خاك به افتاد تو دست از زده دندان سيب
بخوانند؟ چه مردم
شعر
مبارك ماه در آئينهها و مهر نمايش اجراي
رمضان
بيمارستان در "ملك اسدالله"
كودكان آموزش جنبش از جهانيان حمايت
افغان
خاك به افتاد تو دست از زده دندان سيب
وي خاموشي سالگرد سومين مناسبت به "مصدق حميد" از يادي
خواننده از حق يك عنوان به و كرد انكار نميتوان را اين
درباره ميخواهد و دارد دوست خوانندهاي هر كه داشت دريغ
حق اين ;بداند بيشتر علاقهاش مورد نويسنده و شاعر
زندگي از گوشههايي به اگر نيست بيجا پس ;است خواننده
:بپردازيم "مصدق حميد"
كيم كه ندانم من
ميدانم فقط من
تويي ، كه
.زندگيم غزل بيت شاه
ماه بهمن دهم در "مصدق عبدالحسين حاج" فرزند "مصدق حميد"
ديده -"اصفهان" توابع از -"شهرضا" در خورشيدي سال 1318
"اصفهان" به خانوادهاش همراه به بعدها.گشود دنيا به
در را متوسطه و ابتدايي تحصيلات دوران و كرد مكان نقل
.گذراند "اصفهان"
رشته در سال 1338 دبيرستان ، در دوره پايان از پس
رشته در نيز آن از پس و شد پذيرفته "تهران" در بازرگاني
سال 1342 در سرانجام و داد تحصيل ادامه حقوق
به اقتصادي موسسه در سال 1348 تا وي.شد فارغالتحصيل
از پس سال 1350 در گاه آن و ميكرد كار محقق عنوان
"تهران دانشگاه حقوق دانشكده" در فوقليسانس دوره گذراندن
استاديار عنوان به و درآمد دانشگاه علمي هيات عضويت به
استاد برادر "خشكنابي رضا" گفته به.پرداخت تدريس به
تا را خود تحصيل وي ،"مصدق" خانم پدر نيز و "شهريار"
;كرد رها ناتمام را آن اما داد ، ادامه نيز دكترا مقطع
.بود نكرده ارائه را خود رساله فقط گويا
دادگستري وكلاي كانون" عضو سال 1353 از "مصدق حميد"
به دانشگاه ، در تدريس و وكالت شغل كنار در و بود "تهران
.پرداخت خويش مجموعههاي انتشار و شعر سرودن
اين ثمره دختر دو و كرد ازدواج سال 1351 در "مصدق"
و حوادث اغلب در انقلاب ، از پس سالهاي در وي.است ازدواج
شاعران از سياسي و حقوقي شكايتهاي به منجر كه رويدادهايي
دادگاه در آنان وكالت مقام در ميشد ، معاصر نويسندگان و
در نرسيد ، انجام به كه او وكالت آخرين.مييافت حضور
"خمار بامداد" رمان نويسنده "جوادي سيد حاج فتانه" شكايت
"حاجسيدجوادي فتانه" اظهار به كه بود نويسندهاي از
.بود كرده رونويسي او كتاب از را اثرش
جاي به گوناگون زمينههاي در بسياري آثار "مصدق حميد" از
.است مانده
:اشعار و منظومهها
آبي ، " -2;نهم 1377 چاپ -(1341)"كاوياني درفش" -1
دررهگذر" -3;پانزدهم 1376 چاپ -(1343)"سياه خاكستري ،
شامل ;"منظومه دو" -4;چهاردهم 1376 چاپ -(1347)"باد
از" -5;(1348)"باد رهگذر در" -"سياه خاكستري ، آبي ، "
"صبوري سالهاي" -6;هشتم 1376 چاپ -(1358)"جداييها
شامل ;"..رهايي تا" -7;پنجم 1376 چاپ -(1369)
(1376)"سرخ شير" -8;پنجم 1376 چاپ -(1369)فوق مجموعههاي
:ويرايش
با ،"سعدي غزلهاي" -2;(1360)"مولانا رباعيات" -1
چاپ)"شهريار شعر شكوه" -3;(1376)"صارمي اسماعيل" همكاري
"صارمي اسماعيل" همكاري با ،"حافظ غزلهاي" -4;(نشده
.(نشده چاپ)
:تاليفات
قوانين مجموعه" -2;(1351)"تحقيق روش بر مقدمهاي" -1
(نشده چاپ)"ميرقائمي" همكاري با "...و مدني تجارت ،
سكته با كه بود سال 1377 ماه آذر هفتم سحرگاه نهايت ، در
زهرا بهشت در و گرفت آرام و بربست رخت جهان اين از قلبي
.شد سپرده خاك به دانشمندان و هنرمندان قطعه در
حقوق دانشكده" علمي هيات عضو مرگ ، هنگام به "مصدق حميد"
درجه وكيل ،"طباطبايي علامه دانشگاه" و "تهران دانشگاه
كانون" نشريه سردبير و وكلا كانون عضو دادگستري ، اول
!جاويدان خاطرهاش و ياد شاد ، روانش.بود "وكلا
* * *
خنديدي من به تو
نميدانستي و
همسايه باغچه از دلهره چه به من
دزديدم را سيب
دويد تند من پي از باغبان
ديد تو دست را سيب
نگاه كرد من به غضبآلوده
خاك به افتاد تو دست از زده دندان سيب
هنوز ، و رفتي تو و
آرام ، من گوش در كه هست سالها
آرام
كنان تكرار تو گام خش خش
آزارم ميدهد
انديشهكنان من و
پندارم اين غرق
چرا؟ كه
ما كوچك خانه -
.نداشت سيب
هم با سال يك تقريبا كه داشت برادر يك "مصدق حميد"
اين و داشت عضوي نقص يك برادر ، اين و داشتند سني تفاوت
راجع مستقيما هيچگاه اگرچه ;گذاشت اثر خيلي "مصدق" روي
البته...و بود كرولال برادرش.نكرد صحبت قضيه اين به
[بچگي در] برادرش و "مصدق"ميآمد خانهاش به هم گاهي
قواي روي و ميشود گرفتار او ;ميشوند آبله مرض به مبتلا
.ميماند سالم بين اين در "مصدق" و ميگذارد اثر ذهنيش
"!ميشد چه بودم او جاي من اگر":ميگفت هميشه
;باران واي
;باران
.شست باران را پنجره شيشه
اما ، من دل از
شست؟ خواهد را تو نقش كسي چه -
از كه آنچه برعكس ;بود اجتماعي آدم يك كلا "مصدق حميد"
دوست و باشند منزوي و درونگرا كه ميرود انتظار شاعران
به اجتماعي جنبههاي از اگر.باشند خودشان با دارند
رفيقباز بسيار او كه ميرسيم اين كنيم ، به نگاه "مصدق"
كه جايي تا و باشد شلوغ دورش داشت دوست يعني ;بود
.ميكرد كمك همه به ميتوانست
"لندن" در وقتي يك":ميكرد تعريف "صنعتي محمد" دكتر
رفته "انگلستان" به خود تخصص دوره گذراندن براي بودم ،
"حميد" و زد تلفن بود ، بعدازظهر پنج ساعت روز يك ;بودم
".هستم "لندن" من":گفت "كجايي؟":گفتم كردم ، تعجب.بود
را آدرست تو":گفت ".بيايم ميدادي خبر قبلا خوب":گفتم
حدود ميكردم ، زندگي "لندن" حومه در من "تو؟ كجايي بده ،
روزي سه دو يك من":گفت.بود دور "لندن" از مايل بيست
بيايي ، اينجا ميخواهي حالا":گفتم من ".آمدهام كه است
"؟...و بيايي كجا بشوي ، قطار سوار جوري چه ميداني آيا
".ميآيم ماشين با من.بيايم نميخواهم قطار با نه ، ":گفت
.بيايد ميخواهد دوستان از يكي ماشين با كردم فكر من
.است مشكل كسي هر براي تازه جاي يك كردن پيدا خوب ، كه چون
يك !رسيد "حميد" كه ديدم گذشت ، كه ساعتي دو يكي از بعد
به بود آمده و بود شده سوار "لندن" از و بود خريده ماشين
اين خود و "..بود تعجبآور من براي بسيار كه من ، محل
كجا هر كه بود علاقهمند دوستانش به چقدر كه ميدهد نشان
همه ببيند ، را همه برساند ، كس فلان به را خودش حتما هست
.بكند جمع خودش دور را
در را "مصدق حميد" با ملاقاتش خاطره "بهبهاني سيمين"
"طوس" بيمارستان تخت ، روي":ميكند تعريف چنين بيمارستان
شده تكه سه براثرتصادف كمرگاهم استخوان.بودم افتاده
سرم.ميدريد را كهحنجرهام داشت فريادي تكه هر و بود
از هشيارتر استخوانهايم اما بود ، منگ مرفين از و ضربت از
.ميكردند فغان هميشه
چهره هذيان ، و ابهام سايه در نداشتم ، خوردن تكان ياراي
از آتشبار دو !نه آبشار ، دو انگارشناختم را "حميد"
يك چشمم پيش ميكردم ، گمان چنين من يا ميريخت ، فرو چشمش
جرقهها ميان در.ميچرخيد بنفش و سبز و سرخ جرقه مشت
موكل اين":ميگفت كه شنيدم.است تلخ و كرده اخم كه ديدم
گويا و..درد و بود درد بعد و "...ندارد حق كسي است ، من
".نداشت پايان كه ميرفتم فرو چاهي در
اهميت عشق به همواره داشت كه روحياتي با "مصدق حميد"
.دارد بازتاب خوبي به نيز اشعارش در نكته اين و ميداد
توجه "مصدق حميد" روحيات در جنبه اين به "صنعتي" دكتر
لحظات اين از كه داشت دوست "حميد"...":ميگويد و كرده
و كند گريه خودش مرگ براي اينكه جاي به ببرد ، لذت زندگيش
را كار اين ميكرد كمكش كه چيزي و ;باشد خودش سوگوار
حتي -بودند گونه اين شعرا از خيلي -بود عشق وجود بكند
بود ، زندگي به عشق اين.بود عاشق "حميد"...باشد فرضي اگر
كمك اينها حال هر به ;بود شعر به بود ، خاصي فرد به
".كند لاپوشي را مرگ از هراس بتواند كه ميكرد
ميانديشم گاه
ميگويد؟ كس چه تو با مرا مرگ خبر
مرا مرگ خبر كه زمان آن
را تو روي ميشنوي ، كسي از
.ميديدم كاشكي
را ، زدنت بالا شانه
-بيقيد _
كه ، دستت دادن تكان و
-زياد نيست مهم -
كه ، را سر دادن تكان و
مرد؟ عاقبت !عجيب -
!افسوس -
!ميديدم كاشكي -
:ميگويم خود با من
كرد باور كسي چه"
مرا جان جنگل"
كرد؟ خاكستر تو عشق آتش"
اين خود ، روانشناسانه تحليل در "صنعتي" دكتر بدينگونه ،
اين از.ميدهد پيوند مرگ از هراس نوعي با نيز را عشق
گويد ، مي "حقوقي محمد" چنانكه ناخودآگاه "مصدق" كه روست
..بود پيشهاي عاشق بسيار آدم":ميگويدبود عاشق همواره
وقتي.ديد را خانمش كه بود رامسر اردوي يك در ظاهرا.
برادر دختر او كه شناخت شد ، آشنا او با و ديد را او
آشنا هم اينهابا.بود هم نقاش خانم اين ;است "شهريار"
خانهاي هم بعد.ميشود ازدواج به منجر بعدا و ميشوند
زندگيش و كرد زندگي او با خريدو نويسندگان كوي همين در
و ميكرد كار هم خانمش و كرد پيدا سامان سرو روز به روز
".داد ادامه را وكالت كار حال هر به هم او
حميد" شعر در عشق ويژگي و مفهوم درباره "بهبهاني سيمين"
گذر ، و كوي هر سر بر نه اگر كه عشقي":بود گفته "مصدق
"حميد" سال و همسن جوانان و دانشجويان ميان در كم دست
نقل گهگاه او ميانسالي هنگامه در هم هنوز و است شناخته
شعر جاذبه شايد بيفرجام عشق همين پيگيري و است محافل
او عشق در اما.باشد كرده افزون "حميديوار" را "مصدق"
و تهمت تير آماج تنها نه معشوق و ندارد جايي خودخواهي
خلوت در مقدس تنديسي چون هميشه براي بلكه نميشود ، دشنام
".ميماند باقي او شعر
خاموشيها ، نشستنها ، چه اكنون بامن
.فراموشيهاست چه اكنون تو با
ميخواهد كسي چه
نشويم ما تو و من
!باد ويران خانهاش
تنهايم نشوم ، ما اگر من
نشوي ، ما اگر تو
خويشتني -
تو و من كه كجا از
شرق در را يكپارچگي شور
نكنيم برپا باز
تو و من كه كجا از
.نكنيم وا را رسوايان مشت
برخيزم اگر من
برخيزي اگر تو
.برميخيزند همه
بنشينم اگر من
بنشيني اگر تو
برخيزد؟ كسي چه
بستيزد؟ دشمن با كسي چه
كسي چه
دون دشمن هر پنجه در پنجه
آويزد؟ -
نه ، مردي ، رفتن از سال سه.گذشت سال سه بالاخره و !آري
عشق از همه رفتنش و سرودنش بودنش ، آمدنش ، كه بزرگمردي بل
:زندگي و بود
است من شعر قافيه زندگي
توست دلارايي وصف من شعر
اين شايد ازل در
بود من سرنوشت
خواني ، تو كه اميدي به ميسرايم
نه ور -
من مصرع آخرين
.بود "مردن" قافيهاش -
پژمان آرش
:منابع
احمد دكتر /مصدق حميد شعر و زندگي:باد وهوي درهاي -1
.اول ، 1380 چاپ ثالث ، نشر:تهران -ابومحبوب
البرز ، نشر:تهران -بهبهاني سيمين /نفرات بعضي ياد -2
.اول ، 1378 چاپ
انتشارات:تهران -مصدق حميد /مصدق حميد اشعار گزينه -3
.پنجم ، 1376 چاپ مرواريد ،
بخوانند؟ چه مردم
شعر كه است آن بر عقيده را صاحبنظران از بسياري:اشاره
حرفها شرايط ، اين تحليل در.است مانده بيمخاطب امروز
و دلايل يك ، هر متفاوت ، وديدگاههاي است فراوان وسخنها
ميان ، اين در.ميكنند مطرح رادراينباره خاص عواملي
قرار خود تحليل اصلي محور را شاعر شعر ، اهل بيشتر
قضيه اينچنينيبه نگاهي ميخوانيد كه مطلبي.ميدهند
.دارد
خسروي محمدرضا
وجود هم به نزديك روستاي دو خراسان ، به زاوه ، شهر در
ديگري آن و ميناميدهاند"آني" را يكي كه داشتهاست
دو ، اين ميان درمزارع جوان دشتباني و"آبي" را
عزلتگزينگوشه را شغل ضرورت و است داشته خانهكوچكي
خبر با عاشورايي روز در كه اين تا است ميبوده صحرا
آبي روستاي ودر زدهاند آش ديگ آني روستاي در كه ميشود
را آش گرفتن و برميدارد را خود مسي قدح آنگاه.حليم ديگ
دلش بر اما راه ميانه در.ميافتد راه جانبآني به
خوشمزه حليم كه ديدهاي عاقلي آدم هيچ:كه ميگذرد
او و كند؟ معطل آش گرفتن براي را وخود وانهد را پرگوشت
حليم ديگ از تا آبي روستاي سوي به برميگردد را رفته راه
حليم آبي روستاي در ميآوردكه ياد به ناگهان و وانماند
اكنون و نيمروز از قبل وحتي ميكنند تقسيم زود خيلي را
كه كردنشميارزد خطر به آيا است ، رسيده نيمه به روز
پس!نرسد؟ هم آبي حليم به و بدهد دست از را آني آش
نشاني آن به نشان و آني همان جانب به ناگزيربرميگردد
نروم و بروم راهي دو بر و وترديد تشكيك سوي هزار در كه
او و ميكشد كوه به پر آفتاب كه ميشود گرفتار چندان
گامهاي لرزش بر سوار و دست سر بر خالي قدحي با همچنان
.ميماند باقي درتكاپو خسته ،
شده بدل مثليساير به واقعه اين بعد روزگاربه آن از
!آبي حليم از هم و است مانده آني آش از هم فلاني كه است
موج درچهار وامانده و حيرت در شش در گرفتار كه يعني
.بيسرانجامي
قرن آغاز از كه دههاي هشت -هفت كل در فارسي شعر خواننده
آن شبيه است داشته حالتي ميگذرد ، شمسي هجري چهاردهم
دشتبان آن حداقل كه فرق اين با زاوه روستاهاي دشتبان
آش بوي با است خودميتوانسته ترديد نقطه سوي دو در جوان ،
در شعر خواننده اما جويد ، راه اميدوارانه حليم هواي به و
نو و كهنه بين و آينده و گذشته بين درنقطهاي ما روزگار
خالي يكسره جانب دو هر ديگهادر كه است كرده توقف
قرن ، آغاز همان از سر پشت در و گذشته درسمت.مينمودهاند
ته به را كفگير پيوسته آزماي ، وزن پرداز قافيه گروهي
قدح كردن پر براي چيزي و ميكشيدهاند ديگخالي
پيش در يعني آينده جانب در و نداشتهاند مردم انديشههاي
بيهنر معذرت عرض با گروهي قرن آغاز همان از ايضا روي ،
كردن رها و وزن شكستن بودندكه كرده ظهور تنكمايه و
كم شانههاي تا بودند آورده حساب به طرفه مجالي را قافيه
هزار ماترك بار زير از را خود توان
گرفته دوش بر تازهاي توشه كه بيآنبكشند بيرون ساله
.باشند
مرحوم چون كساني خويش جانب يك در سالها اين تمام در ما
همو ونظير شبيه حضرات بسياري و داشتهايم را فرات عباس
فارسي شعر اوزان كل آزمودن و ميبافتند شعر كيلويي كه را
گفتن از را موجود رديفهاي و قافيهها كل كردن صيد و
كه داريم و داشتيم را كساني سوي ديگر ودر بازنميماندند
نبوده تميز قابل عطاري دكانهاي سياهه از مثلاشعرهاشان
بسياري و مولوي غلامحسين نميدانم و فرات شعرهاي نيست ، و
خبرهايي گذري هر در هم هنوز كه را آنان چون انجمننشينان
ياد به و ميدانيد و خواندهايد خودتان داريم ، آنان از
سوي اين از اما نيست ، نمونه و نام آوردن به ونيازي داريد
آوانگارد نمونههاي آخرين از مثالهايي ميآورم ، مثال كار
معتبر بسيار بسيار نشريههاي در كه را فارسي مثلاشعر
:بخوانيد.است رسيده چاپ به
سقف/ بكوبيم وخوب كنيم قاطي اگر باهم را هفته روزهاي
دوشنبه پيازداغ و /اگر يكشنبه ديگ ته /نكند اگر چكه شنبه
سهشنبه وگاومان /بالاتر كوچه چهار سه تا نسوزداگر
برداري و /را ابروهايت زير /موقع به هم تو و / اگر نزايد
/ پنجشنبه و /را چهارشنبهچهارگلولهمشقي /راهم سر از
جمعه /سينمايي فيلم يك در /اگرنشوند مزاحمم مسلح مرد پنج
.سالادمان /روي بپاشيم كه ميشود دستگيرمان حتماچيزي
بر افزون ملالي تا روينياورم مثالي هيچ به ديگر بگذاريد
به بدهم حوالهتان فقط بگذاريد و نيازارد را خاطرتان اين
صفحات و مجلاتادبي برخياز شعرهاي وتازهترين آخرين
.دهه چند اين در نشريات ادبي
يكي واضع خود اصطلاح ، به كه ميشناسم را مطرحي شاعر من
است من دوست كه او و است امروز شعر جديد ازمكتبهاي
نه من كه است اين واقعيت فلاني كه ميگفت من به صادقانه
اين !!ميشود سرم قافيهچيزي از نه و ميشناسم را وزن
پزشكي كه نميماند آن به آيا ميماند؟ چه به اعتراف
هم شلوغي مطب حال همان در و نخواندهام طب درس من بگويد
باشد؟ داشته
زبانها سر بر شاعر نام به ما عصر در آنهاكه
نوشتن شعر به اما ميزنند ، بزرگ بزرگ حرفهاي افتادهاند
كاغذ كردن حرام جز كارشان حاصل ميبينيد ميرسند كه
داشته خواننده شعر ، ميخواهيد وصف اين با نيست ، چيزي
بار اندوه انبوهي دست ، اين از و بخوانند؟ چه مردم باشد؟
فلك پهناي به خواهم دهان يك گفتنشرا كه است شده دلم
.ديگر مجالي و حال براي گذاشت خواهم اما
شعر
صلاحي عمران از شعر دو
صدا
شد پرپر هوا روي صدايزمزمه ناگاه
وريخت شد شكوفا لحظه يك
شن از نقطهچيني كنار رود يك
...ناتمام جمله يك
برگ
نغمهاي
آب در برگي افتادن مثل
برد خود با مرا موج در موج
كاروان و كوير
شادخواست.م
راهي آشنايي ،
نگاهي ، تشنگي و
ميكند مهمان را تو كه
نكن نگاه غريبانه
را جواب كدام آخر
رفتيم ، ناگفته
;بود سوال ، خواهش هر كه وقتي
شب تشنگي در نور و
!ميشد؟ جام
گفت خواهيم كاروان و كوير از روزي
وخاطره ،
ميشود چشمهاي
سپيدهاش در خاوران كه
پر
.ميشويد
روزه شميم
(روشندل شاعره) گودرزي معصومه
كرد سر به چادر آسمان عروس
كرد خبر را سوسن و رفت گلشن به
باشوق و كرد تبسم سوسن گل
كرد تر غنچه روي ديده ، زاشك
آمد آواز خدا زايوان
كرد زبر و زير عدم ملك دل ، كه
پيچيد آفاق در روزه شميم
كرد بارور را بندگي نهال
مبارك بادا !عاشقان اي الا
كرد نظر پاكان شما بر يزدان كه
بازيگوش روح
جمالالدين فرانك
ميشوم بيدار كه شبها نيمه
ميبينم را دفترم
ميكشد نفس كه
اما است عجيب كمي
تو بازيگوش روح نكند
است كرده حلول اشعارم در
روزها اين آخر
توست نام تكرار همه شعرهايم
كابل
زيادي عزيزالله
كابل گمكردهام من مثل هم را تو من
كابل كردهام گندم وقف دارم چه هر
كردند جدا من از را تو روزي بادها
كابل گمكردهام بادها در را تو من
اكنون داشتم خود با آنچه هر از دور
كابل كردهام مردم و موي پنبهزاري
ميپرسم رفتند؟ كجا كو؟ روزهايم
كابل؟ كردهام چندم فصل تا را عمر
اما ما ، تقويم در است بسيار گريه
كابل؟ كردهام تبسم آيا هيچوقت
سرخ امشب تو ياد آتش در هم باز
كابل كردهام هيزم مثل را دل و جان
خويشم آواره مردم مزار من
!كابل كردهام مردم و دنيا با چه من
شگفت شباهت
شيراز -اجتهادي حسن
دارم شباهتي چه
تمشك مشترك حسهاي با
شعر و جاده سرعتهاي در
رگ طلايي فرصتهاي از
پنجره قاب در
دارد شگفتي شباهت
بنفش ماه اين
.كردي گريه تو كه غروبي با
تو به خطاب محرمانهاي كلمات
اليوت.اس.تي
(مصطفوي )حسنزاده فريده:ترجمه
نوبل جايزه برنده و انگليسي نامدار شاعر اليوت ، .اس.تي
سادهترين بيان هم آن ، با كه بود شعري پايهگذار 1948 ،
اين در شده ارائه شعر.پيچيدهترين هم بود ممكن احساسات
سرزمين" همچون او بلند منظومههاي با مقايسه در صفحه
فهم منتقدان اكثريت قول به كه "كوارتت چهار" يا "ويران
:است نكته اين مويد مينمايد ، محال گاه و دشوار آنها
پرتپشي شيدايي اويم مرهون كه آن به
بيداري گاه به را احساساتم ميدارد زنده كه
آرميدن لحظات سكوت بر چيره آهنگ و
كه دلدادگاني
ميخوانند كلام بيياري يكديگررا افكار
.مييابند در معاني از بينياز را يكديگر حرف و
زمستاني سرد سوز نه
استوايي سوزان خورشيد نه و
آن از تنها كه را ما باغ سرخ گلهاي پژمرد نخواهد هرگز
ماست
:است ديگران رويت براي تقديمنامه اين اما
.همگان حضور در تو به خطاب محرمانهاي كلمات
انتظار
احمدلو فرشته
فصل كدام آستانه در
داد؟ خواهد رخ دستانت معجزه
ايستاده پاهايش بر كه كسي
توست مرده معشوقه
نگراني دل با استخوانهايش كه
است باران بارش منتظر
تو ناگهاني ظهور يك با و
!ميگردد باز دنيا به
ايستاده پاهايش بر كه كسي
ببيني روزنامهها تسليت ستون در را عكسش آنكه از پيش
توست منتظر
چشمداشت بيهيچ دوباره تا
كند گم كوچهها در را دستهايش
!تو ناگهاني ظهور يك با
دريا اين
رمضاني حسين
!دريا اين دارد عشقي عجب
را دلم ميكند هوايي و
شعرهايش ساحل بر ميكند پرواز كه
ميكنم دريا تابلوي را چهرهات
!پرنده اين بربالهاي
مبارك ماه در آئينهها و مهر نمايش اجراي
رمضان
"امجد حميد" كارگرداني به آيينهها و مهر نمايش:هنري گروه
.درآمد اجرا به مهر تماشاخانه در ديگر بار آذرماه اول از
تهران ، شهرداري هنري فرهنگي سازمان عمومي روابط گزارش به
ضربت درخصوص آييني نمايشي كه "آيينهها و مهر نمايش"
سال تكريم ستاد توليدات از يكي است (ع)علي حضرت خوردن
رمضان مبارك ماه پايان تا كه است (ع)اميرالمومنين
.ميشود اجرا شنبهها از غير به همهروزه
بهرام شهرستاني ، ميكائيل بابك ، رضا زنجانپور ، اكبر
رضا ضيايي ، مهرداد رودساز ، كرامت حمزه ، حميد ابراهيمي ،
.ميكنند نقش ايفاي نمايش اين در سيف پريزاد و عمراني
بيمارستان در "ملك اسدالله"
ويلن نامي نوازنده و هنرمند " ملك اسدالله ":هنري گروه
.است بستري ايرانمهر بيمارستان در كه است روز 24
تومور دليل به كه ملك اسدالله همشهري ، خبرنگار گزارش به
دنبال به گرفت ، قرار جراحي عمل مورد ماه شهريور در مغزي
ماه آبان ششم در و دوم بار براي جسمياش ، اوضاع شدن وخيم
قرار پزشكان مداواي مورد و بستري مهر ايران بيمارستان در
.گرفت
:گفت ما خبرنگار با گفتگويي در ملك استاد همسر ملك اعظم
روز سه در اما است ، بوده بدخيم ملك استاد مغزي تومور
وي جسمي وضعيت در را علائمي وي معالج پزشكان گذشته
ملك استاد بهبود براي را اميدواريهايي كه كردند مشاهده
.ميدهد نويد
عنوان به بيماري به ابتلا از پيش تا ملك اسدالله استاد
از ويميكرد فعاليت سيما و صدا اركستر ويلن تكنواز
به اخير قرن نيم در ويلن نوازندگي شاخص چهرههاي جمله
به ايراني اصيل موسيقي در را متعددي آثار كه ميرود شمار
.است كرده عرضه موسيقي هنر علاقهمندان
كودكان آموزش جنبش از جهانيان حمايت
افغان
محسن ساخته آخرين قندهار سفر فيلم نمايش:هنري گروه
مردم و دولتها از بسياري مختلف ، كشورهاي در مخملباف
افغان كودكان آموزش جنبش از حمايت به را جهان
.فراخواند
سوي از اخير ماههاي طي افغان كودكان آموزش جنبش
بيسوادي ريشهكني بهمنظور مخملباف فيلم خانه
بسياري تاكنون.است شده پايهگذاري افغاني كودكان
دعوت به دنيا سياسي و هنري فرهنگي ، شخصيتهاي از
مثبت پاسخ جنبش اين با همراهي براي مخملبافها
.دادهاند
فيلمسفر نمايش با همزمان لوكزامبورگ كشور ملكه
دولت و مردم كه داد وعده كشور اين در قندهار
و ميكنند بنا مدرسهاي هرات در بزودي لوكزامبورگ
را شهر اين كودكان بيسوادي ريشهكني هزينه
.ميپردازند
نفر جمع500 در ماه آبان اواخر در قندهار فيلمسفر
كشور سياسي و اقتصادي فرهنگي ، برجسته شخصيتهاي از
.درآمد نمايش به لوكزامبورگ
كشوري هر مردم چنانچه:گفت مراسم اين در مخملباف
در را شهر يك تنها بيسوادي ريشهكني هزينه
افغانستان با كوتاه دوره يك طي بپردازد افغانستان
گذشته سال:داد ادامه ويبود خواهيم روبهرو ديگري
در مدارس بازگشايي با همزمان مهرماه اوايل در من
كودك ميليون روز 2 آن در.بودم هرات در ايران ،
در رفتند مدرسه به بار اولين براي ايراني هفتساله
كودكان و بود بسته مدارس همه هرات شهر در كه حالي
در گرسنگي از شهر حاشيه در مدرسه به رفتن جاي به
.بودند مرگ حال
به امروز من اگر:افزود قندهار فيلمسفر كارگردان
قندهار سفر فيلم با همراهي خاطر به نه آمدهام اينجا
.است افغانستان مردم درد يادآوري بهخاطر كه
|