استثنايي نسل اختلاف يك
انبار آب به رو پنجرهاي
زيبا چندان نه شخصيتهاي
جزيره داستانهاي
استثنايي نسل اختلاف يك
زراندوز علي
خاك بوي و كودكي روزهاي ياد دلتان وقت هر احتمالا
و حياط سرد موزاييكهاي روي رفتن راه پابرهنه و باغچه
قديمي ترانههاي به دادن گوش و شمعداني گلدانهاي ديدن
البته) مادربزرگتان خانه به سري ميكند ، گرامافون از
(!مادي نه است معنوي مالكيت مهم اما است پدربزرگ مال خانه
و كرده ((...ايامي ياد)) معروف قول به تا ميزنيد
به وقت هر من اما باشيد دور شهر شلوغ هياهوي از ساعتي
صحنههاي اين از كدام هيچ با ميروم مادربزرگم خانه
و پدربزرگ چون نميشوم روبهرو خاطرهانگيز و عرفاني
و پدربزرگها همه با طورهايي يك من مادربزرگ
كنجكاو كه حالا ?طوري چهدارند فرق دنيا مادربزرگهاي
...كنم تعريف برايتان اول از را جريان است بهتر شديد
هنوز كه) قديمي خانههاي همه مثل من مادربزرگ خانه خوب ،
بفروشها و بساز كلنگ از بزرگ تهران در آنها از چندتايي
و تاقچه باغچه ، زيرزمين ، حياط ، (بردهاند در به سالم جان
است شمعداني گلدانهاي از پر حياط دور.دارد صندوقخانه
تاريخي اسناد طبق كه) قديمي يخچال موتور جيرجير صداي و
گوش به خانه جاي همه (!شده خانه وارد مادربزرگم همراه
تا ميآيد يادم كه روزي از خانه اثاثيه و اسباب.ميرسد
آنچه امانشده عوض هيچكدام جايشان نه و خودشان نه حالا
است تضاد در شدت به سنتي - تاريخي مجموعه اين با
ماهواره و استريو صداي با Flat سيستم آخرين تلويزيون
كه است VCD و ويديو و وات دار 1200CD صوت ضبط و ديجيتال
به افاده و فيس با و ايستادهاند اتاق از گوشهاي در
كه پدربزرگ جوانيهاي عكس حتي) خانه كهنه لوازم بقيه
زيرنظر را خانه جاي همه لبخند با و زده چانه زير را دستش
را مادربزرگ و آقاجون را پدربزرگميكند نگاه (دارد
چيزهاي خيلي مثل ?چرا نميدانم راستش.ميكنيم صدا مادر
به عجيبي علاقه آقاجون !بوده همينطوري اول از ديگر
آخرين انگار و دارد تصويري و صوتي سيستمهاي آخرين
خانه از سر همه از اول زمينه اين در بشري اختراعات
لوازم مثل آقاجون سليقه البته !درميآورند من مادربزرگ
سياه فيلمهاي هم هنوز او.نيست روز به تصويرياش و صوتي
درباره كه مستندي فيلمهاي و ايراني قديمي و سفيد و
چيز همه به را است اندونزي موشخرماي يا آفريقايي شيرهاي
چيزهايي از نتوانسته حالا تا خودش قول به و ميدهد ترجيح
و جذاب برنامه و موسيقي ميگويند آن به امروز جوانان كه
وجود استثنا يك زمينه اين در البته.بياورد در سر ديدني
امريكايي تجاري فيلمهاي قرص پا و پر طرفدار آقاجون دارد
يا زمين كره كشور ، يك شهر ، يك نفر ، يك آن در كه است
ناخواسته و ميدهد نجات نابودي از را شيري راه كهكشان
!ميكند خودش مديون را دنيا مردم همه
آن از مادر كنم ، صحبت مادربزرگم درباره هم كمي است بهتر
سفرهها پاي را روز بيشتر نصف كه است مسن خانمهاي دسته
محل خانمهاي خانگي سخنرانيهاي و دعاها مراسم و
خلاصه و دارد آمدي و رفت خودش براي محل در و ميگذراند
مثل مهمي كارهاي به دست او با مشورت بدون كمتر محل اهل
.ميكنند پسرشان براي همسر انتخاب يا دخترشان دادن شوهر
و رفت سوادآموزي نهضت كلاسهاي به قبل سال چند مادر
.ميخواند را تلفنها شماره و آدرس حالا
ميزنم ، مادربزرگ خانه به سري من وقتي شبها معمولا
چند دستش كنار كه حالي در و نشسته صندلياش روي آقاجون
غرق تلويزيون تصاوير در دارد ، قرار دور راه از كنترل تا
صندلي يك روي آقاجون كنار معمول تعارفات از پس !شده
تا سه مادربزرگم خانه در بگويم رفت يادم راستي) مينشينم
هم يكي و مادر براي يكي آقاجون براي يكي هست راحتي صندلي
پيشرفتهاي آخرين از آقاجون آن از پس (!مهمانها براي
احيانا و ميكند صحبت علاقهاش مورد زمينههاي در بشري
در كه معركهاي فيلم تا چند خلاصه باشد داشته حوصله اگر
مادر ، بعد كه.ميكند تعريف برايم هم را ديده هفته طول
زده زيربغلش خانه حياط در را مشكياش چادر حاليكه در
:كه ميپرد آقاجون به احوالپرسي از بعد و ميشود وارد
اين دارد ضرر برايت هوله هله خوردن نگفت دكتر مگه !مرد))
به حق خيلي آقاجون و ((!ميكشد را تو هم آخرش تخمهها
نوهمان براي كه ، نياوردم خودم براي)):ميگويد جانب
((!دارم خوردن تخمه دندان من مگر اصلا آوردم
مشت يك خودش كرده فراموش را چيز همه كه مادر بعد كمي
تلويزيون تصاوير به حاليكه در هيجان با و برميدارد تخمه
!ميشكند را آنها آقاجون همراه شده خيره
روزمره واقعيتهاي از قسمتي مثل فيلمها همه مادر براي
از آدمكش و بد اشخاص وقت هيچ بنابراين است زندگي
!نيستند امان در او نفرينهاي
را مادر طوري يك بالاخره ميكند سعي بار هر آقاجون و
اينها ميكني نفرين چرا !زن)):كه كند نكته اين متوجه
به هيجانزده حاليكه در خودش بعد و ((!است فيلم همهاش
:ميگويد آهسته و ميبرد دهان به تخمهاي ميرسد نظر
((!نامرديه آدم مجموع در ولي))
عجيب غذاهاي حتي دارد علاقه تازهاي پديده هر به آقاجون
وقتي مثلاميخورند فيلمها هنرپيشههاي كه غريبي و
ميدهد اسپاگتي سفارش و ميشود رستوران وارد هنرپيشهاي
گاهي هم ما خوبه)):ميگويد آقاجون ميشود خوردنش مشغول و
((?نه كنيم ايجاد غذاهايمان در تنوعي يك وقتها
?دارد عيبي چه خودمان ماكاراني مگه !وا)):ميگويد مادر و
ميكند فكر آدم نميزنم غذاها اين به لب هم بكشند را من
كرسي به آقاجون حرف بالاخره اما ((!ميخورد مار دارد
!مينشيند
و نسلها فاصله درباره زيادي جامعهشناسان امروز تا
مقاله و كتاب آنها ميان موجود هنري - فرهنگي اختلاف
كدام هيچ راستش اما كردهاند برپا سخنراني و نوشتهاند
يا جامعهشناس شما راستي.نميكند من به كمكي آنها از
كه نوههايي درباره كه نداريد سراغ را متفكري
مقالهاي ، هستند حركت در خودشان از جلوتر پدربزرگشان
?باشد داشته چيزي سخنرانياي
انبار آب به رو پنجرهاي
عالمي پوريا
پا چهار
قرض اضافه پاي دو خيليها است پس هوا كه وقتي دعوا در
قرض را پا دو اين كه آنها.كنند فرار تا ميكنند
فكر بدهند پس را خود امانتي كه ميرود يادشان و ميكنند
و ببندند را فلنگ كه دارند اضافه پاي دو هميشه ميكنند
.شوند جيم
دارند ، اضافه پاي دو كه آنان است كرده ثابت زندگي اما
دستشان از كاري هيچ ديگر و ميشوند چهارپايه به تبديل
.برنميآيد
خاكشير
فكر وقت هيچ كه چيزي تنها است پس هوا كه وقتي و دعوا در
خيالش چوناست صندلي اين نيست عاريه اضافه پاي جفت يك
.دارد اضافه پاي دو كه است تخت
هوا كه وقتي و دعوا در صندلي فقط كه است همين براي شايد
.ميشود خاكشير و شكسته و خرد است پس
پختي كه غذايي اين
خوشمزه حتما پختي كه غذايي اين ميگويد خانم به آقا
غذايي اين ميگويد خانم به آقا.نميگويد چيزي خانم.است
.نميگويد چيزي خانم.است افتاده جا خوب خيلي پختي كه
.است مطبوع و لذيذ پختي كه غذايي اين ميگويد خانم به آقا
ما ولي راستي:ميگويد خودش به آقانميگويد چيزي خانم
ولي راستي ميگويد خانم به آقا.نداشتيم خانه در چيزي كه
گنجهها به ميكند نگاه آقا.نداشتيم خانه در چيزي كه ما
كه ما راستي ميگويد و تهي داخلشان و است باز درشان كه
عصباني آقانميگويد چيزي خانم.نداشتيم خانه در چيزي
در چيزي كه ماعوضي زن بگو را راستش ميگويد و ميشود
بگذارد ميخواهد آقا.نميگويد چيزي خانم.نداشتيم خانه
اشاره و ميكند تمنا دست به خانم.خانه از بيرون برود
پس را خانم دست آقا.ميكند گريه خانم.نرود كه ميكند
خانم.نداشتيم خانه در چيزي كه ما.بگو را راستش.ميزند
حرف كلام يك حتي چرا پسنرود كه ميگيرد را آقا دست
.ميرود و ميبندد محكم را در.نميزني
نخورده دست آقا بشقاب.غذا ميز پشت است نشسته خانم حالا
.كند درددل خدا با كه ميكند باز لب خانم.است مانده باقي
خوب مطبوع ، و لذيذ آقا بشقاب در زبانش كه ميافتد يادش
.است افتاده جا
زيبا چندان نه شخصيتهاي
هماكنون و آمده دنيا به شاهرود در 1339((نيستاني توكا))
بنابراين.دانست تهراني را او بايد پس.است تهران ساكن
و علم دانشگاه از سال 1366 در معماري رشته فارغالتحصيل
با همكاري.است قانعكنندهاي دليل خودش اين و است صنعت
سردبيري به جمعه كتاب با و سال 1358 از را نشريات
پرداخته فعاليت به زيادي نشريات در.كرد آغاز احمدشاملو
((مانع با دو ، )) نام با را كارهايش از مجموعهاي نهايتا و
.نيست اين توكا معرفي دليل البته.است رسانده چاپ به
را آن يكبار انسانها اكثر تقريبا كه است دردي سكته
امر ظواهر چنانچه و !دوبار خوششانسها و ميكنند امتحان
و دوره اين در.است خوششانسي آدم توكا ميدهد ، نشان
يا بميري و بايستد قلبت.ميخواهد شانس هم سكته زمانه
شهرت عمده البته !شوي مشهور و نزند كوتاه زماني قلبت
در.سكتهاش دليل به كمي و !است طرحهايش خاطر به توكا
چاپ را طرحهايش تا بوديم بهانهاي دنبال به صورت هر
.است بهانهاي خودش اين و كنيم
نميتواند بيننده.نيستند زيبا چندان كارهايش شخصيتهاي
اين به شايد ميگويد خودش.بگذارد فرقي مظلوم و ظالم بين
نبايد كه معتقدند بعضي.نيستم چهره خوش هم خودم كه علت
را سياه طنز اما.داد جا سياه طنز رده در را طرحهايش
باعث كارهايش در اميد وجود آيا ?كرد تعريف بايد چگونه
اميد كاريكاتورهايش بعضي در گرچه ?ميشود دستهبندي اين
برخي از استفاده اوقات گاهي.ميگيرد بازي به هم را
با ارتباط ميشود باعث جهاني ، و غيربومي عناصر و مضامين
به نبايد كارهايش از بعضي در شايد.شود مشكل بيننده
منتقدين حتي و افراد اكثر كه عادتي.گشت مضموني دنبال
دوري باعث گاهي آثارش شدن روشنفكري اما.ميشوند دچارش
دور اجتماع از كه گرفت نتيجه ميتوان و ميشود مخاطب از
براي زماني برهههاي بعضي در اتفاق اين البتهاست شده
گرچه.بيشتر باشد كاريكاتوريست اگر و ميدهد رخ هنرمند
.ميكند رد را موضوع اين هميشه خودش
شاهرخينژاد محمدرضا
جزيره داستانهاي
حسينپور بزرگمهر
|