پروست نام به معجزهاي
منتقد نگاه
نويسنده غياب در
پروست نام به معجزهاي
رفته دست از زمان جستوجوي در رمان به نگاهي
نخست بخش
تبيين براي او.ميبرد سود بيانگر حال عين در و منظم ساختار يك از رواني بحران براي پروست
ميگذارد مرگ يعني انسان مهم دغدغه برروي دست راوي شخصي واگويههاي و ذهني ساختارهاي
يزدانيخرم مهدي
داري ، توقع خواندنش از بعد ميكند ، زنده را تو غرور "رفته دست از زمان جستوجوي در" رمان
كه شكوهي نيست ، پروست ادبيات شكوه از غير چيزي حس اين.كنند سلام تو به خيابان و كوچه مردم
رمان آخرين پروست مارسل رمان واقع دركرد مجبور آفرينش به را نويسندهاش دهه دو از بيش
به كه نويسندهاي پروست ، مارسل !بگذريم.است نشده تكرار امروز به تا كه است بيستم قرن باشكوه
آلمانها كه است سالي او تولد سال.آمد دنيا به م.سال 1871 در دارد تعلق فرانسه اشراف طبقه
مزاجي وضع علت به پروست.كردهاند اعلام را خود موجوديت چپ گروههاي و داده شكست را فرانسه
مرض به مدت دراز در كه بيمارياي.بود بيمار را جوانيش بعدها و كودكي اوقات اكثر نامطلوبش
را خود تحصيلات توانست سال چند طي خود ، اجباري تحصيلات اتمام از بعد مارسل.شد تبديل "آسم"
در كه او.بخواند آزاد طور به نيز را فلسفه و رسانده پايان به ادبيات و حقوق رشتههاي در
به.بگذارد ادبي نشريات به پاي طريق همين از توانست داشت ، رابطه پاريس اشرافي محافل با جواني
.داد راي وقت نظام محكوميت به روشنفكران اكثر كنار در "دريفوس سروان" معروف جنجال در كه طوري
سكوت با كه اثري.ميكند منتشر م.سال 1896 در "بياعتنا" نام با را خود اثر نخستين او
پروست جدي رمان اولين بر وي كه ، شد موجب فرانس آناتول با پروست دوستي.شد مواجه منتقدان
پيدا بازتابي هم باز و شده چاپ م.سال 1896 در كه "روزها و خوشيها" رمان.بنويسد مقدمهاي
بيشتري ميدان خود سياسي - اجتماعي فعاليتهاي به پروست م.سال 1908 تا سال اين از.نميكند
.دورهاند اين در او كارهاي عمده...و پاريس روشنفكري محافل در شركت كتاب ، چند ترجمه.ميدهد
دوره اين ميبيند رفته دست از را خود اقوام تمام تقريبا او ميميرد ، پروست مادر سال 1905 در
انزوا به عمر آخر تا و بستري را او كه بيمارياي است ، نويسنده مهلك بيماري ظهور زمان
پس.ميكند آغاز را رفته دست از زمان جستوجوي در نوشتن بيمار پروست سال 1908 در.ميكشاند
ناشري دنبال به مارسل فيگارو ، روزنامه در قسمتهايي چاپ و اثر ، نخستين بخشهاي پايان از
قسمت و ميپذيرد "گراسه برنار" بالاخره را كار اين.كند منتشر را رمان اول جلد تا ميگردد
آن و كرده ستايش را رمان ژيد آندره (م.1913) ميشود منتشر نويسنده خرج با و جلد سه در نخست
را رمان از مهمي قسمتهاي اول جنگ دوران در پروست.ميخواند فرانسه ادبيات در "اتفاقي" را
از.ميشود "گنكور" مهم جايزه برنده جستوجو دوم قسمت خاطر به م.سال 1918 در و مينويسد
از را پروست بيماري سال 1922 در و ميشود چاپ رمان از ديگر ، قسمت سه متا 1922 سالهاي 1920
.ميميرد او و انداخته پاي
بر علاوه پروست مارسل.ميشود منتشر گاليمار نشر توسط رمان كل م.تا 1927 و بعد سالهاي در
"بوو سنت عليه" و "سنتوي ژان" ترتيب به آنها نام كه دارد نيز ديگر رمان دو شاخص اثر اين
نويسنده مهمترين به او اثر ، كل چاپ با و پروست مرگ از بعد.است ناتمام آخري اين كه ميباشد
در مدرن روانشناختي رمان آغازكننده مهمترين را او كه طوري به.ميشود تبديل فرانسوي معاصر
اين و دارد رمانش شخصيتهاي با زيادي تشابه كه بود گونهاي به او زندگي.ميكنند محسوب جهان
.است كرده ترجمه سحابي مهدي را صفحهاي هزار چند رمان اين.است انداخته سايه جستوجو بر امر
پيآمدهاي او ترجمه البته.كرد چاپ و ترجمه فارسي به را اثر كل تدريج به و سال چندين طي او
را پروست "كردن ترجمه بهتر" ادعاي كسي اگر كه اينجاست نكته اما.داشت همراه به را مختلفي
اين در.است كرده منتشر جلد در 8 را كتاب كه است مركز نشر كتاب ناشر !كند ترجمه را آن دارد ،
:كنم بررسي را اثر كلان مفاهيم از گوشههايي ميكنم سعي مقاله
جنگ پايان تا قرن 19 اواخر در فرانسه تاريخ از گزارشي واقع در جستوجو رمان:تاريخ پروست ، &
درخشان دوره آخرين روايتگر فرانسه ، اشراف طبقه از فردي عنوان به پروست مارسلاست جهاني اول
نيرو دوباره م.تا 1914 از 1871 بعد سالهاي آرامش پناه در كه اشرافيتي.است فرانسوي اشرافيت
تا شد موجب فمينيسم و (نيچه آراء) نهيليسم ماركسيسم ، نامهاي ، به فكري نحله سه ظهور.گرفت
جديد طردآراء و نقد در سعي و گيرد جبهه مدرنيسم ، فرزندان اين مقابل در فرانسه روز جامعه
.باشد داشته
توجيه براي وسيله بهترين را ادبيات خود ، ناسيوناليستي ساختارهاي علت به فرانسه ، اشرافيت
ژيد ، مانند ، مهمي نويسندگان كه اشرافي - ادبي محافل دليل اين به ميآورد حساب به خود موجوديت
.بود شاعر يا و نويسنده يك نبودن يا بودن براي مهم داوري ميكشيد ، يدك خود با را زولا و فرانس
هنري آراي و فلسفه به كه خاصي توجه با بود فكري نحلههاي سركوب دوره كه دوره اين در پروست
بر مطلق حاكم عنوان به اشرافيت آن در كه كرد تاريخي دورهاي بازآفريني در سعي داشت ، برگسون
و سبك به قصهاي روايت ، اين آفرينش براي او.شد كشيده چالش به فرانسه جامعه مختلف وجهههاي
بعد آدمها ، روان به شدن نزديك با بتواند تا بود ، كرده پيشبيني را رمانتيسيستها سياق
در تاريخي لحاظ از پروست.نشد طور اين ماجرا اما كند ، بيان را اشرافيت به نسبت خود احساسي
دادائيسم و زولا اميل ناتوراليسم كه دورهاي.كرد شروع را نوشتن ادبي ، بزرگ مكاتب فترت دوره
و التقاطي اثري سبكشناسي لحاظ از پروست ، سبك دليل همين بهنياوردند چنداني دوام جنگ از بعد
.است ادبي شيوههاي بقيه از واضحتر آن در ناتوراليسم رگههاي كه است فرد به منحصر حال عين در
پروست اثر در بود برده كار به خود جامعه پايين قشر كشيدن تصوير به براي زولا كه ناتوراليسمي
به مولفهاي به را پروست زولا ، طبيعتگرايي اضافه به جبرانگاري.ميكند پيدا معكوس كاركردي
گويي زمان":مينويسد مي درونت.واقع جهان فيزيكي جبر بزرگترين.كرد راهنمايي "زمان" نام
.بود جهان و او وحشتناك ناپايداري اصلي علت زمان ونابودكننده پيوسته گذر.بود او اصلي دشمن
بر و شود مواجه آن با بتواند آنكه شرط به.ميكند اندام عرض منجي نقش در زمان ناگهان حال اما
فكر مارسل همين براي.هست رفته دست از زمان در زيستهايم آنچه هر كه چرايابد غلبه آن
از استفاده با پروست واقع در ".هست نيز ما جوهري يا راستين خود حاوي زمان اين كه ميكند
پروست از قبل دوره در اگر.كرد انتخاب نوشتن براي موضوعي عنوان به را آن تاريخيزمان صبغه
.رفت انديشه اين با مواجهه به دقيقا او بود توجه غيرقابل و عادي عنصري زمان نويسنده براي
دور داستان زمان از روايت جريان در را خواننده ميكرد ، سعي پروست ، از قبل داستانگويي تيپ
با پروست.ميگرديد "داستان" در اختلال باعث زمان مانند عنصري به پرداختن زيرا دارد ، نگاه
زوال تاريخ يافتن براي خود ابژه عنوان به زمان از ادبيات يكشبوار و هزار قصهگويي نوع طرد
به داستان و شعر بين شيوهاي دقيقا پروست ، قصهگويي تاريخي لحاظ از.ميبرد سود انديشه يك
رفته دست از زمان جستوجوي رمان.ميشود مواجه استعارهها از انبوهي با مخاطب كه ميآيد حساب
.است نوشته خود گذشته (وقايع نه و) احساسات يافتن براي استنويسنده استعاري اثري
فرزندان و پدران تورگنيف و مكافات و جنايت داستايوفسكي ، اينكه از پس:انسان روان و پروست &
آسم ، يعني او بيماري.بود بيمار خود پروست.گرفت خود به جدي چهره روانشناختي ادبيات نوشتند را
پروست دليل همين به:ميشود درگير واقعيت و كابوس بين ناخودآگاه فرد كه ميسازند را لحظاتي
:ميكند تفسير و بررسي خود آدمهاي بطن در را غريزه - دلهره 3 - فراموشي 2 - عنصر1 سه
به است ، زمان شكلهاي از يكي فراموشي":مينويسد بزرگ پروستشناس ماكيا جوواني:فراموشي - 1
محاسبات آن ، در كه است روانشناسياي داراي نيز زمان داريم فضايي هندسهاي كه گونه همان
خود به زمان كه شكلهايي از يكي آنها در كه چرا باشند ، دقيق نميتوانند مسطح روانشناسي
با شدن سازگار براي نيرومندي ابزار كه فراموشي شكل همين يعني.نميشود آورده حساب به ميگيرد
است واقعيت خود با دائمي تناقض در و ميماند باقي كه را گذشتهاي خرده خرده چون.است واقعيت
و ايستا لحظه يك در راوي.ميشود آغاز خود معروف "فلاشبك" آن با داستان ".ميكند نابود
روانشناختي رويكرد يك دقيقا كنش اين.بازميگردد گذشته به شيريني و چاي بوي و طعم با ساكن
در و ميشود فراموشي دچار راوي.نميشود محسوب قضيه باب در درستي اطلاق فلاشبك ، تكنيك.است
ميكرد ستايش را او پروست كه فيلسوفي برگسون.است مرگ با مترادف فراموشي پروست فلسفي تعريف
اعتقاد با پروست و ميشوند ساخته ذهن در كامل وضوح با خاطرات تمام مرگ لحظه در كه است معتقد
اين حالميدهد قرار فلاشبك نه و مرگ موقعيت در را داستان مارسل روانشناختي تعريف اين به
مولفههاي اثر روال داستاني ، فراموشي اين باآيد وجود به چاي يك عطر با ميتواند موقعيت
در نميكنند ، پيدا يكديگر با روايي ربط اثر داخل وقايع اينكه اول:ميكند تعريف را جديدي
.است داده وقايع اين به روايت شكل زمان نام به عنصري حضور واقع
برهه در.دارند خاص داستاني و آوايي سكون كه ميدهند تشكيل را زباني هم ، كنار در تصاوير اين
آدمهاي در تدقيق با او.ميكند تامل و مكث تصاوير برروي راوي صفحهاي هزار چند فراموشي اين
يعني نويسنده تا ميآورد وجود به را كلي كنش اين.دارد آنها شخصيت شكافي كالبد در سعي گذشته
اين.بيافريند خود شيوه به را است گذشته او بر كه آنچه هر تمامي و فضا آدمها ، بتواند پروست ،
هجوم مقابل در پروست.است گرفته شكل "تداعي" نام به روايي - داستاني عنصري از استفاده با عمل
به كلي از...و موسيقي رنگ ، عشق ، مانند دروني و حسي مولفههاي بهكارگيري با خاطرات بينظم
مارسل يعني راوي "من" ميكند سعي خود خاطرات بر حاكم فضاي تاويل و تفسير با او.ميرسد جزيي
مانند جزء هر از انسان ذهني خاطرات پريشان جريان به آشنايي با پروست.كند سيال ذهني درگير را
متوقف ميشود قصهسازي به منجر كه را زمان عنصر بتواند تا ميسازد پيچيده كلي گل ، دسته يك
ايستايي دام در حركت يعني مرسوم تعريف با زمان.ميشود اثر ركود و سكون موجب توقف اينكند
رواني ، بحران اين براي پروست.است داده سوق وقايع پديدارشناسي به را راوي كنش اين.ميافتد
و ذهني ساختارهاي تبيين براي او.ميبرد سود بيانگر حال عين در و منظم ساختار يك از
هر در كه تدريجي مرگي.ميگذارد مرگ يعني انسان مهم دغدغه برروي دست راوي شخصي واگويههاي
:مينويسد پروست.مييابد معنا عشق با تقابل در مرگ اين.ميكند پيدا بيشتري سرعت اثر از جلد
:بگنجد زمان چارچوب در بگيرد ، خود به شكلي بوده ناگزير يابد راه ما درون به آنكه براي كسي هر"
از يكي بار هر توانسته فقط شده ، ظاهر ما بر تدريجي كوتاه زمانهاي در فقط كه آنجا از
به بازگشت با پروست ".است داده نشانمان را خودش از عكس يك فقط دهد ، نشانمان را خودش جنبههاي
توانسته او كه طوري به.ميدهد قرار اثرش لحظات زيباترين كنار در را مرگ مفهوم مرده ، زماني
فراموشي همان خاطر به دقيقا كنش اين.كند ايجاد مخاطب ذهن زيباشناسي در آشناييزدايي نوعي
به ذهني مسائل و طبيعت و اشياء از اعم شده تعريف زيباي عناصر پروسه اين در.است راوي رواني
استعاره و رنگ ايجاد براي آنها از مارسل و دادهاند دست از را خود هستي زمان ، مرده حضور علت
دايرهوار تداعيهاي از سلسله يك در را رويكرد اين دارد علاقه تمثيل به كه پروست.ميبرد سود
آن پاشيدن فرو معني ، اين به بخشيدن عمق با او.شكوه سقوط و اضمحلال از تمثيلي.ميدهد انجام
.ميكند بازسازي را
ذهني بازگشت انجام از بعد.ميدهم قرار مفهوم يك در را ترس و دلهره قسمت اين در:دلهره - 2
مرگ راوي نيست ، مرگ آن عامل كه ميشود متني درون دلهره يك دچار مارسل راوي ، زندگي وقايع به
فضاهاي و رويدادها با تقابل از مرده زمان اين دل در او بنابراين.است كرده حس و پذيرفته را
آلبرتين مرگ كومبره ، كليساي ريختن فرو مادر ، مرگ تداعي.ميهراسد مكانها و آدمها شكنجهآور
بنا را او دروني و فكري اجزاي كه ميدهد قرار وقايع از اعظمي بخش مقابل را او...و
.ميشود ياس دچار راوي بودن ، آنها نابودي بر شاهد و وقايع اين به بازنگري با كردهاند
با مساوي انسان روان.كند پيدا شخصيت تزلزل او كه شده موجب گذشته و حال در او وجود دوگانگي
و درگيري تاب او بيمار ذهناست آن درگير و كه مينويسد جهنم اين از راوي و است او درون جهنم
دوزخ اين از تا ميكوشد خويش كودكي بر تكيه با او دليل همين به ندارد ، را دوزخ اين تصوير
به او بلكه نميشود ، خلاصه كودكانه بازيهاي و مادر بوسه عطر در راوي براي كودكي.شود پنهان
او.است مفهوم اين از مصداقي كودك.ميگردد برتر قدرتي و "حامي" دنبال به ذهنيش ساختار علت
اين مرگ با و ميگردد كودك از مادر حمايت دنبال به ميشود ، چيره ذهنش بر دلهره كه برههاي در
تبديل استعاري حال عين در و منفعل ذهني با شخصي به را راوي نگاه اين:ميشود تنها او مادر
قرار دستآويز با اوندارد را آن وحشتناك رئاليسم از شدن دور و وقايع جعل قدرت كه ميكند
ميشود ، ديگري فراموشي خواهان خاطراتش داخل در هستند...و نور بو ، رنگ ، شامل كه طبيعت دادن
جلد 7 پايان تا دايرهوار عمل اين ميكند ، بازسازي را دور واقعيتهاي هم باز كه فراموشي
سقوط اين.هستند اخلاقي سقوط بارز نمونه مارسل اشرافي آدمهاي ديگر ، طرفي از.ميشود تكرار
معناي به اخلاق پروست برايميدهند قرار دلهره موقعيت در را شدهراوي وصف تصاوير همراه به
بزرگتري دلهره به پوچي و زوال مرگ ، همه اين از پايان در راوي.ميباشد زمان دل در امنيت
رفته دست از زمان جستوجوي در رمان نوشتن به شروع پس.اوست خود مرگ آن و ميشود رهنمون
.ميكند جاودان را راوي خاطرات و انداخته كناري به را حال زمان كنش اينميكند
اصولا.است پروست آدمهاي حياتي و جنسي اعمال تمام شامل غريزه كلمه قسمت اين در:غريزه - 3
كه است جنسيت اين.دارند فوقالعادهاي اهميت راوي ذهن شخصيتهاي جنسيت جستوجو رمان در
صورت دو به غريزه اين.ميكند دستهبندي را آنها دروني و رواني كنشهاي مختلف موقعيتهاي
به عنصري خود...و نوجواني كودكي ، مختلف مراحل كشيدن تصوير به با راوي:ميشود10 تعريف
اديپوارش ويژگيهاي دليل به او دارد ، همراه به را مخالف جنس با جنسي "ارتباط ناتواني" نام
بعد دليل همين به كند سركوب مادربزرگ و مادر محبت دايره در را خود انساني نيازهاي تا ميكوشد
با پيچيدهاي روابط گسيختهاش هم از ذهن دليل به و ميشود دروني خلل دچار او دو ، اين مرگ از
بيماريهاي دچار راوي زندگي آدمهاي اكثر.ميآورد وجود به را "آلبرتين" يعني خود معشوقه
در دلهره دادن تسري با پروست.ميشوند تعريف بيماري اين سايه در كه هستند عاطفي - جنسي مختلف
در نفوذ با ترس اين.كند وصف را ماندن تنها از وي ترس تا ميكوشد راوي وجودي اركان تمامي
بازسازي در او.ميكند تبديل رواني سلامت و نظم فاقد موجودي به را وي او ، عاطفي بنمايههاي
در قدر آن تصوير اين و ميكند تداعي شب هنگام در مادر بوسه با را كودكي زيباي حريم گذشتهاش
و دچار مارسل يعني راوي صورت اين به.ميگذارد تاثير او عشقي روابط بر كه شده تهنشين ذهنش
قدر آن او عاشق من گاهي.ميبرند سر به يكديگر با تناقض در كه ميشود متعددي "منهاي" صاحب
گاهي ميكند ، راهنمايي رمانتيك رويهاي سوي به را مخاطب تا ميكند وصف خواب حين در را معشوقه
.ميسازد مخاطب و خود براي شكنجهوار حالتي و كرده عيان را نفرت عشق آن با تقابل در من اين
كه شود مواجه رواني بيماري با مخاطب كه شده موجب گوناگون موقعيتهاي در مختلف "منهاي" اين
نظر به متعجب خود زماني بازگشت در نشدن عاشق از كه وجودي.ميگردد اصلياش "من" دنبال به
شخصيتي تكثر اين در او بلكه نميرسد خاصي سامان و وحدت به هيچگاه متكثر وجود اين.ميرسد
كه طبقهاي است ، متعلق اشراف از طبقهاي به او.ميباشد نيز خاطراتش ريختگي درهم و تكثر دچار
.است شده تصوير تدريجي و يكنواخت طور به گسيختگيشان هم از
منتقد نگاه
ديگر شبكه به شبكه از
صاحبانزند سجاد
سرت از را افكار تمام.كن جمع را حواست.بگير آرام.ميكني "نقد" خواندن به شروع داري تو
نقد داري كه بگو همه به.كن لغو را ملاقاتهايت قرار تمامكن خاموش را تلويزيون.كن دور
شروع قطار ايستگاه يك در داستان.ميخواني را "مسافري زمستان شبهاي از شبي اگر" كتاب
از شبي اگر" كتاب در شما.كنيد آماده سفر براي را خودتان ميكشد ، سوت لوكوموتيوي ميشود ،
دقيقا ميكنيد ، باز را كتاب اين وقتي.ميكنيد سفر مختلف جاهاي به "مسافري زمستان شبهاي
.دارد را تلويزيوني شبكه چندين انتخاب امكان و است كرده روشن را تلويزيون كه ميشويد كسي شبيه
كلاغي شايدميشود قطع فرستنده از تصوير.ميكند نگاه كمي.ميكند انتخاب را شبكهاي او
يكي در كه ميگويد است شما خانه كه دوستي.ميشود قطع تصوير حال هر به باشد ، نشسته آنتن روي
با ميكني ، عوض را تلويزيوني شبكه.است پخش حال در برنامه ، اين هم ، ديگر شبكههاي از
ميچرخي دنيا دور كار اين با.دارد ادامه سفر.ميشوي روبهرو ديگر سرزميني از ديگر ، داستاني
داستاني كانال از احتمالا سفر.ميبيني يا ميخواني مختلف جاهاي از را ، مختلفي چيزهاي و
ديدن براي.ميشود ايجاد اختلال داستان ارسال در.ميشود شروع (ايتاليا) ايتالوكالوينو
با شده ، عوض شبكه.ميشوي روبهرو جديد كتابي با بار اين ميكني تلاش داستان ، باقي (خواندن)
علاقهمند داستان به ميكني ، نگاه كمي.ميشوي رو روبه "بازاكبال" نام به لهستان از شبكهاي
نتيجه به دوباره وقتي ميكني ، تلاش دوباره ميشود ، قطع (متني) تصويري ارتباط دوباره شدهاي ،
ميخواني ، را ديگر نويسنده يك از داستاني ، يعنيروبهرويي ديگر شبكه يك با بار اين ميرسي
را "سميرويي" نويسنده يك از داستاني ، بار اين.ندارد دوم و اول داستانهاي با ارتباطي هيچ كه
.بچرخي ديگر كانال به كانالي از ميشوي مجبور مدام تو.ميكند پيدا ادامه سفر.ميخواني داري
سفر داري كه هستي تو اين.ميگويم را خودت ;دارد مشترك چيز يك تو ، داستان حال هر به اما
اما.ميكني عوض را شبكهها كه هستي تو ميشوي ، هيجانزده ميشوي ، عاشق كه هستي تو ميكني ،
پيشبيني چنين را رمان آينده لوهان مك.ميخواهي تو كه نميدهند نشان را چيزي آن شبكهها ،
كالوينو ، رمان در آينده ، دنياي مثل درست ;است تكهتكه آينده رمان كه است معتقد او.ميكند
.باشي بهخصوصي چيز منتظر نيست قرار
نويسنده غياب در
2_ ميديد خواب رهگذري پرنده شايد
محمدعلي محمد
بازمييابد ، را اجتماعي نارواي روابط كشنده ميكروبهاي خود ، زخمي روح و زخمها آن درون در او
به كجا از داستان فضاي بر حاكم نحوست و تيرگي اين كه ميفهماند خواننده به خود شيوه به سپس
.است عيني واقعيت كدام تابع و يافته راه آن
:كنيد توجه متن از فرازي به
گدامنش ، پررو ، بيحيا ، آدمهاي دسته يك براي.نبود من براي دنيا اين كه كردم حس"
بودند شده آفريده دنيا فراخور به كه كساني براي.بود گرسنه دل و چشم و چارودار معلوماتفروش ،
گدايي ميجنبانند ، دم لثه يك براي كه قصابي دكان جلو گرسنه سگ مثل زمين زورمندان از و
"...ميگفتند تملق و ميكردند
ادبيات تاريخ در درآمده ، ثانويه صفت صورت به روانش و روح در طنزانديشي و پرخاشگري كه هدايت
به شكاكياش و چشمي شوخ.مينگريست طعنآلود نگاهي با را هستي اين چيز همه اواست يگانه ما
ديگر براي بود باشكوهي و خوشايند بسيار آغاز مييافت ادامه اگر پيراموني روابط و پديدهها
.خودش از پس نويسندگان
از صحنه ، عوامل كليه.بيروني و دروني كشكمش براي پرانگيزه شخصيتهاي با است داستاني آكل داش
آنها.شخصيتهاست دروني انگيزه پيامد شده ساخته موقعيتهاي و وضعيت و رنگ و فضا ;قبيل
بايد كه بزنند حرف طور همان و بكنند بايد كه كنند عمل طور همان ميكنند وادار را شخصيتها
.بزنند
اهالي از آنان ميپذيرد خواننده كه ميزنند حرف طوري هستند قهوهخانه فضاي در اگر
كدام هر كه مشتريها ، روند و آيند همچنين.است ملموس قهوهخانه روز يا شب.قهوهخانهاند
برق ديدن براي ميدهند جان قهوهخانه بيرون تاريك كوچههاي..دارند يكديگر با مناسباتي
.مينشيند پشتش بر يا ميرود فرو كسي قلب بر يا كه قمه
به ماندن وفادارروبهروست مرجان عشق برابر در خويشتنداري انگيزه با خواننده آكل داش در
را او داستاني عوامل كليه كه كاكارستمي.ميگيرد قرار كاكارستم آن مقابل در كه جوانمردي سنت
و رنگ و فضا مجازي يا حقيقي ادامه.ديدني بيافريند بحراني تا ميدهد سوق ناجوانمردي سوي به
.ميآورد وجود به را داشآكل داستاني شخصيتهاي عمل انگيزه غيرمستقيم يا مستقيم طور به صحنه
يا اوج نقطه به را داستاني عمل و ميكنند تلاقي هم با داستاني متقابل نيروهاي داشآكل در
قطعي نيمه يا قطعي تغييري و ميشوند داستاني شخصيت زندگي دگرگوني موجب كه ميكشانند بزنگاهي
بحران موجب و ميسازد ، را آكل داش عشقي و عاطفي كشمكش مرجان.ميآورند پديد داستاني خط در
پيش را داستاني عمل است ، پيرنگ ضروري و ساختاري عناصر از كه بحران اين.ميشود روحياش
شوهر خودش از مسنتر مردي به را مرجان داشآكل ، كه است وقتي داستان اين در بزنگاه.ميبرد
.ميدهد
و ميشود داستان در مسلط و اصلي فكر و ميگيرد ، شكل لحظه همين از تم ، يا مضمون يا درونمايه
.ميدهد پيوند يكديگر به را آن عناصر و ميشود كشيده اثر خلال در كه است خطي و رشته خود
سوق وحدت سوي به را داستان و ميگردد داستاني عناصر ديگر و شخصيت با موضوع هماهنگكننده
تاكيد آن تكامل و گسترش روند بر و ميآيد ، وجود به داستان موضوع دل از درونمايه.ميدهد
ايثار و خودگذشتگي از به را انسان ميثاق ، و عهد به وفاداري":نيست جمله يك از بيش و ميكند
".ميدهد سوق
چرا.نيستم اعتقاد و باور اين بر من.است قراردادي شخصيت يك داشآكل كه باورند اين بر برخي
در را شخصيتي چنين يك كه است داستاني اولين داشآكل بگذريم ، عيار سمك داستان شخصيت از اگر كه
و آن متعدد چاپهاي از پس و بعدها داشآكل واقع در.است داده ارائه ايران امروز داستاننويسي
شخصيتي به گرفت قرار استفاده مورد بس از پنجاه چهل ، دهه فارسي فيلمنامهنويسان توسط سپس
شخصيت به بعدها كه است ديگري همنمونه ولي پورياي شخصيت.شد تبديل قالبي يا قراردادي
.گرديد تبديل قراردادي
ارائه.ميشود داده نشان برجستهاي صورت به مقايسه و تقابل در شر و خير بحث داستان اين در
همه از و مرجان همچنين.است شده ظاهر داشآكل ويژگيهاي و كيفيت برابر در كاكارستم شخصيت
و است گرفته قرار داستان وقوع زمان داشآكل تقابل در كه است شخصيتي داشآكل ، پيشينه مهمتر
و جوانمردي مسئله داستان اين تمركز كانون.است كرده تبديل جاذبه يا عمل توجه ، مركز به را او
.ميماند ثابت او موقعيت و وضعيت بر كه است داشآكل شخصيت ايثار
است ، كاكارستم با او جدال و مرجان به داشآكل عشق سر بر فقط نه داستان اين در شر و خير كشمكش
داستان اصلي شخصيتهاي خود خاص خصلت و خوي يا اجتماعي قراردادهاي چون ديگري نيروهاي بلكه
.است دخيل كشمكشها در نيز
زن قيم و وصي را داشآكل مرجان ، پدر تصادف برحسب كنيد نگاه داستان اين در تقدير و سرنوشت به
دارد نام سرنوشت عصيان كه مسيري.مياندازد تازه مسيري در را او سرنوشت و ميكند خود فرزند و
آن از و است بوده پابند خود خاص خصلت و خوي و اجتماعي قراردادهاي به كه است كسي عليه بر و
.نميرود فراتر
كه است وقتي جسماني ، كشمكش (روبهروست 1 كشمكش نوع چند از تركيبي با خواننده داشآكل در
و مرجان كه است وقتي ذهني ، كشمكش (ميشوند20 متوسل جسمي نيروي و زور به كاكارستم و داشآكل
عاطفي ، كشمكش (ميشود30 برملا داشآكل به مرجان عشق پنهان لايه و ميكنند فكر هم به داشآكل
بياوريد ياد به.كند متلاطم را داستان شخصيت درون تا باشد ميان در شورشي و عصيان كه است وقتي
حرف طوطي با و ميكند سرريز ناگهان كه است جوششي وجودش در اما نشسته ، ساكت داشآكل كه وقتي
نيز مرجان (ميشود40 مرجان به خود سوداي و شور شدن آشكار و دگرگوني موجب و ميزند ،
با و برميخيزد مخالفت به اجتماعي و اخلاقي اصول از يكي با او.است اخلاقي كشمكش درگير
.است مخالف داشآكل افراطي ازخودگذشتگي
شخصيتهاي كه زماني.ميآيد پيش اصلي بزنگاه دنبال به داشآكل در گرهگشايي و گرهافكني
پشتسر را بزنگاه كه زماني و شروع گرهافكني مييابند ، آگاهي خود موقعيت و وضعيت به داستان
شدن كشته سپس و مرجان عروسي و گرهافكني داشآكل عشقميگيرد صورت گرهگشايي ميگذارند
.است داستان محتوم گرهگشايي داشآكل
|