قضايي و اجتماعي امنيت ابعاد
دوم بخش - (ع) علي امام كلام آيينه در امنيت
تقابل در امنيت مطلب ، مفهوم اين نخست بخش در :گشايي جستار
و سنجيده باز(ع)علي اميرالمومنين كلام آيينه در وحشت ، با
چنان با آن تاثير دايره و مفاهيم اين ابعاد.شد تحليل
مضمر امام فرمايشات در اي روانشناسانه و موشكافانه دقت
اينك ، .كند مي اعجاب دچار را امروزين خواننده كه است
و جان بر الهي تفضلات روشن لبخند آن زادروز از پس روزي
آموزيم مي موضوع اين در را تازه آدمي ، حكمتهايي تيره جهان
مي خويش معاصر دشوار شرايط به بدان ، تامل سايه در و
.انديشيم
معارف گروه
وحشتزده جمعي و خفتهاند خون و برخاك كشتگان گروهي
ايماني فريب و سوگند تعهد با ;ميجويند امني پناهگاه
...ميافتند دام به دروغين
ياوري زمين در ونه توجيهگري آسمان در نه روز آن...
.باشدشان
در را خلافت جريان و برگزيديد را نااهلان شما آري ،
از خداوند زودي به اما.داديد قرار ناسزاوار پايگاهي
شرنگ كامشان در را شهد ميگيرد ، انتقام ستمگران تمامي
تلخي به -وناگوار تلخ گلوشان در را آشاميدنيها و ميكند
را شمشير و شعارشان را ترس ميسازد ، صبر درخت شيره
آنان كه است اين همه واقعيت.ميدهد قرار دثارشان
بار را خطاها انواع كه مانند را اشتراني و چهارپايان
.ميكشند دوش بر را جنايات و گناهها كردهاندو خويش
را مسلمانان از نفر يك تنها اينان اگر كه سوگند ، خدا به
روا مرا لشكرشان تمامي بودند ، كشتن كشته بيگناه و عمد به
زبان با و داشتند حضور جنايت آن در همگيشان كه چرا بود ،
...برنخاستند دفاعي گونه هيچ به دست و
نيز زمامدار متقابلا و بپردازد را والي حق ملت هرگاه پس
راههاي يابد ، شكوه ميانشان در حق كند ، ادا را ملت حقوق
در سنتها و شود راست عدالت شناسههاي گردد ، استوار دين
ميشود ، اصلاح زمانه بدينسان ، .يابد جريان فراخور روندي
به دشمنان آزمنديهاي و ميرود اميد دولت ماندگاري به
خويش زمامدار بر ملت كه هنگامي ولي.ميشود مبدل نوميدي
اجحاف و زورگويي در از خود ملت با زمامدار و شود چيرهخو
آشكار جور نشانههاي ميدهد ، رخ كلمه اختلاف درآيد
سنت اصلي راههاي و مييابد فزوني دين در دغلكاري ميشود ،
احكام و ميگيرد قرار عمل مبناي هوس و هوا.ميماند متروك
ميگيرد ، فزوني نفساني بيماريهاي.ميشود كشيده تعطيل به
و -باشد بزرگ چند هر -حق شدن كشيده تعطيل به از كه چنان
.نميكند نگراني احساس كسي -چشمگير گرچه -باطل شدن عملي
و مييابند عزت اشرار و ميافتند ذلت به نيكان پس
.ميشود بسيار بندگان نزد در الهي كيفرهاي
من با است ، تاريخ جباران با گفتن سخن رسم كه سان بدان و
ميكنند ، پروا دژخوي زورمندان از كه آنچنان و مگوييد سخن
چنين و نياميزيد من با تصنع با و مگيريد فاصله من از
ميآيد ، گران مرا شود گفته حقي سخن من با اگر كه مپنداريد
را خويش خويشتن بزرگداشت من كه مبريد گمان نيز و
عدالت پيشنهاد و حق شنيدن از كه كسي آن زيرا خواهانم ،
.بود خواهد سنگينتر برايش دو آن به كند ، عمل سنگيني احساس
كه مورزيد ، دريغ عدل به دادن نظر و حق سخن گفتن از پس ،
در خطا از و نكنم خطا كه نيستم آن از برتر خود نزد در من
در خداوند كه آن مگر ندارم ، امنيتي احساس نيز خويش كردار
نيز من خود از بيش او كه كند ، كفايت خويشم خويشتن برابر
.است مالك را هستيام قلمرو
هستيم بندگاني همگي شما و من كه نيست اين جز واقعيت آري ،
كه است او نيست ، پروردگاري او جز كه پروردگاري ملك در
كه دارد تملك در گونهاي به را ما خود از بخشهايي حتي
از را ما كه است او هم و نيستيم مالكش گونه بدان خود
پي در و آورد سازنده نظامي به بوديم آن در كه جاهليتي
كوري ، پس از و داشت ارزانيمان را هدايت گمراهي ، دوراني
.فرمود عطا بيناييمان
بندگانش از بندهاي به خداوند كه ميشد اين بر قرار اگر
برگزيدهاش اولياي و انبيا به بيشك دهد ، رخصت را كبر
سبحان ، خداوند كه ميبينيم اما.ميداد رخصتي چنين
است ، پسنديده را فروتني داشته ، ناخوش ايشان بر را كبرورزي
بر را جبينهاشان و زمين به را خويش گونههاي كه چنان
و جناح خفض همواره مومنان برابر در و ميساييدند خاك
با خداوند كه بودند مستضعفان از خود و داشتند فروتني
حوادث با واداشتشان ، سختكوشي به بيازمودشان ، گرسنگي
.بپالودشان ناكاميها صافي با و كرد امتحانشان هولناك
در كه بينديشيد نيك نيز پيشين مومنان سرگذشت چگونگي در
اين جز مگر بودند ، چگونه پالاينده گرفتاريهاي و سختيها
تمامي از گرفتاريهاشان سنگينبارتر ، همه از كه است
تنگناي در دنيا مردم همه از و فرسايندهتر بندگان
بودند ، گرفته بردگيشان به زمان فرعونهاي بودند؟ سختتري
را تلخيها انواع ميدادند ، شكنجهشان شكل سختترين به
در همواره و ميريختند كامشان در پياپي و جرعهجرعه
قهرآميز سلطهاي تحت و تباهيآور و زبونكننده فضايي
راه نه و داشتند نقشهاي منفي مقاومت در نه ميزيستند ،
كه ديد چنانشان سبحان خداوند كه آن تا.ميشناختند دفاعي
انواع و ميفشرند پاي او دوستي راه برآزارهاي صبر در
تنگناي پس پذيرفتاراند ، او ترس از را ناخوشاينديها
وحشتشان و عزت به را خواريشان گشايش ، به را گرفتاريهاشان
و حاكم فرمانروايان نهايت در و كرد بدل امنيت به را
بهره چندان خداوندي كرامت از و شدند زمين برجسته رهبران
ناممكن را همه آن به رسيدن هم آرزو عالم در كه بردند ،
آنگاه بينديشيد ، بودنشان چگونه در دقت با پس.ميدانستند
به شمشيرها درهم ، دستها هماهنگ ، گرايشها متحد ، جمعها كه
.بود يگانه تصميمها و تيز بينشها يارمندي ،
زمين سراسر بر احوال ، آن در كه بود اين جز واقعيت آيا
بودند؟ مسلط حق به جهانيان همه بر و داشتند سروري
به بنگريد ايشان كار پايان و سرنوشت به دقت با اينك
فروگسست همبستگي رشتههاي و آمد فراز پراكندگي كه هنگامي
و كرد شاخهشاخهشان شد ، اختلاف دوگانه باورها و شعارها و
بزرگواري و كرامت تنپوش خداوند آويختند ، درهم گروه گروه
آنان از را فراوانش نعمتهاي و آورد بيرون تنشان از را
تا ماند را شما خبرهاشان و قصهها تنها و بازگرفت
.باشد پندي را شما عبرتآموزان
بكشند را پيامبرمان كه شدند آن بر نژادمان هم خويشاوندان
كه تصميمها چه راه اين در و بركنند را ريشهمان و
حراممان را خوش زندگي !نكردند كه كارها چه و نگرفتند
پناهندگي آكندند ، وحشت و ترس به را بودنمان فضاي كردند ،
برايمان سرانجام و كردند تحميلمان را خشن و خشك كوهي به
خداوند بيبرگشت اراده ميان اين در.برافروختند جنگ آتش
و توحيد حوزه از دفاع امتياز كه گرفت تعلق اين بر
ما حق ، تقدير بنابر و باشد ما آن از حرمتهايش پاسداري
مقدساتش از پاسداري و توحيد حوزه از دفاع به هاشميان
اخروي ثواب و اجر به مومنمان تلاش اين در.يافتيم افتخار
شركت درآن تبارش از حمايت انگيزه با كافرمان و داشت چشم
-ما جز -قريش از ديگري شخصيتهاي اگر روزگار آن در.ميجست
مدافع كه عشيرهاي يا همپيماني حمايت به آوردند ، اسلام
.نكردند خطر هرگز اسلام پذيرش در و داشتند تكيه بود ، او
و است منزلگه را شيطان بصره كه بدان عباس ، پسر اي
شيوهاي كردن ، نيكي با را بصريان پس !كشتگه را فتنهها
.بگشاي دلهاشان از را ترس گره و بنماي ، نوين
خود وقت از بخشي تواند ، به مراجعه نيازمند كه كساني براي
در و باشي پذيرفتنشان آماده شخصا كه بگذار آزاد را
خداوندي همان براي پس يابي ، حضور آنان با همگاني جلسهاي
خويش مسلح نيروهاي به و باش فروتن است ، آفريده را تو كه
تا مده ، حضور اجازه انتظامي ، و نظامي تيرههاي از
سخن تو با كامل روشني به لكنتي ، و لرزش بيهيچ سخنگوشان
بارها و بارها كه شنيدم خدا رسول از من كه بگويد
:ميفرمود
از ناتوان حق بيلكنت ، و صراحت با آن در كه امتي هيچ"
."ديد نخواهد پاكيزگي روي نشود ، بازگرفته زورمند
ناتوانيشان و تند برخوردهاي و ناآگاهيها كه بكوش وانگهي
نسبت خشونتي و سختگيري هر از و آري تاب را گفتن سخن در
به رحمت آغوش خداوند آن ، برابر در تا شو مانع آنها ، به
عطا چه آن.سازد خويشش طاعت ثواب مستوجب و بگشايد رويت
نيكخويي با ميورزي دريغ چه آن از و باز روي با ميكني
.باشد پوزشخواهي و
قضايي امنيت
تو ، نزد كه برگزين را افرادي مردم ، بين داوري براي سپس
تنگنا در پراكنده و گوناگون امور كه آناني.برتريناند
خشمشان به درگير طرفهاي خصمانه برخورد نميدهد ، قرارشان
شناخت ، از پس و نميفشارند پاي خود لغزش در نميآورد
ميداني را خويشتن نمييابند ، دشوار را حق به بازگشت
از پيش.افتند فرو آز ورطه به كوتهنظري با تا نميدهند
از بيش نميكنند ، بسنده سطحي فهم به كامل ، بررسي و غور
پاي دلايل گردآوري در و ميكنند درنگ شبهه در هركسي
به كمتر درگير طرفهاي مراجعات از كه كساني ميفشارند ،
جريانها ، شدن روشنتر هرچه براي و ميآيند دچار ناشكيبي
كساني برتراند ، همه از شد ، روشن حكم چون و بردبارتراند
با و نميكند گرفتارشان خودخواهي به ثناخوانيها ، كه
كساني چنين و نميگرايد كژي به ترازوشان شاهين چربزباني
.كمياباند سخت
بخشش دست و كن زيادهرسيدگي داوريشانرا وضع وانگهي
كمتر مردم به و نماند نيازيشان كه بگشا چنانشان را خويش
كه ببخش جايگاهيشان چنان خويش كنار در و شوند نيازمند
از تا ننگرند ، طمع چشم به آن در تو خواص از هيچيك
ژرف شد ، گفته آنچه در.باشند درامان ديگران سخنچيني
آن از كه بود اشرار اسير مدتها دين اين كه بينديش
دنياپرستي به آن با ساخته ، هوسراني براي چارچوبي
.ميپرداختند
بر خدا ، خواست به كه كردهام بسيج را لشكرياني بعد ، اما
يادآوري را الهيشان تكاليف بيشك كه گذشت خواهند شما
شرارتي هرگونه از پرهيز و ديگران نيازردن بر و كردهام
و خدا پيشگاه در رسما من همه اين با ورزيدهام ، تاكيد
جز ميجويم ، تبري لشكريانم آزار هرگونه از شما برابر در
به ديگري راه كه باشد گرسنگي و درماندگي از ناشي چه آن
دست چيزي به ستمگرانه كه سپاهياي هر پس.نيابند سيري
همه ، اين با.دهيد كيفرش است ، كرده كه ستمي فراخور يازيد ،
در -را مغزانتان سبك و نابخردان دست نابجا ، درگيري از
پي ، در خود ، من و كنيد كوتاه -كردم استثنا كه مواردي
و احتمالي ستمهاي از شما وهستم سپاهيان رفتار مراقب
نيروي و توانمندي وسوسه به شايد كه محتملي فشارهاي
و خداوند ياري با جز خود ، شما و -كنند اعمال قاهرشان
را دادخواستهاتان -باشيد نداشته را دفعش توان من همكاري
او ، ياري به و خداوند خواست به تا دهيد ارجاع من به
.كنيم ايجاد را لازم دگرگونيهاي
اقتصادي امنيت
نيست ، شريكي او براي و است يگانه كه خدايي تقواي مبناي بر
بر يا بيمناكسازي ، را مسلماني كه مباد هرگز !پيش به
گذر و شوي وارد زور به و غيردلخواهش به او (باغ و زمين)
است ، او مال در خدا حق آنچه از بيشتر چيزي او از يا كني ،
!بگيري
:بياغاز چنين خود سخن وانگهي ،
شما سوي به او جانشين و خدا ولي مرا خدا ، بندگان"
دارد ، اموالتان در خداوند كه را حقي كه است فرستاده
او ولي به را آن كه هست حقي شما اموال در آيا پس.بگيرم
"بپردازيد؟
خود سخن ديگر داد ، منفي جواب گويندهاي اگر هنگام اين در
با شو ، روان همراهش گفت ، آري توانگري اگر ولي مكن ، تكرار
پس.تحميل و سختگيري تهديد ، هراسافكني ، هرگونه از دوري
.بستان داد ، تو به (نقدينه) سيم و زر از چه آن هر
بياجازه داشت ، شتر و گوسفند و گاو (نوع از اموالي) اگر
عنوان به را تو چند هر) كه زيرا مشو ، داخل آن بر سرزده و
او ملك آن بيشتر (اما هست ، آن در سهمي امر ولي نماينده
زور آهنگ با نبايد جا بدان آمدن هنگام به بنابرايناست
رم را دامي روي هيچ به شوي ، وارد دامها آن بر سلطه ، و
خواهد پي در را دامدار رنجش اين كه مكن هراسانش و مده
!داشت
به رسيدن از و بازداريد مايحتاجش از را كسي كه مباد هرگز
گردآوري براي از كه مباد هرگز نماييد ، بيبهره خواستش
حيوان يا را ، كسي تابستاني يا زمستاني پوشاك خراج ،
را خدمتكارش برده يا ميكند ، كار آن با كه را سوارياي
درهمي براي را مردم از احدي كه مباد هرگز بفروشيد ،
خواسته و مال به كه مباد هرگز و بزنيد تازيانه بيارزش
گرو در اقليتهاي تا نمازگزار مسلمان از -مردم از احدي
در كه بيابيد جنگافزاري و اسب مگر بيازيد ، دست -پيمان
صورتي ، چنين در.است شده گرفته كار به مسلمانان به تجاوز
باقي دشمن اختيار در را آنان مسلمان ، كه نيست سزاوار
.بيابد شوكتي مسلمان ضد بر تا بگذارد
دارد ادامه
|