به خدمات و كالا عرضه نمايشگاه برگزاري
ايران اماس انجمن نفع
باقيمانده حرف آخرين
ميخواند فرا را شما مهر وقتي
ايراني جوانان ماليخولياي
به خدمات و كالا عرضه نمايشگاه برگزاري
ايران اماس انجمن نفع
از حمايت راستاي در ايران اماس بيماران از حمايت انجمن
تاريخ 3/12/80 از نمايشگاهي برگزاري به اقدام بيماران
.است نموده شقايق فرهنگي مجموعه در واقع لغايت 7/12/80
در تا ميشود دعوت كالا عرضه متقاضيان از وسيله اين به
.نمايند همكاري ما با نمايشگاه اين
شمارههاي با انجمن دفتر با بيشتر اطلاعات دريافت براي
.نماييد حاصل تماس 6951187_ 88
باقيمانده حرف آخرين
پارسا سارا
..."
است داشتن دوست سخن هر معناي كه روزي
احمد) "..نگردي سخن دنبال حرف آخرين خاطر به تو تا
(شاملو
چشمهاي به آرام و دستش كف بود مانده پاسخش برگ آخرين
.هم روي بودند شده كج ابروهايشميكرد نگاه نگهبان افسر
گشت و برود خيابان به ميبايست كه بود شبي سومين امشب
ميخواست دلش و ميافتاد "هود رابيون" كارتون ياد.بدهد
".است امان و امن در شهر بخوابيد ، آسوده":بزند فرياد
به بست را فانوسخهاش و كرد سفت را پوتينهايش بند سرباز
.كمرش
كه خياباني طرف به افتادند ، راه پياده پاسگاه در دم از
در و ميكردند گز پايين تا بالا از صبح ، سفيدي تا بايد
را اسلحه و برد فرو جيبش در را دستانش.ميلرزيدند سرما
.كرد جا به جا دوشش روي
كه آوازهايي.ميخواند آواز زيرلب محلي ، همراهش سرباز
ميشد قهوهاي مشهدي قرهقوروت مثل دلش اما نميفهميد او
باريك كوچه يك روبهروي.بشنود بيشتر ميخواست دلش و
محلي تند لهجه با همراهش سرباز.كند در خستگي كه نشست
ميديد ، را آنها نگهبان افسر ماشيني گشت اگركرد غرغر
حرفها اين از خستهتر او ولي.ميشدند بازداشت حتما
.ميكرد نگاه كوچه ته به و كوچه روبهروي نشستبود
***
خيابان تصوير.پريد خواب از آسايشگاه ارشد فرياد با
عكس يك نشده چاپ فريمهاي مثل سرش توي ديشب خلوت و تاريك
كه نداشت رمقي پاسگاه صبحگاه.ميخورد تكان قديمي ،
نگهبان افسر.بود "مدارس" گشت مصيبت باشد ، خستهكننده
دختران دبيرستان روبهروي وقتي كه بود زده فرياد بارها
ميرفتند.بيفتد مردم ناموس به چشمتان مبادا ميايستيد ،
هميشه بود دبيرستاني وقتي.كنند دفاع مردم ناموس از كه
تا دو محلهشان دخترانه دبيرستان روبهروي كه اين از
پست نميدانست.ميكرد تعجب بودند ايستاده بيحال سرباز
.آشناست خيابان كه فهميد رسيد پست سر وقتي.كجاست امروزش
.روبهرويش بود نشسته كه كوچهاي و بود ديشب خيابان
پر ديشب ، خلوت خيابان.ايستاد كوچه روبهروي بيحوصله
كار كس هيچ به كس هيچ.صدا و سر و بوق و دود از بود
زده آفتابي عينك.ميكرد نگاه كوچه ته به خستهنداشت
.ديد را عينكها فقط سرباز.ميآمد كوچه ته از و بود
ميشد را سفيدش عصاي صداي آمد كه نزديكتربود زمستان
كنار.ميآمد جلو و ميكوبيد روبهرويش را عصايش.زد حدس
ماشينها به سرباز.ميزد محكمتر را عصايش رسيد خيابان
.كرد ترمز ميآمد ، آرامتر همه از كه يكي.ميكرد نگاه
بقيه.شد رد آن روبهروي از احتياط با دست به عصا دخترك
رسيد كه خيابان وسط.ميفهميد صدا روي از ميايستادند كه
دخترك.ايستادند ماشينها هم باز اما.شد دستپاچه سرباز
.شد رد خيابان از
***
به نگاهي چپ چپ كرد ، بيدارش نيمهشب نگهبان ، افسر وقتي
شبانه گشت به پشتسرهم كه بود شبي چهارمين.انداخت او
خيابان به رسيدند همراهش شهرستاني سرباز با وقتي.ميرفت
رسيدند ، كوچه روبهروي كه باري نخستين همان در قبل شب
.كرد نگاه كوچه ته به و كوچه روبهروي نشست.ايستاد سرباز
قدمزنان و داد تكيه درخت به را خود اسلحه همراهش سرباز
.خواند آواز
***
حواسش كسيمردم شلوغي توي بود ايستاده كوچه روبهروي
پرسه كوچه ته سرباز حواس ولي نبود ، دخترانه دبيرستان به
كنار ازآمد دودياش عينك و سفيد باعصاي دخترك.ميزد
ماشينها.رسيد خيابان به و شد رد آرامي به سركوچه كفاش
به را خودش سرباز نرسيده ، خيابان وسط به.كردند ترمز
ترمز زرشكي پيكان يك.كرد بلند را دستش.رساند ماشينها
.شد رد خيابان از دخترك.كرد
جايش از خودش.نكرد غرغر نگهبان افسر سر ديگر پنجم شب
وقتي شهرستاني سرباز.پوشيد را پوتينهايش و شد بلند
و نشست خيابان جدول لب زودتر خودش رسيدند ، كوچه روبهروي
در بود كوچه ته حيران اما سرباز.كرد نگاه او به خنده با
سرباز.بود كرده سياه را چيز همه شب ظلمات.تاريكي اين
.آسودگي با ميخواند آواز همراه
***
.بود منتظر آنسوتر سرباز رسيد ، خيابان سر به كه دخترك
سرباز.انداخت سرباز به غريبي نگاه سركوچه دورهگرد كفاش
به دختر.ميايستادند ماشينها و ميكرد بلند را دستش
.شد رد خيابان از راحتي
***
آمد كه افسرنگهبان.منتظر بود ، نشسته تخت لب شب ، ششمين
.رفتند پست سر و كرد بيدار را همراهش سرباز.كرد تعجب
آواز كه گفت همراهش سرباز به و كوچه روي روبه نشست
جيبش از سيگار يك شد شروع كه آوازخواند هم او.بخواند
كه ميكرد نگاه كوچه ته به.كرد روشن را آن و آورد بيرون
به.عصبانيت از بود شده سرخ نگهبان افسر.ايستاد پاترول
.خوابيد زود خيلي شهرستاني سرباز رسيدند ، كه بازداشتگاه
بدبوي پتوي روي ميخورد غلت.بود تاريك بازداشتگاه
صبح به ميكرد نگاه را بيرون نردهها از و بازداشتگاه
.نمانده چيزي
***
بازداشتگاه ، پنجره كنار بود ايستاده او شد ، روشن كه هوا
تكيه ديوار به را سرش و ميلهها روي بود مانده نگاهش
.كرد نگاه ساعتش به.بود داده
***
اما بودند ، خواب همه.كرد روشن سيگاري يواشكي.زد آفتاب
كوچك پنجره زير ميزد قدم نگران.ميتاخت نعل چهار ساعتش
.نداشت را ساعت به كردن نگاه جرات بازداشتگاه
***
را آفتاب بازداشتگاه پنجره از تا شد بلند پايش دو روي
نفس.شد شل پاهايش كرد نگاه كه ساعت به.ببيند بهتر
.نشست پايش دو روي و كشيد عميقي
***
زودتر دخترك عصاي صداي.روز هر مثل بود شلوغ خيابان
.انگار بود ، پوشانده را صورتش روي آفتابياش عينك.ميآمد
يكبار ، زد ، زمين به را عصايشرسيد خيابان كنار به آرام
رد خيابان از ايستاد كه ماشين اولين..بار سه دوبار ،
-:گرفت گاز را لبش سركوچه ، كفاشي طرف به رفت آرام.شد
"!ببخشيد آقا"
.ديد را دخترك و كرد بلند را سرشخورد جا كفاش
امروز...اينجا ميياد روزه دو كه سربازي اين _
!نيومده؟
ميخواي داري ، كارش هس ، ديگهاي كس جاش.دخترم نه _
!كنم صداش
!همين...پرسيدم فقط.نه نه ، _
ميخواند فرا را شما مهر وقتي
سعيديحجتي منصور
براي كلهشان كه بود كساني براي خوشي هفته پيش ، هفته
با فروشندههاي كه هفتهاي.ميكند كار درخشان ايدههاي
با را خود جالب و تاپ اجناس توانستند سليقه و ذوق
اما.بفروشند ميرسيد نظر به اعجابآور گاه كه قيمتهايي
بازار به خوبي رونق عجيب ، اجناس با كه نبودند آنها فقط
و فروشها نقره لباس ، بوتيكهاي فروشها ، عطر دادند ، خود
ميتوانستند بودند ، زرنگ كمي اگر هم فروشها كتاب حتي
اهل چه نخواهيم ، چه و بخواهيم چه.بزنند جيب به خوبي پول
اخلاقي اصول به پايبند چه نباشيم ، چه و باشيم بازي سوسول
كه است روزي فوريه نميكند140 فرقي نباشيم چه و باشيم
تمدن تاريخ ، فرهنگ ، با چنداني قرابت ميرسد نظر به هرچند
است ، جهاني زباني "عشق" زبان چون ولي ندارد ، ما پيشينه و
پيشينه و تمدن و تاريخ و فرهنگ هم "ولنتاين" روز
.است كارها از خيلي براي خوبي بهانه روز اين.نميشناسد
سرايت آشنايند روزها اين با كه آنها به عجيبي هيجان
نباشند خريدن هديه به پايبند هم چندان اگر حتي و ميكند
لطفي هديه بدون كه است كوچك جشن يك "ولنتاين" هم باز
لطفي كم "فروشها گل" كردن فراموش ميان اين در.ندارد
از نداريد باور اگر داشتند ، خوبي فروش ديروز آنهااست
در "ولنتاين" ريشه اگر.بپرسيد محلهتان فروشي گل
.است قلبها تمام سنت ولنتاين ، سنت اما است ، "ايتاليا"
!عجيب چقدر اوه ،
لحظه به لحظه "ولنتاين" تب اخير سال چند در كه هرچند
اجتماعي طبقات از مختلف جوانهاي اما ميشود ، فراگير
نيست شكيدارند روز اين به نيز مختلفي نگاههاي مختلف ،
.نميشناسند را روز اين اصلا جوانها ، از بسياري هنوز كه
ايران رسانههاي در "ولنتاين" چون نيست ، عجيب هم چندان
سخن لرز و ترس با آن به راجع هميشه و ندارد جايي هيچ
را روز اين جوانها كه است حالي در اين.است شده گفته
آرام را روز اين مدرن ، بازيهاي و تجدد رنگ دارند ، دوست
بدل جوانها براي نشدني فراموش و جدي روزي به آرام
براي را احساسات بالقوهترين جوانها باشد هرچه.ميكند
.دارند شدن "عاشق"
اين در ميدهند ترجيح جوانها از بسياري ديگر سويي از
اين هرچه گويا.كنند تهيه را ممكن هديه عجيبترين روز
دختر شقايق ، !است بيشتر عشق "غلظت" باشد ، عجيبتر هديه
استقبال به غيرعادي فندك يك خريدن با تهراني جوان
در را خود تحصيل سال آخرين كه او.است رفته ولنتاين
توانسته كه اين از ميكند سپري شريف صنعتي دانشگاه
.است خوشحال بسيار كند پيدا نامتعارف هديهاي
ميز كشوهاي دادن فشار با كه خريده كوچك خياطي چرخ يك او
راجع شقايق.ميشود نمايان چرخ بالاي از آتش خياطي چرخ
غريب تلاش از عوض در و نميدهد زيادي توضيح فندك اين به
در روز سه او.ميزند حرف فندك اين يافتن براي خود
سياوش امابود مناسب هديه يك دنبال به تهران خيابانهاي
ون آثار از يكي آن ، روي نقش كه خريده پارچهاي تابلوي يك
را است جورابي جا نوعي به كه هديه اين سياوش.است گوگ
توضيح او خود.است نقاشي رشته دانشجوي كه خريده كسي براي
درون و ميشود نصب اتاق در معمولا شي اين كه ميدهد
هديهاي از او خودميگذارند جوراب آن ناپيداي جيبهاي
حتما هديه اين كه است معتقد و ميگيرد خندهاش خريده كه
.بود خواهد خندهدار و جالب كنندهاش دريافت براي
رشتههاي از يكي در كه شهرستاني دانشجوي مرتضي ، اما
اين هديه كه ميگويد جديت با ميخواهد درس انساني علوم
انتخاب را حافظ ديوان او خود.باشد داشته پيامي بايد روز
خنده با است ، او همراه كه همكلاسيهايش از يكي اما كرده
.است مهم عمل نفس كه است معتقد او.ميكند نقد را فكر اين
معيارهايي چه با عمل اين نفس كه اين توضيح در او اما
.ندارد پاسخي ميشود ، سنجيده
كارت زمينه كه خريده عجيبي پستالي كارت مجتبي دوست
اين زيرميشود ديده كلت يك نقش آن روي بر و است مشكي
كنم ، پيدات اگر":شده نوشته انگليسي زبان به اسلحه
روز شما اگر اما است بامزهاي شوخي هم اين "!ميكشمت
ميكنيد؟ پيدا حالي چه كنيد ، دريافت كارتي چنين "ولنتاين"
هدايايي از هم عكاس خرس يا كيسه يك درون جنبان گربه
اسباب يككردهاند انتخاب را آنها ديگر جوان دو كه است
عروسكي هرچه كه ميدهد توضيح اينباره در فروش بازي
.دارد بيشتري خريدار باشد ، شگفتانگيزتر و خندهآورتر
كه است عروسكهايي همان از ميجنبد ، كيسه در كه گربهاي
.است داشته بسياري خريداران اخير سال يك در
GAME
خلاصه مرگ به تهديد پستالي كارت به ولنتاين شوخيهاي
زمستانهاي مانند زمستان 80 در تهراني جوانهاي.نميشود
خود دوستان كردن متعجب براي را تازهاي خلاقيتهاي گذشته
هديه كه بود جواني كارها ، اين نمونه ازكردند تجربه
اين.فرستاد گيرنده هديه براي آمبولانس يك با را خود
بود ، كابوي يك (واقعي مقياس در) بزرگ عروسك يك كه هديه
اين كه جواني.رسيد صاحبش دست به خصوصي آمبولانس يك توسط
توضيح هديهرسانياش عمليات چگونگي درباره كرد را كار
و پرداخته آمبولانس كرايه براي تومان هزار كه 11 ميدهد
وارد يك از زيادي بسيار قيمت با نيز را نظر مورد عروسك
روي بر و احترام با را عروسك.است خريده لباس كننده
.دادند تحويل صاحبش به برانكارد
فيلمهاي ديدن براي را زيادي وقت كه جوانها از يكي
ديويد ساخته "Game" فيلم تاثير تحت ميكند ، صرف سينمايي
كه كرد طراحي را سادهتر بسيار مقياس در بازي يك فينچر ،
هديه.شد مواجه شكست با راه ميانه در هم آن البته
به دوستانش از يكي تلفن با ميبايست بازي اين در گيرنده
پيش از كه ساختگي دعوايي در آنجا و ميرفت محلهشان پارك
عادت براساس و ميكرد قهر خود دوست از بود شده طراحي
سردر بزرگش مادر خانه از دعوايي چنين از بعد خود هميشگي
كس هيچ بزرگ مادر خانه در كه بود اين بر قرار.ميآورد
.باشد آويزان بزرگ مادر خانه در از او هديه و نباشد
با ساختگي دعواي از بعد بگيرد هديه بود قرار كه كسي اما
!شد خراب چيز همه عملا و برگشت خودشان خانه به ناراحتي
ولنتاين در تنها نه روزها اين ساختگي نمايشهاي چنين
رايج نيز نوروز عيد يا تولد جشن مانند مناسباتي در بلكه
!ميشود مواجه شكست با عمدتا كه نمايشهايي.است
ميخواند فرا را شما مهر
را خود عجيب كارهاي به كردن فكر با روز اين در همه اما
ميان در روز اين در عشاق دادن هديه سنت.نميكنند سرگرم
انتلكتهايي.دارد رواج هم كتابخوانها و انتلكتوئلها
مد كتابهاي "كتاني كفشهاي با دختري" فيلم شيوه به كه
گذشت از بعد) هنوز كه است جالب ميخوانند ولع با را روز
پائلو كتابهاي (كتاني كفشهاي با دختري فيلم از مدتها
هداياي ثابت پاي عموما و دارد بسيار طرفداران كوئيلو
گذشته سال كه ميدهد توضيح كتابفروش يك.است دسته اين
اثر (مجلد يك در كتاب دو) ،"ديوانه و پيامبر" كتاب
كتاب اين.است بوده ولنتاين بورس در "خليلجبران جبران"
در آن جذاب و لوكس سري چاپ از بعد و اخير سال سه در كه
پسرهاي و دخترها بين بسياري طرفداران كارنامه نشر
اشعار با هنوز ايران دبيرستان.است كرده پيدا جوانتر
بسياري و است منقوش (عاشقانهاش اشعار خصوصا) كتاب اين
شما مهر كه هنگامي":ميكنند حفظ علاقه با را شعرها اين
و دشوار راهش چه اگر / برويد پياش از ميخواند ، فرا را
/ ميگيرند ، بر در را شما بالهايش چون و /.است ناهموار
و باشد نهفته پرهايش ميان در شمشيري اگرچه / بدهيد ، وا
".برساند زخم را شما
ايراني جوانان ماليخولياي
دنيا قايق متروكترين
حسيني كيوان
بارون زير:سكانس 1
نه؟ خوشگله ، .دارم دوستش خيلي پدرمه ، يادگار _
ميزنه زور.ميمونه گاري خسته اسب مث عقربههاش _
سربخوره پاييني سر تو تا بالا بره طرفو يه سربالاييه
.پايين
كه روزي.سوئيسيه ميگفت بابام.ميكنه كار خوب ولي _
.برداشتم ساعتيش جيب توي از آروم مرد ، و كرد سكته بغلم تو
.مياد باروني عجب.بود دنبالش چشمم كه بود وخت خيلي
چيه؟ جنسش.نشي خيس چتر زير بيا _
فكر وخت هيچ ولي ميارزه چند نميدونم.اصله نقره _
نيم همين روي از بودم كه بچهكسي به بدمش روزي نميكردم
دعا هميشه.كنم بازي كوچه تو برم كه داشتم وقت ساعت
خواب وقت هيچ.پدر سگ نداره مرگ ولينمونه خواب ميكردم
.نموند
كوكيه؟ _
ساعت شب دور شيش و بيست و صبح دور شيش و بيست.آره _
.هشت
.حيفه.شه خراب بارون زير نمونه _
مامان.داشت دوستش خيلي من مث بابام.گمونم ضدآبه !نه _
همه اين بعد.واندادم ولي ميگرفت ، سراغشو چندوخت تا هم
.منه ميز كشوي تو معروف ساعت اون كه نميدونه هنوز سال
نديده؟ دستت حالا تا مگه _
!قيامت بازيه ، سكرت.ببينه نميذارم _
نه؟ خوبه ، نقرهشنرفته رنگشم _
يههو بكن فكرشو.گذاشتن كلاس واسه ميده جون.آره _
دستيت بغل به و بياري درش و جيبت توي بكني دست سركلاس
!نه؟ ميده ، حال.مونده كلاس آخر به ساعت نيم كه بگي
مد ميگفت داداشمفيلمهاس شبيه بيشتر.نميدونم _
.شده
چندنفر دست حالا تا تو.شده مد كجا جيبي؟ ساعت چي؟ _
ديدي؟
.بيارزه خيلي كنم فكر.ميگفت داداشم.ميدونم چه _
چندمه؟ امروز كه ميدوني.تو به ميدمش ولي نميدونم _
هيچوخت كه ميگم دارم ، دوستش خيلي.باشه پيشت يادگاري
...نشه خيس باش مواظب.بهكسي بدمش روز يه نميكردم فكر
.ضدآبه گفتي كه تو _
.سازي ساعت به بدي كه نيس خراب _
.كنه كار باتري با يعني !نه _
وقت هر كه اينه خوبيش.كردنشه كوك مزهشبههمين _
.مني ياد روز هر اينجوري.ميافتي من ياد كني كوكش خواستي
خواب بره يادم ميترسم.هواييم به سر آدم من ولي _
جورياس؟ چه كوكش گفتي...بمونه
شب شب80صبح ، 8 بار شيش و بيست صبح ، بار شيش و بيست _
.كني كوكش باهاس
.خوابم صبح كه 8 من ولي نشي ناراحت _
نيافته.كني كوكش شب و 9 صبح ميتوني 9 نميكنه ، فرقي _
...ميشه خيس زمين
(اول برداشت) آفتاب توي:سكانس 2
گرفتي؟ چي هديه تو _
گرفتي؟ چي خودت _
.بگو تو اول _
چراغ يه من.كنار بذار رو بازي بچه.بابا بيخيال _
كه صورتي قلبهايقلبه تا هزار عكس روش كه گرفتم خواب
.ميچرخن چراغ دور كني روشن اگر خواب موقع
روش نميشه قيمت اصلا كه گرفتم تاپ چيز يه من ولي _
.گذاشت
طلاس؟ _
.جيبي ساعت.ساعته يه.بابا نه _
نقرهس؟ جيبي؟ ساعت _
.باباشه يادگار ميگفتداره هم زنجير.كوكيه آره ، _
.داشت دوست ساعتو خيلي
جيب توي از كرد سكته باباش وقتي كه بگي نميخواي _
برداشته؟ ساعتياش
!نه؟ جالبه خيلي.رفته كش باباش ساعتي جيب تو از.آره _
.مرده باباش بيچاره
.ساعتو ببينم _
!نه؟ خوشگله.ايناهاش _
.گرفتم هديه بار يهميشناسم ساعتو اين من بابا ، _
نبود؟ كامبيز صاحبش اسم _
!ميدوني؟ كجا از تو..آره _
(دوم برداشت) بارون زير:سكانس 2
نميدي؟ سلام جواب چرا _
ميكني؟ نيگا من چشاي تو نميكشي خجالت تو سلامي؟ چه _
چيشده؟ مگه بكشم ، خجالت چرا _
كردي فكر كشوندي ، خودت دنبال منو كرده تب گوسفند مث _
اخوشي؟ بز
شاپ؟ كافي بودي رفته باهاش ديروز بود ، كي پسره اون _
پسره؟ كدوم _
خرم؟ من كردي فكر.پريد رنگت چرا _
دروغ.بودم خالهم پسر با ديشب من.ميگي چي !بابا نه _
بگم؟ دروغ بخوام كه ميترسم ازت مگه.نميگم كه
.رونداري حرفها اين مايه.شناختمت.ميگي دروغ سگ مث _
روبهروم بشيني طور همين ميخواي چي؟ ميگي حالا خب _
بگي؟ پرت و چرت
.باش مطمئن.ميگيرم رو پسره اون حال _
دست بهش نباس عمرا دوما بود ، خالهم پسر لاكه او _
.بزني
ميري؟ كجا حالا _
.ببينمت نميخوام هم ديگهبميرم بذارم سرمو ميرم _
.ميزنم زنگ من ولي _
.بشنوم صداتو نميخوام وقت هيچ ديگه _
.بياد كن رد.ميرفت يادم داشت چيزي يه آها ، _
رو؟ چي _
...مه بابا يادگار.رو جيبي ساعت _
|