كنكور كابوس ميليون يك
وارونه قيف از عبور
جهان خرافاتي مردمان
كنكور كابوس ميليون يك
آهني صندلي روي ديوار استكنار ميخوردديوار سختبر چيزي انگشتانمبه سر
هستند خالي هنوز بيضي سفيد خانههاي نشستهام تست سفيد صفحات مقابل
مريمخورسند
را خودم.بود خواب كه انگار اما.نبودم خواب.واقعيت يا بود كابوس نميدانم هنوز
به وزنه كيلو هزار.نداشتم كردن سربلند توان.آويزانم پرتگاه يك ميان كه ميديدم
را جمعيت بلنديها ، روي پرتگاه ، اطرافميوزيد تندي باد و بود آويخته گردنم
رها پرتگاه و باد ميان كه هستند پيكري زدن بال بال تماشاگر سادگي به كه ميديدم
.بود شده
هورا هم عدهايميديدم را دبيرانم و مادر و پدر آشناي نگاههاي جمعيت ، ميان
.ميكشيدند
از كه پوسيدهاي طناب و گردنم آويزان وزنههاي با بود قرار اما چرا ، نميفهميدم
.بپرم امن نقطه يك به پرتگاه روي از بودم آويزان آن
.گسستهتر هم از طناب پوسيده رشتههاي و ميشد سنگينتر و سنگين وزنهها ،
است؟ مدت چه.شدم آويخته اينگونه طور چه و وقت چه.آويزانم كجا از نميدانستم
!سال؟ يك هفته ، يك روز ، يك
به پريدن جاي به تا ميكرد وسوسهام غريب حسي اما.بود شده پر مه از پرتگاه پايين
.كنم پرتاب پرتگاه ميان به وجود تمام با را خود امن ، نقطه
بودند گرفته دست به پرچم نميشناختمشان كه عدهاي.ميرسيد گوش به هورا صداي هنوز
.ميكشيدند هورا پريدنم افتخار به و
شدن خلاص و پريدن براي نقطهاي هيچ كجا؟ به اما شرايط؟ اين با ميپريدم؟ بايد
حال در لحظه هر هم طناب و ميشدند دورتر و دورتر صخرهها و آدمهانداشت وجود
.بود كرده پر اره خاك بوي را فضا.بود شدن پاره
شديدتر دره انتهاي به پريدن براي دلم وسوسهبود تاريك و گنگ هنوز دره پايين
نگران چشمان نبود ، شناخت قابل كه چهرههايي و همهمهها ميان دور از اما.ميشد
.ميكردم احساس را پدرم درمانده چهره و مادر
رسيدم؟ صخرهها به يا كردم سقوط دره پايين به.شد چه كه نميآيد يادم
.فرسوده و خسته بدنم و است كوفته وزنهها فشار از گردنم سلول به سلول هنوز شد هرچه
از بعد يك ماليخولياي و رويا فقط يا ديدم كابوس.بيدار يا خوابم نميدانم هنوز
در.خنك و پست سطح يك روي.بخوابم كمي تا ميخواهد دلم اما.است تابستان داغ ظهر
خاك بوي و ميشود كشيده صورتم روي كه سردي نسيم و ميشنوم دريا موج صداي كه حالي
.ميچرخد مشامم در هنوز كه ارهاي
***
به كه ميشنوم را مادرم پاي صداي چون.نخوابيدم كه هستم مطمئن.نخوابيدهام هنوز
يك ميز ، يك با من انفرادي سلول.ميشود كشيده پشتبام روي شده ساخته اتاقك سمت
كنكور تست كتابهاي تمام و بيسكويت جعبه يك گرم ، آب بطري يك قديمي ، پنكه يك صندلي ،
.دنيا
.است بسته چشمانم هنوز.ميشود باز اتاقك در كه ميشنوم
تست كتابچههاي همه از چون گذاشتهام ، انگليسي زبان كنكور تستهاي روي را سرم
.است قطورتر
روي لبخند است ، سرم بالاي كه دستش گرماي.ميكنم احساس سرم بالاي را مادرم سايه
كه نقطهاي همان درست گردنم ، روي تيزوتند چيزي اما ميكنم ، احساس را لبهايم
.ميشود نواخته بود ، آويزان كيلويي هزار وزنههاي
حكمفرمايي غريبي نواي پيچيده ، گوشم درون هنوز كه هوارهايي ميان.ميآيد صدايي
.ميكند
يك جاي به را مادرم پريدم ، تندي به ميكنم احساس شايد نميدانم ، ميپرم تندي به
و گرفتهاند ساعت سمت به غضبناك را اشاره انگشت كه نفر سه ميديدم ، نفر سه نفر ،
.ميگفتند چيزي
درون گزنده و سرد درديبود بسته اتاقك در.نديدم را رفتنش.رفت كي نفهميدم
روي اتاقك كردن خنك براي كه ميشنيدم را پنكه صداي كردم يخ.ميچرخيد مخچهام
.ميكرد را تلاشش همه پشتبام
به ميشد ، بزرگتر و بزرگتر مخچهام درون درد.بود بيداري يا ديدم خواب نفهميدم
.ميكرد نفوذ پاهايم پاشنه تا و ميرسيد كتفهايم و گردن
***
من و ميچرخيد تندتند شمار ثانيه عقربه.است گرفته شوخيشان سفيد بيضي خانههاي
.ميدهم دست از خانهها كردن پر براي را فرصت
.ميكنم گم را خانهها رديف
و ميكنم سياه را خانههاميدوم سفيد بيضي خانههاي روي كه ميبينم را خودم
شمار ثانيه عقربهميكنم پاك را خانهها و ميشوم پشيمان.ميشوم سياه آن همراه
.ميشوم كوچكتر و كوچكتر.ميدود تيكتيك رعدآسا صداي با
.نيست خواندنش توان كه شده نوشته ديگر زباني به.است ناآشنا برايم سوالها حروف
كردن سياه و دويدن حال در سفيد خانههاي روي همچنان من و است گذشته سال هزار انگار
پايين به رو سرم و ميشود سنگينتر و سنگين پلكهايم.ميرود سياهي چشمانم.هستم
همه ميان سستي و رخوت گرفته ، خوابم.ندارد را سرم داشتن نگه توان گردنم.ميافتد
.ميافتم و ميشوم خم.است زده زانوانمچنبره كاسه بر ضعف كرده ، رخنه بدنم عضلات
تكانم فقط اما آمده جلو دست.نميافتد اتفاقي هيچ اما.ميآيد جلو كمك به دستي
را تست خالي و سفيد برگه تا آمده جلو دستاست شده تمام آزمايشي كنكور وقت ميدهد ،
.بردارد مقابلم از
خانهاي و خوانده را سوالي كه ندارم ياد به.ميكنم نگاه را دست صاحب حيران و گيج
.باشم كرده پر را
درون زنبور وزوز مثل پچپچها و زمزمهها.هستند رفتن حال در همه كه ميبينم فقط
.توهم و تصور يك و ماندهام من.رفتهاند همه.ميچرخد سرم كاسه
***
مقابل از تندتند كه درختاني رديف به و نشستهام تاكسي درون.است صبح شش ساعت
تاخت به و ميپرسد را آزمون محل آدرس راننده.ميكنم نگاه ميشوند ، رد چشمانم
كردهام ، عبور شريف صنعتي دانشگاه دروازه از كه ميبينم را خودم انتها در.ميرود
شاگرد ترم هر من و ميشود برگزار ديگري از پس يكي ترمها.است عالي و خوب چيز همه
ساير ديدگان مقابل در و ميزند لبخند من به دانشكده رئيس بار هر.هستم كلاس اول
احساس را پايم زير زمينميكند تحسينم و ميزند شانهام به دستي دانشجويان
رد كنارم از دانشجو چند وقتي حتي.ميكنم احساس و ميبينم را چيز همه.ميكنم
صورتم روي لبخند ميكنم احساس را وجودشان.ميخورد شانهام به تنهشان و ميشوند
.ميكنم باور را
لوحتقدير گرفته ، را وجودم همه شعف و نشاط از پر حسي.است دانشگاه پاياني روزهاي
بنام استادان از تن چند سوي از كه مدتهاست.ميگيرم دانشگاه رئيس دستان از را
.دارم تحصيل ادامه قصد من اما شدهام ، معرفي كار براي خوب مركز چند به دانشگاه
ياد.ميكنم استشمام را اره خاك بوي هنوز.كنم برنامهريزي ليسانس فوق براي بايد
براي كه ميشوم پولدار و مستقل آنقدر زمان آن تا حالا.ميافتم بام پشت روي اتاقك
.خواند خواهم درس حسابي وقت آن.كنم اجاره خانهاي خودم
احساس پاهايم زير را مدلم آخرين اتومبيلشدهام پژوهشي مركز يك رئيس كه ميبينم
.ميشود تبديل خنده به صورتم روي لبخند را ، توماني ميليون يك حقوقهاي و ميكنم
ميخواهد دلم قدر چه دارم خوبي احساس.ميدوم نه.ميروم راه ابرها روي كه انگار
و خوشي و ميكشم طرف دو به را دستهايم.بزنم غلت و بكشم دراز دارم دوست.بخوابم
.ميكنم بغل را سرخوشي
آهني صندلي روي ديوار ، كنار.است ديوار.ميخورد بر سخت چيزي به انگشتانم سر
.هستند خالي هنوز بيضي سفيد خانههاي.نشستهام تست سفيد صفحات مقابل
انگار است گذشته امتحان شروع از ساعت دو از بيش كه ميدهد نشان ساعت عقربه
سوالها به.ميروند پايين و بالا چشمانم مقابل گرفته ، شوخيشان سفيد خانههاي
يك ميخواست دلم هميشه.نميكنم درك را سوالها.خيرهتر و خيرهتر.ميشوم خيره
ديگري از پس يكي سوالها.ميكشيدم نفس اره خاك و چوب با و ميشدم حرفهاي نجار
.است كرده پر ابر از هالهاي را چشمانم نيني روي.ميشوند تكهتكه چشمانم مقابل
پرتگاه روي هنوز.ميآورد فشار گردنم روي كيلويي هزار وزنههاياست سنگين گردنم
.آويزانم
را خودم.ميدهند تكان را پرچمها و ميكشند هورا هنوز جمعيت.ميكنم بلند را سرم
.ميآيم بيرون شريف صنعتي دانشگاه در از مدل آخرين اتومبيل سوار كه ميبينم
يادم.است سنگين سرم.ميكند اعلام را جلسه اتمام وقت كسيكلافهام هورا صداي از
.ميگذرد وجودم از رعد مثل حسي.دادم تحويل كسي چه به را تست سفيد برگه نميآيد
.شوم آويزان پرتگاه روي ديگر بار يك براي حتي هرگز ندارم دوست
روي از مه.ميشوند پررنگتر و پررنگتر جمعيت ميان كه ميبينم را مادرم و پدر
.ميرود كنار پرتگاه
سبكتر و سبك گردنم روي وزنههاينيست تشويقكننده جمعيت از خبري هم صخرهها روي
زمين.نيستم آويخته هم پرتگاه روي ديگر حتي.ميكنم بلند سر آهستهآهسته.ميشود
از جمعيت.ايستادم راهرو ميان هم ، را صورتم روي خنده.ميكنم احساس را پايم زير
.ميكنند برخورد شانههايم به نفر چند.ميگذرند كنارم
كابوس يا هستم بيدار نميدانم هنوز.ميكنم فكر كمي.ميكنم احساس را تنهشان
باور را اره خاك بوي كه بيدار آنقدر.بيدارم كه ميكنم باور.بيدارم اما.ميبينم
.ميكنم
وارونه قيف از عبور
ظهيري نسرين
به ميخواهند آنها.دارند را وارونه قيف يك از عبور قصد خيليها ديگر روز چند
.ميشود تمام چيز همه ديگر كه هم بعد و داخل بدهد هل قيف تنگ سمت از را زورخودشان
ميشويد بيدار زود صبح.ميگيرد پايان تابستاني گرم بامداد يك در چيز همه
يك و نرم كن پاك مداد يك و پررنگ B مداد تا ميپوشيد 3 را لباستان رسميترين
.ميشويد امتحاني حوزه راهي و برميداريد را جلسه به ورود كارت و دست خوش مدادتراش
موج هوا در دلهره برميدارند ، قدم كندتر بعضي و تندتر بعضي ميآيند ، همه كم كم
روحشان از يكدفعه را گذشته روزهاي اضطرابهاي همه ميخواهند همه انگار.ميزند
و نميكند كار حسابي و درست چشمهايشان كه ميشوند نگران قدر آن بعضي.كنند تخليه
".نديدم را شما ببخشيد.هستيد هم شما ا":ميگويند دوستانشان ديدن با
تشكيل معروف دانشگاههاي همين از يكي سبزرنگ ميلههاي پشت بلندي صف ترتيب بدين و
ممكن يعني".ميدوزند ميلهها طرف آن به چشم و ميايستند دورتر كمي بعضيها ميشود
".ميشود يعني خدايا كنم نگاه طرف اين به ميلهها طرف آن از ديگر سال من كه است
و دارند دست در بزرگي تسبيح بعضيهاميايستند طرفتر آن كمي هم مادرها و پدر
بيرون كيفهايشان از را قيمت گران شكلاتهاي هم بعضيها ميخوانند ذكر لب زير
فلاكس به كار وقتها بعضي حتي.ميدهند بچههايشان خورد به زور ، به و ميآورند
جايشان تا ميآورند حصير آمدهاند ، دورتري راه از كه آنهايي ميشود كشيده هم چايي
ميايستي ، كه ميلهها اين پشت آنكه جالبترباشد راحت ساعت پنج چهار ، براي
دارند دلهره نوع يك همه نميشناسد ، غني و فقير كه است جايي تنها اينجا كه ميداني
در از بايد همه است ، شده پا بر زودرسي رستاخيز انگار ميانديشند چيز يك به همه و
.بمانند منتظر بايد عدهاي و بگذرند بزرگي
همه ميشود ، داده در آن از عبور مجوز و ميشود باز بزرگ در بعد دقيقه چند
جمع را حواست":ميشود داده هم توصيهها آخرين ميكنند بزرگترها با گرمي خداحافظي
هم با را جواب و سوال نكني پر اشتباهي را خانهها بخوان ، دقت با را سوالها كن ،
".كن كنترل
:باشد گذشته حرفها اين از كار ديگر كه ميآيد نظر به اما ميآيند كش جملهها اين
كم و ميشود بيشتر لحظه هر دلهره كه وقتي كردي ، عبور كه بزرگ باغچههاي كنار از
را قلبت تپش صداي كه وقتي بدهي ، قورت را دهانت آب نتوانستي ديگر و شد خشك دهانت كم
به صندليها است شده پيشبيني قبل از چيز همه ميرسي ، امتحان بزرگ سالن به شنيدي
صندلي شماره كردن پيدا در.گرفتهاند قرار آنها روي برگهها و شدهاند چيده رديف
شماره اول نگاه در اگر بنابراين.هست تو براي هم شمارهاي حتما كني ، دقت بايد
.ميكني پيدا زود خيلي نباش نگران نشد ، پيدا صندلي
هواي از پر را ششهايشان و ميكشند عميقي تنفس خيليها نشستند جايشان سر كه همه
حوادث همه كه ميشوند موفق كساني تنها ميشود ، شروع كه امتحان.ميكنند اضافي
سوالها از بعضي باشد ، امتحان به حواسشان ششدانگ و باشند گذاشته كنار را حاشيهاي
ميشود بيشتري فكر با را سوالها از برخي ولي است سخت خيلي هم بعضيها و است آسان
از بيشتري تعداد كه هستند كساني برنده كه معتقدند كنكور امر كارشناسان داد ، جواب
فكر حسابي و درست اينكه بدونميشوند هول هم بعضيها.دهند پاسخ را سوالها اين
.ميكند خراب حسابي را آنها كار منفي نمره بعد و ميدهند را سوالها جواب كنند
سوال از مخلوطي مزهاش كه بيسكويتي.دارد حكايتي عجب كنكور سر بيسكويتهاي راستي
اعجابانگيز معجون يك ميشود بيسكويت ايناست موفقيت و ناكامي دلهره ، شادي ، سخت ،
كردن باز مشغول عجله بدون كه ميبينيد را بعضيها بگردانيد را سرتان اگر راستي و
يكي روي انگار كه ميزنند گاز آن به بياعتنا و آهسته چنان و ميشوند بيسكويتها
از يكي تنها آوردهايد كه مدادي همه آن از.ميگذرانند وقت ساعي پارك صندليهاي از
و ميگذرد وقت ميدهند ، نفس به اعتماد شما به بقيه اما ميآيد ، شما درد به آنها
از تو انگار و ميشود اعلام امتحان وقت پايان باشيد آن منتظر بيآنكه ناگهان
.برميخيزي و ميگذاري را اعمالت نامه باشي گذشته رستاخيزي
برايتان.كنيد تجربه را آن شما بعد روز چند است قرار كه است چيزي آن همه اين
كنكور جلسه و ميشود تمام دلهرهها اين همه بالاخره كه بدانيد تا كردم تعريف
بسياري كه است راهي اين و نيست پيشبيني غيرقابل ميگويند بعضيها كه هم آنقدرها
.گذاشتهاند سر پشت را آن
نيست پيشبيني قابل چيز هيچ
؟ نه است ، عجيب.است شده مشروط دانشگاهها همين از يكي در كنكور نهم نفر
گم جورواجور كتابهاي ميان تمام سال يك حداقل را خودش كه است دانشآموزي همان اين
كه بود كرده شرطبندي و بود داده مسابقه خودش با كه است جواني آن هم شايد بود كرده
شدنش مشروط شايد بود ، شده نهم نفر روزگار قضاي از اما و بشود كنكور اول نفر حتما
نفر ظاهرا":بخوانيد هم را خبر بقيه است بهتر اما ميخورد آب سرخوردگياش همين از
اجبار به و است نداشته چنداني علاقه انتخابياش رشته به سراسري كنكور نهم
با را خودش نتوانسته آمده ، دانشگاه به وقتي و است كرده انتخاب را آن بزرگترها
گرفته پيش در نيست هم سختي چندان راه كه را شدن مشروط وراه دهد انطباق رشتهاش
.است
كردن مجبور و مادر و پدر وسيله به رشته انتخاب" باشد كهنهاي ماجراي اين شايد
".دانشگاه به رفتن و كنكور در شركت براي آنها
ناآگاهي و طمع قرباني كه قربانياني ميگيرد بسياري قربانيان سال هر ماجرا اين اما
.ميشوند بزرگترها
اگر كه هم شما.شدهايم جوانها بين در جالب پديده شاهد كه است دليل همين به شايد
با كه محمد همين مثلا ميبينيد خوبي به را آن بياندازيد نگاهي را خودتان بر و دور
نداشت فايدهاي هيچ بزرگترها اصرار و نشد كنكور امتحان در شركت به حاضر ترفند هيچ
به كنكور درهاي پشت در خودش وقت كردن تلف جاي به ميدهد ترجيح كه فاطمه همين يا
.بگيرد مدرك جا آن از و برود داستاننويسي دبيرستان
بشود يكسال از بعد و بگذراند را فتوشاپ دوره ميخواهد است كرده جالبي فكر هم سعيد
زبان ميگويند آنها هستند زبان يادگيري مشغول هم بعضيها.ماهر خيلي صفحهبند يك
.بياوري گير كار ميتواني جا همه باشد خوب كه انگليسيات
دانشگاه كه دريافتهاند هم خيليها زدهاند ، را كنكور قيد خيليها ترتيب بدين و
نشسته رفتهاند سبزرنگ ميلههاي طرف آن كه آنها صحبت پاي شايد نيست ، دنيا پايان
ميشود ، اضافه قبلي مشكلات به مشكل هزار دانشگاه به ورود با كه دريافتهاند و باشند
هم بدي چندان كار خوب.كنند تجربه را چيز همه خودشان دارند دوست بعضيها اما
.بفرماييد لطفا وارونه قيف هم اين و شما اين پس نميكنند ،
جهان خرافاتي مردمان
هند جامعه بازوان سيكها
پرست وطن شادي
بايد كه حال عين در.است گسترده و عجيب جالب ، بسيار هند مردم خرافات به پرداختن
!كرد برخورد آن با كامل احتياط با
طبيعت واقعا كه است مطرح خاص حيوانات به مردمان اين علاقه و حيوانات قصه هم باز
ديگر يا و رهبران اما ميكوشند ، حيوانات و طبيعت بقاي حفظ براي و هستند دوست
آنها حيوانات ، حفظ براي هستند ، بشري مختلف گروههاي براي تصميمگيرنده كه افرادي
براي مثال ، طور به.نرسد آنها به گزندي تا ميكردند معرفي بديمن يا و خوشيمن را
كشتن كه گفتهاند ميكنند ، شكار را موذي حيوانات يا و موش كه گربههايي از مراقبت
!دربرميگيرد را آنها زندگي تمام شانسي بد صورت اين غير در است ممنوع گربهها اين
مردم زندگي مزاحم كه را موجوداتي كه چرا است مفيدي حيوان حيوان ، اين حال هر به
!داد بها آن به بيشتر بايد پس برميدارد راه سر از هستند ،
اين به حيوانات درباره خرافات مهمترين و است محبوبي حيوان نيز مارمولك اما و
...برميگردد موجود
علم در علامتگذاريها اين كه ميگذارد جاي بر علامتي حركتش هر در مارمولك
...و رفتنش راه حالت آن ، برروي نقطههايي رنگ ، .است شده شناخته (Gowlishqstrq)
.ميكند اشاره آينده به كه دارد خاصي معني اينها تمام
سفر طول و راه و زمان در موجود اين طالعبيني و است مهم بسيار نيز كردن سفر زمان
.ميكند كمك نيز
ميبينيد ، روز طول در كه چيزهايي به حتي اطرافتان اتفاقات و نشانه به حال هر به
.دارند آينده از خبر آنها از كدام هر كه چرا كنيد بيشتري دقت
و لباس ميشود هند مردمان تفكيك باعث كه مشخصههايي از يكي بگذريم ، كه روزمرگي از
قرمز معمولا عمامههايي ميبينيم ، ايران در ما كه پوششي عمده و آنهاست پوشش نوع
به هيچميشوند ناميده (Sishn) "سيك" افراد اين...و بلند ريش با همراه است رنگ
هستند؟ متفاوت هنديها ديگر با چرا آنها كه كردهايد فكر اين
"هارما شرام وارنا" نظام آن به كه است قسمت جامعه 4 در افراد اصالت هند در
.ميگويند
كه ميشود محسوب بشر چكيده سر و مغز طبقه اين هستند ، "برهمن" نام به اول ، طبقه
...و روشنفكران معلمان ، است ، دانش و علم و بالا تحصيلات با افراد شامل
مديران افراد ، اين.است "كشاتريا" آن نام كه ميشود محسوب بازويجامعه دوم ، طبقه
.ميدانند گروه اين به متعلق را خود نيز سيكها كه هستند..و جنگجويان نظامي ،
دامداران ، كشاورزان ، شامل كه است جامعه بدنه كه دارد نام "وايشيا" سوم طبقه
.ميباشد...و آشپزها
تشكيل را كارگران طبقه كه ميشود محسوب جامعه پيكره چهارم ، طبقه آخر ، طبقه اما و
.است"چودرا" طبقه اين نام.ميكنند كمك جامعه طبقات ديگر به و ميدهد
كلاه در را موهايشان و نميكنند كوتاه گاه هيچ را ريششان و سر موهاي سيكها ،
!ميدارند نگه صورت روي كش توسط نيز را ريشهايشان و ميدهند قرار شكل عمامهاي
.است ظاهرشان آنها اوليه مشخصه و كرده جدا هند جامعه از را خود نوعي به فرقه اين
:است قرار اين از كه شده اشاره سيكها قانون هفت به جايي در
كنيد ، دقت آنها به صبح هنگام در اگر و است مهم بسيار سيكها ريش گرفتن قرار طرز (1
.ميافتد روز طول در كه است اتفاقاتي نشانگر صورت پوست برروي ريش گرفتن قرار طرز
نيز آن به كردن فكر حتي كه چرا باشيد ، آرامش با هفتههايي آخر منتظر گاه هيچ (2
شما به خويشاوندانتان از يكي مثلا شد ، خواهد برعكس حتما كه چرا نيست خوشايند
ديگر نفر همراه 20 به دارد قصد و است خورده هم به سفر فلان برنامه كه ميكند تلفن
!...و بيايد شما ديدن به
اضافه آن از قسمتي قطعا ببنديد ، عجله با را (سيكها) عمامهتان كه صورتي در (3
سر بر را آن اول از دوباره يا و ببريد را اضافه تكه آن يا داريد راه دو كه ميآيد
!ببنديد
رفتن جايي براي عجلهاي كه ميبنديد احسن نحو به زماني را عمامهيتان شما (4
!باشيد نداشته
ممكن كه چرا باشيد خوردنتان غذا مواظب داريد شركت مفصلي مهماني در كه هنگامي (5
اگر مخصوصا است زشت بسيار كه بگيرد قرار شما ريش برروي غذا از تكههايي است
!كنند مشاهده را آن خانمها
.ميكنند خداحافظي صرف را روز نصف هندي ، دوستان (6
خود وقت درصد ميبينيد 60 مادربزرگتان با را (western) وسترن فيلم كه هنگامي (7
قانون ، هفت اين كه است اين واضح كاملا نكته حال هر به !بكنيد آن ترجمه صرف بايد را
.ندارد سيكها قوانين به ربطي هيچ و است طنز
آن در طبقه و فرهنگ و قوم نوع هر از و است ملت كشور 72 هندوستان ، كه بدانيد اما
.ميشود ديده
|