سينمايي ناب شعر يك
فرياد از رساتر سكوتي
رفته ياد از و سوخته نسلي
سينمايي ناب شعر يك
خوانندگان نگاه از فيلم 3
تماشاي به و گرفتم قرار سينما سالن در صندلي روي وقتي
فيلمي با كه فهميدم سادهاش تيتراژ همان از نشستم ، فيلم
نخواهم آن كردن درك با چنداني مشكل و هستم روبهرو ساده
مجيد ساخته خدا رنگ فيلم تيتراژ شبيه تيتراژش.داشت
محور كه است سمبوليك عنوان يك فيلم عنوان.بود مجيدي
ابزار قاطر و اسب فيلم اين در.ميچرخد آن روي فيلم
اين اگر اينكه و است كوهستان در مردم از عدهاي معيشتي
روزمره زندگي در باشند ، نداشته قاطري يا و اسب آدمها
اگر بهويژه.ميشوند روبهرو زيادي مشكلهاي با خويش
يا و پدر كه باشند نوجواني پسران و دختران آدمها ، اين
بيسرپرست كلا و داده دست از را دو هر يا و مادرشان
عنوانبندي در.دارد حرف و مطلب فيلم پلان پلان.باشند
كه ننوشته و...بازندگي:است آمده تيتراژ ، همان يا فيلم
تصوير به را زندگي قبادي حقيقت در...شركت با يا بازي با
.است كشيده
هم جداگانه سكانسهايش ميتواند اسبها ، مستي براي زماني
در قبادي.باشد هم اپيزودي چند ميتوانست فيلم اين باشد ،
كه ميگفت گذشته سالهاي طول در مصاحبههايش بيشتر
فيلمنامه بدون و [ميداني روش] فيالبداهه را فيلمهايش
فيالبداهه فيلم اين كه نميكنم فكر من اما ميكند ، كار
ميدهد خبر زيبا فيلمبرداري و قوي دكوپاژ.باشد شده كار
در كه قوياي فيلمنامه و خاص نگاه نوع يك با كارگردان كه
قرار دوربين پشت و ميرفته صحنه سر به داشته دست
.است ميگرفته
عشق و رنج و درد از حكايت اسبها مستي براي زماني
خويش ماندن زنده براي كوهستانها در كه بود انسانهايي
عشق ، بودن ، زنده زندگي ، زيبا بسيار قبادي.ميكردند تلاش
.است كشيده تصوير به را...و اميد
گبه فيلم شبيه فيلم از صفحههايي نگويم كه ميآيد حيفم
.كيارستمي استاد آثار از برخي همچنين و بود مخملباف از
و بزرگ كارگردانان از يك هيچ از كه است گفته خود قبادي
ناديده ميشود مگر ولي نپذيرفته ، تاثير ايران ، سبك صاحب
.گرفت
ايراني فيلمساز و شاعر اثر است سياه خانه من اينكه حقيقت
براي زماني در را مخملباف اثر گبه و فرخزاد فروغ خانم
آن ببينيد را محسن فيلم و فروغ فيلم.ديدم اسبها مستي
سينماي در دو هر گونهاند ، مستند دو هركنيد قضاوت وقت
نيز فيلم دو هر و دارند ويژهاي و خاص جايگاه شاعرانه
يك فيلم اين.دارند راوي اسبها مستي براي زماني مثل
مثل گبه ، مثل است ، سياه خانه مثل است سينمايي شعرناب
زيتون ، درختان زير مثل گيلاس ، طعم مثل كجاست ، دوست خانه
طبيعت ثالث شهيد مرحوم بزرگ شاهكار همانند و كلوزآپ مثل
.بيجان
ها صحنه از بعضي در) ساختارمستند به شدن نزديك با قبادي
بتوانند كه بودند كرده فيلمبرداري دست روي دوربين با
فيلم واقع در (كنند تحميل فيلم داستان بر را مستند جنبه
.است بخشيده عظمت را خود شاهكار بهتر عبارت به يا
براي كرده ، انتخاب را سوررئاليسم و رئال بين مرز قبادي
اين كه حالي در است آشفته كمي فيلم كه ميكنيم فكر همين
.نيست چنين
به را او تا نميكند مشخص تماشاگرش با را تكليفش قبادي
.آوريد خاطر به را فيلم پاياني صحنه وادارد ، فكر
تلخ ، طنز يك البته شده نزديك طنز به صحنه يك در حتي قبادي
كه عراقيها توسط ايوب خواهر از كردن خواستگاري صحنه
آن به تماشاگر.ميكند بازي پوچ يا گل داماد با ماري
به دل در اما شده ، تصوير قوي بسيار زيرا ميخندد ، صحنه
با كه اين حداقل يا و ميگريد ماري معلوليت يا مظلوميت
ته از آهي يا و ميخورد افسوس و ميكند پنداري همذات او
نشاط و شور اصلا.است زندگي فيلم لحظه لحظه.ميكشد دل
روزنامه ليبراسيون ، .ميزند موج فيلم سراسر در زندگي و
اميد از سرشار اسبها ، مستي براي زماني:نوشت فرانسه مطرح
بودن ، زنده نشانگر ميتواند فيلم تيتراژ.است زندگي به
.باشد فيلم داشتن واقعيت و بودن مستند
كارش و گرفته فرا خوب را سينما الفباي كه كرد ثابت قبادي
حقيقت در است ماهري تصويرساز كه كرد ثابت.است بلد را
را شايستگيهايش و خودش اسبها مستي براي بازماني قبادي
.كرد اثبات
زدنهاي آمپول صحنه فيلم ماندني ياد به صحنههاي از يكي
ايراني فيلمهاي از يك هيچ در حال به تا كه است ماري
داشت وجود فيلم در زيبا و بكر صحنههاي قدر آن نديدهام ،
.ببينم را فيلم اين مرتبه چهار-سه كرد وادار مرا كه
اصلي دليل و رفته شاعرانه سينماي سمت به قبادي بهمن
فصل در كردستان زيباي و بكر طبيعتاست همين او موفقيت
براي زماني و آمده فيلم كمك به نيز است ديدني كه زمستان
اسبها مستي براي زماني.است كرده ماندگار را اسبها مستي
برتارك كه است گوهري همچون حقيقت در و ندارد مصرف تاريخ
.درخشيد خواهد ايران سينماي
سياه رنگ به را فيلم فارسي زيرنويس قبادي بهمن كاش
زمينهاش پس و زمينه صحنهها اكثر زيرا ميكرد ، انتخاب
تماشاگر براي سفيد رنگ آنهم زيرنويس خواندن و بود روشن
فيلمي اسبها مستي براي زماني جهت هر به.بود دشوار
اصيل موسيقي يك همراهي با ميتوانست كه بود تاثيرگذار
.شود گذارتر تاثير كردي
بهره خود فيلم در كردي اصيل موسيقي از ميتوانست قبادي
از كردستان اگر كند ، برابر چند را فيلمش طراوت و بگيرد
هنگامي ولي نمينوشتم را جمله اين نبود غني موسيقي لحاظ
غنيترين كرمانشاه ، و كردستان كه ميدانم و ميبينم كه
اين در ايران استانهاي تمام از حق به و دارند را موسيقي
چرا؟ كه ميخورم تاسف سرترند زمينه
با مگر نيست ، ميسر اسبها مستي براي زماني دقيقتر بررسي
كوتاه عمدتا كه قبادي بهمن قبلي فيلمهاي به عمقي نگاهي
زماني.مه در زندگي زيباي فيلم مخصوصا هستند مستند و
در است قبادي قبلي فكرهاي همان ادامه در...براي
ريشهايتر و جديتر اينبار تفاوت ، اين با فيلمهايش ،
و ذهنيتها همان مايهها ، همان.است پرداخته مهم اين به
قصهاي ناگزير و ضرورت به اينبار چند هر دلمشغوليها ،
موضوعي ،(بودنش ساده عين در) كرده انتخاب را سختتر
و محكمتر ساختي و آشكارتر يا پنهاني حرفي جسورتر ،
جديد ، تجربه يك.متعارف غير فيلم يك ولاجرم منسجمتر
.نو حرف يك جديد ، خيلي
است توانمندي فيلمساز كه كرد ثابت قبادي بهمن حال هر به
با همچنين و بيشتر پشتكار و تفكر مطالعه ، زحمت ، با كه
سينماي در ميتواند مردم فرهنگ و سنن و آداب روي مطالعه
اسبها مستي براي زماني كه نبريم ياد از.شود مطرح دنيا
.است شده ساخته كردي زبان به كه است فيلمي اولين
كبيرينژاد هادي - سنندج
فرياد از رساتر سكوتي
نمايشش اجازه ميگفتند.شد شروع بامبارزه "سكوت"
هم آن از ثانيهاي حذف به مخملباف ميگفتند ;رانميدهند
مخملباف با حق.درآمد نمايش به بالاخره.نميدهد رضايت
بخواهيم اگر البته)بود شدن حذف قابل فيلم صحنه كدام.بود
صحنه ، هر در مخملباف ؟(نخورد لطمه فيلم پيام محتواو به
درك گنجايش از بيش شايد شمارشان.دارد انديشهاي و پيام
هم موتسارت زمان منتقدان كرد؟ ميتوان چه.باشد ما
كار به نت لازم اندازه از بيش آثارش در او داشتند اعتقاد
اندازه همان به او نتهاي ميگفت موتسارت اما.ميبرد
لازم اندازه همان به ميگويد هم مخملباف حتما.است لازم
.ميكنيم درك آنها از چقدر ما ببينيم.دارد پيام
مادرش ايران؟ جامعه يا خورشيد؟ بود؟ چه نامش پسربچه يك
مام همان هم اين پس.مادرانه فداكاري از مظهري:است هاجر
پيدا احتياج فرزند به مادر روزگار گردش اثر در.است ميهن
خود خانه اشغال مقابل در بايد كه است فرزند اينك.ميكند
.است بسته چشمانشنابيناست او اما.كند علم قد مادرش و
بايد.دارد پيش در راهي پسرك.ميخرد بسته چشم رابا نانش
.نيست كافي بسته چشم اما.بپيمايد بسته چشم با را آن
در مبادا چرا؟ آخر.بگذارد پنبه درگوشهايش بايد ميگويند
صورت دراين.شود روان آن پي در و بشنود دلفريبي نغمه راه
پيرمردي ;موسفيد.داد خواهد گوشمالي را او اربابش كه است
با مستقيم.ميكند استفاده همزمان چرتكه و تلفن از كه
.است نادره واسطهاش.دارد واسطه.نميكند صحبت خورشيد
را طرف دو هر ميكوشد.ميانهرو.معصوم ظاهر با دختركي
گاه و درميآورد مختلف رنگهاي به را خود.دارد نگه راضي
را او دلخواه نغمه ميكند سعي و ميرقصد خورشيد ساز به
.ندارد را موسفيد برابر در مقاومت اماياراي بنوازد ،
مدرسه مدير.ميگذرانند روزگار ساز با موسفيد و خورشيد
ميكوشد و ميكند استفاده آنها سازهاي از.است ابرقدرت
پرشمار و ناهماهنگ اركستر به كاذب ، و ظاهري چند هر نظمي ،
است بسته خورشيد چشمان كه افسوس چگونه؟.بدهد خود
را او شيوهمديريت از شمهاي دستهايش با اما ونميبيند
او دلخواه سازشان اگر ;ميكند تهديد مدير.ميكند لمس
...نباشد
ميتوان مگر اما.باشد گذشته سازها اين زمان ديگر شايد
ميگيريم پناهگاه زير را آن كه سازي گذاشت؟ كنار را ساز
زمانه شايد.بشود شايد ميلرزيم؟ سرما از باران زير خود و
در را ساز و دست يك در را مسلسل شايدبتوان.است شده عوض
ساز عاشيقلرها از عاشقانهتر كسي چه.گرفت ديگر دست
آنان ساز نغمه مسحور وگوش دست حركت فريفته چشم ميزند؟
خود معمول راه از را خورشيد كه همانهاست ساز.ميشود
اما.ميفريبد را جانداري هر آنها نواي.ميكند منحرف
.كنند راحل خورشيد مشكل نميتوانند هم آنها حتي
پاي پابه كه كرد سعي نبايد ديگر است ، شده عوض زمانه بله
.شد سرگردان بازار در بسته چشم با نبايد ديگر.دويد اسب
نيرومند ، محكم ، بلند ، نوايي.است ديگر نواي زمان اينك
اركستر اين ميتواند خورشيد.صنعت و فلز و چكش نواي ;رسا
را نوا و است آموخته مدرسه مدير از را روش.كند رهبري را
و شكوه با آهنگي.صنعت و فرهنگ ادغام.دارد خود از
.خورشيد رهبري به پرطنين
تو سكوت.بود "نغز" خيلي فيلمتنكند درد دستت آقامحسن
.بود رساتر خيليها فرياد از
گلكار آبتين
رفته ياد از و سوخته نسلي
هر از تا است داشته سعي خود فيلمهاي در ملاقليپور رسول
طرح و موضوع يك به مختص تنها فيلم يك و بگويد سخن دري
نيز چشمي گوشه فيلم اصلي موضوع كنار در يا و نباشد خاص
اكثر در را اين ماباشد داشته خود اطراف حوادث به
به سفر" در مثلا.ميكنيم مشاهده بهخوبي او فيلمهاي
جنگ واقعيات تمام دارد سعي تقريبا كه ميبينيم "چزابه
موفق كار اين در حدودي تا و بگنجاند فيلم يك در را
...ميشود
داستان سه طرح به كه است اپيزودي سه فيلمي ،"سوخته نسل"
هر كه است حالي در اين و ميپردازد زمان سه در متفاوت
يك زندگي ميخواهد فيلم كه است قبل داستان مكمل داستان
فيلم يك زمان ولي كند ، بازگو را ايران تاريخ از دوران
چارهاي پس است ، كمي زمان مدت ، همه اين كردن بازگو براي
و آيد بيرون داستاني فيلمهاي رايج قالب از فيلم كه نيست
تاريخ صفحه صد چند از حرف گفتن توان كه دهد خود به شكلي
شاه ناصرالدين" در كه همانطور باشد ، داشته را ايران
توانسته بهخوبي "مخملباف" كه ميشود عنوان "سينما آكتور
نيز او ولي آورد گرد فيلم يك در را ايران سينماي تاريخ
كه داستاني ولي داد قرار داستان يك كلي خط مسير در را آن
هم سوخته نسل در حالا و بود كرده طراحي خودش را آن قالب
حرف ميخواهد چون ملاقليپور دارد ، وجود چنينمسالهاي
بزند ، ايران تاريخ از برهه سه در سياست و عشق و زندگي از
قسمت سه به را آن و ميگيرد پيش در را داستان كلي خط يك
ميدهد نمايش اپيزود يك در را آن قسمت هر و كرده تقسيم
حرفهايش و كند تعريف را خود ميتواندداستان هم كه طوري
مسالهاي ولي.باشد خود جاي بر نيز تاريخ هم و بزند را
ميرود پيش هرچه فيلم كه است اين دارد وجود اينجا كه نيز
!ميشوند گنگتر نيز اپيزودها
و برميگردد انقلاب از قبل زمان به فيلم اول اپيزود
.است بازمانده سلطنت از كه ميدهد نشان را شازده يك زندگي
را زمان آن بر حاكم جو هواي و حال قسمت اين عمومي فضاي
براي چون قسمت اين كه ميكند منتقل تماشاگر بر بهخوبي
است ناشناختهتر حدودي تا و قديميتر همه از تماشاگر
و ميپردازد انقلاب اواسط به دوم اپيزود.ميافتد موثر
است شده اينرو به رو آن از زندگي چگونه كه ميكند بيان
...و شدهاند روبهرو تازهاي مشكلات با انسانها كه
دارد روز سياسي مسائل به پرداختن در سعي نيز سوم اپيزود
بازگو ايران جامعه امروز شرايط در را داستان ادامه و
.ميكند
هر گرفته شكل آن براساس فيلم كه فيلم داستاني سير خط بجز
هر بين اما باشد ، مستقل ميتواند تنهايي به خود اپيزود
:از عبارتند كه دارد وجود مشترك نكته چند نيز آنها از يك
در و فيلم كل در كه تقدير و معاش تامين براي تلاش زندگي ،
ديگر مشترك نكته.دارد وجود نوعي به اپيزودها از يك هر
بهخوبي را خود جاي اپيزودها همه در كه است درد و عشق
بيان خواجه عشق كه اول اپيزود آن در چه است ، بازكرده
به عشق كه دوم اپيزود در يا و شازده عشق يا و ميشود
همينطور و ميبخشد تحقق عطر شيشه يك در استعاري شيوهاي
خياباني عشقهاي به را عشقها آن تبديل كه سوم اپيزود تا
.ميكند بيان
اول اپيزود در.دارد گفتن براي حرفي نيز اپيزود هر خود
برمصائب بيشتر دوم اپيزود در و عقبماندگي از بيشتر
البته.آزادي و پيشرفت و سياست بر سوم اپيزود در و زندگي
وجود نيز اپيزودها از يك هر در هم با اينها از يك هر
در.ميشوند مطرح نوعي به كدام هر در اينها ولي دارند
.اثر عمق در نهفته بهصورت بعضي در و آشكار بهطور بعضي
كه دارد وجود داستان كل در سيري خط يك اينها از گذشته
قسمت و ميگذرد خانه يك در فيلم اول قسمت ميشود مشاهده
نويسنده.جامعه وسيع ابعاد در سوم قسمت و خيابان در دوم
را تاريخ و جامعه تحول سير اينها از يك هر در كارگردان و
فيلم در كه همانطور و ميكند بيان تمدن و پيشرفت بهسوي
ميانسالها بعد و پيرها دست در فيلم ابتدا ميرود پيش نيز
شايستهتر اسمي چه و.است رسيده جوانها به هم حالا و
."سوخته نسل" جز فيلم اين براي
آقازاده ميرزا جواد
|