اختلافات و تمايزات تمدنها گفتوگوي يا نبرد
2 باقرپرهام دكتر با وگو گفت
پرهام ، باقر بادكتر گو و گفت در قبل شماره در :اشاره
و ها فرهنگ وگوي گفت هاي هدف پيشبرد به كه مباحثي
به همچنين و كند مي كمك شناختي روش هاي ويژگي شناسايي
در شد ، اشاره ها تمدن وگوي گفت مساله طرح از ايشان تلقي
وگوي گفت مساله طرح در ديگري نكات به وگو گفت دوم بخش
و اشاره آن كمي و مادي تغييرات فرايند يعني ها تمدن
.شود مي بحث گوناگون هاي تمدن درباره
انديشه گروه
فرايند نخست درجه در تمدن ، فرايند كه اين دوم نكته
عيني و مادي بسترهاي و قوالب در كمي و مادي تغييرات
خود تحتالشعاع را بشر دروني دنياي كه است بشري زندگاني
كلمه ساده معناي به تمدن.ميسازد متحول و ميدهد قرار
روي و طبيعت دامان در توحش و انفراد حالت از بشر شدن جدا
قالبي در تعاون و اجتماع حالت در زندگاني به او آوردن
پاسخگويي براي و بشر دست به بشري ، نقشه و طرح با كه است
بشر.است شده ساخته بشر اجتماعي زندگاني نيازهاي به
در انفراد و سرگرداني به زيستن از كه است بشري متمدن ،
تمدن پس.است شده يكجانشين و كشيده دست جنگلها و غارها
مادي ارزشهاي تراكم و آفرينش از فرآيندي نخست درجه در
به و جادهها و راهها شهرها ، و آباديها ايجاد به كه است
سرانجام و آبي مسيرهاي و رودخانهها گرفتن خدمت
آسمانها ، در طريق طي و اقيانوسها و درياها درنورديدن
و آموزشگاهها عامالمنفعه ، و عمومي تاسيسات ايجاد
و بيمارستانها و درمانگاهها پژوهشگاهها ، و دانشگاهها
و كارخانهها و باغها و مزارع درماني ، و بهداشتي مراكز
بشري ، معيشت اسباب و آذوقه توزيع و توليد مراكز ديگر
به خلاصه ، امنيتي ، و انتظامي و دفاعي مراكز و پادگانها
.ميانجامد بشر اجتماعي زندگاني مادي بستر و قالب ايجاد
زندگاني بيروني محيط تنها البته آفرينش فرآيند اين طي در
نيز بشري روان و روح بلكه ميشود ، دگرگون كه نيست بشري
ارزشهاي تراكم موازات به و است دگرگوني همين قانون تابع
از.ميگردد دگرگون نيز بشر دروني جهان و ذهنيت مادي ،
احساسات و عواطف تلطيف بشري وجود توسعه اين بارز مصاديق
آفريدههاي كه است بشري تفكر و تعقل نيروي تقويت و بشر
هنرها و ادبيات وعلوم ، دانشها فلسفه ، جمله از تمدن عالي
. هستند بشري روح تعالي همين تجليات از اخلاق و
فرهنگ اعتبار يك به معمولا را معنوي ارزشهاي از بخش اين
اولا كه است اين ميان اين در مهم نكته ولي.مينامند
كلي طور به و بشر نگرههاي و حالات و روحيات در تغيير
مستقيمي رابطه معمولا او ، باطن و درون دنياي در تغيير
زندگاني محيط در مادي تغييرات و بيروني دنياي چگونگي با
فرهنگ و تمدن ميان كه رابطهاي ثانيا. دارد او اجتماعي
وجود معنا ، و ماده ميان درون ، جهان و برون دنياي ، ميان
بهنوبه نيز معنا يعني.نيست طرفه يك رابطهاي دارد ،
آن در تحولي و تغيير منشا و ميگذارد تاثير ماده بر خود
و تمدن بر خود نوبه به بشر فرهنگي ذهنيت و فرهنگ.ميشود
تمدن در تحولي اسباب و ميگذارد تاثير آن مادي بستر
در ميتواند فرهنگي مقاومتهاي نسبت همين بهشد خواهد
در اين ، بنابر.كند ايجاد سديد سدي تمدني تحولات برابر
و تمدن معناي تفاوت به بايد تمدنها ، گفتوگوي از بحث
.داشت توجه يكديگر بر آنها متقابل تاثر و تاثير و فرهنگ
عدالت خواستار كه است رسيده جايي به بشر اگر امروزه
كاري ميخواهد و ملتهاست بين روابط در بيشتري وانصاف
كتاب و بيحساب صورت به نيز بشري زيست محيط حتي كه كند
مرتبهاي به اگر يعني نباشد ، تجاوز و دستاندازي معرض در
آيندهنگريهاي و عالي بشري آرمانهاي كه است رسيده
اين كه كرد اذعان بايد اوست ، عمل راهنماي دوستانه انسان
مديون چيز هر از قبل و نخست را معنوي پيشرفت از حد
.است خويش مادي پيشرفتهاي
و دارد قرار صنعتي انقلاب پايه بر امروزي پيشرفته تمدن
گيتي پهنه سراسر كه است چنان تمدن اين تاثيرگذار نيروي
ديدگاه از امروزه ، كه چندان.است گرفته خود سيطره زير را
نيست ، جهان ملتهاي و اقوام ميان زيادي فرق تمدني ، مباني
نظر از نه است كمي نظر از -هست البته كه -باشد اگر فرقي
بسيار جوامع جز امروزي جوامع همه ميبينيم چنانكه.كيفي
مناطق در آنها از نمونههايي كه بومي محدود و بسته
هنوز اقيانوسيه و آفريقا و جنوبي آمريكاي استراليا ،
و قضايا كمي سطوح از كردن صرفنظر با -ميشوند مشاهده
اكنون امروزي ، تمدن مواهب به دسترسي در ملي كمابيشيهاي
.اند-صنعتي جهانگير تمدن يعني -تمدن يك نمودار همگي
يكي بيش و كم جا همه در اجتماعي زندگاني مادي قالبهاي
.ميشود بيشتر يكساني و وحدت اين هم روز به روز و است
آماده سرد آب و گرم آب و برق و گاز و لولهكشي آب از همه
همه آشپزخانهاي خدمات.ميكنيم استفاده منازل در
تقريب به كمي ، درجات تفاوت از صرفنظر دنيا ، خانوارهاي
.است شكل يك
دست با ديگر كدبانويي هيچ كه ميرسيم مرحلهاي به داريم
اجاقهاي از استفاده ;را لباسها يا نشويد را ظرفها خود
جاي همه در آنها مشابه وسائل و الكترونيكي و الكتريكي
از همه جابهجاييهايمان و سفرها براي.است معمول جهان
تمدن همين ساخته كه هواپيماهايي و كشتي و قطار و اتومبيل
و درمان و دارو زمينه در.ميكنيم استفاده صنعتياند
حكم همين نيز پژوهش و آموزش قلمرو در.همچنين به پزشكي
شيوههاي و دفاعي و جنگي ابزارهاي و جنگاست صادق
و سينما.است قاعده همين تابع نيز دفاع و حمله و مبارزه
را پديده همين ديگر ارتباطي وسائل انواع و تلويزيون
آن بودن جهاني در كه شرايطي چنين درميكنند تقويت
رفتن يعني بودن ، جهاني اين هم روز به روز و نيست ترديدي
بيشتر زندگاني ، مادي قوالب در وحدت و يكدستي سوي به
من براي راستي به تمدنها انواع از گفتن سخن ميشود ،
كدام.عاجزم آن درك از من كه مينمايد عجيب پديدهاي
گذشته تفاوتهاي و تنوعها از بازماندهاي جز تمدنها؟
هم هنوز رفتارها و باورها و عقايد در تفاوت صورت به كه
يكسان روند پيشرفت با ولي است باقي خود قوت به بيش و كم
كاسته آنها شدت و حدت از بيگمان تمدني قالبهاي شدن
تمدني پديدهاي را آن بتوان كه هست چيزي چه شد ، خواهد
پديدههاي با رقابت قابل و خود خاص ويژگي داراي دانست
بشريت؟ مقياس در امروزين صنعتي تمدن
از امروزهنميتوان شما نظر به پايه براين:همشهري
آورد؟ ميان به سخن گوناگون تمدنهاي
نظر به جمع صيغه به تمدنها از گفتن سخن بله:پرهام باقر
باشد زمان طول در تحليلي نگاه يك به مربوط بيشتر ميرسد
به.زمان مقطع در يا همزمان تحليلي نگاه يك به مربوط تا
به كه است بشري وجود طول در مطالعه با ما ديگر ، عبارت
.بشري وجود عرض در مطالعه با نه ميرسيم تمدنها مفهوم
آنچه همزمان ، تحليلي نگاه يك در يعني بشري ، وجود عرض در
هستند فرهنگها ميبينيم متعدد و متفاوت صورت به بيشتر
ميراث آنها از مهمي بخش كه فرهنگهايي.تمدنها نه
گذشتهاند در بشري جوامع تمدنهاي و بشري تمدن گذشتههاي
تمدني قالبهاي شدن جهاني روند پيشرفت با گفت وبايد
از كه ميرويم پيش بشريتي سوي به ما كه نيست ترديدي
انديشه ، جهاني معيارهاي با نيز معنوي و فرهنگي ديدگاه
فرايند از كه است نتيجهاي اين.كرد خواهد عمل و احساس
از كه است همان و ميگيريم امروز به تا بشري تمدن پيشرفت
حك متحد ملل سازمان بناي پيشاني بر گويا سعدي قول
اين با كردن مخالفت.پيكرند يك اعضاي آدم بني:كردهاند
به را كسي هيچكس.است واقعيت عين با كردن مخالفت روند
اخذ.است نكرده مجبور چيزي از نكردن يا كردن استفاده
ديگر جامعه از جامعهاي توسط شيوهها و قالبها و وسائل
شيوههاي خود دلخواه به مردماناست حكم همين تابع نيز
.ميكنند اخذ يكديگر از را زندگي
در تمدنها گفتوگوي بحث به ورود لوازم از يكي بنابراين
در تمدنها گفتگوي كه است مساله اين صريح پذيرش واقع
گفتوگو هم با تمدنها.فرهنگهاست گفتوگوي واقع
گوي برتر تمدن و دارند ديدار هم با تمدنها نميكنند ،
خود دنبال به را ماندهتر عقب تمدن و ميربايد را سبقت
داراي آدميان دقيقتر ، عبارت به يا فرهنگها ، ميكشاند
روند در كه معيناند تمدن به وابسته عقايد و باورها
جهات از اگر و ميشوند روبهرو هم با بشري تعامل و تكامل
باشند آماده بايد گرفتند عاريت به چيزي يكديگر از تمدني
گفتوگوي اساسكنند ايجاد تغييري نيز خويش ذهنيت در كه
فرهنگي هاي تحول و تغييرها پذيرش براي آمادگي تمدنها
هرگاه و داده انتخاب نيروي و عقل ما به خداوند.است
انتخاب و پسنديديم خويش زندگاني براي را مادي قالبي
آن دنبال به كه باشيم نداشته اين از ترسي ديگر كرديم
.كنيم تجديدنظر بايد نيز ذهنيمان معيارهاي در انتخاب
اسب جاي به نميشود.او آدميت نشانه و است آدمي شان اين
هواپيماي و سريعالسير كشتيهاي بر كجاوه ، و شتر و
پيشرفته و مجهز خودروهاي از نمونه آخرين يا كنكورد
كه كرد نگاه چشمي همان به را دنيا ولي شد سوار اروپايي
گفتوگوي.ميديد خويش كاروان شتران پيشاپيش در ساربان
و دروني انقلاب و تحول يك به دستيابي بدون تمدنها ،
قالب در زندگاني با ملازم تغييرهاي پذيرش براي آمادگي
نيز جديد تمدن دارندگان همچنانكه.بيمعناست جديد ، تمدن
تمدن اين ضعف نقاط شدن آشكار و ستيز و جنگ قرن چند از پس
وارد ديگران سخن شنيدن براي بيشتري آمادگي با بايد اكنون
چنان تمدن پديده به ما نگاه و ديد اگرشوند گفتوگو اين
و ميدانيم خود خاص نزول شان داراي را تمدني هر كه است
است ميراثي رسيده ما به پدرانمان از چه آن معتقديم
آينده نسلهاي به تحولي و تغيير بيهيچ بايد كه گرانبها
.نكشيم پيش را گفتوگو صحبت است بهتر دهيم ، تحويل
جهان سر بر سخن تمدن ، مبحث در كه است اين سوم نكته
تجربه فضاي و دروني جهان نه است عمومي فضاي و بيروني
اول درجه در سخن تمدن ، از بحث در ديگر ، عبارت به.خصوصي
چگونه اجتماعي زندگاني عمومي فضاي كه است اين سر بر
مدني جامعه با رابطهاش و سياسي قدرت است؟ يافته سازمان
نهاده بالا از تحكم و زور برمبناي رابطه اين آيا چيست؟
حضور.پايين از مردم آگاهانه مشاركت برمبناي يا است شده
توزيع و توليد صحنه در مدني جامعه گروههاي و مردم
ريشهدار سنتهاي داراي و فعال مستقل ، حضوري آيا اجتماعي
و دولتها آمدورفت به ربطي كه است شده نهادينه و
در خودكار و آزموده مكانيسمهايي همچون و ندارد حكومتها
برعكس ، آنكه يا ;ميدهد ادامه خودش فعاليت به شرايطي هر
به كه سياسي قدرتهاي زودگذر منافع برانگيخته است حضوري
قدرتها ، آن مادي و فيزيكي آثار از صحنه خاليشدن محض
اصلا گويي كه چندان ميشود محو خودبهخود نيز حضور اين
تمدنها گفتوگوي بهنام كه كساني.است نداشته وجود
بنيادين مقولات اينگونه از بحث جاي به و ميآيند گردهم
جامعهاي هر در تمدن اصلي عناصر از كه اجتماعي زندگاني
و سعدي و حافظ از ميگويند ، سخن ادب و شعر از هستند
تمدن و فاوست و دكارت به و ميكنند ستايش..و مولوي
را "ديالوگي" درواقع گفت بايد ميتازند فاوستي و دكارتي
و كران ديالوگ" به فرانسويان قول به كه ميكشند پيش
راست يك علمي بحث.علمي بحث يك به تا است شبيهتر "لالان
بحث.موضوعاش بر و دور به نه ميپردازد خودش موضوع به
و مبهم گفتارهاي.دوپهلو گفتار نه دارد صراحت علمي
هم آن كرد قالب جهان به نميشود ترفندي هيچ با را دوپهلو
.ماست از آشناتر علمي گفتار منطق با كه جهاني به
تمدن يك وجود به ما آيا كه است اين چهارم نكته بالاخره ،
و نداريم اعتقاد اگر.نه يا داريم اعتقاد جهاني فرهنگ و
واحدهاي و جوامع از متعددي حوزههاي از متشكل را جهان
هستند خود خاص تمدن داراي كدام هر كه ميدانيم ملت -دولت
تركيب به دستي و ندارد ديگران تمدنهاي به ربطي هيچ كه
چه گفتوگو از صحبت ديگر زد ، نميشود هم هيچكدامشان
ميخواهيم گفتوگو اين در را چيزي چه ما دارد؟ معنايي
چيز هيچ كه ميگذاريم اين بر را بنا اگر كنيم عوض
ندارد؟ وجود ملتها ميان مشتركي فصل و نيست عوضكردني
كه روششناختي يا متدولوژيك اصول از نمونه چند بود اينها
گفتوگو آن تا گرفت درنظر گفتوگو يك در بايد من نظر به
.برسد جايي به
سخن جهاني فرهنگ يك از ميتوان شما نظر به آيا:همشهري
جهاني فرهنگ اين كه است اين بنيادين پرسش و آورد ميان به
است؟ خاص فرهنگ يك لزوما آيا
جهاني ، تمدن قالب در را جهاني فرهنگ بيگمان:پرهام باقر
سازماني و فني قوالب و مادي فرآوردههاي قالب در يعني
آنهاست تاز و تاخت عرصه امروز زمين پهنه همه كه جهانگيري
كنوني مقطع در كه ديديم گذشته بررسيهاي در.ميبينيم
تمدنها از سخن و است مشكل تصوري تمدن چند تصور حتي جهان
در نه است بشر تاريخ طول در تمدني تحولات به ناظر درواقع
مردمان يعني دارد وجود جهاني تمدن يك كه ديديم.حاضر حال
از تفاوت ، بيش و كم با باشند ، كه جهان از نقطهاي هر در
قالبهاي از نوع يك در و ميكنند استفاده ابزارها نوع يك
است طبيعي حالتي ، چنين در.دارند قرار سازمانها و مادي
بيش خود ملي و قومي تفاوتهاي از صرفنظر بشر افراد كه
جنگها ، مثل بحراني درمواقع.شوند نزديك هم به پيش از
همبستگي كه ميبينيد طبيعي مصائب و زلزلهها و قحطيها
كمك به جهان اقصاي از مردم و ميافتد كار به چگونه بشري
بلاياي يا ستم و تجاوز معرض در كه ميشتابند ملتي و قوم
سياسي عرصه در را معنا همين تجلي.است گرفته قرار طبيعي
نهادهاي و بينالمللي حقوق روزافزون توسعه شكل به
يك قالب در بهزودي تا ميروند ديگر اكنون كه بينالمللي
.ميبينيم همه از بيشتر شوند ظاهر جهاني و بشري حاكميت
ترجمه طريق از كه بشر روحي فعاليت معنوي مظاهر از بگذريم
جهانگيرتر هرچه گروهي رسانههاي و ارتباطات توسعه و كتب
يك سوي به زياد سرعت با جهان بنابراين.ميشود بشريتر و
پس اين از ملتي هر فرهنگي قدرت و ميرود پيش جهاني فرهنگ
فرهنگ يك عرصه در چگونه كه كرد خواهد تجلي زمينه اين در
ارزشهاي با خردمندانه را بشري ارزشهاي بتواند جهاني
دستاوردهاي به ميان آن از و بزند پيوند خود بومي و قومي
هميشه جهاني فرهنگ كه بهويژهبرسد تازهاي بديع و اصيل
ملي فرهنگهاي مثبت نتايج و ارزشها از كه است برآيندي
فرهنگ رابطه.آن منفي عناصر تركيب از نه ميگيرد نشات
با ملي فرهنگ رابطه مثل ملي ، و بومي فرهنگهاي با جهاني
معدود از ايراني فرهنگ.است خويش محلي و بومي فرهنگهاي
سازمان بهدرستي را رابطه اين كه است بشري فرهنگهاي
در را خود بومي و قومي عناصر همه است توانسته و است داده
بهنحو باشد فارسي زبان همان كه فرهنگي رسانه يك قالب
از درجه اين با فرهنگي.بپيونداند هم به شگفتانگيزي
خود درون در را قومي استعدادهاي انواع كه تركيبي ، توان
در را كار همين نتواند چرا است كرده بارور و شكوفانده
دهد؟ انجام بشري فرهنگهاي با ديدار در و جهاني عرصه
دارد ادامه
|