ليست آقاي جناب
آشنا غريبه
كتابخانه
كتاب پيشنهاد
ليست آقاي جناب
بارت ويليام:نوشته
كريمي احمد:ترجمه
جمعه صبح داستان
زير در آثار زوال ميكند تهديد را ادبي مطبوعات آنچه
آثار.است نشريات تيراژ از شده انباشته كاغذ خروارها
است ، شده سپرده نسيان به و چاپ بار يك كه ارزشمندي ادبي
اين است ، خود گذشته مرور است مطبوعات ويژگي آنچه اما
بيرون آرشيو تاريك زواياي دل از را آثار ميتواند ويژگي
رويكرد اين اگر البته.كند كارآمد و روز به را آن و بكشد
رجعت اين در.نياز سر از نه و باشد تامل سر از گذشته به
در نوستالژيك حس يا و همدلي حس ايجاد هدفم گذشته به
براي گذشته قصههاي از نمونههايي ارايه و گذشته نسلهاي
خوانندگان درد به انتخابها اين اميدوارم.جوانترهاست
.بخورد
شهرزاد
مهندسان و ميكرديم كار گاز كارخانه يك در لاري و من
.بوديم جزء كارمند كه است اين منظورم بوديم ، رتبهاي دون
نامههاي و اسناد بهعنوان ميبايست ما كه نوشتهاي هر
دوطرفهاي و پهن ميز روي ميكرديم ، دسته به دسته اداري
.ميشد جمع مينشستيم ، هم روبهروي آن پشت نفر دو ما كه
به بايد كه مقرراتي و دستورات يكسري هميشه مركزي اداره
.ميفرستاد ما براي گذاشت اجرا مورد
نفر چند مگر نبودند ، هيچكس توجه مورد رتبه دون مهندسان
منزله به آنها براي ما.بودند كارخانه كارگر كه مكزيكي
.بوديم ليست آقاي جناب ما.بس و بوديم پول صندوق يك
همه از اشرافتر بودند ، آقايي كارگرهاي مكزيكيها اين
كه بودند تنومندي و استخوان درشت مردان سوختاندازها ،
دستگاه طاقتفرساي گرماي در تمام ساعت هشت هركول مثل
زمين از بزرگ و پهن بيلهاي با.ميكردند كار تقطير
از را ذغال عجيب مهارتي با و برميداشتند ذغالسنگ
قير مانند ذغالسنگ.ميريختند كوره به كوچك دريچههاي
پرت بيلها كپه روي از شود پاشيده لوله نوك از كه مذابي
به ذغالسنگ تكه يك كه نميافتاد اتفاق وقت هيچ و ميشد ،
.بيفتد زمين به يا و بخورد كوره باريك شكاف دوروبر
ميكردند ، كار بود ، برهنه كمر تا كه بدني با سوختاندازها
.ميشد خوانده وقار و غرور رفتارشان و وجنات در و
و برآيند ، كاري چنين عهده از ميتوانستند اشخاص بهندرت
.نبودند بيشتر نفري چند هم اينها
روز پانزده به روز پانزده را كارگران حقوق شركت
موضوع اين مكزيكي يك براي.ماه بيستم و پنجم ميپرداخت ،
سر روز پانزده تا پول اين با ميتوانست كي.بود بيمعني
ميرفت اسمش نميكند ، روزه سه را حقوق كلك آدم ، اگر كند؟
رگ توي اسپانيولي خون كه بود ممكن چطور و - خسيسها جزء
ترتيب اين با باشد؟ خسيس و باشد داشته جريان آدم
و سر روزي چهار - سه هر كه داشتند عادت سوختاندازها
.كنند وصول داشتند طلب كه را پولي و شود پيدا كلهشان
لاري و من داشت ، وجود مخصوصي انعطاف شركت مقررات در
در و ميفرستاديم مركزي اداره براي را لازم نمونههاي
اين تا.ميكرديم دريافت برايشان مساعدهاي رسيد ، مقابل
.كرد سرافرازمان يادداشت يك ارسال با مركز روز يك كه
رسيد ، قبض مقابل در پيشپرداخت مورد در تاكنون"
به تاريخ اين ازاست آمده بهعمل زيادي سوءاستفادههاي
مستخدمي هيچ به مبرم ، احتياج و اضطرار موارد در جز بعد
"!...شد نخواهد داده مساعده
از يكي كه بوديم چسبانده ديوار به تازه را آگهي
انگشت با من.شد پيدايش ژوانگارسيا نام به سوختاندازها
آخر تا كلمه به كلمه را آگهي گارسيا.دادم نشان را آگهي
احتياج و اضطرار چيه ، منظور خوب ، ":گفت بعد و خواند ،
"چه؟ يعني مبرم
موسسهاي ما شركت كه دادم توضيح او به تمام حوصله با من
چند به روز چند هر اما كارگران ، رفاه دربند و دلسوز است
مايه واقعا مساعده ، بهعنوان كارگران دستمزد پرداخت روز
پولي به سخت موجهي دليل به و شد مريض كسي اگر.است زحمت
قائل استثنا دستور اين به نسبت شركت وقت آن داشت ، احتياج
.شد خواهد
دستهاي توي مرتب را مكزيكياش كلاه گارسيا ژوان
"بگيرم؟ رو پولم نميتونم پس".ميچرخاند گندهاش
بيآنكه گارسيا "!!بيستم.حقوق پرداخت موقع ژوان ، چرا ، "
را خودم كمي من و رفت بيرون اتاق از آرام بزند ، حرفي
.نكرد توجهي لاري كردم نگاه لاري به.يافتم شرمزده
آمدند ، اتاق به ديگر سوختانداز دو بعد ساعت يك تا
در مفصلي توضيح آنكه از بعد و انداختند ، آگهي به نگاهي
;رفتند بيرون اتاق از وقار با دادم ، آنها به مورد اين
اين نفهميديم موقع آن در كه را آنچه نيامد ، كسي ديگر بعد
گونزالز فرانسيسكو مندوزا ، پيت گارسيا ، ژوان كه بود
كه مكزيكياي هر و بودند ، رسانده ديگران گوش به را موضوع
توضيح ديگر مكزيكي به را دستور ميكرد كار كارخانه در
زنمان بايد حتما بگيريم ، پول بخواهيم اگر حالا":ميداد
"!بخريم دوا بچهمان براي بخواهيم كه اين يا !باشد مريض
مادر بود ، مرگ حال در جدا گارسيا ژوان زن روز آن فرداي
اپيدمي يك و ;ميكشيد را آخر نفس غروب تا مندوزا پيت
تنوع ، محض فقط و ، بود ، كرده پيدا شيوع بچهها ميان واقعي
آن كه داشتيم شك هميشه ما.بود شده مريض يكيشان پدر
كه نميشد پيدا مكزيكياي هيچ ;باشد مريض واقعا پيرمرد
آنجا كه ما صورت ، هر در كند ، فكر ديگري جور پدرش راجعبه
مردم خصوصي زندگي به كه نميگرفتيم حقوق اين براي
و كنيم پر را نمونهها كه بود اين وظيفهمان ;بپردازيم
را "مبرم احتياج علت به موافق ، نظر با" عبارت اين سر آخر
پول كارگرانمان دست به ترتيب اين باكنيم اضافه آن به
.ميرسيد
تازه ، دستوري كه اين تا داشت ادامه هفتهاي يك جريان اين
:رسيد بود ، بحث مورد موضوع به مربوط و اكيد كوتاه ، كه
و پنجم در فقط مستخدمين عموم به بعد به تاريخ اين از"
وجه هيچ به دستور اينشد خواهد پرداخت حقوق ماه بيستم
ترك ميخواهند كه آنهايي مورد در مگر نيست استثناءپذير
".كنند خدمت
و معني جدي نحوي به ما و اعلانات ، جعبه توي رفت آگهي
گارسيا ، ژوان خير ، ".داديم توضيح آنان براي را آن مفهوم
است درست.كنيم پرداخت قبلا را شما حقوق نميتوانيم ما
خالهتان و عمه و پسرعموهاتان شما ، زن براي موضوع اين كه
نيست ، ساخته ما دست از كاري اما ميكند ، ايجاد ناراحتي
"...شده صادر جديدي دستور
مطلب اين راجعبه و رفت بيرون اتاق از گارسيا ژوان
و گونزالز و مندوزا با بلند صداي با او.كرد را فكرهايش
.من پيش برگشت صبح ، فردا بعد ، و كرد ، تبادلنظر آيالا
همين.بگيرم ديگري كار و بشوم مرخص حضورتان از ميخواهم"
"ميدهيد؟ پول من به حالا
بسيار شركت ما شركت كه اين درباره بحث به كرديم شروع ما
اما دارد ، دوست خودش بچههاي مثل را كارگرانش و است خوبي
كرد ، دريافت آخر دينار تا را حقوقش و نرفت خرجش به او
را كار همين و نيايد شركت به ديگر ميخواست كه چون
او به هم وارتز آيالا و ابرگون مندوزا ، و كرد ، گونزالز
همان داشتيم ، كه سوختاندازهايي بهترين يعني.كردند تاسي
گماشت ، جايآنان به را ديگري كس نميشد كه كارگراني
.دادند استعفا
سه براي كه ميدانستيم ;كرديم نگاه همديگر به لاري و من
كه بود اين ما وظايف از يكي است درآمده كارمان آينده روز
آن جاي به و بنشينيم استخدام باجه پشت زود صبح روز هر
.كنيم استخدام را ناواردي و موقتي كارگر هر ورزيده عده
و بيايد بالا اداره پلههاي از ميتوانست كه مردي هر
گمارده كار به اشكالي و ايراد هيچ بدون بكند كار تقاضاي
اين اندازهايي سوخت كه نداشت سابقه تاريخ اين تا.ميشد
پيدا كسي هم اگر و كنند ، رجوع ما به بيتجربه و ناشي قدر
به دست ما خود دفعه اين اما ميكرديم ، سرش به دست ميشد
.شديم دامنشان
و ميكرد گره را مشتهايش كارخانه كارگر سر روز تمام
اي كه ميپرسيد پيدرپي و ميفشرد هم به را دندانهايش
زوري پر و صبور ورزيده ، كارگران وقتي آيا متعال خداوند
ميكنند ، استخدام تقاضاي ديگران و مندوزا گارسيا ، مثل
بود واضح بريزم؟ كوره به ذغال شخصا من كه است درست اين
از غير كاريميكرديم استخدام را آنها بالاخره ما كه
.كرد نميشد اين
استعفا ميخواستند كه سوختاندازاني از دسته يك روز هر
ما اتاق جلوي بودند ، شغل طالب كه ديگر دستهاي و بدهند ،
پيدا عجيبي و بغرنج وضع ما استخدام دفتر.ميكشيدند صف
در دايم و نداشتند آرام مديره هيات مركزي اداره در.كرد
نشان پيوسته كه نمونههاييبودند ناراحتي و عصبانيت
شده ، استخدام باز و داده استعفا بارها گارسيا ژوان ميداد
اداره در اوقات از بعضي.بود آنان ظرفيت و طاقت فوق
براي ميشد ثبت ليست يك در دوبار گارسيا ژوان اسم مركزي
او استعفاي ثبت در بود كارگزيني توي كه كارمندي كه اين
.بود كرده اهمال
آخر تا طور همين و ميزد ، زنگ تلفن صبح اول همان از
.اداري ساعت
دست بخواهد كسي اگر":ميداديم توضيح تحمل و صبر با ما
اگر و نيست ، ساخته ما دست از كاري بكشد كار از
داشته احتياج هم كارخانه و بكند شغل تقاضاي سوختاندازي
".ميكنيم استخدامش ما كه است پيدا باشد ،
مركزي اداره از بود ، رفته دست از كار رشته كه جا آن از
.كشيدم سوتي و خواندم را آن من.شد صادر ديگري دستور
راه روبه اوضاع دارد":گفت و انداخت آن به نگاهي لاري
".شد خواهد آرام خيلي جا اين بعد به اين از ميشود ،
هر بعد به تاريخ اين از":بود قرار اين از دستور
ماه يك از زودتر او مجدد استخدام كند ، استعفا كه مستخدمي
"!نيست امكانپذير
كه موقعي بود ، آمده استعفا قصد به مجددا گارسيا ژوان
حالياش و داديم نشان او به را دستور گذاشت ، اتاق به قدم
براي فردا و كند استعفا امروز بخواهد اگر كه كرديم
ژوان ، ":نميشود عايدش نتيجهاي بيايد ، ما پيش استخدام
"...!نيست مدتي كم روز سي
اين در كه اين براي او و بود تعمق قابل و جدي موضوع
راگونزالز ، كار همين.خواست وقت مدتي كند ، فكر مورد
و برگشتند همهشان بالاخره.كردند اورتز آيالا ، مندوزا ،
.دادند استعفا جمعا
آنان جدايي و نشد ، كنيم منصرفشان كه كرديم كار هر ما
و بود قطعي تصميمشان دفعه اين.بود غمناك خيلي ما براي
ما با رسمي طور به رفتن موقع و دادند استعفا هميشه براي
مايه بياندازه برايشان ما آشنايي كه گفتند.دادند دست
همديگر به ولاري من رفتند كه وقتي.است بوده خوشوقتي
حاضر كداممان هيچ كه ميدانستيم هردومان كرديم ، نگاه
با و بگيريم را مركزي اداره جانب كشمكش اين در نيستيم
.بود غمناكي روز صورت ، هر به.برويم كلنجار آنها
صف توي و برگشتند صبح فردا همهشان تفاصيل ، اين همه با
سنگيني و وقار با گارسيا ژوان.ايستادند كار متقاضيان
جوياي و سوختانداز است مردي كه داشت اظهار من به تمام
.كار
من بيا ديگه ماه يك برو.نميشه ديگه ژوان ، ":گفتم من
".گفتم بهت كه
زل و زد راه آن به را خودش شود دستپاچه كه بيآن ژوان
شده ، اشتباهي حتما":گفت.كرد نگاه من چشمهاي توي و زد
پوبلو ، توي من.پرناندزه مانوئل من اسم.آقا حضرت
".بودم سوختانداز ديگر جاهاي از خيلي و سانتافه
كه بچههايي و مريضش زن ياد به و شدم ، خيره او به هم من
پي استعفاهاي بود ، مريضخانه توي كه مادرزنش نداشتند ، دوا
در كه ميدانستم.افتادم مجددش استخدامهاي و پي در
چنين سانتافه در اما است ، داير گاز كارخانه يك پوبلو
راجع كه بود مربوط چه من به اما ;نداشت وجود كارخانهاي
چه.بياورم برهان و دليل و كنم مباحثه او با اسمش به
.است سوختانداز سوختانداز ميكند ، فرقي
كه را ، گونزالز طور همين و.كردم استخدامش كه بود اين
كه را ، آيالا طور همين و است كاررا اسمش خورد قسم
.بود گذاشته اسميت را اسمش بيشرمانه
.شد شروع دوباره استعفا بعد روز سه
تاريخ صورت به ما حقوق ليست كه بود نشده هفته يك
اوبرگون ، لوپز ، :بود تويش اسمي هر.درآمد لاتين آمريكاي
.بوليوار و سانمارتين حتي و گومز باتيستا ، دياز ، ويلا ،
و آشنا قيافههاي به شدن خيره از كه لاري ، و من بالاخره
اداره بازرس پيش بوديم ، شده خسته آشنا غير اسامي نوشتن
او.كرديم تعريف برايش آخر تا اول از را جريان و رفتيم
.مزخرفاتي چه:گفت و كند خودداري خنديدن از كرد سعي
.آمد پايين آگهيها و شد لغو دستورات بعد روز
و كرديم احضار دفتر به را اندازهامان سوخت برجستهترين
.بيمقررات مقررات ، :داديم نشان آنها به را اعلانات جعبه
ما كه ديگر دفعه":گفت آنها به عبوس قيافهاي با لاري
كه اسمي هر با كنيم ، استخدام را مكزيكيها شما ميخواهيم
شما ما كه چون بياييد ، ما پيش بشود نوشته ميخواهد دلتان
".شناخت خواهيم ميشود ثبت دفتر توي كه اسمي آن با را
;انداختند اعلانات جعبه به نگاهي و ما ، به نگاهي آنها
برق دندانهاشان طولاني ، كشمكش اين در بار اولين وقت آن
".آقايون چشم ، به":گفتند.زد
.گفتند كه شد طور همين و
آشنا غريبه
آمادو خورخه آثار و زندگي به نگاهي
ميگفت لطيفه كه نويسندهاي
محمديسرشت مريم
و خاطرات نويسنده رماننويس ، روزنامهنگار ، آمادو ، خورخه
و هوسها كه سرزميني.است برزيل معروف و محبوب چهره
.است دنيا آوازه آدمهايش گپهاي
پرتغالي زبان به آمادو) محبوب خورخه يا آمادو خورخه
- (سالوادور) باهيا استان در سال 1912 در (محبوب يعني
باهيايي رماننويس اين.آمد بهدنيا - برزيل شرقي شمال
رئاليسم شده ، ترجمه دنيا زبان به 48 او رمانهاي
كه زماني كه آمادو.كرد برزيل ادبيات وارد را سوسياليستي
مبارزان از همچنين و ميكرد همكاري نازيها نشريات با
آرمانهاي خود رمانهاي از تعدادي در بود ، كمونيست حزب
نويسندگان او از پيش كه كاري.ميكرد تبليغ را كمونيستي
الكساندر و لوناچارسكي آناتولي گوركي ، ماكسيم چون روسي
از يكي همچنين او.ميكردند نادايف الكساندرويچ
آكادمي عضو باهيا ، در برزيلي - آفريقايي مذهب نمايندگان
فرانسه افتخاري لژيون عضو سال 1947 از و برزيل ادبيات
را صلح دنياي نام به سفرنامهاي سال 1950 در آمادو.بود
لنين ، مدح در كه است قصيدهاي حقيقت در كه مينويسد
يك و شده سروده "انوارهاكسا" آلباني ديكتاتور و استالين
در را استالين جهاني صلح جايزه كتاب اين چاپ از پس سال
"آزادي مقاومت نهضتهاي" رمانس سال 1954.كرد دريافت مسكو
در كمونيست حزب طولاني سرگذشت آن در و مينويسد را
گابريئلا ، " رمانس چاپ با اما.ميكند روايت را برزيل
كنار را سياسي موضوعات (1958) "دارچين درخت و ميخك درخت
كه كاري.ميكند خلق را باهيا فولكلور ادبيات و ميگذارد
شبكه) تلويزيوني سريالها و فيلمها درونمايه بعدها
از كه آمادو خورخه.ميشود برزيل (گلوب تلويزيون
شمال محلي ويژگيهاي خود آثار در است مدرنيسم هواداران
ستمديدگي و بدبختي فقر ، .ميكند توصيف را برزيل شرق
مناطق و كاكائو كشت مناطق سياهپوستهاي و كارگرها
.ميدهد نشان را باهيا شهرنشين
او اثر كه ديد ميتوان زماني را آمادو ادبي نبوغ
;غنايي سبك و رمانتيسم رئاليسم ، سبكهاي از باشد آميزهاي
زبان باشد ، كرده استفاده سند و مدرك از خود داستان در
آن ايدئولوژي و باشد مردم صريح و ساده زبان او منتخب
.باشد اجتماعي عدالت ضرورت بر تاكيد
همچون خود پرولتاريايي رمانسهاي در آمادو خورخه
لحني با (1943) "بيانتها زمينهاي" و (1993) "كاكائو"
شرح را كاكائو كشت مناطق كشاورزان استثمار و زندگي حماسي
طمع و حرص نتيجه در كه ميگويد سخن مبارزاتي از و ميدهد
.است كلنلها
از "زمان آخر جنگ" رمان نوشتن در كه يوسا وارگاس ماريو
بود محال او كمك بدون":خود قول به و گرفته ، كمك خورخه
.كنم نفوذ (باهيا ديگر نام) سالوادور هزارتوهاي به بتوانم
نجات باعث كه چيزي":ميگويد چنين آمادو مورد در "
نويسندگان اكثر كه دامي شد ، "تعهد و وظيفه" دام از خورخه
مثل او كه شد اين از مانع و ميشدند اسيرش لاتين آمريكاي
يعني بشود ، "مبلغ" يك فقط يا "آدمها طراح" به مبدل آنها
وجود در كه بود اين ميخواست ، استالين كه چيزي همان
ذاتي و دروني زنده ، عنصر يك هميشه او رمانتيك شخصيتهاي
رمانسهاي در يوسا ، عقيده به "ميشد غالب ايدئولوژي به
تمام حتي كه آنجا تا دارد ، وجود خوشبيني نوعي آمادو
لذت و بقا به ميل نميتوانند دنيا سياهيهاي و بدبختيها
زيبايي پيكر تحسين لطيفه ، يك گفتن.كنند نابود را زندگي
و سكون كه پرندهاي ديدن يا ميشود رد آدم مقابل از كه
تحت را خواننده اينها تمام ميزند ، هم به را آسمان سكوت
.ميدهد قرار تاثير
ميكند ، استفاده شوخي از آثارش بيشتر در كه آمادو خورخه
شوخي از استفاده سن ، رفتن بالا و زمان گذشت با":ميگويد
از نيمي يعني بود ، سالم چهل تقريبا گرفتم ياد را
در شوخي سروكله كه بودم ، سرگذاشته پشت را زندگيام
سلاح موثرترين بهعنوان آن از كمكم و شد پيدا من كارهاي
استفاده مردم منافع از دفاع و حال زمان كردن محكوم براي
"...شد من كارهاي تمام ثابت عنصر شوخي.ميكردم
دو خاطرات ، كتاب دو رمانس ، با 25 محبوب خورخه سرانجام
در ديگر آثار بيشماري تعداد و تاريخي اثر دو بيوگرافي ،
.درگذشت سالگي ، سن 88 در آگوست 2001 ، 6
كتابخانه
ميدهد پاسخ آنها به نرودا كه پرسشهايي
نازي كه نرودا پابلو از است كتابي عنوان "پرسشها دفتر"
انتشارات طرف از زودي به و كرده ترجمه را آن عظيما
.ميشود منتشر مازيار
مرگش به مانده ماهي چند سال 1973 در را كتاب اين نرودا
شگفتزدگيهاي "پرسشها دفتر" اشعار.رساند پايان به
بزرگسالان.ميآميزد در بزرگسالان تجربه با را كودكان
از تنها كودكان "عقلاني غير" پرسشهاي برابر در معمولا
بيزار نرودا اما.ميگيرند مايه خود عقلاني ذهن آبشخور
اين.شود محصور استدلالي عقل جانپناه در كه آن از است
خود عكس هركس كه ميدهند عرضه را آينهگون سطحي پرسشها
:ميبيند آن در را
است شيرين رودها همه آب اگر
ميآورد؟ كجا از را شورياش دريا
درك با كه اذهاني پذيرا ، اذهان بر را خود پرسشها اين
.ميكنند متجلي كاملتر دارند ، آشنايي عاطفي و حسي
ابر ، از _ طبيعياند اشياي باب در غالبا نرودا پرسشهاي
آن از دشمنان ، از و دوستان از شتر ، از ليمو ، از نان ، از
.تافتهاند درهم روزمرهمان زندگي در كه عناصري و اشكال
وقتي.ميكشند پيش را تازه رازهايي نرودا پرسشهاي
كشف مكانهاي به كنند ، روشن را راه پرسشها بگذاريم
.ميرسيم ناشده
خوبي به اعلا شعر سنتي نقش عهده از "پرسشها دفتر"
آموختن در كه است آن ما براي هديهاش والاترين.آيد برمي
كردن تمركز و شكوفاندن به كمك آن از بخشي كه ديدن ، چگونه
.ميدهد ياريمان است ، دروني طلب بر
كتاب پيشنهاد
پاكدل سرباز شوايك كتاب پيشنهاد
چك دنكيشوت شوايك ،
پاكدل سرباز شوايك
هاشك ياروسلاو نوشته
پزشكزاد ايرج ترجمه
زمان انتشارات
1364_ اول چاپ
ايرج ترجمه ياروسلاوهاشك نوشته پاكدل سرباز شوايك
وقتي.شاداب و مفرح داستاني:است طنز داستان پزشكزاد
چرا كه ميكشم خجالت خودم واقعا شاداب و مفرح ميگويم
سراسر كتابي هم آندادهام كتاب به را صفتهايي چنين
اما.اتريش امپراتوري سلطه تحت مردمي تيرهبختي ، و تلخي
و تيرهروزيها سراسر كه است همين در داستان موفقيت
روا آدمها به نسبت كه را بيعدالتيهايي و جنايات
اين.نيست گزنده و تلخ اما ميكشد تصوير به ميدارند
را تلخ دارويي گويا كه ميشود روايت طوري بيعدالتيها
در ماجرا شيريني همه و.بدهند كسي به شيرين چاشني با
با كه سادهدل آدمي.است "شوايك" داستان شخصيت انتخاب
روبهرو پليدي و پردوزوكلك دنياي با نظراتش و ديدگاه
ايماني با و نميبازد را قافيه آخر لحظه تا اما ميشود
ديدگاه و شخصيت با ميافتد برايش كه را اتفاقي هر راسخ
.ميرود جلو به و ميكند تفسير و تعبير خود
سفاهت دليل به كه است سفيه آدمي پاكدل ، سرباز "شوايك"
جنگ آغاز داستان زمان.است شده معاف سربازي خدمت از
امپراتوري است اتريش امپراتوري پليسي حكومت و اول جهاني
جا هر در.دارند خود سيطره تحت نيز را چك مردم كه
يا ديده مردم بين در مخالفت از حرفي يا شكلي كوچكترين
بازجوييهايي و پليس اداره به را او ميشود شنيده
و جهل فرط از كه بازجوييهايي.ميبرند فرساينده
و غريب و عجيب حكمهاي و بيعدالتي نظر از و بيمنطقي
كرده خندهدار و مضحك را ماجرا كل آن از عجيبتر جرمهاي
در آن در اغراق و سخيف جرمهاي تراشيدن با نويسنده.است
ياد به را چخوف كارهاي گاه پليسي حكومتهاي تحقير
فكر به شب كه روسي نويسنده آن داستان مثل.مياندازد
به انتقاد داستان ، چون اما بنويسد داستاني تا ميافتد
كاري اولين صبح فردا و نميبرد خوابش شب است تزار حكومت
قانون تسليم را خودش و ميرود كه است اين ميكند كه
.است مضحكتر هم اين از كافهچي و شوايك دستگيري.ميكند
ميزند كه مفتي حرفهاي خاطر به را شوايك مخفي مامور
از را امپراتوري عكس اينكه خاطر به را كافهچي و ميگيرد
مرد بينوا كافهچي البته.است برداشته رستوران ديوار
سخن به لب سياسي چيز هيچ درباره هرگز كه است محافظهكاري
عكس روي مگسها خرابكاري دليل به عكس برداشتن اما نگشوده
بازجوها شوايك ، بازجويي ، در.ميدهد دستش كار امپراتور
روانه را او.ميكند كلافه خود سفاهت و صداقت با را
جاي بهترين را تيمارستان شوايك اما.ميكنند تيمارستان
بخواهي ادعايي هر و كاري هر كه دنيايي ميكند ، تصور دنيا
كامل آزادي از تو كه كشور در است جايي تنها و ميكني
او و ميكنند بيرون خود بهشت از را شوايك امابرخورداري
راه به مرافعه و دعوا ندادهاند را ناهارش اينكه براي
.ميگردد آزاد و ميشود زندان كشيش مصدر آنگاه.مياندازد
.است لايعقل مست دائم كه است فاسدي آدم كشيش واقع در
در ميكند خدمت او به فروتنانه صداقتي با شوايك اما
پول تهيه براي كشيش كه دسيسههايي و كلاهبرداريها
اما.ميدهد ياري را او گاه ميچيند ، خود خوشگذرانيهاي
.نازل قيمتي با.ميبازد ستوان يك به قماري در را او كشيش
و ميشود ستوان مصدر سربازي لباس در او بعد به آن از و
.ميپردازد ستوان خدمت به پاكدلي و صادقانه عشقي با باز
خرابكاري شيطنتهايش و سفاهت تا نميشود باعث اينها اما
با را خودش و ستوان سرنوشت او عاقبت و نياورد بار به
سرباز شوايك".ميدهد تغيير غريبي شكل به كارهايش همين
.است سانچوپانزا خود مصدر در دنكيشوت روح حلول "پاكدل
روح ولي دارد سانچوپانزا شبيه موقعيتي شوايك واقع در
بگويند دارند حق چك مردماست كرده حلول او در دنكيشوت
شگفتترين از يكي.داريم "دنكيشوت" خود براي هم ما حالا
هر سر بر شوايك كه است زيبايي حكايتهاي رمان ويژگيهاي
نيستند ساختگي و تصنعي حكايتها اين.ميكند تعريف ماجرا
كه ميچسبند رمان بدنه به و هستند زيبا و مردمي چنان و
.ميكنند جلوه دلنشين بسيار
|