قرآن ، علوم بلاغت ، ادبيات ، همچون
كلام علم متاخر انديشمندان آثار و افتاد اتفاق نيز عقلي
(27)".جرا هلم و يافت تحول قديم متون تلخيص يا شرح ، به
دين ، اوليه نصوص مكرر ، استنادهاي سلسله اين جريان در
نگاه از منحصرا ، عليهمالسلام ، معصومين سنت و قرآن يعني
دين اتحاد موجب و شد ديده سنتي الهيات در شده توليد متون
دگرديسي ، اين.گرديد اسلامي فلسفه و سنتي الهيات با
همپايه كه برد بالا چنان را ما سنتي فلسفه و متون مرتبه
و متون به دين قداست تعميم با و نمود دين اصلي نصوص
شرح و تكرار بسته دايره به را انديشه و عقل سنتي ، الهيات
از ديگر يكي بتوان شايد ترتيب ، بدين.فروكاست تحشيه و
و استمرار در را امروز جامعه در آزادي طرح نظري مشكلات
تفكر در حاشيهنويسي سنت و تقليد ، پديده همين حاكميت
سنتي ، متون و فلسفه موقعيت با پيوند در كه ديد ، اسلامي
اسلامي نصوص در انتقادي تحقيقات و انديشهها طرح از مانع
.است
:پينوشتها
عالي شوراي:تهران) فارابي مدني فلسفه داوري ، رضا -14
.111-صص 110 (فرهنگ ، 1356
.ص 74 پيشين ، المدنيه ، السياسه فارابي ، -15
.صص 7778 همان ، -16
.ص 79 همان ، -17
.صص 2425 پيشين ، منتزعه ، فصول فارابي ، -18
.ص 44 همان ، -19
مهدي محسن كوشش به اخري ، نصوص و المله كتاب فارابي ، -20
.ص 50 ،(دارالمشرق ، 1990:بيروت)
دارالمشرق ، :بيروت) مهدي محسن تحقيق الحروف ، فارابي ، -21
ص المله ، ;به بنگريد همچنين.و 4648 صص 133134 ، (1990
.60
.ص 23 فيالسياسه ، رساله سينا ، ابن -22
.ص 34 همان ، -23
آيهالله كتابخانه:قم) شفا الهيات سينا ، ابوعلي -24
ترجمه نجات ، الهيات نيز ، و -ص 435 (ق نجفي ، 1404 مرعشي
.ص 310 (روز ، 1377 فكر:تهران) يثربي سيديحيي
.ص 447 شفا ، الهيات سينا ، ابن -25
:بيروت) الحقيقه السلطه ، النص ، ابوزيد ، حامد نصر -26
.ص 13 (العربي ، 1995 الثقافي مركز
.صص 1920 همان ، -27
|