قاجار دوره در عشيرهاي نظام ويژگيهاي
توسعهگرايي زمينه و اجتماعي تغييرات
قاجار دوره در عشيرهاي نظام ويژگيهاي
معمولا اجتماعي -سياسي نظامهاي در كلي بهطور :اشاره
و صنعتي و شهري فرهنگ بودهايم ، روبهرو فرهنگ سطح دو با
.است داشته سنتي و روستايي عشيرهاي ، بافت كه فرهنگي
اما كردهاند ، تجربه را دوگانگي اين كشورها از بسياري
و بگيرند فاصله روستايي فرهنگ از توانستهاند بهتدريج
عشيرهاي فرهنگ ايران در اما يابند ، دست فرهنگشهري به
شد ، تبديل اجتماعي و سياسي نظام كل و سياسي فرهنگ به
اجتماعي نظام شدن شهري از پس آن آثار و آورد دوام سالها
مقاله اين در لذا است ، مشاهده قابل كماكان سياسي و
در را ايران سياسي فرهنگ ريشههاي است آن بر نويسنده
بوده ، عشيرهاي فرهنگ و نظام بر مبتني كه قاجار دوره
.دهد قرار بررسي مورد
انديشه گروه
محمدي قائد جواد
تبار ، قبيله ، برادران ، " بهمعني است عربي عشيرهواژهاي
در عشيرهها ".خانه اهل و دودمان خويشاوندان ، نزديكان ،
اجتماعي-سياسي ساختار در اهميت ، و وسعت علت به گذشته
سرانآنها مديدي مدت و داشته زيادي تاثير كشور
وجود.داشتهاند دست در را ايران جامعه سياسي قدرتهاي
جهت را زمينه ايران ، عشيرهاي جامعه در قومي (1)عصبيت
.است ميكرده فراهم طايفه و ايل هر براي قدرت به دستيابي
سلسله ايناست ايران در قاجار پادشاهي طوايف اين از يكي
ويژهاي جايگاه و اهميت از ايران سياسي تاريخ در
در عشيرهاي فرهنگ شناخت جهت همين به است ، برخوردار
.دارد بسياري اهميت قاجار سياسي ساختار
* * *
زند ، خاندان سياسي قدرت كاهش و زند كريمخان مرگ از پس
خود اقتدار و نفوذ گسترش و توسعه براي را عرصه قاجارها
پدر قاجار خان حسن محمد مرگ از بعد.كردند آماده
آغامحمدخان يافتن برتري سپس و زنديه بهدست آغامحمدخان
دادن وپيوند قاجارها ايلياتي تحقق و زند خان كريم بر
كل بر قاجار حكومت امكان مجموعه ، اين به ايلات ديگر
و جنوب در قاجار محمدخان آغا.آمد فراهم ايران سرزمين
انساني عظيم فجايع به زدن دست و غارت روش با كشور شمال
وقوع با همزمان كه را قاجار ايل حاكميت بناي توانست
طول در آغامحمدخان.كند پيريزي بود كبيرفرانسه انقلاب
يك تحت را ايران ولايات و ايالات كه شد موفق خود حكومت
لشكري يا كشوري اصلاح هيچگونه ولي درآورد ، واحد حكومت
و قدرت تثبيت در كه روشهايي با آغامحمدخان.ننمود
گذشته شيوههاي نهتنها گرفت كار به قاجار سرزمين حاكميت
رفتار با را جديدي ايل بناي سنگ بلكه كرد ، تكرار را
از بعد.نهاد بنا دستهجمعي قتل و كشتار و خشونتآميز
در رسيد ، قدرت به قاجار شاه فتحعلي قاجار آغامحمدخان
و تملق فرهنگ فردمحوري ، فتحعليشاه ، حكومت ساله دوران 37
و سرمشق و كرد پيدا گسترش ولايات به مركزي حكومت ظلم
قرار نيز بعدي دورههاي در قاجار حكومت رفتاري الگوي
زمان جديد و پيچيده تحولات درك فتحعليشاهقدرت.گرفت
وعرضه رشوه محلي فرهنگ در كه همچناننداشت را خود
و اختلافات فصل و حل روش كلانتر يا خان به امكانات
و طلا دريافت با شاه شخص نيز كلان سطح در بود ، مشكلات
گام آنها سياسي مقاصد چارچوب در خارجيها از رشوه
تطابق در ايران سياسي ساخت دوره اين در لذا.برميداشت
قجرها حكومت دوره در.بود خارجي قدرتهاي سياسي اميال با
همانند قاجار سياسي نظام در و ساختار نه بود ملاك فرد
و اختيارات كليه و بود ثقل مركز شاه گذشته سلسلههاي
و بودند شاه بندگان همه مردم.بود او متوجه مسئوليتها
يعني شاه قانون ، يعني شاه كلي بهطور همه ، ولينعمت شاه
و خوبيها درباره قضاوت ملاك يعني شاه قانون ، از فراتر
وضع و تنظيم را قانون هم شاه.غلط و درست و بديها
عشاير فرهنگ در كه همچنان قضاوت ، هم و اجرا هم ميكند ،
زمينهاي دارد ، خاصي امتيازات و است همهكاره خان نيز
دولت با او كه را هرآنچه و ميگيرد دراختيار را بهتري
فرهنگ.ميباشد همگان تاييد مورد رسد ، توافق به مركزي
بود ، مشابه عشيرهاي فرهنگ با موارد از بسياري در سلطنت
مزاياي از ميشد انتخاب كلانتر يا خان وقتي كه همچنان
تسليم و اهليت داشتند ، وظيفه همه و بود بهرهمند بسياري
فرهنگ نيز سلطنت فرهنگ در دهند ، نشان خان به نسبت را خود
بودن ، مقرب و اهليت و محض تبعيت وفاق فرهنگ و چاكري
و موقعيت پايداري و مقام آوردن بهدست و ارتباط مبناي
وسيع سوءاستفاده و اقتصادي و سياسي مواهب از بهرهبرداري
آنجا ازميباشد پاسخ و پرسش و مواخذه بدون امكانات ، از
جمعي پيشرفت و كاركردها جمعي هدف افراد ، ارتباط پايه كه
به نسبت اهليت.ميگيرد را مهارت جاي ارادتسالاري نيست ،
كار كه هنگامي و كار ، به نسبت اهليت نه است ملاك فرد
خودبهخودي بهطور فردگرايي و منيت نيست ، مطرح جمعي
.ميشود مطرح
وجود (2)تحرك زمينه عشيرهاي نظام در اجتماعي نظر از
اين بر بنا.است ثابت كاملا گروه و فرد پايگاه و ندارد
فرد هر جايگاه عشيرهاي نظام در.است مهم ارادت و اهليت
و نوكران رعايا ، ريشسفيدان ، خوانين ، قالب در گروهي و
قشر به قشر يك از تحرك كلي بهطور و بوده ثابت مهتران
.نيست امكانپذير ديگر
سلسله و شده گرفته ناديده نظام اين در فردي حقوق و فرد
بهطور دارند ، غيرقابلنفوذ و بسته حالت اجتماعي مراتب
قدرت ضروريات از مجازات و قضاوت و تعطيل فردي عقل كلي
هميشه حكومت نوع اين در فرد.ميباشد حاكم شاه يا خان
مركزي حكومت و دولت گروه ، با انطباق حال در يا تابع بايد
.ميگرفتند حكم شاه شخص از حكمرانان قاجار دوره در.باشد
بخش دو به ميتوان را قاجاريه سياسي ساختار كلي بهطور
درباريان ، شاهزادگان ، قاجار ، ايل روساي اول.كرد تقسيم
كلي بهطور كه بزرگ اشراف و وزراء مستوفيان ، تيولداران ،
مانند محل بزرگان دوم.ميدادند تشكيل را شاه نزديكان
ميرزاها و محلي صاحبمنصبان خوانين ، محلي ، اشراف و اعيان
دراختيار را دولتي مهم سمتهاي خود منطقه در كه
ساختار اين.ميكردند حفظ خود انحصار در و ميگرفتند
طريق از و داشت اقتصادي و سياسي حيات شاه محور حول سياسي
نظام اينميآوردند بهدست مشروعيت افراد كه بود شاه
نسبت بيگانگي احساس و خويشاوندي مباني تاثير تحت سياسي
در.بود گرفته شكل عشاير فكري نظام و عشيره از بيرون به
"خان" ايل سياسي فرمانده و رهبر سرپرست ، عشيرهاي ساخت
كه ايل همان از شاخهاي عضو محلي ، بود سرپرستي خان.بود
.داشت كامل آگاهي ايل به مربوط مسائل و تاريخ فرهنگ ، به
خان.بود ايل اعضاي اعتماد و احترام مورد و موروثي مقامش
بود ايل يكپارچگي و وحدت مظهر و نظامي سياسي ، امور رئيس
او.داشت رياست طوايف و طايفهها سرپرستان كليه بر و
ايل از خارج آمدهاي برابر در ايل حقوقي و رسمي نماينده
ولي بود شورايي ايل در متخذ سياسي تصميمات كه هرچند.بود
محوري اهميت.درميآمد اجرا مرحله به خان مسئوليت با
روابط فرد تا ميشد باعث خويشاوندي وعنصر خانواده
منوط فرد ارزيابي بنگرد ، پديده اين منظر از را اجتماعي
ميشود واگذار كه نقشهايي.بود او خانوادگي موقعيت به
ارتقاء خانواده ، كل بلكه نميگيرد تعلق وي به منحصرا
پيدا ارتقاء او خانواده حقيقت در مييابد ، اجتماعي
تا ميكوشد اجتماعي ارتقاء زمان در فرد طرفي از.ميكند
آنها تا بگيرد را خويش و قوم و خانواده اعضاي ساير دست
خصلت اين شوند ، برخوردار بيشتري اجتماعي مزاياي از نيز
.است داشته وجود ايراني اقتصاد و سياست حوزه در عشيرهاي
دفاع خطر و سختي هنگام به خود عضو از خانواده يك اعضاي
اين باشد ، قوي ايلي تعلق حس كه هنگامي نتيجه در ميكنند ،
ايل از گروهي وقتي لذاميشود ايفا ايل درمقابل تعهدات
دست بارزي اجتماعي موفقيت به ايل يك از افرادي حتي يا
و ايل اعضاي به را متعددي مشاغل و نقشها مييابند ،
كه فردي طريق اين از و ميكنند واگذار خود طايفه
.ميكرد پيدا دسترسي محكمي پشتوانه به ميشد صاحبمنصبي
ساختار نوعي بازتاب واقع در قاجار عشيرهاي سياسي فرهنگ
فرهنگ.است داشته وجود ايران در قرنها كه است سياسي
يكديگر با كوچكي مقياس در تنها شاهي فرهنگ و خانخاني ،
هيچ از بومي فرهنگ در مالكان كه همچنان داشتند ، تفاوت
آنان عدالتخواهانه دعاوي و دهقانان سركوب براي كوششي
مسابقه آنان حقوق كردن پايمال در و نميكردند كوتاهي
رفتار همين نيز سياسي قدرت كلان صحنه در ميگذاشتند ،
تضعيف براي حيلهاي و دسيسه هرگونه از و داشت رواج
از يكي رو اين از.نميورزيدند دريغ خود همكاران
گذشته ، در ايران سياسي فرهنگ و فرهنگ بارز ويژگيهاي
راه سر بر مانع ايجاد يا ديگري تضعيف يا رشد از جلوگيري
.است بوده ديگران پيشرفت
بهرهمندي حتي و نو انديشههاي ورود خصيصه ، اين علاج جهت
زيرا باشد ، چارهساز نتوانست ديني اخلاق سجاياي از
رشد از نگراني و ناامني فضاي در كه آن فرهنگي ريشههاي
هيچگاه داشته جاي ايران محلي (3)خردهفرهنگهاي در رقيب
دهد اجازه ميتوانست ايلي چگونه رو اين از.نرفت بين از
كند؟ پيشرفت او رقيب مجاور ايل كه
و است اصل توانايي شهري رايج سياسي درفرهنگ كلي بهطور
ميكند ، دريافت پاداش خود توانايي و همت اندازه به فرد
.نميباشد چنين خويشاوندي و عشايري ايلي ، فرهنگ در اما
قومگرا ، يا عشيره اجتماعي ، فرهنگ در شد ، ذكر كه همانگونه
و سازمانها انسانها ، بين روابط و بوده مبنا اهليت
بلكه نشده استوار جمعي ، هدف و استدلال براساس نهادها
فرهنگ لذا است ارتباط برمبناي صرفا امتيازات تقسيم
رشد ميكند ، تعطيل را عقلانيت سلطنت ، فرهنگ و عشيرهاي
نظام رفتن بين از مستلزم استدلال فرهنگ و عقلانيت
و مهارت به بتواند فرد تا است غيرعقلاني ديوانسالاري
فرد دائما عشيرهاي فرهنگ.كند اتكاء خود فكر و توانايي
و انديشه و كند منطبق را خود تا ميگذارد فشار زير را
فرد شرايط اين در لذا.نمايد سركوب را خود شخصي تلقي
از را خود موضوعيت جمعي كار بلكه نميكند ، رشد نهتنها
اين از.نميشود شكوفا عقلايي سياسي فرهنگ و ميدهد دست
و تطابق سلطنت سياسي فرهنگ با عشيرهاي سياسي فرهنگ جهات
.دارد قابلتوجهي همسويي
هرچند:كه است ضروري سطور اين ذكر نوشتار ، اين تكمله در
حكايت اصلاحطلب و خير افراد وجود از ايران سياسي تاريخ
نارسا فرهنگي و سياسي ساختارهاي در افراد اين ولي ميكند
در.دهند انجام را خود موردنظر اصلاحات نميتوانستند
كه روشنفكر شخصي عنوان به امبيركبير ناصري ، دوره
سعي و داشت قاجار حكومتي بسته جو از فراتر انديشههاي
.است دست اين از بارزي نمونه دهد انجام اصلاحاتي ميكرد
مختلف عرصههاي در حكومت كردن قاعدهمند او انديشه مبناي
خارجي روابط و سياسي نظامي ، امنيتي ، اقتصادي ، مالياتي ،
.بود
از فراتر و بود رسيده حكومتي عقلانيت فهم به كه اميركبير
بدون حكومت اركان نهادينهسازي به ميكرد عمل خود غرايز
(5)نهاد به توجه رو اين از داشت ، اعتقاد فرد ، به اتكاء
عقلانيت لذا.داشت ويژهاي جايگاه او ، سياسي فتار
نزديكان و دولتمردان و شاه قواعد و بود سنتشكن اميركبير
در ريشه كه اميركبير انديشههاي.ميريخت هم به را
خود به نهادينه حالت نتوانست داشت مملكتداري عقلانيت
در.شود فراگروهي و فرافردي عقلانيت به تبديل و بگيرد
شكست بيمار ساختار يك قالب در اميركبير اصلاحات نتيجه
و نشستند قدرت مصدر به او از بعد بيكفايتي افراد و خورد
تمامي شد گذاشته كنار سياسي صحنه از اميركبير كه هنگامي
ساخت.گراييد خاموشي به هم او تازه روشهاي و انديشهها
براي كه داشت مسئله اين بر تاكيد اميركبير دوره عشيرهاي
فكري تحول به صرفا نبايد جوامع تحول و انسانها تغيير
قالب در كه سياسي و فرهنگي ساختار تحول بلكه كرد ، اكتفا
ميكند ، پيدا قاعدهمند و شرطي حالت انسانها رفتار آن
.است برخوردار اهميت از پايه همان به دستكم
ايران سياسي فرهنگ وضعيت شاه ناصرالدين سلطنت دوران در
ورود و سياست از فرديتزدايي.شد غيرعقلاييتر مراتب به
دوروي اجتماعي ، فرهنگ و مملكتداري حوزه به عقلانيت
.نكرد پيدا تحقق ايران سياسي تاريخ در تحول اين و سكهاند
نتوانستند ايران گذشته سياسي نظامهاي كلي بهطور
و نهادسازي سياست عرصه در كنندكه فراهم را شرايطي
عرصه وارد را عقلانيت صورت بدين و كنند فرديتزدايي
.بنمايند سياسي
كند ، پيدا اولويت فرد بر دمكراتيك ، ساختار كه هنگامي
فردي هيچمييابد ارجحيت فرد قدرت بر نيز ساختار قدرت
كم قدرتش از ذرهاي حتي كه نيست علاقمند طبيعي بهصورت
به او شديد علاقه و فرد رفتار كه است ساختار اين شود ،
سياسي فرهنگ در بالعكس ميكند ، مشروط و محدود را قدرت
يا خان بر فشاري هيچ سلطنت سياسي فرهنگ و عشيرهاي
را خود قدرت تا نميباشد شاه يا ريشسفيد يا كلانتر
باعث خودمحور و بسته سياسي ساختار نتيجه در كند ، محدود
در خانخاني سلطانيزم ، بر مبتني سياسي فرهنگ تا گرديد
و بقاء نيز بعد دوره در سپس و توليد باز قاجاريه دوران
.باشد داشته دوام
:پانوشتها
وابستگي و نسبي پيوند راه از قومي عصبيت:قومي عصبيت -1
.ميشود حاصل آن مشابه مفهومي با يكديگر به خاندانها
و افراد حركت به اجتماعي تحرك اصطلاح:اجتماعي تحرك -2
اطلاق مختلف اقتصادي و اجتماعي موقعيتهاي بين گروهها
.ميشود
از دستگاهي بر زيرفرهنگ يا فرهنگ خرده:فرهنگ خرده -3
گروه يك زندگي طرزهاي و رفتار شيوههاي سلوكها ، ارزشها ،
آن با ولي متمايز مفروض جامعه مسلط فرهنگ از اجتماعي
.ميشود اطلاق است مرتبط
از كه است فراگردي عقلانيت:(Rationality) عقلانيت -4
و محاسبه معرض در انساني مناسبات از ناحيه هر آن طريق
.ميگيرد قرار شدن اداره
آن توصيف در وسيع بهطور نهاد:(Institution) نهاد -5
و منظما كه ميرود بهكار اجتماعي اعمال از قسمتي
و تجويز اجتماعي ضوابط بوسيله و ميشوند تكرار مداوما
اجتماعي ساختار در عمدهاي اهميت همچنين و ميگردند حفظ
.دارند
منابع
- جامعهشناختي فرهنگ - همكاران و نيكلاس آبراكرامبي -
1368- چاپخش انتشارات - پويان حسن ترجمه
انتشارات - تهران - ايران و اميركبير -فريدون آدميت ، -
1362- خوارزمي
انتشارات - تجدد انديشه و ايرانيان - جمشيد بهنام ، -
1375- فرزان
- ايران عشاير جامعهشناسي - اكبر علي خلق ، نيك -
1377- چاپخش انتشارات
و سوم شماره - سيزدهم سال - اقتصادي سياسي اطلاعات -
1377- ديماه و آذر - چهارم
توسعهگرايي زمينه و اجتماعي تغييرات
(بخشپاياني)وثباتازمنظرنظماجتماعي تغيير پيرامون بحثي
عشايري و روستايي و شهري اجتماعي ساختار با ايران كشور
در كشاورزي ، توليد بر مبتني جامعه ويژگيهاي با و خود خاص
فرهنگ و نظام زوال و انحطاط آن عمده مشخصه كه دورهاي
استعماري كشورهاي استيلاجويي با بود ، "فئودالي -اشرافي"
دقيقتر عبارت به و برخورد و مواجهه همين.گرديد مواجه
اوج در استيلاجو كشورهاي سياسي -اقتصادي ضربه همين
و كشور مصرف و توليد پايه و ميزان تنها نه استعمار ،
مراحل مصرف و توليد از را آن بلكه زد ، برهم را آن تعادل
با و آورد پايينتر نيز غرب سوداگر نظام رشد اوليه
هم از سبب كشور اقتصاد و سياست در گسترده نفوذ و مداخله
قشر تحميل كشاورزي ، بخش به توجه عدم ملي ، اقتصاد پاشيدگي
منابع از سوءاستفاده محروميت ، تعميم و تشديد نشانده ، دست
(درمانده و وابسته اقتصاد) اقتصاد عمومي ضعف اسباب طبيعي ،
انحصار در را جديد تكنولوژي تنها نه استيلاجويانگرديد
و پيشرفته صنعت حريم به ورود اجازه و گرفتند خود
سياست زمينه در اقتصاد قلمرو در بلكه ندادند ، خودكفايي
و امكان كه مواردي تمام در جمله يك خارجي ، در و داخلي
.نمودند ديكته را خود اراده كردند ، پيدا نفوذ قدرت
به كه نيست معني بدان هيچوجه به گفته اين مسلما
يا و شود ، داده بها كم مترقي فرهنگ و دانش يا تكنولوژي
صنعتي و اجتماعي و علمي انقلابهاي كننده دگرگون نقش
هر در كه است معني اين به درست بلكه شوند ، شمرده ناچيز
تكنولوژي اهميت و صنعت نقش واقعبينانه ، ارزيابي و تحليل
و فرهنگي و اجتماعي شرايط با ارتباط در دقيقا بايد
.گيرد قرار نظر مورد ترقيخواه كشور تاريخي
در.ميبرند نام ژاپن كشور از مواردي چنين در معمولا
با كشور اين اقتصادي آگاهيهاي دانشو و جامعهشناسي واقع
دهههاي در اقتصادي و اجتماعي برنامهريزيهاي و طراحيها
نشان را خود شايستگي توانستند بيستم سده و 60 و 50 40
و تضاد وجود با جنگ از پس خورده شكست ژاپنيهاي و دهند
و خود ديرين سنتهاي ميان توجه خور در بيش و كم تعارضهاي
جهاننو ، و جامعه مقتضيات و امكانات و زمان نيازهاي
سنتها به توجه با توانستند صادقانه و مصممانه و آگاهانه
با هماهنگ خود ، ديرين درفرهنگ زنده عناصر شمردن مهم و
از و يابند ، دست نويني تركيب به پيشرفته فناوري و دانش
اجتماعي ، توسعه راه خود فرهنگي و تاريخي سنتهاي ميان
.بگشايند را خويش فرهنگي اقتصادي ،
توسعه و پيشرفت غالبا بيستم سده تا يافته توسعه كشورهاي
به و سوم جهان غارت و سياسي و نظامي تهاجم با را خود
شده نگهداشته عقب و مستعمره كشورهاي درماندگي و فقر بهاي
توسعه و توانايي آنها از برخي هنوز و ;آوردهاند دست به
از كشورهايي ناتواني تشديد با تنها يا و عمدتا را خود
ميتوان كه جاست همين از.نمايند حفظ ميتوانند سوم جهان
اعظم بخش عقبماندگي راز كه فشرد پاي حقيقت براين
گوناگون علل از گذشته را ، سوم جهان نيافته توسعه كشورهاي
توسعه مناطق ميان رابطه كيفيت و ماهيت در بايد ديگر
زير يا وابسته كشورهاي و سويي از جهان فزونخواه يافته
.كرد جستجو ديگر سوي از سلطه
كارشناسان ناآگاهانه يا آگاهانه "گرايي كاهش" از بگذريم
مردم درباره كه باختر نژادگراي پردازان نظريه و اقتصادي
قرار استفاده مورد عقبمانده اجتماعات و سوم جهان
توسعه جامعههاي عقبماندگي مساله حل مقام در و ميدهند
امروز جهان كل به كه را آنچه واقع در رشد ، كم و نيافته
يا تقليل شده نگهداشته عقب جامعه چند يا يك به است مربوط
كه را سوم جهان عقبماندگي علت مهمترين و ميدهند كاهش
و صنعتي استيلاجوي جوامع توسعهطلبي و فزونخواهي همانا
غافل ;ميدارند نگه دور به نظرها از است ، سوم جهان غارت
كشور ، يك به مربوط تنها نه عقبماندگي مساله اينكه از
امور و است بشريت تمام چهره بر ننگي لكه اساسا بلكه
و كليت در بايد عقبماندگي ازجمله جهاني مسائل و اجتماعي
سخن ، ديگر به.گيرد قرار بررسي و مطالعه مورد آنها تماميت
به بشريت بلكه شده ، مثله و جداگانه طور به كشورها نه
و انساني دردهاي و تقسيمناپذير و يگانه امري عنوان
يا بخش ماندگي عقب و شدن فلج و كل يك صورت به انسانيت
از اعضايي يا عضو گرديدن فلج مثابه به بشريت از بخشهايي
.شود بررسي بايد انسانيت پيكر
مسائل و امور از بسياري اساسا بيستويكم ، سده در اينك
تا گرفته محيطزيست به مربوط مسائل از) اجتماعات مهم
از اجتنابناپذير و طبيعي بهطور (واگير بيماريهاي انواع
جهاني صورت رفته فراتر بسي منطقهاي و ملي و محلي دايره
نه نيز موارد اينگونه در مبارزات و مييابند اندو يافته
بينالمللي وسيع دامنه بلكه كشوري ، يا و ملي محدود جنبه
و گواه امر اين و ;ميكند و است كرده پيدا جهاني و
دور چندان نه آيندهاي در كه است گفته براين روشن تاييدي
اغلب در آنها ، تعدد و تنوع وجود با جامعهها تمام سرنوشت
و مسائل وحل بررسي كه واقعيتي ;بود نخواهد بيش يكي موارد
دامنهاي در نه را اقتصادي و اجتماعي كمبودهاي و مشكلات
حالا ، همين از جهاني ، گسترده مقياس در بلكه محدود ،
.ميسازد اجتنابناپذير
ترابي علياكبر دكتر
است موجود روزنامه دفتر در منابع
|