بيسوادي ريشهكني براي مخملباف درخواست
افغان كودكان
جهان ديدن براي پنجره دو
است معلق هوا در بمب نفس كه جايي
نيست مدرسه كلاس ادبيات ،
"رودكي" روز سپتامبر 22
شاعران با گفتوگو در شعر و طبيعت
شعر
بيسوادي ريشهكني براي مخملباف درخواست
افغان كودكان
كميسيون به نامهاي در "مخملباف محسن":هنري گروه
ريشهكني طرح براي را خود درخواستهاي دولت فرهنگي
.كرد مطرح افغاني كودكان بيسوادي
نامهاي طي گذشته درماه "قندهار سفر" فيلم كارگردان
كودكان بيسوادي ريشهكني ضرورت بر جمهور رئيس به
امر از استقبال با نيز جمهوري رئيسكرد تاكيد افغان
را موضوع ايران در افغان آواره كودكان سوادآموزي
در "مخملباف".داد ارجاع دولت فرهنگي كميسيون به
بيسوادي ريشهكني طرح ضرورت بر نامه اين ابتداي
در ويژه به سوادآموزي و كرد تاكيد افغان كودكان
جهان در كودك هر حقوقمسلم از را ابتدايي مراحل
هردليلي به افغانها چنانچه:نوشت وي.دانست
ايرانيان باسوادي آنها باسوادي باشند ماندني درايران
كشورهمسايهايران باسوادي باشند چنانچهرفتني و است
باسواد ، غيرقانوني مهاجر:داد ادامه مخملباف.است
مهاجرغيرقانوني از تري مدني رفتار
زبان باسواد ، همسايه و ميدهد بروز خود از بيسواد
بروز هنگام به گلوله زبان جاي به را گفتوگو
.ميكند انتخاب كشور دو مشكلات
جهان ديدن براي پنجره دو
رمان درباره مترجم عبداللهي هرمز با گفتوگو
"بازديد و ديد"
يك كه است رماني عنوان "بازديد و ديد":اشاره
تازگي به و نوشته را آن آمريكا مقيم ايراني روزنامهنگار
به سخن انتشارات سوي از و عبداللهي هرمز ترجمه با و
شناخته مترجمان جمله از عبداللهي.است شده عرضه بازار
سال 55 از را ادبياش كار وي.است ادب و فرهنگ حوزه شده
داستان چند و برگ توفان" كتاب سال 1363 از و.كرد آغاز
بازگشت از پس.كرد سفر كانادا به سپس و ترجمه را "ديگر
و ميشيما يوكيو از "تابستان نيمه در مرگ" كتاب دو
انحطاط و عظمت".كرد ترجمه را وودكاك جرج اثر "آنارشيسم"
زندگينامه" و بريتانيايي نامآور مورخ تيلر ، اثر "اروپا
گراهام معروف رمان "جلال و قدرت" ،"دورانت آريل و ويل
و ردفيلد جيمز از "آسماني پيشگويي" جلدي سه كتاب گرين ،
.است مترجم اين آثار ديگر از"آينه يك در چهرههايي"
(بازديد و ديد) رمان ترجمهاش ، آخرين درباره عبداللهي با
.ميخوانيد كه كردهايم گفتوگويي
محوري چه حول "بازديد و ديد" رمان اصلي مضمون و پيرنگ *
ميگردد؟
از:تارا نام به دورگه است دختري زندگي داستان كتاب اين
ارباب پدرش خانواده.ايراني پدر و آمريكايي مادر
در را خود ثروت و قدرت ارضي اصلاحات اثر بر كه بودهاند
به سفر بار ناگزير و ميدهند دست از اجدادي و آبا روستاي
به دبيرستان تحصيلات از پس "تارا" پدر.ميبندند تهران
در.دهد تحصيل ادامه تا ميرود آمريكا به برادرانش دنبال
سر پشت از پس و ميشود آشنا دختري با تصادفي كاملا آنجا
به پدرميكنند ازدواج هم با نشيبهايي و فراز گذاشتن
ازدواج اين ثمره و برميگردد تهران به معمار مهندس عنوان
دوران زندگي تارا.است تارا آنها از يكي كه است فرزند سه
اقاقيا و ياس بوي با دلپذير سنتي فضاي آن با را كودكياش
راه از انقلاب كه ميدهد شرح كودكي دوره شيطنتهاي و
با آمريكايياش همسر خاطر به كه تارا پدر.ميرسد
و وابسته انگ دارد نشر و حشر آمريكاييها و اروپاييها
ديوار و در بر خطرناك شعارهاي كمكم ميخورد غرب طرفدار
تلفنهاي و شعارها همين و ميشود ظاهر خانهشان
از !پاكسازي خودمان رايج اصطلاح به يا اخراج و تهديدآميز
.ميكند پرتاب آمريكا به دوباره را آنها كه است اداره
مشكلات با هم آنجا اما ميشود ، تحصيل مشغول آنجا در تارا
و كنايهها و گوشه و است گريبان به دست بودن ايراني
و منزوي كمكم گذاشتنها كنار و كنارهگيريها
سوي به سفر بار دوباره كه طوري ميكند ، آزردهخاطرش
مهرآباد فرودگاه به پايش آنكه محض به و ميبندد ايران
افتد چنانكه ديگر ، نوعي از گرفتاريهايي بار اين ميرسد
.مينمايد رخ داني ، و
بگوييد؟ كتاب نويسنده پيشينه از *
دانشگاه در كه بود خود خانواده چهارم پور ، نسل بهرام تارا
روزنامهنگاري مدرسه فارغالتحصيل او.كرد تحصيل بركلي
وال تايمز ، نيويورك نشريات براي و است كلمبيا دانشگاه
مقاله اندليژ وتزول و نيوريپابليك جورنال ، استريت
دسترسي !اينترنتي دوستان يا اينترنت به اگر.مينويسد
چه "بازديد و ديد" داستان اين جز كه ميگفتم داشتم
.دارد طبع و نشر دست در يا كرده ديگري كارهاي
داديد ، انجام شما كه ترجمههايي سابقه به توجه با *
نظري چه شما است ، خود برانگيز پرسش اندكي كتاب اين ترجمه
داريد؟
و بكر زمينه روي انگشت نويسنده ديدم خواندم را كتاب وقتي
جهان ديدن براي پنجره دو كتاب اين.است گذاشته تازهاي
مادرش كه دختري نگاه از ايران سوي به پنجرهاي.دارد
از آمريكا كشور به نگريستن براي پنجرهاي و است آمريكايي
در را خواننده كتاب اين.است ايراني پدرش كه دختري جانب
به را ما و ميدهد قرار فرهنگ دو اين پژواكهاي جريان
نوشهايي و نيش و ريزهكاريها و ظرافتها تمام كشف سوي
در فرهنگ دو اين روياروييهاي و برخورد از كه ميبرد راه
در چه و تهران در چه مدرسه ، و خانه و بازار و كوچه
و شرح "بازديد و ديد" رمانميآيد پيش كاليفرنيا
در مهاجر تمكين و تسليم از شخصي عميقا و جذاب بررسياي
اين اندوه و پيچوخم و شگفتي تمام و است آمريكا برابر
زندگي از مينياتوري كتاب اينبازميگويد يكايك را تجربه
ضمن در و است آمريكا در ايراني ميليون چهار به نزديك
براي را آمريكا نشيبهاي و فراز و بمها و زير تمام
خود ما ديگر ، سوي از.ميكند رو آمريكا در زندگي عاشقان
اما كردهايم ، عادت آن ويژگيهاي و ايران در زندگي به
بار نخستين براي سويه دو نگاه و دورگه فرهنگ با كسي وقتي
چيزهايي ميگذارد سرزمين اين به پاي دراز و دور سفري از
ميشود متوجه را جنبههايي و نميبينيم ما كه ميبيند را
.ميگذريم كنارشان از غافلانه ما كه
قرن پاياني دهههاي از شايد كه مسائلي مهمترين از يكي
به كتاب اين در و است بوده بشر گريبانگير امروز تا 20
يا مساله ميشود ژرفكاوي حالگونه شرح و داستاني زباني
عليرغم كه است شدن فرهنگي دو و شدن ريشهكن سندروم
و ميشود ارائه گاه و ميشود ادعا گاه كه راهبردهايي
چند مساله ميكنند كار آن روي آمريكاييها هم واقعا
حالا كه ميدانيم همه است ، متكثر فرهنگ يا فرهنگي
چند تاكنون آن پيدايش ابتداي از آمريكا جامعه تصادفا
چند) كالچرال مالتي معضل و است بوده فرهنگي چند و مليتي
و نقد و بررسيها به حتي آمريكاييان بودن (فرهنگي
اما است ، شده كشيده هم اجتماعي و سياسي ادبي ، نظريههاي
چنداني توفيق آمريكا كه ميفهميم داستان اين خواندن با
كه نميرود هم انتظار البته و است نداشته معضل اين حل در
اصطلاح به مقولات از فرهنگ كه چرا باشد ، داشته توفيق
كردن سازگار و شدن سازگار براي و است زماندار يا مزمن
خروس دم بالاخره و نيست كافي نسل چند حتي عمر فرهنگها
منتظر كه جايي از بودن بيگانه يا بودن ديگر يا غيريت
.ميزند بيرون نيستي
مضمون پرداخت در داستاننويسي شيوه چه نويسندهاز *
و دارد عامه مقبوليت حد چه تا شيوه اين و است بهرهبرده
واهل متخصصان نزد داستاني عناصر از وي استفاده نحوه آيا
است؟ پذيرفتني فن
كه است واقعگرايانه بهرامپور تارا داستاننويسي شيوه -
پخته نثري.است شده بيان زيبايي و ظرافت و سادگي دركمال
و پرمايه نويسندهاي گذاشتن صحنه به پا از خبر كه دارد
ميكند پرهيز خطي يك زمان از چند هر او سبك.ميدهد شگفت
عامه.نيست پرابهام و پيچيده ميريزد ، درهم را زمانها و
سرزميني در شيوا و رسا نثري با را خود سرنوشت خوان كتاب
و بيپيرايه و پراحساس و روان قلمي با ميكند زندگي كه
دختري نگاه از را آمريكا و ميبيند باز ورزيده حال درعين
.مينگرد است گذاشته جا ايران در را وجودش از نيمي كه
لاتين آمريكاي نويسندگان طريق از كه فن اهل نزد در اما
نويسندگان با و است گرفته خو ذهن سيال جريان بازنمود به
است شده آشنا داستاني شخصيتهاي با وآمريكايي ، اروپايي
و شخصيتياند تضادهاي و رواني پيچيدگيهاي از پر كه
وخودكشي وجدايي تنهايي و انزوا از داستانها سراسر
انساني كلي طور به و نژادي و طبقاتي تبعيضآميز ورنجهاي
.نكند برآورده دارد كه انتظاريرا آن شايد است ، آكنده
و ذهني رمزهاي و راز و پيچيدگيها و بزنگاهها از داستان
دختري سرگذشت تراژيك شرح به بلكه نميگويد ، سخن رواني
وطن در جايي ونه است شاد دلش غربت در نه كه ميپردازد
از و رانده اينجا از.آنجايي نه است اينجايي نه.دارد
.مانده آنجا
در دستي كه شده شناخته مترجم يك عنوان به خودشما *
اين بررسيونقد به بخواهيد اگر دارد رمان و ادبيات
كتاب اين در وقوتي ضعف نقاط چه بپردازيد داستان
ميبينيد؟
زيادي داستان قهرمانان كه باشد اين يكي شايد ضعفش نقطه
اما.دارد درآن كمتري نقش تخيل و واقعياند و حقيقي
جريان از نويسنده كه است اين در من نظر قوتشبه نقطه
در اسلامي انقلاب پسزمينه در كه فرهنگي تضاد و برخورد
داستاني آمريكا در پناهندگي زندگي از و رخميدهد ايران
تمثيلي خانوادهاش و خود زندگي شرح با و ميسازد شخصي
اين.ميدهد دست به ايران زندگيمردم از واقعگرايانه
دليل به باشد هم سرگردان دختر يك خاطرات اگر حتي داستان
خودبه كه بهفرد منحصر است سندي جهان به دوگانه نگاه نوع
بوم و مرز اين تاريخ از وماندگار فراگير گوشهاي گونهاي
.است
آثار يا نشده منتشر هنوز و كردهايد ترجمه كه آثاري از *
بگوييد؟ خود ترجمه دست در
و علمي انتشارات براي كه دستنويس صفحه هزار سه حدود -
مانند دژ آرامگاه در سال 72 از كه درآوردهام فرهنگي
تاريخ در پژوهشي سترگ كتاب اين نام.است خفته خودآرام
انتشارات با هم ديگري كتاب.است توينبي آرنولد اثر
ويك تمدنهايجهان اسم به دربياورم است قرار روزنهكار
.بماند كه سخن انتشارات با ديگر كتاب
است معلق هوا در بمب نفس كه جايي
- بل هاينريش اثر "كرد سكوت فرشته" رمان بررسي و نقد
پاياني بخش
ويرانههاي در را زندگي رشتههاي همه نميخواهد "بل"
به ميتواند زندگي ويرانه ادبيات در بلكه ببرد ، شهر
به عشق و باشد داشته جريان خودش خاص اما رمانتيك شكلي
كه سربازي براي.نمايد باز راهي اميد از خالي قلبهاي سوي
كه چيزي هر است ، شگفتزده خود بودن زنده به نسبت
.باشد او دلخواه ميتواند باشد داشته حيات از رنگوبويي
او نصيب كه ميشود سبز هانس سرراه حالي در "اونگر رگينا"
با نيز كودكش نيست ، فلاكت و تنهايي جز چيزي جنگ از
دنيا اين":است معتقد نيز او خود و ميسپارد جان گلولهاي
ديگر كه كودكي گهواره اما (ص 51) "نيست براياو اصلا
شريان قطع ديگر زاويه از باز حقيقت در است مانده خاموش
آمريكاييها وقتي":كه كودكي. ميكشد تصوير به را زندگي
كوچكش چشمان براي جهان اين روشنايي ;مرد شدند ، وارد
را پنجره شيشههاي آلماني يكمسلسل كه شد خاموش لحظهاي
(ص48)".كوفت هم در
با شهر وحشي حتي و سرد خورده ، خاك غمگين ، فضاي
كمي اصطلاح به و ميكند تغيير كمي صحنه به "رگينا"آمدن
"مه ماه نفرتانگيز سرماي" در اما.ميشود عاشقانه
نميتواند علاقه و عشق و است مردم دشمن بزرگترين گرسنگي
و ميكند فراموش را عشق گرسنه شكم.كند رفع را گرسنگي
-گرسنگي جز اووهانس.است شريك بلا اين در نيز خود رگينا
مجيز "هانس" آش كاسهاي براي.ندارند دشمني -فعلا
راهبه اما بدهد ، غذا مجاني او به تا ميگويد را راهبهاي
دادهام چيزي شما به كه نگو كسي به":ميگويد او به
با نويسنده (ص 64)".اينجا ميريزند شهر نصف فردا وگرنه
به خانه را فقر كه نميبيند ضرورتي ديگر جمله اين نگارش
خواننده به جمله همين كند ، تصوير وسيع حجمي در و خانه
موقعيتي چه در آن مردم و شهر كه شود متوجه تا ميكند كمك
را او و ميگيرد را خواننده دست "بل".دارند قرار
سايه مرگ كه ميسازد زندگاني دنياي وارد مشقتي بيهيچ
زنده مرگ ، سار سايه در.است گسترده آنان برروي را خود
هنوز كه شهري در خصوصا !گران باشد نعمتي خود شايد بودن
و فقر ، گراني ، تاريكي در.ببرد سر به تاريكي در بايد
و (ص71)".داد ترقي را قيمتها خود آمدن با صلح".سرگشتگي
از زودتر را آنان كه است طاعوني گراني فقير مردم براي
در هم هنوز بمب نفس" شهرشان در كه مردمي.درميآورد پاي
و خالي و خراب ويرانه ، آنجا و (ص 72) است "معلق هوا
.است وحشتناك
كه ميرسد نظر به دارند وجود رمان اين در كه شخصيتهايي
تكلف بيهيچ ميگيرند ، قرار "هانس" راه سر اتفاقي اكثرا
قبل دوران به گاه و ميشوند روبهرو قهرمان با پيچيدگي و
وضعي امروز اما هستند ، مرتبط -پيش سال هشت حداقل -ازجنگ
خود را شخصيتها اين گويي "بل"كردهاند پيدا متفاوت
توضيح در كه نشسته گفتوگو به آنها با حتي و است ديده
يا و ترديد دچار آنها اجتماعي و اخلاقي خصوصيت
سالها كه است هماني "فيشر دكتر"نميشود دوگانهگويي
تفاوت امروز اما (ص 74)"داشت گوته به شديدي علاقه" پيش
.است مهمتر چيز همه از "پول" او براي است ، كرده عجيبي
ميكند ، اتفاقي پيدا اتفاقي را آدمها كه همانگونه "هانس"
اعدام او بجاي كه مردي همسر اينكه ميرسد ، نتيجه به هم
اليزابت خانم":ميشود پيدا فيشر دكتر خانه در شد
پيچيده رشتههاي آرام آرام "بل" واقع در ".گومپرتس
شگفت حادثهاي چنين نيزاز خواننده كه ميگشايد را معمايي
و فراز در كه ميكند حركت چنان داستان.ميشود زده
معماگونه فضاي نوعي با خود سياسي -اجتماعي نشيبهاي
كشمكشهاي بقيه درحقيقت فضا همين و ميكند برخورد
اين بيآنكه.ميكشاند خود دنبال به را رمان شخصيتهاي
و غالب داستان بر را خود صرف و مطلق طور به بخواهد "فضا"
با اما ميشود ، داستان محور گرچه نمايد ، تحميل يا
و فقر جنگ ، ويراني ، ;چون موضوعاتي ميدهد اجازه طمانينه
.كنند باز جايي خود براي هم نااميدي
تيره هوايهميشه ميكند جلوه بسيار رمان اين در كه چيزي
نوراني و روشن چندان فضاها رمان در.است تارشهر و
واقع در.ميشود ديده آفتابي شهر آسمان در كمتر و نيستند
تصوير آفتابي و صاف را روزها يا و روشن را فضاها "بل"
فضاي اتاقها ، داخل فضاهاي بيروني ، فضاهاي:نميكند
سكوتي در خفته فرو گاه و تاريك سياه ، همه و همه كليسا ،
.ميدهد مرگ بوي كه سكوتي ;است مطلق
سنگها ، كليسا ، از حصر و بيحد وصفهاي پس در گاه "بل"
ترسيم به نوعي به مريم سفالين تنديس يا و صليب ميزمحراب ،
;ميپردازد مسيحيت متوليان يا و كليسا متوليان چهره
شكلي به (ص99) "كليسا كلفت ديوارهاي سردي" در كه كشيشاني
ميان در -شكلي هر به -خود باورهاي سرپانگهداشتن پي در
كه نميكند فرقي چندان آنها براي.هستند ويرانه شهر مردم
از كه است اين مهم دارند ، قرار وضعي چه در آن مردم و شهر
دست به را خويش رزق خود جاي در و بگيرند اعتراف مردم
.آورند
خواننده با بازيركي را جامعه مختلف اقشار نمادهاي "بل"
شايد كه مينماياند را تنهايي آدمهاي گاه و ميكند آشنا
و سخت گاه اما باشند ، داشته وجود هم ما اطراف در همگي
"سفالين مريم" نويسنده كه وقتي.ميشوند ديده ناباورانه
واقعيت دو شناساندن در سعي واقع در ميكند ، معرفي را
طرف يك از قدمتش خاطر به فقط مقدس تنديس:دارد را همزمان
مختلف افراد سوي از تنديس آن به كه احترامي يا و باور و
قرن جذاب و كوچك مريم".ديگر سوي از داشت وجود جامعه
(ص 87)"خاطر مسرت داشتنش و بود گران بينهايت كه پانزدهم
آن بخواهد بيآنكه كه دارد ديني باورهاي به هم نگاهي نيم
و نمونهها با خودبهخود را خواننده بكشد نقد به را
و دين به نگاهي چه با قشري كه ميكند آشنا آن نمادهاي
گران فقط ديني نمادهاي":فيشر نظر از.مينگرند تقدس
به فيشر دكتر "تقدسش نه قدمتش ، خاطر به هم آن قيمتاند
قلبي باور آن به آنكه بدون البته -ميرسد هم نتيجه اين
تقديس بر [كليسا] مذهب اصلي پايه حتما" -باشد داشته
روي[سفالين مجسمه] آن به مردم كه بوده استوار ازمريم
:داشت همزمان را ويژگي سه كه مجسمهاي ".آوردهاند
(ص88)"مادرانه و زيبا دخترانه ، سيماي"
مجسمهاي لب بر فقط خنده آن پاياني بخش در و رمان اين در
تازه" ميزند لبخند هانس به كه مجسمهاي ميشود ، پيدا
(ص141)"گيرد قرار كامل روشنايي پرتو در وقتي كه لبخندي
.نميگشايد اميد براي روزنهاي هيچ كه است دردناك چنان
است تنديسي از گرفته غم نمادي خود سكوت در مرمرين فرشته
لبخند تلخ سكوتي با ارواح شهر در ميتواند او فقط كه
به گويي.بود ساكت فرشته":باشد حيات داراي شايد و بزند
كه نبود آن ياراي را كس هيچ اما ميداد ، فرا گوش چيزي
(ص141)".تمسخر يا است درد بيانگر چهرهاش دريابد
ميپردازد خود قلبي تعلقات شرح به گويي رمان اين در "بل"
نوعي ممكن طريق هر به رمانش شخصيتهاي زبان از ميخواهد و
در "كرد سكوت فرشته".كند صادر اجتماعي و ادبي اعلاميه
به كه او شده گم قهرمان و است "بل" دردهاي تصوير واقع
در كه دارد تعلق آناني همه به ميگردد ، خود هويت دنبال
.كردهاند گم را خود جنگ روز آخرين فرداي
جهانآراي عادل
نيست مدرسه كلاس ادبيات ،
كه بود سوالي اين "ندارد؟ مخاطب امروز شعر چرا":اشاره
مجابي ، جواد.گفتند پاسخ آن به ادب و شعر اهل از بسياري
نظر ارائه به اينباره شمارهدر اين در منتقد ، و شاعر
.است پرداخته
اشاره كتاب اقتصاد ركود به پرسش اين به خود پاسخ در وي
و نوشتهها فقدان نيز دولتيو فرهنگ به آن از پس و دارد
جامعه و برده رنج مفرط ضعفي از كه ميپردازد ادبي نشريات
را مجابي پاسخ.نميسازند مطلع ادبي جريانات از را
:ميخوانيم
مجابي جواد
اقتصاد دائمي ركود به برميگردد نخست وهله در پرسش اين
كالاهاي تقاضاي و عرضه نظام واقع درايران در كتاب
كتاب عرضه.است نابهنجار و مختل كتاب جمله از فرهنگي
صورت رجا و خوف شرايط در اثر توليد چون است ، نابسامان
به كاسبكار.تاجر تا كاسبكارند بيشتر ناشرانميگيرد
.دارد برنامه فردا براي تاجر اما ميدوزد چشم امروزش نفع
از كسي و نميكند عمل درست كتاب توزيع و نشر دستگاه
.نميآورد سردر آن چگونگي
.است ضعيف متعدد ، دلايل به كتاب تقاضاي ديگر طرف از
آثار حضور و انتشار رسانهاي ارتباطات و عمومي اطلاعات
جايي كتاب خريد خانوار هزينه سبد در.نميزنند جار را
آن در روزانه نشريات تازگيها ، خوشبختانه چه اگر ;ندارد
ما مخاطب.گرفته شكل مطالعه به عادتي و يافتهاند گوشهاي
انواع حالاكتبي تا است شفاهي رسانههاي وابسته بيشتر
بايد مردم كنار ، به اقتصادي و اجتماعي و اداري مميزيهاي
آن از سهمي و بيفتند فراغت ساعات فكر به كه باشند مرفه
مثابه به فرهنگ.دهند اختصاص تحقيق و شعر و رمان به را
.است سياسي موقعيت و اقتصادي وضعيت درگير اجتماعي عاملي
سر از دهه دو اين در شعر كه مراحلي به بايد بعد وهله در
ادبي كتابهاي چاپ كه سالي پانزده ده ، ;كنيم توجه گذراند
.شعر كتاب جمله از بود مانده معوق فرهنگي اختصاصي مجلات و
ايدئولوژيك سوي و سمت كه گرفت پا شعر نوعي هم آن از پس
كلهم و بيدل غزل به بازگشت.دولتي هنرهاي بقيه مثل داشت
به راجعين بين را آن همهجانبه تبليغ و رايج الگوي شد ،
شاملو برابر در سپهري هم مختصري البتهانداخت جا گذشته
از هم بعد.گرفت خود به ژنريك جنبه اخوان و فروغ و
كه شد مطرح دوره ، اين بچههاي و سازي نسل ماجراي جاهايي
از پيش دوران آثار و نامها كننده نفي ناخواسته يا خواسته
شدت ، همين با نه پاسخي هم طرف آن از و شدند يا بودند خود
و بود مغلوبه جنگ و كردند دريافت بياعتنايي با بسا چه
و نميديدند منتشر را نسل آن حرفهاي كه مردم وسط اين
كه شدند ميديدندعلاقهمند عيان جا هر را نسل اين حرفهاي
است؟ پنهان چه دعواست سرش كه صندوقي اين در ببينند
دعواي كه همانطور بيپايه ، و است قلابي نسلها دعواي اين
بازان سياست ساخته پيش سال چهل سي در كهنه و نو شعر
ممكن فرهنگ اهل بين زرگري جنگ.بود دولتها آن فرهنگي
فرهنگ اين در.بيندازد مردم چشم از را طرف دو هر است
سهم به همه كه شده شعرفقير شدت به
كنار ميتوانند همه داشتهايم ، سهمي شدنش ناتوان در خود
ادبيات.نميكند تنگ را ديگري جاي كسي و كنند كار هم
ديگري باشد جلوتر يكي كه نيست مدرسه كلاسهاي مملكت
ده من يا نيما بشود ديگر سال سه باباچاهي مثلا و عقبتر
كنند كار دارند حق همه منشيزاده ، كيومرث بشوم ديگر سال
هياهوي كه دانست بايد اما كنند تبليغ خود براي حتي و
و زن چشم از را آدم دستكم يا ميآورد جوانمرگي بسيار
بيحوصله بهمخاطبان رسد چه تا مياندازد هم بچهاش
دهل بودن توخالي اما نميكنند فغان و ساكتند كه امروزي
.ميفهمند هياهويش از را
.است فرهنگي تفاهم عدم اين اصلي علت فرهنگي فضاي نبودن
هفته و باشد كم قدر اين فرهنگي نشرياتتخصصي وقتي
را مردم كه نباشند فعال درستي به آگاهيبخش نامههاي
و منتقدان و دهند قرار هفته و روز وقايع جريان در پياپي
باشند ، اندك نيز بيغرض و باسواد نظريهپردازان و مفسران
.هست كه ميشود همين وضع كه است بديهي
بالاي تيراژ برنميگيرد ، در را حقيقت تمامي پرسش اين اما
فروغ ، مشيري ، فريدون شاملو ، مثلا شاعران پارهاي شعر
نشان ديگر تن چند و بهبهاني شهريار ، سيمين سپهري ،
براي را خود معيارهاي هنوز شعر خريداران طيف كه ميدهد
اين به عمومي اقبال امانكردهاند گم خوب شعر گزينش
هنر كه باشيم نداشته را نگراني اين ما كه نيست كافي آثار
چارهاش.است شده خلايق بياعتنايي بحران دستخوش ما ملي
و منتقدان چون پويايش عوامل با فرهنگي فضاي كه است اين
دادن شعر ، شبهاي برگزاري.شود فعال فراگير رسانههاي
مرزبنديهاي به دادن پايان بهترينها ، به ادبي جوايز
ناشران تشويق و شعر نشر و چاپ سهولت جعلي ، بياعتبار
همكاري ، توليداتشان از بخشي خريد پيش با شعر مجموعههاي
انكار و حذف بيقصد هم كنار در شاعران خيل حرفهاي
فضاي اين ميتواند ديگر عملي برنامههاي بسيار و يكديگر
ريشه به زدن تيشه از.درآورد حركت به را محتضر فرهنگي
هم را خودمان و ميگويم را همه برداريم ، دست معاصر فرهنگ
خود فرهنگ ازاي به ما كه جهاني در. نميكنم مستثني
دارد معنا چه فرهنگ اهل با مستمر جفاي اين داريم اعتبار
توليد عنوان به شعر به است؟ متصور آن براي عاقبتي چه و
چرا بدهيم پراكنش و زيست امكان بيشتر ملي هنر و اجتماعي
بوده ايران مردم شعور حامل اكنون تا و هميشه ما شعر كه
به ديدگاهي در را ما كه جهاني در ما فرهنگ آبروي و است
و گفت و تفاهم مدار از و كرده تعبير كجفهميها و غرضها
.بود وانهاده شنيد
"رودكي" روز سپتامبر 22
در "رودكي" روز عنوان به سپتامبر ، نامگذاري 22
كشور اين سفلي مجلس نمايندگان سوي از تاجيكستان ،
.رسيد تصويب به
تصويب به بار نخستين براي كه مصوبه اين با
ساله هر پس ازاين رسيد تاجيكستان مجلس نمايندگان
به او از كه "رودكي" شخصيت و مقام از سپتامبر در 22
به تجليل ميشود ، برده نام فارسي شعر پدر عنوان
رئيس معاون و تاجيكستان سفلي مجلس عضو.ميآيد عمل
كشور اين وسياستجوانان فرهنگ معارف ، علم ، كميته
روزي ، چنين نامگذاري از هدف:گفت ايرنا خبرنگار به
و تاريخ سرشناس چهره اين ياد پاسداشت و نهادن ارج
.است فارسيزبانان ساله هزار چند فرهنگ
سال از 12 اينكه باوجود:افزود "بلالاف قول سعيد"
تاجيكستان در "فارسي زبان" روز بهعنوان روز يك پيش
روز يك كه بود لازم بازهم اما است ، شده نامگذاري
.يابد اختصاص گرانمايه شاعر اين براي
شاعران با گفتوگو در شعر و طبيعت
كتاب تازهترين نام "شاعران با گفتوگو در شعر و طبيعت"
نزديك ، آينده در كه است حسيني مهريشاه
كه كتاب اين.مييابد انتشار
آتشي ، منوچهر با "حسيني شاه" گفتوگوي برگيرنده در
آزاد ، م حقوقي ، محمد اشكوري ، سادات كاظم تميمي ، فرخ
در تازهاي فصل است ، ...و كبيري ناهيد
و ياوران به ايران ادب و شعر دستاندركاران پيوستن
.ميگشايد محيطزيست حافظان
شعر
عشاق قيامت
قزوه عليرضا
باش قال و قيل و همهمه ز رها دم يك
باش لال عشاق ، قيامت در غوغاست
شو حيات آب چشمه و ببار چشمي
باش ذوالجلال آينه و بشوي را دل
ميشوند سيمرغ همه كوهها كه فردا
باش بال فكر خدا زمين ميكشد پر
چرا؟ مستقبلي و ماضي نصيب حسرت
باش "حال" اهل مكن ، "مقام" خدا در جز
شد حرام آبي جرعه به تو ، روز سي
باش حلال نان روزه فكر روز يك
دلها رهزن
معيني صحبتالله
امشب شده زيبا چه دور او از بد چشم
امشب شده تماشا محو فلكش از ماه
سا سمن زلف از وي خورشيد چو روي بر
امشب واشده سنبلتر از كه غنچه بس
ناز و دلبري و افسونگري و عشوه با
امشب شده دلها رهزن سيهش چشم
بسپارد جان لبش پيش زصفا طوطي
امشب شده خا شكر و ريز شكر بسكه از
زلفش سر زدام ريخت فرو كه دل بس
امشب واشده گرهي زكمندش گويي
بتابد روي و برد كف از دل غمزه با
امشب شده دنيا مظهر دلشكني در
صنوبر و شمشاد و سنبل سمنو و سرو
امشب شده رعنا قد آن و وي مفتون
افروز دل مهر آن رخساره پرتو از
امشب واشده دري روز از من روي بر
ومجنون وامق چون همه عشقش ديوانه
امشب شده عذرا و ليلي صد محسوددو
قيس صد دو و مجنون افسانه شد افسانه
امشب شهلاشده نرگس آن ديوانه
دامن به ديده از دل خون زغمش ريزد
امشب شده دريا چو ديده مرا اشك از
كمندش گرفتار است معيني نه تنها
امشب شده شيدا و واله او بر كه دل بس
شعر دو
خدا با من
محمديپور فرامرز
نميبرد خوابم
ميكنم فكر ماه مثل وقتي
من با خدا
خدا با من و
ميشود جاري شعر ناگهان
دريا
ميبارد باران
نميشوم خيس
برويم دريا خانه به است قرار
دعوت
محمدزندي
بودي آمده زيبا
كني دعوت باران به مرا تا
را دستبندم
نديدي اما
نميبينم هم خودم
كسي همه شبيه چقدر امروز
باران اين كنار
عكست حتي
است همه عكس
ميباريد برف اگر
آدمبرفيها
بودند تو شبيه همه
ميشدند آب
كودكي خاطرات
راد ثابتي عباس
را آدمها
ميشناسي من از بهتر تو
را باز پنجرههاي و
را خيابانهايي و كوچهها تمام و
آن كهاز
ميگذريم
است شدن گم از ترس براي شايد
ميفشرم را دستهايت كه
را خانه آخرين بستهاين در اما
آدمها و گذاشتي ، باقي ناگشوده
و
را پنجرهها
را وخيابانهايي كوچهها تمام و
ميگذشتيم آن از كه
بود شدن گم از ترس براي حتما نه
ميفشردم را دستهايت كه
راز و روياست تو ، حضور
رزمآرا ابراهيم
است بيناگهاني زمانه /زمانه
ميزنيم دور -ميچرخيم هرچه كه يعني
ناگهان اتفاقو يك كه يعني
تو منيا متن در است غوغايي
نميكند فرقي /بد يا خوب
است چرخيده خوش خوشا /بار اين و
من نام به قرعه
دور دوستان و آشنايان نزديكترين تاويل /راستش
ميماند مخاطب يك پچپچه به
(چيزي -دعايي است كار در جادويي و سحر)
پرت نواحي اين گمنام /من و پايتخت حوالي از تو كه اين
بخت و بختك كه يعني
من دستهاي در تو دستهاي
نيست ساده اتفاق يك
است راز /همچنان روياست تو حضور
عاشقانه متن اين و
نزديكيهاست اين مسلط بيمعناي
شعر دو
عبداللهي علي
1
ميشود حراج مردي
زماني اينكه بيپاس
است ميداشته دوست
را چترش زني ،
ميشكند وآفتاب باران در
سراب سمت به و
ميتازد
2
ميريزد فرو بازار همهمه
شب در زنان و مردان سايه
ميشود ذوب
:بخندد نميتواند خريدار
خفت نخواهد قابش بر پروانه
فروشنده لب بر
:نميرويد لبخندي
است فروخته را خود
تو نام
كرج -سعيدي آزاده
هستي؟ چه دنبال
توست نام تكرار نفسهايم
!ميگذري آرام چه
شيشهها مرگ جز نيست صدايي
|