ايراني انديشهوران قرائت در اسلام
مثنوي ، شارح زماني كريم با گو و گفت
مولانا مثنوي بر اصيل شرح ويژگيهاي
شد منتشر علوم فرهنگستان نامه شانزدهمين
ايراني انديشهوران قرائت در اسلام
داماد ، محقق مصطفي دكترسيد استاد ذيل ، بحث در:جستارگشايي
خشونت مبحث باب در اجمال به تحليلي ، و تاريخي نگاهي با
نظرتان از كه كردهاند مطرح را مسائلي دين ، با آن نسبت و
.گذرد مي
معارف گروه
وگوي گفت در كه بود چنين داماد محقق دكتر از ما پرسش
مينشيند؟ گفتوگو به بعدش چه از "اسلامي ايران" تمدنها ،
... يا و اسلامي؟ بعد از ايراني؟ بعد از
نوع درفهم آن پاسخ استكه سوالي اين: گفت پاسخ در وي
بر تركيب گفتهاند حكما.است نهفته "اسلامي ايران" تركيب
اعتباري تركيب.اعتباري تركيب و حقيقي تركيب است ، قسم دو
دارند ، اثرمستقل و وجود يك مركبهر اجزاء كه است آن
و بالذات مستقل اجزاء آن جهتيبراي به ذهن ولي
يك گروه ، يك وحدت مثل.ميكند وحدتاعتبار مستقلالاثر
شخصيتي خود براي آن افراد از يك هر كه.. و گردان ،
استو اعتباري صرفا وحدتآن و كاملامستقلدارند
يكديگر با مركب اجزاء نيست ، چنين تركيبحقيقي ، در اما
كه اثري جديدند وداراياثري داده تشكيل را واحدي شخص
جدايي ، حال در مركب اجزاء از يك آثارهر كاملااز
اين هيدروژناز و ازاكسيژن آب تركيب.است متمايز
كه اثريدارند تركيب از پس ماده دو اين است ، قبيل
.است مغاير و متفاوت تركيب از قبل آثاراجزاء كاملابا
حقيقي است تركيبياست قبيل اين از "اسلامي ايران" تركيب
.انضمامي نه آن اتحادي نوع از هم آن و
از ايران و اسلام كه حقيقترا اين تواند نمي كس هيچ
آميخته هم در يكديگرچنان با "متقابل خدمات"رهگذر
و جدايي حالت از متمايزي و جدا حقوقي شخصيت كه شدهاند
.انفكاكدارد
وحدود شد يونان وارد خونريزي و خشونت عثمانيبا اسلام
امپراطوري فروپاشي محض به ولي كرد ، حكومت آتن بر سال 450
ارتدوكسبازگشت مسيحيت بلافاصلهبه آتن عثمانيمردم
نمي يافت ديار آن در اسلام اثرياز اكنون هم و كردند
شهررا تمامي و كرده سفر آتن به نگارندهدوبارشود
نشاني ابدا مسجد از گرفته سراغ چه هر و گذاشته پا زير
نشان مغفولرا مقفولو ويرانهاي تنها.است نيافته
چه عوضهر در ولي !!است مسجد گفتنداينجا دادند
براي را عثماني سربازان شكنجهگاههاي آثار بخواهي
معناي به واژهترك و گذاردهاند نمايش به عموم بازديد
.ميشود معنا غارتگر
حكومت فروپاشي با اسلامي ايران كه پيداست ناگفته ولي
نكرد رها را اسلام تنها نه فشار ، شدن برداشته و بغداد
و ساز و ساخت به و برگرفت در را آن شيرين جان همچون بلكه
.پرداخت آن تمدن و فرهنگ سازي بهينه
به اسلام كه است همان رازش كنم مي فكر من چيست؟ قضيه راز
.بود عثماني اسلام از غير ايراني ، قرائتانديشهوران
اسلام(ع) بيت اهل قرائت از برگرفته ايراني اسلام
آموزش تحت كه بود اسلاميبود محبت و عشق و مهرباني
خوفامنالنارو و خشونتمحض روي از خدا حتي (ع)علي
مردم نميشد ، طمعاللجنهپرستش و غلمان و حور سوداي يا
دوست هم اختيار صاحب يعني آنان ولي وخداوند رحمان عباد
وهم عاشق خالصهم بندگان نسبتبه و معشوق هم و
.(مائده /54) يحبونه يحبهمو بود معشوق
در زيبا گونهاي به را اسلام از قرائت اين فارسي ادبيات
ديگر زبانهاي در آن نظير كه كرده ترسيم متمادي قرون طي
بالاخره و است اندك يابسيار و نميخورد چشم به يا
"الوريد حبل من اقرباليه انا" آسماني نداي پارسي مسلمان
غزل افشان ودست ميشنود جان گوش به را (ق /16)
:ميخواند
مستي خمار اين از سر ندارم بر عمر همه
نشستي دلم در تو كه نبودم من هنوز كه
(سعدي)
خدايان نفي از پس كه ميكند درك را ابراهيمي توحيد
پيجويياز پژوهشو به متغير ، بياصالتو و محتاج
ميپردازندكه بالذات وموجود غني و حقيقي محبوب و معشوق
سراسر از بورزدو عشق او به و بسايد سر او برآستان
.(76/انعام) "الافلين لااحب اني": ميگويد وجود
افتد صبحت و غروب كه آفتابي مثل نه تو
هستي كه همچنان تو و آيند و روند دگران
(سعدي)
اقوامي كه ميدانست خداچون است منقول (ع)سجاد امام از
اول آيه آيند 6 مي الزمان آخر در(متعمقون) ژرفانديش
نازل(ص) رسولالله بر را حمد سوره تمام و حديد سوره
(1).فرمود
جملهحكيم از ايراني وعارفان حكيمان افتخاربراي اين
كريمه پيام كه ماند خواهد جاودان فردوسي ابوالقاسم
عالفي كه تعليماتسجاديه و (حديد/3)الاخر و هوالاول
:سرودهاند وچنين رادريافته علوه في ودان دنوه
تويي پستي بلنديو خدايا
(2) تويي هستي چه هر اي چه ندانم
از دريافتشان و درك زمين ايران فرزانه فرزندان از بسياري
تا شوند ، منتسب كفر به كه است شده موجب اسلام و توحيد
و تكفير سينا ابن.است گشته آنان شهادت به منجر كه آنجا
سهروردياعدام الدين شهاب و سوزانده القضاتهمداني عين
قياس در كه فارسياند سلمان تبار از اينان گويا.ميشود
.ميديد اولطورديگر روز ديگراناز با
نيست تازه امري چهرهدين سازي وكريه اسلام خشناز تلقي
اسلام روزهايآغازين به و دارد سابقه قرنها و
يهوديت سوي از كه است تفكري نگارنده نظر به و برميگردد
خود گاهياز كه همانها.است شده وارد اسلام به
اسلام تحقق براي و ميشدند مسلمانتر هم(ص) رسولالله
نسل جدايي تنفرو ايجاد وليدر ميريختند ، تمساح اشك
!!اند بوده موفق كه انصافا دين از خردمند
موضع به وادار را زمين مغرب فلاسفه كه بيشترينعاملي
بوده يهودي كلامرسمي قرائت ساخت اديان مقابل در گيري
.است
براساس چون يهودرانميپذيرم دين من ميگويد هگل
و برده نسبت خدا انسانبا نسبت يهود تفسيرروحانيون
سازندگي و تربيتي نقش نوع هيچ اينرابطه و است ارباب
عارفان حكيمانو كه بدانيد است جالب.ندارد انسان براي
رب ، عبادت ، عبد ، قرآنواژههاي در كه عليرغمآن مسلمان
مفاهيمارائه اين از قرائتيجديد است ، مكرراآمده
قرار متكلمينيهود قرائت مقابل كهكاملا دادهاند
خدا بنده انسان عارفاناسلامي قرائت در.ميگيرد
برقرار ولائي رابطه وميانشان اوست مولاي و ولي وخداوند
است ، نه عشق و دوستي و محبت همراهبا كه ولايي.است
.خشم و ترس و نفرت
نيست سخني درازداردو سر قصه اين كه ميداند نگارنده
كرد ، بسنده بتوان گوشهجريدهاي در چندسطر نگارش به كه
به مستوفي نحو به كه دارد نياز تاليفاتي بلكه تاليف به
لازم دگري وقت آن براي گردد ، كه استناد مدارك و دلائل
.دگري استوحال
دگر وقت تا بگذار سخن اين
جگر خون و ميخواهد دل سوز
:پانوشتها
اين كه بار كافيميگويداول اصول شرح ملاصدرادر -1
گريستم سخت ديدم را حديث
گونه اين معاد و مبدا در ملاصدرا روايت به بيت اين -2
.است آمده
مثنوي ، شارح زماني كريم با گو و گفت
مولانا مثنوي بر
اصيل شرح ويژگيهاي
است پر مثنوي كه ميبيند باشد كرده كاوش مثنوي در كه كسي
را استدلال مولانا است ممكن چگونه قياس ، و استدلال از
جزو منطق اوليه مبادي اصولا !بشمرد؟ بياساس و باطل
مولانا مسلما.است فطري آن برهاني قواعد و است بديهيات
"فلسفي" و "استدلالي" بنابراين ندارد ، مخالفتي فطريات با
و قوانين از كه ميشود گفته كساني به مولانا زبان در
و مغالطه براي ميكنند استفاده فلسفي و منطقي قواعد
هلاهل زهر بلورين ظرفي در كسي آنكه مثل.فاسده استنتاجات
نيست فلسفه و كلام اهل انحصار در منطقي قواعد پسبريزد
محتواي منتهي ميكند استدلال قواعد همان با هم عارف بلكه
.است چيزديگري استدلالش
.است موضوعاتي چه به مربوط مثنوي در مسائل دشوارترين*
دارد؟ وجود شارحان ساير يا شما براي مبهمي نقطه آيا
كم موضوعي چه و شعري نظر از چه مثنوي در دشوار نقاط -
:بيتها اين مثلا.نيست
اولياست دام كه خيالاتي آن
خداست بستان رويان مه عكس
:يا
من يار خيال آمد خليل چون
بتشكن او معني بت صورتش
:يا
بازره خود دش وز خود قش از
ره شهباز آن يافت شه سوي كه
اختيار و جبر هست دش و قش اين
يار جذب آمد دو اين وراي از
:يا
قصص اين آمد حيرت اندر حيرت
اخص اندر خاصگان هشي بي
درباره هنوز كه دارد نيز سوز خرد و دشوار موضوعات مثنوي
كه موضوع اين نظير.است نشده ارائه درستي تحليل آنها
مطلب اين "نيست شرط قابليت را او داد":ميگويد مولانا
.است شده مثنوي مخالفان و موافقان از بسياري فهمي كژ موجب
به ميگويند شده موضوع اين از كه معروفي برداشت طبق
مخلوق ظرفيت و قابليت به منوط حق حضرت عطاي مولانا عقيده
ميدهد بندگان به را خود عطاي خدا ديگر عبارتي به.نيست
برداشت اينكند نظر آنان شايستگي و قابليت به بيآنكه
آيت با نميسازد در عقلاني بديهيات با آنكه بر علاوه
عقل هر كه چرا خواند ، نمي هم ديني مسلم ماثورات و قرآني
مربوط گيرنده شخص قابليت با را پاداش و مزد مقدار سليمي
و بيكار بشر نباشد درميان قابليت شرط اگر و ميداند
خواهد انتظار تمهيد بي را نتايج حصول چون ;ميماند معطل
به دعوت هم مثنوي ابيات از بسياري در اين از گذشته.داشت
يافتن سوي به است حركتي خود كردن جهد و شده تلاش و جهد
قابليت بر متوقف حق حضرت عطاي اگر و استحقاق و استعداد
مفهومي تلاش و جهد به مردم انگيختن ديگر نباشد مخلوق
:ميگويد مولانا كه آنجا.ندارد
نوي حقيابي كزجام كن جهد
شوي آنگه بياختيار و بيخود
شوي نوراني و مست تا كن جهد
روي نورش شود را حديثت تا
باده از برخورداري مولانا ميكنيد ملاحظه كه همانطور
كردن جهد به منوط را باطن شدن نوراني و جبار حضرت كبراي
داد" ميگويد اينكه از مولانا اصلي منظور اما.ميشمرد
و وحدت مرتبه به دارد نظر اولا "نيست شرط قابليت را او
قابليت كه نداشت وجود جهان ابتدا زيرا جهان ، خلقت از پيش
.است داشتن وجود بر فرع قابليت ، زيرا باشد ، داشته تحقق
منظور قابليت او براي نميتوان باشد نداشته وجود چيزي تا
به مربوط قابليتها اين بگويند بعضي است ممكنكرد
باز اما.مشمشه المشمشه الله جعل ما كه است اشياء ماهيات
مطلبي بيان در مثنوي فصل اين ثانيا.نميكند فرق موضوع
قلب گاه هر كه است گفته و آمده پيشين ابيات در كه است
با را قلبي چنين شود قساوت دچار غفلت فرط از گنهكاران
فيض مگر آورد راه به نميتوان رايج اسباب و معهود عوامل
باز.است امور نوادر از البته هم اين و كند مدد الهي
است اين كرده دنبال ابيات آن در مولانا كه ديگري منظور
چنان را آدمي نبايد جهان ظاهري اسباب و علل نظام كه
.كند فراموش را الاسباب مسبب او كه كند خود مجذوب
شد منتشر علوم فرهنگستان نامه شانزدهمين
نشريه اينشد منتشر فرهنگستانعلوم نامه شانزدهمين
فصلنامه صورت به است علوم فرهنگستان امتيازآن صاحب كه
.ميشود منتشر
مصطفي سيد دكتر آيتالله سردبيري به كه شماره اين در
داوري ، رضا دكتر از ميشودمقالاتي منتشر داماد محقق
خديويزند ، دكتر محمدمهدي كاردان ، محمد علي دكتر
دكتر آشتياني ، مهديمدرس داماد ، ميرزا محقق سيدمصطفي
چشم به.. و مهر رحمانمشتاق محمدنقيزاده ، دكتر
.ميخورد
مختلف حوزههاي در كه است نشريهاي علوم ، فرهنگستان نامه
معارف و علوم كشاورزي ، علوم مهندسي ، پايه ، علوم علوم
.مييابد انتشار انساني وعلوم اسلامي
|