معيشت و فرهنگ
:اشاره
مواجه مقبوليت با جامعه در را فرهنگ يك آنچه امروزه
با توام معيشتي ارائه در آن كارآمدي ميزان ميسازد ،
فرهنگ ، آن پناه در كه است مردماني براي آرامش و توازن
توسعه در سوال اين رو اين از.ميدهند سامان را خود امور
فرهنگ بطن از معيشت لزوما آيا كه است مطرح همواره
فرهنگ بطن از معيشت اگر چگونه؟ برميخيزد اگر برميخيزد؟
از پيشرفتهترند ، كه آنان كه است اين محوري سوال برخيزد ،
به است درصدد زير مقاله پيشرفتهترند؟ نيز فرهنگي نظر
.بپردازد فوق سوالات
انديشه گروه
فرهنگي اوضاع به مربوط بحثهاي به ما پاسخ چيست؟ "فرهنگ"
به زيادي ميزان به آينده ، در آن روند پيشبيني و جامعه
از نظر صرف.برميگردد مفهوم اين از ما تلقي و تعريف
آمده پديد مفهوم اين تعريف براي تلاش در كه حجيمي ادبيات
تفصيلي بازخوانيهاي و مرور در رايج روشهاي از برحذر و
احيانا و واكاوي و رجوع با معمولا كه موضوع ادبيات
اتكا قابل و مختار تعريفي به عالمانه ، و دقيق نقاديهاي
تبيينهاي و تحليل مبناي و ميگردد منتهي مفهوم يك از
همان به و شده كوتاه راه اينجا در ما ميگيرد ، قرار بعدي
و مختصر بررسي يك منظور به كمعمقتريرا ميزان
سعي آزاد ، برداشتي در لذا.برگزيدهايم ساده نتيجهگيري
قابل و معرف حال عين در و مختصر معنايي تا كرد خواهيم
مرجع و ماخذ كه نماييم ارائه مفهوم اين از بازيابي
.باشد ما آتي بحثهاي
همان ميشود ، استنباط جامعه يك فرهنگ از معمولا كه آنچه
كه است جامعه يك مادي غير (ميراث) متعلقات و داشتهها
علاوه پس.باشد عام مقبوليت و دوام ويژگي دو داراي حداقل
مقبوليت" و "دوام" ويژگي دو ،"بودن مادي غير" خصوصيت بر
مقولات از فرهنگ كننده متمايز شاخصههاي از ،"عمومي
نظام" فرهنگ ، اجزاي مهمترين.است قريبالمضمون يا مشابه
از برآمده خود ، البته كه است جامعه يك قبول مورد "ارزشي
تمامي بر و است آن فلسفي و ديني اعتقادات و جهانبيني
.ميگذارد تاثير جامعه آن اجتماعي و فردي حيات حوزههاي
بسيار را فرهنگ دهنده تشكيل اجزاي دامنه معمولا چه اگر
و عادات تا عقلانيات و ذوقيات از و ميگيرند گسترده
آن ، امالعناصر اما ;ميدهند قرار آن ذيل در را رسمها
اجزاي همه به را خويش رنگ كه است "ارزشي نظام"همين
دستاوردهاي و تجليات تمامي در آن پاي جاي و ميزند ديگر
و اجمال به كسي اگر لذا.است مشهود بشري مادي غير و مادي
جامعه يك "ارزشي نظام" به را "فرهنگ" شناسي ، جوهر سر از
را او گويي گزيده و گرفت خرده او بر نميتوان كرد ، تعريف
"ارزشي نظام".كرد حمل تقليلگرايي يا تحويلگرايي به
از بسياري بر تعيينكنندهاي و محوري نقش كه بااين
و شناسايي قابل امور ، همه زمينه پس در و دارد حوزهها
.است انفعالپذير و سيال شدت به حال درعين است ، بازيابي
ارزشي نظامهاي ارتباطات ، بسط اثر بر كه اخير ادوار در
به و گرديدهاند وادار بايكديگر نزديك همسايگيهاي به
عنوان به و شدهاند دچار هم با همزيستي و همنشيني
غيرمستقيم ، يا رودررو ناخواسته ، يا خواسته -رقيب نظامهاي
قرار بايكديگر چالش در -غافلانه يا آمادگي با
از بيش لغزندگيشان و تاثيرپذيري و سياليت بر گرفتهاند ،
.است گرديده افزوده پيش
را دقيقي سنجيدگي توجهو كه باره اين در مهم نكته
فرهنگها حتي و ارزشي نظامهاي اين كه است آن ميطلبد ،
رودررو مقابله و منازعه به رقابت ميدان در كه نيستند
محصولات سو ، دو در را نزاع اين مقدم خط بلكه ;برميخيزند
.ميكند اشغال كه است ديگر حوزههاي آنهادر ودستاوردهاي
متوليان و فرهنگ اهالي حضور ميشود ، مشاهده كه لذاست
كمرنگ شدت به رقابتها منازعاتو دراين فرهنگي امور
عناصر به را خود جاي بلافاصله نيز ظهور صورت در و است
اين علتميسپارند رقابت و منازعه در درگير غيرفرهنگي
حقايق اين در بايد چيز هر از بيش را جايگزيني و جابجايي
:بازجست
ميدان به ذهني فضاهاي از "فرهنگ" كه وقتي تا (1
زيستو" عملي و عيني الگوهاي به و نگذارده پا واقعيتها
و ابداع و خلق موضوع صرفا است ، نشده بدل مردمان"تحول
دلمشغولي از و است جامعه فرهيختگان اصلاح و تبديل محمل
همان از ليكن ;نميرود فراتر ايشان ويژه تاملات و
آن جاري حيات مردمو عادي زندگي عرصه به كه لحظهاي
متصديان و يافته جديدي موقعيت و وضع ميشود ، وارد جامعه
و مردمند عامه همانا كه پيداميكند ديگري متوليان و
.عمل مستلزمات و مقتضيات
چارچوبههاي همان جوامع ، روزمره حيات در جاري فرهنگ (2
توسعه مدلهاي و معيشت الگوي در كه است عمل و آرزو
.ميگردد متجلي ايشان اجتماعي
به ما جامعه نظير توسعه حال در جوامع در كه آنچه (3
راهحلهاي يا "آرماني و برتر" مدلهاي و الگو عنوان
همان عموما ميشود ، تبليغ و ترويج "والزامي ناگزير"
است غربي "تحول و توسعه مدلهاي" و "زيست و معيشت الگوي"
با كه است آن مصروف جوامع ، قبيل اين در تلاشها تمامي و
وشكاف فاصله تمهيداتي ، از استفاده با و سياستها اتخاذ
پيراموني حاشيه از و نموده كمتر آنمتروپل با را خويش
تا كه است بديهي.شوند منتقل پيرامونياش نيمه بخش به
و كهن تمدن و فرهنگ صاحب جوامع ميان است ، چنين وقتي
تفاوتي حيث اين از غني فرهنگ فاقد و متمدن غير اجتماعات
.ندارد وجود
فرهنگ حفظ به جوامع اين مردم فراخواندن اين ، وصف با (4
به غربي فرهنگ از جويي تبري به آنها واداشتن و بومي
نتيجه ، در و تعارضات تشديد به جز بيگانه ، فرهنگ عنوان
.نميانجامد مردم بيعملي و سرگرداني و اوضاع آشفتگي
براي پارادكسيكال وضعيت در ماندن متوقف كه آنجا از (5
منزوي جوامعي ، چنين در رايج حل راه است ، محال طولاني مدت
كردن خالي و اجتماعي حيات از خودي فرهنگ خارجساختن و
مدل و معيشت الگوي از منبعث فرهنگ تدريجي رسوخ براي عرصه
بعضي در و افراد از برخي در است ممكن.ميباشد توسعه
با و دريغ و حسرت با واگذاري و ترك فرايند اين ازجوامع ،
زوال حال در فرهنگي عناصر به نسبت فائقه احترامات ابراز
اين ساختن متوقف در تاثيري كمترين ليكن ;باشد همراه هم
.داشت نخواهد گسترش روبه روند
"معيشت الگوي"تاثير تحت شدت به اعصار تمامي در "فرهنگ"
"روبنا -زيربنا" كهنه بحث وارد بخواهيم بيآنكه.است بوده
نقش و ماده تقدم و نظريهماركسيستياصالت بر و بشويم
يعني عوامل ، اين تاثير و صحهبگذاريم غيرمادي امور تبعي
و اسطورهاي ادبيات فلسفي ، تفكرات ديني ، عقايد
كمرنگ جامعه يك فرهنگ در را علمي دانستههاي يافتههاو
تاريخ ، طول در مقوله اين كه كرد اذعان بايد دهيم ، نشان
تاثير تحت ديگر ، زمان هر از بيش مدرن دوره در خصوصا
.دارد و داشته قرار معيشت الگوي مشخصا و مادي عوامل
به فرهنگ شدن وابسته بلكه و يافتن ارتباط دلايل از يكي
حيات با مدرن انسان حد از بيش شدن درگير واسطه به معيشت ،
ناگزير تبعات.است ماديات چنبره در شدن تنيده و دنيوي
و فحوا حيث از ارزشها تمامي شدن لغزنده وضعي ، چنين
جاي به جديد ، بازخوانيهاي در كه نحوي به بنيانهاست
"كارآمدي فايدهو" معيارهاي با "حقانيت و حقيقت"معيار
تعريف لذت و منافع حسب بر نيز مفيديت و ميشوند سنجيده
.ميشود
نگراني اظهار و "انتقادي متفكرين" تصريح و اذعان
و ماشيني و انسان بر فناوري غلبه از "آوانگارد هنرمندان"
گوياي همه..و معنا از زندگي شدن وتهي حيات مصرفيشدن
در "معيشت" و"فرهنگ" ميان تعامل در كه است حقيقت همين
است بوده دومي اين همواره ،"اوساطالناس" مردم عامه بين
;است ميكرده ديكته اولي بر را خود مقتضيات و الزامات كه
.است نميمانده بينصيب هم آن متقابل تاثيرات از البته
و معيشت و فرهنگ تنگاتنگميان پيوند و بستگي بودن محرز
در و روزمره زندگي در كلان ، و خرد سطح در آن تجربي شواهد
مصاديق كه است پرتظاهر و فراوان چنان تاريخي ، فرآيندهاي
از فارغ راكه روزگار فرهيختگان و نوادر كمياباز
فرهنگي عناصر تحكيم و توليد به معاش تاملات دغدغههاو
به و محض فرهنگي جريانات قادرند و مشغولند خويش جامعه
عيني الزامات و مقتضيات يعني بيروني ، تاثيرات از دور
اين واژگونگي مثال شاهد راحتي به نميتوان آورند ، پديد
درباره ما.آورد حساب به فوق مدعاي نقيض مصداق و نسبت
رفتار و تعلقات تصورات ، الگوي كه اجتماع يك عمومي فرهنگ
و شكلگيري وعوامل فرآيندها و است جامعه ناويژه آحاد
و فرهيختگان درباره نه ميگوييم ، سخن آن ، تاثيرپذيري
.فرهنگساز رهبران
همواره انفعالي ، نيمه واكنش يك مثابه به عمومي فرهنگ
;بشري مختلف نيازهاي شدن برآورده نحوه به است بوده پاسخي
پاسخ ، سمتوسوي و محتوا تعيين در شد ، اشاره كه همچنان
و اقليمي محدوديتهاي تاريخي ، مقتضيات و شرايط بر علاوه
اجتماعي ، البته و فردي استعدادهاي و بضاعتها و محيطي
عليالظاهر كه هنجاري و ارزشي و فكري آموزهاي ، عناصر
.داشتهاند نقش هم ميآيند شمار به فرهنگي خالصا امور
محصول در عناصر ، دسته دو اين از يك هر سهم و وزن كه اين
برآورده نيازهاي سطح به شدت به است ، چقدر و چيست نهايي
.است وابسته مردم آن "آتي" و "آني" نيازهاي نوع و (1)شده
و دور اهداف و آرمانها كه است نياز دسته دو همين كه چرا
كه هستند همانها و ميدهد شكل را اجتماعي گروه يك نزديك
خاصي سياق و صبغه و سو و سمت جامعه ، يك فرهنگ به
فرهنگ چيستي از بحث در كه ميرسد نظر به لذاميبخشند
مسير بررسي و آن در تاثيرگذار عوامل تبيين و جامعه يك
جامعه آن "يافتگي توسعه سطح" به بايد آينده ، در تحولاتش
اقتصادي ، صرفا نه و اجتماعي -فرهنگي شاخصهاي اساس بر
اجتماعي ، -اقتصادي كلان سياستهاي مصرف ، و توليد الگوهاي
الگوي" كلي طور به و اجرا دست در و نظر مورد برنامههاي
.كرد توجه آن "توسعه
يك به غرب ، فرهنگ كه ميشود مشاهده كنوني جهان در اينكه
يك مثابه به و شده بدل مهاجم و مدعي بالادست ، فرهنگ
فرا سخت چالشي به را بومي فرهنگهاي جهاني ، غالب فرهنگ
;است غرب "فرهنگي ذاتا" قدرت و قوت سبب به نه ميخواند ،
تكنولوژيكي قدرت و معيشتي الگوي يافتن غلبه مدد به بلكه
متعلق فرهنگ كه ميشود يا شده فرض چنين گويا.ميباشد آن
و علمي اقتصادي ، ) معيشتي لحاظ از پيشرفته تمدن يك به
.است برخوردار نيز بيشتري غناي و استحكام از ،(تكنولوژيكي
غني ، فرهنگ همين همراهي و وجود شايع ، تلقي حسب كه چرا
و توسعه اگر.است بوده گران دستاوردهاي آن باني و عامل
و مستحسن اموري اقتصادي ، و اجتماعي سياسي ، پيشرفتهاي
نيز را دستاوردهايي چنين واجد فرهنگ هست ، كه است پسنديده
دستاوردهاي ديگر ، عبارت به.شمرد سرآمد و نيكو بايد
زندگي ، سطح بهبود به منجر كه غرب تكنولوژيكي و معيشتي
بيش خوشنودي و خوشبختي كسب و بشري رفاه و آسايش افزايش
مساعدي فرهنگي زمينههاي و بستر بر ;است گرديده پيش از
(2).بودهاند بينصيب آن از جوامع ديگر كه است گرفته صورت
چنين به تمكين بدون و بستر بدين بيامتثال كه است بديهي
بدان جوهري نحو به نميتوان فرهنگي ، زمينههاي و مبادي
توسعه ، نظريهپردازان از برخي چنانكهآمد نائل دستاوردها
و داشته ايران دولتمردان و مردم براي را توصيه همين
جوامع قبيل اين در ساكن بشر امروز براي ظاهرا (3).دارند
مطلوب و مغتنم را دستاوردها آن غلط ، به يا درست به كه
مشفقانه چندان نه تواصي اين به دادن تن جز راهي ميشمرد ،
به است ناگزير واجب ، مقدمه عنوان به لاجرم و ندارد وجود
باز روي مواهب ، آن سوي به دلالتبخش و آن متضمن فرهنگ
مقدمات آن به خويش ساختن مجهز با تا كند تلاش و دهد نشان
.يابد دست نيز ميوه و نتايج اين به زمينه ، و
اسباب منطقي توجيه و استدلالي صورت شد ، گفته آنچه البته
غرب از فرهنگي دنبالهروي الا و ;است غرب فرهنگ به تمايل
نسل خصوصا و مردم توده ميان در رايج پديده يك عنوان به
لزوما نه واقعيتها ، عرصه در و سوم جهان كشورهاي جوان
نظري صورتبنديهاي و منطقي پيشفرضهاي چنين به متكي
توجيه براي مقدمهچينيهايي چنين به كسي عمل در نه و است
مستلزمات ، قبيل اين به و است نيازمند خويش تاثيرپذيري
"موجود واقعا" حقيقت يك عنوان به آنچه.مينمايد اعتنايي
همانا است ، شده فرهنگ اين دامنگيري و انتشار بالغه حجت ،
و مكثف حضور كه است "غرب معيشتي الگوي" غلبه
و ردنكردني هبهاي عنوان به را فرهنگ آن جداييناپذير
.ميآورد خود همراه به و ميكند تحميل ناخوانده ميهماني
"نسبيتگرايي" از جهان رايج ، خيالي خام و گمان برخلاف
سير شموليت و "اطلاقگرايي" نوعي سوي به انتظار مورد
تمامي خاموش و خزنده تصرف حال در غرب فرهنگ و (4)ميكند
ميان چالش در پيروزي طريق از نه ليكن است؟ عوالم و عالم
مكاتب ميان مناظره در يا ارزشي نظامهاي و فرهنگها
و مادي دستاوردهاي طريق از بلكه ;ديني عقايد و فلسفي
كردن در به ميدان از براي غربتكنولوژيكياش پيشرفتهاي
حقيقتا زبان و ابزارها از اساسا خويش ، فرهنگي رقباي
و منطقي -نظري محاجههاي وارد و نميكند استفاده فرهنگي
الگوهاي ارائه طريق از بلكه ;نميشود ارزشي مجادلات يا
ابزارهاي علمي ، آموزشهاي مديريتي ، خدمات توسعه ،
جهان تصاحب حال در مصرفي ، كالاهاي بالاخره و تكنولوژيكي
نهفته خاصي فرهنگ تجليات ، اين پسزمينه در البته.است
خاصي فرهنگهاي عليه حالت ، بيطرفانهترين يادر است ،
و فرهنگها كه است طريق اين ازاست شده جهتگيري
هزيمت به غرب فرهنگ با تقابل در غيرغربي ارزشي نظامهاي
بهترين در و ميگيرند پيش در عقبنشيني راه و ميافتند
قالب در و ميخزند سنگرها آخرينهاي تاريك گوشه به شرايط
،"مردمشناختي خصوصيات" ،(فولكلور) "بومي هنر و ادب"
كماهميت ، و تفنني امور ديگر و "اسطورهاي خاص تاريخ"
.مينمايند سپري را خويش احتضار دوران
به نسبت و گرفته خو تمدن يا فرهنگ آن به اگرمردمان پس
پدرانشان از كه است آن خاطر به ميدهند ، نشان اقبال آن
ارث به لايتخطي و مسلم اصول عنوان به را آموزه دو لااقل
:پذيرفتهاند بردهو
برتري (تجربهغرب20 به "معيشتي الگوي" بودن منحصر (1
.دنيايي اين حيات لااقل براي غرب "توسعه الگوهاي"
دارد ادامه
شجاعيزند رضا علي
: پانوشتها
ميشود ، مطرح فرد سطح در مزلو"نيازهاي" تئوري چه اگر -1
به را آن بتوان تسامح ، اندك با كه ميرسد بهنظر ليكن
.داد تسري نيز اجتماعي نيازهاي سرجمع
روح و پروتستان اخلاق.ماكس وبر ، به كنيد نگاه -2
.سرمايهداري
نوك تا سر از" را پيشرفت حل راه تقيزاده ، مثل كساني -3
كساني متاخرين ، از و ميكردند عنوان "شدن غربي انگشت ،
امر شدن محقق براي "غرب تراز انسان" شرط پيش از صراحتا
.ميكنند ياد توسعه
نوعي بر مدرنيسم مدعيست ، كه رايج گمان برخلاف -4
به اساس همين بر و است مبتني "تكثرگرايي" و پلوراليسم
گرايش فرهنگهايمختلف به احترام و "نسبيتگرايي" نوعي
نوعي سمت به واقعيتها ، جهان در و عمل در دارد ،
روند اين.ميكند سير وحدت و خواهي تماميت مطلقگرايي ،
سرمايهداري و بورژوازي نظري مبادي به شايدبيشباهت
سخت اختيارگرايي و مفرط فردگرايي پايه بر كه نباشد نوين
تمامتخواه امپرياليستي نظام از عمل در ليكن بود ، استوار
ساختارهاي به كه دمكراسي نظري مدلهاي يا و سردرآورد
آراي بر مبتني انتخاباتي بازيهاي و حزبي نخبهگرايي
.يافت تقليل شده اغوا
|