(بخش واپسين ) خرافات روانشناسياجتماعي
...بد را خويش اختر كني خود چو تو
"آذربايجان" واژه در پژوهشي فرهنگ پيك
شاهنامه گزارش و شرح در نو پژوهشي
(بخش واپسين ) خرافات روانشناسياجتماعي
...بد را خويش كنياختر خود چو تو
:درآمد
از برخي به اشاره با نويسنده مطلب ، بخش نخستين در
از خرافات ، يا خرافه خصوص در فلسفي و اجتماعي نظرگاههاي
گرفتن دست در براي را انسان خواست كه نيرويي عنوان به آن
رو اين از.شد برده نام ميبرد ، ميان از خويش ، سرنوشت
.دانست علمي بينش برابر در را خرافات
و ويژگيها از ديگر برخي به مطلب ، بخش واپسين در
.ميپردازد پديده اين اجتماعي _ روانشناختي زمينههاي
خاشعي حسين
و منجمين به رجوع از شدت به مردم نيز اسلامي روايات در
و سرنوشت در آنها دانستن موثر و كواكب اوضاع به اعتنا
در (ع)علي امام چنانكه.شدهاند نهي زمين روي حوادث
:ميفرمايد نهجالبلاغه
كالكافرو الساحر و كالساحر الكاهن و كالكاهن المنجم"
كه شايع موارد از يكيديگر (17) "فيالنار الكافر
خوب فال) تفال دارد مردمان از بسياري وجود اعماق در ريشه
فال به كه مواردي اصولا.است (زدن بد فال)تطير و (زدن
چيزي همين اما ندارند ، اثري فينفسه ميشوند ، گرفته بد
روحيه تلقين ، همين اثر در ميشود گرفته بد فال به كه
در.ميگذارد را خود ناخودآگاه تاثير كرده ، سست را انسان
تاثير موجب كه است (بد و خوب )فال روحي تلقين اين حقيقت
نحوست به كه كساني است ممكن مثال عنوان به.ميشود آن
و بروند بيرون سيزده روز اگر معتقدند ، فروردين سيزده روز
آنان براي اتفاقي تصادفا اعتقادي چنين داشتن اثر در
دانسته ، مرتبط سيزده عدد نحوست به را آن سريعا بيفتد ،
(18).شوند معتقدتر خود باور بر
زدن بد فال و تطير":ميفرمايد خصوص اين در (ع)صادق امام
آسان اگر و ميگيرد سخت تو بر بگيري سخت اگر كه است چيزي
كه ميبيني نكني اعتنا اگر و ميگيرد آسان تو بر بگيري
".نيست چيزي
رواني اثر اما ندارند طبيعي اثر گرچه بد و نيك فال
اميدواري مايه غالبا نيك فال.باشند داشته ميتوانند
در جهت همين به (19).است نااميدي و ياس موجب بد فال ولي
را ايام و اشياء (ص)اكرم پيامبر كه است آمده ما روايات
بيان به.نميزد بد فال هيچوقت اما ميگرفت نيك فال به
درون فقط كه نيستند چيزهايي باورها گفت ميتوان ديگر
كه هستند نيروهايي بلكه دارند ، قرار آدمي سر كاسه
اگر مثلا ميدهند ، قرار تاثير تحت نيز را ما رفتارهاي
كه باشند داشته راسخ ايمان مردم از توجهي درخور تعداد
است ممكن اعتقاد همين است ، نحسي روز ماه هر آخر چهارشنبه
را آنها و گذارد اثر آنان رفتار در خصوص به روز آن در
اين است ممكن نتيجه در.سازد مضطربتر و حساستر مرددتر ،
.گردد روز آن در رانندگي بيشتر تصادفات بروز باعث روحيات
در روز اين در رانندگي تصادف ميزان رفتن بالا كه حالي در
و علت فرايند چنين است ، عقيدهاي چنين يك پيامدهاي واقع
"بخش خودكام پيشگويي" اصطلاحا روانشناسي در را معلولي
.(20)ناميدهاند
و نحسي مورد در مواردي نيز روايات و احاديث از برخي در
هفت مثال عنوان به.يافت ميتوان مختلف روزهاي اختيارات
;رفت كسي خانه به نبايد يكشنبه شب;است نحس ماه هر در روز
;است نحس روز فلان در و سعد روز فلان در گرفتن ناخن
را مرد رخت جمعه روز و است بد رفتن حمام يكشنبه روز
:گفتهاند چنانچه ميشود ، فقير كهمرد چرا است بد بشويند
ميشي فقير نشو رخت جمعه روز
ميشي اسير غم و رنج و بلا به
احاديث بيشتر كه است داده نشان اسناد گونه اين مطالعه
يا چون ضعيفند اعداد و روزها نحوست و سعادت به مربوط
.هستند سند بدون و مرسل اينكه يا و دارند را سند از قسمتي
خرافه درباره مطهري مرتضي شهيد استاد خصوص اين در (21)
سخنراني يك طي شمسي ماه 1349 فروردين سيزدهم در 13
چيزهايي يك ما بزرگ علماي از بعضي متاسفانه":ميگويد
كرديم ، نگاه وقتي.نوشتهاند روزها اختيارات به راجع
را مردم ميخواهند كه است حسابهايي يك روي اينها ديديم
در.برگردانند (خيالخودشان به)منجمها از اصطلاح به
چيزهاي لذا انداختهاند چاله به و درآورده چاه از واقع
(22)".كردهاند نقل را سندي بدون
كه است اين خرافهها ويژگي بدترين كه گفت بتوان شايد
.ميروند بين از دشواري به ولي وجودميآيند ، به آسان
و آماده اذهان براي معمولا خرافه يك واشاعه تقويت بروز ،
كمك خود عقلاني نيروي از كمتر كه وكساني مزاج جادو
بيفتد اتفاق است ممكن مكاني هر در و حال هر در ميگيرند ،
نيز ما پيشينيان زيستي و فرهنگي اجتماعي ، تاريخي ، شرايط
هيچگاه جامعه اين كه بود آورده فراهم را جامعهاي
روابط يافتن و عقلاني مرحلهمحاسبات وارد نميتوانست
در موهوم نيروهاي.شود اشياء يا و پديدهها بين ضروري
عقلاني و طاقتفرسا زحمات جايگزين همواره فرهنگ اين
:مثال عنوان به ميشدند ،
را ماموريتي بود گرفته تصميم درخت يك زير كه گروهي"
پس آن درختاز اين ميشود ، موفق خود كار در چون بپذيرد ،
ديگري گروه راه سر بر.ميشود ناميده مقدس و شگون خوش
خود ماموريت انجام در گروه چون و ميشود رد جاده از زاغي
و ميشود شناخته نحسي پرنده زاغ پس آن از ميخورد ، شكست
جاده از ماموريتشماري راه برسر ديگريكه گروه بالاخره
به آن از مييابد ، دست درخشاني پيروزي به بود كرده عبور
".ميآيد حساب به خوششگوني بسيار حيوان مار بعد
را لازم عناصر همه كه آدمي زندگي تحولات از ديگر يكي
مطالعات.است بيماري داشته ، آمدنخرافهبافي بوجود براي
به اغلب بيماري كه ميدهد نشان خرافات زمينه در بيشتر
كه آنجا از.ميشود نازل قبلي هشدار بدون و ناگهاني طور
است پديدهاي چون و داشتند آن از ناچيزي آگاهي پيشينيان
همه در نتيجه در دارد ، همراه به هم عاطفي فشار اغلب كه
وجود به زمينه اين در خرافي آيينهاي و باورها دنيا جاي
نيز نوين صنعتي جامعههاي در حتي امر اين.آمدهاست
قابل آساني به معمول روشهاي با اختلالاتيكه درمورد
علت روابط بودن مبهم درواقع.ميشود ديده نيستند ، درمان
انواع برايرواج را زمينه پديده ، همراه معلولي و
.است ساخته هموار شيادانه بسا چه و غيرعقلاني درمانهاي
(23)
بيماريها از پارهاي درمان خصوص در ذيل عاميانه باورهاي
:است مدعا اين بر گواهي
را خون و است نافع بريدگي و شكستگي براي عنكبوت تار -
.آورد بند
.است نافع سل براي خرگوش خون-
.است سودمند سرفه سياه براي نديده آب مشكي مخمل-
ميانش و بزنند را مار دم از وجب يك و مار سر از وجب يك-
زهرمار ، و است خوب بسيار كمر قوت براي بخورند پخته ، را
.نميافتد كارگر فرد آن به ديگر
.نيست خوب جمعه روز در خام پياز خوردن -
"نساء انبر" آن به اصطلاحا كه ماده الاغ فضولات -
.است نافع موضعي دردهاي كليه براي ميگويند ،
انار پوست همراه به زائيده دختر كه شيرزني مخلوط -
.مفيداست سوختگي براي زده زنگ بيل وزنگار
است ، داده نشان روانشناختي مطالعات كه طور همان واقع در
ناخودآگاه باشد ، آن منتظر دل صميم از انسان كه آنچه هر
آن به و ميكند پافشاري آن روي و ميكند كار آن براي
رخ باعث همگي كه ميدهد قدرت و ميكند اعتنا چيزهايي
انسان انتظارات اين.باشند انتظار مورد اتفاق آن دادن
ناخودآگاه و هوشيارانه اعمال روي قدرتمندي طور به كه است
انساني اگرميكنند هدايت را او و ميگذارند تاثير او
باشد ، برايش شومي و بديمن امروزروز باشد ، داشته انتظار
داشته انتظار وقتي و شد خواهد چنين كه باشد مطمئن بايد
ترديد نبايد باشد ، وعالي پرثمر روزي برايش امروز كه باشد
كه ميبيند انسان و افتاد خواهد اتفاق چراكه باشد ، داشته
انتظار اين كه است اعمالي انجام حال در ناخودآگاه
:شاعر قول به (24).ميسازند رابرآورده
داني رمزگربداني ، نكته اين
آني آني ، جستن در كه چيز هر
كاني كاني ، گوهر طلب در تا
ناني ناني ، لقمه هوس در تا
:مدعاست اين بر ديگري گواه ذيل مثال
از يكي در مارس 1965 در سالمي ظاهر به ميانسال زن
.شد بستري كوچك جراحي عمل يك براي كانادا بيمارستانهاي
ترك از پيش زن و رفت پيش انتظار طبق و بود سادهاي عمل
و رفت حال از ناگهان بعد ساعتي اماآمد هوش به عمل اتاق
.گذشت در بعد روز صبح پزشكان ، تلاشهاي تمامي وجود با
به مربوط بيشتر راكه شديدي خونريزي وجود جسد معاينه
آسيب گونه هيچ ولي ساخت ، آشكار بود ، آدرنال غدههاي
جراحان بعدها.نشد مشاهده كند توجيه را خونريزي كه ديگري
مراجعه فالگيري به سالگي پنج در بيمار كه يافتند اطلاع
وسه چهل درسن وي كه بود گفته او به فالگير و بود كرده
وسومينسال چهل كه بود حالي در اين.مرد خواهد سالگي
و خواهرش به و بود جراحي عمل از پيش هفته يك بيمار تولد
اتاق از كه ندارد انتظار كه بود گفته پرستارها از يكي
كه كشيدند پيش را فرض اين جراحان.بيايد بيرون زنده عمل
به.است بوده مرگ علت غيرمستقيم بهطور فالگير پيشگويي
فيزيولوژيك فشار با كه بيمار هيجاني تنشهاي آنان گفته
.است داشته او مرگ با ارتباطي بود ، شده همراه جراحي عمل
(25)
كلام خلاصه
رفتار كه ميشود زده سر جامعه و مردم از رفتارهايي اگر
مردم باورهاي اصلاح به بايد نميگردد ، تلقي مناسبي
پي در كه ميگيرد صورت موقعي اصلاح اين طبعا و پرداخت
از باور ايجاد ريشه وقتي.برآييم باور ايجاد ريشه شناخت
گرديدند پيرايش غلط برداشتهاي و ، خرافهها پندارها
را خود صحيح مسير كرده ، تغيير زمان طي در باورها
رفتارهاو صحيح باورهاي اين نتيجه در.مييابند
.آورد خواهند وجود به را سالمي و صحيح اجتماعي كاركردهاي
:منابع
.صبح ، شماره80 ، نشريه"خرافات"رجايي ، هادي ، -17
محمدباقر ترجمه الميزان ، محمدحسين ، علامه طباطبايي ، -18
.ص 240 ، جلد 8 همداني ، موسوي
ص نمونه ، جلد 6 ، تفسير وديگران ، ناصر شيرازي ، مكارم -19
.317
.ص 14 پيشين ، جاهودا ، -20
.ص 139 جلد 19 ، پيشين ، طباطبايي ، -21
.پيشين رجايي ، -22
.ص 259 پيشين ، جاهودا ، -23
.سيما و صدا تحقيقات مركز مردم فرهنگ اسناد آرشيو -24
. پيشين ، ص 85 جاهودا ، -25
"آذربايجان" واژه در پژوهشي فرهنگ پيك
و تاريخي يادمانهاي و شهرها نام ريشهشناسي:درآمد
و پيدايي روند از آگاهيهايي واقع در كشور ، يك روستاهاي
معمولا.ميدهد دست به تاريخ در آنها رشد و تحول
اصلي سازنده نام و تاريخي رخدادهاي پايه بر نامگذاريها
فرهنگي و اجتماعي خاص كاركردهاي از يا و گرفته شكل آنها
اگرچه.است شده اخذ آن پيرامون طبيعي ميراث نام از يا و
بر كه نامي از زمان ، گذشت از پس تاريخي شهرهاي و بناها
آغاز از جداي سيري و گرفتهاند فاصله شده ، گذاشته آنها
و پندارها از را ما حال هر در ولي پيموده ، شكلگيريشان
مطلع شده ، تنيده ديهاي و شهر بنا ، هر حول در كه تصوراتي
.ميسازند
بر باتكيه تا كوشيده ميآيد پي از كه نوشتهاي
.شود نايل مساله اين به زبانشناختي و تاريخي استنادهاي
اين در يافته آخرين و كاملترين پژوهش اين كه چند هر
.نيست زمينه
و شرقشناسان و مورخين نوشتههاي و اسناد به بنا
حكومت مركز تاريخ ، ادوار طول در آذربايجان جغرافيادانان ،
باقي نشانههاي و آثار.است بوده طوايفمختلفي و قبايل
تپههاي و شده ويران شهرهاي همانند گذشته اعصار از مانده
هزاران و آرامگاهها و سنگنبشتهها و قلاع و خاكستري
گواه دارد ، وجود آذربايجان در كه باستاني و قديمي واژگان
را كنوني آذربايجان قديم زمان جغرافيادانان.است امر اين
ماد ايراني شهير مورخ پيرنيا حسنميدانستند كوچك ماد
تطبيق قابل كردستان از قسمتي و آذربايجان به را كوچك
را آن اتفاق به يوناني بهخصوص مورخين اكثر.ميداند
از دارندكه نظر توافق و ميشناسند (خرد) كوچك ماد
مناسبت به بعد به مقدوني اسكندر جهانگشايي و لشكركشي
آتروپاتن ويا آتروپات سرزمين ايالت نامفرمانرواياين
و گنج نام به خود كتاب در حكيم محمدتقياست گرفته نام
به ايالت اين حكمران اسكندر مرگ از پس:است نوشته دانش
و برافراشت طغيان علم كه است كسي اولين آتروپات نام
ازچنگ را سرزمين اين و كرد ايستادگي اسكندر قشون برابر
پژوهشگران از عدهاي سبب همين به و ساخت آزاد دشمن
اين و ميدانند وي نام از گرفته بر را آذربايجان واژه
تعقيب در كسروي احمد سيد.گويند نيز آذربايجان را ايالت
:است نوشته چنين شده ، ياد "دانش گنجو" كتاب در كه نظري
از يكي كوچك ماد در و كشيد لشكر ايران به اسكندر وقتي
نام به را نواحي اين ، كرد علم قد آتروپات نام به بوميان
آذربايجان به كمكم ناميدند ، كه آذربايگان يا آذربايجان
و سلوكيان زمان تا آتروپات خاندان و است شده داده تغيير
.بود برپا اشكانيان
آن معناي درباره سخناني كتابها ديگر و قاطع برهان در
.است ايراني نامها اين همه ليكن.كرد پيدا ميتوان
چون:خودمينويسد دركتاب يوناني جغرافيادان استرابون
مقدوني اسكندر و رسيد پايان به هخامنشيان شهرياري دوران
كوچك ماد در آتروپات نام به سرداري يافت دست ايران بر
"آتروپاتگان" آتورپاتگان نام به سرزمين آن و برخاست
خود و برگزيدند پادشاهي به را آتروپات مردم ، و شد خوانده
.ساختند مستقل را
سوريا و اشكانيان و ارمنستان شهرياران با نيز گاهي
خاورشناس ;ماركوارت دكتر پرفسور.كردهاند خويشي (سوريه)
كنفرانسي در برابر 1304شمسي ميلادي سال 1926 به آلماني
عقيده نموده ايراد آذربايجان نژاد و تاريخ درباره كه
در ايران ساتراپ آتروپاتن نام از آذربايجان كلمه دارد
تنها نه او اخلاف و آتروپاتن.است شده گرفته اسكندر زمان
از بعد بلكه كردند ، فراهم استقلال نوعي اسكندر زمان در
سلسله اين سرانجام.نمودهاند حكومت نيز هم او
كوشوف يا ماد تاريخ مولف.شد اشكانيان مغلوب آذربايجان
اعظم بخش:است نوشته چنين خود كتاب در روسي پژوهشگر
آذربايجان بعدها كه داشت قرار منطقهاي در ماد سرزمين
ميرسد نظر به.بود واقع ارس رود جنوب در و شد ناميده
بوده نافذ نيز اران شمالمنطقه اراضي در گاهي ماد حكومت
شكي و است مشتق آتروپاتن واژه از خود آذربايجان نام.است
مردم پيدايش طولاني مسير در تاريخ طي در كه نيست
يادآور.است كرده بازي مهمي نقش مادي تبار آذربايجان
ماد فرمانرواي آتروپات اسكندر مرگ از بعد كه ميسازد
ياقوت.گرديد مشهور او نام به سرزمين اين و گرديد كوچك
بايگان و آتش معناي به پهلوي گفت به آذر:ميگويد حموي
يعني آذربايجان كل در.است خازن و حافظ معناي به نيز
بر دليل ناحيه اين در را آتشگاهان بودن و است بيتالنار
گزيده تاريخ مولف.ميپندارد خويش مدعاي صحت و رجحان
"ذوالاكتاف شاپور" عهد در آذرباد نام به مردي:ميگويد
او متابع ولايت آن اهل.كرد پيامبري دعوي آذربايجان در
ارامنه مورخين و خواندند (او به) برو آذربايجان و شدند
آذرباقان ، آذربايقان ، را آذربايجان خود كتابهاي در
نيز تازيتبار مورخين.نوشتهاند نيز آتروپاتكان
گاهي آتروپاتگان و آذربايگان بيجان ، آذر آذربيجان ،
.نوشتهاند
چنين آذربايجان درباره شاهنامه در فردوسي ابوالقاسم حكيم
:است نوشته
آبادگان آذر در ماه يك
آزادگان و شاهان ببودند
آبادگان آذر تا تاز همي
آزادگان بزرگان جاي به
ميدهد نشان غيره و تاريخي اسناد بررسي و وتحقيق پژوهش
دلايلي و نوشتهاند مختلف شكلهاي به را آذربايجان نام كه
از گروهي حال بههر.كردهاند ذكر آن نامگذاري براي
ديگر برخي و بوده شهري و مكان اسم كه دارند عقيده مورخين
پيامبر نوح حضرت فرزندان از يكي نام ميپندارندكه چنين
ريح مهب" زمستاني باد وزشگاه ميگويد ، ديگر آن.است
اوستا در است ، ايراني نام اين شك بلا. "الشتاء
پهلوي در.است آتش نگهبان معناي به(Atere Pate)
شكلهاي به كلمه اين حال هر به.است آمده Aturpatشكل به
آتورپات يا آتروپات.نيست بحثي آن در كه شده نوشته مختلف
زمان در "شهربان ساتراپ" فرمانروا ايراني سردار نام
از قبل كه نيست شكي و ;است آذربايجان در مقدوني اسكندر
اين در.است بوده معروف "خرد ماد" يا كوچك ماد به آن
آن بازمانده آثارو از دژمار يا دزمار به بايد مورد
صحيح استرابون نظرات نگارنده نظر به.كرد اشاره دوران
بهدست آشوريان شكست از پس كه ميدانيم ما چون است ،
.كرد اشاره "كادوسين و سكاها مانانا ، " مادها و متحدين
بزرگ كشور و آمده فايق خود متحدين بر سرانجام مادها
جنوب ايالت حكومتمادها ، آغاز ازدادند تشكيل را مادان
بودهوبعدها كوچك ماد باشد ، مي فعلي آذربايجان كه ارس
آتروپات نام به سرداري قيام به تاريخي اسناد و شواهد طبق
به زمان گذشت با و گشت معروف پاتگان آتور به سرزمين اين
.است درآمده امروزي آذربايجان صورت
نوري ميخوش
شاهنامه گزارش و شرح در نو پژوهشي
كتاب بينالمللي نمايشگاه چهاردهمين برگزاري با همزمان
فردوسي شاهنامه وجهان ، ايران در بار نخستين براي تهران ،
خالقي چاپ و فلورانس نسخه با مقابله و مسكو چاپ پايه بر
.ميشود منتشر مطلق
استعاري ، -كنايي تعبيرهاي عبارتها ، ابيات ، يكايك شرح
شخصيتهاي و داستانها مقايسه و اسطورهاي نكتههاي
ريشهشناسي و وگزارش كهن متون با شاهنامه اساطيري
شيوهاي به و بار نخستين براي باستان ، ايراني واژههاي
آن ذيل در بيت هر توضيحات ;يعني شاهنامه درباره تازه
همراه به و شده ياد توضيحات با بيت هر و ميشود ارائه
پس ميگيرد ، پايان بنداري ابوالفتح شاهنامه عربي برگردان
از شاهنامه انگليسي برگردان بيت ، هر فارسي معناي از
فهرست شده ، گزارش واژگان فهرست با همراه اتكينسون ، جيمز
پهلوي باستان ، فارسي اوستايي ، ) شده ريشهشناسي واژگان
پهلوي و[ختني و سغدي حتي مواردي در]مانوي ، پهلوي اشكاني ،
غير واژههاي فهرست نيز و عربي واژگان فهرست ،(..ساساني
.است شده آورده غيرعربي و ايراني
مهري كوشش به بود ، خواهد مجلد ده بر بالغ كه اثر اين
بخش در ويراستار) رهنما هوشنگ دكتر همكاري با و بهفر
نگارش به (ويراستار) حميدي بهمن و (متن و ريشهشناسي
.رسيد خواهد چاپ به هيرمند انتشارات توسط و درآمده
شاهنامه و دوستان شاهنامه عموم را كتاب اين مخاطبان طيف
در پژوهش علاقهمندان و تحصيلي مقطعهاي همه در پژوهان
.دربرميگيرد ايران فرهنگ
|