كالوينو آقاي بخير صبح
منتقد نگاه
منتقد نگاه
قصه

كالوينو آقاي بخير صبح
"ناموجود شواليه" انتشار بهمناسبت كالوينو ايتالو آثار از گزارشي
تازه راههاي چه ميشوند ، يافت كشف براي راههايي هميشه ادبيات بيپايان جهان در
دهند تغيير ما ديد در را دنيا تصوير ميتوانند كه كهن بسيار چه و
يزدانيخرم مهدي
مسخ را تو غريب حسي ميخواني يا و مينويسي ميزني ، حرف كالوينو از داري وقتي
اين !مرده زباني رمزگشايي حس يا و گمشده تاريخي بناي يك كشف حس مانند چيزي ميكند ،
.ميكند تبديل نيافتني دست دوست يك به برايت را كالوينو چنانكه ماند خواهد تو با حس
دنيا به "كوبا" در واقع دهكدهاي در سال 1923 در ايتاليايي نويسنده اين !بگذريم
.شد ماندني ايتاليا در گياهشناسش والدين همراه به كوبا از بازگشت از پس وي.آمد
:ميگويد او.آغازكرد جدي صورتي به را نوشتن جنگ و فاشيسم دوره هضم از پس كالوينو
بين كردم سعي.دهم وفق قرن اين وقايع افسارگسيخته انرژي با را خودم كردم سعي"
.و ماجراجويانه ضربآهنگ با مسخره ، گاهي و بود غمانگيز گاهي كه دنيا پرتحرك نمايش
برقرار هماهنگي ميكشاند ، نوشتن سوي به مرا و بود من درون كه فتنهجويانهاي..
او كه گونهاي به ميكند مطالعه صرف را خود جواني و نوجواني دوران كالوينو ".كنم
درجه به ايتاليا فولكلور و كهن ادبيات همچنين و اسطورهشناسي افسانهشناسي ، درباب
را ايتاليايي افسانههاي از اعظمي بخش تدوين ميدانيم كه طوري به.ميرسد استادي
جديد ادبيات كه ميكند آغاز را نوشتن دورهاي در كالوينو.است داده انجام او
به او.است شده خلاصه "دانته" در او كشور ادبيات كه دنيايي در.است جوان ايتاليا
ادبيات...و "پاوزه چزاره" ،"سيلونه" ،"پيراندللو لوئيجي" ،"بوتزاتي دينو" همراه
نويسندگان ديگر و كالوينو كه اينجاست جالبميريزد پي را جديدي داستاني
سينماي در دقيقا جنبش اين و ميدهند تشكيل را داستاننويسي نسل يك همدورهاش
.است فردي به منحصر چهره كالوينو ايتالو اما.ميدهد روي هم جنگ از بعد ايتالياي
به واقعيت با آشناييزدايي همچنين و ،!ايتاليايي طنزي داستانهايش ، فرم علت به او
م.سال 1985 در مرگش از بعد كه طوري بهميشود تبديل "خاص" نويسندهاي
بورخس ، كالوينو ، .ميداند تاسف مايه را كالوينو از جمع اين چشمپوشي آكادمينوبل ،
واقعيت بنفكني و جادو نوعي ميآيند ، حساب به گذشته قرن آوانگارد نويسندگان ماركز ،
به منحصر ترفندي از استفاده با ايتالوكالوينو.است داده تشكيل را آنها آثار مرسوم
نه و دارد را كافكا تلخي و سياهي نه كه ميريزد پي را پاروديك ادبيات نوعي خويش
كه است افسانهواري موقعيتهاي ايجاد استاد اوناميد صرف طنز را آن ميتوان
آمريكا به سفرش شب در درست م.سال 1985 در كالوينو ميشوند ، وصف آن در شخصيتهايش
.بود نكردني باور و غيرمنتظره نوشتههايش مانند هم مرگش درگذشت ، قلبي سكته علت به
شبهاي از شبي اگر" نام به شاهكاري.است شده ترجمه زيادي نسبتا آثار كالوينو از
آنقدر رمان اين.ميكند چاپ و ترجمه سال 1369 در گلستان ليلي را "مسافري زمستان
ماركو.است "آگاه" ناشر.ميگردد چاپ تجديد گذشته ماه در بالاخره كه ميشود ناياب
.است شده چاپ دوباره و 79 سالهاي 70 در افسري سادات سمانه باترجمه والدو
ادبياتي شاهد بوده ، مدرن ادبيات تكامل و
تولد شاهد دارد پايان به روي كه هزارهاي
است كرده جستوجو را زبانها اين بيان و فهم تخيل ، امكانات كه بوده
بعدي هزاره براي يادداشت شش.است كرده چاپ سال 68 در يلدا ترانه را نامرئي شهرهاي
سال 80 در رازاني موگه ترجمه با كيهاني كمديهاي و سال 75 در گلستان ليلي ترجمه با
معروف گانه سه به ميخواهم اينجا در.آمدهاند بازار به (نيست هم موفقي ترجمه كه)
اين آخري چاپ.ناموجود شواليه و درختنشين بارون شده ، شقه ويكنت:بپردازم او
.است "ما نياكان ميراث" تريلوژي نامكرد تكميل را تريلوژي
زيباترين از يكي و است شده منتشر سال 1952 در بلند داستان اين:شده شقه ويكنت (1
جنگ در "ترابهلا دي ويكنت" عمويش كه است پسري راوي ، .ميآيد حساب به كالوينو آثار
شده شقه دقيق طور به كه او ويكنت مداواي از بعد !است شده نيم دو به عثمانيها با
ميزند ، برهم را چيز همه و ميآيد شر نيمه ابتدا در.برميگردد خود سرزمين به است
و خوب نيمه كله و سر چندي از بعد.ميبرد آسمان به را دهقانان فرياد و ميكند ظاهر
سر بر و ميشوند دختري عاشق دو هر.است شر نيمه عكس دقيقا كه ميشود پيدا خير
اينكه تا ميافتند مرگ حال به دو هر و شده پاره زخمها ميكنند دوئل او تصاحب
.ميدهد داستان تحويل كامل كنت يك و ميدوزد هم به را نيمه دو اين دوباره پزشكي
يك عنوان به طنز از كالوينو تا بود سرآغازي طنزآلود شدت به و عجيب داستان همين
ميكند ، استفاده جالبي تكنيك از كار اين براي او بسازد ، ديگري چهره ابژكتيو مفهوم
اتفاق تريلوژي اين اثر سه هر ابتداي در:مييابد كاركرد واقعيت معرفي در تكنيك اين
جز چيزي كنت يك احمقانه شدن شقه مقابل در مخاطب.ميشود ساخته سرعت به داستاني
پيش افسانهاي ساختي با را داستان كالوينو اوليه كاركرد اين از بعد.ندارد خنده
به را خود داستان دارد ، افسانه ساختار بر كه خاصي تسلط علت به او درواقع.ميبرد
اولين.است نشسته مادربزرگش قصههاي پاي خواننده گويا كه ميكند روايت گونهاي
محدود كل داناي شده شقه ويكنت ديد زاويه.است ديد زاويه و راوي انتخاب در او تكنيك
او.ميگويد سخن داستاني اتفاق از فقط افسانهها ، اكثر راوي ساختار مانند كه است
خارقالعاده حادثه اين تحليل به نه و ميرود روانشناختي برش يك سوي به نه
و ساختارزدايي نوع هر محدوده و فضا تكنيك اين با كالوينو درواقع.ميپردازد
:ميگويد او.است كرده باور را او نخست دروغ خواننده چون ميكند ، پيدا را آشنازدايي
كه سبكي و ميبود بايد من كار اصلي ابزار كه زندگي حقيقت بين كه شدم متوجه"
آن از بايد كه است صعبالعبور فاصلهاي باشد برنده و عصبي سريع ، ميخواستم
كشف را دنيا بودن تار و تيره و سكون وزن ، كه بود هنگام همان از شايد.ميگذشتم
زهرآگين را نوشتار زود خيلي نكنيم ، پيدا آن از فراري راه اگر كه صفاتي:كردم
.است رفته شر و خير بين نبرد همان سراغ به شده شقه ويكنت در كالوينو "ميكنند
هارموني يك ايجاد براي او.ميشوند دوخته هم به متخاصم طرفين درآخر كه نبردي
وجه بههيچ او.ميجويد سود آشنا خوش پايان يك از نشود اخلاق به منجر كه داستاني
و سر دهنده پايان يك مثابه به عشق كردن وارد با همين براي نيست ارزشگذاري دنبال به
ذهني واقعيت در برش كالوينو داستاني واقعيت وقتي.ميآورد هم به را خود افسانه ته
گويا كه طوري به بياورد ، زمين روي بر را خود نمادهاي ميكوشد او كرد ايجاد مخاطب
دغدغه از ميكند ، شروع جنگ از كالوينو.است تاريخي گزارش يك داستان اين تمام
ميداند كالوينو.ميگويد صليبيون جنگهاي از و ميبرد عقب را زمان اوهميشگياش
و موجهتر آن مورد در افسانهپردازي شود ، دورتر تاريخي واقعيت يك از انسان چه هر
سياهي او طنز اما.است جنگ از دهنده تكان صحنههايي رمان شروع ميشود باورپذيرتر
از بعد و ميشود دچار اسطورهاي ديوانگي نوعي به او كنت زخم از بعد.ميپوشاند را
انسان.ميگردد تحمل قابل دوباره و ميشود بازگردانده او به تمدن قضايا تمام
او بنابراين.است ريخته درهم ارزشهايش كه انساني است ، جنگ از بعد انسان كالوينو ،
كه چون است موقتي او ترميم.ميبرد ديوانگي سوي به هم را جهانش و ميشود ديوانه
در (درختنشين بارون) ميگردد آسمان دنبال به و كرده فرار هم زمين از چندي از بعد
كه روايت نوع ميدهد جنگ انسان از گزارشي خود سهگانه اول قسمت در كالوينو واقع
علاوه خواننده ميشود باعث است كامرون در بوكاچيو ژان داستانگويي تيپ از برگرفته
به دست كالوينو.شود بعدي روايت آماده و بخندد آن با افسانه اين كردن باور بر
شده منتشر نسخه تعداد 2000 به !سال 1346 در شده شقه ويكنتاست زده مدرنيسم جراحي
تجديد كتاب اين چرا نميدانم.است "روزن" نشر ناشر و محصص بهمن كتاب مترجم.است
محصص كه گفت بايد حال هر به.ميشود تمام كي بودن مضيقه در سنت اين.نميشود چاپ
.است بوده كالوينو آثار ترجمه براي سرآغازي خود موفق ترجمه با

و ميشود ترميم "شده شقه ويكنت" در كالوينو انسان كه گفتيم:نشين درخت بارون (2
بارون در انسان اين اما.ميگردد فراموش دردهايش حدودي تا دهانش در عشق چپاندن با
دارد افسانهاي صبغهاي هم باز داستان.ميكند آغاز را خود شورش (1957) نشين درخت
شده تبديل مستند تاريخي روايت يك به اثر و شده ، مخدوش كمي بار اين افسانه چهره اما
بالاي به و ميكند سرپيچي حلزون خوردن در پدرش امر از ساله دوازده پسري.است
تصميمي چنين ابتدا.بماند بالا آن هميشه ميگيردبراي تصميم و ميرود باغ درختان
بالا عمر آخر تا او اما ميآورند حساب به كودكانه هوس يك و ميكنند مسخره را
كالوينو انسان موقعيت از حلقه دومين نشين درخت بارون !ميميرد آخر در و ميماند
را آدمها بالا آن از "كوزيمو"شود يكي طبيعت با تا ميرود زمين از او است
يك او از "سرپيچي" اين.ميشود سرخورده عشق از و ميبيند را تاريخ ميشناسد ،
اواخر از كه داستان زماني پروسه.ميسازد محترم ديوانه يك آخر در و مصلح قهرمان ،
انساني جديد بنيادهاي ريختشناسي به برميگيرد ، در را قرن 19 اواسط تا قرن 18
اما ميگذارد احترام آن به خود و ميشناسد را قانون كالوينو قهرمان.ميپردازد
كوزيمو براي.ميكند قراردادي لايه اين از فرار به وادار را او بودن انسان ويژگي
ديوژن يك به را او كه جايي تا ميآورد ارمغان به را عجيب خودشناسي يك زمان سير
كتاب فصل زيباترين.داراست را خود فردي خصايص و غرايز تمام كه ميكند تبديل مدرن
ناراحت او تا بايستد آفتاب جلوي كوزيمو ميخواهد او است ، كوزيمو با ناپلئون برخورد
است نماد يك داستاني لحاظ از كالوينو قهرمان !تاريخ با بينامتني گفتوگوي يك نشود
بر زندگي يعني او خاص ويژگي اثر خوانش طي كه طوري به.ندارد نمادين ويژگيهاي اما
را خودش جهان ميخواهد كه است فعال راوي يك او.ميكند جلوه عادي امري درختان روي
مينويسد كتاب و ميخواند كتاب او.است ارزش يك بودن مصلح بين اين در باشد داشته
واقعيت و تاريخ جعل نوعي داستاني اعمال اين تمامي و ميكند نامهنگاري فلاسفه با
.است محدود كلي داناي ويكنت مانند رمان راوي.است داستاني منطق يك به رسيدن براي
برادرش زندگي وقايع مهمترين به تنها محدودي راوي هر مانند است كوزيمو برادر كه او
متن يك عنوان هيچ به اثر.نميشود متوقف اثر داستانگويي روح همين براي دارد آگاهي
كوچك خدايي.ميبيند بالا از را آدمها كه است مردي داستان بلكه نيست روانشناختي
.ميكند رهنمون مدرنيته دوره به را ما نگاه اين.دارد دوست را زمين شدت به كه
مباني نميخواهم.ماند تنها انسان و فرستاد آسمانها به را خدا انسان كه دورهاي
او.ميكند رجوع خود زمانه به شدت به كالوينو اما كنم فرو اثر ذهن در را انديشهاي
چه ميشوند ، يافت كشف براي راههايي هميشه ادبيات بيپايان جهان در":ميگويد
ميتوانند كه ميشوند ظاهر فرمهايي و سبكها و كهن ، بسيار چه و تازه راههاي
به را خدا نيمه انسان اين كالوينو وقتي "..دهند تغيير ما ديد در را دنيا تصوير
آنارشيسم و گسيختگي لجام ميدهداما قرار مقابلش در را زمين انسان فرستاد ، بالا
.نرود ياد از تا ميگويد قصه فقط او.نميگذارد او براي راهي هيچ پايين آن فزاينده
اثر ، خوانش حين در خواننده است كرده محو محلي ، افسانههاي شيوه به را زمان كالوينو
زمان درختان ، بالاي در گويا واقع در.نميكند پيدا زمان به نسبت شناختي و احساس
گزارش فقط كند ، تلاش نميتواند قدرتش و علم تمام با آدم اين وقتي !ندارد وجود
عذاب ديگر تا رفته آسمان به قهرماني چنين.ميكند دفاع خود شخصي قانون از و ميدهد
شيوهاي از استفاده با او.است خطي رمان يك كالوينو اثر روايت ، نوع لحاظ از.نكشد
هم باز داستان.است خود متني واقعيت و طنز به تازه نگاهي ساخت فكر به بيشتر مرسوم
از ناشي هيجان رمان اصلي تنه سپس و ميشود آغاز داستاني زننده ضربه اتفاق يك با
نيمهتاريخي قصه چندين هيجان ، اين شدن تهنشين از بعد.ميكند تهنشين را ضربه اين
از دورهاي شخصيتپردازي به قصهها اين از يك هر.ميرسند پايان به و شده آغاز
در كالوينو تكنيك.است آهنگين و پيشرونده شدت به زبان ميپردازند "كوزيمو" زندگي
يك با داستان:ميدهد فريب را خواننده كه است متفاوت قصهگويي نوع دو رمان اين
آن كه ميدهند رخ قصههايي كلي ، داستان اين دل درميشود شروع افسانهاي صبغه
باور خواننده واقع در.ميكنند منتقل خود به گرفته اول قصه از را جادويي حالت
تخيلي كمي ميكند تعريف او كه داستانهايي و است واقعي كالوينو قهرمان كه ميكند
ميرود حاشيهها به اثر جادويي پتانسيل واقع در.است نويسنده اصلي قصه اين.هستند
آثارش بر رمان اين تاثير از كالوينو كه ميدانيم و ميافتيم شندي تريسترام ياد به
.است گفته بارها

نويسندگان با او بزرگ تفاوت اما داستاني دروغ يكميگويد دروغ كالوينو حال هر به
بورخس.ميشود خلاصه مهم نكته يك در رولفو و بورخس مانند لاتين آمريكايي
واقعيت يك آبستره حدي تا و تحرك فاقد اما واقعي فضاهاي ايجاد با كه است نويسندهاي
خود خواننده شرقي داستانسرايي نوعي از الهام با او.ميكند بازسازي را شده دگرگون
داستانسرايي نوعي پايبند كالوينو اما.ميگذارد "تنها" داستاني موقعيت يك با را
سينه به سينه و گويش حالتي با معمولا كه افسانهها شناخت با او.است محلي و بومي
ساختار از دارد سعي بورخس.ميكند پيريزي را خود داستاني دروغ شدهاند ، نقل
به ساختار اين از زيركانه استفاده با ميكوشد كالوينو كه حالي در شود دور افسانه
را مخاطب درختنشين بارون در كالوينو.كند باورپذير را خود داستان تاريخ همراه
.بپذيرد پايان داستان اينكه تا كرده حركت او با لحظه به لحظه بلكه نميگذارد تنها
خواننده ذهن به كه ميكند برجسته را درام از نقاطي در داستانها فرمگويش شناخت او
خود واقعيت به را او ميتواند و گرفته دست در را مخاطب او كنشي چنين در هستند آشنا
.است كرده ترجمه سحابي مهدي نام به بزرگي مترجم را درختنشين بارون.كند راهنمايي
.است كرده اثبات را شناخت اين كالوينو ترجمه با ميشناسد را ايتاليا ادبيات كه او
انسان...بارون.گرفت چاپ تجديد اجازه مدتها از بعد سال 80 در هم كتاب اين
در كالوينو.ميدارد نگاه تعليق حالت به و كرده جدا زمين از را كالوينو شده ترميم
.ميرساند اوج به را روايتگر و گزارشگر ادبيات نام به انديشهاي نگره يك رمان اين
تا رسيد دستمان به انتظار مدتها از پس هم رمان اين بالاخره:ناموجود شواليه (3
لحاظ از (1959) ناموجود شواليه.باشيم داشته كنارمان در را كالوينو سهگانه
.از شبي اگر" در كه كالوينو.است تريلوژي اين اثر پيچيدهترين روايي فرم و داستاني
به حدودي تا نيز رمان اين در دارد اشراف آن به و ميشناسد را فرم كرده ثابت ".
است جنگجويي آنژل شواليه.ميگذرد صليبي جنگهاي دوره در داستان.است رفته سمت اين
داستان طي.است "هيچ" واقع در او.است شده تشكيل مانده صدايي و زره يك از تنها كه
.ميرود سفر به خود مقام حفظ براي خارقالعادهاش مهتر همراه به شواليه اين
هميشه براي آنژل داستان آخر در و ميگيرند شكل او كنار در نيز داستان ديگر آدمهاي
در و پيچيده آنقدر رمان اين داستان.ميكند پيدا ادامه زندگي و ميرود آسمان به
.است آن راوي اثر روايي نكته مهمترين !نيست خلاصه قابل كه است روان حال عين
كه ميفهميم اثر آخر در ميشود ، آغاز قصه سپس و ميآيد فصلها آغاز در كه راهبهاي
ترك را داستان نيز خودش آخر در او است بوده رمان شخصيتهاي مهمترين از يكي راوي
كنار در و صليبي جنگهاي در نيز بار اين كالوينو انسان.ميشود تمام قصه و كرده
براي را نويسنده دست اين و است نبودن و بودن بين چيزي او.است گرفته قرار شارلماني
را جنگ دوران ارزشهاي تمام هجو همراه به جنگ هجو.است گذارده باز طنز ايجاد
اين افسانه ساختار همان از استفاده با اواست داده انجام پسامدرن نحوي با كالوينو
و كنش شاهد را تاريخ تنها و تنها و ميبرد را واقعيت با خود پيوندهاي تمام بار
نكتههايي دقيقا خاص ، درامي ساخت با كالوينو.ميدهد قرار خود داستاني واكنشهاي
دنكيشوت:دنكيشوت و هملت از تلفيقي.ميرسند نظر به غريب كه ميكند برجسته را
است سپيد زره مشتي.است داده دست از را خود چهره حتي او ندارد خاص هويتي كالوينو
را آش بايد او نميداند كه است ديوانه كاملا مردي مهترش.ميشناساند را او كه
سنتي رسوم و رسم كردن زنده دنبال نه شواليه اين پهنه اين در !را او آش يا بخورد
از ميخواهد تنها او ميجنگد !باديهايش آسياب آن با مدرنيسم با نه و است خويش
داستاني نحو پايان در.خارقالعادهاست و عجيب نوعي به كه كند دفاع خود شرافت
دست به حيثيت بر بطلاني خط فرويدي بنمايههاي كه ميريزد درهم را درونمايه جوري
اين به مردم بقيه مانند نه و ميشود ديوانه كالوينو دنكيشوتميشوند او آمده
نيست ، قهرمان او.ميگذارد تنها را ما و ميرود ميكند ، پرواز او.سرمينهد جريان
خودش انسانيت به دارد علاقه كه است شدهاي مسخ باشد ، قهرمان ندارد دوست اصلا
از غير به واقع درنيست هم "خاص" اطرافيان براي حتي اونميتواند اما شود نزديك
مقابل در را شخصيتش كالوينو.ميرسد نظر به نفرتانگيز او خودش ، مانند آدمهايي
اين درباره هم بودن ضدقهرمان حتي اما.ميدهد قرار داستاني موقعيتهاي از هجمهاي
بايد و ندارد داستانها در جايي ديگر كالوينو انسان.است بيمعنا تركيبي شواليه
بنا را احساسي مختلف پروسه چند و ميدهد سوق تراژدي به را خود طنز كالوينو.برود
و است شده تنيده درهم كالوينو آدمهاي دوره كه درمييابيم رمان پايان در ميكند
.است تاثرانگيز بسيار حذف اينميكند خارج صحنه از را آنها زيركي با نويسنده
در را اثر سه اين ساختي فرم درباره بحث.ندارند "بودن" اجازه كالوينو آدمهاي
موفق ترجمه يك بار اين دهه 70 معروف مترجم شهدي پرويز.ميدهم انجام ديگر گفتاري
دوم چاپ به زودي به كتاب ميكنم فكر و است چشمه نشر كتاب ناشر.است داده ارائه را
.است بوده خوب بسيار استقبال چون برسد
و انسان عصمت درباره سهگانه يك.است دوستداشتني و معصوم چهرهاي كالوينو ايتالو
تاثير خود از پس ادبيات بر او.ميكند مشخص را امر اين كلمه تقديس باب در رماني
قابل پازوليني فيلمهاي در آثارش تصويري و فكري ريشههاي حتياست گذاشته بسياري
او كار سادگي و شفافيت دليل به تنها اين و ميبندد را منتقد دست او.هستند شناسايي
به روي كه هزارهاي":ميگويد او.است واضحات توضيح او آثار نقد واقع دراست
امكانات كه بوده ادبياتي شاهد بوده ، مدرن ادبيات تكامل و تولد شاهد دارد ، پايان
".است كرده جستوجو را زبانها اين بيان و فهم تخيل ،
منتقد نگاه
متفاوت شعر و خواندني قراردادهاي
آزرم محمد
بلكه ;نميداند شعر سازنده عناصر از يكي فقط را "زبان" متفاوت ، شعرهاي گفتمان
جز چيزي را شعر آن ، به نسبت بنياني تفاوت يك با البته و سخني ، چنين از فراتر بسيار
نميكند ، محدود زبان دستور و الفبا به را زبان كه آنجا از و نميداند ، زبان
.مينمايد فراهم شعري هر براي را حدود اين از رفتن فرا امكان پيشاپيش

ارائه هندسي صرفا تعريفي "ساختار" و "شكل" مثل مفاهيمي از متفاوت ، شعرهاي گفتمان
كه شعرهايي وسيله به هم آن شدن ، نقض محض به كه گردد الگوهايي گرفتار تا نميدهد
معيار اين نبود از ارزشگذاري ، معيار يك منزله به نميپذيرند ، را قبلي الگوي هيچ
گفتمان ، اين در.شود واقع بررسي مورد شعرها هستي اينكه بدون شود ، گفته سخن شعرها در
اعتبار ، همين به و ندارد قرار آن از بيرون و زبان از جداي ساختاري ، هيچ و شكلي هيچ
.است زبان دستور از فراتر ساختارهايي و بسيار شكلهاي داراي زبان
و شعري هيچ آن ، "شناختي زبان" آگاهي به توجه با و متفاوت ، شعرهاي گفتمان باور به
آورنده پديد "هندسي نظم" و "هندسه" كه است درست اين.نيست شكل بدون متني هيچ اصولا
اما تركيبياند ، نيز آنها از بسياري كه است هندسي شكلهاي از زيادي بسيار تعداد
يك در كلمات ، معنايي روابط از كه شعري.داد تقليل هندسه به نميتوان را زبان شكل
شكلي امااست شكل داراي هم باز نياورد ، پديد هندسي نظمي مشخصي ، معناشناختي دستگاه
واجد هم باز ندهد ، ادامه سطرها بين را كلمات معنايي روابط كه شعري يا.غيرهندسي
.معناها تداوم براي مشخص جهت يك با ساختاري نه اما هست ، ساختار
داده نسبت متفاوت شعرهاي به و گرديده نامگذاري "ناساختاري" و "بيشكل" آنچه
در اين.است ساختار و شكل هندسي تعريف از شعرها اين تخطي بيانگر حقيقت در ميشود ،
متنوع بسيار شكلهاي آوردن پديد براي ويژهاي امكان زبان به "همنشيني" كه است حالي
در كه نحوي به.داراست را زبان ويژگي اين از بردن سود امكان همواره شعر ، و ميدهد
شاهد هم را "غيركلمهها" و "ناكلمهها" ،"كلمهها" بين همنشيني ميتوان حتي شعر
هيچ متداول ، معناشناختي دستگاه در كه هستند كلمههايي حقيقت در ناكلمهها.بود
و _ يافتهاند آمدن پديد امكان خاص ، شعر يك قرارداد براساس تنها و ندارند معنايي
.گردند تكرار ديگري شعر در نيست معلوم هيچ و _ نيستند هم جمله شبه يا صوت
و متداول مفهوم در نوشتاري و غيرالفبايي امر هر شامل ميتوانند نيز غيركلمهها
.باشند آن رايج
يك داراي شعر هر تا ميشود باعث آنها بودن غيرتكراري و تنوع همنشينيها ، انواع
بيروني الگوي يك براساس نه آن قراردادهاي كه شعريباشد فرد به منحصر "متني شكل"
زباني نظمهاي سازنده خود كه همنشينياي براساس بلكه است ، هندسي نظم يك داراي كه
كه است "زباني بازي" يك شعر هر ميشود عنوان كه هنگامي.ميگيرد شكل است ، جديد
حقيقت در شوند ، درك و كشف قراردادها اين بايد آن ، در خواننده حضور و مشاركت براي
قراردادهاي اگر درمييابيم كه اينجاست.ميشود اشاره جديد زباني نظمهاي همين به
روبهرو شعري سيستم يك با باشد ، شده اعمال يكساني طور به شعر چندين در متني
محسوب شعر يك ميتوان را شعري سيستم هر متفاوت ، شعرهاي گفتمان منظر از كه شدهايم
.كرد
شكل خاص قرارداد يك از لزوما شعر هر كه است اين داشت دور نظر از نبايد كه نكتهاي
.ميسازد را متن شكل كه باشد مختلف قراردادهاي از مجموعهاي ميتواند و است نگرفته
چندين از كه شعرهايي ميشود ، مشاهده متمايز و متفاوت شعرهاي از برخي در اتفاق اين
.هستند نيز متناقض هم به نسبت حتي كه گرفتهاند شكل متني قرارداد
جستوجو آنها زباني ماهيت در ميتوان را شعر هر متني قراردادهاي درباره ديگر نكته
كه ميدانيم.هستند خواندني امر يك شعر ، هر متني قراردادهاي اعتبار ، اين به.كرد
همواره پس.گرفتهاند قرار خواندن عمل سوي دو خواننده ، و متن خواندني ، امر هر در
طور به و شود خوانده گوناگوني روشهاي به متني قرارداد يك كه دارد وجود امكان اين
متني قراردادهاي كه معناست بدان اين.آيد عمل به آن از مختلفي برداشتهاي طبيعي ،
برآيندي همواره بلكه ، نيستند شده تصريح كامل و صددرصد ميزان به متفاوت ، شعرهاي در
در شعر گرفتن شكل.ميگيرد شكل خواندن زمان در كه است خواننده و متن نظرگاههاي از
و "متن شكل" برآيند و ميناميم "شعر آني شكل" را آن كه است چيزي همان خواندن زمان
و روحي مكاني ، زماني ، شرايط و آگاهي و دانش از مجموعهاي يا "فرامتني شكلهاي"
و نميكند جلوه يكسان صورت:خوانندهاي دو هيچ براي پس.است شعر ، خواننده فرهنگي
.باشد داشته پي در غيريكساني نتايج مختلف ، شرايط در خواننده ، يك براي است ممكن حتي
آن در كه ميكند رهنمون فضايي به را ما شعر ، هر براي آني شكلهاي حضور پذيرفتن
اهميت و آني شكل مفهوم از.دارند حضور هندسي شكلهاي از فراتر بسيار ديگري نظمهاي
.نوشت خواهيم بيشتر آن
منتقد نگاه
چوبك دستاوردهاي
چوبك صادق سالمرگ مناسبت به
محمودي حسن
نمود آثارشان زبان در نخست وهله در ايراني برجسته قصهنويسان تمايز وجه مهمترين
ميشود مربوط جهان به نگاهشان چگونگي و نوشتن شيوه به ديگر مرتبه در و كرده پيدا
مصداق ميان اين در چوبك صادق.ميشوند ناشي يكديگر از مولفهها اين اغلب البته كه
او از قبل كه اوست خود خاص زباني چوبك ، قصههاي زبان.ادعاست اين براي بارزتري
احمد ، آل آثار در و گرفت سراغ نميتوان علوي هدايت ، جمالزاده ، آثار در را نمونهاش
جديد نسل بين در زبان اين.ندارد نمودي آنچنان نيز گلشيري و ساعدي صادقي ، گلستان ،
هر از قبل نيز زبان اين ماندن بكر.ماند باقي بكر همچنان و بيهمتا نيز نويسندگان
قصههايش در چوبك كه شخصيتهايي.است زندگي به چوبك نگاه نوع به مربوط چيز
چوبك ، كه كردهاند تصور چنين نيز گاه و است مانوس فارسي خواننده براي ميآفريند
قبل چوبك كه است حالي در اين.هستند ايراني اجتماع آدمهاي واقعيت كپي شخصيتهايش ،
عينا اما است اجتماع آدمهاي مانند به او آدمهاي زبان.ميكند خلق چيز هر از
ميزنند ، حرف همديگر مانند آدمها اين كه گفت نميتوان ديگر سوي از.نيست زبان همان
به برميگردد چيز هر از قبل اين و دارند را خود زباني ويژگيهاي كدام هر بلكه
ناتوراليست نويسندگان زمره در را چوبك غلط به برخي.چوبك آثار در شخصيتها تنوع
پافشاري اشتباه اين بر كساني گاه نيز امروز به تا متاسفانه و كردهاند قلمداد
اين.است كرده درك را آنها و ميشناسد كه است آدمهايي ترسيمگر چوبك.ميكنند
محمد زار تا گرفته كاكلزري از آنها ميان در نيستند گونه يك به همگي نيز آدمها
.ميشود ديده نيز "قفس در مردي" كوتاه قصه شخصيت مانند آدمهايي نمونه.ميشود ديده
درستي به را مكتب اين معناي حتم به ميدانند ناتوراليست نويسنده را چوبك كه آنها
اين به وقت آن بيفتد ، دهانها توي غلط به چيزي يك جا اين است كافي.نميدانند
نيز چوبك خواندن ناتوراليست ماجراي همين سر بر.كرد تصحيح را آن نميتوان راحتي
اين تكفير بهانه مسئله ، همين واقع در.است آمده وجود به آثارش تحليل مجال كمتر
را نويسنده كه آنها آثارش ، چاپ سالهاي در.است بوده متفاوت دورههاي در نويسنده
نويسندگان ميان در ديگر سوي از و كردند تكفيرش ميخواستند ، حزبي اهداف به متعهد
دقيقا نيز انقلاب از بعد سالهاي در.نداشت طرفداري آنچنان نيز مدرنيسم به معتقد
چوبك.است مانده محاق در او آثار خواندنش ناتوراليست همان از ناشي نگاهي جهت به
بر تامل قابل نقد دو يكي جز به كه است معاصر ايراني قصهنويسان مهمترين از يكي
را او نيز نويسندگاني ميان اين در.است نشده نوشته چيزي موردش در آنچنان آثارش ،
چوبك كشيها ، طرف اين در.ديگري رد و نقد و خود توضيح براي كردهاند بهانهاي
توجه مورد قصهنويسي در او مهم پيشنهادهاي كمتر و شده بهانه يك به تبديل بيشتر
از برخي و اثر همين در و دارد فرمي پيشنهادهاي "صبور سنگ" در چوبك.است گرفته قرار
چگونه او از ميتوان نخست وهله در كه دارد زباني پيشنهادهاي قصههايش ، بهترين
گرفتن ناديده واقع در.آموخت را اطراف آدمهاي ميان از قصه در شخصيتهايي آفريدن
.است كرده وقفه دچار را ما قصهنويسي روند از بخشي سالها ، اين در چوبك
قصه
تمشك
اقبال امير
شرشر به بود سپرده گوش و بود ايستاده رودخانه كنار سرپل ، قهوهخانه بود رسيده شب
ذره ذره را تاريكي قهوهخانه زرد نور جاده طرف آن.ميشد گم تاريكي دل توي كه آب
كه ديد را كاميوني جاده كنار برود برگشت وقتينبود زياد شعاعش اما ميزد كنار
دخترك مثل خواست دلش.بود برده خوابش و شيشه به بود داده تكيه را سرش كوچكي دختر
بخورد كه را شام ميدانست.ميبرد راه را شب بايد نميشد اما ميخوابيد بيخيال
نفر دونشست چوبي تخت روي قهوهخانه توي.ميدارد نگه را خودش سخت و ميشود سنگين
شكل از مرد.ميرسيد نظر به اينطور.بودند كاميون راننده.بودند نشسته دستش بغل
پس.نبود بيشتر كاميون يك زد حدس خودش با مرد و.بود كرده قضاوت اينطور ظاهرشان
به دوخت چشم.ميخورد سالش و سن به كه راننده حتما.باشد دخترك پدر يكي بايد
بود كرده گل كنجكاوياش بود؟ گرسنه دخترك.برميداشت راننده كه گندهاي لقمههاي
بايد نقطه يك روي را گوشهايش ميدانست.بشنود را شاگردش و راننده پچهاي و پچ تا
ركيك خندههايشان و حرفهاجاده و شب سكوت در نبود سختي كار اين و كند متمركز
آورد تازهاي سبزي چي قهوه..سبزي قهوهچي:زد داد شاگرد.شد كنجكاوتر مرد.بود
را تربچهها تا راننده.ميخورد چشم به بيشتر شده شسته سرخ تربچههاي آن توي كه
را آنها از يكي و نقلي تربچه:گفت شود شنيده صدايش كه بيملاحظه و خنده زير زد ديد
دلش ولي نداشت شهودي حالت مرد.حسرت با كميخنديد هم شاگرددهانش توي گذاشت
آتش روي اسفند مثل.نداشت قرار و آرام جايش سر.ميزد شور ماشين توي دخترك براي
غريبي خيلي چيزهاي چيزها اين ميدانست جاده توي آمد و رفت سالها از پس.بود شده
از بالا نور با پرشتاب بنزي ماشين بيرون رفت.نكند توجه جلب تا پاشد آرام.نيست
با و ديد را او گونههاي مرد و.شد تاريك و روشن لحظهاي دخترك صورت و گذشت جاده
فوقش.نميترسيد چيز هيچ از.كرد تند را قدمهايش.نداشت ترديد ؟!تربچه:گفت خود
شيشه به زد.بود هيچ بزرگ اشتباه آن برابر در كوچك اشتباه اين.بود كرده اشتباه
كجاست؟دخترك پدرت:گفت مرد.مرد به دوخت چشم وحشتزده.برخاست خواب از دخترك
.نزد حرفي.كرد منومن
.شد جمع دخترك چشمهاي در اشك ترس از.ميآيي كجا از پرسيد مرد
ميخواست.كرد پياده آرام را او و.ميبرم را تو من بيا:گفت آرامي لحن با مرد
دخترك خوب حالا.فرمان پشت نشست نكرد اما.بدهد بود نخورده كه را چايي پول برگردد
تا دخترك.ميفروشند تمشك جاده لب روزها كه بود كوچولوهايي دختر آن از.ميديد را
سوي به خانهاش مسير برخلاف و زد دور را جاده مردكشيد راحتي نفس نشست صندلي روي
.راند بود تمشك درختهاي از پر كه جادهاي انتهاي
|