انتقال عصر پژوهشگر
ملايري محمدمحمدي دكتر شادروان گذشت در مناسبت به
.بشناسيم عربي نثر و نظم گزيدههاي شامل جنگي سبب به تنها را او كه است دريغ بس
سال ، حدود 40 از پس كتاب ، است شده موجب قطعات آن گزينش در او ذوق كه است راست
اين از محمدي دكتر حق اما بماند ، باقي دانشكدهها از برخي درسي كتاب تنها همچنان
در كه است كساني نخستين از ;است فرهنگساز نوعي ، به خود او.ميرود فراتر بسيار حد
زد ايرانشناسي كار به دست اسلامي ، -عربي مطالعات حوزه
در خود "شرقشناسي" كتاب ديباچه در فلسطيني معاصر پژوهشگر و منتقد ;سعيد ادوارد
(مضمون به نقل) كه دارد اشاره مساله اين به شرقشناختي دستاوردهاي بررسي و نقد
اسلامشناسي ، مصرشناسي ، از اعم آن زيرشاخههاي همه با) شرقشناختي مطالعات سررشته
و خورده گره قدرت موضوع با (..و هندشناسي سومرشناسي ، بابلشناسي ، ايرانشناسي ،
كرده ، ارائه شرقيان باب در كه خاصي بينش و نگاه نوع در را مطالعات اين واقع در
.شناخت شرقشناسي گفتمان عنوان زير ميتوان
تاثير با كه است گفتماني تاثير زير شرقشناسي به نگاه اين ارائه در سعيد ادوارد
به گفتمان ، و قدرت نسبت باب در فرانسوي معاصر فيلسوف ;فوكو ميشل انديشههاي از
در مشابه نظرگاههاي چونان گفتمان ، ايناست شده معروف گفتمانپسااستعمارگرايي
اين.ميپردازد غرب فلسفي و معرفتي حوزههاي شكني ساختار به پسامدرن ، تفكر قلمرو
را شرقشناسي گفتمان بروز زمينههاي تا ميكوشد ساختارشكني ترفند اتخاذ با گفتمان
.بازشناسد غرب فلسفي گفتمان كلي حوزه در
نكته اين بررسي و ميشود محسوب آن اتكاي نقطه مهمترين عنوان به قدرت بحث رو اين از
اينكه و است منطبق غربي اروپامدار و خردورز سوژه با چگونه شرقشناسي گفتمان كه
بر روزافزون تسلط نوعي پي در خويش اروپامدار ذهنيت با غربي (انسان) سوژه چگونه
حاصل كه آورده روي شرق فرهنگهاي شناخت به است ، معروف استعماري دوره به كه جهان
واقع در.است بوده شرقشناسي نام به گستردهاي دانش آن شده نهادينه و تدريجي
اساسي تقابل بهگونهاي تا ميكوشند خاص ، حوزه اين متفكران ديگر و سعيد ادوارد
را اساسي تقابل آن بر مبتني تقابلهاي آن پي در و شرقي سوژه /غربي سوژه ميان
اشراق شرق /خردمدار غرب:مانند تقابلهايي سازند ، واژگون را آنها و كرده شناسايي
شرق /شناسا غرب عقبمانده ، شرق /ترقيخواه غرب احساساتي ، شرق /محاسبهگر غرب ورز ،
يك عنوان به را خود نقش تا برآنند سعيد ادوارد چون انديشمنداني..و شناسايي موضوع
ميتواند كه سوژهاي چونان بلكه غربيان براي شناسايي موضوع چون نه شرقي فرد
.بازشناسند كند ، پيدا شناخت مستقلا
امروزه شرقي ، سوژه واقع در.ديگري هم و بوده خويش به مربوط هم چنينشناختي البته
سودمندي نميتوان چه اگر.دارد منتقدانه برخوردي شرقشناختي ، مختلف دستاوردهاي با
شرقي انسان اما كرد انكار را شرقشناسي گفتمان در متداول نظرگاههاي از برخي
ديگران و سعيد ادوارد چون افرادي.سازد مشخص گفتمان اين با را تكليفش ميخواهد
آميزش و فرهنگ شدن جهاني گسترش دليل به امروزه اگر كه ميپرسند خود از دائما
شرق گفتمان از صحبت كه همچنان است منتفي مسلط غرب گفتمان از سخن فرهنگي ، مرزهاي
نميتواند -آن متعارف ساختار و شكل در حداقل -شرقشناسي گفتمان بنابراين فروتر ، پس
.باشد داشته كاركرد
را ما غربيان كه كند گوشزد را نكته اين ما به شايد شرقشناسي گفتمان رو اين از
سوي از شده ارائه تصوير پذيرش در الزامي رابطه اين در كه آن بدون ديدهاند ، چگونه
.باشد آنان
بيشك بحران اين و روبهروست بحران نوعي با شرقشناسي گفتمان كل امروزه روي هر به
واكنش در رو اين از.است معاصر فلسفه بر مسلط متافيزيكي انگارههاي واژگوني حاصل
راههاي يافتن جهت در كوششهايي ايران جمله از و شرق مختلف كشورهاي در مساله اين به
حركتهاي شكل به جز شده ياد جريانهاي اگرچه.است آمده عمل به حوزه اين در نويني
بهتري و منسجم حركتهاي نويدگر اما نميشود ديده ايران در گروهي عمدتا يا و فردي
نگاهي با تا ميكوشد وطني ، ايرانشناسي پديد نو گفتمان.است سرزمين اين آينده در
.آورد روي شرقشناسي ميراث به نسبت پيشداوري بدون و منتقدانه
ايراني ، تمدن و فرهنگ شناخت يا ايرانپژوهي يا ايرانشناسي طرح بيگمانامروزه
جهاني روند در ايراني هويت شناخت از برخاسته ضرورت اين و يابد مي بنيادين ضرورتي
لر و تركمن كرد ، عرب ، فارس ، ترك ، اقوام از متكثر ايراني شناخت رو اين از.است شدن
.است دروني يا وطني ايرانشناسي كاركردهاي از شدن جهاني گردونه در
دكتر بهار ، مهرداد دكتر مظاهري ، علي شادروانان چون پژوهشگراني تلاش راستا همين در
از ملايري محمدي محمد استاد شادروان.نهاد ارج بايد را...و محمديملايري محمد
در تحصيل آغاز از او.ميآمد شمار به فعال عرصه اين در كه بود فرزانگاني جمله
"العربي الدراسات" نام به مجلهاي تاسيس به عربي ، ادبيات و زبان رشته در بيروت
.برداشت ايران و عرب كشورهاي فرهنگ متقابل شناخت جهت در گامي آن در كه پرداخت
همان در است ، اسلامي -ايراني تمدن و فرهنگ باب در مقالههايي حاوي كه مجموعه اين
شادروان.گرفت قرار -عربي كشورهاي در چه و ايران در چه -زيادي اقبال مورد زمان
آموزش حوزه در كتاب جلد چندين نگارش به ايران به بازگشت از پس ملايري محمدي استاد
.ميشد تدريس ايران معتبر دانشگاههاي در سالها كه پرداخت عربي زبان
به كه بود چندجلدي مجموعه دربرميگرفت ، را وي عمر از دهه چند كه استاد كار مهمترين
.ميپرداخت اسلامي تمدن و فرهنگ با آشنايي آغاز از ايراني تمدن و فرهنگ وضعيت
كه بود عقيده اين بر بود ، اخلاقمدار و فروتن انديشمندي كه ملايري استاد شادروان
.آوريم روي ايراني تمدن و فرهنگ شناخت به علمي روش با ميتوانيم نيز (ايرانيان) ما
و ايران فرهنگ ميان كه دهد نشان تا ميكوشد جلد چند اين خلال از وي رو اين از
داد ترجيح ديگري بر را يكي نميتوان امروزه و نيست تقابلي گونه هيچ اسلامي فرهنگ
انساني ارزشهاي و ادب حكمت ، ولي پذيرفتند را اسلام باز آغوش با ايرانيان بلكه
.دادند تطبيق جديد آيين با را خويش فرهنگ
از علوم و فرهنگ انتقال چگونگي به عربي و فارسي مختلف متون بررسي با محمدي استاد
با پيش سال چند كه گفتوگويي در.دارد اشاره اسلامي دوران به اسلام از پيش دوران
او.ميكرد اشاره خويشتنشناسي ضرورت به محمدي استاد شادروان داشت ، همشهري روزنامه
اين از.دارد بسياري بررسي و مطالعه جاي هنوز عربي ، آثار از بسياري كه بود معتقد
تبادل به آنها خلال از ميتوانيم كه چرا آوريم روي متون اين مطالعه به بايد سبب ،
ايراني هويت شناسايي نهايت در و آنها آميزش چگونگي و ايراني فرهنگ و اسلامي فرهنگ
را آن و نميگنجد مختصر اين در ملايري استاد شادروان آثار بررسي و نقد.ببريم پي
.مينهيم وا ديگر فرصتي به
علمي جايگاه از ارجگذاري به و ملايري استاد شادروان درگذشت انگيزه به زير ، نوشته
:ميخوانيم پي از كه درآمده نگارش به وي پژوهشي و
انديشه و فرهنگ گروه
از دور -عزلت نه و -عزت گوشه در را خود عمر آخر سال كه 24 مرديست درباره سخن
پروازانه بلند آرزوهاي كه گذاشت آن سر بر را خود وقت همه و كرد سپري غوغا و هياهو
.بود محمدي محمد دكتر مرد اين.بپوشاند عمل جامه ايراني فرهنگ زمينه در را خود
* * *
خاطرم در دارد ، دلانگيز بس معنايي كه عربي دوبيتي يك -سال شايد 30 -پيش سالها از
را آن زيبايي و ميخوانم كلاسهايم در يا دوستان ، براي را آن گاهگاه و است نشسته
جارالله هجري ، ششم قرن در عربينويس ايراني دانشمند آن از دوبيت اينميستايم
نقل را آنها فارسي ترجمه و بيت دو اين.سروده ابومضر استادش سوك در كه است زمخشري
:ميكنم
التي الدرر هذه ما قائل و
سمطين سمطين عينيك من قط تسا
قدحشي كان الدررالتي هي فقلت
عيني من تساقط اذني ، ابومضر
فرو چشمانت از رشته دو رشته دو كه مرواريدها اين:ميپرسند من از كه بسا:يعني
چيست؟ ميريزد
از اينك نهاد ، گوشم در ابومضر استادم كه مرواريدهاييست همان اين:كه ميدهم پاسخ
.ميريزد فرو چشمانم
كه ارجاني ابوبكر مثلا.سرودهاند شعر به را موضوع اين هم ديگران كه دانستم بعدها
:است گفته بود ، زمخشري معاصر اتفاقا
اودعتم الذي الدر ذلك هو
مدمعي من اجريته مسمعي في
فرو چشمانم از اشك قطرات و دادند من به را محمدي دكتر استادم درگذشت خبر كه هنگامي
آن ابعاد همه بار اين اما ;كرد خطور ذهنم به دوباره عربي بيت دو آن ناگهان ريخت ،
.ميكردم احساس انگشتانم روي اينك كه بود مادي واقعيتي گويي.يافت تجسد چشمم پيش
دانههاي راستي به مينهاد ، گوشم در پدرانه استادم كه اندرزهايي و سخنان آن
.بود اندوزي دانش و آموزي ادب درس بود ، جوانمردي و بزرگمردي بود ، حكمت بود ، مرواريد
.بوديم داده لقب "حكيم" را او خود ، ميان ما دليل ، همين به
زيرا نيست ، اغراقآميز ستايشهاي باب از يا سرايي ، مديحه سر از ميگويم ، آنچه
و بردباري و آرامش.نياموخت خواني مرثيه و سرايي مديحه ما به هرگز مرحوم استاد
همين به.نميگذاشت باقي اغراق و افراط براي راهي بود ، او شخصيت ويژگي كه وقاري
و بپردازم او علمي جوانب به ميدهم ترجيح وي ، با ساله آشنايي 35 عليرغم من ، سبب
.واگذارم شاگردانش ديگر به را او اجتماعي مراتب و اخلاقي فضائل ذكر
محمدي ، دكتر ميبينم كه آن نخست:دارد نيز ديگر علت دو او ، علمي جانب ترجيح
مجامع در.است نشده شناخته ايران در اوست ، علمي فراوردههاي شايسته كه آنچنان
او كه است دريغ بس اين و يافته شهرت "الادب و اللغ درس محمدي" به بيشتر دانشگاهي ،
در او ذوق است راست.بشناسيم عربي نثر و نظم گزيدههاي شامل جنگي سبب به تنها را
برخي درسي كتاب تنها همچنان سال ، حدود 40 از پس كتاب ، است شده موجب قطعات آن گزينش
خود اوميرود فراتر بسيار حد اين از محمدي دكتر حق اما ماند ، باقي دانشكدهها از
دست اسلامي ، -عربي مطالعات حوزه در كه است كساني نخستين از ;است فرهنگساز نوعي ، به
.زد ايرانشناسي كار به
گرايش و دارد قرار استاد تحقيقات دايره در اساسا من خود پژوهشهاي كه آن ديگر علت
كه همين اما.است نبوده ايشان تاثير تحت زمينه ، همين در ايرانشناسي تحقيقات به من
رسيدم ، ايشان خدمت به اسلامي معارف و الهيات دانشكده در و گذاشتم ايران به پا
فضل اينكه جز.ميكنيم دنبال را واحدي هدف و يكيست ما دوي هر كار موضوع كه دانستم
تاريخ 1316 در وي آورده ، فرهنگ تاريخ مقدمه در خود آنچه بنابر زيرا ، اوست ، با تقدم
.شدهام زاده آن در من كه ساليست همان سال ، اين و كرده آغاز را خود تحقيقات شمسي ،
به گويي كه ضخيميست پرده خاموشي و سكوت كه است آن آثارش همه در محمدي ، دكتر سخن
آشكار ما فرهنگ شكوه همه دريم ، بر را آن اگر.افكندهاند ايراني فرهنگ سر بر عمد
.داشتهايم عظيمي سهم چه اسلامي ، تمدن پيريزي در كه درمييابيم آنگاه ميگردد ،
;يافتهاند عربي ريشههاي بوده ، فارسي كه عراق جغرافيايي نامهاي از انبوهي براي
عربي نامهاي بود ، شده تقليد ساساني سازمانهاي روي از عينا كه را اداري شيوههاي
احاديث حتي يا عربي ، ديني روايات قالب در را ايراني حكمت آثار از انبوهي ;دادهاند
كه قضيهاي گوناگون جوانب به آثارش از صفحه درصدها محمدي دكتر.كردهاند عرضه نبوي
را پديدهها آن از هريك فارسي ريشههاي ميكوشد و ميپردازد خوانده ، "تعريب"
.نمايد شناسايي
آرزو پيوسته من.است كلان دارد ، ايران ملت براي كه اهميتي اندازه به كار ، اين اما
علاقمند پژوهشگر تن چند از مركب موسسهاي كه -كردهام پيشنهاد بارها و -كردهام
.بپردازد عربي آثار در هجري ، اول قرن طي 4 ايراني فرهنگ بازيابي به و گردد تشكيل
.است ساخته محدود خوانده ، "انتقال عصر" خود كه دورهاي به را خود كار محمدي ، دكتر
تا نمايد بررسي گوناگون جنبههاي از را ساساني فرهنگ كه كرده مجبور را او امر اين
منطبق برآن شده ، تلقي عربي فرهنگ عنوان به گاه اسلام آغاز در كه را آنچه بتواند
بيجهت.است كرده سنگين بسيار را او كار دوگانه ، پژوهش اين كه است بديهيسازد
تنها فاصله ، اين در و بود مشغول مدارك جمعآوري به قرن نيم از بيش او ، كه نيست
"عربي به فارسي از مترجمان" مجموعه و ايراني فرهنگ كوچك نسبتا كتاب چون كتابهايي
توس انتشارات همت به كه را اخير كتاب جلد چهار اما.ساخت منتشر را (عربي زبان به)
مرحوم استاد ديگر عبارت به.است كرده عرضه بازار به سالهاي 13711380 بين شده ، چاپ
.است بوده مشغول خود علمي كارهاي عمدهترين تدوين به سالگي تا 90 سالگي از 80
كه است داده نشان آن در و دارد نام ايرانشهر دل ايران ، فرهنگي مجلدات از دوم جلد
ايران كشور قلب ،(كنوني عراق) سورستان ساساني ، جغرافيايي تقسيمبندي برحسب چگونه
قرار آن پيرامون قمرهايي ، چون ديگر (كشورهاي) اقاليم همه و ميآمده شمار به
.گرفتهاند
زمين ايران سينه در كه بود دلي ما استاد زيرا كنيم ، منطبق او برخود را نام اين
.ميتپيد
آذرنوش آذرتاش دكتر
|