بمانيد هستيد كه همانجا
منتقد + خواننده + نويسنده
تكگويي
نيمرخ
شده فراموش قوم از نماهايي
ميكنند چه ناشران
هنر و هيدگر
يثربي يحيي سفرنامه
بمانيد هستيد كه همانجا
آفريقايي نويسنده آچهبه ، چينوآ با گفتوگو
آن از دنيا مردم از بسياري كه دارد دنياوجود در مالكيت و اختيار سلب از مختلفي انواع
است استعمار آن حالتهاي يكياز تنها و شدهاند آن قرباني يا برده رنج
و (1964) "تيرخدا" جمله از رمان پنج تاكنون دارد ، سال نه و شصت كه آچهبه ، چينوآ
و كوتاه داستان مجموعه چندين و غيرداستاني كتاب پنج ،(1987) "ساوانا مورچگان خانههاي"
نشريه در بيكدن كتي سال 2000 در كه است مصاحبهاي چكيده ميخوانيد آنچه.است نوشته شعر
.است كرده او با آتلانتيك
،"انگليسي زبان به آفريقايي ادبيات بنيانگذار پدر" عنوان به را ، آچهبه چينوآ ظهور
پنجاه دهه اوايل كه - ،"جانسون آقاي" نام با كري جويس رقيبش رمان تا خوبي به ميتوان
يعني آچهبه مادري سرزمين در هم رمان اين داستان.كرد رديابي بود ، شده نوشته ميلادي
در ميكرد ، تحصيل ايدابان دانشگاه در كه هنگامي را ، رمان اين آچهبه.ميداد روي نيجريه
وردزورث و كولريج شكسپير ، ادبي آثار از مملو كتابخانهاي ميان استعمار ، آخر سالهاي
مطالعه بود شده نوشته آفريقا درباره كه آثاري معدود از شاخص اثري عنوان به و كرد پيدا
شده نوشته آفريقا درباره كه كتابي بهترين عنوان به را "جانسون آقاي" تايم مجلهكرد
قهرمان آنها.داشتند متفاوتي كاملا نظر همكلاسيهايش و آچهبه اما بود ، كرده معرفي
.ميديدند احمق و خشك و خستهكننده آدم يك را رمان اين نيجريهاي
مورد من سرزمين كه كرد باز واقعيت اين به مرا چشمان "جانسون آقاي" مينويسد ، آچهبه
اين مهمتر ، آن از نيست ، شهر يك و ساختمان يك صرفا من سرزمين كه اين و گرفته قرار حمله
.است بيداركننده داستان
يكي _ "ميشوند جدا هم از كه چيزهايي" _ نيجريه درباره خودش رمان با آچهبه در 1958 ،
روايت آفريقايي يك ديدگاه از را اروپايي مستعمرههاي داستان كه كتابهايي اولين از
زبان پنجاه به شد ، كلاسيك اثر يك به تبديل كه رمان ، اين)داد را خود پاسخ ميكند ،
(.است شده منتشر و ترجمه
حساب به آفريقايي نويسندگان براي بازگشت نقطه يك "ميشوند جدا هم از كه چيزهايي"
.برميگردند "سياه قاره" روايت سمت به و 60 دهه 50 سالهاي در كه ميآيد
نشان داد ، ارائه هاروارد در سال 1998 در آچهبه كه سخنراني ، سه مجموعه "تبعيد و خانه"
قدرت اين انعكاس هم و است خودزندگينامه نوعي هم كتاب اين.دارد ادبيات در جديدي سبك از
فقط جانسون رمان كه دارد اعتقاد آچهبه.كند خلق را قدرت يا تصرف حس بايد داستان كه است
به گونهاي به را آفريقاييها و نوشتهاند غربيها كه است كتابهايي مجموعه از يكي
رسميت به را آن يا نيستند موافق آن با آفريقاييها خود كه ميدهد نشان جهانيان
انواع وسيله به كه ، مردمي مورد در را داستاننويسي فرآيند آچهبه درواقع ، .نميشناسند
كه است اميدوار او كتاب انتهاي در.ميكند امتحان شدهاند ، ساكت و اختيار سلب وسيلهها
.كند برقرار داستان جهان در توازني داستانها نويسي دوباره اين يكم و بيست قرن در
كشور درباره و بمانند هستند كه جا همان ميكند تشويق را سوم جهان نويسندگان آچهبه
زندگي آمريكا در را گذشته سال ده او خود.يابند دست توازن اين به تا بنويسند خودشان
كه كرد نيجريه در تصادفي آچهبه در 1990 ، .ناخواسته تبعيدي قالب در البته است ، كرده
را مداوا دوره لندن در بيمارستاني در كه زماني.شد پايين به كمر از شدنش فلج به منجر
يا سال يك كرد فكر آچهبه.كرد دريافت بارد كالج از تدريس براي پيشنهادي ميگذراند ،
.بود خواهد مغتنمي فرصت خلوت و دورافتاده موسسه اين در تدريس دوسال
ژنرال نظامي ديكتاتوري خلال در.بود شدن وخيم به رو زمان آن در نيجريه سياسي وضعيت اما
رهبر جيب به _ آن نفتي بزرگ چاههاي درآمد جمله از _ نيجريه كشور ثروت تمام سانيآباچا ،
آزاد انتخابات اولين در سال 1999 ، در.بود سرازير كرد ، حكومت تا 1998 از 1993 كه كشور ،
بهبودي به رو شرايط و شد برگزيده كشور ، اين آزاد رئيسجمهور اولين عنوان به اوباسانجو ،
كشورش به كه است مناسبي زمان انتظار در بود ، پيشرفت اين نظارهگر دور از كه آچهبه ، رفت
.بازگردد
* * *
با ،"ميشود جدا هم از كه چيزهايي" و شدهايد ناميده آفريقا نوين رمان بنيانگذار شما *
با اثر اين كه اين از.است كرده حفظ را خود طنين هنوز شده ، نوشته پيش دهه چند كه اين
نكردهايد؟ تعجب شده مواجه استقبالي چنين
.نداشت وجود _ ميشناسيم الان كه جوري _ آفريقايي ادبيات موقع آن.آره كار اوايل تعجب؟
پسند مورد آيا كه نميدانستم اصلا مينوشتم ، را "ميشوند جدا هم از كه چيزهايي" وقتي
معيار كه نداشت وجود هيچچي.بود نو چيز همه.نه يا ميشود چاپ حتي يا ميگيرد قرار
.ميشود استقبال آن از چهطور بفهمم و بدهد دستم به مقايسهاي
كه فهميدم مدتي از بعد.كند شگفتزده را شما سالها نميتواند هيچوقت چيز يك البته
.بفهمم بهتر را سرزمينم تاريخ كه كردم شروع وقت آن حتي.است داشته را خود اثر كتاب
جوان خيلي.ميشناسم خوبي به را جهان تاريخ ميكردم فكر نوشتم را كتاب اين كه زماني
.نميدانستم چيزي بگيرد قرار داستان جهان كجاي كه اين از اما داشتم ، داستاني.بودم
تصوري هيچ ميگذاشت دنيا مردم روي كه اثري از اما بود ، روشن خودم مردم براي آن معناي
يك دانشجوي دختران همه كه فهميدم را اثرش وقتي داشت؟ معنايي آنها براي اصلانداشتم
بعد.داشتند آن به راجع ايدهاي هركدام و نوشتند نامه كتاب مورد در برايم كره در كلاس
:بود "ميشوند جدا هم از كه چيزهايي" مانند كه داشتند داستاني هم آنها فهميدم ، را چيزي
بنابراين.بود ژاپن آنها استعمارگر.نميدانستم قبلا كه بود چيزي اين.استعمار تاريخ
نقاط مردم پس.ميدانستند را آفريقا در اختيار سلب و تصرف داستان هم درياها سوي آن مردم
را آنچه داستان اگر البته دهند ، نشان واكنش داستاني چنين به ميتوانستند هم دنيا مختلف
.بگويد دارند را آن تجربه و كردهاند تجربه تاريخشان در آنها كه
شما رمان به شيوه همان با نكردهاند تجربه را استعمار كه هم مردمي ميرسد نظر به اما *
.دادهاند نشان واكنش
آن از دنيا مردم از بسياري كه دارد وجود دنيا در مالكيت و اختيار سلب از مختلفي انواع
شما كه وقتي.است استعمار آن حالتهاي از يكي تنها و شدهاند آن قرباني يا برده رنج
پوسته اگر حتي ببينيد ، آنها در را خودتان تصوير است ممكن بشناسيد ، را داستان آدمهاي
.باشد داشته زيادي تفاوت شما با آنها ظاهري
ميتواند ادبيات كه بزرگي كاربگويم دانشجويانم به ميكنم سعي كه است چيزي همان اين
.بشناسيم هستند ما از دور كه را مردمي و موقعيتها كند مجبور را ما ميتواند.دهد انجام
مشابه را كسي نيست مشكل ميگويم شاگردانم به.است داده روي معجزه بكند ، كاري چنين اگر
دور خيلي شما از نميبينيد ، را او كه بشناسيد را كسي است اين مشكل.كنيد پيدا خودتان
يعني كنيد ، را كار اين بتوانيد واقعا اگر.ميخورد متفاوتي غذاي و است ديگري رنگ است ،
.است كرده آغاز را شگفتيهايش ادبيات
و كنراد جوزف مثل انگليسي نويسندگان آثار منفي تصاوير درباره شما "تبعيد و خانه" در *
ميكنيد فكركردهاند ترسيم آفريقاييها از سالها طي آنها كه كردهايد صحبت كري جويس
داشتهاند؟ منظوري چه آنها
كه آورده وجود به را ادبياتي آفريقا با اروپاييها تماس گذشته ، سال پانصد چهارصد ، طي
تجارت آن اصلي علت و است كرده توصيف تكاندهنده و خشن خيلي واژههاي با را آفريقاييها
همدردي زحمت به را اروپا مردم از زيادي عده شرايط اين.است بوده بردهداري و برده
سهيم تجارت اين در كه كساني بنابراينبود پرسودي كار و كسب بردهداري اما.است انداخته
از دفاع چون.كردند عذرتراشي و حمايت آن از هم مردم از گروهي.كردند دفاع آن از بودند
گفتند كه كشاندند جايي به را كار مثلا حتي.شدند كشيده افراط به بود ، مشكل بردهداري
آفريقاييها نفع به برده تجارت گفتند يا.نيستند ما مثل و نبودهاند آدم آفريقاييها
مستقيم اثر پيشزمينه اين و.داشتند بدتري سرنوشت ميكردند زندگي همانجا اگر چون ;بوده
در بردهداري ، شدن منسوخ از بعد حتي.شده نوشته آفريقا درباره كه است گذاشته ادبياتي بر
آفريقا از را اروپا امپرياليستي احتياجات تا ماند باقي همچنان اثر اين نوزدهم ، قرن
داستان بيان آفريقاييها خود كه بيستم قرن اواسط تا ماند باقي وضعيت اينسازد برآورده
.گرفتند خود دستهاي در را
بنويسند؟ آفريقايي داستانهاي از را خودشان نسخه تا ندارند قصد غربي نويسندگان آيا *
آنچه همهسركردهاند آن با زيادي نسلهاي و شده معمول كه است سال صدها رسم اين
وقتي.است بوده ديدگاه همين كردهاند تبليغ خودشان كشورهاي در كليساهايشان و ميسيونرها
.داد تغيير را آن نميتوان روزه چند كرد ، پيدا ادامه سده چند كه يافت قدرت آنقدر رسمي
اين در توقفي اروپاييها جانب از كه ميكردم فكر شد ، شروع آفريقاييها پاسخ كه وقتي
چون ;گفت نخواهيم نگاه اين با را داستان اين ما بگويند آنها مثلا كه شود ، ايجاد حركت
سرجاي چيز همه شد ، آغاز ديگري چيز مدتي ، از بعد اما.است بوده ديگري طور واقعي داستان
.افتاد اتفاق بودند داده پاسخ آن به آفريقاييها آنچه مشابه چيزي اما برنگشت ، اولش
به را ديگر عكسالعمل يك آن از بعد و بود عكسالعمل به دادن نشان عكسالعمل درواقع ،
در توازني به كه اين تا داشت خواهد ادامه روند اين ميرسد من نظر بهداشت دنبال
توازني برسيم ، آن به قرن اين در دارم آرزو من كه است چيزي همان اين و.برسيم داستانها
آن به اين نباشند ديگر آدمهاي قرباني مردمي ديگر كه دهد ارائه تعريفي بتواند هركس كه
با آثار اين نوشتن در بايد آدمها اما نه ، ننويسند هم درباره ديگر آدمها كه نيست معني
.باشند شريك يكديگر
توسط دهه 1950 در كه ديگري كتابهاي و "ميشوند جدا هم از كه چيزهايي" با حركت اين و *
گشت؟ آغاز شد نوشته آفريقاييها
حركت جهتي چه در نميدانستيم واقعا موقعها آنباشد بايد كه است جوري اين بله ،
با داستانها و حركتها اين چهطور كه اين اما.مينوشتيم را داستانمان فقط.ميكنيم
كه داديم تشخيص و فهميديماست شده روشن حاضر حال در فقط شدند يكي و خوردند گره يكديگر
اقصي در مردمي داستانهاي بلكه است ، طوري اين كه نيست استعمار تحت مردم داستانهاي تنها
كه نبوده دليل آن به مسئله ايناست بوده شكل همين به نزدهاند حرفي كه نيز جهان نقاط
سروكار قدرت با داستاننويسي چون ;بوده قدرت خاطر به فقط بلكه نداشتند ، گفتن براي حرفي
چيزي خوردهاند شكست كه آنهايي از كسي و گفتهاند ، داستان شدهاند برنده كه آنهادارد
.است نشنيده
نخواهيد است افتاده اتفاق آنچه از دركي هيچ بشنويد ، را داستان سوي يك تنها شما اگر
.داشت
منتقد + خواننده + نويسنده
نيست خبرها اين از جهان جاي هيچ
قنبري رضا
و لحظات شعر در.دارد سروكار آدمي احساسات و عواطف با همواره كه است هنري شعر
خودش از را مخاطب لحظهاي براي تصاوير و لحظات اين و زيباست و تازه كه است تصويرهايي
و شده سركوب عقايد و افكار احساسات ، هميشه شاعران.ميبرد ديگر دنيايي به و ميكند جدا
و ميكردند ، تخليه را خود رواني بار نوعي به و ميكردند پياده شعر در را خود شده گم
تا رودكي از.ميكند پيدا شعر سراينده با را خودش مشترك احساسات و دردها شعرها در مخاطب
و مبارزات است ، ميشده متجلي شعر در مردم نيازهاي و آرزوها و آمال شاملو ، و نيما
و ميكرده گم را خودش شعرها اين در مخاطب و ميآوردند بيرون شعر از سر عصيانها
به دهان فردوسي شاهنامه دارد ، جاي مردم خانههاي و اذهان در قرنهاست حافظ !مييافته
و گلستان ،!خنديدهايم و ريختهايم اشك شاهنامه قهرمانهاي با رسيده ، ما به و گشته دهان
فروغ ، شاملو ، ميشناسيم ، نوآوريش و عصيان با را نيما كردهايم ، حفظ ميراثي چون را بوستان
اين و زدند حرف ما براي ما از بودند ، خود دوران گوياي زبان كه داشتيم را اخوان و سپهري
در كه آمد چه ما شعر سر بر اما...اما است ، كرده جاودانه را آنها كه است سري همان
بيمخاطب؟ و شد ساكت و ماند خودش
نيما از ما ;ميكنم نقل مفيد و كوتاه طور به خودم ، بضاعت حد در را امر اين ريشههاي
نشان ما به شعر در را افكار و عواطف طغيان و زبان زنده آهنگ نيما آموختيم ، را نوآوري
و كلاسيك شعر تركيب با ثالث اخوان.كرد پيشرفت و يافت ادامه نيما از بعد نوآوريها.داد
به سهراب سرود ، ريتميك سپيد شعر سهراب.بسرايد بيهمتا و قوي چارپارههايي شد موفق نو
كه آموخت ما به را بزرگ درس اين فروغ.است نهفته كلمات بطن در وزن و موسيقي كه آموخت ما
شعر در كه بود كساني اولين جزو فروغ درواقع گفت ، شعر ميتوان ميزنيم حرف كه همانطور
.داشت زبان با زنده برخوردي معاصر
زندگياش تمام او نيست ، زندگي از جدا چيزي هنر اين و است هنر شعر كه آموخت ما به شاملو
دور به و شهري انسان نيما ، همانند اشكوري سادات كاظم.ميرفت جلو و ميشد پياده شعر در
طوري به را طبيعت عنصر اشكوري سرود ، طبيعتگرا شعر رسما و زد گره طبيعت با را طبيعت از
ادامه ديگر عدهاي و چايچي رضا صالحي ، علي سيد لنگرودي ، شمس.كرد شعر وارد طبيعي و زنده
و نوآوري تب ناگهان شد ، عجيب دچارتحولي شعر هفتاد دهه در اما.بودند نيما شعر منطقي
از دريايي دهه اين در.شد تازهاي راه و موج سبك ، مدعي كس هر گرفت ، را همه بودن متفاوت
خواندند و خواندند تئوري آنقدر ما شاعران شد ، ايران وارد اروپايي درست و غلط تئوريهاي
تئوري اسير آنها باشد ، آنان چنگ در تئوري اينكه جاي به شدند ، تئوري مرعوب تا...تا
اين شاعران !كند تبديل شعر به فردا ميخواست ميخواند ، كه را تئورياي هر كس هرشدند
از زيادي تعدادگرفتند اشتباه فرماليست و شعر زبان با مكانيكي برخورد با را نوآوري دهه
و آنارشيسم بيهويتي ، خودبيگانگي ، از نوعي دچار عموما شد گفته دهه اين در كه شعرهايي
شاعران !بود زبانپريشي و بيمحتوايي ، ظاهري ، پيچيدگي در آنها تشابه و بودند بيمعنايي
را شعر چيز همه و بردند ياد از را اصالت محتواو مخاطب ، جمله از را چيز همه گويي ما
.كردند گفتن شعر مكانيكي و پيچيدهنمايي به محدود
از كم بسيار هستند؟عدهاي كساني چه ما شعر مخاطبان مگر باشيم ، راست رو بياييد
و شاعران خود ميان از هم عدهاي و محصلان و دانشجويان از عدهاي كارمندان ، و كارگران
ندارد؟ را بردن لذت و فهم حق شعر مجموعه يك خواندن از مخاطب مگر.نويسندگان
و نميفهمد را امروز كذايي شعرهاي درصد است ، 60 شاعر كه متن اين نگارنده خود كه وقتي
به بخواهد كه دارد زيادي پول و وقت مخاطب مگر داريم؟ انتظاري چه عام مخاطب از نميپذيرد
كه درمييابند كنند ، نگاه جهان خوب شاعران و شعرها به شاعر ، دوستان اين اگر !دهد؟ باد
پابلو كوهن ، لئونارد ميگويند ، شعر فهم قابل و ساده سالم ، چقدر جهان ادب بزرگان اين
كساني معاصرهستند ، شعر سرشناس چهرههاي كه..و بيكل مارگوت لوركا ، حكمت ، ناظم نرودا ،
قدري به آنها شعرهاي گفتند ، شعر مردمشان قلب و زبان از و تصنع از دور به ساده ، كه بودند
مخاطب هم شعرشان بود ، كرده نفوذ نيز روستاييان ميان در كه بود زنده و مفهومپذير ساده ،
.خاص هم و داشت عام
ما اينكه.است افتاده جا بد دوستان اين ميان و ما كشور در هم گفتن شعر جهاني پروژه اين
را ما و است غلط كند تعجب و ارعاب دچار را آنها شد ترجمه اثرمان وقتي تا بنويسيم طوري
اثر ، نويسنده كشور مردم زبان از كه بوده آثاري جهان ادبي آثار بهترين.نميرساند جايي به
آفتاب سنگ آدمها ، و موشها تنهايي ، سال صد است ، بوده مردم آن رسوم و آداب و زندگي از
به كردن پيدا دست با مساوي گفتن شعر مصنوعي.بودند آثار دست اين از آتش در ابراهيم و
!نيست جهاني زبان
شعر هنوز ما مردم كنيد ، برخورد آن مخاطب بحران و امروز شعر با واقعبينتر عزيز دوستان
ادب و شعر بزرگان تمام.باشد داشته گفتن براي حرفي و باشد فهم قابل ميخوانند ، كه
را مردمشان خواستههاي و باورها ميشناختند ، را مادريشان زبان كه بودند كساني جهان
و زبان كه سرودند شعرهايي و هستند ، سادگي طالب مردم كه ميدانستند را اين و ميشناختند
.شدند جاودانه خود مخاطبان قلب و اذهان فتح با و داشتند فهم همه مفهوم و ساخت
خبرها اين از جهان كجاي هيچ در نميگويند ، شعر مصنوعي و عجيب شما مثل جهان كجاي هيچ در
...!نيست
تكگويي
قرباني گوسفند
وست كارولين نوشته
فرزانه سام ملكمحمدي ، نيما:ترجمه
صحنه در دارند سن سال سي تا بيست بين كه "سو" و "بارب" ،"اينديا" نامهاي به زن سه
.شدهاند آماده نيمهرسمي مناسبت يك براي كه است پيدا پوشيدنشان لباس شيوه از.هستند
.ميشه شروع الان !من خداي واي:بارب
كنيم؟ كار چي بايد ما حالا:سو
.بكشيم نقشه بايد.نيست ترسيدن وقت كه الان.كنين جور و جمع رو خودتون:اينديا
كشيد؟ نقشه چيزي چنين براي ميشه چهطوري:بارب
.كنه فداكاري بايد ما از يكي.ساده خيلي:اينديا
؟...كه كنه قبول ما از يكي اينهكه منظورت:سو
.بايستيم جا اين لرز و ترس با كه بهتره بدونيم رو تكليفمان حالا همين از اگر:اينديا
؟ كي خب ، :سو
.بود اينديا نظر اين:بارب
موقعيتهايي چنين در كه مادرزاد رهبر يك داريد ، احتياج من مثل آدمي به شما هي ، :اينديا
.بگيره دست روبه اوضاع كنترل
.ندارم هم رو آمادگياش و هستم جوان كار اين براي خيلي من نيستم ، من ولي:بارب
.بكنه كارو اين بايد سو ميكنم فكر من:اينديا
؟ من:سو
.بزرگتري ما همه از تو آره ، :اينديا
.بزرگترم شما از سال دو فقط من اما:سو
.نكردهايم زندگي رو سال دو اون دوتا ما:بارب
عمل وظيفهات به كه وقتشه حالا گذروندي ، خوش كلي سال دو اين توي تو سو ، ببين:اينديا
.كني
ميگذرونيد؟ خوش هم باز شماها شماهاچي؟ وقت اون:سو
همه خونه دم كه شتريه اين.بكنيم رو فداكاري اين كه ميرسه هم ما نوبت بالاخره:اينديا
.ميخوابه
.ميكنم كارو اين منباشه باشه ، :سو
.بيادش كه الانه چون خوبه ، :بارب
ميشود پرتاب او طرف به تماشاگران ميان از گل دستهاي ناگهانميايستد بقيه جلوي سو)
خوشحالي به ميكند سعي سو.ميكشند هورا او سر پشت بارب و اينديا.ميگيرد را آن او و
(.كند تظاهر
يادگاريها
مكان يك از است ، مسلح سارق يك كه هربرت ، .ميكند عبور صحنه عرض از خوشلباس ، زني مارتا ،
.ميرود نشانه مارتا سمت به را اسلحهاي و ميپرد بيرون مخفي
بدي ، انجام ميگم كه رو كارهايي اگر.واقعيه تفنگ يك اين خانما ، خانم درسته:هربرت
.كنم استفاده ازش نميشم مجبور
.نزن آسيبي من به لطفا ميدم ، بهت بخواي چي هر:مارتا
.بده من روبه الماست انگشتر.خوبه خوبه ، :هربرت
.داره ارزش خيلي برام اون.بدم نميتونم رو نامزديم حلقه:مارتا
زندگيت؟ از بيشتر حتي:هربرت
وقتي قراره.بوده بزرگش جد حلقه اين.همسرمه خانواده توي كه سالهاست حلقه اين:مارتا
.بده داره دوستش كه زني به اونرو تا برسه نشدهام متولد هنوز نوه به اون مردم من
.بده رو گردنبندت خودت ، مال حلقه باشه ، .بود جالبي قصه:هربرت
؟ گردنبندم:مارتا
.ديگه بجنب يالا ، آره ، :هربرت
(.دارد اشكانگيزي قصه خودش براي هم اين كه است معلوم.ميشود جمع اشك مارتا چشمان در)
برادر كه بود چيزي آخرين اين.داره زيادي خيلي معنوي ارزش گردنبند اين:مارتا
هم از نتونستيم وقت هيچ.داد من به كشتي با وحشتناك تصادف اون از قبل بيچارهام
".برت دارم دوستت":بگم بهش كه نشد وقت هيچ.كنيم خداحافظي
.هستم فكرش به قدر چه بدونه اون روح تا مياندازم گردنم به رو اين هميشه
.غمانگيزه خيلي:هربرت
.خيلي آره ، :مارتا
.من بده رو گوشوارههات نميخوام ، رو گردنبند باشه ، :هربرت
وقتي.كنم جدا خودم از رو گوشوارهها اون نميتونم من (.ميكند گريه آرامي به):مارتا
ازش اونارو متجاوز آلمانيهاي تا بود بلعيده را جواهرها اين بود كوچكي پسر پدربزرگم
اينها ميتونم چطور.داشت خودش با كه بود چيزي تنها اين اومد ، كشور اين به وقتينگيرند
.بدم دست از رو
بشه كنم فكر.بده رو سرت سنجاقنميتوني كه معلومه (.ميكند گريه آرامي به):هربرت
.گرفت بابتش پولي
اونرو چيزهاي هميشه ناپدرياش.بوده مادرم مال اين (.ميكند گريه شديدتر):مارتا
خيلي جاي يك رو سنجاق اين بود مجبور اون.ميكرده خرج الكل بالاي رو پولش و ميدزديده
چيه؟ منظورم كه ميفهميد كنه ، قايم خصوصي
كارتهاي هم من.بود الكلي هم من پدر.ميفهمم ميفهمم ، (.ميكند گريه شديدتر):هربرت
.ميداشتم نگه همينطوري رو بيسبالم
.بده من به رو كيفت پس
جمع رو جيبياش توي پول تموم سال يك.داده من به رو كيف اين دخترم (شيونكنان):مارتا
.بخره من براي رو كيف اين بتونه تا داده انجام درشت و ريز كارهاي و كرده
من به بتوني كه هست ديگهاي چيز.هستند دوستداشتني خيلي بچهها (شيونكنان):هربرت
بدي؟
ابريشم.بگيري رو روسريام بتوني كنم فكر خب ، (.مييابد باز را خود آرامش):مارتا
.اعلاست
.قبوله باشه ، :هربرت
دماغش شايد.ميكند پاك را اشكهايش روسري با او.ميدهد هربرت به را روسرياش مارتا)
گريه زير ناگهان.است تنها صحنه روي مارتاميشود خارج صحنه از.بگيرد آن با هم را
(.ميزند
.داشتم دوست رو روسري اون خيلي من ولي:مارتا
نيمرخ
فاكنر ويليام زندگي به نگاهي
زندگي هياهوييك و خشم
رشيديان مهيار
آن معناي و ميشود حكايت ابلهي زبان از كه ،"هياهو و خشم" از لبريز است داستاني زندگي
.است هيچ
شكسپير
با كه را آدمي دل مشكلات هستند ، نوشتن كار در امروز كه جواني زنان و مردان رو اين از
زيرا بود ، تواند ستيز اين زاييده تنها خوب نوشته و - بردهاند ياد از است ، ستيز در خود
.نيست عرقريزي و عذاب خور در.نيست نوشتن خور در چيزي اين جز
در و كنند فراموش يكسره را ترس آموختند را اين چون و نيست ترسيدن از پستتر ننگي هيچ و
حقايق - آدمي دل حقايق و راستيها مگر نگذارند ، باقي چيز هيچ براي جايي خود كارگاه
.است نيستي به محكوم و ناپايدار داستاني هر آنها بيوجود كه جهان ديرين
كه كرد باز دنيايي به چشم ميسيسيپي ، ايالت نيوآلباني در سال 1897 ، به فاكنر ويليام
در كرد ، تجلي فاكنر بر كلام قالب در كه حقيقتي ;بود حقيقتاش دنبال نفسهايش آخرين تا
.جدش پدر افسانههاي قالب
فاكنر تا ميشود جنگ وارد آمريكا.است بهانه بهترين جهاني اول جنگ مدرسه از فرار براي
يك همراه به چندي ، از بعد.نشود پذيرفته اما ;بپروراند سر در را ارتش به ورود خيال جوان
به او و شود تمام هم جهاني جنگ تا ميزند چرخ قدر آن اروپا فراز بر كانادايي خلبان كمك
اما ميشود ، ميسيسيپي دانشگاه وارد و ميگيرد ديپلم امتحان و درس بدون جنگيدنش خاطر
يكي در و ميشود مشغول زندگي گذران براي كارهايي به پس.دارد تحصيل ترك به بسياري ميل
رمان يك.رمان يك نوشتن شوق ميآفريند ، وجودش در بزرگ شوقي اندرسن شروود روزها همين از
سپري را زندگياش دهه دومين سالها اين در او و.كند فراموش را شعر هميشه براي تا
ناشر توسط در 1926 كه اثري ;درآمده "سرباز مزد" اشغال به وجودش تمام كه روزهايي.ميكند
اجتماع به باز كه وقتي ميگويد ، جنگ سرباز زخم از رمان اين.ميشود چاپ اندرسن شروود
تاكسي گاه حالا اوانداخته فاكنر روح بر عميقي زخم كه جنگي.بازميگردد اطرافش
...يا ميشود ، بار پيشخدمت يا ميراند
ميشود ، محلي برق نيروگاه يك شبانه نوبت مامور زغالسنگ حمال كه شبي ميدانند همه ولي
فاكنر ويليام.بنشيند كوزه پاي ميبايست صبح چهار تا شب نيمههاي از او.ميكند ازدواج
تا كند حمل را كلمهها ميبايست سنگ زغال جاي به كه دارد هم ديگري كارگاه وجودش عمق در
شش طول در فاكنر شخص ادعاي به كه رماني ;باشد "ميميرم خوابيدم ، كه همچنان" نتيجهاش
.دارد نوشتن به بسياري ميل او.است طاقتفرسا نيروگاه اين در كار اما.شد نوشته هفته
.پول وسوسه ;ميگيرد فرا را او خشونت و فحشا از مملو رماني نوشتن براي عميق وسوسهاي
پرفروشترين از يكي اتفاق حسب بر شايد كه داستاني ;ميكند "حريم" نوشتن به شروع
.ميشود خودش عصر كتابهاي
شكل يوكناپاتافا ;واقع و خيال سرزمين رويايياش ، سرزمين بناهاي اولين سالها ، همين در
و بنويسد را "سارتوريس" تا ميگردد باز ميسيسيپي آكسفورد به در 1929 ، پسميگيرد
قرن داستان شاهكارهاي بزرگترين از يكي خلق براي است پيشنويسي يا مقدمه رمان همين
."هياهو و خشم":بيستم
ميكنند گذران - يوكناپاتافا - ساختهاش خود سرزمين در پس اين از فاكنر آدمهاي
كورههاي پاي كه اثرياست آدمها اين از مملو اثري "ميميرم خوابيدم ، كه همچنان"
.نگرفته صورت رمان اين از بازنويسياي هيچ كه است مدعي فاكنر.ميشود نوشته برق نيروگاه
سالها ، اين در فاكنر ، آثار.دارد مطمئن و كامل هنري ديگر حالا او منتقدانش ، گمان به
خلق آن از پس كه آثاري و جهاني دوم جنگ از پيش كه آثاري ميشود تقسيم دسته دو به
(1936) آبشالوم آبشالوم ،(1935) مراقبت برج ،(1932) اوت ماه در فارغ ميشوند
.ميشود خلق نيز "هملت" كمدي سال همين در و (1940) دهكده ،(1939) تسخيرناپذير
بر دوم جنگ كه تاثيري از و ميرود جنگ به آمريكاييها ، ديگر همچون نيز ، فاكنر ويليام
سكوتي.است سكوت فاكنر بر تاثير ايننميماند بينصيب نيز ميگذارد آمريكايي نويسندگان
روبه نوبل ، آكادمي تريبون پشت استكهلم ، شهر در دسامبر 1950 ، دهم در كه ساله چندين
اين (1951) "راهبه يك سوگواري" نمايشنامه در او و.ميشود شكسته عصرش هم نويسندگان
پاريس خبرنگار كه زماني و بگويد ديگر (1954) "حكايت يك" تا ميريزد فرو را پايداري
:ميپرسد او از در 1956 ريويو
نداشتم وجود من اگر":ميگويد داريد؟ نظري چه نويسنده يك عنوان به خودتان درباره
مهم شخصا نويسنده...يا و داستايوفسكي همينگوي ، مينوشت ، من جاي به ديگري نويسنده
"...است مهم ميآفريند كه را آنچه فقط نيست ،
ميان در فاكنر ويليام و ميشود چاپ "شهر" داستان در 1957 گفتوگو اين از بعد سال يك
ميدانستش ، خلق لازمه كه مناش ، با من ستيز و جنگ آن ميان و اطرافش جهان نقيضهاي تمام
اينكه از بعد آثارش ، ابدي زادگاه آمريكا ، جنوب در سپتامبر 1962 ، غروبهاي از يكي در
پيروز بلكه ماند ، خواهد پايدار تنها نه انسان كه است اين بر من اعتقاد":به شبيه كلماتي
پايانناپذير صدايي او تنها مخلوقات ميان در كه سبب بدان نه.است جاويد انسانشد خواهد
.مرد بود ، خوابيده كه چنان هم ميگذشت ، ذهنش در ".است روح داراي كه رو بدان بلكه دارد ،
شده فراموش قوم از نماهايي
اهل زمره در شدند شمرده كتاب اهل از قرآن در كه صابئين اسلامي دوره رسيدن فرا با
درآمدند ذمه
مجيد قرآن در كه است اين كند مهم ما براي را مندايي صابئين آئين ميتواند كه چيزي حداقل
برده نام ايشان از حج سوره آيه 17 و ;مائده سوره آيه 69 ;بقره سوره آيه 62 ;جا سه در
خداوند نزد كنند نيك كار و باشند مومن اگر و آورده كتاب اهل شمار در را ايشاناست شده
توحيدي اديان كليت به را ما ميتواند ايشان اعتقادات روي بر پژوهش.دارند پاداش
.قوم اين اعتقادات و تاريخ بر ميكنيم كوتاه مروري اكنون.كند آگاهتر
معظمي علي
زمين ايران صابئين
تحويلدار عباس:عكس
برونه آلن فروزنده ، مسعود:متن
كليد ، 1379 نشر:ناشر
اين به و است تاريخ مبدا مندائيان براي او تولد.ميشمارند يحيي حضرت پيروان را صابئين
ايران در كه است اثري آخرين "زمين ايران صابئين" كتاب.است يحيايي سال 2004 امسال تاريخ
"رفته ياد از قوم" كتاب اين از پيش.است يافته انتشار ايشان آئين و مندائيان معرفي در
كتاب دنياي انتشارات توسط سال 1365 به طباطبايي محيط مقدمه با و برنجي سليم نوشته
تحقيقي" كتاب نيز آن از پس.است ما نوشته اصلي منبع كه است شده منتشر مندائيان درباره
نوشته كتاب اين است شده منتشر و 80 سالهاي 78 در جلد دو در "مندايي صابئين دين در
.است فروزنده مسعود
همچنين.است كرده منتشر انياني انتشارات را دوم جلد و سماط انتشارات را كتاب اول جلد
نام با را اينترنتياي سايت ايران مندائيان انجمن همكاري با چهيلي سالم و فروزنده مسعود
www.iranmanda.com:است اين آدرسش كه ميكنند اداره "ايران منداييشناسي سايت"
از را مختلف نماهاي زيبايي به كه است عكسهايي بر مشتمل زمين ايران صابئين كتاب
كتاب تمامي تورق از پس.ميدهند نمايش خوزستان مذهبان صائبي زندگي و آئينها برگزاري
را زندگيشان و گذراندهايم خود هموطنان اين ميان در را مدتي كه كنيم احساس ميتوانيم
اجمالي معرفي به كتاب اين معرفي همراه به گرفتيم تصميم نيز ما.ديدهايم نزديك از
.بپردازيم مندائيان آئين و معتقدات
چه يعني مندايي
قرآن در كه ميشوند شناخته قومي همان عنوان به مسلمانان بين در ديرباز از مندائيان
زبان شاخههاي از يكي كه مندايي زبان در.است شده ياد صابئين نام با ايشان از مجيد
ريشه همين از استفاده با اعراب.ميدهد تعميد معني "صوا" يا "صبا" است ، آرامي
غسل) مغتسله را ايشان نيز گاهي و ساختهاند را صابئين و (تعميديان) "صبه" واژههاي
يعني مندايي و است معرفت و دانش معني به آرامي زبان در مندا واژه.مينامند (كنندگان
.دارد معرفت و ميداند كه كسي
كيستند مندائيان
جلگههاي به فلسطين ساكنان از قومي اشكاني اردوان عهد در و اشكانيان دوره اواخر در
خويش آداب و زندگي مناسب را منطقه اين چون و كردند مهاجرت كرخه رود اطراف در دشتميشان
بر مهاجرت اين ميآورند خود كتابهاي در مندائيان كه گونه آن.شدند ساكن آنجا در يافتند
بوميان از مندائيان احتمالا اما.است بوده دوره آن يهوديان با ايشان درگيريهاي اثر
به مصر از بنياسرائيل مهاجرت همان در بلكه نبودهاند كنعانيان از و فلسطين سرزمين اصلي
.آمدهاند فلسطين
و اجتماعي موقعيت در بلندهايي و پست با عراق و ايران در مندائيان سكونت اگرچه
حتي.كنند حفظ را خود خاص خط و زبان توانستهاند همواره اما است بوده همراه سياسيشان
بدنه در اقليتها كردن حل و يكسانسازي در سعي دربار موبدان بعضي كه ساسانيان دوره در
زير كه ميكردند زندگي ناحيهاي در كه آنجا از مندائيان داشتند ، جامعه زردشتي
را خود خط و زبان توانستند بود نسبي داخلي استقلال با و ميشانشاهي خاندان فرمانروايي
.دارند نگاه
خود تاريخ بيشتر در مندايي بزرگان كه است بوده اين احتمالا هم امر اين ديگر علت يك
انحصار در و اغيار چشم از دور به را خود زبان و ديني دانش كه داشتهاند اين در سعي
.دارند نگاه محدود عدهاي
ذمه اهل زمره در شدند شمرده كتاب اهل از قرآن در كه صابئين اسلامي دوره رسيدن فرا با
.درآمدند
دست به را حكومت ميشان دشت جلگه در بودند متعصبي حاكمان كه مشعشعيان هجري نهم سده در
اروندرود و بصره و دجله كنار به و كنند ترك را ناحيه اين شدند مجبور صابئين و گرفتند
براي نيز را هند به رفتن و فارس خليج در دريانوردي امكان همچنين جديد مهاجرت اينبروند
.آورد فراهم ايشان
اين به نيز مندائيان صفوي عهد اواخر در اهواز يافتن رونق خرمشهرو نهادن بنياد از پس
.دادند گسترش را اجتماعيشان و اقتصادي فعاليتهاي و آمدند شهر دو
محلي حكومتهاي و قدرت در دستي كه مندائيان ايران در مشروطه حكومت برقراري از پس
بتواند كه قوميتي عنوان به و شدند واقع غفلت مورد محلي حاكمان سوي از نداشتند
قانون در و دارد ادامه نيز همچنان وضع اين نشدند معرفي باشد داشته مجلس در نمايندهاي
.نيستند (مسيحي كليمي ، زرتشتي ، ) شده شناخته اقليتهاي جزء نيز اسلامي جمهوري اساسي
مقدس تاريخ
خصوصا است خواندني بسيار ميآورند دينيشان تاريخ از مندايي مقدس كتابهاي كه روايتي
و مسلمانان احاديث و قرآن روايت با روايت اين كه اختلافهايي و شباهتها به توجه با
:ميخوانيم هم با را روايت اين از پارههايي دارد مقدس كتاب
با دورهها اين از كدام هر بين و يافت تكامل دوره سه در خداوند وسيله به عالم خلقت
نيز فرشته اولين خلق تا سوم دوره از.بود فاصله سال ميليون شصت ما امروز حساب به بعدي
ميلياردوهفتصدميليون هفت آسمان طبقه وهفت زمين خلق تا فرشته اولين خلق از و مقدار همين
.كشيد طول سال
گل از پيكري سرانديب در خدا امر به فرشتهاي آن در آبادي ايجاد و زمين آفرينش از پس
اولين از مندائيان عقيده بهفرستاد پيكر آن به انوار عالم از را آدم روح خداوند و ساخت
سال) امروز تا و كشيد خواهد طول سال هشتهزار و وچهل چهارصد عالم پايان تا خلقت روز
پس ;است گذشته روز آن از سال دو و وهشتاد سيصد و هزار پنج و چهل و چهارصد (شمسي 1381
.داريم فرصت دنيا پايان تا يكسال و بيست و ششصد و دوهزار حدود
يك بار هر و بار سه حوا.آفريد را حوا آدم وجود از خدا مندايي كتابهاي روايت به بنا
.انش و شيتل هيول ، از عبارتند آمده نامشان كه پسرها.آورد دنيا به پسر و دختر قلوي دو
تا فرستاد فرو را فرشتگان از خانداني خدا رسيدند ازدواج سن به آدم فرزندان كه وقتي
.دانستهاند اسلامي روايات در شيث همان را شيتل.كنند ازدواج آنها با آدم فرزندان
را قماميرزيوا و (عزرائيل) شرويا ساروئيل خويش فرشته دو سال هزار فاصله به دوبار خداوند
به را كارهايش تا خواست مهلت خدا از آدم بار دو هر اما فرستاد آدم روح دادن عروج براي
خوشرويي با شيتل مندايي روايات بنابر داد عوض را شيتل فرزندش دوم بار در و رساند اتمام
در مندائيان اعتقاد به كه است كسي همان او و يابد عروج جانش پدر عوض به كه پذيرفت
عالم به را او رفتن شيتل خواست به كه نيز آدم.گشت بازخواهد آدميان نجات براي آخرالزمان
.داد جان او عروج از بعد سال چند بود شده مسرور و بود ديده انوار
ايشان بين در نيز تباهي و ميشد زياد آدميان نسل.نبود پيامبري سالها تا آدم از پس
رام نام به نيك مردي آدم ظهور از بعد سال هزار شانزده و دويست اينكه تا.ميگرفت بالا
.شد برقرار آرامش چندي تا و خواندند نيكوكاري و خدا به را مردم رود خود همسر همراه به
عهده به را مردم رهبري شرهبيل زنش همراه به شورباي نام به خداپرست مردي نيز او از پس
عذاب به خداوند آنكه تا گرفتند پيش بدكاري راه دوباره مردم ايشان از پس اما گرفتند
ارشاد را مردم تا فرستاد بسياري پيامبران خداوند آتش از پس.باريد آتش آسمان از برايشان
خداوند آتش سالهاي از پس سال نودودوهزار اينكه تا نميآمدند صلاح به مردم اما كنند
و ميكرد مباحثه زورگو سرآمدان و مردم با بسيار نوح.فرستاد را (نوح) نو نام به پيامبري
بر خدا درود و سلام نوح اينكه تا ميكردند استهزا را او آنان اما داشت مهارت كار اين در
كه كند هلاك چنان را آنان نپذيرفتند اگر و دهد مهلت را او قوم تا خواست خدا از باد او
نوح به و فرمود وعده را باران عذاب و پذيرفت را او درخواست خداوند.شوند آيندگان عبرت
و آورد فراهم ماده دو و نر دو كدام هر از زمين روي زنده موجودات از كه داد فرمان
ظرف لبنان حران شهر از نجاراني ياري به نوح.نشيند آن بر عذاب وقت به تا بسازد كشتياي
نجاران و موجودات ساير با مومن مندائيان و نوح و آمد طوفان ;ساخت بزرگ كشتياي سيصدسال
قاصد كبوتر كه زيتوني شاخه آوردن با اينكه تا بودند آب بر ماه يازده آنها.نشستند آن بر
به مندائيان.فرودآيند قاردون كوه كناره بر ميتوانند كه فهميدند آورد باز نوح به
.ميشود ناميده عاشوريه كه دارند رسمي طوفان واقعه مناسبت
از پس و بود نشسته كشتي بر او با كه داشت (سام) شوم اسم به پسري نوح طوفان ، از پيش
خود بزرگ نياي مندائيان را سام.آورد يافث و حام يام ، نامهاي به پسر سه نيز طوفان
سامي قوم نخستين را خود و ميدانند او از را خود نسل موجود مندائيان يعني ;ميدانند
.ميكنند نقل خود كتاب در بسياري حكمتهاي او از و ميشمارند
پس انبياي تمام پدر كه آمد (ابراهيم) ابراهم نام به پيامبري طوفان از پس سال هزار هشت
.است خود از
در كه شكلي همان به كمابيش نيز بنياسرائيل و اسحق و سارا و هاجر و اسماعيل داستان
و يهود با نيز تاريخيشان روايتهاي در مندائيان.هست مندايي متون در آمده مقدس كتاب
.مندائيان پيامبر نه ميشمارند ، يهود پيامبر را (ع)موسي و ميكنند مرزبندي بنياسرائيل
در خود خاص جزئيات با نيز رود از عبور و فلسطين به مصر از مهاجرت و فرعون و موسي داستان
.هست ايشان كتابهاي
بنياسرائيل و مندائيان بين پيش سال دوهزار حدود در ميكنند نقل كتابهايشان در چنانكه
نجات را مندائيان كه كرد اراده خداوند و شد مندائيان تضعيف موجب كه نمود رخ درگيريهايي
.دهد
خوابگزاري.ديد خوابي اورشليم بزرگ كنيسه رئيس (اليعازر) اليزار شب يك كه بود سان بدين
كنيسه به را زكريا.كرد تعبير اينشوي همسرش و كهنسال زكرياي شدن فرزنددار به را او خواب
آن نتوانست ديد را نامه محتواي وقتي او اما دادند دستش به را خوابگزار نامه و خواندند
زكريا به خداوند كه خواند او و دادند او پدر دست به را نامه پس.بخواند بلند صداي به را
روان آبهاي در تعميد صاحب و دارد نام (يوحنا يحيي) يهيايهانا كه داد خواهد فرزندي
يهيايهانا چون كه ميگويند مندايي متونبود خواهد رسول و نبي اورشليم در و ميشود
و بيست تا و بردند مكاني به و برگرفتند را او فرشتگان آمد دنيا به يهودي خاندان دراين
خداوند سپس آموختند را مندايي فرهنگ و فنون تمام او به و گرفتند خود تربيت تحت سالگي دو
يحيي.شناخت را خود مادر ورود بدو در او و ساخت روان اورشليم سوي به زورقي در را او
او كرد زنده بود شده فراموش كه را تعميد رسم او.تعميد روزها و ميداد تعليم شبها
يحيي حضرت مندائيان روايت طبق بر.ميداد شفا خدا اذن به را افليجها و جذاميان
اينكه تا پرداخت مردم تعميد به سال دو و چهل و كرد جمع را مندائيان پراكنده كتابهاي
فرشته مقربترين خداوند كار اين براي دهد عروج آسمان به را او جان گرفت تصميم خداوند
به را ميكند تقديس خدا نام از بعد او نام هميشه و دارد نام مندادهيي ملكا كه را درگاهش
پس.داد عروج را يهيايهانا روح نهايتا ماجرايي طي نيز او.فرستاد سالهاي سه طفل شكل
پر داستانهاي مندايي كتابهاي و يافت ادامه مندائيان بر يهوديان آزار هم باز اين از
به چه هر كه ميكنند نقل مهاجرتشان سپس و درگيريها ماجراي از رازآميزي گاه و جزئيات
.مييابد تاريخيتري رنگ كمابيش ميشود نزديك ماهيان دشت جلگه به رسيدنشان روزگار
آئين و مقدس كتابهاي
ايشان ديني كتابهاي مهمترين.دارند ديني رساله چندين و مهم مقدس كتاب هفت مندائيان
مطالب حاوي كتاب اين.ميخوانند نيز آدم صحف را آن كه (بزرگ گنج) گنزاربا:از عبارتند
.است يحيي حضرت و سام نوح ، شيث ، آدم ، حضرت زندگي تعاليم آخرتو دين ، احكام درباره مهمي
.دارند كتابهايي ازدواج عقد نماز ، و عبادات تعميد ، آداب روزانه ، دعاهاي براي آنها
بر نام اين ;ميدهد دست به فرد هر ديني نام استخراج براي قواعدي كه دارند كتابي همچنين
كتابهاي از يكي.ميشود استخراج مادرش ديني نام و او آمدن دنيا به ماه و ساعت اساس
.است يحيي تعاليم يعني ادراشايهايهيا كتاب ايشان مهم بسيار
خاص لباسي بايد تعميد براي ;ميدهد تشكيل را مندائيان مذهبي مراسم عمده تعميد غسل
مورد هشت تعميددهند انجام (ديني عالم) ترميده نظر تحت را آن خاص آدابي با و بپوشند
يابند تعميد بايد آيند شمار به مندايي اينكه براي ايشان نوزادان جمله از دارد خاص
خاصي مراسم با ازدواج از پس هفته يك نيز و عقد مراسم انجام براي داماد و عروس همچنين
.مييابند تعميد
با مشابهي موارد كه مينامند طماشه را آن كه دارند نيز معمولي غسل مندائيان تعميد ، جز
.دارند ميت مس غسل شيعه مسلمانان مانند مثلا و دارد اسلامي غسلهاي
شخصي و ميفرستند اتاقي به عقد از قبل را عروس كه است اين ازدواج جالب موارد جمله از
را ازدواج عقد ميتواند او تنها و است مندايي عالم بزرگترين كه (گنجور) گنزورا سوي از
را او كسي يا است راضي عقد اين به آيا كه بپرسد عروس از تا ميشود مامور دهد انجام
.نميدهد انجام را عقد گنزورا باشد اجباري ازدواج اگر ;است كرده مجبور
همچنين مينامند رشامه را آن كه بگيرند وضو خاص آئيني با بار سه بايد روز در مندائيان
.ميخوانند براخه را آن كه ميگزارند نماز وقت سه در آنها
باز را بزرگ روزه آنها البتهاست واجب مندائيان بر خاص روزهايي در نيز (صوم) روزه
زنا ، نفس ، قتل از عبارتند مندايي آئين بزرگ گناهان.ميدانند گناه از بدن اعضاي داشتن
همچنين و درنده حيوانات خوردن چپاول ، و ظلم و فخرفروشي رباخواري ، دروغ ، مسكرات ، خوردن
.مردان براي ريش تراشيدن و جادو و سحر محارم ، با ازدواج اسب ، و شتر و گاو
زبان
راست از كه است حرف سه و بيست شامل است بابلي آرامي زبان از شاخهاي كه مندايي الفباي
كه يوناني و سرياني و عبري واژگان با چندان مندايي زبان ظاهرا ميشود نوشته چپ به
.است نشده آميخته ميشوند محسوب آن پيشين همجوار ملتهاي زبانهاي
امروز
مجازات قواعد اگرچه آنها.ميرسانند آدم حضرت به را خود تاريخ كه هستند قومي مندائيان
باشد دولت داشتن به نياز اجرايش براي كه چيزهايي آئينشان در و ندارند اجتماعي مقررات و
ايشان امروزه حال اين با.باشد آنها ماندن حاشيه در دلايل از يكي همين شايد.ندارد وجود
.دارند ديگران با آميخته معيشتي و ميكنند زندگي مردم ساير ميان در ايران و عراق در
امروزه و ميكنند زندگي ايران در نفر هزار و 25 عراق در آنان از نفر هزار به 70 قريب
به بيشتر گذشته در اگرچهاست گرفته تاثير عراق و ايران مردمان زبان از كمي زبانشان
اخير ساليان در اما ميپرداختند دامداري و كشاروزي نيز و زرگري و نقرهكاري چون صنايعي
براي.است شده علاقهمند پزشكي و مهندسي علوم خصوصا جديد علوم تحصيل به آنها جوان نسل
جديد فلسفههاي و علم و اعتقاداتشان بين چالش و امروز دنياي با مواجهه مسئله نيز آنان
سال 65 در كه آمده مندايي دعاي كوچك كتابهاي از يكي در كه پاره اين به مثلا است مطرح
(آيههاي) بوثههاي و ذبح مراسم توضيح ضمن در نويسنده ;كنيد توجه شده چاپ اهواز در
ذبح از بعد كه است اين مراسم اين اصول مهمترين و جالبترين از يكي":ميآورد آن به مربوط
نزديك آتش شعله به بار دو يكي را محل همين سپس و ميشود پاشيده نمك مقداري ذبح محل در
بيشتر امروزه] Cl Na طعام نمك فرمول ميدانيم چنانچه كه است اين امر اين علت ميكنند
نيز را كلر و است يافته تشكيل سديم و كلر عنصر دو از كه است سديم كلرور [ميگوييم Nacl
.ميبرند كار به آشاميدني آب عفوني ضد مخصوصا مواد ضدعفوني براي ميدانيم چنانچه
موجود ميكروبهاي هجوم مورد كه ذبح محل كه ميشود باعث نمك مقداري كردن اضافه بنابراين
"...نمايد ضدعفوني را ميشود هوا در
كنوني دنياي در كهنسال بسيار فرهنگي با ايراني قومي عنوان به مندائيان ترتيب اين به
.شناسايياند و تحقيق قابل بسيار
ميكنند چه ناشران
غريب روزگاري از عظيم كتابي
ابك حميدرضا
و ميشوند نگاشته روز هر هم هنوز و ميشوند خوانده قرنهاست كه كتابهايي بينظيرند ،
كه گفت بايد بيشتر گرچه كتابهاست ، اين مرهون تاريخ كه گفتهاند.ميشوند خوانده دوباره
به نسل به نسل و ميكنند احترامشان مردمان كه نيست بيهوده.كتابهاست همين تاريخ ،
زماني "مقدس كتاب".نميدهند آن تارك بر نشستن اجازه را غباري هيچ و ميگردانند دستشان
نيز ، امروزه و ميشد شناخته نزديك خاور كهن فرهنگ ادبي بزرگ منبع يگانه بهعنوان دراز
بهعنوان همچنان كتاب اين زمين ، مشرق دنياي در بسيار ادبي آثار كشف و زمان گذر رغم به
توجه مورد همواره مقدس كتاب.ميآيد شمار به شده ياد فرهنگي حوزه ماخذ بزرگترين از يكي
از مختلف انحاي به آن فرهنگ كه غرب جهان در خصوصا است ، بوده مورخان و اديبان و عالمان
ميشمارند ، خود ديني مرجع را مقدس كتاب مسيحيان و يهوديان.است پذيرفته تاثير كتاب اين
معنوي و روحي تغذيه منبع و ميدهد ادامه خود حيات به بالنده ، و زنده همچنان كتاب اين پس
و سي و ششصد و هزار به سال 1977 تا كه كتابي ;است ارض كره در مسكون بشريت از عظيمي بخش
.است شده منتشر و ترجمه دنيا زبان يك
نه حدود زماني طي و تدريج به كه كتابهاست از گوناگوني مجموعه بردارنده در مقدس كتاب
سينه روايات اساس بر اصل در اكثرا كتابها اينيافتهاند نگارش زبان سه يا دو به قرن ،
رويدادهاي يا تازه نوشتههاي مبناي بر زمان ، طول در و درآمدهاند تحرير رشته به سينه به
كتاب جامعه ، كتاب سليمان ، غزلهاي غزل چون شاهكارهاييشدهاند تصحيح و بازخواني جديد ،
زمين مشرق و مغرب تمدن ادبياتي گوهرهاي كه دارند وجود متن اين در كتابها ديگر و ايوب
.ميروند شمار به
به تفاوتها ، اين عمدهترين.دارد مسيحيان مقدس كتاب با تفاوتهايي يهوديان مقدس كتاب
.افزودهاند مقدس كتاب به مسيحيان كه ميشود مربوط "حواريان نوشتههاي" يا جديد عهد بخش
فصول رسمي فهرست خود ، نظر طبق هركدام يهوديان ، و مسيحيان مختلف فرقههاي اين بر علاوه
.دادهاند ترتيب ميشود ، ناميده "قانون" اصطلاحا كه را مقدس كتاب
تقسيم كل رده دو به كه است فصولي يا كتابها بر مشتمل خود امروزين صورت به مقدس كتاب
و رايجاند مقدس كتابهاي تمامي تشكيلدهنده كه "اول قانوني" كتابهاي نخست.ميشوند
به و يهوديان اما ميشمارند ، معتبرشان كاتوليكها تنها كه "ثاني قانوني" كتابهاي سپس
هفت بر مشتمل ثاني قانوني كتابهاي.ميدانند مجعول را آنها پروتستانها ، آنها از پيروي
بخشهايي و باروك سيرا ، بن شيوع سليمان ، حكمت مكابيان ، دوم و اول يهوديت ، طوبيا ، كتاب
كتاب اخير فارسي ترجمههاي از يك هيچ در كتابها اين.است دانيال و استر كتابهاي از
گماردهاند ، همت فارسي مقدس كتاب نشر به كه موسساتي كه چرا نشدهاند ، برگردانده مقدس
.بودهاند پروتستانها به متعلق
مقدس كتاب از بخشهايي همين مجموعه است ، كرده ترجمه اعلي ، رفيق مترجم سيار ، پيروز آنچه
اورشليم مقدس كتاب اساس بر ترجمه اين.نبودهاند فارسيزبانان دسترس در تاكنون كه است
.دنياست در مقدس كتاب روايتهاي معتبرترين از كه است پذيرفته انجام (و 1998 چاپ 1990)
ايراني و زبان فارسي خوانندگان براي را آن مطالب فهم كتابها اين بر سيار ارزنده حواشي
معادلهاي خاص ، اسامي جاي به موارد برخي در حتي سيار.است كرده سهلتر بسيار فرهنگ ،
"همدان" واژه آوردن نمونههاست همين از ;است داده قرار را فارسي زبان در آنها شده شناخته
زيبايي همراه به كتاب انتهاي در دقيق و كامل اعلام فهرستهاي.Ecbatane جاي به
.است آورده فراهم تاريخ اعماق به سفر براي را مقدمات همه كتاب ، چاپ و صفحهبندي چشمنواز
.است كرده منتشر ني نشر را كتاب اين
هنر و هيدگر
نشر توسط و ترجمه صافيان محمدجواد دكتر آقاي را كوكلمانس يوزف اثر "هنر و هيدگر" كتاب
.ميشود منتشر هنر فرهنگستان همكاري با پرسش
رساله بر تفصيلي و شرح خصوص به و ;هنر درباره هيدگر نظريات به است مبسوطي شرح كتاب اين
فلسفه تدريس به آمريكا در كه است هيدگر معاصر شارحان از كوكلمانس."هنري اثر سرچشمه"
.است مشغول معاصر
و ترجمه عباديان محمود دكتر آقاي را هگل اثرگئورگ "زيباشناسي درسگفتارهاي" درآمد كتاب
كه زيباييشناسي كتاب اول فصل.كرد خواهد منتشر هنر فرهنگستان همكاري با پرسش نشر توسط
.است شده افزوده كتاب به نيز ميپردازد ، (Aestetik) زيباييشناسي توصيف و بيان به هگل
يثربي يحيي سفرنامه
از و بپردازد روزمره مسائل به جدي نحوي به ما كشور در فيلسوفي كه ديدهايم كم بسيار
را كار اين ما فيلسوفان هم گاه هر.كند ارائه فلسفي تحليل جمعي ، عرصه در مستحدثه حوادث
تئوريك اولتراكارشناسانه اظهارنظرهاي و نظري تلاشهاي در غرق چندان يا كردهاند ،
و است فراوان كه سياسي ، عادي تحليلگر يك حد تا را خود دانش و خود سطح يا و شدهاند
فلسفي بنگرد ، كه چه هر در است فيلسوف كه جهت آن از فيلسوف ، .دادهاند تقليل بسيار ،
در اثري نادر وقتي هم دليل همين به مييابد ، عقلاني رويي و رنگ تفلسفش حاصل و مينگرد
به و ميگردانند دستش به دست و ميگيرند بهره زلالش از تشنگان ميآيد ، پديده عرصه اين
كيهان در لاريجاني جواد محمد و سروش عبدالكريم مقالههاي تك.ميكنند توصيهاش يكديگر
ضياء گفتوگوي دو يكي و فرهنگ نامه در اردكاني داوري رضا نوشتههاي برخي قديم ، فرهنگي
.نوشتههايند اين از نمونههايي مطبوعات ، با موحد
كارشناسي دوره به ميخواهيد اگر.ماست فلسفه دانشكدههاي پيرمردهاي از يثربي يحيي سيد
دوره را شفا الاهيات از او شرح و ترجمه بايد حتما كنيد پيدا راه فلسفه دكتري و ارشد
سري نيست بد باشيد ، داشته ابنسينا از محور منطق و عقلاني تصويري ميخواهيد اگر و كنيد
و خودكامگي" در بار اين اما است ، نداده تن هياهوها به چندان او بزنيد ، او كلاسهاي به
.است كرده عادت خرق "فرهنگ
پژوهش ، و آموزش بودن سطحي اصلاحات ، حزبي ، نظام و حزب چون مسائلي به خودش نگاه با او
كه دهد نشان دارد قصد كه است مدعي او.است پرداخته غيره و مديريت عرصه در شايستهسالاري
يا و نيافتهاند دست مبادي به سياسي و اجتماعي معلولهاي تحليل در ما روشنفكران چگونه
و كردهاند علم شعاري يا و ديدهاند اندركار دست را خارجي و داخلي غير و بيگانه دست
كه است گونه اين از ديگر دلايلي به و گونه اين.دادهاند دشنام ديگران به بيرقش زير
آن در مطروحه پرسشهاي ايران ، در مشروطيت از پس صدسال كه است چگونه ميدهد نشان يثربي
همچنان و مييابند غريب و عجيب پاسخهاي كرور كرور و شوند مطرح صدباره و دوباره دوران
.ميكنند ميدانداري سرگرداني و غفلت دايره در
سخناني كمتر بسيار ، دلايل به متفكرانما ، و روشنفكران كه است زيادي مدت ديگر طرف از
داده ارائه دانشمندي از انتقادي يا باشد گرفته هدف را ديگري متفكر كه كردهاند مطرح
به او نقدهاي.است ستودني دليل همين به او جسارت و خواندني جهت اين از يثربي كتاب.باشد
رفتارهاي برخي بودن خندهدار از تحليلش و شريعتي و احمد آل به انتقاداتش شبستري ، مجتهد
.است بحثانگيز و جذاب امروزي ، سياستمداران سياسي
حج بر كوتاهي شرح "خانه آن به خانه اين از".است كرده تاليف هم ديگر كتابي يثربي
.نديدهايم كه است زيادي مدت هم كتابها اين ازاست رفته يثربي كه است عمرهاي
ماجراي و مسجدالحرام صحن در خواندن نماز هنگام دستورات برخي رعايت براي يثربي توصيههاي
گونه اين از جلال ، ميقات در خسي از بعد.بخوانيد حتما را سني عالمان با گفتوگويش
حداقل يثربي كتاب.پسنديدهايم را يكي كمتر آنها ، ميان از اما ديدهايم بسيار نوشتهها
.باشد انتخاب براي مناسبي كانديد ميتواند
ناشر اين.است كرده منتشر توسعه آفتاب انتشارات و مطالعات مركز را يثربي كتاب دو هر
قرآن از برداشتهايي و دارد نام كوثر كه است كرده منتشر گواهي عبدالرحيم از هم كتابي
مخاطبان مشكل حل به دارد قصد كتاب اين است گفته مقدمه در ناشر.است آن فرعي عنوان كريم
نويسنده ، گفته به كتاب ، اين.ندارند را تخصصي تفاسير به مراجعه توان كه بپردازد عامي
است صورت اين به هم نويسنده كار روشاوست جمعه شبهاي تفسير درسهاي سال سيوپنج حاصل
آن توضيح به ميكند ، مطرح را خداوند و مومن هدايت ، مثل مفهوم يك صفحه چند هر در كه
در فهرستي گونه هيچ.ميپردازد بحث تفصيل و شرح به قرآن آيات به توجه با و ميپردازد
مطالب به دستيابي به قادر عناوين فهرست طريق از تنها خواننده و ندارد وجود كتاب انتهاي
;ميرود شمار به جدي نقصي دست اين از كتابهايي براي موضوع اين كه بود خواهد كتاب داخل
.است مجموعه اين از اول جلد مجلد ، اين گرچه
|