عيد از پس..
پاياني بخش-!كن قرباني را ابراهيم ، اسماعيلت
شريعتي علي دكتر ياد زنده
برخود خشم ، و درد به ميغرد ، مجروحي شير همچون
بيمناك خويش بودن پدر از ميترسد ، ميپيچد ،
ميزند چنگ را كارد و ميجهد بر برقآسا ميشود ،
خاموش ، و رام همچنان كه قربانياش ، سر بر و
ميآورد ، هجوم دوباره نميجنبد
ناگهان ، كه
!گوسفندي
:كه پيامي و
است ، درگذشته اسماعيل ذبح از خداوند !ابراهيم اي"
كني ، ذبح او جاي به تا است فرستاده را گوسفند اين
"!دادي انجام را فرمان تو
!اكبر الله
يك درگذشته ، كه -خدا براي انسان قرباني كه يعني
!ممنوع -عبادت يك و بود ديني رايج سنت
قرباني جاي به گوسفند ، قرباني ،"ابراهيم ملت" در
!انسان
معنيدارتر ، اين از و
تشنه ديگر ، خدايان همچون ابراهيم ، خداي كه يعني
كه خداياند بندگان اين.خون تشنه نيست ،
!گوشت گرسنه گرسنهاند ،
معنيدارتر ، اين از و
شود ، ذبح اسماعيل كه نميخواست آغاز ، از خدا ،
شود ، اسماعيل كننده ذبح ابراهيم كه ميخواست
!دلير چه شد ، و
است ، بيهوده اسماعيل قتل ديگر ،
خدا ذبيح اسماعيل ، كه ميخواست آغاز از خدا ، و
شود ،
!صبور چه شد ، و
!است بيهوده اسماعيل ، قتل ديگر ،
نيست ، "خدا نياز" از سخن اينجا ، در
است ، "انسان نياز" از سخن جا همه
،"مهربان و حكيم" خداوند "حكمت" است چنين اين و
،"انسان دوستدار"
كردن قرباني" بلند قله تا را ، ابراهيم كه
ميبرد ، بالا "اسماعيلش
!كند قرباني را اسماعيل بيآنكه
"خداوند عظيم ذبيح" بلند مقام به را اسماعيل و
ميدهد ، ارتقاء
!رسد گزندي وي بر بيآنكه
خودآزاري و شكنجه داستان دين ، اين داستان كه
كمال" داستان نيست ، خدايان عطش و خون و انسان
از رهايي است ، غريزه بند از آزادي است ، "انسان
و عشق معراج و روح صعود و است خودخواهي تنگ حصار
هر از نجات و بشريست اراده معجزهآساي اقتدار
مسئول انسان" يك نام به را ، تو كه پيوندي و بندي
عاجز ، و ميكند اسير ،"حقيقت برابر در
،"شهادت" رفيع قله به نيل بالاخره ، و
وار ، اسماعيل
"شهادت" از بالاتر و
-ندارد نامي هنوز بشر ، قاموس در آنچه -
!وار ابراهيم
گوسفندي ، ذبح داستان؟ اين پايان و
براي خدا انساني ، تراژدي عظيمترين اين در آنچه و
ميطلبيد؟ خود
!گرسنهاي چند براي گوسفندي كشتن
*
ابراهيموار ، رسيدهاي ، "مني" به كه تويي اكنون ، و
آغاز ، هم از بايد ، باشي ، آورده را قربانيات بايد
!باشي كرده انتخاب مني در ذبح براي را اسماعيلت
چيست؟ كيست؟ تو اسماعيل
خدا ، و بداني خود بايد بداند ، كسي كه نيست نيازي
پسرت تنها نباشد ، فرزندت است ممكن تو اسماعيل
قدرتت ، شهوتت ، شهرتت ، شغلت ، شويت ، زنت ، نباشد ،
...مقامت موقعيتت ،
در را اسماعيل جاي تو ، چشم در چه هر نميدانم ، من
دارد ، ابراهيم چشم
براي كار در مسئوليت ، انجام در را ، چهتو هر
پيوند است ، شده آزاديت بند است ، شده سد حقيقت ،
ميخواند ، خويش با ماندن به را تو كه است شده لذتي
"است بسته استوارت زمين به جامعه غل همچون"
همداستان ابليس با كه همان بروي ، نميگذاردت
برابر در را ، گوشت كه همان.داري نگهش تا ميشود
چركين ، را دلت و تار را فهمت و ميكند كر حق پيام
فرار و ايمان فرمان برابر در عصيان برايت كه همان
ميكند ، توجيه را دشوار و سنگين مسئوليت زيربار از
..داري نگهش تا ميدارد ، نگه را تو كه هر و چه هر
!.
در را او خود تو است ، اسماعيل نشانيهاي اينها ،
"خدا آهنگ" كه اكنون و بردار و بجوي زندگيت
!كن ذبح مني در كردهاي ،
بگذار مكن ، انتخاب خود تو آغاز هم از را گوسفند
اسماعيلت ذبح جاي به را ، آن و نمايد انتخاب خدا
كند ، ارزاني تو به
قرباني ، عنوان به را ، گوسفند ذبح كه است اينچنين
ميپذيرد ، تو از
ذبح است ، "قرباني" اسماعيل ، جاي به گوسفند ، ذبح
!"قصابي" گوسفند ، عنوان به گوسفند
***
نهايت به حج است ، يافته پايان چيز همه اكنون...
!مكه ديوار پشت !شگفتا !مني در كجا؟.است رسيده
چند است ، مكه حومه است ، مكه ديوار به ديوار مني
!كعبه گامي
گرفت؟ پايان كعبه ، به نرسيده حج ، چرا
كعبه؟ مسجدالحرام ، مكه ، در نه چرا
مني؟ در چرا و
را حج رازهاي همه بايد بفهمي ، را راز اين بايد
در نه بينديشي ، كردهاي آنچه در بايد بفهمي ،
.جمع با جمع ، در خويش ، خلوت تاملهاي
اينجا است ، جمع بر حج تكيه گذشته ، اين از
.است مردم و محمد ابراهيم ، خدا ، ميعادگاه
آمدهاند ، جا اين به زمين نقاط همه از كه مردمي
مختلف ، مليتهاي مختلف ، رنگهاي با مردمي
همه اما مختلف ، نظامهاي و كشورها مختلف ، زبانهاي
يك و آرمان يك تاريخ ، يك ايمان ، يك فرهنگ ، يك با
!عشق
و رسمي نه ملتي ، آزاد و طبيعي نماينده گروهي هر
مردم ، صميمي متن از بهدست ، ابلاغ و شده چين دست
قيد نه..مدرسه و مزرعه و بازار و كوچه مردم
و علم قيد نه و شخصيت قيد نه شغل ، قيد نه طبقه ،
.ثروت قيد نه
پولدار نه داشتن ، حج توانايي يعني بودن ، مستطيع
است ، وظيفه نيست ، ثروت بر ماليات حج بودن ،
چون.عقلي شرطي استطاعتش و نماز چون وظيفهاي
!وظيفهاي هر انجام استطاعت
با جمعاند ، ملتها همه راستين نمايندگان جا اين
.همه مشترك دردهاي و خويش ويژه دردهاي
*
عيد از پس وقوف روز ، دو
امروز ، عمل براي نشستي و ايدئولوژي براي نشستي
فردا ، اما يافت ، پايان حج قربان ، عيد ذيحجه ، دهم
مني در ناچاري نيز را دوازدهم فردا ، پس و يازدهم
.بماني
در مختاري ، باشي ، مني در ميتواني نيز را سيزدهم
!است ممنوع مني منطقه از خروج روز ، سه اين
!روي بيرون را شب نداري حق كعبه طواف براي حتي
است ، شده انجام قرباني است ، شده تمام رمي چرا؟
همه گرفتهايم ، جشن آمدهايم ، بيرون احرام از
.است شده برداشته احرام حرمتهاي
در بايد روز سه انسان ، ميليون يك از بيش چرا پس
بمانيم؟ شهر دروازه پشت خشك ، دره ، اين
بينديشيم؟ حج به و بنشينيم..تا
بنشينيم بفهميم ، و كنيم طرح بايد كردهايم آنچه
از كه خويش همراهان و همدردان و همفكران با و
و عشق يك گرم و جمعاند اينجا در دنيا سراسر
و دشواريها نيازها ، دردها ، ايمان ، يك تافته
كشورهاي دانشمندان كنيم ، بازگو را خويش آرمانهاي
قارههاي همه از آمده مسئول روشنفكران مسلمان ،
با خود ، سرزمينهاي در كه مسلماني مجاهدان جهان ،
و نفاق خرافه ، جهل ، فقر ، ستم ، استثمار ، استعمار ،
گفتوگو به هم با بشناسند ، را همه درگيرند ، فساد
جهان ، مسلمانان بخواهند ، ياري هم از بنشينند ،
و كنند بررسي خويش ، عصر در را اسلام و اسلام جهان
جهاني بزرگ قطبهاي دشمنيهاي و توطئهها و خطرات
با بجويند ، راهحل كنند ، طرح را داخليشان عمال و
موجهاي كور ، تعصبهاي تفرقهافكن ، كوششهاي
جهلپرور ، خرافهپراكنيهاي سياه ، تبليغاتي
فرقهبازي ، روح كينهتوزانه ، سمپاشيهاي
مذهبتراشي ، انحرافي ، گرايشهاي بدعتسازي ،
"امت" كه رنگارنگي بيماري صدها و...فرهنگزدايي
را جهاني مشترك مبارزه يك طرح ميكند ، تهديد را
آرمانهاي اسلامي ، هدفهاي تحقق راه در بريزند ،
و اسير اقليتهاي دربند ، ملتهاي آزادي انساني ،
متعصب و فاشيستي رژيمهاي در مسلمان ، شكنجه تحت
تفاهم ، هماهنگي ، روح ايجاد ديگر ، مذهبي و سياسي
در صفها وحدت استحكام و عاطفي و فكري همبستگي
و فكري و علمي مسائل طرح نيز و مشترك دشمن برابر
راه در تلاش و اسلامي مذاهب اختلاف مورد فقهي
و درست شناخت و فاصلهها كردن كم اختلافات ، تخفيف
بررسي و گفتوگو و بحث طريق از و يكديگر مستقيم
و آرا برخورد روشنايي در و مختلف نظريات آزاد
سرچشمه به يافتن راه و حقيقت جستجوي عقايد ،
ميليون يك اجباري توقف روز سه !اسلام نخستين
:مني در مكه ، ديوار پشت جهان ، مسلمان نماينده
ديدار ، براي است جايي نه كه كوهستاني دره اين در
خريد ، براي است بازاري نه انجام ، براي است كاري نه
آبادياي حتي نه تفريح ، براي است گردشگاهي نه
!هيچ زندگي ، براي
در نيز خانه ساختمان پيامبر ، فرمان به كه آنچنان
...است ممنوع جا اين
اين است ، آغاز نيست ، كار نهايت اين اما آري ، ...
"خلق خدمت" به "خويش خدمت" از تا بود ، آن براي همه
كه !"نام" براي گذشتن "نان" از نه اما ، برسي ،
بيا ، "موسم" در گفتهاند كه است اين !"خدا" براي
حرم در تنهايي ، به كه !باشي آمده"جمع" با تا
.نداري راه
از پس ،"ابراهيميها" همه حج ، پايان در اكنون و
بريدن از پس ابليسي ، پايگاه آخرين شكستن درهم
!جمعي پيروزي جشن از پس خودپرستي ، پيوند عزيزترين
مني به را خود "توانستهايد" كه كساني همه اي
از پيش حتي شويد ، پراكنده آنكه از پيش برسانيد ،
بزرگ رسالت دو برويد ، "خدا خانه" به آنكه
:كنيد برگزار روز ايندو در را ، خويش ابراهيمي
وهمگاني ، آزاد علمي و فكري سمينار يك -1
روزه ، دو اين جهاني ، و اجتماعي بزرگ كنگره يك -2
يك در نه كنگرهاي.است حج "نتيجهگيري" ويژه
نه !باز كوهستاني تنگه يك در كه.بسته در تالار
بيدر ، بلند ، آسمان زير در كه كوتاه سقف يك زير در
...بيتشريفات بيبند ، و بيقيد بيديوار ،
!"مردم خود" از كنگرهاي
جبهه ،"سلاح و كتاب" پيامبر دعوت به..
را ، "خويش با مهربانان" و "دشمن با سرسختان"
.سازند مشخص درجهان ،
مسلمانان همه سال هر كه است مني آزاد كنگره در
بسته وحصارهاي خون و خاك بسته مرزهاي از جهان ،
"مردم ملك" ،"مردم رب" دعوت به خويش ، سياسي نظام
كوهستان اين در تا ميآيند بيرون ،"مردم اله" و
بينديشند ، آزادانه ، هم ، با آسمان ، سقف زير در باز ،
كنند چارهجويي و كنند طرح را مسائل بزنند ، حرف
ياري جهان ، سراسر در خويش ، همفكران همه از و
!بخواهند
آمفيتئاترهاي در نه اما علمي ، فكري ، نشستي.و
در ونه دانشگاهي علمي محفل در نه آكادمياها ،
سميناري !متخصصان و علما ويژه چهارديواري
.چندروزه
حق و شركت حق آن در و ايدئولوژيك فكري ، سميناري
استاد عامي ، و عام براي كردن ، اظهارنظر و زدن حرف
و مجلل و بزرگ روحاني.كارخانه كارگر و دانشگاه
آمده اينجا به هركه همه ، ...بيفخر و گمنام دهقان
و رنگها و درجهها و نشانهها همه اينجا است ،
يك همه اينجا است ، ريخته ميقات در فاصلهها
!همين و !حاج:دارند صفت يك و !انسان:وجودند
و نيست ، مقامي انسان ، در شدن ، ابراهيم از بالاتر
!شدهاند ظاهر ابراهيم نقش در همه اينجا ،
و كشور به نشويد ، پراكنده حج ، پايان در اكنون ،
قربان ، عيد از پس بايد بازنگرديد ، خويش خانه و شهر
با بنشينيد ، هم وبا بنشينيد.بمانيد ديگر روز دو
پاسخ جا همه و هميشه پرسش اين به و بينديشيد هم
آن ، از بيش و "كرد؟ بايد چه" جامعه در:كه بگوييد
چه" حج ، در كه ، بينديشيد هم با و بنشينيد
".كردهايد؟
|