افسانهپرداز واقعگراي كالوينو ايتالو
هفته خواندنيهاي
باران كم فصل رسيدن
جواني سالهاي نان
ناچيز فضيلتهاي
اسپانيا رئاليست بزرگترين گالدوس ، پرث
كتاب پيشنهاد
افسانهپرداز واقعگراي كالوينو ايتالو
ايرانيان ميان در ايتاليايي نويسنده كالوينو ايتالو
درختنشين ، بارون چون او آثار اغلبدارد بسيار خوانندگان
شبهاي از شبي اگر نامرئي ، شهرهاي شده ، شقه ويكنت
بعدي هزاره براي يادداشت شش والدو ، ماركو مسافري ، زمستان
.است شده ترجمه فارسي زبان به كيهاني كمديهاي و
كمتر.دارد چشمگير حضوري فارسي نشريات در ايتالوكالوينو
او از مصاحبهاي يا كوتاه داستان تاكنون كه است نشريهاي
به ايراني خوانندگان علاقه شايدعلت.باشد نكرده چاپ
گسيختهاي افسار تخيل استكه دليل اين به كالوينو آثار
.ميزند موج او داستانهاي مجموعه و رمانها در
سه.دارد شرقي افسانههاي به بسياري شباهت كه تخيلهايي
.ميخوانيد را كالوينو ايتالو از كوتاه داستان
جرقه
.افتاد جمعيت وسط چهارراه ، يك سر روز ، يك اتفاق اين
.ميرفتند و ميآمدند آدمها
هيچي ديگه دفعه يك و پلكزدن به كردم شروع ايستادم ،
حضور دليل.ميرسيد هيچ بهنظر چي همه هيچي ، .نفهميدم
و بيمحتوي همهچي انگار نميفهميدم ، را آدمها و اشيا
.خنديدم.بود پوچ
قضيه اين كه بود اين رسيد عجيب بهنظرم وقت آن كه چيزي
همهچيز موقع آن تا اول همان ازبودم نفهميده قبلا را
پوسترهاي ، ماشينها ، راهنمايي ، چراغهاي:بودم پذيرفته را
دنيوي حس گونه هر از كاملا چيز همه يادبود ، بناهاي
انگار كه بودم پذيرفته جوري را آنها بود ، گرفته فاصله
معلولها و علت از زنجيرهاي هستند ، زندگي ملزومات جزء
.چسبيدهاند هم به كه
كردم سعيكشيدم خجالت شدم ، سرخ.خشكيد لبم روي خنده
.بايستيد دقيقه يك":زدم داد.كنم جلب را مردم توجه
و پوچترين داريم ما.شده اشتباهي.آمده پيش اشتباهي
درستش راه اين.ميدهيم انجام را كارها بيمعنيترين
"ميشود؟ تمام كي.نيست
وسط من تعجب با كردند ، وراندازم ايستادند ، دورم مردم
ميدادم ، تكان را دستهايم بودم ، ايستاده آنها
ناگهان كه را بصيرتي جرقه و بدهم ، توضيح نميتوانستم
.نگفتم چيزي:بدهم نشان آنها به بود كرده روشن را من درون
و بردم بالا را دستهايم كه لحظهاي چون نگفتم چيزي
به و دادم قورت را بزرگم افشاگري كردم ، باز را دهانم
.ميرسند بهنظر كهنه چهقدر كلمهها كه رسيد نظرم
.است خودش سرجاي هرچي چيه؟ منظورت خب؟":پرسيدند آدمها
.است ديگه چيز يك نتيجه همهچيباشد بايد كه طور همان
هم پوچي يا غلط چيز هيچ.ميآيد ديگه چيزهاي به همهچي
چون سرگشته ، ايستادم ، جا همان ".ببينيم نميتوانيم
طبيعي و برگشته خودش جاي سر دوباره چي همه ميديدم
يادبود ، بناهاي راهنمايي ، چراغهاي ميرسد ، بهنظر
آرامم اما جمعيت ، گداگشنهها ، تراموا ، ريلهاي برجها ،
.داد عذابم نكرد ،
بهنظرم موقع آن.كردم اشتباه من شايدمتاسفم:گفتم
باعجله.متاسفم.است خوب چي همه حالا اما.رسيد جوري اين
.رفتم در آدمها چشمغره ميان
احساس كه (ميافتد اتفاق اغلب كه) وقت هر هنوز حالا ،
كه ميشوم اميدوار غريزي بهطور نميفهمم ، چيزي ميكنم
ديگر بار يك شايد باشد ، برگشته دوباره لحظه همان شايد
گم و پيدا لحظه يك و بزنم چنگ دانشم همه به نفهمم ، چيزي
.شوم
هدف آينه ،
شكلك و آينه جلو مينشستم زيادي ساعتهاي بودم ، كه بچه
خوب قدر اين قيافهام كه دليل اين به نهميآوردم در
نميتوانستم اصلا عكس ، بر درست نميشدم ، خسته ازش كه بود
شانس اين هم آوردن در شكلك و را ، خودم صورت كنم ، تحملش
آينه توي كه صورتهايي بشوم ، ديگري آدم كه ميداد بهم را
.ميكردند عوض همديگر با را جايشان سريع خيلي و ميآمدند
آدمهاي هستم ، ديگري آدم ميشد باورم كه بود جوري اين
بعد يكي كه قيافههايي ميزبان مختلف ، تيپهاي با مختلف
آنها به تبديل من يعني ميشدند ، من به تبديل ديگري از
ديگري آن به تبديل آنها از كدام هر يعني ميشدم ،
وجود وقت هيچ من كه اين مثل درست من ، مثل درست ميشدند ،
.نداشتهام
ميآوردم ، در شكلك چهارتا سه كه اين از بعد وقتها ، بعضي
از يكي ميگرفتم تصميم تا دوازده يا تا ده هم شايد
را شكلك همان دوباره ميكردم سعي و كنم انتخاب را آنها
كه اين تا آوردن در شكلك به دوباره ميكردم شروع و بسازم
.نميتوانستم.برسم بود خوب خيلي نظرم به كه شكلكي به
نداشتم ، برگرداندنش براي راهي هيچ بود رفته شكلكي وقتي
.بدهم نشانش صورتم توي دوباره نميتوانستم
صورتكهاي كنم ، عوض شكلك تند تند ميكردم تلاش وقتي
مرا كه ميشدند ظاهر كينهتوزانهاي و بيگانه ناشناخته ،
.ميكرد دور گمشده شكلك آن از بيشتر چه هر
و هميشگي صورت.ميكشيدم درآوردن شكلك از دست وحشتزده ،
هميشه از ميكردم فكر ميشد ، ظاهري دوباره كه قديميام
.است ملالآورتر
زد داد را ترزا كه مردي
رو بالا و رفتم عقب قدمي چند يه بيرون ، زدم پيادهرو از
تا گذاشتم دهنم دور دستهامو خيابون ، وسط از كردم ، نگاه
:زدم داد ساختمون طبقه آخرين به رو و بسازم بلندگو يه
"!ترزا"
يه.كرد كز پاهام روي و شد هراسون ماه خاطر از سايهام
!ترزا:زدم داد دوباره.گذشت نفر
صداتو نزني داد بلندتر اگه":گفت و طرفم اومد مرده
بعد بشمر ، سه تا:خب.كنيم امتحان هم با بذارنميشنفه
هر و ".سه دو ، يك ، ":گفت و "ميزنيم داد هم با سه از
!ترررزااا:كشيديم داد دومون
بودند برگشته تئاتر از يا ميگذاشتند داشتند دوست تا چند
يالا ، ":گفتند.ميزنيم داد داريم ما كه ديدند كافه از يا
ملحق ما به خيابون وسط و ".ميزنيم داد شما با هم ما
ت":زديم داد هم با و گفت رو سه تا يك اوليه مرد و شدند
"!زااا _ررر _
آدم ، عده يه بعد ربع يه ;ما پيش وايساد و شد رد ديگه يكي
راه از جديد يكي ازگاهي هر و.بوديم اونجا نفر ، حدود 20
خوب داد يه كه اين براي آدما ، همه دادن سازمانميرسيد
نفر يه هميشهنبود آسوني كار زمان ، يه تو همه بزنند ،
.ميداد كشش خيلي يا ميكرد شروع سه قبل كه بود
توافق.داديم حسابيرو و درست چيز يه ترتيب سر آخر
صداي با "ر" بشه ، ادا كشدار و زير صداي با "ت" كه كرديم
هراز فقط.بود خوب.كوتاه و زير صداي با زا و كشدار و بم
داشتيم.ميشد دو به يكي نميزد داد كه يكي گاهي
قرار اگه كه يكي ، وقت يه كه ميكرديم درست صداهامونرو
و لك خيلي صورتش بايد باشه ، هماهنگ قيافهاش با صداش بود
يكي ".نه":گفتم "خونهاس؟ مطمئني":پرسيد باشه ، پيسي
:گفتم "نه؟ كردي ، فراموش كليدترو.كه شد بد":گفت ديگه
بالا؟ نميري چرا پس خب":پرسيدند ".همرامه كليدم راستش"
زندگي شهر طرف اون.نميكنم زندگي جا اين من":گفتم "
اين كي ببخشيدها ، پس":پرسيد پيسي و لك يكي اون ".ميكنم
.نميدونم درست بخوايد رو راستش":گفتم "ميكنه؟ زندگي جا
خيلي صداش كه يكي ، .شدند ناراحت شنيدند اينرو كه آدما
چرا بدي توضيح لطفا ميتوني پس":پرسيد بود ، سيني سين
تا":گفتم ميزنيم صدا رو تررزا و وايساديم پايين اين ما
بزنيم صدا رو اسمي هر ميتونيم ما مربوطه ، من به كه جايي
".بكنيم رو كار اين ديگه جاي يه داري دوست تو اگه يا
:پرسيد بدگماني با پيسي و لك صدا.رنجيدند كمي يه ديگران
"چي":گفتم دلخوري با ".باشي نذاشته سركارمون اميدوارم"
بقيه.كنند تاييد رو من درستي كه ديگران طرف برگشتم و
لحن با يكي.بود رسيده فرا شرمساري لحظه.نگفتند هيچي
نميكنيم ، صدا رو ترزا ديگه دفعه يه چرا ببين ، ":گفت خوبي
دو ، يك ، "كرديم امتحان ديگه بار يه پس "خونه؟ بريم بعد
".ترزا سه ،
كردند كج راهشونرو آدما هم بعد نشد ادا خوب خيلي اما
هم من.اونور از يكي اينور ، از يكي خونه ، طرف به
داره صدايي يه شنيدم وقت يه كه ميدون طرف بودم برگشته
زدن داد براي بايد نفر يه حتما "!رررزا ت":ميگه هنوز
.كلهشق يه.باشه مونده
هفته خواندنيهاي
راهبان دير
دوكاسترو فرايرا:نوشته
:بازخواني
چرمشير محمد
مهندسپور فرهاد
تومان قيمت580 نمايش نشر صفحه ، 62
كه موقعيت يك خيز ، و افت بدون و ساده خطي ، يك داستاني
.نيست پيچيده و بغرنج هم چندان اول نگاه همان در
داستان نه كه شخصيتهايي ايستايند ، شدت به كه شخصيتهايي
موقعيت در نه ميبرند ، پيش به شايد و بايد كه چنان آن را
دست به خود از ويژهاي تعريف نه و ميكنند ايجاد تحولي
دير" كوتاه رمان در موجود مصالح همه اينها.ميدهند
بيترديد.هستند "دوكاسترو فرايرا" نوشته "راهبان
اعمال تكنيكي تمهيدات در بايد را كوچك رمان اين اثرگذاري
آن را تكنيك ظرافت ، با وي.دانست نويسنده طرف از شده
اثر يك آشناي شالودههاي حذف با حتي كه داشته پنهان چنان
.ميكند تعريف ما براي را اثرگذار قصهاي همچنان داستاني ،
.است راهبان دير بازخواني مقدمه از خوانديد كه تكههايي
شخصيت چند اما است شده حفظ داستان اساس بازخواني اين در
ديالوگهاي و موضوعات با داستان محتواي و اضافه آن به
.است جذابترشده تازه
باران كم فصل رسيدن
مانگوشي چارلز:نوشته
:ترجمه
سرشت محمدي مريم
صفحه 104
ارغواني 80 كتابهاي
تومان قيمت700
به يا و داستاني بزرگ شخصيتهاي از سالهاست ديگر
داستاني دنياي.گذشتهايم ستارهها و اسطورهها عبارتي
زندگي خود مثل بلكه ;نميآورد تاب را آنها ديگر امروز ،
حتي كوچك شخصيتهاي اين.شخصيتهاست خرده خواستار امروز ،
و ميرود فراتر هم قرن اوايل داستانهاي شخصيتهاي ضد از
...و پنجره درخت ، مثل ميشود چيزي انگار
اين عصر عصر ، .شدهاند تمام هم تاثيرگذار روايتهاي
به شايد حتي ، كه ، لحظههايي.است كوتاه لحظههاي
اين حديث "باران كم فصل رسيدن".نباشد هم يادماندني
دغدغه.آنهاست كماهميت ظاهر به لحظات و كوچك شخصيتهاي
تكراري روايت گاهي و..و كلاغ كشتن سواري ، آسانسور
...و طلاق خانه ، ترك استثمار ، اهميت پر هنوز اما
.است شده تشكيل همينها از امروز ، ادبيات
جواني سالهاي نان
بل هاينريش:نوشته
:ترجمه
محمداسماعيلزاده
چشمه 80 نشر
صفحه 145
تومان قيمت900
معاصر نويسنده "بل هاينريش" نوشتههاي تمام در كه چيزي
و مسايل به او گرايش و علاقه ;ميكند خودنمايي آلماني ،
به نفوذ با كه ميكند سعي او.است انسان فردي دغدغههاي
و آرزوها دردها ، به جامعه ، پايين و متوسط شخصيتهاي
و حالات نشاندادن كه است بديهي.كند توجه آنها روياهاي
كاري اجتماع ، با او رابطه به توجه بدون فردي ، روحيات
را انتقادي نگرش نوعي بل ، هاينريش بنابرايناست بيهوده
به هرگز نوشتهها ، اين البته ، كه دارد ، داستانهايش در
او.نميرود پيش ايدئولوژيك بيانيه يا شعارزدگي سمت
سالهاي نان"ميگذارد ما عهده به را قضاوت و مينويسد
كه كسي روايت.روايتهاست اين از يكي واگوكننده "جواني
او ، است نان مثل ، روزمره ، و ساده خيلي چيزهاي حسرت در
.باشد معاصر ژاني ، وان ژان شايد
ناچيز فضيلتهاي
بورگ گينز ناتاليا:نوشته
ابراهيم محسن:ترجمه
هرمس 80:نشر
صفحه 120
تومان قيمت700
از نويسنده وقتي كه است ، داشته وجود ترديد اين هميشه
اين ميكند؟ نفس حديث آيا ميكند ، استفاده شخص اول راوي
از خارج عوامل ديگر با روايت كه ميگيرد شدت زماني ترديد
.داشتهباشد مستقيمي رابطه متن ،
.ميكند خودنمايي شدت به ترديد اين "ناچيز فضيلتهاي" در
كه ميدهد شرح دوست يك با را خود دوستي شرح راوي
او.ميزند حرف لندن در زندگي از و "است پاوزه احتمالا"
به داستان جاي به را خاطرهاش و مقاله نفس ، حديث انگار
ميتواند همينها كه ميدهد ، نشان او اما ميگويد ما
.باشند جذاب
اسپانيا رئاليست بزرگترين گالدوس ، پرث
ميرعباسي كاوه
نويسنده گالدوس پرس آثار و زندگي از بخشي گذشته جمعه
اين پاياني بخش جمعه در. خوانديد را اسپانيايي بزرگ
.ميگذرد نظرتان از مقاله
،"معاصر اسپانياي رمانهاي" براي منتقدان ، از بسياري
پيامهاي و اجتماعي مقاصد مضامين ، خاص ، ويژگيهاي برحسب
:اند قايل مشخص دوره سه فلسفيشان ، و اخلاقي
اين در:شهرستاني رمانهاي:(1876- 1878) نخست دوره
،(1876) "شهر بانوي پارساترين":نوشت رمان چهار او دوره
"ماريانلا" و (1878) "روچ لئون خانواده" ،(1877) "گلوريا"
برترين "شهر بانوي پارساترين" كه نخست رمان سه.(1878)
ريشه كه ميپردازند مقولهاي به است ، پرآوازهترينشان و
مسئله:بود اسپانيا نوزدهم سده جامعه در انشقاق اصلي
.ديانت
اين در:مادريدي رمانهاي:(1881- 1889) مياني دوره
بنبست در را خويشتن گالدوس ادبياش ، زندگي از مقطع
وقايع داستانگونه روايتپردازي هنر در او.ميديد
همانگونه اما ، بود ، يافته دستي چيره و شده استاد تاريخي
شد ، متذكر ريوس دلوس خينر فرانسيسكو انديشمندش ، دوست كه
آنچه صرف روايت بهمثابه تاريخنگاري كه است بديهي"
اساسي سرشت درك به را ما نميتواند است ، داده رخ درگذشته
چگونه كه بود آموخته همچنين او "گردد رهنمون تاريخ
خانوادگي موقعيتهاي و ايستا بيش و كم اجتماعي الگوهاي
مصايب و معضلها بر كه كند خلق باورپذيري و باثبات
اسپانيا نوزدهم سده سياسي كشمكشهاي و اجتماعي ويرانگر
.بگذارد خوانندگان ديد معرض در را آنها و بيافكند پرتو
بعد ، به از 1889:معنوي رمانهاي:(از 1890) واپسين دوره
به و گرديد آغاز گالدوس پرث ادبي خلاقيت در نويني مرحله
.برداشت طغيان به سر "سنتي رئاليسم" برابر در عبارتي
به فرد اجتماعي جايگاه و خاستگاه كه بود شده آشكار برايش
دهند توضيح را او دروني حيات و كردار نيستند قادر تنهايي
برخي ادراك زيرا ببخشند ، روشني را واقعيت راستين ماهيت و
او.دارد متفاوت رويكردي به نياز بشر رفتاري حيطههاي از
ساخت معنوي مقولههاي متوجه اجتماعي مسئله از را توجهاش
خويش همت وجهه را آثارش "قهرمانان" دروني حيات در كاوش و
نگاشت دوره اين در كه رمانهايي برجستهترين.داد قرار
(1890- 1891) "كرا آنخل" جلدي سه رمان:از عبارتند
تا از 1893) "توركمادا رمانهاي" ،(1892) "تريستانا"
"شفقت" و ،(1895) "الما" ،(1895) "ارين ناز" ،(1895
،"ارين ناز" سينمايياش ، شاهكار سه بونوئل لوئيس.(1897)
را "تريستانا" و "الما" رمان از الهام با) "ويريديانا"
.آفريد گالدوس رمانهاي اساس بر
و شگرف پرسوناژهاي و بود اجتماعي نويسندهاي گالدوس
عادي زندگاني محدود چارچوب از اگرچه كه آفريد ، يگانهاي
قرابت روزمره واقعيات با ليكن ميروند ، فراتر معمولي و
گاه و متفاوت خصلتهاي و يكسويه خلقوخويشان ;دارند
از و است شده اجين سرشتشان با متعادل بهگونهاي متضاد ،
هرچند.وفادارند بشري متعارف و معمول طبيعت به حيث اين
شكلي به گالدوس ، واپسين رمانهاي در بهخصوص آنان ، كه ،
روزمره زندگي در آنچه از سترگتر ابعادي فزاينده
محيط با خويش هماهنگي و تناسب و مييابند ميبينيم
گنجايششان جامعه گويي كه ميدهند ، دست از را اطرافشان
توجهاي گالدوس.است تنگ برايشان هستي عرصه و ندارد را
كه هنگامي بهويژه داشت ، رواني ناهنجاريهاي به نسبت خاص
به نسبت كلياش ديدگاه امابود ديني خاستگاهشان و ريشه
تحول بر مشخصا - انسان به همچنانكه - داستاني شخصيتهاي
نيكسرشت ، قهرمان به را پرسوناژها او.است متكي تدريجي
قطب دو اين ميان كه ميانحالي افراد و پليد قهرمان ضد
مجذوب بلكه نميكند ، تقسيم نوسانند در شرارت و فضيلت
وجودي حقيقت با كه است متناقض سرشتهاي اختلاط و آميزش
همانندهاي و مييابيم ، واقع عالم در كه آنگونه انسانها ،
وسوسه هرازگاه كه هرچند.دارد بيشتري سنخيت ادبيشان ،
يكديگر برابر در را شر و خير متقابل قطبهاي تا ميشود
ديوسيرت يا فرشتهآسا كه بيافريند شخصيتهايي و دهد قرار
و شور به را خواننده دو ، اين رويي در رو با و باشند
بواسطه كه مكانيزمي كاربرد در گالدوس اما.بياورد هيجان
چيرهدستي و استادي ميبخشد آرماني صورتي پرسوناژ به آن
شخصيتهايي بازنماياندن در فقط نه:ميدهد نشان كمنظيري
نگاه را اعتدال جانب هستند مطلوب كمال نمايانگر كه
كه ميدهد توضيح منطقي و معقول بهگونهاي بلكه ميدارد ،
و ميشماريم فضايل مظهر را پرسوناژي چگونه و چرا
محكوم را ديگر شخصيتهايي چگونه بالعكس ، و ميستاييم ،
واضحترين به ميكوشد گالدوس.ميدانيم مردود و ميكنيم
باز را هستي حيرتآور و مجذوبكننده جنبههاي ممكن صورت
درباره مختلف ديدگاههاي كاربرد هنگام او.نماياند
را زيباشناختي و روانشناسانه جنبههاي واحد پرسوناژي
بهگونهاي دو اين شايد هرچند ، ) دارد مدنظر تواما
نماياندن از گالدوس ;(باشند شده تنيده درهم تفكيكناپذير
تشريح:دارد منظور دو بيروني و دروني چندگانگي همزمان
ديدگاه ساختن آشكار نيز و پرسوناژ گرفتن شكل چگونگي
ابهام براي گالدوس كه تكنيكي سوميناو به نسبت سايرين
گرفته كار به رمانهايش از برخي در پرسوناژ به بخشيدن
با پيشينهدار شخصيتهاي بين پيوند و رودررويي
در را تكنيك اين بارز نمونهاست بيهويت پرسوناژهاي
رمان اين در.مييابيم ،"خثينتا و فورتوناتا" شاهكارش ،
كروث سانتا خوانيتو ميان هستيم عاشقانهاي رابطه شاهد
از حتي بلكه باخبريم ، گذشتهاش از فقط نه كه)
و مونث چهره فورتوناتا ، با (آگاهيم نيز شجرهنامهاش
بيآنكه ميگذارد ، داستان به پاي ناغافل كه مرموزي
زيسته چگونه و كرده چهها قبلا و آمده كجا از بدانيم
سربر تاريكي دل از يكباره كه ميماند شبحي به او.است
متداول و مرسوم ويژگيهاي فورتوناتا.باشد آورده
بنابر و است ، فاقد را رئاليستي رمانهاي مونث قهرمانان
چهرهاي نميتواند آثار گونه اين شده تثبيت سنتهاي
از يكي متضاد پرسوناژ دو اين رابطه.باشد آرماني
خلق و است ، گالدوس هنرمندانه چيرهدستيهاي برجستهترين
در "مونث قهرمان" نويني زايشگونه بايد را فورتوناتا
.آورد بهشمار اسپانيا داستاني ادبيات
جامعه كليت از همهجانبهاش بينش بركت به گالدوس ،
ناسازگارترين ساختن هماهنگ و درك براي قابليتش اسپانيا ،
طنزش ، قريحه و رواداري همدلي ، احساس آثارش ، در موقعيتها
مييابيم حقيقي را آن كه بيافريند يكپارچه عالمي توانست
حقيقت":است گفته لويس ويندم كه همانطور.ميپذيريم و
به موشكافانهشان و دقيق وفاداري...بزرگ رماننويسان
به آنگاه بزرگ رماننويس توانايي ".است هستي و عالم
من ، موقعيت آدمي ، سرشت بنابر" بگويد كه ميشود زده محك
هستند ، وضعيت اين نقشآفرينان كه شخصيتهايي واسطه به
بپذيريم را كلامش ما و ".است حل قابل طريق اين به تنها
و هنرمندانه حقيقت است اين.بياوريم باور گفتهاش به و
اين از گالدوس از بيش كه نويسندگاني بودهاند.اندكشمار
.شدهاند برخوردار موهبت
كتاب پيشنهاد
"كني زندگي من با وقتشه" كتاب پيشنهاد
ميشود خراب سرمان روي سقف وقتي
غلامي احمد
كني زندگي من با وقتشه
اوتس كرول جويس
شرفي مهري:ترجمه
مركز نشر
قيمت1600تومان
شما به را "كني زندگي من با وقتشه" كتاب ميخواهم ،
.اوتس كرول جويس از است كتابي.بخوانيد كه بدهم پيشنهاد
:نيست متعارف خيلي بدهم ميخواهم كه پيشنهاد شيوه اين اما
همه از اول كنيد شروع را كتاب خواستيد اگر نظرم به
مشابه سرنوشت ليلالي داستان.بخوانيد را "ليلالي" داستان
.است نفوذ با و خشن ثروتمند ، مردي سيطره در اسير انسان دو
دو.است پدر ديگري براي و دارد را شوهر نقش يكي براي
و باهوش لجوج ، فرزندي و نامادري يعني هم كنار در غريبه
سرنوشتشان كه آدمهايي.ذاتي و پنهان خشونتي با يكدنده
يك و دوست يك و دارند قرار موقعيت يك در يا و است يكي
.ميترسند شدت به او از كه دارند مشترك دشمن
داستاننويسي ، در مرسوم جذابيتهاي و اوج با داستان اين
.ميبرد جلو ديگر داستانهاي با حسي هم آستانه تا را شما
است اين كنم شرط شما با حالا از است لازم كه را آنچه اما
من گردن به را آن نيافتد اتفاق همحسي اين اگر كه
شهودي و كشف يك با اوتس كرول داستانهاي نياندازيد ،
.شدهاند نوشته آمريكايي كاملا
پاي جا او بگويم كه است درست چقدر گفته اين نميدانم
از ناب رئاليسمي.ميگذارد همينگوي داستاننويسي سنت
و بگوييم كه داريم را آرزويش همواره كه آنچه و زندگي
.ندارد نوشتن براي چيزي واقعيت نميتوانيم ، اما بنويسيم
و خيال چاشني به نياز كه است سخت آنقدر نوشتنش يا
اين "اوتس كرول" موفقيت اما دارد داستاني ساختگي گرههاي
بنويسيم بخواهيم را آن ما اگر كه مينويسد چيزي از است ،
اينكه بدون و مينويسد او.ندارد نوشتن براي جذابيتي هيچ
به بخشي عمق و ايهامسازي استعارهپردازي ، قصد
كار به يكباره به را همه باشد ، داشته را داستانهايش
برداشتهاي كه بدهد اجازه هرگز اينكه بدون ميگيرد ،
.بياورد زبان به خواننده را استعارياش
تغيير خانواده داستان.بخوانيد را خانواده داستان بعد
فضاي از اينكه بدون شمااست آمريكايي جامعه خشونتبار
شويد ، خارج ميخوانيد ، را داستانش كه خانوادهاي
دزدي ، جنگ ، فقر ، جامعه ، مصيبتبار تغييرهاي به ميتوانيد
كه رويدادهايي.شويد آگاه طبقاتي عميق اختلافات و فحشا
ملتهب جامعه انعكاس ميدهد ، روي خانواده اين زندگي در
اجتماع ثمره ميگذرد چه هر خانواده داخل در.است بيرون
ولتاژ پوشش با ميتوان فقط كه شقي جامعه.است بيرون
گرسنگي با خانه.كرد ايجاد امنيت آن برابر در برق بالاي
ميبلعند و ميجوند خواب در را آدمها جسم كه موشها با
به دست ميشود موشها طعمه بالاخره كه حرامزاده كودكي و
طلاقها و مرگ با آن سرپرستي كه خانوادهاي ;است گريبان
.ميكند تغيير پي در پي
روشن حدودي تا تكليف خوانديد را داستان دو اين كه حالا
:است اين بيايد ، ذهنتان در كه سوالي اولين شايد.ميشود
و برداريد قلم حتما ".ندارد كاري كه اينها نوشتن بابا"
ميبينيد ، ميافتد ، اتفاقي چه ميدانيد.بنويسيد
اوتس كرول كه را سادهاي داستانهاي همين نميتوانيد ،
نتوانستند خيليها كه همينطور بنويسيد ، ميكند ، روايت
كه است وقت آنبنويسند را همينگوي كوتاه داستانهاي
روبهرو حرفهاي و مهم نويسنده يك با واقعا ميفهميد ،
.است درونش پيچيدگيهاي از گذر او ، سادگي و هستيد
و برهنه داستان بعد آمد خوشتان داستان دو اين از اگر
همه كه است كابوسي برهنه داستانبخوانيد را گريان نوزاد
هميشه.ميكند پيدا واقعيت كه كابوسي.ديدهايم را آن ما
بار اين ميبينيم خواب عالم در را كابوسهايمان ما
اين از گذر وآمدهاند واقعيت دنياي به ما كابوسيهاي
اين تا.است وسيعتري آزادي با تازهتر دنياي كشف كابوس
و يكدست زندگي آن نميدانست زن بود ، نداده روي كابوس
اينك او.ميخواست خودش كه است چيزي همان دارد كه منظمي
خودش با و مينشيند منتظر رسيده كابوس پايان به كه
...باشد چيزي چه انتظار به حالا بايد كه ميانديشد
.ميرسد مادر گوش به فقط كه است طفلي ناله گريان نوزاد
تنهاتر و تنها مادر.نميشنود را ناله اين كس هيچ چون
كه كسي آن كه ميبرد پي راز اين به خواننده و ميشود
.تنهاست ميداند را حقيقتي
جستوجوي در" و "كني زندگي من با وقتشه" داستانهاي بعد
...بعد و بخوان را "خانه
اوتس كرول داستان شخصيتهاي مثل ميتواني اصلا يا
هم طور اين راستش ".ميكنم بخواد دلم كاري هر من":بگويي
دلش كه كاري هر خواندن يا نوشتن توي آدم.است بهتر
دست از را چيزهايي يك دارد امكان.است بهتر بكند ، بخواهد
با ما كه است اين مهم.است بيشتر "حالش" اما بدهد
مثل زندگي اين باشد يادمان فقط.كنيم "حال" زندگيمان
لولههاي مثل كه است اوتس كرول جويس داستانهاي ساختار
شده قديمي چون فقط نيست سوراخ است ديوار دل توي گرم آب
رطوبتي نه ميشنويم آب وزوز صداي نه ما و ميكند نشت آب
.ميشود خراب سرمان روي سقف خوابيم وقتي فقط و ميبينيم
|