نسل يك ويراني جنون
زبان و شعر تمدن
زايش و پنهان خلاقيت

نسل يك ويراني جنون
2_ جويس جيمز داستاني جهان به نگاهي
خرم يزداني مهدي
براي انگليسي سياقي و سبك دنبال به اوليس از پيش جويس كه دريافتيم گذشته مقاله در
با و راستا همين در نيز دوبلينيها داستان مجموعه.بود جواني در هنرمند مرد چهره ساختن
و شده نوشته اثر نخستين واقع در مجموعه اين.است شده نوشته بديع تركيب و هارموني يك
از تقريبا كه است كوتاه داستان چند از مجموعهاي دوبلينيها ، .است جويس جيمز شده منتشر
اين كه است اين جالب نكته.است شده منتشر هم صورت همين به و نوشته سرهم پشت زماني نظر
بسياري اشعار و ميداده ادامه گفتن شعر به هنوز جويس كه شده نوشته دورهاي در داستانها
"موپاسان دو گي" تاثير تحت بيش و كم مجموعه اين داستانهاي تيپ كلي بهطور.است سروده را
خطي شيوه به و نامحدود كل داناي منظر از عموما داستانها روايي لحاظ از يعني.است
به و نبود مطرح رمان حد در هنوز كوتاه داستان ژانر بيستم قرن اوايل در.شدهاند ساخته
بود ، كرده حفظ را ادبي رمانتيسم لعاب و رنگ هنوز كه دوره آن هنر پندار همذات روح علت
البته.كند داستان دچار را خواننده بايد كه آنطور نميتوانست كوتاه داستان اصولا
نمايند مطرح را تازه ديدگاه اين حدودي تا بودند توانسته...و تورگينف چخوف ، موپاسان ،
چه و نويسنده براي چه نوشتن تفنن نوعي كوتاه داستان انگليس مشخصا و غربي اروپاي در ولي
نوشتن در ميآيد حساب به كلاسيك رماننويس يك ذاتا كه جويس.ميشد محسوب خواننده براي
دوبلين شهر نام به عنصري آن و ميكند پيريزي را مركزي ثقل نقطه يك كوتاهش داستانهاي
.است
دوبلين شهر از نويسنده استفاده دوبلينيها باب در نخست نكته:موضوع مثابه به شهر (1
آنكه نخست.است داشته بر در را مهم رويكرد دو كنش اين.است داستاني عنصر يك بهعنوان
آن از استفاده با كه نموده تبديل متصل جرياني به را خود داستانهاي مولفه اين با جويس
آن حالت اين با دوبلينيها پس. هستيم مواجه شهر يك وقايع و آدمها اپيزودهاي با ما گويا
همانطور.است گشته رمان شبه نوعي به تبديل و داده تقليل را خود بودن كوتاه داستان نگاه
به را مجموعه نويسنده ويژگي اين.است رماننويس يك عملا و ذاتا جويس كردم اشاره كه
بلكه نيستند آن راوي و سازنده محوري اتفاق يك يا و آدمها بار اين كه كرده تبديل رماني
اجازه جويس كنش اين با.ميكند روايت را آن و ساخته را اثر كلي بافت شهر يك ملموس حضور
از اپيزودهايي و متصل يكديگر به را نامربوط ظاهر به آدمهايي و اتفاقها كه يافته
جويس.است تفكيكي كنش يك شهر به او رويكرد دوم.كند بازآفريني را دوبلين شهر داستانهاي
آدمهاي راوي صورت به را خود شهر اين كاتوليكماب فرهنگ همچنين و دوبلين شناخت با
نوعي ايجاد با است ، روانشناختي قصه نويسندگان بزرگترين از كه او.ميكند معرفي دوبليني
اميال سركوب آن در كه ساخته را محدود و يكسان فضايي دوبلين شهر و آدمها بين صوري وحدت
نام به موتيفي با قسمت هر در كتاب خواننده وقتي.است تصوير مهمترين آدمها اين دروني
داستانها و روايت اصلي كليد بهعنوان را مولفه اين كه ميشود ناچار است ، مواجه شهر
و ، محزون غمزده شهري به تبديل آدمهايش دغدغه با همسو اينجا در جويس دوبلين.بپذيرد
تلقين استاد جويس كه گفتم گذشته مقاله درميكند زندگي آدمهايش با كه ميشود دربند
صفحه آن.است خود روح راوي همچنين اواست...و مكانها اسامي ، به رمزها و نمادها
به.ميشود ديده شدت به نيز اينجا در بود ساخته را...مرد چهره اساس كه اتوبيوگرافي
دوبلين شهر بر او تاكيد و خود خاطرات به نويسنده عشق جويس منتقدين از بسياري قول
اين جالب.ميآيد حساب به نويسنده توجه در مهمي دليل خاطرهها اين مكان و ظرف بهعنوان
و گذرا لحظاتي ايجاد با بلكه نميكند گزارش يا و وصف را خود شهر وجه هيچ به جويس كه است
است ، جويس شهر معرف قصهها آدمهاي.ميدهد سوق دوبلين به را خواننده ذهن كوتاه
.ميبازند رنگ و شده محو شوند ، دور دوبلين كلاسيك فضاي از لحظهاي اگر كه آدمهايي
حين در شخصيت كه قصهاياست "زننواز دو" داستان مشخصه اين با مجموعه اين قصه مهمترين
ميتوان هم باز).ميكند تصويرسازي را شهر دل از هولناك لابيرنتي آن در زدن قدم
حتي و بعدي قصههاي براي هرقصه مشخصات اين با (!كرد مشاهده را جويس از نو رمان وامگيري
.بسازد خود را قصه هر فضاي راحتي به ميتواند خواننده كه ميشود تبديل حافظهاي به قبلي
خواننده به دوبلين وقتي.است اثر نكته كليديترين مقوله اين:بسته دايره و روايت (2
"خواهران" قصه مجموعه داستان اولين.ميگردد شخصيت داراي قصه هر وقت آن ميشود معرفي
داستان آخرين.است او همدم كه كودكي عاطفي دغدغههاي و كشيش يك مرگ باب در قصهاي.است
مرگ يك خاطره باب در هم داستان اين كه است "مردگان" تحسينبرانگيز و جاودان قصه هم
:گفت بايد اينكه نخست.ميكنم مطرح را مقوله چند كوچك مثال اين به توجه با.است تراژيك
به طرح يك حد در گاهي و سطحي عادي ، آثاري كلاسيك خوانش با مجموعه داستانهاي از بسياري
و خاص كاركرد داستاني ، لحاظ از برخورد ، عربي ، خواهران ، مانند داستانهاييميآيند حساب
كرده بازنويسي را آنها نويسنده كه مييابند را شخصي خاطراتي حالت تنها و ندارند مشخصي
كلي روح شوند ، خوانش يكسان ذهني فضاي يك با و هم كنار در داستانها اين اگر اما.است
براي جويس تلاش دوبلينيها كه ، گفت بايد طور اين حساب اين با.ميشود مشكل دچار اثر
را متن مرگباوري محور نوعي كه بيابد خواننده وقتي.است متن از جديد خوانش نوع يك ساختن
قصه هر خوانش تيپ اين با.دريابد را قصه هر ارزش ميتواند وقت آن است ، گرفته بر در
و مرگ يعني اثر بر حاكم روح از قسمتهايي ميتواند ميشود ، تشخص داراي اينكه بر علاوه
قصههاي شخصيتهاي.است جويس روايت نوع اثر بر بحث دومين.نمايد بازآفريني را "زوال"
و رفته بالا سالشان و سن...مرد چهره مانند به داستانها رفتن جلو با كودكانند نخستين
را شهر بازار شدن بسته افسوس كودكي عربي ، قصه در اگر.ميشود عميقتر نيز دغدغههايشان
نهيليسم نوعي به تبديل جويس آدمهاي تاريخي سرخوردگي اين مردگان داستان در ميخورد ،
خود دور به كه ميشوند تبديل دايرهوار زنجيري به داستانها تعريف اين با.ميگردد سياه
شخصيتها دادن قرار داستان كوندرا ، گفته بنابراست آدمها درون نويسنده جويس.ميچرخند
او.دارد مبنا همين بر تلاشي جويس.است آنها روان درونيات تجلي و كشف و هم مقابل در
...چهره شخصيت قول به و بيروح پيكرهاي آدمهايش و شهر از نوستالژيك خوانش ايجاد بدون
واقعگرايي داستانهاي كليت سازنده جزيي رفتاري كنشهاي كه ميآفريند را خدازده
به كند وارد لطمه داستان رئاليسم به ميتواند كه را عناصري تنها جويسهستند نويسنده
را...و تاريخي اسطورهاي ، روح از عاري مكاني و فضاها مولف خواست اين.ميگذارد كناري
داستاني ريخت به بحث سومينكرد پيدا را مدرن ادبيات نوع ردپاي ميشود آن در كه ميسازد
نه و موپاسان فوقالعاده تشبيههاي داراي نه كه است نويسندهاي جويس.بازميگردد جويس
است ، معتقد درونمتني "بوميت" نوعي به او.است (چخوف) ضربهزننده داستانهاي سازنده
شده ساخته بوميت اين حضور با دوبلين آدمهاي است شده القا آن به متن بيرون از كه بوميتي
معرف است ، كرده مسخ را وجودشان كه تاريخي زوال نوعي علت به آدمها اين.ميكنند زندگي و
لوازم ، اين شناخت با جويس.هستند جنوبي ايرلند جامعه از دروني مرگي فصول و مراحل
هر پس كند ، بازسازي و معرفي رئاليسم مثابه به را رئاليسم ميكوشد درونيات و اعتقادات
آن آمريكا در فاكنر بعدها كه ديدي.ميشوند زوال اين از قسمتهايي شامل و حاوي اپيزود
كشانده چالش به رفتاري لحاظ از و صوري لحاظ از شخصيتها اين روان.رساند اوج به را
آنها بنابراين.ميشود ارزشگذاري نگره و مولف حضور دچار متن كنش اين با چوننميشوند
گونه اين خاص بهطور روايت.ميگردند معرفي "اتفاق" دل در خاصي پرداخت نوع هيچ بدون
(ندارد زيادي اهميت معمولا كه) واقعه يك محور در عادي كاملا شخصيتي:ميشود ساخته
دائمالخمر يك پول شدن تمام ،(گلرس) كيك يك شدن گم ميتواند واقعه اينميگيرد قرار
صوري محسوس ضربه يا و نتيجه هيچ بدون و روايت محور اين با داستان باشد...و (همتايان)
اول داستانهاي با ابتدا او.ميشود آغاز جويس اصلي هنر كه اينجاست در.ميرسد پايان به
جلوتر كه چه هر و ميكند روبهرو كسلكننده و عادي قصههايي با را خواننده مجموعه
و متناقض موجوداتي را آدمهايش جويس.ميشود همراه خواننده با "روزمرگي" اين ميرود
ميتواند كيك يك شدن گم كه ساكت زندگي يك و شده سركوب تمايلات ميكند ، تصوير فروپاشيده

يك و شده سركوب تمايلات ميكند تصوير فروپاشيده متناقضو موجوداتي را آدمهايش جويس
بيايد نظر به رخوت همه اين در بزرگي اتفاق ميتواند كيك يك شدن گم كه زندگيساكت
.است اثر دروني بافت بر حاكم جهانبيني اين.بيايد نظر به رخوت همه اين در بزرگي اتفاق
در گابريل ميانگارد ، مهربان و شيرين همدم يك نابودي با مساوي را مرگ داستان كودك اگر
دوبلينيها خواننده اگر.مييابد او سلطه تحت را وخود اذعان مرگ اين به مردگان داستان
دروني ديدي با داستاني بياهميت اتفاق نوع اين به وقت آن كند "كشف" را مضمون اين بتواند
نمايان را سركوب و محروميت نوعي ايرلند استعمار تاريخ به اشاره با جويس.ميكند نگاه
طوري به است ، كرده پيدا رسوخ دوبلينيها روان و روح جنبههاي تمام در عجيب كه ميسازد
كماثرتر و مردهتر حسي عناصر و نور رنگ ، ميشويم نزديك مجموعه انتهاي به هرچه كه
كل كنش اين با جويس.ميگردد سياه و هراسانگيز شدت به فضا مردگان داستان در و ميشوند
به ايمان.ميدهد قرار داستان زندگان با همتراز را مردگان و ميدهد مرگ تلقين را اثر
آدمهايش و داستان فضاي سر بر اندوهبار سايهاي دروني خواستههاي شدن سركوب و مرگ
بر بود همهجاگير ايرلند در برف...":مينويسد مردگان داستان در جويس.است انداخته
و خميده صليبهاي بر..ميباريد بيدرخت تپههاي بر مركزي ، جلگه تاريك نقاط تمامي
به.بود نشسته انبوهي بربرف بي تيغهاي بر و كوچك دروازه نيزههاي بر گور ، سنگهاي
بر مردگان و زندگان فرودغايي همچون و ميآمد فرود كيهان از آرامآرام كه برف بارش شنيدن
زندگي گذشته بر جويس تلخ مرثيه اين ".رفت حال از آهستهآهسته گابريل روح.ميباريد آنها
.است دوره آن آدمهاي و خود
براي را خود دست...چهره رمان برعكس دوبلينيها ، نويسنده:تصوير نشانهشناسي (3
است ، گرفته خود دوران شعر تصوير از كه تاثيري با او.است گذاشته باز تصوير از استفاده
چند جويس داستانهاي تصاوير.است ساخته را منحصربهفردي گاهي و مناسب داستاني تصاوير
جنسي دوبلينيها ، داستانهاي تصاوير.است تصويرها اين جنس نخست.دارند ويژگي
را...و شخصيت يك واقعه ، يك تصوير ابتدا نويسنده كه صورت بدين.دارند نيمهرئاليستي
ميشود احساس راحتي به كه ماليخوليايي پسزمينه نوعي اثر كلي روح به توجه با و مينويسد
هر يا و شي هر كه شده تبديل تصويري ميزانسني به متن درون سرماي.ميكند همراه آن با را
زندهاي رنگ نوع هر فاقد دقيقا تصاوير اين.ميكشد همراه به را آن رويتي قابل اتفاق
نمونه اين به.است داده سوق تيرگي سوي به را تصاوير اين نهيليستي وجههاي گويا.هستند
تماشا ميآورد ، هجوم كوچه به كه را ، غروب و بود نشسته پنجره كنار اولين":كنيد دقت
بود ، پيچيده مشامش در غبارآلود پرده بوي و داشت ، تكيه پنجره پردههاي به سرش.ميكرد
...و رواني جسمي ، حالت تلفيق با كه است جويس تصاوير كلي ساختار اين ".بود خسته اولين
هارموني متن خواهش بنابر يعني.ميكند مشخص را تصوير يك از خوانش سوي و سمت شخصيت
تكيه جويس تصاوير نوع اين در.ميگيرند خود ذات با متفاوت سويي و سمت نورها و رنگها
و فضا با شديد تناقض و چهرهها حالت به توجه.ميگذارد انگليس كلاسيك نقاشي بر را خود
طوري به شخصيت و تصوير بين وحدت عدم.است خود دوره نقاشي باب در جويس بنفكني اين رنگ ،
به.است آنها اندازه در جويس تصاوير ويژگي دومين.مينمايد مشخص را اولي خوانش دومي كه
.ديد ميتوان را شخصيت از نزديك تصوير حداقل او داستانهاي در كه بگويم ميتوانم جرات
يك بزرگنمايي منظور به حركتي اگر و هستند جهتگيري بدون و منفعل باز ، معمولا تصاوير
تصوير اين از استفاده با جويس.است ارزشگذاري غيرقابل و گنگ بسيار ميگيرد انجام شخصيت
.است كرده حفظ را خود بيطرف و گزارشگر لحن هم و داده افزايش را فضا از ديد دايره هم
حفظ درعين كه ساخته هم از جدا پرترههايي صورت به را تصاوير هارموني اين ساخت براي جويس
جويس كه گفت را اين ميتوان كلي بهطور.هستند موثر هم روايت پيشبرد در خود شخصيت
.خودميكند داستان دچار و تشريح را آدمهايش بافت اين در كه است خويش ذهني تصاوير گزارشگر
در را ملت يك شده سركوب عقدههاي راحتي به ميتوان كه است واقعي آنقدر دوبلينيها #
كه تاريخي ميدهند ، را تاريخي كل يك تشكيل هم كنار در كه عقدههايي.كرد مشاهده آن
اين.ميگيرد را آنها جان نوبت به و كرده حبس دوبلين نام به زنداني در را جويس آدمهاي
سال در داريوش پرويز مرحوم را ترجمه اولين كردهاند ، ترجمه دوبار را بينظير مجموعه
انجام (نيلوفر) سال 1372 در صفريان محمدعلي مرحوم را ترجمه دومين و (اساطير) 1346
چندين علاوه به.دارد محكمتري بافت و ساخت زباني ، لحاظ از صفريان ترجمه.دادهاند
يك جويس جيمز.است شده ترجمه حسيني صالح توسط كه است آن ضميمه هم كتاب نقد در مقاله
.ميدهد خبر خودش نسل ويراني از كه جنوني كشيده ، تصوير به را خاكخورده جنون
زبان و شعر تمدن
منتقد نگاه
مسيح هيوا
تجربههاي طريق از را معناها مسير صورت اين در است ، زباني متني شعر كه بپذيريم اگر
حتي تمدن ناب جوهره به تا كرد تعقيب ميتوان ملتي هر فرهنگي پيشينه تاريخي ،
تاريخ در محوري متني همواره شعر ايران ، در بنابراين ، .يافت دست ملت آن هستيشناسانه
.است بوده فرهنگ
نيازمند انسانها روزگاري اگر ;زد حرف تمدنها از دوباره ميتوان كه است زماني امروز
.درآيد بيان به و نميرد ميخواهد كه چرا ;است انسان نيازمند تمدن ، امروز بودند ، تمدن
قول به قرآن ، نزول از پس اسلامي ، تمدن است ، كانتي و هگلي يا عقلي تمدن غربي ، تمدن اگر
ناميرايي تمدن باستان مصر تمدن است ، قدرت تمدن باستان ، روح تمدن.است متني تمدن ابوزيد ،
به زبان و شعر كه نيست اين منظور.است زبان و شعر تمدن اسلامي ، ايران تمدن اما است ،
با انساني ، تجربههاي يا زبان و شعر كه ديالكتيكي بلكه نه ، هستند ، تمدنساز تنهايي
پديد را تمدني است قادر ميكند ، برقرار اجتماع و آسماني ، كتاب با خداوند ، با حقيقت ،
.بياورد دوام قرنها و قرنها تا بتواند كه آورد
زبان ، و شعر كه تمدني يعني.است زبان و شعر ايراني ، تمدن دوام دلايل بزرگترين از يكي و
نامي كجا هر ميكني ، نگاهي ايران سرزمين به دور از وقتي كه است اين.بودهاند آن بيانگر
نظامي عطار ، فردوسي ، مولوي ، خيام ، حافظ ، :دارد شاعرانش با ناگسستني پيوند است ، ايران از
غوطه و شناخت با كه شاعرانياند آنها بلكه نيستند ، شاعر فقط بزرگان اين اما..و
و شعر زبان ، به توانستند قرآني ، ساله واندي هزار تمدن بزرگترين در ابدي ازلي خوردن
تازهتر را آن روز هر حافظ مثلا شعر كه تازگي همان ببخشند تازگي و زنده وجه شعور ،
.ميكند نمايان
طريق از را ايراني جهانبيني همه توانست شگفتانگيزي درهمآميزي زبان ، و شعر بنابراين
- انساني تجربههاي - معيني زبان طريق از و ذهني ، - شهودي دريافت يعني شعر در مكاشفه
.آورد فراهم را بزرگي تمدن رفته رفته كه كند مبدل متنهايي به عيني ،
خياميسم مكتب فرانسه در بگذارد ، تاثير دنيا شاعران از بسياري بر مثال طور به كه تمدني
...و باشد سال دو طي كتاب پرفروشترين مولانا ، اشعار امروز آمريكاي در بيايد ، وجود به
خود با كه است بزرگي هراس دليل به ميآورد ، يادها به را گذشته از چيزهايي متن اين اينكه
مدرن بهانه به حتي گذشته ، حيات از تصويري يا زندگي نوع هر رفته ، رفته اينكه هراس.دارد
.شود رانده ما ذكر و فكر زندگي ، حاشيههاي به مدرن ، پست و
حتي نيازمنديم ، گذشته در تاريخي حيات آن به دورهاي هر از بيش و شدت به ما كه حالي در
بنابراين.خواستهايمان و دغدغهها فاصلهها ، سليقهها ، اختلافها ، تفاوتها ، همه با
از حياتش ، ادامه و تولدش روز هر در اگر حالا ، همين معناي به امروز ايران ، امروز شعر
و سرافراز را خود فردا و امروز سرزمين در نميتواند نكند ، عبور تاريخي حيات آن مسير
حافظ ، شعر تكويني ادامه به رسد چه تابياورد دوام و سربرآورد بزرگوارانه ، و برادرانه
فريدون احمدي ، احمدرضا سپهري ، سهراب فرخزاد ، فروغ اخوانثالث ، شاملو ، نيما ، مولانا ،
اين به نميتوان همچنان و هنوز اگر.آتشي منوچهر رويايي ، يدالله صالحي ، سيدعلي مشيري ،
البته و نامها اين از بسياري كه است ساده دليل اين به افزود ، ديگري نامهاي نامها ،
.كنند حركت شعر ، محوري متن در نتوانستهاند آثار ،

آن از نبات و نقل مثل و است ، شده شعر نقد هر مد روزها اين كه اساسي و جالب نكته اما
تاويل ، همان حتي و نقد معيارهاي تاويل ، بهانه به و است تاويل واژه ميشود ، استفاده
واژه حتي كه جايي تا.ترجمه راه از هم آن.عقلي تمدن يعني.است ديگر تمدن معيارهاي
تاويل كه معني اين به شد منتقدان نقد و زبان وارد سوءتفاهم از پر موقعيت يك در تاويل
چيزي تاويل كه حالي در..و.است من تاويل اين:جاري عبارت به يا كس ، هر نظرگاه يعني
است تاويل اصل ندارد وجود امروز نقد در آنچه ميبينيم ، بنابراين.متن ديگر روي جز نيست
تمدن تئوريهاي كه شعر نه مينمايد ، رخ شدت به امروز شعر از پارهاي اشعار در آنچه و
شعرهاي ميتوان است آمده ترجمهاي دانش و تاويل به شيفتگي همان راه از كه است عقلي
از كه ما ، بزرگ تجربههاي و زبان و شعر شاعرانه ، شهود از نه كه زد مثال را زيادي
.شدهاند ساخته يوشيج نيما قول به يا نوشته ، ..و دريدايي سوسوري ، بارتي ، تئوريهاي
است ، زنده و ريخته پي را ما ساله هزار تمدن و محوري متني ايران در شعر وقتي كه حالي در
عقلي تمدن محوريت با بلكه باشد ، متعدد ميتواند تنها نه تاويلهايش ، و تفاسير ناگزير
تاريخي حيات شناخت با ميتوان بنابراين هست ، نيز ديگري بنيادي عوامل تابع و است متفاوت
از و يافت دست خاصي معرفتشناختي حوزه به زبان ، و شعر جوهره شناخت و ايران ، زبان و شعر
اين نكته.دهد پاسخ ما سوالات به بتواند كه نهاد بنياد را جديد تاويل شيوههاي آن دل
كه است زبان و شعر ماهيت درباره پژوهش درواقع فارسي ، زبان و شعر درباره پژوهش كه است
با كه تمدنيماست تكوين و دوام دليل كه همان است اسلامي - ايراني بزرگ تمدن بيانگر
كه ميآورد پي در را بزرگ هراس آن و ميرود خاموشي به جديدتر ، نسلهاي شاعران فراموشي
كجاست؟ ميرود ، كجا به امروز بود ، ايراني تمدن محوري متن روزگاري كه شعر ،
با نقاشي ، آيا كوتاه ، قد گاه فيلمهايي با سينما آيا ميگيرد ، را آن جاي چيزي چه و
آيا و رمان ، كدام با رمان ، چند جز به رمان ، آيا تئاتر ، كدام با تئاتر ، آيا نقاشي؟ كدام
؟!شعر كتاب كارگاهي؟ يا تشكلي شعر با
:است گفته اينچنين عارفي گور فقط براي عطار كه است بوده سرزميني اينجا كه حالي در
.بازيابد اينجا در عالم در باشد كرده گم چيزي
كس هر كه است جايي اينجا
:گفت بزرگ مولاناي كه همان است ، آفتاب چون آن در زبان ، شعرو كه جايي همان
شتاب آوازم بر سو اين بيا همين
متاب من از روي است ، برف ار عالم
زايش و پنهان خلاقيت
نويسنده غياب در
خردمند محمدجواد قصه مجموعه به نگاهي
دو.است نوشته سال پنج طول در كه آورده فراهم داستان گونه دو اينمجموعه ، در خردمند
ساختاري كتاب ، دوم بخش داستانهاي.شكل دو در ريشهاند ، يك از دو هر البته كه گونه
با درونمايهها و بافت و ساختار لحاظ از كتاب اين قصهوارههاي البته.دارند "قصهوار"
شكل دو در كلي طور به ما كهنسال قصههاي.دارند ماهوي تفاوتي ما كهنسال قصههاي
;دينياند پيشوايان و عارفان حال شرح كه قصههايي نخست:شدهاند ارائه مضموني و ساختاري
اخلاقي اندرزهاي و پند هدف با كه قصههايي و تذكرالاولياء اسرارالتوحيد ، قصههاي مثل
به ميتوان البته.گربه و موش و سرخ عقل دمنه ، و كليله قصههاي مثل شدهاند ، نوشته
.داد نشان را مشخصاتشان و كرد توجه نيز قصهها گونه دو اين فرعي شاخههاي
قصههاي به نمادينش و تمثيلي مفاهيم و ساختار لحاظ از كتاب اين قصهوارههاي
از درونمايه و روايتپردازي شيوه لحاظ به اما است ، نزديك گربه و موش و كليلهودمنه
و احساسات و اعمال نويسنده آنها در كه كتاب اين قصهوارههاي.دارد فاصله بسيار آنها
با ميگيرد بهره كنايه و تمثيل زبان از و ميدهد نسبت حيوانات به را انسان انديشههاي
آن كهنسال قصههاي با قصهوارهها اين ساختاري تفاوت اما ;دارند خويشي كهنسال قصههاي
مفاهيم بر عريان تاكيدي وجه هيچ به روايت بافت در و پايانبندي در نويسنده كه است
نكتههاي بر عموما ما كهنسال قصههاي.ندارد پندآميز و اخلاقي نتيجهگيري و تمثيلي
.آنهاست ساختاري طبيعت جزء نيز نتيجهگيري و ميكنند تاكيد پندآميز و اخلاقي
در نويسنده.است نزديك امروزي داستانپردازي شيوه به خردمند قصهوارههاي پرداخت شيوه
را خود داوري و قضاوت اما ميگيرد ، بهره استعاره و تمثيل زبان از قصهوارهها اين بافت
با را داستاني اعمال و ميايستد گود بيرون بيطرف ، شاهدي چون هم و نميكند تحميل متن بر
توضيحي جملهاي حتي نويسنده قصهوارهها اغلب بافت در.ميكند گزارش دوربيني ، تصاويري
طنزآميز بنمايههاي ديگر ، نكته.نميبرد كار به باشد ، داورياش بردارنده در كه
به ظاهر در و است پنهان قصهوارهها بافت سراسر در نويسنده طنزآميز نگاه:قصهوارههاست
به را قصهوارهها درونمايه تا ميدهد امكان خواننده به ويژگي اين.نميزند چشم
.بياميزد آن با نيز را خود تلخ لبخند بلكه نبيند شعاري و عريان گونهاي
|