زنده استاد از اثري انتشار انگيزه به
بيبديل ، نوازنده بيگجهخاني
غلامحسين ياد
زمان دور داشتي بازگشتي روزي كاش تار
گمشده فرهنگ و كمرنگ اصالت
زنده استاد از اثري انتشار انگيزه به
بيبديل ، نوازنده غلامحسينبيگجهخاني ياد
زمان داشتيدور بازگشتي روزي كاش تار
بايد را خاني بيگجه غلامحسين ياد زنده استاد :درآمد
و شيوه با كه نهاد نام آذربايجان خطه تارنوازان سرآمد
تار مكتب از ظريف و دقيق تلفيقي توانست خود خاص اسلوب
استوانههاي از بايد را وي كه مكتبي دهد ، دست به تبريز
جواب جز ، استادنامي اين از.آورد حساب به آن اصلي
در اثري كمتر "بيداد" نوار در شجريان استاد همايون آواز
را وي از قطعاتي آزادنيز داود چه اگر.است موجود بازار
.كرد نوازي دوباره
سالهاي در كه استاد رديفنوازي از مجموعهاي از اما
يا و نيست خبري نواخت را آنها تبريز راديو در عمر پاياني
پراكنده نواختههاي.است شده حبس مجموعه اين در اينكه
آرشيو عاشقان بند و قيد در نيز دوستان منازل در استاد
ماهور انتشارات همت به و تازگي به اما.است آمده گرفتار
محمود استاد تار همراهي به ياد زنده استاد اين از قطعاتي
با.است شده نشر بازار روانه دي سي و كاست صورت به فرنام
مكتب تار شاخص چهره اين نواختههاي گنجينه اينكه به اميد
;گيرد قرار علاقهمندان تمامي اختيار در روزي تبريز
شيوه و زندگي به كه را فردي اصغر آقاي از نوشتهاي
گراميان شما ديده به تلخيص با ميپردازد ، استاد تارنوازي
.مينشانيم
هنري گروه
"قرهچيلر" نام به كوچهاي تبريز "سنجران"قديم محله در
"تارزنلر" نام به (باريك كوچه) دربندي كوچه اين در و
.است مشتهر نام همين به مردم افواه در نيز تاكنون كه بود
خاندانيپر تبريز "لر تارزن" دربند در
و خاني رغم به كه بود "خان بيگجه" ايل به منتسب نبوغ
و خانانه زدني ساز اما ميزدند ، هم ساز ايل ، رياست
وسع ، نسبت به شهر باغات گلگشت هنگام تبريز رندان.جانانه
.ميكردند همراه خود با را دستهاي يا كسي "تارزنلر" از
مزد و ميبردند ساززننده دسته محله اين از عروسيها براي
التذاذ توان را كس هر كه نبود ارزان چندان آنها از برخي
نجبا و اشراف مجالس به يا آنهاباشد آنها آواز و ساز از
كه "ستارخان" مجلس به خودشان دل براي يا ميرفتند ،
اين.بنوازند هوش و گوش را سردار و بزنند منت و بيمزد
نشين تبريز وليعهدهاي كه بودند بيگجهخانيها دسته
و راميداشتند آنها ساززدن تاوان اداي توان قاجاري ،
مظفرالدين كه بودند شازدهها و وليعهدها مخصوص معلم گاه
و داشت مخصوص روضهخوان فقط و بود استثنا آنها از ميرزا
بود اقبالالسلطان ابوالحسنخان معلم "جناب ملاكريم" او
ميرزا علي محمد اندروني روضهخوان نيز ابوالحسنخان و
.(شاهبعدي محمدعلي)
يا تارزن يا اكثرا "آقا بيگجهخان" خاندان همه
حسين اوستا عائله ، اين تارزن بزرگترين.بودند كمانچهكش
آقا جواد مانند نهنگي شاگرد كه بود خاني بيگجه قليخان
غلامحسين آقا پسرش او ديگر شاگرد و كرد تربيت اردوبادي
را غلامحسين قليخان ، حسين آقا.بود بيگجهخاني
را تصنيفها اجراي و ميبرد عروسيها به سالگياش در 9
سالگي در 11 را نابغه پسر پدر ، اين اماميسپرد او به
ساز نواختنچند در كه عمويش درگذشت ، و گذاشت يتيم
ديگرش ، برادرزادههاي و پسران تربيت ضمن بود ، استاد متنوع
آقاغلامحسين.شد عهدهدار نيز را آقاغلامحسين تربيت
عمو درگذشت از پس را تار مانده باقي ظرايف بيگجهخاني ،
استاد اوفراگرفت آذر زابلي قليخان رضا محضر در
كه خاصي سياق و سبك با و بود شده موسيقي در بلامنازعي
شيوهاي و خانداني زنهاي ساز بوي و رنگ از آميزهاي
اينكه تا.ميكرد غوغا تار در بود ، نفس به منحصر
نساخت تهران را (آذر اقبال) السلطان اقبال خان ابوالحسن
كه اقبال جناب.سرزد بر تبريز به دوباره بازگشت آهنگ و
عبدالله ميرزا و درويشخان و قلي حسين آقا تار تهران در
شهنازي خان اكبر علي حاجي و شهنازي خان عبدالحسين و
را اوميماند "بيتاري" نبايد تبريز در بود ، خوانده
دقايق و ورموز شيوهها با سازش كه ميبايست زني ساز
جواب بداند ، را او فرود و فراز گاه ;بخواند خوب او آواز
بلبلي تحريرهاي ;راند اقبالالسلطاني معجزات خور در آواز
گوشههاي ;آفريند باز تار در را او چكشي زنگلههاي و
كند سازي بود ، آذر اقبال سينه در همين كه را ناشناختهاي
اقبال.بود نشنيده تهران در هرگز "آقا" كه بنوازد تاري و
درگذشت خبر و ميگيرد را برادرش و قليخان حسين سراغ آذر
رضاقليخان سراغ ناگزير.ميدهند او به را برادر دو آن
آن و گرفته ماه و سال گرد را او پنجه كه ميبيند و رفته
"زابلي" او از.ميخارد خاك ديگر "خنيافرين" سرانگشتان
او و بكاود ، دير و دور ياد كه ميخواهد (گاه سه در)
بزرگ خان به نوين نويدي و مينوازد را زابلاش واپسين
يادگار بيگجهخاني قليخان حسين آقا از جواني:ميدهد
آوردنش به امر اقبالالسلطان آقاي.ميكند كربلا كه آمده
مجالس به غلامحسين آقا با كه فرنام محمود حاجي.ميدهد
پريان ، مهبط بارگاه به را خاني بيگجه غلامحسين ميرفته ،
خانه اقبالالسلطان قبل دور در.ميبرد "اهراب" در آسمان
بام از مبارك ماه سحرگاه هر كه داشت تبريز "ششگلان" در
و ميكشانيد فرو تبريز فرش به را عرش فرشتگان خانهاش
روزگار آن در كه - "پنجگاه راست" در نيازش و راز چهچهه
و شنوده تبريز چارسوي در -ميشد گفته خواني مركب به
ششگلان به سحر از پيش تبريز مردم باز اما ميشد ، نيوشيده
.ميشدند سرازير
دوست به مناجاتش گلبانگ كه ايامي ياد
ششگلان كوي طرف اين از برميشد شب نيم
عرش به برميشد اقبال چهچه پلهپله
افرشتگان روند بالا فشان پر گفتي راست
دست به نميآيد روحاني لذات آن ديگر
زمان دور داشتي بازگشتي روزي كاش
(ص 224223 ج 2 شهريار ديوان كليات)
ساله ، بيگجهخاني 20 غلامحسين شمسي سال 1317 در باري
خداوندگار جمال زيارت به لرزان پايي و دست با و بيقرار
كفشهايمرا حياط درگاه در " كه ميگفتميرود كار نغمه
حياط به را ما آقا خادم.شدم وارد او به پابرهنه و كندم
با آقا تا نشستيم ميزي دور باغچه درشد رهنمون اندرون
حاجي از.شديم شرفياب را پيركبير و آمدند سلطاني وقاري
!بزن رهابي يك:گفت و كرد من به رو بودور؟:پرسيد محمود
.برخاست آقا خنيايي حنجره از جادويي نوايي ناگاه و زدم
مجلس آخر تا.مردانه صدايي.بود آمده ذوق سر بر آقا
نيز او و زدم بگويم چيزي بيآنكه و بود آمده بند زبانم
كه راند زبان بر اشاراتي بيوقفه و خواند و نشكست را دلم
دست و شادان شامگاهانچنان را اين و بزن چنين را آن
صبح تا و آمدم خانه به زنان بشكن و خوان ترنكه و افشان
او پيشگاه در گاه.بنشانم هم بر پلك بيآنكه و زدم ساز
زادياش خانه به كه اين از گاه و را ميديدمخود خرد
".ببين و بيا كه ميورزيدم غروري بودم شده پذيرفته
.ساخت را خاني بيگجه تمام نيمه جانبه آذر اقبال روز آن از
در ايران آواز بلامنازع استاد عمر آخر تا بيگجهخاني
كه نشد شنيده چندان آن از پس گويا و ماند او ركاب ملازمت
به سفري از بازگشت در روزي.بخواند آواز ديگري تار با
من به غلامحسين ساز جز كسي ساز نه ، ":بود گفته فرنام
".نميچسبد
هرچه باقي و كرد ضبط آذر اقبال با صفحه چند غلامحسين آقا
اقبال آواز با مهمانيها در كه است ريلي نوارهاي مانده
.است شده ضبط هوي و هاي با كردهو اجرا
تار البته داشت ، ي"جعفر" تار بيگجهخاني غلامحسين استاد
كه باد ياد.ميكاشت شاهكار ميافتاد دستش به كه هم مشقي
و ملي شاعر بزرگ ، سراي قصيده دعوت به را بيگجهخاني روزي
و مشايعت تهران تا ،"آذر جواد" مرحوم آزاده ترانهسراي
را او تهران سالهاي آن جوان ساززنهايميكردم ملازمت
بيبديل نواساز تاري ، مهماني يك امادر.نميشناختند
و دست و بود استاد سر پشت ،"لطفي محمدرضا" ما ، روزگار
.مينگريست شوق و ذوق و حيرت از و ميپاييد را پنجهاش
را تار او.بود همورا همين كه بود ديگر خاصيتي را او تار
خشونت به و نميكرد گم را نرمي ميزد ، كه سرعت به
.كرد دعوا تار با نبايد كه استاد خود قول به و نميگراييد
به ديگر مضراب ، دانههاي الماس مينواخت كه هم نرم
به غلامحسين آقا":شهريار شادروان قول به و نميآمد شمار
چه ، ميسازد ، سرازير را نتها آبشار و ميكشد آرشه تار
".ميكشي خط آرشه با ولي بچيني ، نقطه مجبوري مضراب با
قطعات او از.بود آهنگساز بيگجهخاني غلامحسين زندهياد
تاكنون آنچه با متفاوتي كاملا و شيرين فوقالعاده ضربي
جور را گريلي كه آيدم ياد مثلا.بازماند شنيدهايم
در ساخته خود مضراب چهار يك بندش پشت و مينواخت ديگري
ميگذاشت قطعاتش بر نامي نه اما.ميكرد اجرا گريلي همان
قيد به امر كه حاجتي نه و بنويسد كه داشت نتي نه طبعا و
.كند كتابش و
ساز مدتها و نشد داده ناچيزش حقوق مدتها...انقلاب از پس
چامهساز ، زندهياد استاد همت به تا نزد و نزد و نزد
با مجلسي در و شد برده تهران به بيگجهخاني آذر ، جواد
اگر كار اين.شد منتشر و ضبط و زد همايوني شجريان آقاي
عايدي ناچيز ، ديناري و درهم جز بيگجهخاني خود براي
هم آنها كه بود تهران ذوق اصحاب نصيب كار خير نداشت
كه فهميدند بسياري هم تبريز در.شناختند را بيگجهخاني
به تبريز راديوميخورد سرگيجه پديدهاي شهرشان در
حرام را بازنشستگي حقوق پيرمرد كه حال تا ، افتاد صرافت
رايگان به را پيرمرد داشتههاي آنها چرا ميكند ، خور
نواخت را دستگاهها ضربي ، همراه به پيرمرد ، .نكنند تخليه
او مهارت را قضا كه چهارگاه ، -دستگاه واپسين اجراي در و
-مينواخت اعجب را چهارگاه و بينظيرتر هم دستگاه همين در
نوارها همان آن ، از بعد.شد خانهنشين و افتاد دردمند
.نيامد باز گنجينه آن طالع از خبر را كسي !شد گم هم
زندان در اما است ، فراوان بيگجهخاني آثار از نوار البته
مزمن مرض محال ، فرض به روزي اگر كه شهر آرشيوداران
چه ميآيد ، فراهم ارزشمند مجموعهاي يابد شفا آرشيويسم
.است شده ضبط استاد آثار تمام
در او ممارست بيگجهخاني تارنوازي كار اسباب از يكي
آذربايجاني رقصيهاي و تصنيفها ضربيها ، رنگها ، اجراي
شتاب و پنجه تحرك سرعت.راست او همين موهبت اين كه بود
.است آذربايجان موسيقي منحصربه خواص از يكي مضراب دراب
كه نيز تبريز موسيقي ربابي شيريني باشكوه غم غنايي ، حزن
اين از ميگردد افزوده ضربها ريز تندي اين به
با نبايد را اين.برميخيزد بيگجهخاني هنگامهساز
پيچشهاي و ريتم تندي گرچهكرد مشتبه قفقازي موسيقي
با مجاورت يادگار و تاثير اغاني ، و الحان سريع و مستانه
اما ;است چركسها و آوارها ، لزگيها مانند قفقازي اقوام
آذربايجان جمهوري در كه باآنچه تبريز مكتب موسيقي
.است طبيعي تفاوتهاي داراي ميشود نواخته امروز
بود ، يگانه نيز فرنام مرحوم دايره بيگجهخاني كار در اما
.بيبيگجهخاني نيز او و نميشد تصور او بي بيگجهخاني
مرافعه و احتجاج در همديگر با همواره بيگجهخاني و فرنام
قطعه و آوازي قطعه بر هميشه دعوايشان.بودند سر پيرانه
فرنام ميشد ، شروع غيرضربي قطعهاي اجراي تا.بود ضربي
مرتب و نداشت كردن تحمل و نشستن تاب مضراب ، چهار بيقرار
يعني كه ميداد نشان را خود انگشت چهار بيگجهخاني به
را "قاوال" بود كه هم ساله نود فرنام ، !مضراب چهار
را بيگجهخاني و ماند زنده باز فرنام و.ميكوبيد مردانه
.بود مرده عجيب پيرمرد فروردين سحرگاه 24 درسپرد خاك به
جانب به مضرابگير راستش دست.مينواخت تار هنوز [گويي]
.بود عجيب.برگرفته تار دستك گويي چپش دست و برگشته سينه
...پيرناكام تارزن مجسمه
گمشده فرهنگ و كمرنگ اصالت
ميزديم قدم خيابانها در وقتي سالهاي67 ، 66 حدود
و افتخار باعث امر اين و داشتند دست در تار سه بسياري
بعداز كه بود ، موسيقي هنر مخصوصا هنري متوليان سربلندي
تاريخي حكم بعداز و سطحي موسيق از رهايي و انقلاب پيروزي
و اصيل موسيقي به رويكردي اينچنين (ره)امامخميني حضرت
.بود گرفته صورت ايران سنتي
و راديو از.بود داغ سال74 حدود تا سنتي موسيقي بازار
گاهي ميشد ، پخش ايراني اصيل سازهاي صداي مرتب تلويزيون
صورت ساز دادن نشان بدون مصاحبهاي نيز نوازندهها با
در خوبي كتابهاي و نوارهابود غنيمت خود كه ميگرفت
ميرزا جوانترها ، و شد بازار روانه سنتي موسيقي زمينه
و درويشخان شيدا ، عارف ، شهنازي ، علياكبرخان عبدالله ،
يكباره به ولي.شناختند را قديم اساتيد ديگر و صبا
جمع فنر و شد عوض ارشاد وزارت حتي و سيما و صدا سياست
نوازنده گوشهاي هر از.كردند رها را تقليدي موسيقي شده
درست آمد ، صحنه روي لوسآنجلسي تركيب با خوانندهاي و
مسئله اين اوايل.قبل روز از بيشتر روز هر و قديم مثل
دلگيري باعث فقط نگذاشت ، تاثير اصيل سازهاي روي زياد
سنتي سازهاي به ويروس اين حالا ولي شد ، سنتي خوانندههاي
و تبليغ كه فرهنگي رسانههاي بر وعلاوه شده منتقل نيز
موسيقي آموزشگاههاي ميشوند باعث را مبتذل موسيقي تقويت
تقليد كوره ودر ميآورند فراهم هيزم روند دراين نيز
.ميكنند
موسيقي رشته در ميبايست قانون طبق آموزشگاهها مديران
معتبر دانشگاههاي فارغالتحصيل اكثرا و تحصيلات داراي
براي متاسفانه.باشند ايراني اصيل ساز يك به گرايش با
سازهاي وارد تازه و كمتجربه مربيان از بيشتر سوددهي
جاي به ميكنند ، استفاده..و پركاشن گيتار ، مثل خارجي
جاز ، فرهنگ اشاعه به مملكت اين اصيل موسيقي اشاعه و حفظ
به سختي ضربه روند اين با طبعاميپردازند..و پاپ
موسيقي از دهه چند گذشته مثل ميشودو وارد سنتي موسيقي
و سالهاي54 مثل دوباره تا شد ، خواهيم جدا ايراني اصيل
كمرنگ اصالت و شوند تشكيل شيدا و عارف مثل گروههايي 57
.كنند احيا دوباره را موسيقي شده
سهتار مدرس - طريقت علي
|