(ع) علي امام نگاه از تربيتي شناسي انسان مباني
(ع) اميرالمومنين مالي سياستهاي
(ع) علي امام نگاه از تربيتي شناسي انسان مباني
;است آن عيوب شناخت نفس ، شناخت پيامدهاي از يكي *
است نفس تهذيب و اصلاح براي گام نخستين اين و
تهراني دلشاد مصطفي
و خصلتها به چنان تاريخ ، بزرگمرد (ع)علي :جستارگشايي
و پرهيزگاري اسوه را او بودكه آراسته ايزدي نيك خويهاي
تكتك برابر در آنكه عين در (ع)علي.نهادهاند نام تقوا
و داد گسترش ودر ميدانست مسئول را خود اجتماع آحاد
به را حكومت و دنيا به دلبستگي ميكوشيد ، جامعه در عدالت
هنگام بزغاله بيني از كه آبي از خويش ، زيباي طنز
ناپايدارتر و بيارزشتر ميجهد ، بيرون عطسهزدن ،
و معرفت دانش ، همه اين وراز رمز راستي به.ميانگارد
بيگمان چيست؟ كعبه والامرتبه زاده در اخلاص و جوانمردي
را او (ص)محمد حضرت ;معرفت منبع با حضرتش بيبديل اتصاف
.است گردانيده ناطق قرآن عنوان شايسته
انسان شناخت
موضوع زيرا است ، مبنايي بحثي تربيت ، نظام در انسان شناخت
و انسان از درست دريافتي بدون و است انسان تربيت ،
مراتب و انسان شگفت استعدادهاي شناخت بدون نيز و جامعيتش
و يافت دست جامع و درست برنامهاي به نميتوان وجودش ،
.گذاشت پايه را بسامان تربيتي
انسان شناخت جايگاه و اهميت
و آن راهگشاي و تربيت به ورود دريچه انسان شناخت
شناخت نوعاست تربيت در نظري مبحث تعيينكنندهترين
انسان كه هرگونه ميكندو معين را تربيتي نظام نوع انسان ،
و اقدامات و رفتارها شناخت ، همان اساس بر شود ، شناخته
و ارزشها گرايشها ، .ميگيرد شكل تربيتي برنامههاي
چگونگي و انسان به نگرش نوع مبناي بر همه تربيتي روشهاي
(ع)علي اميرمومنان منظر در.مييابد سامان او دريافت
شده تلقي مهم چنان او جايگاه استعدادهاو و انسان شناخت
را خود قدر كه است كسي دانا:است فرموده حضرت آن كه است
را خويش قدر كه بس همين انسان ناداني در و ;بشناسد
.نشناسد
شناختهاست برترين خود استعدادهاي و ارزشها و خود شناخت
اميرمومنان.نيست آدمي كننده كفايت آن مانند چيز هيچ و
چنين (ع)مجتبي امام به خود تربيتي وصيتنامه در (ع)علي
".ماند باقي حرمتش بداند خود قدر كه هر":است آورده
از و نيابد در خودرا قدر و نيايد خود به انسان تا
كه را خود وجود نميتواند برندارد ، دست باخود بيگانگي
جهت در است ، هستي گوهر والاترين و موجود گرانبهاترين
خود شگفت استعدادهاي و اندازد كار به حقيقي تربيت
را خود شناخت به دستيابي (ع)علي امام.نمايد راشكوفا
به كه آن":است فرموده و كرده معرفي آدمي توفيق بالاترين
".نيكبختيوكاميابيرسيد بزرگترين به يافت ، دست خود شناخت
بيان ، امير چنانكه نيست ، نفس شناخت سودمندي به شناختي هيچ
سودمندترين نفس ، شناختن":است فرموده آن توصيف در (ع)علي
"شناختهاست
ضروريترين بيگمان و است خود شناخت شناختها برترين
سير در آدمي ياور آن چون چيز هيچ و است همين معرفتها
در":(ع) اميرمومنان بيان به.نيست كمالي حركت و تربيتي
."بشناسد را خود او كه بس همين انسان معرفت
دروني واستعدادهاي خود وجودي ارزشهاي به انسان شناخت
نيز و وجود مراتب و نفس امكانات و تواناييها و خويش
و اصلاح براي بستر بهترين خويش ، عيوب و نفس آفات شناخت
تربيت درست سير نشود ، حاصل معرفت اين تا و است تربيت
چنانكه است ، نيكو معرفتي اين و نميگردد فراهم
:است فرموده (ع)اميرمومنان
."بشناسد خودرا عيوب آدمي كه است آن شناخت سودمندترين"
حاصل آدمي براي را شناخت برترين شناختي مجموعه چنين
ميگذرد او خود از كه را تربيت راه تا مينمايد ،
و نمايد طي نيكويي به را راه اين و دهد تشخيص بهدرستي
اين از.سازد شكوفا مطلق كمال جهت در را خود استعدادهاي
والاترين و معرفت برترين خود وشناخت نفس معرفت كه روست
وارد (ع) اميرمومنان نوراني بيان در چنانكه است ، حكمت
:است شده
."را خويشتن است آدمي شناخت معرفت ، برترين"
".را خويشتن است آدمي شناخت حكمت ، برترين"
شناخت سوي به راه بهترين خود گرانقدر ، و والا شناخت اين
را خود كه هر:(ع)علي موحدان ، پيشواي بيان به است ، حق
.است شناخته را خود پروردگار بشناسد ،
حكمت نهايت و معرفت غايت را شناخت اين بايد حق به پس
والاترين راه و است آن گرو در شناختها همه زيرا دانست ،
اين در (ع)علي بيان ، امير سخنان.ميگذرد آن از معرفتها
.گوياست و صريح باره
و كليدي جايگاهي تربيت در انسان شناخت جايگاه بنابراين
هر از آدمي ربوبي سير و جامعه و فرد ساختن در آن ارزش
.است بالاتر ديگر شناخت
آن شناختن آن ، تكميل و تهذيب و نفس ساختن براي اول شرط
موهبتهاي و خويش نفس وجودي ارزشهاي انسان تا چون است ،
و تربيت در سعي نشناسد ، را آن دروني استعدادهاي و عالي
براي و نميكند آنها به بخشيدن فعليت و تقويت
كوشش كه زيرا نميدهد ، خرج به كوششي آنها از بهرهبرداري
آن از كه است شناختي اندازه به بسته چيز هر درباره شخص
قدرتهاو و مواهب بسيار چه.دارد آن ارزشهاي و چيز
سودي آن از و نميگيرد قرار دسترس در كه است استعدادها
است نگشته كشف و نشده شناخته كه جهت بدان نميشود ، حاصل
.است رفته ميان از خرد خرد مانده ، مجهول گوشهها در و
از پس:است مراتبي و مراحل را خودشناسي يا نفس معرفت و
لازم شناخت ، نظري و علمي صورت به را خود نفس آدمي آنكه
بپردازد ، آن شناختن به نيز وعملي تجربي طريق از كه است
براي آن توانمنديهاي و كار هر بر نفس تواناييهاي از سپس
شناختي شناخت اين و شود آگاه باواقعيات شدن روبهرو
تا ميرساند مدد آدمي به زيرا است ، بزرگ و پرفايده بسيار
است ممكن كه اندازهاي به را خود نفس به مربوط كمبودهاي
پوشيده بصيري هوشمند هيچ بر كار اين اهميت و كند جبران
خود نيروهاي و استعدادها به نسبت كار كننده اگر و نيست
كه صورتي به كار آن نباشد ، آگاه كار آن به پرداختن براي
امام كه است جهت همين به.شد نخواهد انجام است شايسته
.گشت تباه نشناخت ، را خود ارزش كه كسي:است گفته (ع)علي
است فوايدي -شد آنچهياد بر علاوه -را خودشناسي و
به كه اجتماعي ، هم و فردي هم تكاملي ، و حياتي و ارزشمند
:ميكنيم اشاره آنها از برخي
شناخت نفس ، شناخت پيامدهاي از يكي.نفس عيوب شناخت -1
نفس تهذيب و اصلاح براي گام نخستين اين و ;است آن عيوب
.است
كرديم ، اشاره چنانكه.نفس امكانات و تواناييها شناخت -2
نيست پوشيده اجتماعي و شخصي قضاياي در شناخت اين اهميت
زيان مايه آن قابليتهاي و نيروها و نفس به نسبت وناداني
از چون كه جهت بدان است مردمان از بسياري زيانكاري و
از پا ناآگاهند ، خود كارايي حدود و خويش پايه و مايه
فراهم را ديگران و خود ودردسر ميكنند درازتر خويش گليم
كه مرتبهاي و كمال به رسيدن براي يا ميآورند ،
.نميكوشند رسيد ميتوانند
خود باطني قدرتهاي و روحي ارزش و نفسي مايه از مردم چون
نميروند مرتبهها و چيزها از بسياري پي در نباشند ، آگاه
راه از اگر كه صورتي در.بازميمانند آنها به رسيدن از و
چه گردند ، آگاه قابليت و قدرت و مايه آن از خودشناسي ،
مقداري يا -كمالات و مراتب بدان و برخيزند تلاش به بسا
.برسند -است مهم هم باز كه آن از
فضايل شناخت يعني -شناخت اين اگر.نفس فضايل معرفت -3
آدمي آيد ، حاصل -اخلاقي معراجهاي و حياتي حقايق و انساني
نفس و كند تلاش فضايل كسب براي تا واميدارد آن به را
انساني پايگاه به آن ويژگيهاي و جانوري پايگاه از را خود
.برساند آن ويژگيهاي و
نفس حقيقت كس هر.ايشان مراتب و مردمان ديگر شناخت -4
و خصوصيات و ارزشها و انسان افراد بشناسد ، را انساني
شناخت چنين و شناخت خواهد نيز را ايشان نقصهاي و كمالات
ارزشهاي و انسان به شخص كه ميشود آن موجب معرفتي و
از و بكوشد خود همنوعان راه در و گذارد احترام انساني
كه كساني نقص زدودن در و گيرد بهره كامل افراد كمال
خودگذشتگي از و ايثار ديگران به نسبت و كند تلاش ناقصند
-را خود نفس ارزش شخص كه صورتي در برعكس ، و باشد داشته
آن بنابر و ديگران ارزش -نداند است انسان كه جهت آن از
او چشم در چيز هر.دانست نخواهد را انسانيت و انسان ارزش
هدف بدون را زندگي و ميشود جلوهگر بياهميت و بيارزش
او نظر در هستي موهبتهاي و هستي ارزش و ميكند تصور
گفته (ع)علي امام كه بود خواهد چنان و مينمايد ناچيز
:است
".دانست نخواهد را قدري هيچ نداند ، خود قدر كه هر"
پيدايش مبدا ارزشها و قدرها به نسبت بودن جاهل همچنين و
نفس شناخت اين ، بنابر.است بدبينانه و ملحدانه فلسفههاي
است ، آن به وابسته كه شئوني و آن مواهب با انساني
به نهادن ارزش و انسان بزرگداشت براي است وسيلهاي
موجب و مردمي تودههاي و انساني اجتماعات به و انسانها
.پوچگرايي و بدبيني نفي براي است نيرومندي
سودمنديهاي مهمترين و بزرگترين از.متعال خداي شناخت -5
براي سبب كاملترين و وسيله نيكوترين كه است آن خودشناسي
حاصل راه دو از شناخت اين و ;است متعال خداي شناخت
:ميشود
آگاهي است ، كامل و عيني پديدهاي نفس كه آنجا از -الف
دارنده موجودي كه اعتبار اين به آن ، به نسبت كردن پيدا
اين آورنده بوجود و آفريننده شناختن است ، مواهب و عجايب
آگاهي اين اگر بويژه ميكند ، ايجاب را بديع و عجيب موجود
-انساني نفس در موجود مواهب و صفات بزرگترين به نسبت
و غريب نشانههاي و آيات و -زمين در خدا جانشين انسان
.است نهفته او باطني سر در كه باشد بزرگي
از و است رباني نفحهاي و الهي جوهري انساني ، نفس چون -ب
صفات كه است آينهاي همچون و است ابداع و امر عالم
نفس آدمي اگر كه است معلوم ميشود ، متجلي آن در رحماني
واقعي دانش و باطني سير راههاي بشناسد ، صورت بدين را خود
كه پندارهايي و خيالات از و ميشود آشكار او برابر در
را آنها -متفكران دانشمندان ، از بسياري حتي و -مردمان
مرتبه به و ميكند پيدا رهايي ميپندارند ، دانش و علم
و ميشناسد را متعال خداي و ميرسد شناخت و علم راستين
پيش از پرده و ميبيند را هستي عينهاي و جهاني حقايق
و مهمترين ميان ، اين در.ميرود كنار او چشمان
انسانيت كه است انسان حقيقت شناخت شناخت ، اساسيترين
.است بدان او كرامت و شرافت همه و انسان
دارد ادامه
(ع) اميرالمومنين مالي سياستهاي
( پاياني بخش )
كه مينمود شرط او با ولايت ، يك به حاكم ارسال هنگام به
هنگاميكه.نكند خيانت آن در و ننمايد تعرض بيتالمال به
بصره والي عباس ابن جانشين ابير زيادبن كه رسيد گوشش به
است بيتالمال به دستيازيدن صدد در فارس و اهواز و
او به (ع)امام.داشت برحذر را او و نوشت او به نامهاي
غنايم به بشنوم ، اگر كه ميخورم سوگند خدا به:فرمود
و كردهاي دراز خيانت دست مسلمانان بيتالمال در موجود
يغما به (زياد چه و باشد كم چه) را آنها از مقداري
بازخواست و سختگيري مورد را تو چنان آينه هر بردهاي ،
سنگيني از چنان و شوي تنگمايه و بيآبرو كه دهم قرار
راه ديگر نتواني و درآيي پا از كه گردد خم كمرت بارگناه
(17)".بروي
هدف بزرگترين آن برقراري و عدالت گفتيم كه همانگونه
آباديها و شهرها از هرچه عدالت براساس و بود (ع)علي
مال هرگاه ميكرد ، بخشش مردم ميان زياد يا كم ميرسيد
نزد به كه مالي كه ميخواست پوزش چنان بود كم شده قسمت
ميكنم بخشش چون و است فراوان كه ميكنم گمان ميرسد ما
در كه بود ، مايل بسيار امام.است ناچيز كه ميشود آشكار
برابري جانب مال تقسيم و مردم با برخورد و كردار و گفتار
آشكار درويشي و آمدند او نزد زن دو روز يك دارد ، نگاه را
دارند حقي كه دانست چون خواستند ، چيزي او از و كردند
نيز پولي و خريدند برايشان پوشاكي و خوراكي كه داد فرمان
بر را او امام كه خواست دو آن از يكي.داد ايشان به
از ديگري و است عرب وي كه بهانه اين به دهد ، برتري ديگري
و نگريست آن در و برداشت خاك مشتي (ع)عليميباشد موالي
بر را هيچكس خدا كه است آن ميدانم من آنچه":گفت آنگاه
.پرهيزكاري و فرمانبرداري با جز (18).نميدهد برتري ديگري
(19)"
ابورافع از طبري بود ، دقيق بسيار بيتالمال از مراقبت در
بيامد ، (ع)علي روز يك كه نموده نقل (ع)علي بيتالمال خازن
از كه را جواهري علي بودم ، كرده زينت را وي دختر من
را اين:گفت آنگاه شناخت ، و ديد وي نزد به بود بيتالمال
وقتي كنم ، قطع را او دست بايد بهخدا آوردهاي ، كجا از
خويش برادرزاده من گفتم بديدم كار اين در را او اصرار من
دست بدان چگونه وگرنه كردهام زينت جواهر بدين را
(20).شد ساكت علي و مييافت
به تعرض هيچگاه ميداشت پولي به احتياج خود اگر
دانه] هم او قوت ميگويد ابناثير.نميكرد بيتالمال
ديگري از پس انبان يك كه ميرسيد مدينه از [جو يا گندم
(21).ميشد حمل
زمستان ، فصل در:كه كرده روايت خود پدر از عنتره بن هارون
قطيفهاي خود دوش بر ميرفتم ، ملاقات به "خورنق" در
يا گفتم.نميكرد حفظ را او سرما از كه داشت كهنه
تو بيت اهل و تو براي بيتالمال در خداوند اميرالمومنين
من بهخدا:گفت ميكني؟ چنين خود با تو و داده قرار سهمي
مدينه از كه است قطيفهاي هم اين و نميگيرم چيزي شما از
(22).آوردهام خود با
از بيبهرهتر زندگي در او ، ملت افراد از يك هيچ مسلما
قناعت كم نصيب و سهم همان به كه نبود (ع)امام خود
مسلمانان خليفه كه حالي در درگذشت كه زماني.ميورزيد
بالاي خشتي و ننهاد آجر بر آجري او كه است مشهور بود
در سكونت از او نكرد پيوند ني بر را ني و نگذاشت خشتي
بود آماده او براي كوفه در كه سفيد كاخ در ابيض قصر
بيچارگان و فقرا مسكن از او مسكن تا ورزيد ، امتناع
بالاتر ميبردند بسر خود كوچك دخمههاي در كه بسياري
.نباشد
:ها پانوشت
ص 359 -علي سخنان در نهجالبلاغه -محسن -فارسي -17
ص 160 -فرزندانش و علي -طه -حسين -18
جعلناكم و انثي و ذكر من خلقناكم انا الناس ايها يا -19
ان انفسكم عندالله اكرمكم لتعارفواان قبائل و شعوبا
"حجرات سوره آيه 13".خبير عليم الله
وقايع -الكامل -اثير ابن.ص 2698 ج 6 -طبري تاريخ -20
ص 234 ج 4 -اسلام از بعد
ص 238 ج 4 -اسلام از بعد وقايع -الكامل -اثير ابن -21
صداق -علي امام -جرج -جرداق.ص 236 (;) ج -منبع همان -22
ص 104 -انسانيت عدالت ،
|