حوادث جاوهاي تندباد در ايستاده مردي
دوران همه براي كتابي
50_ است روباه قاتل
كيشوت دن
حوادث جاوهاي تندباد در ايستاده مردي
به كه جزيرهاي بورو جزيره در او ماند زندان در سال چهارده سوكارنو حكومت در پرام
شد ممنوعالقلم ميگفتند جنوب درياهاي آنگولاك
طاهايي عاطفه:ترجمه
به را خود جايزه و گذاشت كنار را توئر1 آنانتا پراموئديا نوبل ، موسسه گذشته سال
فرانسوي ناشر از حيف.كرد اعطا بود روز باب بيشتر كه ديگري تبار آسيايي نويسنده
چاپ به را انسانها دنياي - بورو چهارگانه او شاهكار اول جلد ترجمه كه نويسنده اين
نويسنده بزرگترين تنها نه اندونزيايي سالدار و سن نويسنده اين زيرا بود ، رسانده
به نيز آسيايي نويسنده بزرگترين كه شرقي جنوب آسياي مجمعالجزاير در بيستم قرن
اولين از سوريو ، آدي تيرتو نامه زندگي انسانها دنياي كتاب.ميآيد شمار
تابلويي ;است شده نوشته رمان قالب در كه است اندونزي مليگرايان و روزنامهنگاران
در پرام.ميگذارد نمايش به را جزاير اين در هلند استعمار دهههاي آخرين كه تاريخي
خودش زندگي به اشاراتي با جاوهاي فرهنگ انحطاط درباره را خود تاملات رمان اين
اين شدن نوشته و شكلگيري چگونگي.است مخالف آن با شدت به كه فرهنگي.ميكند بازگو
سياسي زندانيان سابقهترين با از يكي حقيقت در پرام.است تكاندهنده بسيار رمان
زندان به را او افكارش دليل به هلنديها كه روشنفكر يك نمادين چهره.است اندونزي
در آن ، از بعد و ماند زندان در سال چهارده سوكارنو حكومت در پرام.مياندازند
.گرفت قرار حكومتي ماموران نظر تحت خانهاش در سال بيست مدت به سوهارتو ژنرال حكومت
.شد ممنوعالقلم ميگفتند جنوب درياهاي گولاك آن به كه جزيرهاي ;بورو جزيره در او
;كرد عام قتل بود ، نزديك آنها به نيز پرام كه را كمونيست هزار صدها وقت ، حكومت
ميداد كثيفي غذاي واكس قوطي يك اندازه به وعده هر در خود زندانيهاي به كه حكومتي
براي داشت ، سر در كودتاي 1965 از پيش كه را ، رمانش طرح پرام.نميرند گرسنگي از تا
بسيار كاغذي روي را رمانش يافت ، نوشتن اجازه كه بعدها.ميكند تعريف خود همبندان
او از را بسياري نوشتههاي كه زندانبانان شديد نظارت تحت هم آن كرد ، ماشين نامرغوب
زمان تا بازگشت ، زندهها دنياي به سال 1979 در كه هنگامي.كردند توقيف و گرفتند
.كند منتشر را آثارش نداشت اجازه منفور ديكتاتور سقوط
از سنگين گوشهايي با است ، گذرانده سر از كه سختي تجربههاي همه آن وجود با پرام ،
سرشار است ، معترض و انرژي پر هنوز سالگي شش و هفتاد سن در و زندانبانان ضربههاي
رمانش مورد در اوداد ماندن زنده امكان او به سخت سالهاي آن طي كه نيرويي از
شكنجه همه آن كه را ، آنها ترسهاي تا همبندم دوستان براي بود لالايياي":ميگويد
بخشنده زني است ، اونتوسوروه نيآي رمان اين شخصيتهاي از يكي "كند آرام ميشدند ،
جوان مينكه ، رمان ، قهرمان اندازه به كه استعمارگران از يكي معشوقه و شجاع و
انسانها دنياي رمان در شده ، تصوير پرام خود شخصيت اساس بر كه جاوهاي اشرافزاده
بودند كشته را زنداني يازده":پرام گفته به كه شد خلق زماني نيآي.دارد موثري نقش
كسي وقتي.داشتيم نياز او به ما چون ;آمد نيآي.بودند باخته را خود روحيه همه و
"نتوانيم؟ چرا ما پس بجنگد بيعدالتي عليه ميتوانست او مثل
بنويسد ، دوباره قديمي تحرير ماشين يك از استفاده با يافت اجازه سال 1973 در وقتي
حكومت به نسبت را ، خود نفرت پرام كه اين.بود "سد يك شدن خرد مثل" او براي روز آن
ميكند ، ابراز همچنان كردهاند خيانت او به است معتقد كه كساني به نسبت و سياسي
.كرد قضاوت او مورد در اساس اين بر بايد پسنويسندگياش هنر كه نيست مهم آنقدر
رمانهاي يا او چهارگانه ديگر جلد سه مثلا ديگر ، آثار با مقايسه در انسانها دنياي
مكاره بازار يك زندگي يا جنگجو خانواده ،(فلون 1991 انتشارات) فراري مثل قديميترش
نيز و قديمياش گاه خصوصيت و نوشتار سبك دليل به ،(گاليمار 1993) نيست شبانه
تمام معرف كه جهت اين به اما نيايد ، حساب به او كار بهترين شايد بودنش طولاني
نام) مينكه.دارد اهميت بوده دلبسته بدان عمر سراسر در او كه است انديشههايي
معلمان از يكي كه است لقبي ،(ميمون) MONKEY كلمه ريخته هم به شكل ،(رمان قهرمان
از پسري ;است داده مدرسه اين بومي شاگرد تنها به سوراباجا هلندي مدرسه
ميريزد دور به را نياكانش آداب تمام مينكه.شرقي جاوه نسب و اصل با اشرافزادگان
را آن و است بيزار جاوهاي رسوم و آداب از وجود تمام با او.شود مدرنيته پذيراي تا
بسيار صحنههاي از يكيميدهد نشان جاهل آنها به نسبت عمد به را خود و ميكند نفي
مقام به انتصاب هنگام تا ميكند درخواست او از پدرش كه است زماني رمان قوي
مجبور را او پدر و ميپذيرد مينكه.كند همراهي مترجم عنوان به را او فرمانداري ،
مادرش دارد نفرت پدرش از اندازه هر او.بخزد مقابلش در خفتآور وضعي به تا ميكند
.درگذشت سالگي سيوچهار در سل بيماري به ابتلا اثر بر پرام خود مادر.ميپرستد را
و رفت مزارش سر بر كه وقتي هم آن برد ، پي او نام به كه بود مادرش مرگ از پس فقط
جزيره اين در."بود طوري اين زنها سرنوشت وقتها آن":خواند سنگ بر را مادرش نام
خود ستايش پرام است ، بوده متاثر خود هندويي زيرساختهاي از هميشه كه شده ، اسلامي
بود قربانياش نيز خود او كه خفقاني دليل به شايد.نميكند پنهان زنان به نسبت را
.ميداد نشان حساسيت "دوم جنس" سركوب به نسبت
كه ميپردازد تاريخ از دورهاي دقيق توصيف به است ، تاريخي تحقيق شيفته كه او ،
برعكس و نيست افتخارشان مايه چندان كه چرا ;كنند فراموش ميدهند ترجيح هموطنانش
مبارزات بر يا كنند تاكيد استعمار دوره از پيش تاريخ بر كه ميدهند ترجيح
جاوه اشراف طبقه پنهان سازش آنها به مينكه طغيان طريق از پرام.خود استقلالطلبانه
آنها به اينكه ديگر و.شد استعمار تداوم سبب كه امري ;ميشود يادآور را استعمار با
از لابروس پير گفته به.ندارد مدرن دنياي با تناسبي هيچ استعمار ميكند گوشزد
بيمار را اندونزي حكومت آنچه پاريس ، شرقي زبانهاي موسسه در اندونزي متخصص استادان
پرام (هستند جاوهاي اندونزي مردم دوسوم) است آن جاوهاي ضد خصيصه است كرده
يك فقط ماركسيسم بودند ، رانخوانده آن ميكردند حمله ماركسيسم به كه آنها":ميگويد
".كنند محكومش ميداد اجازه آنها به كه بود كلمه
و دوست لوار ، شامبر هانري اندونزيايي ، ادبيات كارشناسان از ديگر يكي اعتقاد به
:است همراه مدرنيسم از بياندازهاش ستايش با نويسنده اين نفرت پرام ، آثار مترجم
استعمار فرزندان مليگراها كه دارد را متعارف اعتقاد اين استعمار دوره مورد در او"
دليل همين به و "بردهاند ارث به را استعمارگران سياسي اعتقادات و فرهنگ و هستند
رواج بودند بچهگانه و بيمزه حدودي تا كه بيستم قرن ابتداي در استعماري رمانهاي
لواي در ملت يك طغيان شاهد لوس و آرام ظاهر اين پس در كه بود حالي در اين و يافت
تحمل بود ، يافته پرورش آنها مانند و هلنديها شيوه به كه مينكه ، .هستيم قهرمانانش
اقامه حق بوميان زيرا ;نداشت ميشد اعمال بوميان به نسبت كه را تنفري و بيعدالتي
.نداشتند را دادگاه در دفاع حق حتي و دعوا
خوشايند نوشتنش سبك است خواسته كه ميدهد توضيح خود فرانسوي مترجم براي پرام
به كه ميدهند تشكيل را جواناني مشخصا او خوانندگان.باشد مدرنش و جوان خوانندگان
مسئولان حتي قديميتر ، نسلهاي زيرا ;ميآيند شمار به اندونزي اميد تنها او زعم
و حكومت آلوده حد از بيش آمدهاند ، كار سر بر سوهارتو ژنرال از پس كه دموكراتي
را اندونزيايي خوانندگان گذشته ، يادآوري با پرام اوقات ، گاهي اگر.شدهاند ثروت
رايج چندان جاوهاي فرهنگ در كه انديشههايشكاري مداوم و جدي بيان با ميرنجاند
.واميدارد تحسين به را آنها - است قادر آن به كسي كمتر و نيست
Pramoedya Ananta Toer -1
دسامبر 2001 - لوموند:منبع
دوران همه براي كتابي
دكتروف.ال.اي نوشته رگتايم بر نقدي
هاپت مان له كريستوفر
سرشت محمدي مريم: ترجمه
.است بديعي بسيار تجربه دكتروف.ال.اي اثر رگتايم تاريخي داستانهاي ميان در
اين مورد در گفتني نكته نخستين اين و است درآمده آب از تاثيرگذاري تجربه رگتايم
نخواند را آن تايتمت تا خواننده كه است تاثيرگذاري رمان چنان رگتايم.است رمان
سروكار سرگرميها عامهپسندترين از يكي با كه انگار بخورد ، تكان جايش از است محال
نفسهاي كه ميشود وسوسه متن اين با برخورد در طرفي از هم رمان منتقد و.دارد
به را متن تحليل و تجزيه عطاي و بدهد فرو ميكشد تامل سر از هميشه كه را عميقي
در كند ، رجوع خود عقل به بيآنكه كه ، باشد اين دغدغهاش تنها و ببخشد آن لقاي
هري" شدن خسته نقل كه قطعاتي مثل.بس و كند قلمفرسايي متن بودن سرگرمكننده ستايش
شده خسته باشد "صرف جادوگر يك شعبدهباز ، كلاهبردار ، يك" اينكه از او است ، "هوديني
را باله دو هواپيماي با پرواز آنجا در و ميشود اروپا به دريايي سفري عازم و
سنگين پلكهاي آن با" كه بزرگ ، دوك ،"فرديناند فرانس" چشمان مقابل در و ميآموزد
به هواپيما اختراع خاطر به و كيه هوديني نداشت خبر انگار" و "بود زده زل مضحكاش
.پي.جي كه صحنهاي در يا.ميزند آسمان تو بالانس تا چند "گفت تبريك هوديني
ملاقات يكديگر با نيويورك غربي سيوششم خيابان اعياني خانه در فورد هنري و مورگان
دست" و ميكند عنوان ديگري براي ارواح تناسخ مورد در را خود نظر كدام هر و ميكنند
فقط كه پيراميد باشگاه ميزنند ، آمريكا باشگاه خصوصيترين و سريترين تشكيل به
".بودند آن عضو نفر دو خودشان
گدايان رقص مجلس خارقالعاده پديده
رقص مجلس نام به است پديدهاي از دكتروف تعبير رگتايم خواندني صحنههاي ديگر از
در را غذا و رسيدند راه از مندرس جامههاي با ميهمانان":بيستم قرن آغاز در گدايان
.نوشيدند شده لبپر ماگهاي در را نوشيدني و خوردند حلبي ظروف
نظر به معدن شبيه كه بودند كرده دستكاري گونهاي به را رقص سالنهاي دكوراسيون
صحنهآرايي شركتهاي معدن ، كارگران لامپهاي و فلزي ريلهاي پرتوها ، همان با برسد ،
مزارع شمايل و شكل به را خانه بيرون باغچههاي تا بودند كرده اجير را تئاتر
تهسيگار ميهمانان.پنبهريسي كارخانههاي شكل به را ناهارخوري اتاقهاي و درآورند
نوازنده.ميكردند تعارفشان نقرهاي سينيهاي توي كه سيگارهايي ته ;ميكشيدند
را همه ميزبان بانوان از يكي.ميكرد اجرا برنامه برزنگيها سياه گريم با دورهگرد
دراز پيشبندهاي ميهمانان.كرد دعوت ميشد برگزار طويله حياط توي كه رقصي مجلس به
و خونين لاشههاي متحرك قرقرههاي.بودند گذاشته سر به سفيد كلاههاي و بودند بسته
را شام لاشهها گوش بغل هم مردم و ميكشيد پايين و بالا ديوار روي را گاوها مالين
عوايد.بود شده زمين پخش لاشهها رودههاي و دل.ميرقصيدند و ميكردند جان نوش
".بود شده خيريه امور صرف مجلس
است جذاب قدري به خود خودي به تجربه اين اما زده ، تاريخي مونتاژ يك به دست دكتروف
افزودن با را پيرنگ بسط زحمت خود به نويسنده كاش اي ميكند ، ايجاد را تصور اين كه
سياهپوست نوزانده هاوس كول.نميداد جونيور واكر هاوس كول به مربوط بخشهاي
يك اعضاي دست به ش"فورد تي" تخريب خاطر به كه خيالي شخصيت يك است ، رگتايم آهنگهاي
و ميشود مسلح شورشي يك به تبديل مدتي ، از پس او ، .است تلافي درصدد آتشنشاني شركت
دست و نامزدش جمله از ميشود ، نفر دوازده مرگ به منجر كه ميكند آغاز را جرياني
تخيلي نيمه و تاريخي توصيفي قطعات غالب مثل بخشها اين آنكه وجود باخودش آخر
مسير از را رمان كمكم كه مهيجاند و ملودرام قدري به اما ميكنند دنبال را هدفي
جانبداري پيانو سياهپوست نوازنده از سخت و سفت چنان ما.ميكنند منحرف اصلياش
تحقير را او كه است سفيدپوستهايي از گرفتن انتقام كه را ، او عمل و ميكنيم
تجلي اساسا داستان كه ميبريم ياد از را حقيقت كه ميكنيم تاييد دل در ميكردند ،
.است بيستم قرن در سياهپوستها خشونت
تاثير خواننده بر راحت و سهل قدر آن و است تاثيرگذاري اثر رگتايم اين ، وجود با
اين امانه يا بكند تحليل و تجزيه را متن آيا ميماند دودل او كه ميگذارد
چرا ميشود؟ تاثيرگذاري اين سبب عاملي چه:كه باقياند خود قوت به هنوز پرسشها
خود از واقعيتر نظر به مندرآوردي ، نيمي مستنداند نيمي كه تاريخي ، تصاوير اين
رويدادهاي دراماتيكترين و مهمترين تصاوير اين اينكه جز ندارد دليلي واقعيتاند؟
به اروپا از مهاجرت فزاينده موج مثل ميكنند ، منعكس گذشته سال صد در را آمريكا
نژاد از آن افراد كه متحده ايالات نخبه طبقات از) WASP نخبه طبقه سقوط آمريكا ،
خط توسعه ،(هستند پروتستان پيشينه با و بريتانيا نژاد از خصوص به شمالي ، اروپاي
خودآگاهي و فرويدي جنسي خودآگاهي تولد سرمايهداري ، افراطي نقد شكلگيري توليد ،
و عينياند مطبوعي شكل به تصاوير اين ضمن در.آمريكايي زن يافته شكل تغيير
چشم پيش و ميكند كشور اين به سفري آمريكا ديدن براي فرويد:تاثيرگذارند بيواسطه
آدميرال" به نسبت كمدين هوديتي هري و ميكند ، غش سوئيسي روانشناسي يونگ.جي.سي
.ميكند گل حسادتش كاشف "پري
تو و من گذشته حكايت ;رگتايم
اين و كردهاي مرور را خود گذشته زندگي گويي بخواني و بگيري دست اگر را رگتايم
هم به تاريخي ريسمانهاي كه رگتايم ، مركز در.است اثر اين بودن جذاب ديگر دليل
پسربچه ، مادر ، پدر ، از مركب يكي كه ميشوي آشنا خيالي خانواده دو با ميشوند ، تنيده
از پيش) است دختربچه و تاته مامه ، از مركب ديگري و است مادر جوان برادر و پدربزرگ
آن ، بسط و ساخت در پيرنگ ، روند در كه كردهام اشاره هم سوم خيالي خانواده به اين
نامشروعشان فرزند و او نامزد واكر ، هاوس كول خانواده منظورم دارد ، اساسي تاثيري
جد خانوادهها اين انگار كه ميزند حرف ما به خطاب جوري رگتايم بينام راوي.(است
خود تاريخي ميراث سراغ به گويي رگتايم ، خواندن با بنابراين ، هستند ، ما آبا و
فيلمي تماشاي به انگار و ميكنيم تجربه را اجدادمان و آبا خصوصي روابط و ميرويم
دست را كتاب اين وقتي شده ، تهيه ما پدران خانوادگي زندگي از كه مينشينيم خبري
بليت كه ميبينيم تماشاخانههايي در را خود نشيمن اتاق جاي به ناگهان ميگيريم
كه را رنگي قهوهاي تصاوير تماشاخانهها اين توي است ، سنت پنج فقط آن ورودي
و خبري عبارات با كه كسي و ميدهند نمايش شدهاند ، گرفته غيرمنتظره و بيقاعده
حركت به را آنها و ميبخشد جان تصاوير اين به نامانوس گونه به خود بيپرده
جلوه كه بگوييم روايت چهارباندي بلندگوهاي از اما.است دكتروف جناب واميدارد ،
چاپلين اسكات نوازندگي به رگتايم موسيقي ملايم صداي آنها از و نويسندهاند تكنيك
.شده مهار شوري از لبريز و است آرام او صداي برميخيزد ،
عيار تمام رماننويسي به سرعت به و ميتازد پيش رماننويسي عرصه در همچنان دكتروف
بيشتر ، نه و قبول قابل حد در رمان دو نوشت ، رمان دو كار آغاز در او.ميشود مبدل
داستان يك ديگري و "آمديد خوش سخت روزگار به" ادبي وسترن:از عبارتند رمان دو اين
خلق را "دانيل كتاب" بزرگ جهشي طي سپس و "زندگي وسعت به" نام به تخيلي علمي ، مهيج
را جاري رويدادهاي شدند موفق كه روزنبرگ اتل و جوليوس مورد در است رماني كه ميكند
.كنند هنر به مبدل
كار به را تخيلي رگه همان ديگر بار و رگتايم نام به ميآفريند رماني امروز و
ميكند عرضه را رماني نتيجه در و آنند مديون "دانيل كتاب" قطعات بهترين كه ميگيرد
كه اين عين در اينرو ، از.ميدهد قد آن به همه عقل و است تاثيرگذار راحتي به كه
تعريفي هيچ شايسته كه است نظرموفقي هر از تجربه نيست ، آن برازنده "تجربي" برچسب
.است همهفهم و تاثيرگذار راحتي به آنكه مگر نيست ،
1975- تايمز نيويورك
50_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
و خانواده افراد پدرم محكوميت ، از پس سال دو تا تقريبا":انداخت بالا شانه ديوي
براي آنها و است بيگناه ميگفت.كرد بمباران درخواستهايش و التماس با را وكلايش
از اما.ميكرد مبارزه واقعا او.نكردهاند كاري افتاده زندان به بيگناه كه كسي
را چيز همه مدتي از پس او و بودند داده انجام برايش داشت امكان چه هر قانوني نظر
.نخواست چيزي كسي از ديگر چون ;است من نظر اين البته.كرد ول
او و بروم ايالتي زندان به گرفتم تصميم اردوگاه ، راه در ليني ، و من ازدواج از بعد
.ببينم را او جبهه به رفتن از پيش بايد كه بود اين احساسم ميكنم فكر.ببينم را
.دارد احساسي چه مواقعي چنين در آدم كه ميدانيد خودتان
شكسته خيلي.ميبردند زندان به را او بود ، سالم ده ديدم را پدرم كه باري آخرين
هفتاد نظر به ديدم را او وقتي ولي داشت ، سال دو پنجاهو فقط.كويين آقاي بود ، شده
.ميرسيد نظر به خوشحال من آمدن از":گزيد را لبش و كرد اخم ديوي ".ميآمد ساله
گمان و.شناختم را او زحمت بهبوديم نشسته فقط.بزنيم هم با نداشتيم زيادي حرف
فقط بشناسد ، مرا نميتوانست اصلا او بودم ، نكرده را ملاقاتش تقاضاي اگر ميكنم
را دستم ناگهان كنم ، ترك را او كه اين از پيش درست.كرديم نگاه هم به و نشستيم
براي من "است؟ اين از غير كشتهام ، را مادرت من ميكني فكر تو ديوي ، ":گفت و گرفت
نيست يادم كه گفتم احمقانهاي چيز زيرلبي ميكنم گمان و نداشتم آمادگي رفتار اين
...فقط.نبود دلخوري يا تلخي رنجش ، نگاهش در كرد ، من به عجيبي نگاه پدر.بود چه
من چون ;ديوي بفهم نميتوانم من":گفت و داد تكان را سرش.بود نااميدي...نميدانم
چون ;كشتهام را مادرش من كند تصور خودم پسر كه ببينم نميتوانم من.نكشتم را او
...او داديم ، دست هم با.گفت كه بود چيزي تنها اين و ".نكردهام را كار اين من
چه او":گفتم خود با بعد وليبودم شده گيج خيلي.رفتم اردوگاه به من و بوسيد مرا
چيز.كويين آقاي گفت او كه است چيزي اين اما "بگويد؟ پسرش به ميتوانست ديگري چيز
".گرفت جدي نبايد را حرفهايش گفتم ليني به من.نيست زيادي
.گذاشت دهان به را خالي پيپ و نشست آنها روبهروي نيمكت روي الري
تنها من تحقيقات كنيم فرضبپذيرم را پدرت پرونده من كه كنيم فرض ديوي ، ":گفت بعد
كه.كند تاييد رساند ، قتل به را مادرت پيش سال دوازده او كه را ، قانوني واقعيت اين
"ميكني؟ كار چه صورت ، اين در.است زياد امكانش البته
او هرگز ديگر من و ميگيريم طلاق هم از ما.ميشوم جدا ليني از":گفت فاكس ديوي
".ميروم و ميكشم را راهم زودتر كنم ، بازي ليندا زندگي با نميخواهم.نميبينم را
ليندا؟ شما ، و -
مرد اوكويين آقاي گفت ، چه شوهرم شنيديد كه شما":كرد بيشكلي و محو خنده ليندا
شما و بيايد نيويورك به من با پذيرفت كه بود اساس اين بر تنها.است لجبازي بسيار
".ميكنم خواهش":گفت و كرد درنگي ".ببيند را
".ميدانيد است ، ميليون در يك امكانش":گفت الري
"!ميخواهم را شوهرم من":گفت بلند ليندا
"...عزيزم لين ، ":گفت بيچارگي با ديوي و
ديوي شانههاي.پوشاند را چهرهاش دست با و كرد كردن گريه به شروع دوباره لين
.نگفت چيزي ديگر و افتاد پايين
"ميخوابيد؟ اتاق يك در همچنان نفر دو شما آياباشيد آرام لطفا":گفت الري
"!نه كه معلومه":زد فرياد ديوي
.است خوب -
به ديگر روز چند تا هم من.دوتان هر برگرديد ، رايتزويل به":شد بلند سريع الري
".ميآيم آنجا
.بالا پريد كاناپه روي از ليندا !ميكنيد قبول را پرونده شما -
خوشم ميليون در يك امكان از من":گفت لبخند با و گرفت دست در را او دست الري
مدركي هيچ زيبا جوان دو به اعتماد و مرد يك حرفهاي جز به وقتي خصوص بهميآيد
".باشد نداشته وجود
* * *
بود ، فكر در سخت كه الري ، كردند ، ترك را آپارتمان ديوي و ليندا اينكه از پس
آرام.رفت شهر مركز در پليس پاسگاه سوي به و برداشت را كلاهش تراشيد ، ريش سوتزنان
محكوم يك سرپرستي دارد امكان ببينم ، بگوييد پدر ، ":گفت و شد كويين بازرس دفتر وارد
"بدهند؟ من به را ابد حبس به
موش هم باز چي ، ":گفت خورده ، دماغش به تازهاي بوي ميآمد نظر به كه ولي گروهبان
"آزمايشگاهي؟
".است غيرممكن هستي ، غيرنظامي كه تو براي !ولي ساكت":گفت بازرس
را پاهايش و نشست چرمي نيمكت روي راحت" ".ميكردم فكر همينطور هم من":گفت الري
".بدهيد انجام برايم را كار اين شما است بهتر پس" گذاشت ، پدر كار ميز روي
حبس به محكوم كدام.باش ميز مواظب لطفا.باشه باشه ، ":گفت تلخي اوقات با پيرمرد
"است؟ زنداني كجا و چيست جرمش ابد؟
.است محبوس ايالتي زندان در قتل جرم به كه رايتزويل اهل فاكس ، بايارد -
رايتزويل؟ گفتي هان ، .داري كار چه او با تو آخر -
مربوط پرونده آن به فاكس نام به كسي پروندههايت ، ":گفت هيجانزده ولي گروهبان
"استاد؟ بود
به خودم همراه را او ميخواهم پدر؟ دارد امكان.نداشت ارتباطي گروهبان نه نه ، -
ببرم زادگاهش شهر
توضيح بيشتر اگر.الري باش بين واقع":گفت غرغركنان بعد شد ، خيره او به بازرس
".بگويم چه تلفن پاي نميدانم ندهي ،
.داد شرح پدر براي كامل جزييات با را واقعه الري
اسب بر سوار نجيبزاده":گفت ميداد تكان متفكرانه را سرش كه حالي در ولي گروهبان
".سفيد
را تلفن گوشي بعد ".ميكنم را خودم سعي خب ، ":گفت ذوقي و شوق هيچ بدون بازرس
دادگاه در احتمالا...بگير برايم را كانتي راست منطقه دادستان چارلي ، ":برداشت
".ميكنم صبر بله ، .. بينداز كار به را عقلات.است رايتزويل در بخش
كيشوت دن
شد درخت كه مردي
نصيريها سميه
نميتوانست كه بود چيزي آرامش.نداشت آرامش داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي
.نه را آرامش اما بود آورده دست به پول با داشت كه را چيزهايي همه.بخرد پول با
دمپايي ، از متفاوتي مدلهاي اهلي ، و وحشي حيوانات انواع شماطهدار ، ساعت هزاران
كه است چيزي آن آرامش.نداشت آرامش اما داشت كنيد تصور آنچه هر و ماهيگيري وسايل
آرامش اگردارند احتياج آن به باشند كه منصبي و مقام هر در دنيا انسانهاي همه
.شد خواهد چيز همه صاحب انسان كمكم و ميآيد دنيا به هم ثروت كمكم وقت آن باشد
غصه.نميبيند كابوس بخوابد راحت وقتي و ميخوابد راحت باشد داشته آرامش انسان اگر
.نميخورد هم را ثروتهايش
كابوس شبها همين براي.نداشت آرامش داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي اما
آدم اين كه بود اين اصلي مشكل البته.بود مضطرب هميشه و نميكرد آرام خواب.ميديد
كه فلزاتي بازدم و دم هر در ميخوابيد ، وقتي اينكه يعني ;داشت فلزربايي تنفس عجيب
تهديد دايما او تنفس همين اثر در و ميآوردند هجوم او طرف به داشتند وجود اطراف در
آن ميافتاد ، او سينه روي هم كليسا بزرگ ناقوس ميآمد پيش گاهي چون ;ميشد مرگ به
باهوش كافي قدر به داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي اما.بود حتمي مرگش وقت
از رختخوابي روي كه فلزربا كتفي با مردي:ميكرد تشريح طور اين را خودش اوبود
و برهاند روزمره واقعيت چربي از را خودش است خواب وقتي تا ميخوابد درشت نمكهاي
را چيزهايي تمام دمزدنهايش ، نميخوابيد ، نمك بستر روي اگر.نكند جذب هم را چيزي
از بستر جاي به او كه بود دليل اين به و.ميكشيدند خود سوي به بودند فلز از كه
.ميشد او سوي به فلز پرتاب مانع نمك.ميكرد استفاده دريايي نمك گلولههاي
دمپاييها اين تخت.داشت هم جهنده دمپايي داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي
ميخواست كه جايي هر بنابراين.جهنده شپشهاي بود ، شپش از پلاستيك و چرم جاي به
.بود دسترسي قابل ممكن زمان سريعترين در برود
به غريبي و عجيب دردسرهاي شود كشف اگر.است راز نشده كشف كه زماني تا هررازي
كه شد شروع جايي از داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي دردسر.داشت خواهد همراه
ثروت تا گرفت كار به را مرد سيرك رئيس.كرد كشف سيرك يك رئيس را فلزربايياش راز
براي كه ميهماناني تمام.آمد پيش سريع خيلي اتفاق اين و كند جمعآوري برايش انبوهي
در و بازگشتند هايشان خانه به كمربند و حلقه و جواهر و طلا بدون آمدند سيرك ديدن
رئيس.رسيد شكايت به كار.شد انبوهتر و انبوه سيرك رئيس گاوصندوقهاي حال عين
و اسلحه و دستبند.نبود نجاتي راه هيچ اما آمد ، بازجويي و تحقيق براي پليس
و ميشد جمع سيرك رئيس براي مردم طلاهاي و جواهرات و ثروت.شد غارت سردوشيهايش
و مضطرب او.ميرفت نابودي به ذره ذره داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي آرامش
.برنميآمد دستش از كاري هيچ اما بود نگران
را ثروتش تمام ميخواست دلش.نبود كارساز خودش براي جادوهايش كه بود جادوگري او
اتفاقي تنها.نشد معاملهاي چنين به حاضر دنيا در هيچكس اما.بخرد آرامش و بدهد
مردي.نداشت چاره راه سيرك صاحب.او دستگيري براي بود كلاني جايزه تعيين افتاد كه
رودخانه به و شد پنهان قديمي كوزه يك در آرامش جز داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه
را آرامش آرزوي فقط و نداشت چيز هيچ او ديگر حالا.ببرد پناه مصر به تا افتاد نيل
و تنها تنهاي.بود تنها داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي.ميپروراند سر در
روي قديمي كوزه منافذ از آسمان آبي نوردهد نجات تنهايي از را او تا نبود هيچكس
ديگر.بود شده نوراني چهرهاش.بود نشسته پوستاش بر آبي رنگ و بود افتاده صورتش
به تا رفت پايين و بالا نيل رودخانه در روز چند.نبود گذشته نامهرباني و زمختي به
.كند آماده برايش آرام مكاني تا بود او انتظار در بازي اسباب قصر.رسيد خشكي
مردي قدمي چند در آرامشميبرد زمان اما ميآورد ، دست به كند آرزو را هرچه انسان
قصر آن در زيبارويي زن.نميآمد دست به اما بود داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه
كه بود كوچولويي پسر مشترك پيوند اين حاصل.شد برگزيده وي همسري به كه شد پيدا
تا رفت و شد بزرگ چشمدار كوچولوي آينه ميگويند و شد ناميده چشمدار كوچولوي آينه
تا رفت.نداشت عينك اما ميكرد نگاه را چيز همه.كند پا و دست عينكي خودش براي
هست كه طور آن را دنيا ميخواست دلش.ميرفت تند و داشت عجله هم خيلي بخرد عينكي
چيز همه چيز همه چيز همه كه بود مردي و فرشتهرو زن پسر او حال هر به چون.ببيند
درخت از.آمد خوشش برگهايش و ميوه شكل از.رسيد آوكادو بزرگ درخت يك به.داشت
به زودي به هسته اين داشت اعتقاد چون ;نداد درخت اما بدهد ، او به هستهاي خواست
چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي و كرد شكايت پدر به پسر.شد خواهد تبديل درخت
كه بود بيخبر و زد آتش بعد و كرد تكه تكه تبر با را درخت.برخواست انتقام به داشت
.شد خواهد محاكمه جنگل دادگاه در
مرد ك بود برزيلي درخت يك عهده به مرد از دفاع.بود خورده رقم برايش تلخي سرنوشت
.ميكرد تبرئه داشت پسرش به كوركورانهاي عشق كه دليل اين به را درخت قتل به متهم
بر دادگاه راي و شد شناخته مجرم آرا ، اتفاق به مرد ، نكشيد درازا به خيلي داوري
همانجا بنابراين.شود تبديل آوكادو درخت به قرنها و قرن براي مرد كه شد اين
شد محكم و سفتشد درخت چوبين تنه به تبديل بدنششدند پخش ريشه مثل پايش انگشتان
.جهيد بيرون شاخه دستهايش از و
فكر مرد همسر و پسر.داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي زندگي پايان بود اين
در است شده گم ميرفته جنگل به آوكادو درخت با حساب تسويه براي او وقتي كه كردند
به رسيدن براي او.است كم آرامش خريدن براي پدر ثروت تمام نميدانستند كه حالي
شد10 درخت كه بود مردي او.بخشيد را خود آرامش
ليلي ترجمه ، آستورياس آنخل ميگل نوشته ، داشت چيز همه چيز همه چيز همه كه مردي _1
دوم ، 1370 چاپ ، مهناز كتاب ، گلستان
|