فيلم كانادا در ارشاد مجوز با كيميايي
ميسازد
بالزاك نوشتار سبك و انديشهها در سيري
واقعي شرايط عميق درك بالزاك هنر عظمت
است
فيلم كانادا در ارشاد مجوز با كيميايي
ميسازد
كارگرداني به "تسخيرشدگان" سينمايي فيلم :هنري گروه
ارشاد و فرهنگ وزارت ضوابط چارچوب در كيميايي مسعود
.ميشود ساخته اسلامي
فيلم توليد موسسه دستاندركاران از "شايسته مصطفي"
با فيلم اين:افزود خبر اين اعلام با "فيلم هدايت"
ولي ميشود ساخته ايران مرزهاي از خارج در اينكه
ضوابط همه ارشاد وزارت از ساخت مجوز گرفتن سبب به
رعايت را ايران در فيلم نمايش و ساخت قوانين و
.ميكند
رمان از آزاد برداشتي "تسخيرشدگان" فيلم داستان
.است "هستينگز فيليس" خانم نوشته "مترسك عاشق"
پس "كيميايي مسعود" كه بود شده اعلام ازاين پيش
"تسخيرشدگان" فيلم دارد قصد "اعتراض" فيلم ساخت از
.بسازد "فائقهآتشين" خود همسر بازي با را
فيلم در را "آتشين فائقه" نقش ايفاي "شايسته"
.دانست منتفي تسخيرشدگان
تابستان از ايران سينماي كارگردان "كيميايي مسعود"
سر به كانادا در خود همسر همراه به گذشته سال
.ميبرد
بالزاك نوشتار سبك و انديشهها در سيري
واقعي شرايط عميق درك
بالزاك هنر عظمت
است
معاصرانش درميان بالزاك ويژگيهاي
كه آورد روي نويسندگي به دورهاي در بالزاك كه است روشن
به آن مجاور كشورهاي و فرانسه در داستاني ادبيات هنوز
باستان درامنويسانيونان از پس.بود نيافته خوبيقوام
و دانته ولتر ، شكسپير ، معدودهمچون نويسندگاني با
ولي شد مطرح آن امروزي شكل به داستاني ادبيات سروانتس ،
بتواند فرحبخش هنر و ظريف فن اين كه بود لازم فرصت هنوز
براي.اندامكند عرضه انواعهنرها ميان در جدي طور به
ميكردند ظهور ديگري بزرگ نويسندگان بايد مهم ، اين وقوع
در و گسترشدهند گيتي همه به ادبياترا عرصههاي تا
.بياورند مردمجامعه ميان به مهجوررا هنر اين واقع
حركت اين بر خيرهكننده آغازي ميتوان را نوزدهم قرن
درخشان جرقههايي نيز زمان آن از پيش تا چه اگر.دانست
رويارويي زمان به نوزدهم قرن ولي بودند كرده خودنمايي
داستايفسكي ، غوغايگوگول ، .شد تبديل ادبي غولهاي
ديكنز ، چون بزرگاني روسيه ، ظهور تولستويوچخوفدر
كنراددر جوزف و فيلدينگ هنري و برونته خواهران
زولا ، هوگو ، بالزاك ، چون نامهايي شدن انگلستانوعيان
آيندهاي نويدبخش فرانسه در فلوبر و استاندال ، موپاسان
مذكور مشاهير از هريك.بود ادبياتداستاني براي درخشان
به خود پيرامون محيط به ويژه نگاهي با و خاص ادبي سبك در
را راه و وتحسينبرانگيزپرداختند آثاريممتاز خلق
.كردند هموار بيستم قرن برجسته چهرههاي ظهور براي
و داشت ديگران با عمده تفاوتهايي بالزاك ميان اين در
.آورد دست به آنان ميان در خاص خاطرجايگاه همين به
مانند كه گونه آن اعتقادداشتنه تقدير بالزاكبه
ايدهآليستبود قدر آن نه و بداند جبري را زولازندگي
.شود اندوهگين شدت به زندگي زشتيهاي هوگواز همچون كه
و نميپسنديد زندگي به را طعنآلودفلوبر و زشت نگاه او
ازمجازات را اشرار كه -موپاسان اعتقاد به گاه هيچ
به نگاهش زاويه.نكرد سرخم -ميديد ماوراءالطبيعهدور
اين با استاندالداشت ديدگاههاي به شباهتزيادي زندگي
و ميكرد حذر سياسي -اجتماعي مسائل به توجه از كه تفاوت
آثارش در.ميكرد نمايشپاريسيها مصروف تلاششرا همه
در دقت به فقط او و نيست خبري حكومتي بالاي سطح افراد از
يا ثروتمند-پاريس مردم شاديهاي و غمها مشكلات ، زندگي ،
.ميداد نشان علاقه -فقير
قابل مادياهميت برايمسائل زندگيش بالزاكدر خود
اثاثيهاش و خانه كردن نو به مرتبا و بود قائل توجهي
آويخته گردنش به زيادي قرضهاي راه اين در و ميپرداخت
بار زير ميكردنميتوانستاز تلاش چه هر او و ميشد
با را تجملاتي زيرازندگي.كند پيدا نجات اينقرضها
سبب زندگي به ماديگرايانهاو نگاه.وجودميپرستيد تمام
گونه همين به هم شخصيتهايداستانيشرا كه ميشد
داستانهايش در ميبينيمهميشه كه بپروراندوهمچنان
تحليلگرايانه نگاه و ميكند بيداد فقر ثروتو تقابل
.برانگيزاست بحث و جالب همواره قشر دو اين به بالزاك
روانشناسانه بررسي بالزاك ، داستانهاي ويژگيهاي ديگر از
علاقهداستايفسكي بخصوصمورد كه است داستاني شخصيتهاي
داستايفسكيتحليلهاي كه شد سبب علاقه همين و گرفت قرار
.دهد ارائه خود آثار در يافتهتري تكامل طور به را او
شكسپير ، روانشناسمعروف ، آثار "هورناي كارن"
ناپذير پايان منابع ايبسنرا و بالزاك داستايفسكي ،
پيرامونش مردم به خيلي بالزاك.دانست روانشناسيمي
در كامل طور به را خود وقت ميكرد سعي و نزديكنميشد
نيز ديگر طرف از اما دهد ادبياتقرار در موفقيت اختيار
زنداني افتاده گوشهايدور در را خود فلوبر همچون
اشخاص بودن عيني و بودن طبيعي دلايل از يكي و نميكرد
مردم با او متعادل رابطه همين داستانهايش ، وحوادث
نوشتن به عشقتوصيفناپذيري بالزاك.بود پيرامونش
از آكنده داستانهايش كه اين از و داشت اخلاقي داستانهاي
همواره ولي ميبرد باشدلذت دوستانه انسان انديشههاي
و اخلاقي موعظههاي به داستانهايش شدن تبديل از
كه اين از او.حذربود كشيشمابانهبر نصيحتهاي
چون نويسندگاني مانند و كند خودجمع دور مريدبه تعدادي
زيرا.ميجست بيندازد ، دوري راه به اخلاقي مكتب تولستوي
و پرهيزميكرد شدت به باشد الگويديگران اينكه از
.آن از بيشتر چيزي نه باشد خوب نويسنده يك داشتفقط دوست
ديكنزوجود و او ميان بارزيكه عليرغمتفاوتهاي
.دانست پيروسبكيواحد را دو ميتواناين داشت
همين به و درنگارشداشتند ويژهاي روشهاي دو هر آنها
و خود معاصران براي بسيارشايستهاي الگوهاي سبب
زندگيمردم به دو هر;جايگذاشتند بر آيندگان
تلاش بهتر ايجاددنيايي براي و ميكردند اطرافشانتوجه
بالزاك ديكنزبرخلاف كه تفاوت اين با ميكردند
با شدنگهگاه درگير از و بود اجتماعي -سياسي نويسندهاي
ديكنز سو ديگر از.نميكرد اجتناب كشورش دولتمردان
درونيات تحليل به كمتر و بود برونگرا داستاننويسي
ويژه بالزاكتاكيدي اما داستانيشميپرداخت شخصيتهاي
.روانشناسيشخصيتهايشداشت بر
":ميگويد بزرگ نويسنده دو اين مقايسه جيمزدر هنري
انگليسبپنداريم ، بالزاك را ديكنز كه باشد قرار اگر
".است انگليسي خيلي ولي هست كه كنيم اضافه بايد
بالزاك داستانپردازي ويژگيهاي در سيري
و انديشمندانه مضموني از داستانهايش در همواره بالزاك
ميكرد سعي اوهمواره.روانسودميجست و جذاب پرداختي
فهم همه و ساده قالبهايي در را خود بزرگ انديشههاي
نيز سواد كم -احتمالا - خوانندگان براي آن درك تا بريزد
عنصر:مينوشت حكومتداستان سه دوره در او.باشد ممكن
سلطنت خاندانبوربونو بناپارت ، بازگشت ناپلئون
وجود و است آهنگين بالزاك نوشتههاي.اورلئان خانواده
.است افزوده لطفوجذابيتداستانهايش بر جنايت توطئهو
جاي تاثيراتمهميبر بالزاك ، آثار زندگيو در زن دو
در دومي كه هانسكا مادام و دوبرني مادام:گذاشتهاند
چهرهاي واقعگرايي در بالزاك.بالزاكشد سال 1850همسر
ازقهرمانپروري همواره او.است وكمنظير درخشان
تصوير طبيعي امكان حد راتا قهرمانانش و ميكند خودداري
همانندپونس ، داستانهاياو مثبت افراد.ميكند
رمان در گوريو عموپونس ، پسر رمان در هنرمنددلسوخته
شابر ، رمانسرهنگ در شابرمظلوم باباگوريو ، سرهنگ
حس حالكه عين در.. و گرانده اوژني دررمان اوژني
لباس گاهدر هيچ ولي برميانگيزند را همدرديخواننده
بلكه نميكنند جلوه باشكوه و بيرقيب قهرماني
تحقير جامعه ، انسانهايي واقعيشاندر همانندنمونههاي
شخصيتپردازيهاي در.ومظلومهستند آسيبپذير شده ،
كمتر -آن مثبت جنبه بخصوصاز -روحي تحولات بالزاكاز
يا داستانيبالزاك اغلباشخاص و ميشود يافت نمونهاي
كينهتوز ، برخلاف و حسود مهربانهستنديا شريفو
را انسانها روحي معمولاتحولات آثارتولستويكه
.است داده قرار خويش كار دستمايه
و ضعيف دل ، ساده ، بالزاك آثار سرشت پاك انسانهاي
در بد مردم و هستند مطامعديگران راه شدهدر لگدكوب
اين در.ميآيند چشم به شيطاني و شرور آثارسخت اين
نيز پاكدل زنان معدود و هستند معمولاخبيث زنان آثار ،
بخصوص - جوان مرد.ميرسند نظر به وغيرطبيعي شخصيت بي
تصوير طبيعيتر -هستند شهرت و شيفتهنام كه آنهايي
ميانسال پردازشآدمهاي بالزاكدر استادي اما شدهاند
آثار در عشق.دارد آنها با همدرديوهمفكريخاصي كه است
دقيقا نميتواند مخاطب و است گنگ و مبهم چيزي بالزاك
يك پيببرد ، ولي عجب آفريده اين پيرامون نويسنده نظر به
تعالي راه را عشق بالزاك كه اين آن و است روشن چيز ،
پاداش و بهماوراءالطبيعه مربوط مسائل.ميداند انسانها
چشم وفوربه به بالزاك داستانهاي در جزايدنيوي و
خطرناك موجوداتيقدرتمندو او آثار در زنان.ميخورد
حيرت كارهاي مردان ، به احساسات طريقجلب از كه هستند
زنان كه تاكيدميكند چه اگر بالزاك.ميزنند دست آوري
اين احساسات اما هستند بسيارمعدود وهنر ، علم دوستدار
زنبق در دومورسوف مانندكنتس ميكند ستايش را زنان گونه
.دره
از بعضي گاه و داشت عادت نوشتن زياد و تنهايي به بالزاك
عقيده منتقدان از بسياري.نميديد ماهها تا را دوستانش
را چيز همه و شهوتخودكامگيبود بالزاكدچار دارندكه
مجلس نماينده كه كرد تلاش عمر همه آرزوكرد ، اين فداي
او روحي تعادل عدم زيرا نميشد ، موفق اما شود آكادمي يا
نويسندگياش ابتداي سالهاي اگرچه.ميشد ديگران گريز سبب
نزديك از بعد سالهاي در اما گذشت مطبوعات با همكاري به
در او هميشگي آرزوي سه.ميكرد پرهيز نشريات به شدن
از.بود زنان نزد محبوبيت و شهرت مادي ، رفاه:زندگي
همچون و آورد روي مجلل زندگي به آمد پاريس به كه زماني
شخصيت شيفته كه شد سبب امر همين و ميكرد زندگي درباريان
آنقدر نگارشي اشتباهات بالزاك آثار در.گردد خود عجيب
از بسياري حال اين با ميآزارد ، را چشم كه است زياد
خوبي به را فرانسوي زبان او كه دارند عقيده كارشناسان
تسلط برميآيدكه چنين آثارش از قسمتهايي از و ميدانسته
سرعت و عجله منتهي داشته مادرياش زبان بر كمنظيري
.است گرديده اشتباهات اين دادن رخ سبب نوشتن در او فراوان
:است نوشته چنين او نويسندگي طريقه پيرامون موام سامرست
چه بداند كار آغاز از كه نبود نويسندهاي بالزاك"
سپس ميكرد ، شروع خامي طرح با را رمانبگويد ميخواهد
را فصلها مينمود ، ترتيب اصلاح و مينوشت بار ده آنرا
ميكرد ، اضافه را تكههايي راميزد ، قطعاتي ميكرد ، عوض
به دستنويسي نسخه سرانجام ، و ميداد تغيير را مطالب
نمونه.بود محال تقريبا آن خواندن كه ميفرستاد چاپخانه
دست چنان آن ، در او و ميفرستادند او پيش را غلطگيري
دارد ، را آن نوشتن قصد كه است اثري طرح گويي كه ميبرد
به فصلها و قطعهها و جملهها بلكه جديد ، كلمات فقط نه
"...ميكرد اضافه آن
از برجسته نويسنده اين كه كساني و بالزاك الگوهاي ازميان
رابله ، همچون نامهايي به ميتوان آنهاتاثيرپذيرفته
فيلدينگ ، اسمولت ، روسو ، ديدهرو ، لوساژ ، بومارشه ، مولير ،
.كرد اشاره اسكات ووالتر جيمزكوپر ريچاردسن ، استرن ،
چهره -والتراسكات نويسندگان اين ميان در بالزاك اگرچه
حتي و ميداد ترجيح ديگران بر را -تاريخي رمان شاخص
تاريخي بزرگ وقايع خود اسكات ، ":ميگفت چنين او درباره
وقايع اين دليل است جالب او براي آنچه.نميدهد نشان را
فضاي از است تصويري ميدارد عرضه ما به او آنچه.است
حوادث در كه اردوگاه دو هر اخلاقي و اجتماعي انساني ،
كليتر وسيعترو جريان وبه دارد جريان روزمره جزيي
پيروزمند پيروزي كه بدهد نشان خواننده به تا ميپيوندد
".است بوده ناگزير چرا
نگاهي استاندال به خود معاصر نويسندگان ميان از بالزاك
و ميدانست خود همتراز نويسنده تنها را او و داشت ويژه
كرد منتشر استاندال شاهكار "سياه و سرخ" درباره نقدي حتي
عليرغم بالزاك البته.شد مواجه استاندال استقبال با كه
زبان بر استاندال درباره نيز گزندهاي حرفهاي علاقه ، اين
طولانياش جملات":است چنين آنها از يكي كه است آورده
به او.است ناهموار و ناقص كوتاهش جملات و ساختنيست خوش
".نبود نويسنده كه مينويسد رو ديده شيوه به تقريب
و بالزاك ميان مقايسه در مجاري بزرگ منتقد "لوكاچ گئورگ"
جهانبيني وجود با -بالزاك":است نوشته چنين استاندال
به عمقي و كمال با -خويش ارتجاعي سراپا اغلب پريشانو
خويش ، مترقي و روشنانديش رقيب از سرشارتر و بيشتر غايت
".بود تا 1848 سالهاي 1789 تمامنماي آيينه
داشت ، نظر مد زدن قلم از كه اهدافي پيرامون بالزاك خود
هر هدف كه باشم ستايشي آن سزاوار تا":است نوشته چنين
تنها آن يا بنيادها ، همه كه بود من بر.است هنرمندي
از و كنم بررسي را اجتماعي پديدههاي اين مشترك بنياد
سر رويدادها و شورها و تيپها فراواني اين پنهان معناي
نميگويم كه ميبينيد) جستجوي كه آنگاه و درآوردم
كردم ، آغاز را اجتماعي بنيادين انگيزه اين ("يافتن"
..كنم درنگ طبيعت اصول سر بر تفكر به تا شدم آن از ناگزير
ديگران نگاه از بالزاك
ادبيات در خاصي سبك پايهگذار شكي هيچ بدون بالزاك
تاثير او از بزرگي نويسندگان سبب همين به و است داستاني
:ميگويد دوبووار سيمونگرفتهاند الهام و پذيرفته
مرا ميكنند ، احضار مرا گريه روب و بالزاك كافكا ، "
مستقر لحظه يك براي ولو ديگر دنيايي قلب در تا ميطلبند
".شوم
رمانهايش او كه معتقدم كاملا من":ميگويد نيز استاندال
و معقول و متين شيوهاي به بار يك ;مينوشت بار دو را
سبكي به و پرداخت نو و خوشتراش الفاظي با ديگربار
ماركس كارل ".دلآسودگي و خاطر فراغ از دلپذير ، آكنده
شرايط عميق درك بالزاك ، هنر عظمت":ميگويد بزرگ فيلسوف
".است واقعي
بزرگ كار":است گفته سوسياليسم بزرگ فيلسوف ديگر انگلس و
".خوب جامعه ناگزير زوال بر طولاني است سوگنامهاي او
داريدكه سراغ را نويسندهاي آيا":ميگويد كمال ياشار
حتي نويسندگي هنر باشد؟ گرفته ياد مدرسه در را هنرش
هومر ، :است آموخته خود هم ايشان بزرگترين (درميان)
آن او ، تخيل":است گفته چنين نيز زولا ".بالزاك تولستوي ،
او و ميكشاند اغراق سوي به را وي كه غيرواقعي تخيل
كند ، بازآفريني خود تخيل در را دنيا آن ، مدد به ميخواست
اگر.ميدهد آزارم سازد مجذوب مرا آنكه از بيش
ميشد اكنون نميداشت چيزي تخيل همين جز بزرگ رماننويس
كنجكاوي مورد ;آورد شمار به بيمارگونه موردي را او
".ما ادبيات از برانگيزي
صادقي حاجي امير
|