الملل بين مناسبات و امنيت
سوم بخش - (ع) علي كلام در امنيت مفهوم
رشته هر در صنعتگران و بازرگانان مورد در مرا سفارش اينك
آنها چه كن ، سفارش نيكي به موردشان در نيز خود و بپذير
در سرمايهشان با كه آنها چه و است ثابت كارشان محل كه
كار به را جسميشان نيروي كه كساني چه و گردشاند
تامينكننده و سوداند هر سرچشمه اينان كه گرفتهاند ،
و پرت نقاط از همه اين آورنده فراهم و زيست ابزار
نه را ديگران كه دريا و خشكي دشت ، و كوه در دورافتاده ،
پردلي با نه و است آشنايي آن جاي جاي جاذبههاي با
بيم كه ناباند سازگاراني اينان آري.سرمايهگذاري
جاي آشوبشان از كه مطلقاند صلح و نميرود ، شورششان
شهرهاي و فرمانروايي مركز در خود تو.نيست نگراني
.كن رسيدگي امورشان به پيرامون
بخل آشكار ، چشمي تنگ بسياريشان در كه بدان همه اين با
ديده دادوستد در زورگويي و سودآور كالاهاي احتكار زننده ،
بر ننگي لكه و است مردم انبوه زبان به اين كه ميشود
كه -خدا رسول كه بيند راه را احتكار پس.زمامداران دامان
.ميكرد جلوگيري آن از -باد خاندانش بر و او بر خدا درود
انجام دادگري موازين با و سادگي به فروش و خريد بايد
وارد فشاري خريدار و فروشنده به كه نرخهايي با ;گيرد
كرد ، احتكار بازهم تو ، نهي و اخطار از پس كه هر پس.نيايد
ديگران عبرت كه ده كيفرش چنان تندروي ، از گزيدن دوري با
.شود
مرزي امنيت
اجراي در كه هستي كساني معدود از تو بيگمان بعد ، اما
پاسداري و جنايتكاران غرور شكستن درهم دين ، قوانين
برخورد در پس.دارم تكيه نيرويشان به كشور ، حساس مرزهاي
...بجوي ياري خدا از ميگماري ، همت بدان چه آن با
زمامداران ، آرايه ملت ، دژهاي حق ، رخصت با لشگريان پس
بر تكيه با جز ملت ، و امنيتاند تحقق راههاي و دين شكوه
.نتواند ايستادن خود برپاي آن ،
آن راز و جهاني امنيت و صلح
چند هر -باشد آن در خدا خشنودي كه را صلحي هيچ پيشنهاد
خود آرامش رزمندگان ، آسايش كه مكن رد -كند مطرح دشمنت كه
از صلح ، پس از اما.ميشود تامين صلح در كشورت امنيت و
به را خود كردنت غافليگر براي گاهي كه برحذرباش سخت دشمن
را خوشبيني و فرومگذار احتياط جانب پس.ميكند نزديك تو
پوشش در را او تا بستي پيماني دشمن با اگر و بران خود از
را ذمهات و بمان وفادار خود پيمان به خويشبگيري ، پناه
پيمان و عهد سپر را خود جان و پاسدار كامل امانت با
وفاي شمردن بزرگ خداوندي ، واجبات ميان در كه قرارده خويش
و گرايشها جدايي رغم به ملتها ، و است بزرگترين عهد به
كه آنجا تا همداستاناند ، سخت مورد اين در آرا ، پراكندگي
پايبند بدان روابطشان در مسلمانان از پيش نيز مشركان
.داشتند تلخي تجربههاي خيانت ، پيآمدهاي از كه بودند ،
روي هيچ به و مكن خيانت داري ذمه در چه آن به هرگز پس
كسي نگونبخت نادان جز كه مشمار غنيمت را پيمانت شكستن
را خود ذمه و عهد خداوند و ;نميشود گستاخ چنين خدا بر
بندگانش ميان را پرتوش خويش مهر با قرارداده ، امني فضاي
در و گيرند پناه آن در كه ساخته ، حريميش و است گسترده
و فريب دغلكاري ، براي جايي درآن ، پس.بيارمند سايهاش
براي كه كني امضا را قراردادي كه مباد.نيست نيرنگ
تنظيم در كاري محكم از پس و باشد داشته جايي بهانهتراشي
هيچ و مكن تكيه روي هيچ به خارجي قراين به ديگر قرارداد ،
آمده پيش برايت خدا فرمان به التزام ناحيه از كه تنگنايي
كه برآيي گسستنش درپي ناحق به كه واندارد آنت بر است
-آن در گشايشي اميد همواره كه جرياني تنگناي در ايستادگي
كيفرش نگران كه است خيانتي از بهتر هست ، -برتر عاقبت با
دنيا در كه قرارگيري تعقيب مورد چنان خدا جانب از و باشي
.نتواني خواهي پوزش بازپسين روز و
خدا خشم به آن كه بپرهيز سخت ناروا خونريزي و خون از
زوال هم و دارد پيآمد را كيفري بزرگتر و است نزديكترين
در سبحان خداوند و است زمينهسازترين را سرنگوني و نعمت
ريخته ناحق به خونهاي بر -دادخواست بدون -خود قيامت روز
حرام ، خون ريختن با روي هيچ به پسميكند حكم بندگانش
از اين كه ;مكن استوار را خويش فرمانروايي پايههاي
رفتن دست از و نابودي بلكه و سستي و ناتواني عوامل
خدا نزد در عذري هيچ عمد ، قتل مورد در و است فرمانروايي
.هست قصاصي قانون اينباره در كه چرا ;نيست پذيرفته من و
تازيانه ، بر كيفر در و شدي دچار خطا به اگر همه اين با
قتلي سبب مشتي گاه كه -شد تحميل تندروي دستت يا شمشير
از قدرت غرور كه مباد -آن از بيش به رسد چه ميشود ،
گرفتارسركشيت و دارد بازت مقتول اولياي به خونبها پرداخت
.كند
امنيت فرهنگي زمينههاي
درستي و دين استواري به را خويش برادر كه هر مردم ، اي
!ببندد گوش مردم هرزهدراييهاي بر بايد شناخت ، راه
تير اما ميرود خطا به تيراندازي تير بسا كه هشداريد ،
اثر چند هر ميگذارد ، برجاي اثري ترتيب ، هر به باطل ، سخن
زنهار ، است شنوا و شاهد خدا كه ;است تباهي روند در باطلش
.نيست مرزي باطل ، و حق ميان انگشت ، چهار جز كه
در امام و شد پرسيده ازحضرت سخن اين تفسير هنگام اين در
گوش و چشم ميان در و كرد جمع را خود انگشت چهار پاسخ ،
حق و شنيدهام بگويي كه است آن باطل":گفت قراردادو خويش
كتابي متعال خداوند همانا."ديدهام بگويي كه اين
درآن روشني به شر و خير مرزهاي كه فرستاد فرو هدايتگر
هدايت تا بگيريد پيش را خير راه و سمت پس.است شده بيان
تعادل و مستقيم خط در تا برتابيد روي شر سمت از و يابيد
.يابيد قرار
تا كنيد ادا خداونديش حضرت به را آنها !واجبات واجبات ،
كه است كرده تحريم را محرماتي خداوندبرساندتان بهشت به
آن در كه است دانسته مباح را حلالهايي و نيست ناشناخته
را مسلمان حرمت و احترام ميان اين در و ندارد وجود كاستي
حقوق شيرازه توحيد و اخلاص با و بخشيده برتري حرمتي برهر
پس.است زده گره سختي به پيوند نقطههاي در را مسلمانان
امان در زبانش و دست از مسلمانان كه است كسي مسلمان
روا -قانون ضرورت حد در جز -مسلماني هيچ آزار و باشند
.نيست
اين كه زيرا دارد ، نگاه خويش زبان زمام بايد مرد كه...
.ميكند چموشي سخت خود صاحب با زبان
نديدم را بندهاي خويش تجربههاي در من كه سوگند خدا به
آري ، .برد بهره خود تقواي از خويش ، زبان بينگاهداشت كه
منافق قلب كه حالي در ;دارد قرار قلبش پشت در مومن زبان
اندرون در نخست كند ، سخن آهنگ چون مومن:است او زبان پشت
زبان بر يافت ، نيكش اگر ميانديشد ، و ميدارد نگاهش خويش
بيتوجه منافق ، اما.ميدارد پنهانش بد ، اگر و ميآورد
و !ميكند بازگو آمد زبانش بر هرچه سخنش ، زيان و سود به
بر و براو خدا درود كه -خدا پيامبر كه است مسلم اين
:فرمود -باد خاندانش
قلبش مگر نكند ، تجربه را راستين ايمان بندهاي هيچ"
كه آن مگر نميشود ، مستقيم كسي هيچ قلب و شود ، مستقيم
."شود راست زبانش
سادهانديشان و بينان ژرف نگاه در وحشت و امنيت
در و است شده دنيا فريفته كه است كسي داستان برابر ، در
و ميزيند خرم و سرسبز جايي در كه ماند را گروهي مثل
اينان.كردهاند گياه و بيآب و خشك سرزميني به سفر آهنگ
جايي از شدن جدا چيز ، چندشآورترين و ناخوشايندترين را
سوي به شدن رانده و كردهاند خوش جا آن ، در كه است
!اندرآيند ناگزير بدان كه است جايگاهي
كه كسي آن از زمين هيچگاه كه البته بلي ، خداوندا ، بار
است ، برخاستن حال در خداوندي برهان بر تكيه با خدا براي
در و بيمناك يا بلندآوازه ، و آشكار يا ;بود نخواهد تهي
و خداوندي براهين كه است جهت بدان اين ;تقيه پرده
قامتهاي اين ولي.نگرايد پوچي به روشنگرش رهنمودهاي
و چندتناند تاريخ راستين قامتان راست و برافراشته
نزد ولي اندكاند ، شمار در آنان كه سوگند خدا به كجايند؟
و براهين ايشان دست به خداوند گرامياند ، بسي خدا
نزد را آنها تا ميكند پاسداري را روشنگرش رهنمودهاي
چونان و بسپرند خدايي اماناتي رسم به همرديفانشان
قلب بر دانشبيفشانند همانندها قلب در دانههايي
;كردهاند لمس را يقين روح و است آورده يورش پربينششان
آسان ميشمرند ، دشوار گذرانها خوش را چه آن اينرو ، از
هراسزده آن از نادان مردم كه اوضاعي با و گرفتهاند
دنيا در بدنهايي با ايشان كوتاه ، سخن ;مانوساند هستند ،
وابسته جهان برتر جايگاه به ايشان روح و ميبرند سر به
و زمين در خدا جانشينان كسان چنين اين تنها.است
سخت چه من كه آه ، آه.اوياند دين راستين دعوتگران
وقت هر كميل اي تو اينك !دارم را ديدارشان اشتياق
.بگذار تنها مرا و برو ميخواهي
گونهاي به يكي:ميكنند كار گونه دو به دنيا براي مردم ،
كساني دستي تهي نگران ميدارد ، باز آخرتش از دنيا كار كه
خويش مستمندي به نسبت اما مينهد ، وا پشت پس در كه است
سود راه در را عمرش كه است چنين ;ميكند امنيت احساس
.ميدهد هدر به ديگران
ميكند كار ديگر جهان براي دنيا در كه است كسي ديگر دو
بهره دو هر پس ميآيد ، سراغش به خود خودبه مادي بهره و
كسي چنين.است شده مالك را خانه دو هر آورده ، فراچنگ را
خدا از چه هر كه است كرده كسب آبرويي چنان خدا نزد
.ميدارد ارزانيش بيدريغ بخواهد ،
دروغين امنيتهاي
دنياداران امنيت -1
را آن كه ميدهم هشدارتان دنيا از تاكيد به من بعد ، اما
شهوتهاي لاي لابه در.است ويژهاي خرمي و شيريني
ابراز زودگذر ارزشهاي عرضه با و است شده پيچيده گونهگون
آرزوها ميربايد ، دل اندك ، بس كالايي ، باميكند دوستي
آن شادي نه.است آراسته چهره فريب با ساخته ، خود زيور را
و فريبا.است امنيتي جاي فاجعههايش از نه و تداومي را
هلاكتآور ، و پايانپذير بيثبات ، و زوالپذير پرآزار ،
هماهنگي و انطباق اوج در كه آنجا !است آدمكش و شكمپاره
خداي چه آن از باشد ، خود به شيفتگان و وابستگان آرزوي با
:بود نتواند فراتر است ، گفته آن درباره سبحان و متعال
زمين گياه با پس فرستاديم فرو آسمانش از كه آبي چونان"
آن طوفان و باد درآمدكه خشكي برگهاي صورت به و درآميخت
".است توانا چيز همه بر خداوند و ميپراكند سو هر به را
پس و شود خندان لبي و شاد دلي آن ، از كه نشد (كريم قرآن)
گاه هر ;نباشد آن پيآمد گريان چشمي كوتاه ، بس زماني از
رنجها شرنگ با بيدرنگ آورد ، روي كسي به خوشيها شهد با
كه آن جز ننشانيد ، بوستاني بر رفاه از شبنمي.برتافت روي
دنيا از و بباريد جا آن بر سخت رگباري رنج و گرفتاري از
و باشد انسان ياور بامدادان كه نيست انتظاري اين جز
كام به آن سوي يك اگر و بنمايد ناشناس چهرهاي شامگاهان
از كس هيچ.باشد هلاكتآور و تلخ سويش ديگر آيد ، شيرين
از رنجي كه آن جز نيامد ، نايل ميلي به آن فراواني
آغوش در را شام كسي كه نشد و گشت ملحق او به آن مصيبتهاي
برخورد ترس تكپرهاي با بامدادان كه آن مگر باشد ، امنيتي
جز هست ، آن در چه هر كه است پرفريبي نيرنگباز دنيا.كند
نيز است آن در آنچه تمامي و است نابود خود ;نيست فريب
از اندوختهاي و توشه هيچ در.نيستي به محكوم
آن از كمتر كس هر.تقوا مگر نيست ، خيري اندوختههايش
و است بهرهمند بيشتري امنيت زمينههاي از باشد ، داشته
تباهي و هراس زمينههاي به باشد ، داشته بيشتر كس هر
خواهد كف از را داشتههايش زودي به هم و است دچار بيشتري
متن در ناگهان و كردند تكيه آن به كه كساني ايبسا.داد
و اطمينان آن به كه افرادي بسا و داد قرارشان فاجعه
كه شكوه صاحبان بسا و زد زمينشان به و نمودند اعتماد
.ساخت خوارشان و زبون كه متكبراني و كشيد پستي به را آنها
و تيره آن ، نوش و عيش و ميشود دستبهدست آن ، قدرت
و تلخ نيز آن شيريني و شور نيز آن گوارايي.است آلوده
.است پوشيده تمامي آن اسباب و زهركشنده جملگي غذايش
معرض در همگي تندرستان و مرگ معرض در آن زنده پديدههاي
قدرتهاي دسترفتني ، از آن پادشاهي.هستند بيماري
معرض در انباشتهاش امكانات شكست ، به محكوم شكستناپذيرش
.است چپاول مورد آن پناهنده و نكبتها
كه هستيد ، نياكانتان جايگاه در امروز شما كه آيا نه
دورتر آرزوهايشان و ماندگارتر آثارشان درازتر ، عمرشان
فراهم انبوه لشكريان و ديدند تدارك بسيار برگ و ساز بود؟
بر چگونه را آن و دادند تن دنيا بردگي به سان چه.كردند
توشهاي بدون ;نمودند كوچ آن از سپس و برگزيدند چيز همه
دنيا كه شنيدهايد هيچ آيا !راهبر مركبي و رساننده
كم دست يا داشته ، ارزانيشان كمكي باشد ، شده پيشمرگشان
را آنان بلكه !هرگز باشد؟ كرده همدمي نيكي به آنان با
كوبنده مصيبتهاي زنجير به كرد ، مدفون كرمها انبوه زير
به را بينيشان و ساخت زبونشان دردآور حوادث با و كشانيد
سخت پيشآمدهاي و نمود لگدكوبشان سپس و ماليد مذلت خاك
كه ديدهايد شما آري ، .داد ياري آنان ضد بر را روزگار
نمودند ، نزديك بسيار آن به را خود كه كسان همان براي دنيا
آن در ماندگاري و خلود به گرايش و برگزيدندش چيز همه بر
از هميشگي جدايي براي كه مرگ حساس لحظات آن در داشتند ،
جز آيا !داد نشان ناشناس چهرهاي ميكردند ، كوچ آن
گور تنگناي در جز ساخت ، آنان همراه توشهاي گرسنگي
جز و داشت ارزانيشان نوري قبر سياهي جز و داد جايشان
دنياي چنين آيا كرد؟ بدرقهشان را چيزي و كسي پشيماني
بر يا ميكنيد ، اعتماد آن به يا رابرميگزينيد ، بيوفايي
آن به كه كسي براي آن است بدسرايي پس ميورزيد؟ حرص آن
!نكند نگراني و ترس احساس همواره آن در و نباشد بدبين
دارد ادامه
|