كوچك بياباني در بزرگ تمدني سوخته شهر
است كوچك بياباني دل در بزرگ آزمايشگاهي سوخته شهر *
پيش سوم هزاره به متعلق هكتار وسعت 150 با سوخته شهر *
است ميلاد از
همين به و آتشسوزيميشود دچار بار شهر 3 اين *
ميگيرد لقب "سوخته شهر"سبب
سال به 5000 متعلق مسطح معرقكاري نمونه قديميترين *
شده كشف سوخته شهر از مغز جراحي نمونه اولين نيز و پيش
است
و ميوزيد كوير داغ بادآب تشنه و بود تفتيده زمين
نكردني باور.مينشست رهگذري هر روي و سر بر روان شنهاي
گسترهاي و برهوت و بود كوير ميكرد كار چشم تا.بود
گذشتهها ميراثبان كه شني بلنديهاي و پستي با بيكران ،
.بودند
با عقربهها و بود رفته ياد از مكان و زمان بعد آنجا
با را ما تا ميگذاشتند سر پشت را هزارهها شگرف شتابي
كويري ، زمين اين دل در ما.دهند پيوند باستان مردم دنياي
وجب در و بوديم داده تكيه پيشينيان تاريخ از گوشهاي بر
.ميجستيم آن و اين كلام در را ناگفتهها آن وجب به
بلوچستان و سيستان استان در زابل شهر كيلومتري 56
اما باشد گرفته لقب "اشرار منطقه" شايد مردم درتصورعامه
رقم تو و من گذشته خلاف ، و شرارت هر از بهدور آنجا
.است خورده
از درست هزارهها دل از كه ديارياست سوخته شهر اينجا
باستانشناسان بهدست را يادگارهايش پيش ، سال هزار 5
در.كنند روايت امروز نسل براي را زيبايش گذشته تا سپرده
امان آن زمين بر طولاني ايستادن كه كويري داغ منطقه اين
امروز كه ميزيستند مردمي پيش ، سال هزاران نميدهد ،
وتمدن سربرآورده تپهها از معماريشان سازههاي بقاياي
منطقه باستاني خاكهاي لايهلايههاي در رفتهشان ازياد
شديد بادهاي و هوا گرماي كه فراخ عرصه اين در.است مدفون
بر سفالينهها تكه انبوه ببينيم ، را آن همه نداد مجال
.بود كرده ميهمانمان باستاني محوطه اين زمين
و ميكرد باز جا پايمان زير خاك برميداشتيم كه قدم هر
.ميشد نمايان مختلف اشكال با سفال تكههاي
سطح به و شده شسته سفالها بارندگي براثر ميگفتند
زمين باز كنند جمع را سفالها كه هم چقدر هر و ميآيد
.ميدهد هديه ديگر مشتي سخاوتمند
دست در را منطقه شنهاي بين در مدفون سفالهاي تكه وقتي
تا آورد يادمان به را شرقيمان پيوند غريب ، حسي گرفتيم
.باشيم ديروزمان هويت بهدنبال سوخته شهر ديار در
در سالها كه سوخته شهر كاوشگر سجادي سيد منصور سيد دكتر
وصف هيجاني و شور با است كرده كاوش و مطالعه منطقه اين
وسعت با سوخته شهر:گفت باستاني ديار اين درباره نشدني
در مفرغ دوران موجود محوطههاي بزرگترين از هكتار 150
و شده بنيانگذاري ميلاد از پيش در 3200 كه است خاورميانه
حيات در شهر اين.است رفته ازبين ميلاد از پيش در 2100
بار سه و داشته استقراري و تمدني دوره خود ، 4 ساله 1100
ميسوزد بهطوركامل دفعه آخرين در كه شده آتشسوزي دچار
.ميگيرد لقب "سوخته شهر" دليل همين به و ميرود بين از و
و ندارد خبر شهر اين حقيقي نام از كسي هنوز ترتيب اين به
كهن شهر اين بايگاني به باستانشناسان درصورتيكه تنها
حقيقي نام به بتوان شايد كتيبهها روي از كنند پيدا دست
.برد پي آن
بار نخستين را سوخته شهر ميدهد نشان موجود مدارك
دهه در و كرد كشف ميلادي سال 1915 در "اشتاين سراورل"
شرق و خاورميانه مطالعات ايتاليايي ازموسسه گروهي 1340
و كردند حفاري به اقدام باستانشناسي كل اداره همكاري با
اطلاعات گور ، كشف250 با تا 1357 سالهاي 1346 فاصله در
كاوش سال مدت 18 به سال 57 از اما.آوردند بهدست جالبي
سال 76 از اينكه تا ميشود متوقف باستاني منطقه اين در
.ميافتد رونق به باستانشناسي پژوهشهاي مجددا
اين به را وافرش عشق نتوانستيم گاه هيچ كه سجادي دكتر
راه با كسي تا بود تكاپو در مدام بزنيم محك باستاني خطه
شده ، مرمت باستاني آثار اين به ديوارهها روي بر رفتن
آزمايشگاهي سوخته شهر:او اعتقاد به.نسازد وارد آسيبي
جمله از مختلفي بخشهاي كه است كوچك بياباني دل در بزرگ
را صنعتي منطقه و گورستان يادماني ، بناهاي مسكوني ، محلات
دفاعي ديوار آثار تاكنون كه آنجا ازاست داده جاي درخود
نشده ، پيدا باستاني محوطه اين در بارو و برج و
افرادي سوخته شهر مردم كه باورند اين بر باستانشناسان
طولاني ساليان كه بودهاند آرام روحيه داراي و صلحطلب
.كردهاند زندگي هم كنار در درگيري و جنگ بروز بدون
نخستين در افراد اين ميدهد نشان گرفته صورت مطالعات
و كشور غرب و شرق با (م.پ تا 2800 3200) استقرار دوره
و ارتباطات (پاكستان بلوچستان) كويته و ميانه آسياي
.داشتهاند مبادلاتي
دوم دردوره:ميگويد سوخته شهر كاوشگر سجادي ، دكتر
قطع خوزستان با آنها ارتباط (م.پ تا2500 2800) استقرار
كه دادهاند صورت را تبادلاتي مركزي آسياي با و شده
و كويت بحرين ، سوخته ، شهر از كه مهرهايي و پيكرهها
سوم دوره در.است نظريه اين بر تاييدي شده كشف عراق جنوب
(م.پ تا 2100 2300) چهارم دوره نيز و (م.پ تا 2300 2500)
ارتباطاتي شرق و شمال نواحي با سوخته شهر ساكنان نيز
.است شده كمرنگ بهتدريج كه داشتهاند
تمدني مركز يك شهرسوخته:ميافزايد باستانشناس اين
مي برده نام آن از"رودهيرمند حوزه تمدن" نام با كه بوده
در موجود تمدنهاي پايتخت يا مركز پيش ، سال در 5000 و شود
و جابجايي دليل به بعدها اما.است ميرفته شمار به اينجا
رونق از ناحيه دراين زندگي هيرمند رود دلتاي شدن خشك
كه داشته روستا حدود 70 سوخته شهر شود مي گفته.ميافتد
سال در.بودهاند فعال بسيار سفال توليد و كشاورزي نظر از
از بيش نيز باستانشناسي كاوش عمليات جريان در و گذشته
.شد جمعآوري...و معماري فضاهاي و گورها از سفال تن يك
واقع به باستاني يادمان اين از مكشوفه فرهنگي مواد ميزان
تاكنون 12رقم شنيديم وقتي.است شده خارج شمارش حد از
نمونه قديميترين نيز و رنگ چند و رنگ يك پارچه بافت
بهدست خطه ازاين پيش سال به 5000 متعلق مسطح معرقكاري
.بگوييم چه مردم اين درباره ديگرنميدانستيم آمده ،
و داوري گونه هر جاي آنها بالاي فناوري و دانش و كارايي
.بود برده بين از را نظر اظهار
بر كه ايران در جراحي نمونه قديميترين ماگفتند به آنجا
انجام هيدروسفالي به مبتلا ساله دختر 13 يك جمجمه روي
است قرار آن جمجمه و شده كشف ازشهرسوخته نيز گرفته
نمايش به ايران پزشكي علوم تاريخ موزه نخستين در بزودي
.درآيد
در سوخته شهر گورهاي را اطلاعات اين از بسياري ظاهرا
از ديدار براي ما و قراردادهاند باستانشناسان اختيار
قدم منطقه زمينشني بر آهسته و آرام گورستان ، بخش
ساكنان آرامش ميتوانست ما سنگين هرگام گويي.گذاشتيم
عرصه زيرپايمان ، زمين از وسيعي بخش.زند برهم را خفته
.داشت لب بر سكوت قفل كه بود هكتار وسعت 20 به گورستاني
هزار به 40 نزديك وسيع گورستان اين سجادي دكتر گفته به
طي4 قبر تنها 134 تعداد ازاين كه داده جاي خود در را قبر
و آمده دست به آنها از اسكلت و 158 شده حفاري كاوش فصل
مطالعات مورد نمونه ، به 120 نزديك تعداد اين از
معلوم بررسيها اين اساس بر.گرفتهاند قرار انسانشناسي
كوتاهي عمر سخت كار اثر بر سوخته شهر مردان زنانو شده
سال تا 53 مردان 26 فوت سن تراكم كه گونهاي به داشتند ،
.است شده اعلام سال تا 46 زنان 26 و
عنوان به گورها اين از باستانشناسان ديگر سوي از
آن طريق از كه ميكنند ياد اطلاعاتي بانكهاي بزرگترين
و اعتقادات و باورها پيشينيان ، زندگي نحوه به ميتوان
شهر كاوش فصل طي 4 در موجود يافتههاي.برد پي مشاغلشان
جواهرسازان ، خود ، بين در مردم اين كه است آن بيانگر سوخته
بافنده كشاورز ، چوپان ، سفالي ، ظروف نقاشان سنگتراشان ،
.داشتهاند قابلي وصنعتگران
كمتر موارد برخي در شدهكه داده صيقل سنگهاي نمونه
و جواهرسازان هنري ديد و ظرافت دارند قطر ميليمتر يك از
.ميكند تاييد را دوره آن سنگتراشان
بقاياي به ظروف از بعضي داخل در حتي باستانشناسان
كه يافتند دست دهه آن نقاشان از استفاده مورد رنگهاي
.است ميگرفته قرار استفاده مورد سفال روي نقاشي براي
به روزگار آن مردم اعتقاد توضيح در سوخته شهر كاوشگر
اين:ميگويد و ميكند اشاره گورها داخل در موجود ظروف
آنان باور در و داشتند اعتقاد مرگ از پس زندگي به مردم
بوده موقت خواب يك منزله به قبر داخل در مرده گرفتن قرار
در رو اين از.برخيزد خواب اين از روزي بايد سرانجام كه
وسايل و لوازم تمامي و آب غذا ، ظروف مردگان اجساد كنار
از مجددا رستاخيز روز در تا ميدادند قرار را متوفي
.كند استفاده آنها
اشاره قبور از برخي در "سير" وجود به همچنين سجادي دكتر
و هند اقوام و اروپا جنوب كشورهاي در:ميگويد و كرده
شياطين و خبيثه ارواح راندن رابراي "سير بوته" اروپايي
ميشود تصور دليل همين به ميكردند ، آويزان منازل در
سير گورها در اعتقادي چنين اساس بر نيز سوخته شهر مردم
.كنند دور خود مرده از را شيطان تا ميگذاشتند
شهر قبور از يكي در مانده جاي بر شواهد:ميافزايد وي
اين در كه چرا كرد آشكار زمان آن در را قتلي وقوع سوخته
پايين در قتاله آلت با همراه و بريده را انسان يك سر گور
.بودند داده قرار جسد پاي
در سوخته شهر گورهاي كه ارزشمندي بسيار اطلاعات وجود با
شهر كاوشگر اما دادهاند قرار باستانشناسان اختيار
نشود حفاري گور هزار يك وقتي تا است معتقد سوخته
پايه بر چيز همه و بزنيم حرفي دقيق طور به نميتوانيم
.ميشود بيان احتمالات
تا ميكشد طول سال تكنولوژيامروز ، 150 با وي گفته به
.شود كاوش علمي طور به باستاني عرصه اين
هر از نبود ، راپاياني باستاني محوطه اين گستره واقع به
150;بود پايمان زير باستاني زمين هم باز ميرفتيم كه سو
.بود نكردني باور وسعت هكتار
وقوع از پس منطقه اين مردم بدانيم بوديم كنجكاو ما
به هيرمند رود دلتاي جابجايي و شدن خشك و سوزي آتش آخرين
ايران منطقه كدام در را آنها رد و كردهاند مهاجرت كجا
كرد؟ دنبال ميتوان
اين ظاهرا:گفت باستانشناس سجادي ، سيد منصور سيد دكتر
امروز كه كردهاند مهاجرت مناطقي به شهر ترك از پس افراد
دراين واصولي علمي پژوهش چون و است كشور مرزهاي از خارج
از نشاني ديگر م.پ تا 2000 از 2100 پس نگرفته صورت زمينه
سراغ كشور ديگر مناطق در را سوخته شهر در ساكن اقوام
از خارج بايد مناطق آن ميگوييم دليل همين به.نداريم
.باشد ايران كنوني مرزهاي
سوخته شهر باگذشته بيشتر هرچه و ميگذشت بيشتر چه هر...
.ميگرفت جان درونمان در سنگين حزني ميشديم آشنا
ازدورافتادهترين يكي در هم آن كهن تمدن اين قصه
زمان سكان كه بود شنيدني آنقدر كشور مناطق ومحرومترين
.بود شده خارج دستمان از
داشت سينه در رازها آن ، خاك وجب هر كه دياري از كندن دل
خود پاي با مانبوديم بازگشت به حاضر كه بود سخت حدي به
سپرده خاك به تمدن سنگيني اما بوديم آمده سوخته شهر به
سلب ما از را بازگشت شوق باستاني ، يادمان اين در شده
.بود كرده
اين از دلتنگ و سرگشته درآمد ، حركت به اتوبوس كه لحظهاي
تا دوختيم چشم سرمان پشت به داشت امكان كه جايي تا جدايي
جاودانه ذهنمان بايگاني در هميشه براي سوخته شهر تصوير
خاطر به ما و ميشد محو ما ديد از بتدريج سوخته شهر.شود
.كهنيم يادگار اين دلسوخته كه ميسپرديم
اردلان ظفر نسترن
|