عجيب كارهاي براي عجيب ايدههاي
كاشفالحسيني محمد عيد شب
ايراني جوانان ماليخولياي
عجيب كارهاي براي عجيب ايدههاي
حسيني كيوان
امروز ، دنياي در كه شنيدهايد بارها را جمله اين حتما
پيشرفت خود كار در ميتواند بهتر كند ، فكر بهتر كس هر
.بياورد در پول و كند
داشته دقيق مصداق مشاغل از بسياري براي فرمول اين شايد
روزمره ادبيات در كه شغلهايي ايران در اما باشد ،
قاعده همين از هم هستند معروف "كاذب مشاغل" به مسئولان
ايران در بيكاري رشد نرخ كه شرايطي در.ميكنند پيروي
سال هر" ضربالمثل و ميكند پيدا افزايش لحظه به لحظه
تبديل ايران در بيكاري وضعيت واقعيت به "پارسال از دريغ
آه روزگار ، تقدير بر دست كه جوانان از تعدادي است ، شده
بساطشان در را خود ايدههاي و فكر ندارند ، بساط در
كه جوانان اين ميان در.ميفروشند مردم به و ميگذارند
عدهاي هستند ، حاشيهنشين و فقير خانوادههاي از معمولا
خاص ، توانايي يا سرمايه گونه هيچ بدون و خلاقيتشان با فقط
در كارها اين كه چند هر.دارند خوبي درآمد روزها اين
دهن واژههاي در سهمي هيچ كه هستند كاذبي شغلهاي نهايت
ممر تنها و ندارند "توليد افزايش" يا "توسعه" چون پركني
.ميكنند فكر ديگران از بهتر كه آنان براي هستند درآمدي
جادويي عروسك
عروسكهايي هيجان با رسالت ، ميدان در ساله جوان 28 يك
عروسكهاي اين.عجيب هم و هستند همارزان كه ميفروشد را
به صاحبش دست در و پرشده آرد با كه است بادكنكي دستساز ،
عروسك اين نام كه ساله جوان 28 اين.ميآيد در شكلي هر
نحوه درباره هيجان با گذاشته ، "هميشگي بازي خمير" را
شكلدهي در خود كه او.ميزند حرف عروسك اين درستكردن
به چگونه كه اين درباره دارد ، خاصي مهارت عروسكها اين
اعتراف صداقت با افتاده عروسكها اين فروش و ساخت فكر
ناصر نام به كسي از او.گرفته ياد ديگري كس از كه ميكند
راه و ميكند زندگي ورامين در كه ميبرد نام خاموشي
يك خاموشي ناصر.است داده ياد او به را عروسكها ساختن
اين ساختن راه از خودش هماكنون كه است ساله جوان 30
خانه از ديگران مانند ناصر گويا.ميكند زندگي عروسكها
ديگر به كمتر قيمت با را عروسكهايش و نميآيد بيرون
ميگيرم ، تماس تلفني ناصر با وقتيميفروشد دستفروشان
نهايت در ولي.ميرود طفره اطلاعاتي هرگونه دادن از او
گويا.ميكند تعريف را عروسكها اين ساختن چگونگي ماجراي
همين از يكي با روز يه":دارد بسياري كولي دوستان او
بخريم كباب سيخ مادربزرگش خونه از تا بوديم رفته كوليها
توي بچه يه خونهشون حياط توي.بفروشيم تهرون بياييم و
از يكي و بود سالش بچههه 43.ميكرد بازي داشت خاكوخل
جوري چه نفهميدم گرفتم دستم اول وقتي.بود دستش همينها
".داد ياد بهم پرسيدم ، مادربزرگه از ولي شده ، ساخته
ظاهري شكل كرده اضافه موضوع اين به ناصر كه چيزي تنها
يك فقط كولي پيرزن آن او گفته به.است عروسكها اين
روز چند كه وقتي ناصر اما بود ، كرده آرد از پر را بادكنك
راه بالاخره ميزند سروكله آرد كيلو چند و بادكنك چند با
جوري كولي زن برخلاف او.ميكند پيدا را درآوردن پول
داخلش در هوايي اصلا كه ميكند پر آرد با را بادكنك
و چشم برايش رنگي پولكهاي و كاموا نخ چند با و نباشد
را خود درآمد ميزان ناصر.ميكند درست دهان و مو و ابرو
شماره رسالت ميدان در كه او دوست احمد ، ولي.نميكند فاش
از تا تا 100 روزي 70 او كه ميگويد داد را ناصر تلفن
.ميفروشد تومان كدام 100 هر قيمت با را عروسكها اين
بيشتر نيز روزنامهنگاران از بسياري از ناصر درآمد گويا
زندگي در ناصر عجيب عروسك جادوي ترتيب اين به !است
.است گذاشته چشمگيري تاثير پردردسرش
!تومن چيز 200 همه
يك روي بر خوب خطي با جمله اين "تومن دويست چيز همه"
است دستفروشي بساط يك بالاي كه شده نوشته سفيدرنگ مقواي
بساط اين در.است ايستاده بساط كنار مرتبي جوان و
ظرف تا كوچك شني ساعت يك از.ميشود پيدا همهچيز
دربازكن زيرسيگاري ، چاقو ، باتري ، .غذاخوري پلاستيكي
و است تومان همهچيز 200 قيمت بساط اين در...و نوشابه
درباره است ، بساط صاحب خاصي حياي و حجب با كه جوان اين
خوشرويي با بساط يك در اجناس اين بودن هم كنار در فلسفه
چيزهاي و نيست تومان صد اينها همه قيمت كه ميدهد توضيح
پلاستيكي ظرفهاي.ميشوند فروخته هم با گران و ارزان
را همه او ولي است تومان ساعتشني ، 350 و تومان كوچك 70
قيمت هم دارد ، سال كه 23 جوان اين.ميفروشد تومان 200
:ميداند آنها همه فروش براي دليلي را اجناس اين بودن
يه كس هر و ميشن جمع دورت بيشتري مشتريهاي اينطوري"
چيز 200 همه ميزنم فرياد من وقتي.ميكنه پيدا چيزي
و ميبينه قيمت گرون جنس تا چند اول نگاه در طرف تومن ،
".ميخره تومن هم 200 ارزون چيز تا چند ميون اين از
او.است راضي او اما نباشد ، زياد شايد بساط اين درآمد
در اين دارد ، درآمد روز در تومان هزار چهار تا دو بين
شركت يك ويزيتور زماني كه ميگويد او خود كه است حالي
دو روزي زحمت به زمان آن در و بوده گياهي داروهاي توليد
هم كار اين زحمت تازه":ميآورده دست به تومان هزار
همه و كني پات آهني كفش باهاس ويزيتوري براي كمتره
را تجربي رشته ديپلم كه جوان اين ".بگردي خيابونارو
مثل چيزهايي":ميگويد اجناس انتخاب نحوه درباره دارد ،
بعضي ولي بساطه ثابت پاي پلاستيكي ظرفهاي يا دربازكن
ديدم عروسك يه روز يه مثلا.مياد گيرم شانسي هم چيزها
تا دو او از.بود بيادب پسر اسمش.بود جالب خيلي كه
بود ، تومن قيمتش 700 كه اين با بساط ، توي گذاشتم و خريدم
مردانه جوراب بسته يك او ".كردم خوبي فروش روز اون ولي
خريده تومان كدام 150 هر قيمت با را آنها كه دارد هم
جنس.ميشن پاره روزه دو جورابها اين":ميگويد او.است
تومني جوراب 200 كه ميبينند مردم وقتي ولي ندارند خوبي
".ميخرند و ندارن كار چيزها اين به ديگه هست ، بساط توي
حاصل را يكسان قيمت با متفاوت اجناس فروش ايده جوان اين
رفتار به هميشه كه اين و ميداند خود دستفروشي تجربه
.است كرده دقت مشتريان
قلابي خريداران
بسياري شگردهاي خيابان ، كنار دستفروشي بساطهاي ميان در
چهارراه در شيكپوش جوان چهاردارد وجود اجناس برفروش
طراحي را جالبي شگرد پيادهرو شلوغي در و وليعصر
در غيرعادي چيز هيچ ابتدا در كه چند هركردهاند
:ميزند فرياد مدام يكي اما.نميشود ديده بساطشان
بسيار مشتريهاي كه ميرسد نظر به و "دوتومن تيشرت ، "
دقيقهاي چند اگر اما.ميخرند تيشرت او از مدام زيادي
تعدادي كه ميشوي متوجه كني نگاه را بساط اين كار دقت با
مشتريهاي اين كه است جالب !تكرارياند مشتريها از
سريع خيلي و ميخرند تيشرت چهار يا سه كدام هر تكراري
يكي.است جالب اما ساده ، آنها راه.ميدهند هم را پولش
هيجان با رهگذر نقش در ديگرش دوست سه و ميزند فرياد
ميانشان از و ميكنند زيرورو را تيشرتها بساط روبهروي
هزارتوماني اسكناسهاي هم بعد ميكنند ، انتخاب چندتايي
فروشنده دست كف و ميشمرند خاصي خودنمايي با را
كمتر بساط تيشرتهاي مدام وقتي طرف آن از.ميگذارند
در او و ميرسد فروشنده دست به بزرگي پلاستيك ميشود ،
شده ، تمام تيشرتها چون دهد نشان ميكند سعي كه حالي
پلاستيك از را تيشرتها بگذارد ، بساط در جديد جنس بايد
خلوت كمي سرشان وقتي.ميريزد بساط در و ميآورد بيرون
مطلقا او كه ميپرسم سوال چند اصلي فروشنده از شده ،
انكار حالي در را بازي اين كل او.نيست پاسخگويي به حاضر
دور از و هستند نزديكي همان در خريدارش دوستان كه ميكند
فكر از نيز آنها حال هر بهميكنند نگاه ما به تعجب با
!كردهاند استفاده اينگونه خود
روشنفكري دستفروشي
دستفروشيهاي بورس اخير سال چند در انقلاب ميدان
به دستفروشان از تعدادي ميان اين در اما است رنگارنگ
كار به خوبي به را خود فكر بيشتر درآمد دنبال
ممنوعه اجناس زيرزميني بازار ديگر سوي ازانداختهاند
در شده منتشر كتابهاي از.است داغ ميدان اين در نيز
است جالب.سياسي غيرمجاز هايCD و فيلم تا كشور از خارج
.ميدهند دست از را خود قيمت مرور به سياسي فيلمهاي كه
اين خبره را خود است ، ميانسال كه فروشندهها اين از يكي
كپي نسخه كه بوده نفري اولين است مدعي و ميدهد نشان كار
جا اين در را (سوئد چاپ) شاملو احمد كتابهاي از يكي شده
.است فروخته
در شود ، چاپ ايران در كه اين از قبل "بيصله ترانههاي"
توانسته كه ميكند ادعا فروشنده اين و شد چاپ سوئد
.بياورد ايران به و كند پيدا تركيه در را آن از نسخهاي
بيشتر دستفروشها ديگر به نسبت دستفروشها اين درآمد
كشور سياسي و فرهنگي اخبار مدام ، كه ناچارند آنها و است
جنسي چه اكنون كه بفهمند بتوانند تا كنند تعقيب را
نرمافزارهايي فروشندهها اين از يكي.دارد خريدار
اينترنت اشتراك ،Password به ميتوان آن با كه ميفروشد
او.كرد استفاده اشتراكها آن از و كرد پيدا دست ديگران
گذاشته "مجاني اينترنت" را نرمافزار اين نام خود كه
ميگويد او.دارد دقيقي اطلاعات نيز آن كار نحوه درباره
براي نرمافزارهايي ميتواند بخواهد فروشنده اگر كه
در كه است جالب.كند تهيه نيز را مختلف سايتهاي هككردن
دارند هاييCD بعضي موسيقي ، نوارهاي و CD فروشندگان ميان
از انتشار مجوز گرفتن پشتسر و شدهاند ضبط ايران در كه
موسيقي هايCD از هاCD اين قيمت.ماندهاند ارشاد وزارت
فروشندگان اين از يكي گفته به و است بيشتر لسآنجلسي
هنري محصولات اين اگر خصوصا.دارد نيز بيشتري خريداران
كاستي اين از پيش كه باشند هنرمنداني به متعلق مجوز بدون
.هستند شده شناخته و كردهاند منتشر
چيني مرد ماجراي
فروش جوانان ، از بعضي دستفروشي عجيب ايدههاي از يكي
و بانكها استخدام فرم از.است مختلف چيزهاي و فتوكپي
و بهزيستي ارمغان برگههاي برندگان نتايج تا ادارات
در زود خيلي دستفروشها ، اين تشكيلات در.زرد نشريات
نخستين كه اين كشف ميان در.ميشود منتشر بسيار نسخههاي
ولي نيست آسان كرد كشف را پردرآمد كار اين كسي چه بار
است ، جوانتر بقيه به نسبت كه دستفروشها اين از يكي
به راجع بياعتبار هفتهنامههاي از برخي جنجالي تيترهاي
شروع را "سميه و شاهرخ" تهراني نوجوان دو جنايت ماجراي
ميدان مغازهداران از يكي كه حالي در ميداند ، ماجرا اين
پيش كه است معتقد و ميكند تكذيب را تاريخچه اين انقلاب
.است ميشده فروخته جا اين در نشريات اين كپي نيز آن از
كه ميكنند تاكيد دستفروشان اين از بسياري حال اين با
فتوكپيها اين بازار خدمت ، خريد قانون تصويب از بعد
انتشار از قبل نشريات اين از برخي چون بوده ، داغ بسيار
قيمتهايي دروغ به سربازي ، خدمت خريد اجرايي آئيننامه
جوانان تا ميشد موجب موضوع همين و ميكردهاند منتشر را
.بخرند را فتوكپيها اين
پيش سال دو كه ميكند اعتراف آنها از يكي كه اين ضمن
راه را روزها آن روزنامههاي اصلي سياه بازار بارها
ماجراي گيرودار در كه است مدعي جوان ايناست انداخته
با را "امروز صبح" روزنامههاي از نسخه دانشگاه 30 كوي
راحت خيلي":ميگويد او.است فروخته تومان قيمت 200
اونور بچهها روزها همون.بفروشم هم بيشتر ميتونستم
.ميفروختند هم تومن دونهاي 400 رو خرداد روزنامه ميدون
كه ميفروشد را نامهاي هفته فتوكپي هماكنون جوان اين "
"!شد حامله چيني مرد يك":است اين آن يك تيتر
كاشفالحسيني محمد عيد شب
آزاد:انشا موضوع
كاشفالحسيني محمد درخشان خلاقيتهاي شب سال 81 ، عيد شب
روزهاي براي كه است سالي چند سالگي سن 24 در اوبود
گوناگون راههاي از و دارد ويژهاي تدابير زمستان پاياني
كه است معمولي جوان يك كاشفالحسيني ، .ميآورد در پول
براي كاري هيچ سربازي به رفتن و ديپلم گرفتن از بعد
سالي چند خانواده مخالفت عليرغم و نداشته دادن انجام
.ميكند كسب درآمد مختلف راههاي از كه است
از بعد و است فاضلاب و آب شركت ساده كارمند يك محمد پدر
آرامش با را شبي نتوانسته هنوز شركت اين در كار سالها
اين پسر تنها محمد و بوده مقروض هميشه اوبخوابد
به قرضها اين پرداخت براي نتوانسته گاه هيچ نيز خانواده
بانك استخدامي آزمون دو در كه اين از بعد او.كند كمك او
كمك به را مدتي شده ، رد پست شركت استخدامي آزمون يك و
يك محمد عموي.كرده كارگري ساختمانها در عمويش ،
اين در نتوانسته است ضعيف او جثه چون اما است پيمانكار
بر پيش سال دو به محمد دستفروشي نخستينبياورد دوام كار
آنها و خريده زنانه كفشهاي توليدي ، يك از او.ميگردد
.است فروخته صف خيابان در را
با خودش نظر از كه برده اندكي سود معامله اين در او اما
.كننده اميدوار تا بوده خندهآور بيشتر كشيده ، كه زحمتي
به نسبت خجالت و ترس تا شده موجب تجربه همين اما
او كه اين از بعد.برود بين از خيابان در دستفروشي
نزديكي در گذرانده ، خانه در سرخوردگي با را روزهايي
پول توانسته خوب ايده يك با محمد سال 79 ، عيد روزهاي
تخممرغ كارتن دو زمان آن در او.بياورد دست به خوبي
.زد رنگ ديدني شكلهايي به را تخممرغها خانه در و خريد
تركيببندي كنار در درخشان و شفاف روغني رنگهاي
نزديكي در بتواند او تا شد موجب رنگها چشمنواز
قيمت با را تخممرغها همه (امامحسين ميدان) خانهشان
عنوان به را زيبا شده رنگ تخممرغ هفت او.بفروشد خوب
.نرود يادش از تجربه آن وقت هيچ تا داشته نگه يادگاري
از برخي تمسخرآميز برخورد كنار در او حياي و حجب
شد موفق او ولي قرارداد سخت شرايطي در را محمد دستفروشان
را تخممرغها همه سال تحويل لحظه از قبل ساعت يك تا
را خانوادهاش تنها نه كه بينظير موفقيت يك.بفروشد
به جدي طور به روز آن از محمد شد ، موجب بلكه كرد ، خوشحال
ساعتهاي فروش از.باشد خيابان و كوچه در درآمدي دنبال
آناناس و كيوي و موز فروش و گاري اجاره تا كوچك روميزي
كه بودهاند تجربياتي همه امامحسين ميدان روز بازار در
شوخي يك اثر بر محمد زمستان 79 ، .كرده تجربه جوان محمد
فقط و ميكني كار همه تو":گفت او به كه خواهرش كوچك
فكر به پارو يك خريدن با "!...پاروكني برف كه مانده
فروش فقط محمد براي نوروز 81 اما.افتاده كردن پارو برف
عجيب كارهاي نوروز نزديكي در او.نبود رنگي مرغهاي تخم
و همسن جوانان ميان در روزها اين كه داد انجام تازهاي و
از قبل ماه يك.ميرسد نظر به عادي بسيار محمد شرايط با
خانه فرش شستن براي دوستانش از يكي همراه به محمد عيد ،
در.رفت تهران شهر بالاي خيابانهاي و كوچه به ديگران
قابل درآمد مداوم كار هفته دو با توانست او محلهها اين
بسيار سبزههاي سبزكردن اين از بعد.بياورد دست به توجهي
او شد آغاز گلي و پلاستيكي ظرفهاي در مختلف مدلهاي با
در و فروخت گلفروشها به را سبزهها پيرش پدر همراه به
ميدان در بزرگي بساط در كوچكش ، برادر سال پاياني هفته
پركار ، هفته اين در.بود سبزهها آن فروش مسئول حسين امام
خود رنگارنگ بساط برادرش از سوتر آن قدم چند نيز محمد
شده ، رنگ تخممرغهاي بر علاوه او بساط دركرد برپا را
هفتسين ، سفره وسايل و آب بزرگ تشتهاي در قرمز ماهيهاي
.بود كرده درست محمد را همه كه داشت وجود كوچكي بستههاي
شيريني قالب كوچك ظروف در را سين هفت سفره وسايل او
يك روي بر را آنها غذا محافظ پلاستيك با و بود ريخته
كارتهايي روي بر كوچكش خواهر.بود كرده بستهبندي سيني
كشيده قرمز ماهي تنگ و شمع هفتسين ، سفره از نقاشيهايي
:بود نوشته آنها حاشيه بر خود خوب خط با محمد خود و بود
"مبارك نو سال"
مخالفتهاي عليرغم سال پايان هفته دو طول در محمد پدر
به را مختلف جنسهاي مدام فرزندانش دستفروشي با هميشگي
و قلب طرح با تزييني شمعهاي.ميكرد اضافه پسرهايش بساط
همهشان روي كه مصنوعي دستهگلهايي يا ماه و ستاره
."Happy new year":بود شده نوشته
معني او از خنده با خريد را دستهگلها اين كه روزي پدر
عيد 81 ، شب گفت او به نيز محمد و پرسيد را جمله اين
.بودند شده غرق غريبي خوشي در كاشفالحسيني محمد خانواده
رفته رو و رنگ سبزه چند و تخممرغها خالي كارتنهاي
ماهي تنگآمد زياد عيد شب بساط از كه بود چيزهايي تنها
لحظه.داشت قرمز ماهي هفت هم آنها سين هفت سفره قرمز
سال از كه كرد اعلام همه به پدر شد ، نزديك كه سال تحويل
.كرد خواهد دستفروشي محمد با و ميدهد استعفا آينده
بود اين مهم.نميكرد فرقي برف كردن پارو يا دستفروشي
.بود بهتر خيلي پدرش درآمد از محمد درآمد كه
ميكردند نگاه پدرشان به خوشحال همه شد ، تحويل سال وقتي
Happy new":گفت خنده با پدر و
."year
ايراني جوانان ماليخولياي
مهم اتفاق
".ميافتاد مهم اتفاق يك الان همين كاش اي"
گوشهاي.ميكني فكر خلوت گوشهاي و نشستهاي خانه در
كدام هر خواهرت و برادر نه كه چهار ، در سه اتاق يك در
.كنند پيدا كاري تا ميكنند خلوت گوشهاش يك
".ميافتاد مهم اتفاق يك الان همين كاش اي"
ذهنت در اروپا شهرهاي از يكي در سياسي كنفرانس يك ياد
اين كامل فيلم چگونه كه اين ياد.ميرود پايين و بالا
نسخه چندين اجارهاي ، ويديوي با و كردي پيدا را كنفرانس
شهر در كه مردمي.فروختي مردم به و كردي كپي آن روي از
انتظار و اتاق گوشه منتظرنشستهاي.ميكنند زندگي
كه هستي روزهايي ياد.بيافتد مهم اتفاق يك تا ميكشي
ستاد يك در دوستانت و تو و ميشد برگزار انتخابات
شبي از.بود خوبي روزهاي چه.كرديد پيدا كار انتخاباتي
در چسب سطل يك و پوستر چند با شد آزاد تبليغات كه
ديوار به را تبليغاتي پوسترهاي صبح تا و بوديد خيابانها
.ميچسبانديد
مهم اتفاقات هميشه اما.بودي داده انجام هم ديگر كارهاي
.داشت پنهان خود در را خوبي درآمد
چهار يا سه خاصي مهارت با.ميفروختي روزنامه مدتي
چهارراه سر و ميداشتي نگه دستت در را متفاوت روزنامه
كه بود زياد قدر آن مهم اتفاقات روزها آن.ميايستادي
تندتند مردم ، .نميماند دستت روي روزنامهاي هيچ شبانه
از و ميكشيدند بيرون ماشينهايشان شيشه از را سرهايشان
همه روز آن كه هست يادت.ميخواستند روزنامه تو
از يكي يكبار شدي؟ بيكار هم باز تو و شد بسته روزنامهها
.ميخواستند چه مردم ببيني تا كردي باز را روزنامهها
نظم و است دردسرساز همه براي كاذب مشاغل كه بود نوشته
كسي چين در كه بود نوشته آنسوتر.ميزند هم به را جامعه
خوشحال.كردند تيرباران عمومي نظم در اخلال خاطر به را
.نميكني زندگي چين در كه بودي
".ميافتاد مهم اتفاق يك كاش اي"
تحصن دانشگاه روبهروي دانشجويان شنيدي كه روزي
را همه شب تا و خريدي روزنامه روز هر برابر سه كردهاند ،
هم پيش ماه چند.شد تمام زود خيلي روزها آن اما.فروختي
خانهنشيني از را تو مهم اتفاق يك ناگهان.نبود بد وضع
آن كه گفت و داد تو به فيلم يك دوستانت از يكي.داد نجات
از خارج در ايرانيها كنفرانس ماجراي مثل.بفروشي را
از را فيلم اين ميگفتند.رسيد تو به خوبي پول كشور
.ميكنند اعتراف فيلم اين در كساني و گرفتهاند اينترنت
.رفت سر حوصلهات كه كني نگاه را فيلم خواستي يكبار
تو و نميشد شنيده و ميزدند حرف كه آنها صداي اصلا
يك اماميخرند را فيلم اين مردم چرا كه بودي متعجب
اعترافات.بود اعتراف هم آن.ديدي بار چند را ديگر فيلم
.بودي ديده روزنامهها در بارها را عكسش كه جوان پسر يك
از تو و زد را حرفها آن جوان آن چرا كه نفهميدي هم باز
.آمد گيرت خوبي پول هم نوار آن
منتظر هنوز تو ولي.ميآمد خوششان عجيب چيزهاي از مردم
.بيافتد مهم اتفاق يك ديگر يكبار كه بودي
نامزدت براي بار اولين براي توانستي مهم اتفاق اولين در
و پارچه متر چند اتفاق ، دومين با.بخري طلا انگشتر يك
خواستگاري ، بردي را مادرت و پدر و خريدي گل دسته و شيريني
پسر آن وقتي و گذاشتي را عقد قرار شد ، شلوغ كه دانشگاه
.كردي برگزار را عقد مراسم افتاد ، اعتراف فكر به جوان
كه كردي فكر آورد ، برايت دوستت را آخري فيلم اين وقتي
و بگيري را زنت دست و كني اجاره اتاق يك تا رسيده وقتش
قبليها از فيلم آن درآمد اما كني ، شروع را مشترك زندگي
به 5 تومان هزار از 30 قيمتش هفته يك ظرف.بود كمتر خيلي
خراب را كارها همه اينترنت ميگفتند.رسيد تومان هزار
اتاق تا بيافتد مهم اتفاق يك تا بودي منتظر حالا.كرده
حتي و بودي گشته بنگاهها در اين از قبل.كني اجاره را
پول تومان هزار دويست فقط بودي ، گذاشته هم را قرارهايش
.بودي مهم اتفاق منتظر و نداشتي تو كه ميخواست پيش
تو دست كف پول تومان هزار دويست حداقل بتواند كه اتفاقي
براي اتاق يك.كني اجاره اتاق يك پول اين با تو و بگذارد
.ميشد بيتابتر روزبهروز كه همسرت و مشترك زندگي
اما.نداشتي را پدرزنت عصبانيت سر از نگاههاي تحمل ديگر
مهمتر اتفاقات بدون كه نميكرد توجه اين به هيچكس
.ميافتاد مهم اتفاق يك ايكاش.ميماندي بيپول
|