ميشود تمام اينجا تهران تبسم
...دنيا كاج درخت زيباترين
ميشود تمام اينجا تهران تبسم
شهرري دولتآباد قلعه نگاهيبه در حاشيهنشيني پديده
پنهاني داوود
يخزده ، چهرههايي با.حاشيهاند سهم شهر اندوه وارثان
آويزان زناني و مردان.تو در تو و باريك كوچههاي در
زير.ميشود تمام ميرسد كه اينجا به تهران تبسم.زندگي
صيقل خشمي پناه در است ، غمين روز رنگ كه زرد باراني
نجوا به دلتنگيها.ميشويم حاشيه كوچههاي راهي خورده ،
و سنگين قدمهاميكشد انتظار چيز همه.نشستهاند
نشاني كدام جوي پي آمدهايم؟ كجا به.است سنگي چهرهها
جايي به گرفته را دستانمان نامرئي كسي گويي تو.غريب
...ميبرد
.ميپرسيم ايستاده راه در كه جوانكي از را نشاني
اونجا وضعيت":ميپرسيم.دهد نشانمان تا ميشود همراهمان
هميشه "..ديگه فقيرن آقا اي":ميگويد "جوريه؟ چه
كه نرسيده انتها به خيابان.همان اندوه و همان غم همان ،
از كوچه ، همين سر نشيم ، رد آقا":ميزند نهيبمان جوانك
ماشين با":ميگيرد اشاره انگشت ".برين بايد اينجا
".برين پياده بايد نميشه ،
كه داريم فرصت آنقدر پياده ، كوچه ، همان سرميايستيم
دولتآباد ، قلعه قلعه ، ":كنيم مرور ديگر يكبار را نشاني
خاك بوي ".بزرگ تهران تهران ، حاشيه شهرري ، دولتآباد
.است يتيم قلعه ، .ميآيد خورده باران
قلعه توي در تو كوچههاي بودند ، گفته ما به اين از پيش
ديدن با كه بچههايي ولوله.ولولهاند از سرشار هميشه
در سريعتر چه هر ميكنند تلاش دست به دوربين غريبههايي
قلعه به را خود تلقي اين با.بگيرند جا دوربينشان لنز
صبح ساعت 10 در را خيالاتمان همه.تعجبيم در.رساندهايم
.ميسپريم پاييز دست به ميشويم قلعه كوچه اولين وارد كه
نه".ميريزند فرو بعد اندكي شده زرد پيشينمان تصورات
به.ميگيرد نشانهام عكاس صداي "نيست خبري بچهها از
درست آيا شده ، تنگ بچهها ريسه براي دلم.ميآيم خود
آمدهايم؟
صداي ".همينجاست قلعه اومدين ، درست آره ، " _
به.نميآيد يادم پرسيد؟ او از كسي.است مغازهداري
قيافه هم شايد.باشد شنيده را زيرلبم زمزمه گمانم
چنين تا است واداشته انديشه اين به را او بهتزدهمان
.دارند زيادي مشكلات نشينان قلعه ميگن":ميپرسم.بگويد
:ميگويم "اومدين؟ كجا از شما":ميشنوم پاسخ "
اينجا كوچههاي جلوتر ، برين":ميگويد ".خبرنگاريم"
پاسخ به تا ميرويم "دارن گفتن براي زيادي حرفهاي
ريخته هم به را چيز همه پاييزي باران.برسيم سوالاتمان
به چنگي هست اگر روندهاي توك و تك.خلوتند كوچههااست
.ميكند دورهمان دوباره هراسانگيز سوالي.نميزند دل
اين از.برويم جلوتر است بهتر آمدهايم؟ اشتباه نكند
.ميرويم ميچرخد ، سويي به نشريه عكاس اشاره انگشت كوچه
هم آن ديگر ، كوچهاي.برميگرديم.ميرسد بنبست به كوچه
نه ، ..كوچهاي بنبست ، همان ، ديگر ، كوچهاي.بنبست
.بنبستاند همه مردمانش ، زندگي همانند اينجا كوچههاي
.ديگر كوچه به كوچهاي از.پينهاند وصله هم به بنبستها
.است بيهوده آشكارا سعيمان.نميرسيم راه به
ظاهر روبهرو از چند زناني كه آمديم پشيمان.برميگرديم
همهاش مشكل ، ":ميشنويم پاسخ كه صحبتيم آغازگر.ميشوند
.ميدهد نشان را كوچه جوي "بهداشته؟ وضع اين آخه مشكله ،
حالي ماه ، دوازده سالي شهرداري ماموراي".لجن پر و كثيف
".نميپرسن قلعه مردم از
".ميكند بيداد دزدي و فقر قاچاق ، اعتياد ، بيكاري ، " _
"!بيكاري؟" _
".بيكارند قلعه جووناي اكثر آره ، " _
"!اعتياد؟" _
"...معتاده پر كوچهها بياين ، كه غروب آره ، " _
"!قاچاق؟" _
".اونجاهاست پاتقشون پارك ، تو حموم ، دم آره ، " _
بر ميبينيم ، .نيست پرسش جاي.نميپرسيم ،"فقر" _
.اينجاست خشونتاش همه با فقر.است زده ديوارهاشتك
.پرفقرند حاشيه كوچههاي
عصر ساعت 5 از بچهها و زن بنويسيد ، ناامنه ، اينجا" _
".بيرون بيان خونه از نميكنن جرات بعد به
خدا بهشديم خسته قاچاقچي و دزد همه اين از بنويسيد" _
".آيندهايم نگران
جرات كي.ميشه بدل و رد مواد راحت خيلي كوچهها تو" _
".بذاره بيرون پاشو وضعيتي همچين توي ميكنه
".زده دزد خودمنو خونه دوبار حالا تا زياده ، دزدي" _
"ميكني؟ زندگي اينجا ساله چند" _
تماشا آورده بيرون سر نزديك خانهاي از كه مردي از
.ميپرسيم ميكند ،
".ساله يازده" _
".ميكنن زندگي اينجا كسايي چه" _
ميكنه ، هم فرقي مگه هستن ، افغانيام كارگرنشينه ، " _
".بدبختن همه اينجا آدماي
.است تهران بغض.است بيچاره انسانهاي توسعه سوگوار قلعه
دم آن از كه مدرنيتهاي بفهماند ، ما به تا شده بنا گويي
به انسانهاي نبض.است ناقص و نيافته توسعه ميزنيم
با زندگي.ميزند هميشه از كندتر اينجا نشسته حاشيه
كسي.است حادثهاي منتظر نشستهاش گل به ثانيههاي
فلسفه از بيخبر اما قلعهمتن و حاشيه جنگ:ميگويد
به دستي است كافي.ميكند واگويه خويش بيكسي درد جديد ،
نمونه حالت بهترين در كه بكشي خانههايي كاهگلي ديوارهاي
اوج باران موسيقينميشود پيدا هم دور روستاهاي در آنها
و فقر خورده ، باران خاك بوي از سرشار هوا.است گرفته
.ميكند نگاهمان خيره ديوار پناه از كسياست ديگر چيزهاي
كه مسطح زميني به.ميچرخد سويي به دستش.ميرويم جلوتر
اشاره كشيده ، بيرون سر ريخته فرو ديواري خرابههاي پس از
نيس ، حالا معتادا ، پاتوق بود ، قلعه خرابه قبلنا ، ":ميكند
كوچك ، قلعه ".هستن هنوز كه معتادا فايده ، چه ولي
در ديگر يكبار را آمده راهندارد تمامي كه است تهراني
تو كوچهاي از.بوديم آمده پياده.ميكنيم مرور خود ذهن
و تواند در تو همه كه كوچهها اين وليبينشان و تو در
كه نشسته اندوه به كوچه آن.كوچه آن بود كدام.بينشان
اينجا ثانيههاي گويي.گذاشتيم قدم آن به جلوتر سالها
من.نميآورم خاطر به را اينجا صبح.بازگشتهاند عقب به
تهران كجاست؟ متن كجاست؟ راهمان.پيشم سال هزار اينجا
جا دوربين قاب در يادگار رسم به را قلعه باز نماي كجاست؟
كمي نوساز و شيك آپارتمانهايي.ميشويم روانه و ميدهيم
كسي كه ديگر روزي تا.ميكنند پنهان را قلعه آنسوتر
تهران سوي به.بيفتد اينجا به گذرش آدمها ، غربت پيجوي
.ميكند گذر خستهام خاطر به چيزي.ميكنيم حركت
.ميآيم حاشيه حاشيه حاشيه از من !تهران":مينويسم
توسعه دروغ.توست دروغ شدن آشكار بر زنده سندي آنجا
".يافتگي
جامعهشناسي ارشد كارشناس "پورنگ حميد" با را موضوع اين
دانشگاه اجتماعي علوم دانشكده دانشگاهي جهاد پژوهشگر و
مشكلات مورد در وي از و ميگذارم ميان در تهران
.ميكنم سوال تهران چون بزرگي شهرهاي در حاشيهنشيني
شهر ، حاشيه و محدوده از خارج مناطق در":ميگويد "پورنگ"
لذا.ميشود انجام بينظمي قاعده اساس بر ساز و ساخت
در موجود معماري انجام با مناطق اين معابر و مصالح شكل ،
در بينظمي":ميدهد ادامه وي "ندارد همخواني شهر يك
در كرده ، ايجاد آن ساكنان روحيات در منفي تاثيرات معماري
را شهري زندگي مقررات به مناطق اين مردم بيتوجهي نهايت
برق از غيرمجاز استفاده آن گام نخستين كه دارد پي در
".است شهري
دانشكده در اجتماعي مسايل كارشناس ديگر "فرجي مهدي"
از را فراوان طبقاتي فاصله تهران ، دانشگاه اجتماعي علوم
ميان در ناهنجاري افزايش و سرخوردگي ايجاد عوامل
در نابرابري مشاهده":ميگويد كرده عنوان حاشيهنشينان
در شهري زندگي از ناشي انتظارات افزايش و درآمدها توزيع
و والدين روابط در تنش بروز موجب حاشيهنشين خانوادههاي
برنامهريزي جامعه ، در فرهنگسازي وي.ميشود فرزندان
بيشتر دقت مهاجرت ، كاهش هدف با روستايي زندگي رونق براي
ايجاد و طبقاتي فاصله كاهش منظور به درآمدها توزيع در
كاهش در را حاشيه مناطق در خانواده مشاوره مراكز
".ميداند موثر مناطق اين آسيبهاي
اجتماعي معاونت حوزه در پيش چندي كه تحقيقاتي نتايج
بود ، آمده عمل به كشور استانهاي از يكي انتظامي ناحيه
دستفروشان ، ميداني ، كارگران از بسياري كه ميدهد نشان
الكلي مشروبات مخدر ، مواد قاچاقچيان برگ ، كالا خريداران
.ميدهند تشكيل حاشيهاي مناطق ساكنان را مبتذل نوارهاي و
هنجارشكن افراد از بسياري سكونت محل پژوهش اين در
رونق تحقيق ، اين در.بود شده عنوان شهرها حاشيه اجتماعي ،
افزايش اشتغالي ، خود وام تخصيص روستايي ، زندگي به بخشيدن
شده برنامهريزي اسكان شهر ، حاشيه ساكنان آگاهي سطح
در زندگي فرهنگ با شهرنشينان آگاهي افزايش و شهر ساكنان
از ناشي آسيبهاي كاهش در موثر عوامل از شهر ،
.بود شده عنوان حاشيهنشيني
به دل اندوه ، روزهاي رسيدن فرا از هراسان كارشناسان
خم و پيچ در كه كردهاند خوش تحقيقاتي نتايج
.ميگيرند خود به فراموشي گرد پيچ ، در پيچ بوروكراسيهاي
اندوه و همان درد همان ، نامه غم و همان غم همان ، هميشه"
"...همان
...دنيا كاج درخت زيباترين
سامگيس بنفشه
.است غروب نزديك
پيادهرو نرده كنار كوتاه قد و بلند قد كاجها ،
.زده سرما و سبزنشستهاند
كاجها و ميگردد هور هور كاجها شاخي شاخ تن دور سرما ،
و مردم آمد و رفت و ميلرزند خودشان به آهسته آهسته
دستهاي كه بچه يك..ميكنند نگاه را اتومبيلها
روبه را نگاهش كرده ، پنهان پدر بزرگ دستهاي در را كوچكش
ميخورد ، تكان تكان سرش كه حالي در و ميكند كج كاجها
...ميشود دور كاجها از
بالاي از و ميكوبد آسفالت به تق تق را عصايش پيرمردي
بد پيرمرد ، .ميكند نگاه كاجها به استكانياش ته عينك
تقتق را عصايش و ميگذرد كاجها مقابل از اخمو و اخلاق
...ميكوبد آسفالت به
يك و گرفته دستي به را رفتهاش رو و رنگ كيف جوان پسر
به نه و روبهروست به نگاهش.ديگرش دست در را كتاب بغل
تكان را سرش هم گاهي و ميشود كج راست و چپ به.كاجها
...ميدهد
آهسته آهسته و انداخته كول به را واكسش جعبه واكسي مرد
كاجها به نزديكتر و ميزند سيگارش به پكي.ميرود راه
از يكي شاخي شاخ تن به و ميكند نگاهشان.ميايستد
فروشنده.ميكند نگاه را دوروبرشميزند دست كاجها
ميكند قي آتش كه حلبي پيت يك كنار طرفتر آن كه كاجها
.ميآيد واكسي مرد طرف به و ميشود بلند جايش از نشسته ،
...ميشود دور و مياندازد فروشنده مرد به نگاهي واكسي
آمد و رفت و ميلرزند خودشان به آهسته آهسته كاجها ،
...ميكنند نگاه را اتومبيلها و مردم
* * *
روي را پاهايش.است نشسته اتاق وسط در رنگ سبز كاج يك
نگاهش.ميكند نگاه آتش شعله به و من به و انداخته هم
در كاجها آن تمام ديگر حالا.گرما از سير دلش و است گرم
سر به كه لنگهايي دو النگ با و نشستهاند گرمي اتاقهاي
...شدهاند خوشگل كلي شده ، آويزان تنشان و
* * *
يك.كردهام آويزان شكلاتي كيك برش يك كاج شاخه يك به
قهوهاش چشمهاي روز آن كه ابراهيم ، براي شكلاتي كيك برش
..فروشي شيريني ويترين پشت شكلاتي كيك آن به بود دوخته را
كفش جفت يك كردهام ، آويزان كفش جفت يك كاج شاخه يك به
دوخته رويش پارچهاي رنگ عنابي گلهاي كه سفيد دخترانه
براي عنابي گلهاي با سفيد دخترانه كفش جفت يك.است شده
به را او تا ميكشيد را مادرش دستهاي روز آن كه معصومه
جاي به مادر.دارد وا ويترين پشت سفيد كفشهاي آن تماشاي
افتاده گل گونههاي بر محكمي كشيده كفشها ، به كردن نگاه
.نداريم.نداريم پول بميري ، ذليل":گفت و نشاند معصومه
به كرد شروع و نشست پيادهرو كف هم بعد "...نداريم
شوهرش را ، خودشكردن نفرين و كوفتن سينه به و زدن زار
روي عنابي گلهاي.ميكرد نفرين را همه را ، معصومه را ،
را كفش و ببازند رنگ كه ميكردند سعي خجالتزده كفش ،
بدش كفشها از معصومه كه شايد بكنند ، زشت و بيريخت
...بيايد
يك.كردهام آويزان پول از پر كيسه يك كاج شاخه يك به
روي و ببرد را پول كيسه كه صابر ، براي پول از پر كيسه
خوشحالي از بيمارستان رئيس و بگذارد بيمارستان رئيس ميز
تته به زبانش و بيفتد دو دو به چشمهايش پول ، كيسه آن
جمع صابر كوچولوي پسر دور زنبور ، مثل دكترها و بيفتد پته
كوچولوي پسر و بدوزند و ببرند را رودهاش و دل و بشوند
خاك و برود كوچه توي گذشتهها ، مثل و بشود خوب حالش صابر
...كند بازي
چادر يككردهام آويزان نماز چادر يك كاج شاخه يك به
تنش روي اطلسي گلهاي كه نمازي چادرمستانه براي نماز
تنش تمام و بيندازد سرش به را آن مستانه و باشد نشسته
دل و برود راه كوچه توي اطلسي گل.اطلسي گل بشود
...ببرد را خوستگارش
براي پتو يك.كردهام آويزان پتو يك كاج شاخه يك به
كيسه يك مثل سرما از زمستان شبهاي كه رحمان.رحمان
يخ سرما از رفيقش كه شب آن.ميشود مچاله خودش به آشغال
رحمان پيچيدند ، پتو ، در را زدهاش يخ تن صبح ، فردا و زد
رحمان به را پتو آن و بسوزد دلشان كاش كه ميكرد آرزو
..ميخورد؟ دردش چه به ديگر پتو مرده ، كه رفيقش.ببخشند
بغل يك.كردهام آويزان كتاب بغل يك كاج شاخه يك به
"كودكان حقوق از حمايت انجمن" كه روز آن.باقر براي كتاب
گرفته جشن كرماني خواجوي فرهنگسراي در را كودك جهاني روز
روي كه وارنگ و رنگ كتاب همه آن پيش ماند دلش باقر بود ،
آن به هرچه باقر.بود گران هم قيمتشان و بود چيده ميز
مبادا كه بود مراقب و بود نشسته ميز پشت كه خندهرو خانم
كه كرد التماس بزنند ، دست كتابها به "پاپتي" بچههاي
آن بزند ، ورق را كتابها آن از يكي لااقل بدهد اجازه
اين نه ، ":گفت و كرد يكطوري را ابرويش و چشم خانم
...".شو دور اينجا از برونميخورد تو درد به كتابها
آويزان عسل و كره و نان گنده لقمه يك كاج شاخه يك به
آن.قدرت براي عسل و كره و نان گنده لقمه يككردهام
كره و نان لقمه يك سركوچهشان قهوهخانه از قدرت كه روز
توي مشتي چنان قهوهخانهچي دزديد ، را خورده نيم عسل و
توپ عين زرد گلوله يك شد عسل و كره و نان كه زد قدرت دل
...بيرون پريد قدرت دهان از و فوتبال
براي خانه يك.كردهام آويزان خانه يك كاج شاخه يك به
كه لحظههايي آن ميميرد."خانه خانم" بشود كه.شبدر
قطرههاي با اشكهايش و ميريزد اشك باران زير شبدر
را اشكهايش مزه نميتواند شبدر و ميآميزد هم در باران
...كند پيدا شده جاري صورتش روي كه جويباري در
يك.كردهام آويزان مرغ پرچلو بشقاب يك كاج شاخه يك به
را ، غلام حسرت بغض بلور شايد غلام براي مرغ چلو بشقاب
...بشكند مرغ چلو طعم گرماي
قوطي يك.كردهام آويزان وازلين قوطي يك كاج شاخه يك به
كه.پونه گل قاچ قاچ و بسته پينه دستهاي براي وازلين
و كاويد را پدر زباله از پر گونيهاي آنكه از بعد شبها
در كه پدر چشمهاي نيني رنگ به شد دستهايش كف و كاويد
وازلين با را دستهايش ترك شده ، شناور بادامي سفيدي آن
...بنشاند
* * *
من مهربان كاج شاخي شاخ تن.ميكنم نگاه رنگ سبز كاج به
.دوستي همه آن پشت شده پنهان
زيباترين من كاج.افتاده شاخهايش و شده خميده قامتش
...است شده دنيا كاج
* * *
خنده با آشنايي ميآوردمش خانه به وقتي كه آمد يادم..
پاسخ لحظه آن من و ".تونيست براي كه نوئل عيد":گفت
عيد كه "ما" براي نه و است "من" براي نه.آري":كه دادم
يادآور يكديگر به و داريم ياد به زيباييهايش تمام با را
و ندارند خاطر به را عيد كه است "آنها" براي كه ميشويم
"...نميدانند چيزي آن از
* * *
كاج.افروختهام مهربانم كاج گرداگرد را رنگين شمعهاي
راه به است پرداده را نگاهش شاد ، و لبخند پر من ، مهربان
.مايند خانه راه در كه بزرگي و كوچك ميهمانان
قدرت ، باقر ، رحمان ، مستانه ، صابر ، معصومه ، ابراهيم ،
مهرباني از برشي لبخند ، از تكهاي پونه گل و غلام شبدر ،
مزهمزه كدام هر از و گرفتهاند دست به شادي از قاچي و
.ميكنند
روي به ميخندد نگاهشان و ميزند برق چشمهايشان نيني
...من مهربان كاج
|