لوئيس خورخه آثار و زندگينامه بر مروري
پيچ هزار گذرگاههاي
باغ در..بورخس
روزنامهنگار ايرانزاد ، پرويز يادمان
خنده پرسشو و سلام روز هر... ومترجم
لوئيس خورخه آثار و زندگينامه بر مروري
پيچ هزار باغگذرگاههاي در...بورخس
شد ، متولد ناباكوف ولاديمير كه سالي همان سال 1899 در
آرژانتين بوئنوسآيرس در آگوست در 24 بورخس لوئيس خورخه
كاله به خانوادهاش تولد ، از پس كوتاهي مدت.آمد دنيا به
است ، واقع آيرس بوئنوس شمالي حاشيه در كه پالرمو در سرانو
.كردند مكان نقل
در زندگي هزينه و است پيشرفته منطقهاي امروزه كه پالرمو
كه بود پايين سطح حومهاي قرن ، ابتداي در است ، بالا آن
و گانگسترها ناهنجار ، فقيرنشين ، سياست طبقات داشتن با
كه زماني گرچه.داشت شهرت بدي به حرفهاي چاقوكشهاي
حكمفرما جا آن بر آرامش حدودي تا شد ساكن آنجا در بورخس
كابارههاي رنگارنگ ميراثهاي هنوز پالرمو ولي بود ، شده
شرور زنان و مردان كه جايي ميكشيد ، يدك را خود پيشين
جنوبي ، آمريكاي كابوهاي به مربوط داستانهاي و ميرقصيدند
همين.ميكردند نقل را دوران چاقوكشيهاي و انتقامجويي
در كه انديشمندي غريبههاي هيجان همراه به كه بود ميراث
پيشپا جنايي داستانهاي خطر ، جاذبههاي شناخت جستوجوي
.كرد جذب را بورخس بودند ، اشرار انتقامجوييهاي و افتاده
كرد ، آغاز را نوشتن حالوهوايي چنين مجاورت در بورخس گرچه
فراتر خود طبقه از مشخصا او متوسطالحال خانواده ولي
معلم و مشاور بورخس ، گيلرمو خورخه پدرش ، .بودند
دولتستيزي در ريشه شخصياش اعتقادات كه بود روانشناسي
تبار از مغرور زني آسودودوبورخس ، لئونور مادرش ، و داشت
با را خانه كه بود آزادي راه مبارزان و سربازانشجاع
و مجلل يونيفرمهاي شمشيرو نظير اجدادشان صنايعدستي
بورخس.ميكرد تزئين بزرگ جنگجويان از نقاشي تصويرهاي
فلسفه پدر از اوميورزيد عشق آنها دوي هر به عميقا
جراتي و دل پر و قوي زن كرد عمر سال كه 99 مادرش و آموخت
.برد دنيا دور مسافرت به را پسرش كه بود
زيرا ميكردند صحبت انگليسي زبان به والدينش
انگليسي زن با بورخس ، فرانسيسكو كلنل پدربزرگپدريش ،
ازدواج هسلام فرانسيس نام به شاير استانفورد از تباري
تولد از قبل سال 1874 در بورخس كلنل گرچه.بود كرده
بزرگش مادر بود ، شده كشته و گرفته قرار گلوله هدف خورخه
روزهاي از داستانهايي جورجي ، كوچك ، بورخس براي هميشه
شده متوجه خورخه.ميكرد نقل گذشته لشكركشيهاي پرهيجان
ديسيپلين در ريشه مادربزرگش انگليسي خشك طبعي شوخ كه بود
انگليسي مجلات برايش هميشه بزرگ مادر.دارد بزرگ پدر خشك
بهقدري خانه اهل كه كرد اظهار بورخس بعدها و ميخواند
و انگليسي نميدانست مدتها تا حتي او كه بودند دوزبانه
كوچكترش ، خواهرهستند جداگانهاي زبان دو اسپانيايي
واقعي دوست تنها داشت ، سني تفاوت او با دوسال كه نورا ،
خود براي خيالي همبازيهاي آنها.بود كودكيش دوران
ودر ميكردند بازي داستانهارا صحنههاي و ميساختند
ميتوان مظهريكه دو باغ ، و كتابخانه هزارتوي در ذهن
پرسه يافت ، بورخس نوشتههاي در بينهايت را تجسمشان
در تابستانيشان خانه به آنها تابستانها ، .ميزدند
پالرمو مجاورت در شهري آندروگ.ميكردند مكان نقل آندروگ
كه اروپايياش محيط در ميتوانستند ثروتمندان كه بود
باغهاي و انگليسي سبك به مدارس تنيس ، زمينهاي
را آن اوكاليپتوس درختان فراگير بوي با مارپيچياش
جوان جورجي.كنند كاملي استراحت ميداد ، جلوه اروپاييتر
بيشماري ساعتهاي و داشت فراواني علاقه نيز باغوحش به
ببرهاچشم موردعلاقهاش ، حيوان خصوصا حيوانات ، به را
داشتم عادت":گفت عمر اواخر در كه طوري به ميدوخت
گام و بايستم ببرها قفس كنار در متمادي ساعتهاي
طبيعي زيبايي من.كنم تماشا جلو و عقب به را برداشتنشان
و داشتم دوست را طلاييشان و سفيد راه راه پوست و آنها
مانده ، باقي برايم كه رنگي تنها هستم نابينا كه اكنون
".زرد رنگ است ، ببرها رنگ دقيقا
ميشد ، اعمال كوچك جورجي بر كه تنبيهي تنها واقع در
اما.بود علاقهاش مورد ببرهاي تماشاي از كردنش محروم
تابستانها استراحت و داشت خواهرش با كه بازيهايي عليرغم
تنهايي كهاحساس ميكرد اظهار اغلب بورخس آندروگ ، در
.است شده بزرگ بيگانه تبعه يك مثل حدودي تا و ميكرده
زندگي پالرمو در كه متوسطي طبقه كودكان بقيه مثل درست
تمايل كه بود نزديكبيني و كتابخوان پسر او ميكردند ،
پسرهاي تمام مثل معذالك.كند پنهان خانه در را خود داشت
فرد را خود تصوراتش در او ديگر ، جاهاي در سالش و همسن
در كه شاعري با او.ميپنداشت محلشان دورنماي در فعالي
.كرد برقرار دوستي ارتباط بود ، شان همسايگي
جاهل مظهر بيشتر كه بود پروايي بي مرد اواريستوكاريگو
براي و ميرفت شمار به آرژانتين تمدن در احساساتي مابان
پس خورخه كه هنگامي بعدها.بود بت مانند ما رويايي جوان
بازگشت ، آيرس بوئنوس به اروپا ، در سال هفت ازگذراندن
با حومهاي در داشتم اعتقاد سالها":كه كرد اعتراف
اما شدهام بزرگ آشكار غروبهاي و خطرناك خيابانهاي
و نيزهاي هاي نرده پشت باغ ، دريك من كه است اين حقيقت
".شدم بزرگ انگليسي كتابهاي بينهايت با كتابخانهاي در
نوشت شاعر كاريگوي به راجع كوچكي كتاب او بعد سال چندين
در كه خورخهاي كه داد آشتي حقيقت اين با را خود آن در و
بلكه نبود جاهل و جوان خورخه ميكرد ، زندگي خيابانها آن
به راجع استعارههاييكه وجود ، اين با.بود عاقل خورخه
در است ، برده كار به كتاب آن در ولگردها و چاقوكشها
.كرد پيدا ظهور ادبياش حرفه سراسر
نوشتههايش اولين و كرد نوشتن به شروع سالگي در 16 خورخه
.بود گرفته الهام سروانتس از كه بود تخيلي داستانهاي
نوشته "خوشبخت شاهزاده" كتاب داشت سال فقط19 كه هنگامي
روزنامه در كه كرد ترجمه اسپانيايي به را اسكاروايلد
به ترجمه اين كه آنجايي از ولي رسيد چاپ به "پس ال"محلي
بودند باور اين بر همگان بود ، شده امضا لوئيس خورخه نام
به مسافرت از پس او.است داده انجام را كار اين پدرش كه
راجع اشعاري نوشتن به مبادرت جنوبي ، آمريكاي علفزارهاي
كنار را آن سرعت به اما كرد جنوبي آمريكاي كابوهاي به
گذاشت جاي بر وي بر تاثيري چنان علفزارها آن ولي گذاشت
داستانهايش از بسياري در بعدها كه استعارههايي كه
سال 1908 در.بود شده گرفته الهام آنجا از كرده ، استفاده
آنارشيستي ، عقايد داشتن با پدرش زيرا رفت مدرسه به بورخس
در حضور از پس ولي بود كرده منع مدرسه در حضور از را او
و نگرفت ياد چيزي آرژانتيني وطنپرستي جز او نيز ، مدرسه
دانشآموزان ديگر شخصيت بياخلاقي و بيخردي از حتي
تحصيلي برتري عليرغم كه شد باعث مسائل همين و شد مايوس
اين از سال 1914 در.شود متنفر مدرسه از ديگران ، به نسبت
خلاص باشد آرژانتيني وطنپرست پهلوان يك دروغ به فقط كه
از كه پدرش.كرد بنيادي تغييري زندگيش موقع همان از و شد
اثاثيه و اسباب بود ، شده بازنشستگي به مجبور بينايي ضعف
مكان نقل اروپا به خانوادهاش همراه به و جمع را خانه
در را هفتهاي چند جنوا ، در شدن ساكن از قبل آنها.كرد
او و رفتند مدرسه به فرزندانش جنوا در.كردند سپري پاريس
و شد شروع جنگ كرداما مراجعه سوئيسي چشمپزشك به
بورخس فرزندان.گرديد تغيير دستخوش آنها زندگي لزوما
دبيرستان به سال چهار آن طي در و ماندند جنوا در چهارسال
كه گرفتند ياد فرانسه و آلماني لاتين ، زبانهاي و رفته
.كرد پيدا تبحر برادرش از بهتر نورا زمينه ، اين در
از بهتري تواناييهاي آنجا دانشآموزان خوشبختانه
خورخه با بيشترشان و داشتند آيرس بوئنوس دانشآموزان
حقيقت در.كردند برقرار صميمانهاي دوستي ارتباط لوئيس
رابيشتر او پدر ، كه شد باعث خورخه سالهاي و همسن وجود
.كند ترغيب فرانسه فراگيري به
اولين فرهيخته ، و هلندي دوستان داشتن با كالوين ، كالج در
با اوشد آشكار بورخس در سمبوليست ادبيات ذوق رگههاي
لابهلاي از مالارمه و رمبو ورلن ، آثار دقيق مطالعه
كشف جهان درباره را جديدي كاملا شيوه انتزاعي ، ادبيات
مطالب زيرا بود جديدش دنياي از وجه يك فقط اين كرداما
بررسي با.آموخت فلاسفه و نويسندگان مورد در نيز بسياري
اغلب ، اينكه آن و دريافت را مهمي نكته زندگيكارليل ،
در كه سالي چهار.است آن نوشتن جالبي به كتاب يك طرح خلق
زيرا بود ثمربخش و سازنده بسيار خورخه براي بودند ، جنوا
.بودند كشف منتظر كه شود جديدي عقايد آبستن وي كه شد باعث
و داشتند ، ايتاليا شمال به سفري خانواده ، جنگ ، خلال در
در كه جنوبي آمريكاي كابوهاي اشعار كه بود جا همان از
.ماند بورخس خاطر در وضوح به شد اجرا تئاترورونا آمفي
عزيزي پروانه:ترجمه /اينترنت:منبع
دارد ادامه
روزنامهنگار ايرانزاد ، پرويز يادمان
خنده پرسشو و سلام
روز هر.. ومترجم
هم روبهروي دريچه دو چون ما
هم مگوي بگو هر ز آگاه
خنده و پرسش و سلام روز هر
آينده روز قرار روز هر
خستهست گرفتهو من دل اكنون
بستهست دريچهها از يكي زيرا
جادوكرد ماه نه مهرفسون ، نه
!كرد او كرد چه هر كه سفر به نفرين
با نه را ايرانزاد پرويز غريبانه هجرت از روز چهلمين
به گرچه.ميآورم تاب ناباوري و حسرت با كه اشك قطرههاي
مرگ ، كه دريافتهام سنگين سوگهاي و گران تجربههاي
يا بودن بيدغدغه او اكنون.است گريزناپذير واقعيتي
جهان اعتناي فراز بر مرگ ، باور از بيگزند نبودن ،
!است ايستاده
او نگاه.ميآميزد هم به ذهنم در حال و او ، گذشته رفتن با
به مهرآميز لبخندي با زمانه ، مكر و گزند از كنار بر
با ميشنوم ، را صدايش طنيناست شده دوخته فراسوها
بزرگ.ميزند موج جانش در پيوسته كه طنز از دستمايهاي
از و بود تافته هم به را هستياش پود و تار بزرگي و بود
ميانگاشت خوار را بزرگي كه اين او ، در بزرگي نشانههاي
خوش دل بود ، او دغدغه بزرگترين كه برابري ، باانديشه و
پنهان طيب و طنز پس در را اندوهش اواخر ، اين در.ميداشت
يا دير و است كوتاه سفر عمر كه ميدانست گويي.ميكرد
به مرگ ، او ديدگاه از گرچه.گويد ترك را صحنه بايد زود
كه زيست چنان بود ، چه هر.ميرسد راه از ديگر تولدي هيئت
من ، ذهن در رنگارنگ خاطرههاي انبوه با همراه يادش
خواهد باقي بكشم ، دوش بر را باربودن كه آنگاه تا همواره
.ماند
ميشناختند قدر را او ايرانزاد بودن در كه كساني همه
.نشستهاند غم به او سوگ در امروز
را واژگان راز.ميدانست نكتهها ;داشت فرزانگيها
قلندري همه با.است فرارفتن بودن كه ميدانستميشناخت
هشدار بهنگام خاكساريها ، وارستگيها ، همه با داشت ، كه
در او سلاح كاريترين طنز ، و داشت دادن هشدار دلميداد
.بود پلشتيها با نبرد
اتاق در اطلاعات روزنامه در سال 1343 در بار نخستين
;ديدمش "ژورنال تهران" زبان انگليسي روزنامه تحريريه
ترجمه تدارك در و ميزد ورق را قطوري انگليسي ديكشنري
سالها ، خاكستر پس از هنوز.بود بوخوالد آرت از اثري
نافذ و ژرف;دارم ياد به را نشاطش با و آرام سيماي
.ميزد حرف طنزآميزي لحن با و مينگريست
به آذريش لهجه ته و بود برخاسته تبريز اميرخيز محله از
ميگفت خودش كه طور آن.ميبخشيد تشخص نمكينش گفتار
پرشورش ، طبع و كنجكاو روح اما شود ، معلم بود ابتداقرار
"امروز صبح"چاپخانه در مدتي.بود كشانده تهران به را او
در زودي به اما ;ميكرد كار بود ، "الموتي" به متعلق كه
تسلط آن در كه فني كارهاي ضمن و آمد اطلاعات روزنامه
و ذوق به توجه با و آورد روي نوشتن به داشت ، خاصي
وبه بگيرد ياد را انگليسي زبان توانست غريبش ، استعداد
خارجي سرويس در (اطلاعات سردبيروقت)تاراجي منصور كمك
.رفت پيش بخش اين دبيري تا و كرد كار به شروع روزنامه
آن در كه ميدانند فن اهل و بود حوادث بخش دبير هم مدتي
و خبري پوشش حيث از اطلاعات ، روزنامه حوادث صفحه زمان ،
و جذاب بسيار موضوع ، پرداخت و گزيني سوژه شيوههاي
كار به جديت با كه بود دوران همين در درست.بود خواندني
ترجمه در ويژه به او سليس و روان نثر.آورد روي ترجمه
طنزهاي در.بود توجه درخور و چشمگير بوخوالد آرت آثار
زمينه اين در او نوشتههاي و داشت دستي نيز اجتماعي
او در سرشتي طور به كه بود ويژهاي نگاه و ذهن نمايانگر
هيئت به او رفتار و گفتار در عمر پايان تا و زد مي موج
و كلامها تكيه.داشت بازتاب جوابي حاضر و شوخطبعي
از يك هر هدايت ، صادق شيوه بهمينشست دل به او تعابير
را كار يكنواخت فضاي و ميكرد صدا خاص لقبي با را دوستان
.ميبخشيد نشاط خود شوخطبعيهاي با
"است زندگي آغاز مرگ ، "غريب عبارت او كلامهاي تكيه بين در
تعبير اين با نبود معلوم و مينمود عجيب و آميز راز سخت
اين او مرگ با اكنونميبخشيد وحدت شوريدگي كدام به
مرگ در او راستي به كه ميماند بيجواب هميشه براي پرسش
بگويد؟ ميخواست چه مرگ با تعبيري به و ميديد چه
جمع در داشت ، كه خونگرمي سرشت رغم به ايرانزاد ،
و آرام نگاه پس از كه لحظهها بسيار چه اما ميدرخشيد ،
پشت پس در گرچه كه اندوهي.بود نمايان ژرف اندوهي نافذش ،
مخفي نزديكش دوستان نگاه از اما ميماند ، پنهان طنزهايش
سرنوشتي اين و مرد تنها و زيست تنها ايرانزاد.نميماند
.بود زده رقم او براي تقدير كه بود
زير" نام با داشت ستوني دور چندان نه زماني ميآيد يادم
دوستداران و ميشد چاپ پنجشنبه شبهاي كه "كبود آسمان
.داشت فراواني
در ايرانزاد همشهري ، روزنامه انتشار با انقلاب از پس
.كرد كار به شروع روزنامه اين تحريريه اعضاي نخستين شمار
ترجمههاي نيز و "گشتوگذار"ستون در او كوتاه خبرهاي
و نكتهيابيها از حكايت همچنان "هفتم روز" در سليسش
.داشت او نكتهسنجيهاي
انگار.ميداد دست گفتوگويي و ديدار كمتر اواخر ، اين در
فرصت ، درهر همه ، اين با.ميداشت خوشتر را تنهايي و خلوت
مهر دادني ، تكان سر يا لبخند ، و اشاره با پنجره ، پس از
"اميد م" معروف شعر ياد به مرامينماياند را خود ودوستي
پا بود ، او هماره دلمشغولي كه مرگ سرانجام ، :ميانداخت
قاموس در مرگ گرچه.برد خود با را او و نهاد ميان در
زادني دوباره را مرگنبود "نابودن" مصداق او انديشگي
.ديگر نوع از زيستي سرآغاز ;ميدانست
كه او و است برخاسته ميان از نبود ، و بود هياهوي اكنون
يادها سرزمين به ميدانست ، سكه يك روي دو را مرگ و زندگي
به ميتوان سرفرصت از و درستي به اكنوناست كوچيده
را تاريخ كه ميگويند راست.نشست او پربار زندگي بازنگري
برخاسته ميان از نيست و هست غوغاي كه مينويسند زماني
.باشد
لنگرودي رحيميان مسعود
|