انساني جامعه " تقدير " و " قدر " تكوين
وند فرج اسفنديار
غمناك ، و ساكت تاريك ، و طولاني است قبرستاني تاريخ و"
و سياه ، و مرگبار سرد ، همه و تهي همه قرنها پس از قرنها
زندگيها ، و تقليدي ، همه و تكراري همه نسلها ، پي در نسلها
و تمدن و فرهنگ موروثي ، و سنتي همه آرمانها و انديشهها
راكد و افسرده ظلمت در ناگاه !ريگ مرده همه ايمان و هنر
تپشي و تكان زلزلهاي ، آشوبي ، پيوسته ، شبهاي اين از شبي
و رابرميآشوبد خوابها همه و برميشورد را چيز همه كه
ماههاي اين همه تاريخ و..ميريزد فرو را سقفها نيمه
عقيم ، و تهي سالهايي يكديگر ، مكرر همه ماههايي است ، مكرر
ندارند ، لب بر پيامي هيچ نميآفرينند ، چيز هيچ كه قرنهايي
طولاني صف اين در و همين و ميكنند پير و ميگذرند تنها
ميسازد ، تاريخ كه ميگردد پديدار شبي ازچندي هر خاموش ، و
خدايي فرشتگان باران كه وشبي ميآفريند نو انسان كه
شب ميدمد ، زمان كالبد در روح آن كه شبي ميگيرد ، باريدن
چند و بيست كه آنچنان است ، برتر ماه هزار از كه شبي !قدر
.بود برتر ما تاريخ قرن چند و بيست از محمد ، بعثت سال
هزار از ميآيد فرود ونسلي برملتي "روح" آن كه سالهايي
شب اين در است زشتي جهل چه و...است برتر وي تاريخ سال
بر آن از قطرهاي و ماندن باران اين زير در و بودن قدر
از آن در و..نكردن حس خويش چشم و لب و پيشاني و پوست
روح ، آن و ميبارد فرشته آدمي وجودي افقهاي همه
و ميشود نازل تو بر خدايي پيامآور جبرئيل روحالقدس ،
و زندگي انزواي از ابلاغ ، براي و رسالتي بعثتي ، گاه آن
فرديت كوه بلندي و فراغت خلوت و عبادت و تفكر اعتكاف
و پيكار و درگيري آنگاه ، و آمدني فرود خلق سراغ به خويش
(1)"!پيام به خويش ايثار و جهاد هجرت و تلاش و رنج
مشهورترين از قدر سوره و قرآني گلواژههاي از ليلهالقدر
نمازهاي در شده توصيه كه طوري به ;است قرآني سورههاي
را سوره اين پيامبر.نشود غفلت سوره اين خواندن از يوميه
خدا رسول اي ميگفتند ;ميخواند ديده اشك و دل خشوع با
به ميفرمود ;است زياد چقدر سوره اين براي تو گداز و سوز
است گرفته فرا دلم و ديده چشمانم ماه اين در چه آن خاطر
من از پس ("ع"علي به اشاره)مرد اين دل چه آن خاطر به و
.ديد خواهد
فاعليت و قابليت
معين مقدار به جز و خداست نزد چيز همه خزينههاي اينكه
آن فاعليت جنبه يعني قضيه ، طرف يك نميكند نازل را آن
قابليت قضيه ديگر طرف.كافي نه است لازم شرط اين.است
خود وجود "ظرف" در را شده نازل "مقدار" كه است انسان
پذيرش و آمادگي و قابليت چنين اگر كه چرا ;بپذيرد بايد
آموزش.ميشود ضايع شده نازل "مقدار" باشد ، نيامده پديد
نيز ربوبي آيات به آگاهي و پذيري"هدايت" يعني معنوي ،
به.ميباشد انسان روحي "قابليت" و ظرفيت رشد با متناسب
يا مطلق "فاعليت" جانب از هدايت كتاب نزول ترتيب اين
را رابطهاي آماده ، و شايسته "قابليت" ازجانب آن پذيرش
پذيرنده "قدر" به بستگي آن ضعف و شدت كه ميآورد بوجود
(2).ميشود برقرار روابطي چنين كه است شبي قدر شب و دارد
عقل بلوغ هنگام تنها كه دارد ظرفيتي انسانها قلب و روح
برانگيختگي تا.ميگردد پروردگار جانب از فاعليتي پذيراي
فراهم مناسبي و مساعد زمينه و ندهد رخ زمين در بعثتي و
چه هر اجتماع و انسان.نميشود نازل بالا از چيزي نشود ،
تحول خاصيت و استقلال داراي بيشتر و مترقيتر و متحركتر
شبهاي در.است نافذتر وديگران خود تقدير در تاثيرش باشد
سرحد به انسان و ميگردد باران مستعد قلوب قدر نوراني
باشد شبي شايد و (3)مينشيند ثمر به هستي و ميرسد كمال
دميده انسان در و يافته تنزل الهي روح مجددا كه
(الروح و الملائكه تنزل)ميشود
ميپروراند را انديشندهاي و نيرومند اشخاص خداوند عنايت
و باشند خود زمان و نفساني آثار و انگيزهها از برتر كه
برسند ، روحي قدرت و استعداد كمال به گزيدگان كه گاه آن
خداوند آيات المعمور بيت والاي مقام از و دور آفاق از
(4).مينمايد تجلي
دليل به قدر ايام يا رمضان ماه مثل خاصي زمانهاي در
از كه نفساني انقلابات و روحي تحولات و شرايط شدن آماده
حاصل تقرب و توجه و دعا نفسو تزكيه و روزهداري ماه يك
هشياري و بيداري جرقههاي انسان معنوي جو در ميشود ،
را دل گوش پردههاي مرتبا لوامه نفس رعد غرش و ميزند
(جبرائيل)هدايت بار حامل رسول حالات اين در.ميلرزاند
است فاصله كوتاهترين و زمين نقطه بلندترين جستجوي در كه
و گرفته آسمان به بيشتري اوج كه بنده مقربترين دنبال به
تا ميگردد كرده پيدا آسمان تا كمتري خودفاصله صعود با
درون و كند (القاء) تخليه او قلب بر را خود هدايتي بار
اين در.نمايد روشن صاعقه همچون خيرهكننده نور از را او
و ميگردد برقرار حي و جريان آسمان و زمين اتصال با حالت
ابلاغ دره و دشت به را آسمان پيامهاي زمين قله بلندترين
قابليت كسب فرايند از گوشههايي بيان (5).مينمايد
.ساخت خواهد روشنتر را موضوع پيامبر
پيامبر يافتن قابليت
قابليت كسب بيانگر (ص)اسلام مكرم پيامبر زندگي بر مروري
وعلل اسباب كه ميبينيم.است روبهافزايش قابليتهاي و
طرف از سلوكي و وسير مجاهدتها و شده كار در وسازوكارهايي
براي لازم شايستگي به را او كه آمده عمل به مكه امين
.است رسانيده حيات آب و وحي دريافت
و خودساختگي درس ميشودو يتيم كودكي در (ص) محمد
پرورش طبيعت آغوش در ميآموزد ، را مصائب با رودررويي
يثرب به سفري آمنه مادرش با سالگي در 6 مييابد ، سالم
طبيعت در تامل به و ميكند شباني قراريط در ميكند ،
وميخواري غزلخواني در هرگز نوجواني همان از ميپردازد ،
جاهلي فرهنگ از و نميپرستد بت ;نميكند شركت عرب مرسوم
ميشود ، متاثر و راميبيند اجتماعي تباهيهاي دارد ، تنفر
با آشنايي و اجتماعي تجارب درافزايش متعدد مسافرتهاي
به سوگند از ميافتد ، موثر او جهانبيني گشودن و مناسبات
پيامبري بشارت بحيري از و كرده خودداري عزي و لات
را تيرها و ميكند شركت فجار جنگ در جواني در ميشنود ،
دوري پروري تن و بيعاري بطالت ، از ميكند ، دفع عمويش از
بيرون به ميپردازد ، خودسازي به و گرفته روزه ميجويد ،
و ميپردازد نيايش و وتفكر خلوت به كوه ودر ميرود شهر
نيازمندان به كرده فراهم افطار براي راكه مختصري طعام
و درخت و سنگ از كه ميرسد مرحلهاي به ميبخشد ،
از خواب عالم در ميشنود ، پيام طبيعت محسوس پديدههاي
.ميبرد پي رازهايي و اسرار به صادقانه روياهاي
در (محمد) وي":مينويسد نبوغ شعلههاي در توماس لوول
و تفريح گرد هرگز و بود جدي و پارسا مردي شباب عهد
دوست و نميآميخت مردم با آساني به و نميگشت خوشگذراني
در آينده ، پيامبر مشغولي خود به و تفكر حالت ;نميگرفت
كه قريش خانواده در...ميكرد حكايت بزرگش آتيه از جواني
.آمد دنيا به..ميرفت شمار به مكه معتبر خاندانهاي از
از داشتند عهده به را او پرورش كه وي خانوادگي منسوبان
سالگي هفده از ناگزير محمد و بودند بينصيب دنيا دارايي
(6)"...پرداخت كردن كار به
كه زماني از خداوند قاصعه خطبه در (ع) علي تعبير به و
را فرشتگانش از فرشته بزرگترين شد گرفته شير از محمد
و اخلاقي ارزشهاي راه در روز و شب را او تا ساخت او قرين
در كه گردنبندي.دهد سلوك عالم ، رفتاري نيكوييهاي
بدان ميكردو باز بلاميبستند دفع براي كودكي
.بود بياعتقاد
و شخصيت و تعالي اوج در (ص)محمد كه زماني اوصاف ، اين با
ماه در ميرسدو نتيجه به زحماتش دارد قرار باطني بصيرت
وحي دريافت مستعد نموده كسب كه قابليتهايي با رمضان
خودسازي و سلوك و سير سايه در (ص)محمد ليلهالقدرميشود
و طعام اطعام حراء ، در تفكر روزهداريها ، نيايشها ، و
سحر يك در اينكه تا مييابد تحقق او انديشههاي و تاملات
:ميرسد حيات آب و فجر مطلع به مبارك
دادند نجاتم غصه از سحر وقت دوش
دادند حياتم آب شب ظلمت آن اندر و
سالها نتيجه بلكه نيامده بهدست ارزان حيات آب اين و
(7):ميباشد بردباري و عبادت و مراقبه و مجاهده
ميريزد سخنم شكركز و شهد همه اين
دادند نباتم شاخ آن كز صبريست اجر
پرور وبنده است پيامبر ليلهالقدر ثمره قرآن ترتيب بدين
بندگي تو گفتا)ميآيد سراغش به او كردن بندگي واسطه به
از است عنايتي نيز كردن بندگي گرچه (آيد پرور بنده كو كن
.واجب آن بر شكري و او سوي
وعرضي طولي نظام در ربوبي اراده تا بگذشته ، سالها آري
و قدر به اينك و باشد مكه امين كه پرورده را عالم ، انساني
شود ، خوانا ميتواند كه رسانيده آمادگي از اندازهاي
دريافت بخش تعالي پيامي هستي ، غيب از و بنيوشد شود ، شنوا
.كند ابلاغ مردمان به و بدارد
در عطفي نقطه يعني قدر ، شب و اندازه يعني قدر بنابراين
ربوبي اراده (ص)محمد شخصيت تكوين واقعي جريانزمان
به را او آمادگي و استعداد متكثرهستي ، و كلان درنظام
خودآگاهي اوج به كه رسانيده خود فرآيند از اندازهاي
حامل داشته ، دريافت را قرآني حقيقت.است رسيده پيامبرانه
(8).است برخاسته مردمان اعتلاي و هدايت براي و شده رسالت
سپس و شده خبر صاحب و كوشيده پيامبر ابتدا عبارتي به
جهالت و عصبيت در غرق جامعه به را خبر اين يافته ماموريت
و "قدر" ارتقاء به و شده متحول خود ;(قمفانذر)كند ابلاغ
به را پيام ابتدا و) ميبندد همت كمر جامعه "تقدير"
.(باشند دارا را لازم قابليت كه ميكند ابلاغ كساني
و نابهنگام جهشهاي كه دارد اقرار و تصديق تاريخ
و ليلهالقدرها انوار پرتو در ملتها اززمان پيش پيشرفتهاي
سرفصلهاي نهايت و زمانها درتاريكترين كه بوده الهاماتي
آنجا تا است ، درخشيده پيشوايان و پيامبران براي تاريخ ،
و عرب جاهليت تاريكي ميان در و تاريخ سرفصل آخرين در كه
ليلهالقدري در اسلام آئين و قرآن كامل آئيننامه دنيا ،
به محتوياتش همه با را تاريخ لايزالش نيروي با و درخشيد
راه شب يك در و راند جلو به پيش از بيش و درآورد حركت
(9).پيمود را هزارماهه
است؟ ماه هزار از برتر قدر شب چرا
جهت در هدايتي دريافت و الهي راهبردي و راهبر ظهور
انسان شكوفايي براي را بزرگي "تاريخي فرصت" اعتلاء ،
آن زماني واحد هر و است طلايي فرصتي كه آورده فراهم
و قابليت زمان ، متعارف و عادي واحد برابر چند و چندين
زمان بر است عنواني ليلهالقدر.دارد رهواري و ظرفيت
زمان برابر چند و چندين كه انساني وجامعه انسان بارور
ديناميك زمان بر است عنواني.دارد رهواري قابليت ايستا ،
و رهبري آبستن انگيزش ، و خودآگاهي آبستن و پرفيضان و
جهش و خيزش آبستن نهضت ، و دعوت و پيام آبستن رهبرد ،
نه است انساني جامعه و انسان واقعي زمان منظور) تاريخي
سالها و ماهها از زماني ، خاستنگاه چنين يك.(تقويمي زمان
بهتر نباشد پرش سكوي و سرفصل چنين آن در كه جهاد و عبادت
حيات آنات و اوقات عصاره و زمان جوهر ليلهالقدر.است
انرژيهاي اگر كه است متراكم و فشرده زمان.است انساني
جاري به گنديدن و ماندن از را نسلي شود ، آزاد زمان اين
بر انسان اگر كه است رهواري مركب.ميبرد برآمدن و شدن
طي و ميرود پيش فرسنگها تكامل راه در شود ، سوار او
.ميرسد برسد ، بايد كه مقاماتي به و ميكند وجود منازل
هر قرآن ، زمانسنجي منطق در دارد ليلهالقدر كه دوراني
متعارف و عادي واحد برابر از 30000 بيش كم دست واحدش
"الف" كه است آن راست و دارد رهواري و باروري قابليت زمان
به حركتي و خيزشي و جهشي وقتياست مبالغه و كثرت براي
.است ماه هزار از ارزشمندتر واحدش يك ميشود تعالي سوي
(10).ميرسد تعالي به جامعهاي يك و انساني يك كه چرا
كه است ماه هزار از بهتر و بيش قدر شب يك بركات و آثار
.ميبرند بسر ليلهالقدر و تقدير بدون مدت اين در مردمي
اندازهگيري) مقدر و منظم برنامه فاقد ملتهاي همچنانكه
و ميگردند خود دور به سالها و ماهها فكري رهبري و (شده
رويشان به كمال و ترقي سوي به راهي و نميرسند جايي به
.بازنميشود
گذشته مقصد و بيهدف اگر (شهر الف) انسان ماهه هزار عمر
و خويش "قدر" در تفكر به كه شب يك با برابري ارزش باشد ،
باشد كرده دريافت خويش "تقدير" و باشد نشسته خويش خداي
شب فلان بگويند تشنهاي انسان به اينكه مثل درست.ندارد
لازم آب راحتي به ميتواني تو و باريد خواهد شديدي باران
را خود (عمر يك يا سال سه و هشتاد) ماه هزار براي
.كني جمعآوري
كه مييابد جهش چنان و ميرسد عطفي نقطه به انساني وقتي
تعامل و دوسويه ارتباطي به خدا با سويهاش يك ارتباط
وقتي ميشود ، همسخن خود معبود با و ميانجامد وديالوگ
درها وقتي ميشود ، ملكوت عفاف و ستر حرم ساكنان پياله هم
براي انسان دل و گوش و چشم وقتي ميشود ، باز رويش به
خبر صاحب و الهي محرماسرار و شده گشوده رازها دريافت
از برتر شبي يا روز چنين كه است طبيعي ،..وقتي و ميشود
يك همچنانكه باشد ، جهش بدون زندگي عمر يك يا ماه هزار
برتر تشنه ، سرزمين يك براي مرتب بارندگي ساعت چند يا روز
نيز جامعه ليلهالقدر و تقدير.است خشكسالي ماه هزار از
و غرور و گمراهي در كه ملتهايي ساله هزار عمر و است چنين
يك عمر با مقايسه در باشد ، گذشته الهي موازين از طغيان
"مقدر" خدايي تحول و نفوس تغيير با سرنوشتش كه امتي ساله
.است ارزش فاقد باشد شده
دارد ادامه
:پانوشتها
اسلامي ، فرهنگ نشر دفتر انقلابي ، خودسازي علي ، شريعتي ، -1
.صص 253252
قلم ، 1374 ، انتشارات قرآن ، نظم ، عبدالعلي بازرگان ، -2
ص 181 چهارم جلد
دفتر رمضان ، ماه قلب قدر شب ناصر ، بيدهندي ، باقري -3
.ص 24 قم ، 1375 ، علميه حوزه تبليغات
اول ، 1345 ، چاپ قرآن ، از پرتوي محمود ، سيد طالقاني ، -4
.ص 198 آخر ، جلد
همان بازرگان ، -5
سعيدي ، محمد ترجمه نبوغ ، شعلههاي توماس ، لوول.6
111-صص 112 فرانكلين ،
دوم ، سيمرغ ، 1375 ، جلد حافظ ، غزلهاي شرح حسينعلي ، هروي ، .7
ص 179
(نشده منتشر)قدر سوره تفسير مقصود ، فراستخواه ، .8
همان ، 198 طالقاني ، .9
همان فراستخواه ، -10
|