بيان آزادي و فساد
جامعه راهحلهاي و اجتماعي مسائل
(آخر بخش)شناختي
بيان آزادي و فساد
و انديشمندان از بسياري دلمشغولي مهمترين شايد:اشاره
در دادگستر سازوكاري ايجاد تاريخ ، طول در انديشه بزرگان
بوده همگاني عرصه در آن نفوذ اندازه از كاستن و حاكميت
بر مدرن دوران در كه "قانوني دولت" مفهوم اينرو از.است
شكل بودن پذير نقد و مردمي خواستههاي به پاسخگويي پايه
.بپروراند خود در را گفته پيش دغدغههاي ميتواند گرفته ،
انديشه و بيان آزادي سازي محدود هرگونه قانوني دولت در
به و بود خواهد غرض نقض واقع در و اساسي قانون به تجاوز
با نويسنده ميآيد ، پي از كه مطلبي در.ميانجامد فساد
آن ، به نسبت حاكميت آسيبپذيري و فساد مفهوم به اشاره
از را دولت بودن ناپذير نقد و انديشه بيان ، آزادي نبود
.ميخوانيم هم با.ميداند آن پيامدهاي
نيست ، اجتماعي پديده يك عنوان به فساد از صحبت اينجا در
.است دين و فلسفه و اخلاق علم عرصه سخن ، اين جاي زيرا
سياسي و اداري حاكميت فساد مقاله ، اين در فساد از منظور
و عوامل فساد ، تعريف به بررسي ، اين چارچوب در ما ، است
ما ، كوشش و پرداخت نخواهيم آن به مربوط آمارهاي و تاثيرها
محدود و فساد با مبارزه در بيان آزادي نقش به محدود
.است آن كردن
توازن عامل ايجاد جز مسلط ، و نيرومند حاكميت يك برابر در
گريزي گروهها ، و افراد آزادي و اساسي حقوق صيانت براي
قانون در قانوني تضمينهاي تدارك با كار اين.ندارد وجود
آن كارگزاران و حاكميت مهار ضامن كه ميشود انجام اساسي
بيان و عقيده آزادي تضمينها ، اين مهمترين و نخستين.است
.است نوشتار و گفتار در
حاكميت كاركرد اختلال از نمودي همچون فساد -1
دشمن يك فقط ملت كه نوشت سال 1793 در فرانسوي ژاس سن
.است حكومت آن و دارد خطرناك
اغراق حاوي ژاس سن به منسوب جمله اين كه ميرسد نظر به
دشمنان بزرگترين از نيز ناداني و فقر و است فراوان
آيا اما.آسايشاند و پيشرفت رهاييو خواهان ملتهاي
و فقر و چيرگي و انحراف علت به جهان حكومتهاي از برخي
و فقر گرداب سوي به را خود ملتهاي آزاديها ، فقدان
نميبرند؟ پيش ناداني
انتخاب را آنان ما كه حاكماني چگونه:بگويد معترضي شايد
نيروهاي از تا بخشيدهايم مشروعيت آنان به و كردهايم
مردم ميان در عدالت تحقق و قانون سلطه تحميل براي عمومي
باشند؟ ما خوني دشمنان كنند ، استفاده
اغلب رويكرد و قدرت و حاكميت ميان محكم پيوند در پاسخ ،
.است مفهوم دو اين ميان خلط در حكومتها متوليان
قهري اين اما بود خواهد و بوده قهرآميز نظامي دولت ، آري ،
عقلانيت سوي به را شوندگان حكومت است ، قرار كه است
كرامت حافظ اخلاقيت سوي به و مشاركت و برابري در متبلور
.(هگل) كند هدايت انسان
سلطه بايد است تنظيم و نظام كه آنجا از (State)دولت
با و كند اجرا را تصميمهايش تا باشد داشته آمرانهاي
اجبار ، و مشروعيت پيوسته هم به مفهوم دو از استفاده
.سازد آن به ملتزم را شهروندان
سر قانون اجراي از جامعه افراد فردياز هر كه صورتي در
ازقانون ، تبعيت به نافرمانان اجبار براي حاكميت زند باز
نخستين كه اينجاست در.ميكند استفاده عمومي نيروي از
:ميآيد پيش انحراف امكان و اشتباه نقاط
حكومتي رفتار همسازي يا قانوني اوامر صدور شيوه در ;نخست
و حاكميت قهر از استفاده در اغراق ;دوم.فردي رفتار با
.مواقع اغلب در شهروندان اجبار
فردي مصالح و عمومي مصلحت ميان ;مشروعيت
هست چه آن از كمتر را قدرت سر بر كشمكش ميكوشند برخي
خدمت راه در هماوردي عنوان به صرفا را آن و دهند نشان
عرصه رقيبان.است اين جز حقيقت اما.كنند قلمداد عموم به
گرفتن معناي به مسئوليت به دستيابي كه ميدانند حاكميت
تابع استثنا بدون مردم همه كه است تصميمگيري اهرمهاي
تصميمگيري اهرمهاي به دستيابي همان اين.بود خواهند آن
مشروعيت نام به آن تحميل سپس و آن به بخشيدن مشروعيت و
.است لزوم صورت در قدرت يا
و سخت كشمكشي به عموم ، خدمت راه در رقابت بدينسان ،
و جمعيتها و گروهها ميان ويرانگر احيانا و واقعي
آنها از كشور جامعه كه ميشود تبديل طبقاتي و قشرها
اين خصوصي مصالح ميان نبرد كشمكش اين.ميگردد تشكيل
ذاتي منطق حاكميت ، به دستيابي با ميكوشند كه نيروهاست
نتيجه در و كنند حمايت را شخصيشان مصالح و تحميل را خود
واسطه به يا مستقيم بهطور-ميتوانند كه جا آن تا
.ميمانند باقي تصميمگيري جايگاه در -جايگزينها
عمومي قدرت از استفاده حق احتكارمالكيت
انحصاري حق عمومي ، قدرت از استفاده حق كه اين به توجه با
هدف از رفتن فرا به تمايل و اشتباه امكان است ، حكومت
استفاده كه برسيم باور اين به اگر.ميشود بيشتر حاكميت
و مرج و هرج كنترل براي قهرآميز ، حاكميت و عمومي قدرت از
ابهام و تناقض است ، گريزناپذير مدني جامعه در عصيان
هم آن ، يك در قهرآميز حاكميت سان ، بدين.ميشود بيشتر
و نظم حامي چون حاكميت اين.بود خواهد خطر هم و نياز
كار به خشونت چون اما مينمايد ، پذيرفتني است امنيت
مقاومت برابرش در و ميورزند مخالفت آن با ميبرد
.ميكنند
را بودن قانوني و ميكند قانونگذاري خود حاكميت ، لذا
تحميل را تصميمهايش و ميگيرد تصميم خود و ميكند توصيف
توصيف و تصميمگيري سطح در چه انحراف امكان لذا.ميكند
اما دارد ، وجود آن اجباري اجراي سطح در چه و آن قانوني
مهار اين:است معتقد منتسكيو ميشود؟ مهار چگونه حاكميت
است اين بر ازلي گرايش.ميگيرد انجام حاكميت خود توسط
تا مييابد را آمادگي اين يابد ، دست حاكميت به هركس كه
.دارد روا ستم آن كارگيري به در و كند سوءاستفاده قدرت از
تا ميرود پيش ممكن حد آخرين تا حاكم ميگويد ، منتسكيو
.بگيرد را جلويش و شود پيدا كسي كه اين
طرف بني عزيزي يوسف:ترجمه/ النهار:منبع
دارد ادامه
جامعه راهحلهاي و اجتماعي مسائل
(آخر بخش)شناختي
موجود مشكلات نگريستنو تاريخي:تاريخي نگرش -4
براي اساسي نكات ديگر از نديدن ، خلقالساعه را درجامعه
و فعل حاصل مشكلاجتماعي هر.است اجتماعي معضلات حل
در لذا ;است طيزمان ودر جامعه مختلف سطوح در انفعالات
و آهستگي همان به كه داشت بايدتوجه معضلاتاجتماعي حل
همانگونهنيز به ميآيند وجود به معضلات اين كه كندي
غفلت و اصلاحاتصوري به كردن دلخوش.شوند ريشهكن بايد
خود اجتماعي معضل يك به شكلدهنده بنيادين ضرورتهاي از
راه همچون ساده و آسان راهحلهاي.است اجتماعي يكمعضل
گرههاي بر گرهاي خود هيجانانگيز ، و انقلابي چارههاي
عواطف و احساسات است ممكن چند هر و ميافزايند اجتماعي
مساله حل بلاشكراه اما دهند تسكين را جامعه از بخشي
معضل يك تكوين و گيري شكل بر موثر عناصر كشفنيستند
حداقل با توام اجتماعي راهكارهاي تدوين با همراه اجتماعي
آنكه ضمن دارد ، نياز زمان نامطلوببه و پيامدهايمنفي
طي در و فرايندي نيز عواملمشكلزا بر تاثيرگذاري پروژه
اجتماعي معضلات كه داشت خاطر به بايد همواره.است زماني
آنها بروند ، بين از شبه يك تا نيامدهاند بوجود شبه يك
.دارند تاريخيجامعه ساخت در ريشه
مساله هر:اجتماعي مسائل دانستن بشري -انساني -5
پيش و بيش لذا و است جامعه افراد روابط از ناشي اجتماعي
بشري -انساني.است بشري انسانييا صفت واجد چيز هر از
كنش/ذهنيت حاصل را آنها يا اجتماعيو ديدنمسائل
دنبال كهبه ميدارد برآن را ما كردن ، قلمداد انسانها
راه.باشيم اجتماعي مسائل براي بشري-انساني راهحلهاي
حاصل و برميخيزند انساني منبع اولااز انساني حلهاي
و خصوصيات محدوديتها ، ثانيا و تفكراتانسانياند
افراد ويژگيهاي نيز و (كلي بهطور) انسانها تواناييهاي
بشري - انساني همچنين.ميكنند لحاظ را خاص جامعه دريك
ابعادي اصلاحي برنامههاي به اجتماعي مسائل كردن تلقي
پيشفرضهاي با ديگر سوي از و ميدهد بينانهتر واقع
(5).وتلائمدارد نيزسنخيت "شناسي جامعه"انسانشناختي
جامعهاي هر در:برجامعه موثر بنيادين پارامترهاي -6
تاثيرگذاري محل خاصي عوامل تاريخي ، وضعيت از منبعث
بر ميتوان جامعهاي هر ديگر ، در عبارت به.خاصاند
-سياسي شكلگيريجريانات در كه گذاشت انگشت عواملي
اين به.دارند توجه قابل و تاثيريچشمگير..اجتماعي
به ويژه توجهي بايد اجتماعي مسائل حل روند ترتيبدر
مسائل حل پروسه ودر مذكورنمود چگونگيعوامل شرايطو
مدنظر را عوامل اين بر اجتماعي تاثيرگذاري اجتماعي
(6).قرارداد
ارتباط در اجتماعي مساله هر:اجتماعي مسائل ديدن نسبي -7
مطلق از نميتوان و است مطرح خود خاص مكان و زمان با
.گفت سخن زمانها تمام در يا جوامع كليه در اجتماعي مساله
حاصل اجتماعي مساله اساسكه اين بر مرتن اظهار اگر
نظر در "باشد بايد" آنچه با"هست" آنچه اختلافميان
-ارزشي موضوعي "بايد" مساله كه آنجا از (7) شود ، گرفته
و دگرگوني معرض زماندر طي در موضوعات واين است ذهني
.فشرد پاي اجتماعي مسائل بودن نسبي بر بايد پس تحولاند
امروز ميشده تلقي مساله ديروزيك آنچه است ممكن لذا
در آنچه يا و نشود اجتماعيتلقي مساله يك بهعنوان
"ب" جامعه در ميآيد حساب به اجتماعي معضل"الف" جامعه
چارچوب كهبايددر آن نتيجه.باشد داشته ديگري تفسير
به عطف با خاصو تاريخي -زماني مشخص ، شرايط جامعهاي
دادن از و اقدامكرد مسائل حل موجود ، درجهت محدوديتهاي
مسائل حل مدعي و جنبههايند اين فاقد كه تئوريهايي
گوناگوناند شرايط و زمانها ودر مختلف جوامع در گوناگون
اين بر.كرد دوري آنها اعمال و كارگيري به از و اجتناب
طرح برايمسائل حتي كه كلاني طرحهاي كليه به بايد اساس
.بود ظنين حلاند راه مدعي نيز ناشده
اجتماعي مساله يك:ذهني -عيني دوگانه به توجه -8
(هنجارهاي - ارزشها) تغييرذهنيت ناشياز ميتواند
در.باشد جامعه واقعيات عيني تغيير از برآمده ويا جامعه
مقبوليتو ملاكهاي جامعه در فرهنگي تغييرات اول ، حالت
اين از آنچهپيش لذا و كرده عوض را واقعيت پذيرشيك
.ميشود تلقي نامقبول آن از پس است ، بوده مطلوب و مقبول
ملاكهاي وعدمتغيير عيني واقعيت در تغيير دوم ، حالت در
.ميشود اجتماعي معضل يا پيدايشمساله موجب مقبوليت ذهني
غيرماديبدانيم ، مولفهماديو دو داراي را فرهنگ اگر
مساله ميتواند خود ديگر ازجزء جزيي واپسماندگي
حل راه تدوين در رو اين از.باشد شده باعث را اجتماعي
گاه ذهنيتو در تغيير گاه بايد اجتماعي مسائل براي
اول مرحله در ولذا داد قرار مدنظر عينيترا در تغيير
حياتي و مهم يكديگر به نسبت فرهنگ دوپاره وضعيت تعيين
درجهت تغييرات براي داشتتلاش خاطر به بايد البته.است
درجهت نبايد الزاما فرهنگ پاره دو يا جزء دو هماهنگي
تثبيت سوي به ميتواند بلكه باشد ، پيشين نظم استقرار
منظرميتوانبه اين از.شود جهتگيري جديدنيز وضعيت
آنها سازنده ونقش اشارهكرد اجتماعي مسائل مثبت كاركرد
.داشت مدنظر پويايياجتماعي و ايجادتحول در را
:نتيجهگيري
وبنابه است لايه وچند متكثر پيچيده ، واقعيتي جامعه ،
عمدتا آن ، سازنده اجزاء بهعنوان انسانها وجودي ماهيت
مسائل.است پيشبيني غيرقابل توجه ميزانيقابل به
جامعهموجد ذات و دارند وجود جامعهاي هر در اجتماعي
اجتماعي مساله بدون جامعه رو اين از.وضعيتياست چنين
مسائل از مملو كهجامعه آن ضمن است ، مرده جامعهاي
.نيكوييندارد نيزسرانجام آنها حل از ناتوان و اجتماعي
مسائل با برخورد سادهانگاريدر نوع هر اساس ، براين
بيافريند تازهاي مسائلاجتماعي ميتواند خود اجتماعي
.بيفزايد همگان سرگشتگي ابهامو وبر
كه است فزايندهاي كار تقسيم جديد ، جامعه مهم ويژگي يك
هر در آمده بهوجود مسائل با برخورد صلاحيت آن ، براساس
و مينهد حوزه آن متخصصان و كارشناسان برعهده را حوزه
.ميدارد بهدور بلاهت بلاي و كليتگرايي از را جامعه لذا
به اجتماعي مسائل حل واگذاري درخواست ترتيب ، بدين
تمكين عدماست پذيرفته و مشروع تقاضايي مربوطه متخصصين
كه ميسازد روبهرو چالشهايي با را مطلوب ، جامعه اين به
.باشد خارج جامعه توان حد از شايد آنها با مواجهه قابليت
مسائل يا كه دارد آن از نشان ما جامعه كنوني شرايط
سو و ناقص آنها طرح يا و نميشوند طرح آن در اجتماعي
ناكافي ، نيزعمدتا راهحلها شرايط ، اين در.است يافته
مرحله كاستيهاي و مسئلهزايند گاه و تكبعدي مخدوش ،
با برخورد فرايند كل و شده اضافه مجموعه اين به نيز اجرا
توانايي.ميسازد عمده اختلالات دچار را اجتماعي مسائل
ظرفيت سنجش در مهم شاخص يك اجتماعي مسائل با صحيح مواجهه
.است كنوني جهان در زيست ادامه و تداوم براي جوامع
كهن افشار جواد
:ها پانوشت
به ويژه نگاه و مدرن دوران محصول جامعهشناسي اصولا (5)
.است اجتماعي حيات عرصه در او تواناييهاي نقشو و انسان
مدرنيته انسانشناسي محصول جامعهشناسي ديگر عبارت به
بر.ميگردد تاكيد انساني تواناييهاي بر آن در كه است
حل عامل يك خود جامعهشناختي بينش تقويت اساس اين
در جامعهشناسي نيز غرب در.است اجتماعي مسائل مقبولتر
حل براي كاربردش با رابطه در و جامعه تحولات عيني بستر
.است يافته تكوين اجتماعي مسائل
شكلدهنده عمدتا بحث مورد پارامترهاي و عوامل (6)
بهطور ميتوانند شكافها اين.هستند نيز اجتماعي شكافهاي
غيرفعال يا نيمهفعال ، فعال ، وضعيت داراي فيالنفسه
تاثر و تاثير و تلائم و ارتباطي لحاظ به همچنين و باشند
در موجود شكافهاي برخي.بررسياند قابل نيز يكديگر بر
/دينورزي شكاف:برشمرد بدينگونه ميتوان را ايران جامعه
.تجدد /سنت شكاف سني ، شكاف طبقاتي ، شكاف لائيسيم ،
;جامعهشناختي نظريه و اجتماعي مشكلات ;مرتن.ك رابرت (7)
.ص21 ;اول1376 چاپ ;تولايي نوين ترجمه
|