امام نگاه از حكومت و مردم متقابل حقوق
(ع) علي
با نسبت در مردمسالاري و مردمي مشروعيت باب در بحثي
ديني انديشههاي
پايان ناپايدار آشوبهاي كه مدينه قيام از پس :جستارگشايي
در مردمي انتخاب نخستين داشت ، درپي را سوم خليفه خلافت
اميرالمومنين بيت به مردم هجوم با مسلمين خلافت عرصه
و مردم نظر و راي به توجه اساسا.گرديد متحقق (ع)علي
ويژهاي جايگاه (ع)امام فرمايشات در همواره نخبگان اجماع
ايران اسلامي انقلاب در اتفاقا مسئله ، اين.است داشته
دارد ، را حضرت آن رهنمودهاي و سيره از پيروي داعيه كه نيز
انقلاب صدر از و ميشود محسوب مسائل امهات از يكي
وجود آن تفسير و تاويل باب در نظرهايي اختلاف و ديدگاهها
حضرت فرمايشات برخي به توجه با ذيل ، مقاله در.است داشته
.است گرفته قرار بازانديشي و تحليل مورد مسئله اين امير ،
و عاشقان سرور و فتيان مولاي نام به كه سالي در تا باشد
راههاي حضرت ، آن كلام فيض از گرديده ، متبرك مومنان امير
.گردد رخشان و سهل نور ، كم و سخت
معارف گروه
امام نگاه در حكومت
ضروري حكومت اگر است؟ لازم حكومت (ع)علي امام نظر از آيا
يا دارد وجود آن براي هدفي و غايت آيا است انسان زندگي
براي حكومت ديگر عبارت به است؟ هدف و غايت خود كه اين
منزلتي و شان يا است معنوي مقام يك حكومت آيا چيست؟
(ع)امام سوالات اين به پاسخ در دارد؟ غيرمعنوي
ناچار مردم و است لازم و ضروري امري حكومت:ميفرمايند
بدكار حكومت اين خواه ميباشند (حكومت) امير داشتن به
در مومن حكومت اين پرتو در كه چرا (1)نيكوكار يا و باشد
توسط.ميبرد خود بهره كافر و مشغول عبادت به او امارت
-ميشود30 جنگ دشمن با -ميشود20 جمع ماليات -حكومت1
ستمكار از ناتوان و ضعيف حق -ميگردد40 امن راهها
آسوده بدكار شر از و رفاه در نيكوكار -ميشود50 گرفته
سوال جواب در دوم سوال پاسخ از بخشي اساس براين (2).است
.هدف نه است وسيله حكومت اولا كه شد داده نيز اول
از بخشي كه است عالي اهدافي تامين وسيله حكومت ثانيا
ميداني تو خدايا:ميفرمايد ديگر جاي درشد ذكر آنها
بدست براي رقابت است ، شده انجام و سرزده ما از آنچه كه
درآمدهاي و تمتعات از چيزي جستجوي يا و سياسي قدرت گرفتن
روشن اصول كه بوده اين براي بلكه.است نبوده دنيوي زايد
در تا آورم ، پديد كشورت در را اصلاح و بازگردانم را دينت
تعطيل قوانين و يابند ايمني ستمديدهات بندگان آن تبحر
.گردد برقرار و درآيد اجرا به ماندهات بياجرا و شدهات
از) ندارد ارزشي امام نظر از كردن حكومت اين بنابر (3)
وسيله به كه اين مگر (است كمتر هم كهنه كفش لنگه يك
باطل و گردد برقرار (اسلام نظام و قانون يعني) حق حكومت
برداشته ميان از (ظالمانه و ناروا نظامات و قانون يعني)
رها را خلافت" ميفرمايد امام سبب همين به (4).شود
ديگري بر -باشد 2 منظم مسلمين امور -كه 1 مادامي ميكنم
دلايل و امام سكوت (5).نشود وارد ستمي و جور من جز به
پس.است مطلب اين مويد نيز سكوت براي او طرف از شده ذكر
در:ميفرمايد پوشيد را خلافت پيراهن ابوبكر كه آن از
حمله (سپاه و نيرو) دست بدون كه كردم انديشه خود كار
پيران صورت اين در كه كنم صبر تاريكي بر كه آن يا كرده
تا ميكشد رنج مومن و شده پير و جوانانپژمرده فرسوده ،
حالي در كردم صبر پس است ، خردمندي كردن صبر ديدم.بميرد
.بود گرفته استخوان را گلويم و غبار و خاشاك را چشمانم كه
شرط دو اگر كه ميكند ياد قسم نيز خلافت پذيرش براي (6)
كوهان بر را خلافت شتر مهار و ريسمان نميكرد پيدا تحقق
و بسيار جمعيت شدن حاضر -شرط1 دو آنميانداختم آن
و علما از خداوند كه عهدي -حجت20 اتمام و آنها حمايت
.نشود راضي مظلوم گرسنگي و ظالم سيري به تا گرفته دانايان
به را آنان حمايت و زياد جمعيت تجمع امام چند هر (7)
مطرح نيمه در و نميداند همه حضور و آراء اتفاق معناي
نقض نبايد (بيعت هنگام) بودهاند حاضر كه كساني مينمايد
و نمايند تمرد نبايد نيز نبودهاند كه آنان و كنند توافق
نكته (8)بدانند پذيرش عدم يا پذيرش به مختار را خود
چرا نيست معنوي مقام يك امام نظر از حكومت كه اين ديگر
نه و نمايد غصب را آن ميتواند كسي نه صورت آن در كه
(9).كند خالي شانه آن از ميتواند امام
وسيلهاي چون و نيست معنوي مقام يك امام نظر از حكومت
شيوه در بايد اجتماعي ، عادلانه نظام يك تحقق براي است
به.گرفت درس آنان از و كرد تامل گذشتگان كردن حكومت
:سعدي گفته
خويش عهد از پس خوان بر نقش همان
پيش شاهان عهد از پس ديدي كه
توراست ده چون امسال كن نكويي
(10)دهخداست ديگري دگر ، سال كه
من مالك اي:ميگويد اشتر مالك به خطاب امام رو اين از
و دادرس حكمراناني تو از پيش كه ميفرستم شهري به را تو
نظر همان تو كارهاي به مردم.بودهاند آنها در ستمگر
.مينگري خود از پيش حكمرانان كارهاي به تو كه كنند
.ميگويي آنها درباره تو كه ميگويند را همان تو درباره
درس پيشينيان احوال از:ميفرمايد ديگر جاي در و (11)
(12).گيرند پند شما حال از آيندگان كه آن از پيش گيريد
و شكست را پيشينيان پشت و مهره كه كاري هر از كنيد دوري
درسهايي مردم به خطاب و (13).كرد سست را ايشان توانايي
و مينمايد گوشزد را است آموخته خود از پيش خلفاي از كه
حاكم:كه آموختيد من از پيش خلفاي از شما:ميفرمايد
-جهل 3 -بخل 2 -باشد1 داشته را زير صفات نيست سزاوار
طريقه و سنت به بيتوجه -رشوهگير 6 -ترسو 5 -ستمگري 4
مردم و مسلمين مال جمع بر باشد بخيل اگر كه چرا.پيغمبر
را مردم خود ناداني اثر بر باشد جاهل اگر.ورزد حرص
را مردم جور و ظلم با باشد ستمگر اگر و.ميكند گمراه
تغيير با باشد ترسو اگر و.مينمايد پريشان و مستاصل
اگر.گرداند خوار را ديگر گروه گروهي ، همراهي با ايام
را شرع حكم و ميبرد بين از را مردم حقوق باشد رشوهگير
نباشد پايبند پيغمبر طريقه و سنت به اگر و.نميكند بيان
امام نهايت در و (14).ميگرداند تباه و هلاك را او امت
كه بود جهت اين از شما پيشينيان شدن تباه:ميفرمايد
(15).بازداشتند حق از را مردم
(ع)امام نگاه در مردم
آن مردمي پايگاه را حكومت تحقق شروط از يكي(ع)امام
(ع)امام انديشه در مردم با رابطه در نكته دو ميدانداما
نه حكومت مردمي جنبه تحقق شرط (است10 احتياط قابل
.است آنها اكثر حضور بلكه است همگان حضور و آراء اتفاق
رفتار نوع لحاظ به مردم از (ع)امام دستهبندي -2(16)
امام اساس همين بر آنها موضوع و ماهيت نه و است آنها
آنها رفتار نسبت مختلف جهات به را مختلفي دستهبنديهاي
.ميدهد ارائه
نجات كه شتاب ، با كوششكننده (دستهاند ، 1 سه مردم:الف
(اميدوار30 ولي است كاهل كه حقي طالب (مييابد20
(17).است الهيسرنگون عذاب آتش در كه تقصيركننده
در كه علم طالب (رباني ، 2 عالم (دستهاند1 سه مردم:ب
هر با كه ناتوان و كوچك مگسان (است ، 3 رهايي و نجات راه
نگرفتهاند روشني دانش و نور از گروه اين.ميروند بادي
(18).نبردهاند پناه استواري پايه به و
كسي (است20 شريعت پيرو كه كسي (دستهاند1 دو مردم:ج
(19).است بدعت احداثكننده كه
از كه كسي (1(خود زمان مردم) دستهاند چند مردم:د
كندي و بيچارگي شرايط در مگر برنميدارد دست فساد و فتنه
و كشيده غلاف شمشير از كه كسي (او20 مال كمي و شمشير
را خود وفساد فتنه براي ساخته ، آشكار را خود دشمني
براي يا بربايد غنيمت به متاعيكه براي نموده ، آماده
كه منبري يا (بزرگي و تكبر) دهد قرار روي پيش كه سواراني
كه است تجارتي بد (دهد نشان را پيشوايش) برآيد آن بر
.بفروشي دنيا بهاي به را خدا بهشت
آخرت و (عبادت به تظاهر) آخرت عمل به را دنيا كه كسي (3
نشان طمانينه و باوقار را خود و ميطلبد دنيا عمل به را
دامن برميدارد ، هم به نزديك را خويش گام.ميدهد
را خود و ميرود راه تمام سرعت به و كرده جمع را جامهاش
وسيله را شريعت و نموده آراسته دادن قرار امين براي
.است داده قرار معصيت
به كه وسيلهاي نداشتن و پستي و حقارت سبب به كه كسي (4
و است شده خانهنشين مقام آن خواستن از برسد ، رياست مقام
و زهد و تقوا لباس در را خود نميرسد آن به ميداند چون
.ندارد آرام روز نه و شب نه كه آن حال و ميدهد قرار زينت
(20)
لذت از آنها چشم بازپسين روز در برخي (مردم 1 بقيه (5
.است جاري اشكآنها روز آن بيم از و است پوشيده دنيا
.ميشوند منزوي ناشايست كارهاي مشاهده با آنها از برخي (2
بسته دهن و خاموش برخي و خوار و ترسناك برخي (3
.ماندهاند
.ميكنند دعوت راستي و اخلاص روي از برخي (4
را آنها شدن پنهان و تقيه و رنجورند و اندوهگين گروهي (5
فرورفتهاند ، شور دنياي در اينان پس است ساخته گمنام
(21).است زخمدار دلشان و بسته دهانشان
دو را مردم نبودن عمل اهل يا و بودن عمل اهل جهت به:_ه
:برميشمارد چنين را بيعمل افراد ويژگي مينمايدو دسته
.ميترسند خود گناه از كمتر گناه به ديگران بر -1
.ميكند طلب خود كردار از بيشتر پاداش -2
.گزيند دوري ديني دستورهاي از برسد اندوهي به اگر -3
.است اندك كردارش و مينازد گفتار به -4
.نيست پندپذير خود و ميكوشد دادن اندرز در -5
خود و ميكند بيان را ديگران از گرفتن پند و عبرت -6
.نميگيرد عبرت
را آن و ميشمارد بزرگ را ديگري معصيت و نافرماني -7
.ميپندارد خرد خود براي
ديگري از كه را طاعتي ميشمارد بسيار خويش بندگي از -8
.ميداند اندك
.سهلانگار خود به و است سختگير مردم بر -9
با خدا ياد از بيشتر را توانگران با بيهودهگويي -10
.دارد دوست تنگدستان
(22).ميكند حكم ديگري زيان به خود سود براي -11
حكومت و مردم رابطه
ميشود؟ تعريف چگونه مردم و حكومت رابطه (ع)امام نظر از
مردم كه معني بدان.است سويه يك رابطه يك رابطه اين آيا
صرفا مردم وظيفه ندارند؟ حكومت تصميمگيري در نقشي
اين يا چرا؟ و بيچون فرمانروايي حكومت كار و است اطاعت
وسيلهاي حكومت و است؟ سويه دو رابطهاي رابطه ، اين كه
است؟ آنها معنوي تكامل و رشد و مردم آرمانهاي تحقق جهت
(است10 اهميت حائز نكته دو سوالات اين به پاسخ در
براي شما بر من دادن حكومت با خداوند:ميفرمايد (ع)امام
حقي شما بر مرا كه همانطور و داده قرار شما بر حقي من
حقهايي بزرگترين از و.است حقي من بر نيز را شما است ،
(و 2 رعيت بر والي حق (است1 گردانيده واجب خداوند كه
خود حقوق موارد ديگر جاي در و (23).است والي بر رعيت حق
را (حكومت) خود بر مردم حقوق وهمينطور مردم بر (حاكم)
.شد خواهد بحث ديگر جاي در كه (24).برميشمارد
با ارتباط در حكومت و مردم (ع)امام انديشه بنابرايندر
حق كه اين اما.برخوردارند متقابل حقوق يك از همديگر
.شد خواهد بحث بعدي فصلهاي كدامند؟در حقوق اين و چيست
احمدي علي:نوشته
دارد ادامه
:پانوشتها
فروردين دوم چاپ الاسلام فيض شرح و ترجمه نهجالبلاغه -1
(و 3 و 2 بندهاي 1) ص 162 تهران ، -1351
همان -2
(بند 3) ص 408 خطبه 131 همان -3
(بند 176) ص 52 همان -4
ص 172 خطبه 73 همان -5
(بند 14) ص 47 شقشقيه خطبه همان -6
ص 52 شقشقيه خطبه همان-7
(بند 3) ص 559 خطبه 172 همان -8
(ره)خميني امام -9
بوستان سعدي ، -10
(بند 5) ص 994 نامه 53 نهجالبلاغه -11
همان -12
(بند 41) ص 803 خطبه 234 همان -13
(بند 103) ص 418 خطبه 136 همان -14
(بند 1) ص 1084 نامه 79 همان -15
(بند 3) ص 559 خطبه 172 همان -16
فمنهم است سوره 35 آيه 31 از برگرفته تقسيمبندي اين -17
بر برخي بالخيرات ، سابق منهم و مقتصر منهم و نفسه ظالم
خير كارهاي نهاده قدم باطل راه در ستمكارند خود نفس
و نيك كارهاي در هستند ميانهرو برخي (ميدهند20 انجام
آن خطبههاي از.ميگيرند پيشي نيكوييها بر برخي (بد30
(بند 8) ص 70 مدينه شهر مردم تبعيت موقع در حضرت
(بند 2) ص 1156 قصار 139 كلمات همان -18
(بند 22) ص 574 خطبه 175 همان -19
ص 109 خطبه 31 همان -20
(و 11 بند 10) ص 110 خطبه 32 همان -21
ص 1163 قصار 142 كلمات همان -22
ص 684 خطبه 207 همان -23
ص 55 خطبه 168 و (و 11 بند 10) ص 115 خطبه34 همان -24
(بند6)
|