سيدالشهدا خداشناسي
فلسفه آفاق
سيدالشهدا خداشناسي
( پاياني بخش ) عالم ياران برترين و محرم ، سيدالشهدا
راشد حسينعلي استاد فقيد خطيب
شب و سيدالشهداء بهياوران راجع تاسوعا شب گذشته سال
رفتار به راجع يازدهم شب و آنحضرت خود به راجع عاشورا
شماره بر چون امسال.شد صحبت خودش بعداز حضرت آن بيت اهل
بهميان سخن براي وسيعتري دامنه شد افزوده سخنرانيها
ديشب و شد صحبت آن فائده و محرم ماه معناي در پريشب.آمد
آن نيت خلوص مويد كه سيدالشهداء حضرت حالات از شمهاي
حالات بهتاثير راجع دادم وعده امشب و شد عرض بود حضرت
و ايمان بر دليل بهترين.كنم صحبت ياورانش در سيدالشهداء
روي از خودش نزديكان نخست استكه آن پيشوا يك حقيقت
كسانيكه اول اسلام پيغمبر:مثلا.بگروند بهوي حقيقت
غلامش و علي پسرعمش و خديجه زنش آوردند ايمان او به
كه اندازهاي به پيغمبر ابراهيم.بود حارثه زيدبن
درخواب گفت پسرش به وقتي كه بودند معتقد وي به فرزندانش
تامل بدون جوان پسر كنم قرباني ترا كه شدهام مامور
ستجدني تومر ما افعل ابت يا":گفت و كرد اطاعت اظهار
خودش فرزند از سيدالشهداء ياوران "الصابرين من انشاءالله
در همه بيگانگان و عموزادگانش و برادرزادگان تا گرفته
آن از فقط اين گشتهاند ، ضربالمثل جانفشاني و فداكاري
بجز و است گذشته خود از رئيسشان ميديدند كه بود جهت
بود ايمان با اگر قوم يك پيشواي آري.ندارد منظوري حقيقت
و حقيقتخواه كه رئيس.شد خواهند ايمان مردمبا آن همه
خواهد ظاهر پيروانش همه در روح همان بود گذشته خود از
وجود ابهام نقطه حتييك يارانش و حسين امام ميان.گشت
.نميداشت پوشيده ياورانش از چيز هيچ سيدالشهدا.نداشت
در.بود آشكار و روشن مقصدش و صريح و ساده بسيار خودش
برخورد بهنقاطي انسان است ممكن سيدالشهداء تاريخ مطالعه
داستان مانند كند جلوه غفلت قبيل از نظرش در ابتدا كه
شد مسلط كوفه بر زياد ابن آنكه از پس كه ابنزياد و مسلم
از كه نيز اعور بن شريك برد پناه عروه بن هاني به مسلم
ارادت حسين امام به باطنا و بود آمده زياد ابن با بصره
يا شد بيمار يا شريك شد ، وارد هاني خانه به ميورزيد
من عيادت به زياد ابن امشب گفت بهمسلم و كرد تمارض
نشست و آمد همينكه شو پنهان جا اين در تو آمد خواهد
در آن از پس و بساز را كارش و بتاز او بر ناگهان
كن فرمانروايي كوفه بر خاطر فراغت با و بنشين دارالاماره
سازم ، ابنزياد تو مطيع را بصره كه ميدهم قول هم من
پس.نيامد بيرون كمين از همچنان مسلم و رفت و نشست و آمد
كردي؟ خودداري پرسيدچرا مسلم از شريك زياد ابن رفتن از
را او هاني خانه در نخواستم آنكه يكي:جهت دو به گفت
الايمان":است فرموده پيغمبر آنكه ديگر و باشم كشته
حال در و مكر با را كسي نبايد مومن مرد:يعني "قيدالفتك
فاجعه از كه سيدالشهداء دوستداران البته.بكشد غفلت
غفلت مسلم چرا كه خورند تاسف شايد متاثرند آنحضرت شهادت
نميشد كشته پيغمبر پسر بود نكرده را غفلت اين اگر كرد
داشت سيدالشهداء خود كه مقصدي نظر از مسلم كار اين اما
مقصود اگر.ميكرد اين از جز كه نبايست و بود بجا بسيار
هر به و راه هر از بود رياست آوردن بهدست سيدالشهداء
دست از را فرصت اين مسلم كه داشت باشد ، جا كه وسيله
از بتواند وسيله هر به و بيابد جا هر در را دشمن و ندهد
امام مقصود.نبود اين حسين امام مقصود اما بردارد ، ميان
اگر.بود مردانگي و ايمان و صداقت و صراحت نماياندن حسين
.داشت منافات حضرت آن مقصود با بود كرده كاري چنين مسلم
بهنزديك شمر درگيرد جنگ آنكه از پيش عاشورا صبح چنانكه
عوسجه بن مسلم گفت ، ناسزائي و آمد سيدالشهداء خيمههاي
مسلم شد ، مانع حسين امام بزند تير با را او كه كشيد كمان
و رواست كشتنش كه ستمكاريست او بزنم بده اجازه" گفت
نه ، ":فرمود حضرت آن "است آورده پيش فرصتي خدا اكنون
علي خاندان رويه اصلا."شود شروع من طرف از نميخواهم
شبهه و شيطنت و خدعه اهل آنها.بود طور اين عليهالسلام
خدعه از آمده بشر سر به بدبختي هرنبودند ابهام و كاري
ميبود روشن و صريح كارها اگر.است بوده ابهام و فريب و
.نميآمد پديد اختلافات اينهمه نميافتاد ، ضلالت به كسي
و درستكاري و صراحت درس دين كه ميديد سيدالشهداء
از را نفاق و شيطنت كه است آن براي ديناست مردانگي
و چشمها گردش از كه خدايي به را مردم و بردارد ميان
آن از تا سازد مومن است آگاه ميرسد سينهها به خطوريكه
و راستگو و نكنند فريب و مكر هم كار ودر بترسند خدا
و خونريزي از را مردم كه است آن براي دينشوند درستكار
انواع و بيعفتي و هم درباره بدگويي و هم مال ربودن
مهرباني و عدالت به را آنها و دارد باز خيانتها و ستمها
وا هم درباره فداكاري و ازخودگذشتگي و يكديگر دستگيري و
از را زنا و ربا و قمار و شراب كه است آن براي ديندارد
دين.دهد رواج را احسان و خير و زكات و نماز و ببرد ميان
بدبيني و خودخواهي و كينه و حسد از را دل كه است آن براي
حس و تقوي و ايمان نور با و گرداند پاكيزه لجاج و عناد و
.سازد روشن معرفت و علم و حقشناسي و خيرخواهي
آنگاه منظورهاست اين براي دين كه ميديد سيدالشهداء
گرفته ، بهخود دين نام كه شدهاند پيدا جماعتي ميديد
از و ميخوانند مومنين پيشواي و مسلمين خليفه را خويشتن
شيطنت و دروغ و فريب و خدعه و ستم و ناشايست هيچگونه
از بهكلي دين معناي وضع آن با كه ميديد.ندارند دريغ
دين نام مردم كه ميشود رايج سنت اين و ميرود ميان
برخلاف بهكلي عملشان اما كنند حفظ ظواهري و ببرند
در كه شود طوري بهزودي كه ميديد.باشد دين منظور
قرآن هم مسلمانها ميكده ، هم باشد مسجد هم مسلمين شهرهاي
چنگ به پول حرام راه از هم كنند ، قمار هم و بخوانند
رويه نتيجه در كه ميديدبدهند خدا راه در هم و آورند
هم و ميخوانند جمعه نماز هم كه او مانندگان و يزيد
و ميزنند پيغمبر جانشيني از دم هم ميكنند ، بادهگساري
در كه ميديد ميكنند ، پيروي قيصر و كسري رويه از هم
واعتقادي اخلاقي مرج و هرج چنان بهزودي رويه اين نتيجه
حسين امام.نباشد علاج قابل ديگر كه آيد پديد مسلمين در
دست به كه اجتماعي مهلك سم و اخلاقي خطرناك زهر از
آن وحشتزاي عواقب از و ميشد پاشيده مسلمين در يزيديان
كنند بيديني دين بهنام كه كساني ضرر.بود آگاه بهخوبي
بيديني داد علنا كه است كساني از بيشتر بار صدهزار
و تقوي و ايمان خواست سيدالشهداء موقعي چنان در.دهند
و ازخودگذشتگي و شرافت و عزت و صداقت و صراحت
فايده حرف ديگر زيرا دهد نشان عملا را حقيقتخواهي
.نداشت
است اميد چه اينجا شد درد سبب دارو
بيمار صحت و عارضه شدن زايل
حق نقاب و ميبرد دين نام نيز چشم خيره طرف كه موقعي در
و حق عملا بايد.ندارد فايده سخن ديگر ميكشيد بهچهره
آنكه از پس قرآن در كه است اين.ساخت جدا هم از را باطل
خدا تنزيه و توحيد دلايل كافي بهقدر عمران آل سوره در
پاك يگانه بهخداي ناروا اسناد ميگويد و ميكند ذكر را
ميكند مباهله به امر را پيغمبر آيه 61 در مدهيد ،
فقل العلم من جائك ما بعد من فيه حاجك فمن":وميفرمايد
و نسائكم و نسائنا و ابنائكم و ابنائنا ندع تعالوا
".الكاذبين علي لعنهالله فنجعل نبتهل ثم انفسكم و انفسنا
كس هر رسيد تو به خدا جانب از كه علم اين از پس:يعني
بگو آنها به ورزد عناد بخواهد و كند مجادله تو با باز
و سازيم حاضر خودمانرا جانهاي و زنان و فرزندان بيائيد
مشمول گويند دروغ كه دسته آن تا كنيم تضرع خدا درگاه به
باطل از حق كردن جدا براي نيز سيدالشهداء.شوند خدا لعنت
مباهلهاي نوع يك ابيعبدالله كار حقيقت در.كرد مباهله
پسر علي.ساخت خدا لعنت مشمول هميشه را باطل فرقه كه بود
و ميگذشت سنش از سال پنج و بيست روز آن در كه حسين امام
را بيت اين جنگ رجز در ميجنگيد رشادت با پدرش روي پيش
دونها من ظهرت و -الحقايق لها بانت قد الحرب":ميخواند
آن از پس و ميكند آشكار را حقايق جنگ ، :يعني "المصادق
شدت كه بود اين مقصود باري.ميشود نمايان راستيها
و او ميان ابهامي نقطه اينكه و سيدالشهداء صداقت و صراحت
خود از آنطور ياورانش كه شد باعث نداشت وجود يارانش
.كردند جانفشاني صميميت روي از و گذشتند
اظهار صريحا شد عراق عازم مكه از هنگاميكه سيدالشهداء
من گفت و ترسيد آن از نبايد است انسان زينت مرگ كه داشت
آن به هم خيلي ندارم ترسي مرگ از اينكه از گذشته شخصا
به بلكه نميشوم گم مردن از پس كه ميدانم زيرا مشتاقم
محشور خدا درگاه مقربان آن با و پيوسته خودم پاك نياكان
در.بيايد ما همراه ماست مانند هركس گفت آنگاه.ميگردم
نامهاي راه دربين كه ميكند نقل كليني از نفسالمهموم
شدن كشته خبر بر مشتمل كه رسيد سيدالشهداء به كوفه از
قاصد يقطر ، بن عبدالله و حضرت آن نماينده عقيل بن مسلم
همراهانش همه براي را نامه آن سيدالشهداء.بود حضرت آن
ياري و واگذاشتند را ما كوفه شيعيان فرمود و خواند
باكي برگردد بخواهد شما از كس هر بنابراين كرد نخواهند
از كه كمي عده فقط شدند متفرق آنجا در بسيار جمعينيست
ملحق بعد كه نفري چند با بودند آمده حضرت آن با مدينه
عمدا حسين حضرت مينويسد آنگاه ماندند باقي بودند گشته
كه عربهايي بيشتر ميدانست آنكه براي كرد را كار اين
خود اطاعت با عراق كه گمانند اين به شدهاند وي همراه
امر حقيقت خواست كه بود اين پذيرفت خواهد را حسين امام
دو درنيفتد خطر به ندانسته كسي تا باشد معلوم همه بر
:فرمود او به برخورد رياحي يزيد حربن به كه كوفه منزلي سه
دعوت و نوشته شما شهر اهل كه نامههايي حسب بر من"
همين از من شده ديگرگون مردم عقيده اگر كردهاندميآيم
كه بگذارم را شما نميتوانم من":گفت حر ،"برميگردم جا
زياد ابن كوفه امير نزد تحتالحفظ مامورم بلكه برگرديد
و "است آسانتر برايت كار اين از مرگ":فرمود امام "برم
راه از بلكه رود كوفه به نه برگردد نه شد مقرر بالاخره
.بخواهد جديد دستور و دهد گزارش كوفه به حر تا بروند ديگر
يارانش منازل آن از يكي در سيدالشهداء واقعه اين از پس
آمد پيش":فرمود آنها به خدا ستايش از پس و كرد جمع را
كرده ، پشت نيكي شده ، دگرگون دنيا ميبينيد ، كه است چنين
باشد داشته ارزش كه نيست زياد اينقدر دنيا از هم ما بهره
و عمل حق به كه نميبينيد دهيم ، پستي به تن آن خاطر به
بايد حالي چنين در مومن آدم نميشود؟ جلوگيري باطل از
خودم من اما دهد ، ترجيح ناگوار زندگي بر را خدا ملاقات
موجب را ستمكاران با زندگي و سعادت باعث خود براي را مرگ
از قين زهيربن هنگام اين در ".ميدانم ملامت و سرافكندگي
چندان دنيا از ما براي كه فرموديد شما":گفت و برخاست جا
ولي دهيم پستي به تن آن خاطر به كه نمانده باقي بهرهاي
به و باشد جاويد ما براي دنيا زندگي فرضا ميكنم عرض من
شدن كشته ما كنيم نظر صرف آن از بخواهيم تو ياري واسطه
هلالبن ".داد خواهيم ترجيح جاويد زندگي آن بر ترا با
خود پروردگار لقاء به اينكه از ما":گفت و برخاست نافع
روي از و شناخته را شما ما نداريم كراهتي شويم نائل
باقي خود نيت بر ما.كردهايم اختيار را شما پيروي بصيرت
و برخاست خضير بريربن ".نداريم نگراني هيچگونه و هستيم
بلكه آمدهايم شما همراه كه نداريم شما بر منتي ما":گفت
كردهو هدايت تو خدمت به را ما كه گذاشته منت ما بر خدا
حتي شويم كشته تو راه در كه اين از بالاتر سعادتي چه
بپذيرد را شهادت اين خدا و گردد جدا هم از اندامهايما
عملا و نيزقولا حضرت آن ياران باقي ".دهد پاداش او و
جاي به بايد كه چنان ارادت شرط و كردند اظهارات همينگونه
در چنان سيدالشهداء حضرت عقيده و ايمان.آوردند
كه بود كرده تاثير بزرگ و وكوچك مرد و زن از اطرافيانش
ياران.نميشناختند و نميديدند را خويشتن راستي
امام دور ميچرخد شمع برگرد كه پروانه مانند سيدالشهداء
جانبازي ديوانهوار كوچك بچههاي حتي ميچرخيدند خود
پدرش كه رسي تازه جوان نوشتهاند مقاتل كتب در.ميكردند
تاخت بيرون حسين امام خيام از بود شده كشته معركه آن در
كشته جوان اين پدر":فرمود امام.برد حمله سپاهيان بر و
را او شود كشته نيز پسرش كه نباشد راضي مادرش شايد و شده
امر مرا خودش مادرم ":گفت و برنگشت جوان ".برگردانيد
را سرش شد ، كشته پسر آن ".كنم دفاع تو روي پيش كه كرده
:گفت و بوسيد را پسرش مادرسر.انداختند مادرش نزد بريدند
و ربود را خيمه عمود خودش آنگاه.كردي سرافراز مرا احسنت
او امام دستور به آنكه تا كشت را تن دو و كرد حمله آن با
از الاخبار معاني در.برگرداندند خيمهها به و گرفتند را
به سيدالشهداء همراهان كه ميكند نقل حسين بن علي امام
ببينيد":ميگفتند يكديگر با و مينگريستند حضرت آن چهره
به سيدالشهداء هنگام آن در "!نميدهد مرگ به اهميتي هيچ
مرگ.ورزيد استقامت و كنيد صبر زادگان بزرگ":فرمود آنها
از را شما كه است پلي مرگ.بترسد آن از كسي كه نيست چيزي
.ميرساند جاويدان بهشتهاي و نعمت پر جهان به شدت و تلخي
نعمتي پر و عالي سراي وارد زنداني از نداريد ميل آيا
آنها براي.است اين خلاف بر دشمنانتان براي اما شويد؟
از پدرم.شوند زنداني وارد پرنعمتي سراي از كه است چنان
ازآن بعضي كه است پلي مرگ فرمود كه كرد نقل پيغمبر قول
جهنم به آن از بعضي و ميشوند بهشت وارد و ميگذرند
".ميرسند
اوست همرنگ پسر اي يك هر مرگ
روست همرنگ يقين صافي آينه
است رنگي خوش را آيينه ترك پيش
است زنگي هم آينه زنگي پيش
فرار اندر زمرگ ميترسي كه اي
هوشدار ايجان ترساني زخود آن
مرگ رخسار ني تست روي زشت
برگ مرگ و درخت همچون تو جان
و تقوي و ايمان يعني سيدالشهداء حالات كه است اين غرض
بدانسان را ياورانش حضرت آن گذشتگي خود از و حقيقتخواهي
اولياء و انبياء حواريين همه ميان در كه كرد تربيت
را آنها سيدالشهداء خداشناسي.گشتهاند ضربالمثل
بيباك مرگ به نسبت را آنان حضرت آن شجاعت.كرد خداشناس
فداكاري به هم را آنها حضرت آن گذشتگي خود ازساخت
همچون اطرافيانش و است آفتاب منزله به بزرگ شخص.واداشت
به را همان باشد آفتاب در كه خصيصهاي هر.او سيارات
در كه بود همانها حسين امام خصائص.ميدهد خود سيارات
رفتار و رويه از و شد جلوهگر ياورانش در عاشورا روز
و پيبرد حضرت آن مقام به ميتوان سيدالشهداء ياوران
:است نوشته انجيل در.دانست است كرده كه را تربيتي اهميت
حواريون به زنند بدار ميخواستند را مسيح حضرت كه شبي"
.كنم دعا بروم من تا باشيد بيدار و مخوابيد امشب فرمود
.شد دعا مشغول و افتاد خاك به و شد دور آنها از مسيح حضرت
مگر:فرمود آنها به.خوابيدهاند ديد برگشت كه هنگامي
و كرد را سفارش همين ديگر بار دو يكي و نخوابيد نگفتم
پيغمبر مسيح حضرت آنكه با ".بودند خفته باز برگشت چون
و تقديس را مسيح حضرت حواريين كريم قرآن و بود خدا بزرگ
كه تربيتي درجه به ميتوان اينجا از.است كرده تجليل
عاشورا شب در كه پيبرد بود فرموده را اصحابش حسين امام
شد خواهيد كشته شما همه بمانيد اگر فردا":فرمود آنها به
كار من با فقط اينان كه شويد متفرق هماكنون داريد ميل
كه را خدايي ميكنيم شكر":گفتند زبان يك همه ".دارند
خدا به نه.شويم كشته تو با كه كرده ما نصيب شرافتي چنين
به.برويم و بگذاريم ترا كه كرد نخواهيم كاري چنين هرگز
".يافتهايم را خود مطلوب كه صورتي در برويم كجا
نباشد شفيع كسم براني تو گر
وسائل هيچ به دگر دانم بتو ره
بايد حضرت آن با سيدالشهداء اصحاب معامله از كه پندي
كند اصلاح را جمعي است علاقهمند كس هر كه است اين گرفت
خانواده رئيس.كند اصلاح را خودش نخست كه است اين راهش
و پاكيزه همه خدمتكاران و فرزندان و زن ميخواهد اگر
ندهند دست از عفت و حيا آيين و باشند درستكار و راستگو
اگر معلم.باشد اوصاف همين داراي كاملا خودش بايد
و پاكيزه اخلاقشان و شوند تربيت نيك شاگردانش ميخواهد
و نيكخو و كند تهذيب را خويشتن بايد گردد آدميت شايسته
كه دارد علاقه اگر گوينده و نويسنده.سازد رفتار نيك
بندند كار به و بپذيرند را نصيحتش شنوندگان و خوانندگان
اداره رئيس.كند عمل ميگويد و مينويسد آنچه به بايد
باشند خدمتگزار و شناس وظيفه كارمندانش ميخواهد اگر
تشويق را خدمتگزار و بخواهد كار و باشد بينظر خودش بايد
فداكار و رشيد سربازانش ميخواهد اگر سپاه فرمانده.كند
.دهد نشان فداكاري و گذشتگي خود از خودش اول بايد باشند
قاعده اينروحاني مقامات همچنين و بالاتر مقامات همچنين
و رويه بزرگان رفتار و عقيده كه است ساري جا همه در
ميشود آنها سرمشق و رويه فقط نه.ميشود پيروان سرمشق
و شخصيت اصلا پيشوايان رفتار و عقايد گفت بايد بلكه
.ميآورد بوجود و ميدهد تشكيل را پيروان صفات
دوم عقل بر راند اول عقل
زدم ني گردد سرگنده از ماهي
به عمل توفيق و سازد آشنا خود وظائف به را ما همه خدا
.فرمايد مرحمت همه به داريم كه وظيفهاي مقتضاي9-
فلسفه آفاق
از يزدي ، حائري مهدي دكتر آيتالله معاصر فقيد فيلسوف
وي.بودند ما معاصر روزگار در عقلي تفكر اعاظم جمله
در اسلامي فلسفي تفكر ممتاز و اول درجه شاخص بيترديد
ميشود ، محسوب غرب فلسفه با تطبيق و مواجهه در بيستم ، قرن
"بيستم قرن فلاسفه دائرهالمعارف" چاپ آخرين در چنانكه
جريانهاي و فيلسوفان شناخت مهم مراجع از يكي عنوان به كه
حائري استاد به صفحه يك است ، مطرح جهان سطح در فلسفه مهم
مبدع فيلسوفي عنوان به ايشان از و شده داده اختصاص يزدي
از و غرب تحليلي فيلسوفان سلسله در ويژه آراء صاحب و
.است شده برده نام اسلامي فلسفه نمايندگان معتبرترين
فيلسوفان شيوه به كه بود برجسته داني منطق حائري ، علامه
و سطح بالاترين تا را منطقي تحليل فلسفه غرب ، در مدرسي
اعتبار.گرفت فرا مهم نحله اين نمايندگان بزرگترين نزد
فيلسوفان ميان در حق به آوازهاي كه بود بدانجا تا وي
و آير همتراز فيلسوفي و آورده دست به آنالتيك مكتب
نيم از بيش و سال از 76 پس ايشان.ميشد شناخته وارناك
رحلت سال 1378 تيرماه هفدهم در فكري ، و علمي تلاش قرن
عقلي طريقت دو در وي فكري و علمي ميراث اما فرمود ،
و معاصران بر تاثير موجب تدريج به غربي فلسفه و اسلامي
.ميگردد نوپديد نسلهاي
موسس ، آيتالله فرزند يزدي ، حائري مهدي دكتر آيتالله
اخوي و يزدي حائري عبدالكريم شيخ حاج قم ، حوزه بنيانگذار
و جليل خانداني.بودند مرتضي شيخ حاج آيتالله كهتر
حاملان نيز و تشيع علماي راستين نمايندگي كه وارسته
علامه.ميشوند محسوب مذهب اين در ديني معارف والاترين
بزرگ استادان محضر در را عقلي و نقلي علوم و عرفان فقيد ،
مهديآشتياني ، ميرزا بروجردي ، عظام آيات شيعه ، حوزههاي
سپس.گرفت فرا (ره)خميني امام و كمرهاي كوه خوانساري ،
نماينده عنوان به اجتهاد ، درجه دريافت با
آمريكا به بروجردي طباطبايي سيدحسين آيتاللهالعظمي
و عالي سطوح تا را غرب فلسفه در تحصيل مدارج و كرد هجرت
جرج دانشگاه در ليسانس:نمود طي ترتيب اين به متعالي
ميشيگان دانشگاه در دكتري هاروارد ، در ليسانس فوق تاون ،
the Principles رساله نگارش با و ممتاز درجه با تورنتو و
of epistemology in islamic philosophy knowledy by
presenec
در معرفتشناسي اصول حضوري ، علم":معني به رساله ، اين
خود موضوع در عالي و برجسته كتب از يكي ،"اسلامي فلسفه
استادان بزرگترين نظارت با و سال طي 9 كه ميشود قلمداد
اثر ، اين نگارش با علامه استاد.است شده نگاشته غرب فلسفه
ساليان طي كه نمود تثبيت چنان را خود دانش و فضل درجه
و موسسات در كرسي صاحب و مسلم استاد عنوان به طولاني ،
:جمله از.پرداخت تحقيق و تدريس به جهان مهم دانشگاههاي
دانشگاه نيويورك ، دانشگاه اخلاق ، فلسفه جهاني موسسه
فلسفه و حكمت انجمن كانادا ، مونترآل دانشگاه آكسفورد ،
تحقيقات موسسه تاون ، جرج دانشگاه تورنتو ، دانشگاه ايران ،
دانشگاه گيل ، مك دانشگاه ميشيگان ، دانشگاه وسطي ، قرون
سپهسالار عالي مدرسه جهاني ، اديان تحقيقات مركز هاروارد ،
...و تهران دانشگاه ،(مطهري شهيد)
خصوصا و فقه بهويژه اسلامي ، علوم در علامه ، استاد
بسيار مجتهدي وي.بود سرآمدان از نيز علمالاصول
اصولي آراء كه بود عصر اساسي معارف با آشنا و ژرفانديش
هم و علم اين تعميق موجب هم انتشار ، از پس بيگمان وي ،
جهان و ايران در آن روشي و عقلي اعتبار و ارزش ايضاح
.خواهدشد
است گفتگوهايي مجموعه يزدي حائري علامه استاد اثر آخرين
ضمائمي همراه به و داده انجام ايشان با رضوي مسعود كه
و نشر سوي از ايشان حضرت مقامات و تاليفات و حيات درباره
و گفتگوها سايراست يافته انتشار روز فرزان پژوهش
بر درآمدي ميتواند و است قرار بدين حاضر اثر مقالات
علمي مفاخر بزرگترين از يكي نظرات و انديشهها شناخت
:گفتگوهاي ;باشد ايرانزمين در اسلامي معاصر فرهنگ وعقلي
اسلامي ، فلسفه كلي بررسي هستي ، و حقيقت پيجويي فلسفه ،
و معرفتشناختي بنيادهاي برين ، هستيشناسي يا آنتولوژي
احكام حكمت تحليلي ، فلسفه و اصول سياست ، علم هستيشناختي
يزدي ، حائري استاد علمي مدارج و زندگي:بهانضمام /فقهي
بحثي) نو جمهور ،(علامه استاد كتابشناسي) ناب عقل ميراث
و ("حكومت حكمت" كتاب تحليل و استاد سياسي فلسفه درباره
ترجمه) اسلام در عقلي تفكر دوام و حيات حجت بالاخره
.(حضوري علم كتاب بر نصر سيدحسين دكتر مقدمه
|