|
|
اجتماعي روابط و كنش ماهيت
وبر ماكس*********************پارتو ويلفردو است انسانها متقابل كنشهاي حاصل معنا يك به جامعه:اشاره الگوهاي براساس اول درجه در كنشها اين صورت هر به ولي فرهنگي بسترهاي و اجتماعي هنجارهاي و سو يك از فرد ذهني همه اجتماعي علوم و جامعهشناسي.ميگيرد شكل سو ديگر از آن خاستگاههاي و اجتماعي كنشهاي تبيين مصروف را خود كوشش "گيدنز آنتوني" چون شناساني جامعه حتي امروزه.مينمايند در اما.دارند بسياري تاكيد كنشها بنيادين نقش بر ;اينكه آن و دارد وجود فراواني بحث قابل نكتههاي اينجا و ذهني الگوهاي پايه بر اندازه چه تا اجتماعي كنشهاي اندازه چه تا برعكس و ميگيرند؟ شكل انسانها فردي اميال ميپذيرند؟ تاثير فرهنگي و اجتماعي هنجارهاي و بسترها از نه؟ يا دوست اين ميان تعادل حاصل اجتماعي كنشهاي آيا سه به اشاره با نويسنده ميآيد پي از كه مطلبي در بنيانگذار كه معاصر وجامعهشناس انديشمند متقابل كنش مكتب نيز و بودهاند شناسي جامعه در مكتبهايي .دريابد را اجتماعي كنشهاي ماهيت تا ميكوشد نمادين انديشه و فرهنگ گروه وبر ماكس - 1 فهم ;يعني.ميداند اجتماعي تفهم را شناسي جامعه وبر براي عاملي را آن و گرفته شكل جامعه بطن در كه رفتاري فهم اينميداند جامعه علي مسيرهاي يافتن و علل تبيين و موافقان وبر درجامعهشناسي شهود بحث.است شهود همان به و رد را شهودگرايي خود وبر البته.دارد بسيار مخالفان چيز شهودگرايي از اينجا در ما منظور اما.داشت انتقاد آن شهودي را او شناسي جامعه عدهاي حال اين با.است ديگري اين ديگر عدهاي و ميكنند انتقاد وي بر و ميدانند بايستي وبر نظر مورد رفتار.نميدانند وارد را انتقادها خرد آن پشتيبان رفتاريكهباشد همراه قصد با و نيتدار ولي.است همراه قصد با و نيتدار مطمئنا باشد انديشه و تفكر.نميداند اجتماعي رفتار تنهايي به را كردن فكر وبر مقابل فرد براي كه ميشود منتهي اجتماعي رفتار به وقتي اين.باشد گرفته نشانه او سمت به و باشد داشته معنا نيز .است وبر ماكس شناسي جامعه يعني رفتار معناي درك انسان كه است مطلب اين دانستن است جالب وبر براي آنچه به چگونه ميكند ، رفتار جامعه در و اجتماع در چگونه .ميدهد تغيير را آنها چگونه و ميدهد شكل اجتماعي روابط نهادهاي و ساختها بين نكردن جدا وبر كار مهم نكات از يكي روش اين با وبراست انساني گوناگون رفتار با اجتماعي انسانها كه موضوع اين عينيتر چه هر فهم به ميخواست تخريب يا ايجاد ارزيابي ، را گوناگون اجتماعي روابط چگونه دو بين رابطه "انساني رابطه" مفهوم در.برسد ميكنند ، رابطه اينآنها نيت و ذهني گرايش با است مطرح انسان بازخوردهاي كه چرا باشد جامعه زمينه پس در بايستي مسلما .برميگردد فرد خود به آن آلماني شناس تاريخ توسط اولينبار براي تفهم اصطلاح آن از وبر بعد و شد پرورانده سال 1850 در "دوريسن" مفهوم در هم وبر نظريه در تفهم مفهوم".كرد استفاده به را دو اين متون از پارهاي در كه بطوري) مرتبط تفسير .است عليت مفهوم به هم و (ميبرند كار به يكديگر جاي گرايانه طبيعت روش وي ، نظر در كه است اين سخن معناي انساني رفتار فهميدن براي (..و عيني مشاهده آزمايش ، ) بيروني صرفا روابط روشجز اين اتكاي زيرا نيست ، كافي معتبر آنكه براي تفهم وسيله به تفسير ديگر طرف از و نيست قواعد از و گردد فائق محض ذهنيت ابهامات بر بايد باشد فلسفي اصولا تفهم "كند تمكين علي بررسي معمول روشهاي كرده تعبير شناختي جامعه -علمي شكل به را آن وبر ولي است در نميتواند تفهم شرايطي چه در:است اين وبر پرسش است باشد ، معتبر همه براي كه حقانيتي به را ما شناسي جامعه ميشود متبادر ذهن به سوال اين از كه فكري اولين برساند؟ پاسخ وبرحقيقت به رسيدن براي است روشي تفهم كه است اين چگونه تفهم اينكه يعني تفهم ، يعني درست شناخت كه ميدهد مفهوم.گرفت كار به را آن ميتوان چگونه و است روشي فلسفي نيز مفهوم اين.است تفهم راستاي در "معنادار تجسم" .است بخشيده شناختي جامعه لعاب و رنگ آن به وبر ولي است جهت در انساني كردار كه دريابد كه بس همين وي براي" معنا اين فهم كردار ، آن درك براي و ميكند سير معنايي بايستي كردار ، فهم براي ديگر عبارت بهاست ضروري باشد ، بيشتر رفتار معناداري چه هر.باشد مشخص آن معناداري .برعكس و است آسانتر آن فهم را رفتاري " الف ":است جانبه دو عمل يك اجتماعي رفتار نشان را واكنشي رفتار آن براساس " ب" و ميدهد انجام اما.است اجتماعي رابطه همان اين وبر نظر از.ميدهد قدرت ، ماننددارد را خود مجموعههاي زير اجتماعي رابطه .جامعهپذيري و شدن اجتماعي فرد آن در كه ميداند اجتماعي رابطه نوعي را "قدرت" وبر مقاومت بهرغم را ارادهاش تا ميكند رفتار بهگونهاي رابطه عبارتستاز شدن اجتماعي.كند تحميل برآنها ديگران و خاطر تعلق (سنتي يا عاطفي) ذهني احساس بر كه اجتماعي رابطه پذيري جامعه.است استوار ديگران با همبستگي منافع وحدت يا عقلاني توازن را آن مبناي كه است اجتماعي .است ديدگاه نوعي بينش ، نوعي يعني تفهمميدهد تشكيل اجتماعي رفتار از تفهم جالبيكهجامعهشناسي سوال ميشود پذيرفته معيني رفتار الگوي چرا كه است اين ميكند الگوي.ميشود رفتاريانجام چرا كه نميپرسد ولي تحقيق اينتفكر با ديدن يعني تحقيق ، يعني معين رفتاري شخصي شكل كه آنجا نه البته ذهني ، و فردي كاملا است امري روش آن به دادن سامان با ميتوان بلكه بگيرد ، خود به ".تفهمي شناسي جامعه مكتب" نام به ساخت را مشخصي نوع دو و ميكند پيشنهاد راه دو تفهم به نيل براي وبر يكي:داشت نظر در را آنها بايد كه ميسازد مطرح را تفهم طور به را رفتار از خاصي نوع معناي صورتي در ما آنكه چنين.باشد عقلاني مذكور رفتار كه ميكنيم فهم ذهني منطقي ما نظر در كه دارد رفتاري الگوي به بستگي عقلانيتي قابل رفتاري توالي يك با ديگر عبارت به و ميكند جلوه معيني نوع اگر اينكه ديگر.است منطبق و سازگار پيشبيني به همدلي طريق از ميتوان رسد نظر به نامعقول رفتار از كه ميشود حاصل بدينسان همدلي اين.آمد نايل آن "فهم" عاطفي تاثير و دهيم قرار مشابهي نامعقول وضعيت در را خود از خاصي نوع مستعد بيشتر خودمان چه هركنيم تجربه را آن دست آن فهم به بيشتري سهولت با باشيم عقلاني رفتار خاصي الگوي اجتماعي روابط از وبر تفهميافت خواهيم الگوي همان بايستي بود عقلاني غير رفتاري اگر.نميسازد درك نامعقول رفتار آن تا بسازيم خود براي را مقابل رفتار نظر مورد "انساني رابطه" مجموعا تفهم نوع دو اين.شود .است وبر تفهم جز ديگري تفهم تجربي ، علم يك عنوان به شناسي جامعه يك جريان در اجتماعي كارگزاران ذهني طور به كه معنايي ميتوان چگونه اما نميشناسد ، دارند ، نظر در عيني كاركرد آنچه ميان جديدي تفكيك اينجا در وبر فهميد؟ را معنا اين مينامد تبييني تفهم و بيواسطه يا حضوري تفهم كه را يك عمل معناي ما بيواسطه راهتفهم از.ميگردد قائل كه را صفحهاي يك مطالب يا ميدهيم ، انجام كه را ضرب واسطه با يا تبييني تفهم دوم ، .ميفهميم..ميخوانيم ، معاني فهم در را كنش انگيزههاي زيرا است ، (غيرمستقيم) براي كه هيزمشكني رفتار معناي مانند.ميدهد دخالت آن نوع دو نيز انساني رابطه در.ميكند كار خود زندگي تامين بهطور كه تجربي و عقلاني تفهم همان -داريم1 تفهم حركات خشم ، تعجب ، اصوات مانند.است دسترسي قابل مستقيم همدلانه و احساسي رفتاري ما كه تبييني تفهم -و2000 شادي آن فهم و درك به و ميكنيم تبيين خود ارزشهاي با را تبديل مشاركتي تفهم به تبييني تفهم آنگاه.ميرسيم رفتار فهمي به ما وقتي.ميرسد تفسير به فهمي هر.ميشود هر بيترديد.ميكنيم ارائه را تفسيري ناخودآگاه رسيديم تلاش اثباتپذيري حداكثر به رسيدن براي تفسيري نوع ميتوانند نيز تفسيرها پذيرترين اثبات حتي ولي ميكند بنابراين.باشند علي حيث از معتبر ماهيت داشتن مدعي كه ماند خواهد باقي فرضيهاي صورت به فقط مذكور تفسير .است پذيرفتني و موجه خاص بهطور -ميشود1 تقسيم نوع بر 3 وبر ديدگاه از اجتماعي رفتار را آن نميتواند معيني فهم با كسي هر معنيدار ، رفتار فهم به نياز تجربه اين عرفاني ، درك تجارب مانندبفهمد رفتار از نوع اين محض ، واكنشي رفتار -دارد20 را خود خاص رفتار -خشم30 و ترس مانند ندارد خاصي معناي هيچگونه رفتار از نوع اين بر بيشتر وبر ماكس ، جامعهشناسي عقلاني از بتوان بيابهام و واسطه بدون كه رفتاري;دارد تاكيد قيصر كه نيست نيازي وبر قول به.آورد دست به فهمي آن در را خودمان است كافي فقط.بفهميم را قيصر تا باشيم چه كه ميآيد پيش سوالي ولي.بگنجانيم رفتار آن قالب كنشگر من تا كند مشخص را قالب آن كه دارد وجود ملاكي در برسم؟ نسبي فهمي به و بگيرم قرار قالب آن در دقيقا بلكه نيست ، "گرفتن قرار قالب در" به احتياج انساني رابطه آن كه بفهمد ميتواند وقتي است او سوي به كنشي كه فردي فقط گرفتن قرار قالب در بحث.باشد كرده درك را موقعيت روشن كاملا ما بر و است غيرعقلاني و غيرمنطقي كنش براي اگر.دارند غيرعقلاني و غيرمنطقي كنش آدميان اكثر كه است به ميتواند راحتي به باشد ، داشته خود كنش از شناختي فرد عقلانيت از كه هستند كنشهايي.يابد دست ديگري كنش فهم فهم قابل و گرفت جاي آنها قالب در ميتوان ولي هستند دور اما ميشوند دور عقلانيت از كه هستند رفتارهايي باشند هم .نميشوند خارج آن از پارتو ويلفردو -2 شكل دو به را آن و نميكند ريز وبر مانند را مسائل پارتو پارتو تقسيمبندي اين نوعي به شايد.ميبيند كلان و كلي پارتو.ميرسد جزء به كلان از وي.كند سادهتر را كار .ميكند تعريف غيرمنطقي كنشهاي علم را جامعهشناسي مجموعه شامل پارتو غيرمنطقي كنشهاي مفهوم كلي ، بهطور .ميمانند بيرون منطقي كنشهاي پوشش از كه ميشود كنشهايي يك كه معني اين به است ، تكنيك فارغالتحصيلپلي پارتو با را جامعه افراد حتي.دارد فيزيكي و رياضي تفكر كه است مشخص كاملا.ميبيند يگانه شيميايي مولكولهاي كه چون است غيرمنطقي كنشهاي پارتو نظريه در اصلي بحث تكليف.دارد سروكار غيرمنطقي رفتار با جامعهشناسي كه است كنشي كه چون است ، روشن خودبهخود منطقي كنشهاي كنش.هستند سازگار يكديگر با كنش آن اهداف و ابزار چيست غيرمنطقي كنش.دارد فراوان بحث جاي كه است غيرمنطقي منطقي كنش را اقتصاد پارتو است؟ كدام منطقي كنش و مورد رفتار يك سود و منفعت هميشه آن در كه چرا ميداند خود سود به تا ميكند انتخاب را رفتاري كنشگر.است نظر آن شناخت و ندارد وجود چندگانگي رفتار اين نوع در و برسد ندارد ، فراوان تعمق و تفكر به احتياج.نميباشد مشكل هم ميرود مسيرهايي از و است آن فهم نشان كنش خود كه زيرا كنش برسد سود به آخر دست كه كنشي.شود منتهي سود به كه وجود موانعي كنش نوع اين مسير در اصولا.است منطقي كاملا كنشي منطقي كنش ديگر طرف از و.ندارد كنش از مملو جامعهشناسي اما.است محافظهكارانه رفتار نوع يك و نيست هدف يك نيست ، مسير يكاست غيرمنطقي براساس ولي ميشود انجام كنش يك غيرمنطقي كنش در.نيست بوجود آن از تفسيرها انواع كنشگر هدف و ذهنيت نيت ، تكثر ، اين.ميبينيم را تكثر ما غيرمنطقي كنش در.ميآيد هر.است آورده بهوجود را فراواني نظريههاي و تحليلها جامعه آن افراد رفتار و جامعه شناخت براي جامعهشناسي و مختلف مكاتب همه اين اينكه.دارد را خود خاص روش .جاست همين از است موجود جامعهشناسي گوناگون و پايه علوم بهخصوص) ديگر علوم برعكس جامعهشناسي براساس چوناست محلي -بومي علمي (علومانساني كلاغير جامعه افراد رفتارميشود ساخته جامعه افراد رفتار .است متفاوت جوامع فرهنگهاي.ميگيرد شكل فرهنگشان براساس .است متفاوت "غربي" فرد با "شرقي" من ديدگاه ديگر طرف از هركس.باشد محلي -بومي دانشي جامعهشناسي بايستي پس .ميكند روشن را واقعيت از گوشهاي تامل و فكر از مملو غيرمنطقي كنش همان يا شناسي جامعه نظم كه دريافت تا كرد پژوهش و كندوكاو بايستياست .است چگونه جامعه يك افراد رفتاري همه غيرمنطقي كنش در ولي دارند هدف يك همه منطقي كنش در پيروي انگيزه يك از همه منطقي كنش در.ندارند هدف يك جامعه فقط انگيزه اين منبع و جامعه و خود سود ;ميكنند انگيزه يك از همه اينكه بر علاوه غيرمنطقي كنش در.است فرد خود و جامعه از انگيزهها بلكه نميكنند پيروي ايثار ، ديگرخواهانه ، حس:مانند عواملي ميگيرد ، سرچشمه در.شوند انگيزه غيرمنطقي كنش در ميتوانند...و حسادت از براي رقابتي نه ولي دارد وجود كاملا رقابت منطقي كنش ولي دارد وجود رقابت غيرمنطقي كنش در.رقيب بردن بين اين هم گاهي حتي و ميانجامد رقيب بردن بين از به گاهي كنش در.ميآيد پيش انحصار مساله و ندارد وجود رقابت غيرمنطقي كنش در ولي كرد رفتار پيشبيني ميتوان منطقي .نميباشد امكانپذير وجه بههيچ كار اين بوريدان الاغ داستان اجتماعي منطق كتاب در "بودون ريمون" فهم براي است مناسبي مثال داستان اين.ميشود يادآور را از مساوي فاصله در.غيرمنطقي كنش و منطقي كنش بين تمايز دو هر از كه قواره يك شكل ، يك رنگ ، يك كه جو توبره دو دليلي هيچبود ايستاده ميرسيد ، مشامش به مشابهي رايحه در آنقدر حيوان.دهد ترجيح ديگري به را يكي كه نداشت الاغ رفتار.شد تلف گرسنگي از تا ماند مردد تصميمگيري عمل خواست كه نتيجهاي به زيرا بود ، غيرمنطقي بوريدان رفتار كه ميدهد نشان مثال اين.است رسيده نبود ، كننده .نيست اينطور هميشه ولي.نميرسد نتيجه به غيرمنطقي معقولي هدف به را كننده عمل است ممكن بودن خرافاتي گاهي چرخيدي طرف هر كه خرافات با بوريدان الاغ اگر.برساند به نميداد ، انجام غيرمنطقي كنش كن انتخاب را طرف همان براي مطلوب نتيجه به كنشي وقتي.ميرسيد مطلوب نتيجه از تعريف اين.ميخوانند منطقي را كنش آن برسد ، كنشگر آن زيادي حدود تا ولي است دور پارتويي منطقي كنش تعريف به كلاه" كمپولي يا بيپولي در من.ميكند عامتر را يا بيپولي مخمصه از و بگذرد روزگار تا ميكنم "كلاه دست هم خرافات به عمل اين در شايد.شوم خارج كمپولي منطقي كنش به كه بدهم انجام ديگر كار هزاران شايد.بزنم نتيجه آخر در ولي باشد نداشته ارتباطي هيچ مطلوب نتيجه و منظور.آيد حساب به منطقي كنشي من كنش و شود حاصل مطلوب است هدف و ابزار بين منطقي ارتباط منطقي كنش در پارتويي اگر كه معني بدين.است هدف تنها اينجا در ما منظور ولي .است منطقي كنش آن بود منطقي هدف ولي نبود منطقي ابزار بين ارتباط اگر ولي.نيست اين پارتو سخن كه ميدانيم چه بود غيرمنطقي آن نتيجه اما بود منطقي هدف و ابزار بهطور.است كنش "نفس" صرفا جا اين در ما بحث ميشود؟ .ميباشند پيچيده غيرمنطقي كنش هم و منطقي كنش هم كلي اسلامزاده وحيد دارد ادامه |
|