است شعر هم سياسي شعر
" اميد بزرگ شبان " كتاب بر نقدي
ادبي مجامع و محافل وارد اخير دهههاي در كه مباحث برخي
از بودن ، ارزشمند بهرغم است شده -علمي حتي و -هنري و
اين در -فرهنگ مكانيكي ترجمه مكانيسم بهواسطه كه آنجا
شدهاند ، سرزمين اين وارد -نيست مترجمان به انتقادي مقال
هيچگاه شايد كه شدهاند منجر نظرهايي و نقد و گفتوگو به
شكل اين به حداقل انديشهها آن نشو سرزمين در مباحث اين
.است نداشته سابقه
آثار در محتوي و شكل ديالكتيكي وحدت قولي به يا ارتباط
دهههاي در.است مقوله همين از نيز شعر ازجمله و هنري
آثار ميان در يا ديدهايم را نظر اهل از بسياري گذشته
كه كردهاند اظهارنظر مثلا موردي در كه خواندهايم آنها
فرم يا شكل لحاظ به اما است ، عالي فلان شعر محتواي مثلا
.است ضعيف...يا
ساده انديشه يك معلول نيستند هم كم كه اظهارنظرهايي چنين
و شكل مقوله به نسبت -غيرتخصصي درحقيقت و -غيرفلسفي و
.محتواست
سياسي و اجتماعي مسائل به شاعري كه اين منظر اين از
كه است آن مهمندارد اهميتي فينفسه نپردازد يا بپردازد
.شعار نه و باشد شده تبديل شعر به كار محصول
سرزمين اين در شعر تاريخ به نيمنگاهي با كه است آن جالب
اين ماندگار و بلندآوازه شاعران تقريبا كه درمييابيم
مقالتي زير نوشتهبودهاند سياسي شاعران همانا سرزمين
اميد بزرگ شبان كتاب به پاسخ در عطارپور اردلان كه است
از كه موضوعاتي همين پيرامون عمدتا و عابدي كاميار اثر
كتاب در اين از پيش مطلب اين.است نوشته كرديم ياد آن
.است شده چاپ فلسفه و ادبيات ماه
در ايران معاصر ادب و شعر منتقد و پژوهشگر عابدي كاميار
بررسي" به دارد نام "اميد بزرگ شبان" كه خود كتاب آخرين
محتوايي و شكلي و زباني و تاريخي سير تحليل و زندگي
هم آخر در و "است پرداخته معاصر شاعر كسرايي سياوش اشعار
.است آورده را وي سرودههاي واپسين و شعرها از نمونههايي
يا ستايش" كه ميكند شروع جا اين از مقدمه در عابدي
كه كنيم اضافه ما و (ص10) "است آساني كار كسرايي نكوهش
.است "كسرايي نكوهش" آسانتر همانا بين اين در البته
كسرايي حزبي رفيق و گرمابه و غار يار بهآذين محمود وقتي
اين مينوشت ، ستايشآميز مقدمههاي اشعارش دفتر بر كه
بوده ساواكي كسرايي احتمالا كه گفت وي درباره اواخر
.است سادگي چه به كسرايي نكوهش ديگر كه است معلوم (ص21)
سالهاي واپسين در او.دارد انتقاد خود از هم كسرايي خود
بيگانه كشوري در كه موقعي در و تركوطن از بعد عمر ،
:ميگيرد انتقاد تازيانه به چنين را رفته راه ميزيست ،
خويش ديار و يار به پشت كه آن شرمنده"
(ص140)"...ميكند بيگانه به روي بهانه صد با
دير ما":گفت خويش هممسلكان همگاني پلنوم در كسرايي
هرگز يا و نرسيدن هرگز خطر و دير بسيار كردهايم ،
يك در كه كسرايي اما (ص30) "ماست كمين در نيز نتوانستن
حزب راه در را چيزش همه و شعر و هنر و زندگي بزرگ ، قمار
و ندارد "باخته" همان جز چيزي ديگر بود ، داده باختهاش
تمام با استيصال سر از و ناچار به باز ادامه در
تودههاي به من":ميكند تهديد اينطور دارد كه انتقاداتي
(ص30)!"ميپيوندم حزبي
داشته پيشرو آيندهاي كه اين بدون نميتواند كسرايي
با چون كه است اين.كند نفي كلي به را خود گذشته باشد ،
آرزو" باز و "!غافل ايدل":ميگفت ميشد ، تنها دوستان
باغچهاي اندازه به حتي دنيا ، از گوشهاي در كه ميكرد
(ص31)".شود پياده اصولي واقع به فكر آن
و سوسياليزم بود ، شده رانده مردم و ميهن از كه كسرايي
به را خود زندگي ميديد ، نابودشده را انترناسيوناليسم
و خود مرگ و نابودي در نميتوانست ميكرد ، حس رفته باد
اميد و او سر بر كه واقعيتي هول از و كند زندگي آرزوهايش
دنبال به "غافل دل" با بار اين بود ، شده آوار آمالش و
تا را آرزوهايش حداقل تا ميگردد باغچه يك خردي به جايي
است مردي مكافات اين.نميرد مرگ ، از پيش و بكشاند گور دم
كه ميخواهد فقط حالا و رفت زندگياشخطا سراسر در كه
است مستحق آنچه از بيش ميخواهد !نبينيم را اشكهايش ما
كاميار.نشويم منكر را او شاعري حداقل ندهيم ، مكافاتش
رسيدن براي درخور امكاني سياسي ، شعر در":مينويسد عابدي
(ص99)"...ندارد وجود شعر جوهر به
كسرايي سياوش سراغ به تلقي اين با كه كسي است روشن
قاعدتا چنانكه بداند ، شاعر را او نميتواند ميرود ،
بهار ، ملكالشعراء قزويني ، عارف يزدي ، فرخي نبايد
ابتهاج ، هوشنگ مثلا امروزيها از و لاهوتي ابوالقاسم
و حكمت ناظم نرودا ، لوركا ، خارجيها از و شاملو احمد
ريشه ناعادلانه قضاوت آن اما !بداند شاعر را اينها نظاير
"سياسي شعر" از عابدي كاميار اشتباه دريافت و تعريف در
-سياسي انگيختگي البته سياسي ، شعر در":مينويسد او.دارد
دايره وسعت.دارد قرار نخست درجه در مخاطبان اجتماعي
(ص100)".است توجه محور در كاملا سرودن هنگام در مخاطبان
در كه است شعري سياسي ، شعر:ميگويد ديگري جاي در عابدي
(ص48).بدهد اهميت پيام به نخست درجه
در سياسي شعر كه عابدي كاميار تكيه اين با است معلوم
خودبهخود شعر ، شعريت ميدهد ، اهميت پيام به نخست درجه
نظر در كه حالي درگيرد قرار بعدي درجات در يا و منتفي
باشد ، سياسي آن موضوع يا پيام كه است شعري سياسي ، شعر ما
رزمي ، مردمي ، حماسي ، عاشقانه ، اجتماعي ، شعر چنانكه.همين
سياستزدگي نبايد درواقعاست همينطور هم..و ميهني
امروزي سياستگريزي باعث ما ، هنرمندان از بخشي ديروزي
زندگي و جامعه از جزيي هم سياست.گردد منتقدان از بعضي
آن به پرداختن از شعر و ميشود مهم گاهيبسيار و است
سياسي بيانيه و شعار با شعر كه است اين مهمندارد گزيري
عاشقانه اشعار مورد در مثلا خطر ، اين چنانكه نشود ، يكي
يا شود ، نالهيكي و آه و گداز و سوز با كه دارد هموجود
يا نماندهاند باقي كدام كههيچ اجتماعي اشعار بسيار چه
و حد آن كسراييتا سياوش اتفاقا.ندارند حداقلخواننده
شاعران موفقترين از سياسيميگفت شعر كه زماني و حدود
اينكه مگرنه نيست؟ سياسي شعر يك "كمانگير آرش"مگر.بود
نه مگر (ص67)"بود ايران معاصر شعر در عطفي نقطه" شعر اين
دهههاي سياسي شعر تمام ممتدي محور چون" شعر اين اينكه
بودند كم مگر (ص 42)"ميكند مربوط خود به را پنجاه و چهل
پيش را كسرايي منظومه گفتن ، شعر هنگام در كه شاعراني"
ناتل پرويز كه است اين نه مگر و (ص 67)"داشتند چشم
با كه مسلكي اختلاف وجود با شعرشناس و اديب خانلري
تازه راه" از و گشود زبان او ستايش به داشت كسرايي
كه است اين نه مگر و (ص 65)گفت سخن "او كاميابي و گوينده
از كه اشعاري مجموعه غالب در "كمانگير آرش"
است اين از غير مگر و است داشته جا شاعرانمعاصرگردآمده ،
از را منظومه آن از بيتي چند حداقل اهلشعر غالب كه
:بردارند
گاهگاهي...
گرفته مه بامهاي سفالين اين سقف زير
شنيدن باران زنمنمهاي را غم درهم قصههاي
را كمان رنگين گهواره بيتكان
.ديدن بام كنار در
برفي شب يا
نشستن آتشها پيش
...بستن شعله گرم و دامنگير روياهاي به دل
زيباست زندگي آري آري
پابرجاست ديرنده آتشگهي زندگي
پيداست كران هر در شعلهاش رقص گربيفروزيش ،
...ماست گناه خاموشي و است خاموش ورنه
(كمانگير آرش منظومه از)
نفي را آثار اين بودن "سياسي" يا "شعر" نميتواند كس هيچ
دست اين از اشعاري خاطر به كسرايي اشكال واقع در.كند
شدن باز باعث خود نوبه به كسرايي سياسي ديد حتي.نيست
شاعران شعر در كه شد تصاويري و تعبيرات و تازه افقهاي
به وي كه شد شروع آنجا از كسرايي اشكال.است نبوده ديگر
گفت تشكيلاتي و حزبي اشعار دست آن از سياسياي اشعار جاي
شعر ، جاي به انگار كه كشيد آنجا به كار آرام و آرام و
به فقط يا و ميكرد "منظوم" را مركزي كميته مصوبههاي
:ميآمد جوش به او طبع حزبي مناسبتهاي
اعتصابي رفقاي سلام"
سلام شجاع ، كاوان معدن
نيستيد تنها
(ص 122)"...من ميهن در نه و خود وطن در نه
آذر شانزده خيابان در علاقهاش مورد حزب دفتر درباره يا
:ميگويد
آدميت كندوي"
(ص 100)"...رستگاري آشيانه
و حزبي و فرمايشي شعرهاي نيست ، سياسي شعر ديگر اينها
سياسي اشعار نبايد ها"شعر" اين گناه به و است تشكيلاتي
.كند خلط هم با را نوع دو اين نبايد منتقدي هيچ و بسوزند
رژيم كينه عليرغم كه است "درخت براي غزل" سياسي ، شعر
آموزشي كتابهاي به حتي شعر اين كسرايي ، به نسبت پهلوي
از را آن هم عابدي كاميار و كرد پيدا راه دبستانها
:ميداند (ص 88)"غريب اوجهاي"
بادها كه وقتي"
ميكنند لانه تو درهم برگهاي در
بادها كه وقتي
ميكنند شانه را تو سبزفام گيسوي
درخت اي غوغايي
است گشوده باران وحشي چنگ كه وقتي
او سرد بزم در
...درخت اي آوايي خوش غمين خنياگر
خاكيان جان با تو رشته ، هزار با چون
ميكني پيوند
رعد ز مكن پروا
(ص 166)"...درخت اي جايي بر كه برق ز مكن پروا
سياسي را آن ما نباشد ، "شعار" شعري در اگر كه اين
به "درخت براي غزل" وگرنه ماست ، ديد از اشكال نميدانيم ،
;است سياسي كاملا شد ، نقل كه مصرعي چند همين شهادت
سال چند و چهل از منتخب شعر چهل كه "كليد چهل" در چنانكه
مقدمه در آنچه طبق آنها انتخاب در و است كسرايي شاعري
غزل" شعر بوده ، مدنظر شاعر "سياسي ديدگاه ويژه به" آمده
.دارد وجود نيز "درخت براي
ديگر مطلب به احتياج و زدهام را خود حرف كه ميكنم فكر
در" شعر كه دارم دوست اما.نيست مثال عنوان به شعري يا
نياز وسعيد است سياسي كاملا كه بياورم را "سعدي شب
بهترين از را آن كسرايي با مسلك اختلاف باوجود كرماني
وجود با حقيقت عبدالرفيع و است دانسته اخير سال صد اشعار
اشعار بهترين از را آن دارد كسرايي با كه متضادي ديدگاه
:كنيد دقت شعر به.ميداند فارسي ادب تاريخ
ماهتابي سياه چه كوهساري ، سپيد چه
عقابي شيون و زاري جز گوش به نرسد
نشسته من كمين به وحشت درههاي همه
شتابي ميسرم نه درنگي ، مقدرم نه
كردم نعره سكوت به همزباني ، اميد به
جوابي برم گمان كه طنيني بيامدم نه
فسردند دل داغ ز كوه ، اين لالههاي همه
آبي چشمه نداد چو رحمي ، صخره نكرد چو
شب اين آسمان بر كه !هوايي دل بنشين
شهابي چون نشكست كو اختري ندميد
نگاهم كرانه به ديدگاهم ، سپهر به
سرابي سحر از نه و شكافي شب به بود نه
لب شكافتم زعطش شب ، در گداخت من تن
"آفتابي برآيد كه امشب ندارد آن سر"
اين درباره را حقيقت عبدالرفيع و كرماني نياز سعيد نظر
كه باشد چه مورد اين در خوانندگان نظر تا آورديم ، شعر
"درخت براي غزل"نوع از و دست اين از سياسياي اشعار آيا
*.نميگذارند شعر شعريت براي مجالي
عطارپور
:پانوشت
مربوط آنچه يا كسرايي اشعار به ارجاعات تمامي كرديم سعي *
مورد دو در.برگردد "اميد بزرگ شبان" كتاب به است ، وي به
.داديم رجوع "كليد چهل" و "كمانگير آرش" كتابهاي به هم
شعري" كتابهاي به ميتوان "سعدي شب در" شعر درباره اما
به همچنين و نيازكرماني سعيد كوشش به "است زندگي كه
.كرد مراجعه حقيقت عبدالرفيع تاليف هشتم جلد ،"سخن نگين"
|