- يونسي ابراهيم دكتر با وگو گفت
مرحله در هنوز ما مترجمرمان و نويسنده
است شناختي جامعه
مخاطببه و شاعر:شعر مخاطب يك نامه
!رسيدهاند سطحينگري
شعر
- يونسي ابراهيم دكتر با وگو گفت
مرحله در هنوز مترجمرمانما و نويسنده
است شناختي جامعه
پديده يك را رمان پژوهشگران ، و منتقدان بيشتر:درآمد
رمان كه معتقدند آنان.ميدانند ايران در وارداتي فرهنگي
واصولا نداشته اجتماعي خاستگاه و ريشه ايران فرهنگ در
و فلسفي خاص تحولات از پس جديد ، عصر آغاز در غرب ، در
اين همهگرفت شكل ادبي شكلي عنوان به رمان اجتماعي
اينكه ، آن و دارند توافق نكته يك بر انديشمندان
است ، نپذيرفته مشخصي قالب شكلو هنوز رماننويسيما
رشد عدم اين به خاص زاويهاي از يك هر چه اگر
.نگريستهاند
ايران ، در وضعيترمان آسيبشناسي بررسي جهت رو اين از
و مترجم يونسي ، ابراهيم دكتر با داشتيم گفتوگويي
رمانهاي ترجمه تاكنون يونسي دكتر از.معاصر نويسنده
نگاشته بلندي داستانهاي نيز وخود رسيده چاپ به برجستهاي
،"برايآرمن گريه" ،"كولي و كلاه كج":قبيل از است ،
... و "رويا به رويا"،"گريست دوبار مادرم"
ايران در رمان وضعيت بحث به ورود از پيش!دكتر آقاي*
بدانيم؟ رمان درباره را شما نظرگاه تا مايليم كنوني ،
يعني) اشخاص اين"...ميخوانيم اروپا رمان بررسي در -
چنان داستان ميخواهند باشند ، برونگرا خود اگر(نقادان
همه و بگسترد خواننده روي پيش در پياپي صحنههاي كه باشد
و اشخاص است ممكن كه آنجا تا و دهد اونشان به را چيز
درونگرا اگر.كند ارائه را بيشتري سوابق و زمينهها
اين ومهم ندارد اهميتي صحنه وسعت اين كه ميگويند باشند
فزايندهاز ظرافتي و دقت با رماننويس كه است
پرده (داستان اشخاص) ذهني و روحي وضع و بشري انگيزههاي
".برگيرد
"غرب ادبيات سيريدر" كتاب در رمان فصل از است بندي اين
.انگليسي سخنسنج و نويسنده پريستلي.پي.جي نوشته
:ميكند اشاره نكته اين مطلببه اين دنباله در نويسنده
امكان ، صورت در زندگي ، خود مانند نيز اينجا در اما"
در سويهاي يك گرايش و باشد كار در تعادلي است اين بهتر
چيست رمان كه پرسش اين به امر اين آيا اما.نباشد بين
"...نه ميگويد؟ پاسخ
براي رمان چون (نويسنده همين قول به) است اين مسلم قدر
خوانندگان روزافزونياز شمار ميشودكه نوشته اين
داشته مختلف ميتواندانواع لذا كند سرگرم را گوناگون
از باشد ، داشته كه هم تنوعي هر رمانبا واما...باشد
داشته ويژهاي كيفيات و خصوصيات بايد باشد كه هرگونه
رمانش كيفياتبتوان خصوصياتو مبنايآن بر تا باشد
اشخاص بهعنوان را قبولي قابل افراد بايد تنها نه:خواند
قابل داستاني اشخاص اين بايد بلكه باشد داشته داستاني
.درآورد حركت به شناخت قابل و مشخص جامعهاي در را قبول
را رمان استكه مشخص وجامعه قبول قابل داستاني اشخاص
از يكي وجود در گاه مشخص جامعه اين.ميآورد بهوجود
است ، داستان اصلي شخصيت بسا چه كه داستاني ، شخصيتهاي
.ميشود معرفي
ميدانيد و جامعهشناسي نوعي ميشود رمان تعريف ، اين با
بسياري هم رمان اروپا ، در شناسي جامعه ظهورعلم با كه
بالزاك ، رمانهاي.ميدهد دست از را خود خوانندگان از
با...جامعهشناسياست همه... و زولا هوگو ، ديكنز ،
سده بااسپانياي خواننده كه است كيشوت دون خواندن
...ميشود آشنا شانزدهم
مفهوم در "رماننويسي و رمان" از كه معياري اين با حال *
چه تا (ايران در)داديد ، ما بهدست شدهاش ، شناخته
عبارت شويم ، به نزديك معيار آن به اندازهتوانستهايم
دارد؟ جايگاهي چه ايراني رمان بهتر
آنجا تا(كوتاه داستان هم آن) ما داستاننويسي تاريخ -
داستانهاي با و سو اين به مشروطيت از بدانم من كه
اشتباه اگر اما.ميشود آغاز علوي بزرگ جمالزادهو
كلمه امروزي معناي به رمان هم شاه رضا از بعد تا نكنم ،
منتشر سال 30 در را "چشمهايش" علويرمان بزرگ:نداشتيم
در هم ، هدايت"كور بوف"نديدم ، رمان جمالزاده از كرد ،
بر را اين بنده.نميگنجد كردم عرض تعريفيكه قالب
عدهاي كه است شده رمان از كه ميكنم عرض تعاريفي مبناي
است جهانياول جنگ -اروپا در -بعد.ندارند قبول طبعا
ميان به جنگ از بازآمدگان بيگانگي و -شورشيان ظهور و
و ميكنند احساس بيگانه را خود آن در ديگر كه جامعهاي
هاي"نرم" و قالبتعاريف كه -مدرنيسم يا نوگرايي ظهور
حساسيت با بديع و نوآور هنرمند اينك.ميشكنند را قديم
ميماند ناگشودهاي صدف به وانقلابيخود شيوهنو و خاص
داشت را حوصلهگشودنش خواننده اگر كه ناهموار ، رويه با
صورت به يعني:كند نيرو تجديد آن محتويات با ميتواند
مورد اين در كه - زيبا گوياو سيرت به نازيباو
نخستينبار كه هنگامي":ميگويد پروست.نيست اتفاقنظري
را آن ميشويم روبهرو نوآور و بديع هنرمند يك كار با
پس و ناگهان شايد سپس مييابيم ، بيمعني و زننده و زشت
خويش زحمت و رنج.گذشتيم ظاهر قشر و پوسته از كه اين از
به علاقه ديگر...كرديم جذب هم وقتي مييابيم ، ماجور را
.همراه به خدا و "...ميدهيم دست از را آن آفريننده و اثر
سراغش به كني هوس كلاسيك آثار مثل كه نيست اين ديگر
همت اگر بار يك كار همين نه ، بخواني ديگر بار و بازروي
!است كافي كني
اروپا به مربوط و ميكنم نقل ديگران از من را چيزها اين
كرده ، تجربه را صنعتي انقلاب است ، اروپا هم اروپا..است
سر از را جهاني جنگ دو ضمن در و..و را كبير انقلاب
.است گذرانده
سالهاي 40 در هست يادم.نبوديم احوال و شرايط اين در ما
، ميشد ترجمه داشت فلوبر "بوواري مادام" 41تازه-
انتشار از آمد ، بازار به سال 38 در ديكنز "بزرگ آرزوهاي"
از پيش...بود نگذشته بيش سالي چند تولستوي" صلح و جنگ"
يكي و "اصفهاني باباي حاجي" و بود هوگو ، "بينوايان" آن
...ديگر رمان دو
(بلند داستان چه كوتاه ، داستان چه) داستاننويسي اصولا
از...نيست ما سرزمين بومي ميبينيد كه صورت اين به
اگر هم رشدش و كرده رشد و شده نشا آمده ، اروپا
گسترش باز نگذاشتهاند كه اين با ;بود خوب ميگذاشتند ،
.است يافته
كه ميرسد نظر به دارم ، شما سخنان از كه دريافتي با *
مقايسه در ايراني ، رماننويسي بگويم است بهتر يا ما رمان
ميكنم فكر.است نداشته چنداني پيشرفت غربي بارمانهاي
ما فرهنگ و جامعه درون به مسئله اين دلايل از برخي كه
چيست؟ شما نظر.برگردد
مقايسه در ما رمان -كتابخوان يك مقام در - من نظر به -
آفريقايي كشورهاي بعضي حتي و پيشرفته ممالك رمان با
هم علت رشدي كم اين البته.است نداشته چنداني پيشرفت
نوشتنش شد عرض كه توصيفي و تعريف آن با رمانداشته
در چيزي چنين و -نامحدود آزادي -است آزادي وجود مستلزم
احوال اين با خوب ، .است داشته سابقه كمتر ما كشور تاريخ
ميخواهي ابداعي چه باشي؟ داشته ميخواهي پيشرفتي چه
كردهاي ، ابداع خودت خيال به كشيدهاي ، زحمت كلي بكني؟
صفحه كه اين از حاكي دستت ، ميدهند بيامضايي كاغذ تكه
تو !است رفته ابداعت !..شود حذف فلان صفحه تا فلان
بگويي كه نيست شعر داستاننويسيمبهوت و مات ماندهاي
.برميخيزي مقابله به بيسار و فلان ميدانم چه و ايهام با
كمتر برشمرديد ، كه موانعي اين شعر در كه ميرسد نظر به *
وضعيت در شعر كه دلايلي از يكي شايد و باشد آفرين مانع
ريشههاي وجود از بگذريم البته -است رونقتر پر كنوني
مسئله همين به -ايران در شعرسرايي فرهنگي و تاريخي
.برميگردد
در" مجاري مستقيم ، غير است چيزي شعر !است درست كاملا -
در مستقيم كه نيست اين:مينهد شاعر اختيار در زياد "رفت
چنان و چنين او دريبه فارسي به بنگرد خواننده چشم
از دستش خيلي خود منظور و پيام رساندن براي شاعر.بگويد
انگليسي شهير نويسنده "هاردي تامس".است بازتر نويسنده
"گمنام جود" كتاب سر بر متشرعين كه جنجالي و سروصدا از پس
كنار را نويسي رمان انداختند ، راه به او (سرگردان جود)
كه خصوص اين در دارد جالبي نكته.برد روي شعر به و گذاشت
گردش جريان اگر گاليله ميگويد وي.ميارزد بازگفتن به
پيدا كليسا با را گرفتاري آن ميگفت شعر به را زمين
باشد ، بيشتر شعر پيشرفت بايد كه است طبيعي !...نميكرد
داشته ما شعر كه درخشاني سابقه و پشتوانه آن با هم آن
.است
را موانعي ايراني رمان خلاف بر اروپا رمان حال هر به
حالي در..برداشته ميان از داشته هم اگر -نداشته فراراه
داريم ، سانسور هنوز ما-ماندهايم راه اول در همچنان ما كه
خود از انتقاد را اجتماعي اوضاع از انتقاد هرگونه برخي
وظيفه را اجتماع عرصههاي تمام بر نظارت و ميكنند تلقي
به مدام كه را كنجكاو نويسنده فضولي و ميدانند خود
سابقه دعوا اين.برنميتابند ميكشد سرك سنبهها سوراخ
...دارد تاريخي
نگرفته ، شكل درست هنوز ما جامعه:هست هم ديگري درد
نگرفتهاند ، شكل مشخصا هنوز اجتماعي طبقات و لايهها
اقوام با -كثيرالمله است كشوري ما كشور كه ميدانيد
جنابعالي امثال و جنابعالي از من -غيرايراني و ايراني
و رسوم و فرهنگ با ميشناسيد ، اندازه چه را لرها ميپرسم
ميدانيد ، چه آذريها از آشناييد ، اندازه چه گيلكها آداب
از و خوزستان اعراب از قشقاييها ، از تركمنها ، از
داريد؟ اطلاعاتي چه كردها
باشد ، بايد يعني است ، جامعهشناسي مرحله در هنوز ما رمان
آن به بخواهد كه نرسيده تكامل از مرحله آن به هنوز
ما.بپردازد اروپايي رمان شيرينكاريهاي و بندبازيها
خودمان از بيجهت و بياموزيم را بازي قواعد بايد اول
به اروپا رمان روند از كوركورانه تقليد اين.نكنيم تعريف
رمان.نيست مفيد ايراني رمان خواننده ، براي من گمان
سرگرم بجز بايد نوزدهم سده روسيه رمان مانند ايراني
باشد ، عهدهدار هم را آموزش و راهنمايي وظيفه ساختن ،
اين براي.شود روبهرو خواننده با مستقيما بايد
زود هنوز...و پسامدرنيته جريانات ذهن ، سيال بازيهاي
توجه بايد هم كار ساختار در رماننويس من ، گمان به.است
جلب بيشتر را خواننده تا باشد داشته داستان معماري به
به كه نداريم قرار اوضاعي و شرايط هنوزدر ما.كند
رمان بهنام "شيشه خرده از شده فراهم خوراك" رمان عنوان
را حرفمان روراست مردم با بايد ما !بگذاريم خواننده جلوي
.داريم حرفي اگر بزنيم ،
"لوكاچ گئورگ" از جملهاي ياد به شما ، سخنان تاييد در*
يا متوسط طبقه حماسه رمان ، :است گفته جايي در او.افتادم
در رمان از شما تعريف ميكنم ، فكر بنابراين.بورژواست
چيزي چنين به ايران ، در آن گسترش و رشد عدم و جديد مفهوم
از گذار حال در بههرصورت ما جامعه هنوز اينكه ;برگردد
دو اين بين مسلما و است مدرن جامعهاي به سنتي جامعهاي
كه نيز رمان آنكه نتيجه.است كشاكش در زندگي شكل
در نوپديد طبقات تفكرات و رفتارها و روحيات بازتابگر
شكل ، جديد ، طبقات نگرفتن شكل دليل به است ، مدرن جامعه
.ندارد مشخصي محتواي و قالب
كه باشد گفته لوكاچ ميكنم تصور من ;است درستي سخن -
خانوادههاشان براي سرگرمي كردن فراهم به بورژواها نياز
سخن اين مخالف هم كسي -.كرد گرم را رمان بازار كه بود
كالايش است ، بايد حرفه صاحب رماننويس حال ، هر به -نيست
و باشد داشته پول بايد هم كالا خريدار.باشد داشته مشتري
بله ، ..است موثر رمان اعتلاي در طبعا متوسط طبقه رشد
طبقه اين ما كشور در متاسفانه چند هر است ، درستي سخن اين
...خدا امان به است مانده فعلا بود گرفتن شكل آغاز در كه
.شد خواهد چه ببينيم بعد تا
حال هر به اما نيست ، كلمه اخص معني به جامعهشناسي رمان
ديگري حساب بازآفريني.هم تاريخ است ، جامعهشناسي نوعي
فرهنگ محل ، فرهنگ از بايد و ميتواند نويسنده چرا ، .است
.كند استفاده افسانهها و اسطورهها توده ، فرهنگ قوم ،
در بايد را علتش من گمان به...نكرده چرا نشده ، چرا
موقعيت و آن تاريخ و اداره شيوه و جامعه ساختار
.جست آن جغرافيايي
ديگر در رماننويسي تجربههاي از بهرهگيري شما نظر به *
مطلوب سطحي به را ما رمان ميتواند اندازه چه تا كشورها
برساند؟
اصولا اما دهد ، ياري ما به ميتواند كه است طبيعي -
با ندارد ، مطلقي و ثابت ملاكهاي و قواعد داستاننويسي
دگرگون اصول و قواعد اين اوضاع ، و شرايط و زمان تغيير
از تجربه و است تجربه ديگران آثار خواندن.ميشوند
كسي به معمولا داستاننويسي در.است كار ضروريات
آغاز طور اين را داستان يا بنويس ، طور اين كه نميگويند
...بنويس چه يا بپرداز ، طور اين را بحرانها يا كن ،
بايد نويسنده.داستان موضوع و نوع به دارد بستگي اينها
نوشت و كرد احساس وقتي اما بنويسد ، چه كه كند احساس خودش
را داستانش ببين بخوان را نويسنده فلان كار ميگويند
نويسنده راهنماييها اين با معنا در.است پرداخته چگونه
ديگران تجارب محتواي كه ميگذرانند ويتريني مقابل از را
نهتنها ديگران كار بررسي وصف ، اين با بنابراين ، است
نحوه اشخاص ، تصوير توصيف ، طرز:است ضروري بلكه مفيد ،
و رواني بخش اتصال بازگشتها ، اوجها ، بحرانها ، پرداخت
است ، تجربه..ميكند ياري را نويسنده همه اينها..مادي
واسطه يك با و گذشته ديگري ذهن صافي از كه تجربهاي اما
.است رسيده او به
آثار ترجمه به دهه چند به نزديك شما اينكه به توجه با *
(رمان هفتاد به نزديك چيزي) غرب رماننويسي برجسته و مهم
بلند داستان و رمان چندين خود نيز و پرداختهايد
در ميتوانيد يافتههايي و تجربهها چه به.نگاشتهايد
باشيد؟ داشته اشاره زمينه اين
و سادهتر چه هر كار كه رسيدهام نتيجه اين به بنده-
براي و است موثرتر كار باشد سادهتر هرچه داستان زبان
طبيعي يعني ،"طبيعت" به قدر هر كار سادگي اين به نيل
ساده طبيعت.است گيراتر اندازه همان باشد نزديكتر بودن
داستانهاي در ساده مردم.دلپسند و زيباست سادگي و است
.ضعفهايشان و معايب همه با دارند ، خاصي جلوه و رنگ من
يعني من پرورش محيط همان طبعا من داستانهاي زمينه
را داستانيام شخصيتهاي كه آن ، مردم و است كردستان
نبود در است وظيفهاي هم اين هرحال به.ميدهند تشكيل
و نقليه وسايط و راهها طبعا رضاشاه زمان.جامعهشناسي
-دولت مامورين و عادي مردم نبود ، حالا مثل ارتباطي وسايل
ميآمدند ، آنجا به كم خيلي -"دولت" محل مردم اصطلاح به يا
ميآمدند ، لرز و ترس با ميآمدند وقتي و اجبار به مگر
مستقر محل ودر ميآمدند كه همين اما.آدمخوارند ميگفتند
لنگر و ميخوردند كنگر فارسها شما قول به ديگر ميشدند
آنها از مردم و بودند دولت ماموران اگر...ميانداختند
بلندشان تا ميدادند رشوه كلي بايد داشتند شكايت
درون اقوام هنوز ما كردم عرض كه طور همان بعد.ميكردند
به كه است اين بر سعيام بنده.نميشناسيم را كشورمان
و همميهنان ساير به كردرا قوم رمانها ، اين واسطه
.بشناسانم "خودشان"
ارشاد محمدرضا:از وگو گفت
مخاطببه و شاعر:شعر مخاطب يك نامه
!رسيدهاند سطحينگري
شعر چرا كه پرداخت موضوع اين به شعر صفحه وقتي از:اشاره
طريق از گوناگوني نظريات و بحثها ندارد ، مخاطب امروز
زاويهاي از و نوعي به يك هر كه شد مطرح نامه يا تلفن
از نامهاي ارتباط همين در.مينگريستند موضوع به خاص
آن چاپ كه رسيد غرب اسلامآباد از حسيني حسين محمد آقاي
شعر" سرنوشت كه اينكه اول.است اهميت حائز جهاتي از
هم آن فن اهل ميان و ادبي محافل در صرفا "ايران امروز
بسياري دغدغه و نميگيرد قرار بحث مورد بزرگ شهرهاي در
زندگي كشور اين نقاط اقصي در كه است ايرانياني از
عنوان به نامه اين نگارنده كه نگاهي كه اين دوم.ميكنند
نظريات كه باشد آينهاي ميتواند دارد ، شعر مخاطب يك
از را ما موضوع اين و ميكند منعكس را شعر مخاطبان
ديد و كرده خارج ادبيات كارشناس و منتقد و شاعر محدوده
چنين كه اين سوم و ميسازد نمايان را گستردهتري
و كرده مشخص نيز را شعر مخاطبان نياز درواقع نامههايي
.ميسازد آشنا شعر خوانندگان انتظار با را شاعر
اميدواريم و ميكنيم چاپ را نوشته اين تقدير هر به
لطف شعر صفحه حق در تاكنون كه همچنان گرامي خوانندگان
.نورزند دريغ شعرهايشان و مطالب ارسال از داشتهاند ،
مخاطب امروز شعر چرا" عنوان با ستوني كه است هفتهاي چند
به هنوز كه آن حال ميخوانيم ، شما روزنامه در را "ندارد
شعر امروز شعر يا ندارد مخاطب شعر است ، نشده معلوم درستي
.نيست
بعداز كه بگويم بايد آينده ، به خوشبيني يا تعجب كمال با
ها روزنامه از يكي در كه است باري اولين اين شايد مدتها
يك به مثبت كاملا نوعي از هم آن جدي طور به مجلات يا
ميرود كه امروز شعر هم آن و ميشود پرداخته ادبي بحران
.شود نازكتر و كليشهاي هميشه براي
نه و نويسنده عنوان به نه محقق ، عنوان به نه بنده راستش
مخاطبان از يكي عنوان به بلكه ادبيات ، كارشناس عنوان به
.مينويسم مطلب شما براي امروز شعر
آن راهكارهاي كردن پيدا و مشكل يك حل در همه عادت امروز
كار بررسي به كارشناس چند كه است درآمده صورت اين به
بالا از نوعي به و كنند برطرف را آن بحران تا ميپردازند
"مردم روزمره و ذهني عوامل" ميان اين در و مينگرند آن به
.ميگيرند ناديده را
شعر تنها امروزه فارسي ، ادبيات در حقير بنده نظر به
هاي شاخه اكثر بلكه دارد ، مخاطب بحران كه نيست امروز
سبكهاي به كنيد نگاه شمادارد مخاطب كمبود ادبي و هنري
ميپوشند ، مردم كه لباسهايي مد به نقاشي ، در آمده بهوجود
كه غذاهايي به آمده ، بهوجود موسيقي در كه آهنگهايي به
هم با كه رفتارهايي و حرفها به حتي و ميخورند مردم
زياد كه رسيدهايم بودن سطحي نوعي به همه و همه دارند ،
روح در كه است آن هم امر اين دليل.نميكنند جلب را توجه
تعريف و تبليغات اسير بيشتر ما.نميگذارند تاثير انسان
در من البتهشدهايم معروف چهرههاي دستهاي تمجيد و
چنداني اطلاع كشورها ديگر مردم احساسات و عواطف مورد
به ما كه بگويم بايد خودمان مردم مورد در اما ندارم ،
استعداد اينكه خاطر به و شعرمان و ادبيات نماياندن خاطر
هر كه ميرويم را راهي كنيم ، عرضه جهان به را احساسمان و
تاثير و درك و روح اما ميكند ، جهاني را ادبيات چند
جهان شعر قالب با ما شعر قالب ميگيريم ، آن از را ايراني
ميخوانيم خوب وقتي را شعر كه هستيم مردمي ما دارد ، فرق
.ميآيد بهوجود برايمان بزرگ غمي و هستيم تنها كه
با امروزه.ايران امروزي آدمهاي ذهن به بزنيم گريزي حال
سرگرداني روزنامهها و راديو تلويزيون ، برنامههاي هجوم
نسل به پيوستن و قديم نسل از بريدن براي ذهن در شورشي و
ثابتي شخصيت شعر مخاطب گرديده موجب كه شده برپا جديد
گاهي و ميبريم پناه حافظ شعرهاي به گاهيباشد نداشته
به برميگرديم نو ، شعر شعراي از شعري ديدن با سرعت به
صحيح درك عدم كمدقتي ، باعث گريزها همين كه امروز شعر
مطمئن شمااست شده امروز شعر از شدن دلسرد درنتيجه و
بود ، زنده امروز معروف شعراي از يكي يا حافظ اگر باشيد
...ميشديم بحران همين دچار هم او مورد در
كنيد ، حل را امروز شعر مخاطب بحران ميخواهيد كه حالا اما
مصرف شعر چرا كه بپرسيد مردم از كه است آن بهتر
كه ميداند كجا از شاعر.شعر توليدكننده از نه نميكنند
نفرت شعرش از چرا اينكه يا و نميخوانم را شعرش چرا من
.خواهدشد مشكل شدن روشن باعث كه چراهاست اين و دارم
شعر چرا كه بفهمم ميتوانم اما است ، برق من تحصيلي رشته
.شد معروف نو شعر شعراي ديگر و فروغ اخوانثالث ، سهراب ،
شعرهاي بعضي ديدن و دادن نشان آن دليل يك شايد و تنها
.است بوده اطراف و روزمره زندگي در آنها
"ساخت بايد قايقي شهريست ، درياها پشت" ميدانند همه چرا
يعني "ميخورد بادكنك كه ديدم بزي من" نميداند كسي ولي
چه؟
نه زمان گذشت نه كه بگويم بايد قديم شعر درباره اما
شعر بلكه است ، شده آنها شدن معروف باعث تاريخي حوادث
با كه همخواني و دارد كه آهنگي و وزن به توجه با قديم
شكل ، سادگي عين در كه گرديده موجب دارد ، ايراني ذهن
روحاني دنياي به ورود باعث و وادارد تامل به را انسان
...ميشود ميكند دنبال كه موضوعي و شعر
شعر
است اشعاري خواندهايد ، شعر صفحه در ابتدا از كه شعرهايي
روزنامه اختيار باردر اولين براي شاعران گفته به كه
نشريهاي مجموعهيا هيچ در آن از پيش و گيرد مي قرار
.است نشده منتشر
شعرهاي كه هستيم عزيزي شاعران مديون را همه اين البته
كه اين ديگر البته و ميگذارند اختيارمان در را خود تازه
شعر صفحه افتادن راه ابتداي همان در بايد را نكته اين
پوزش نيز گرامي خوانندگان از حيث اين از كه ميگفتيم
.ميطلبيم
لاعلاج خطابه
صالحي علي سيد
فروش فلاخن عقلك هي
بلند جبال سلسله جانب به چه از
؟!ميپراني ناروا كف از سنگپاره
تو يعني
كهنه كلوخ يكي بهاي به
؟!كرد خواهي پنبه را حلاج لاعلاج الحق انا
نميداني
ميرسد كوه ساحت به كه سنگي پاره هر
بارانياش دسترس بي قله
.ميشود نزديكتر ستاره آسمان به
!بيتقصير بلاهت دريغا
بسياري پشههاي نيز تو از پيش
آمدند زودگذر حواله بي بادهاي در
شدند غرقه خويش مزاحم وزوز در دمي
ندانستند و
خسته شبكور يكي نيش به دريا
!گذشت درنخواهد
گرسنه روياهاي
زاده رجب كريم
بگرد
بگرد بيشتر
نمييابي چيزي
تاريك واژه چند جز
باش مواظب
گرسنه روياهاي ميترسم
ببرند را تو
ساده خيلي و
شوي ناني قرباني
پيدا كه
!نميشود
حضور
علومي محمدعلي
و آفتاب گردباد با
ميآيند شن پرخاش
عاشق شترهاي
*...شتابان
ميميرند مهتاب درخنياي
مجنون شترهاي
...خونبار شترهاي
پرواز
شادخواست.م
خورشيد دست از افتاد آيينه و..
اندوه پشت از تو
.خزيدي شبها اعماق به
!پرنده اي مكن تقلا
بينديش باران به
كه لحظههايي آن آوار به
.ميكرد هديه شب به رويا
مگو ديگر هيچ مگو ، من با نه
گفتي پرواز و كوچ از تو
گل لطف از من
نشستي زيبا چه
نگاهت نجيب غروب
.ميسرود را خورشيد فرداي تمناي
*
دورهگرد يك آواز و رويا و خيابان
بود وهنگامهاي غوغا چه
!ناليد؟ سخت آسمان چرا اما نميدانم
پاسخ
و شاعرمعاصر"(Lenor Kendal)كندال لنور
"آمريكايي پستمدرن
امرايي اسدالله:ترجمه
برسد فرا مرگ اگر
آمبولانس در يا صحنهاي در يا
اطمينان ، و بدهيد دلداري
.نگوييد دروغ اما بيمار به
ميميرم ، بپرسد ، بيمار اگر
!نه؟ مگر
:اين شبيه بدهيدچيزي جواب
برداشتهاي جدي جراحت تو"
".نشدهام نااميد من اما
آرامش
مهربانيفر مهران
!بانو
بگشايي را ذهن درب چوبين كهنه اگر
دل
را پائيزي نمور خاطرات از انبوهي
ميكند معنا برگريزان سرد رفتار در
بياور آرامش از زنبيلي
دريا خاطر
است طوفاني
باد
آبادي مكي محمد
عريان
ابرها چتر زير
باران بارش تمناي به
اگر
باد
كند همتي
اعماق
شكري فريد
ميكند فرقي چه
نبارد يا ببارد باران
هستم كوچكي ماهي من
دارم منزل اعماق در كه
|