تحجر شناسي آسيب
خلاق لذت
تحجر شناسي آسيب
.ست او ذهن تكاملي كاركرد حاصل دقيقتر معنايي به يا علم حاصل امروز دنياي در بشر پيشرفت
اين كه مييازد دست نويني انديشه توليد به گوناگون دادههايي پردازش با انسان ذهن
.اوست اجتماعي و فردي زندگي در دگرگوني و تحول ارمغانآور انديشه
اوست ذهن توسط جديد افكار پذيرش مرهون همواره انسان دگرگوني و تكامل اينكه توجيه در
نيز جامعه كننده تعريف ابعاد از يكي و است اجتماعي موجودي انسان كه آنجايي از گفت بايد
عبارتي به.شد قائل زمان مسير در ايستا ذهني انسان براي نميتوان لذا ميباشد ، زمان
كه دهد ارائه درست كاركردي ميتواند وقتي ذهن.است زمان وابسته ذهن شده توليد انديشه
و بپردازد داده اخذ به زمان هر مقتضيات بنابر و دريابد خوبي به زمان در را خود جايگاه
.باشد داشته زمانمند انديشهاي آنها زمان با متناسب پردازش با
كه نوين آراي و افكار مقابل در بايد همواره رود پيش زمان پاي به پا ميخواهد كه ذهني
و آرا تحول و زمان دخالت پذيراي و دهد نشان خود از انعطافي حالت است زمان گذشت معلول
.باشد انديشهها
.دانست اصلي امر دو مرهون را نوانديشي ميتوان كلي بهطور
نو دادههاي اخذ -1
نوگرايانه تحليل -2
.است امروزي و مدرن كالاهاي توليد آن هدف كه بگيريد نظر در را كارخانهاي تمثيل مقام در
روز تكنولوژي دستاورد كه كند استفاده اوليهاي مواد از بايد اول درجه در كارخانه اين
جهان روز تكنولوژي نتيجه هم آنها كه گيرد بهكار را دستگاههايي دوم درجه در و باشد
.خود اهداف به كارخانه رسيدن براي است مانعي مهم دو اين از هريك فقدان.باشند
اخذ با مگر نميشود حاصل نوانديشي يعني است ، شكل همين به دقيقا نيز نوانديشي سازوكار
.انسان ذهن سيستم در آنها نوگرايانه تحليل و نو انديشههاي
ميپردازيم ناهنجار و مخالف حالتي تحليل به نوانديشي ، براي هنجار و چارچوب اين تعريف با
واپس گونهاي به را نوين دادههاي يا و ميكند خودداري نو افكار پذيرش از ذهن آن در كه
و داده دست از را خود تكاپوي و حيات ذهن ميگوييم حالت اين در.مينمايد تحليل گرايانه
اين.است تصور قابل او براي رشدي نه و ميكند نفوذ آن در چيزي نه كه شده سنگي مانند
.مينامند "تحجر" روانشناسي در را حالت
دو به آن گونههاي توضيح در نماييم بررسي بيماري يك عنوان به را تحجر بخواهيم اگر
:برميخوريم اساسي فصل سر
ذهني درگيرايي اختلال -1
تحليل در اختلال -2
ذهن گيرايي در اختلال -1
توجه بايد.است نوين آراي و افكار مقابل در ذهن انعطافپذيري نوانديشي اول شرط گفتيم
تقليد وجه هيچ به نوين آراي و افكار مقابل در ذهني انعطافپذيري از منظور كه كرد
به دادهها ورود درباره قسمت اين در ما و نيست آئيني و مرام مسلك ، هر از كوركورانه
.آنها تحليل نه ميكنيم بحث ذهن سيستم
بخش اين در ما و ميآيد پيش تحليل قسمت در كه است بحثي انديشه يك از پيروي و تقليد
بخش همين در مشكلات عمده تحجر بيماري در كه ميپردازيم ذهن به دادهها ورود به صرفا
.ميشود آغاز
برخورد گزيشني است ، نوين انديشههاي همان كه ذهني دادههاي دريافت در متحجر انسان
همسان انديشههاي تنها و ميكند نصب غربالي خود ذهن ورودي در اصطلاح به و مينمايد
عملا قبلي انديشههاي با مخالف و نو انديشه ورود عدم است بديهي.ميپذيرد خود باانديشه
.نميآورد وجود به انسان ذهن در تحولي هيچ
حاصل كه جديد اوليه مواد استفاده از كارخانهاي وقتي بياوريد ، ياد به را كارخانه مثال
خود ماشينآلات و سيستماتيك نظام در تحول و تغيير به نياز كند خودداري است ، روز فناوري
.ندارد
ميگردد است زمان گذشت حاصل كه نو افكار بسياري از فرد ماندن محروم باعث ذهني غربال اين
.ميشود زمان در توقف دچار متحجر فرد نتيجه در
تحليل در اختلال -2
صورت به را آنها ذهن كه شوند فرد دگرگوني و تحول موجب ميتوانند وقتي نو افكار
.كند تحليل نوگرايانه
مواد از خود سنتي و كهنه دستگاههاي با ميتواند كارخانه يك آيا كه ميشود مطرح سوال اين
.است منفي قطعاپاسخ نمايد؟ استفاده امروزي و مدرن اوليه
جامع تعريفي بخواهيم اگر.است نوگرايانه تحليل نيز نو افكار از ذهن مطلوب بردن بهره شرط
در كه ميكند ايجاب را لوازمي حضور امر اين بگوييم بايد دهيم ارائه نوگرايانه تحليل از
سنت را نوگرايي و نوانديشي كه بسياري تصور برخلاف.دارند وجود نوين شناخت و علم
بشر زندگي در نوگرايي آن حاصل كه است سنت به امروزي و علمي نگاه نوانديشي ميدانند ،
.ميباشد
شناخت و علم.است شناخت و علم ميشود ، نوگرايانه تحليل باعث انسان در كه چيزي مهمترين
نوشتار اين در البته.باشد بيتعصب و عميق ديگران افكار تحليل در انسان ميگردد باعث
.نيست نوين شناخت به انسان دستيابي راههاي بررسي مجال
تحجر آسيبشناسي
ميپردازد معضلاتي بررسي به آن در كه است آسيبشناسي اجتماعي علوم مهم گرايشهاي از يكي
صورت به اجتماع كه آنجايي از ديگر عبارتي به.ميگيرد سرچشمه اجتماعي ناهنجاري يك از كه
لذا دارند متقابل واكنش و كنش يكديگر با نقشها آن در كه ميشود تعريف سيستم يك
.ميشود نقشها ساير عملكرد در اخلال باعث نقش يك عملكرد در ناهنجاري
سيستم در كه معتاد فرد يك.بگيريد نظر در اجتماعي ناهنجاري يك عنوان به را اعتياد مثلا
و اختلال باعث خود عملكرد در ناهنجاري با ميكند ايفا را پدر و همسر نقش خانواده
.ميشود فرزند و همسر عملكرد در ناهنجاري
بر علاوه متحجر فرد بگيريم ، نظر در اجتماعي ناهنجاري يك عنوان به را تحجر اگر
سري يك خود اجتماعي نقشهاي يا نقش متقضاي به ميآورد وارد خود به كه فردي آسيبهاي
.ميكند فراهم وابستهاش و متقابل نقشهاي براي را اختلال
وابستگي به توجه با حال.است زمان مسير در زدن جا در و ماندن كلام ، يك در تحجر گفتيم
نيز خود متقابل نقشهاي زدن جا در و توقف باعث متحجر فرد اجتماعي ، نقشهاي متقابل
.است بيشتر آن آسيبزايي باشد بنيادينتر و كليديتر جامعه در او نقش هرچه و ميگردد
مجرد معتاد فرد يك آسيبزايي برابر چند متاهل معتاد فرد يك آسيبزايي كه همانطور
شيرازه و بنيان او اعتياد و ميدهد تشكيل را خانواده بنيانيك متاهل فرد چون.ميباشد
معتاد فرد يك به وابسته نقشهاي از او وابسته نقشهاي چون ;ميكند تحديد را خانواده يك
.است بيشتر مجرد
وسطي قرون اروپايي جوامع به ميتوانيم بياوريم تاريخي شاهد گفته اين براي بخواهيم اگر
نقش بنيادينترين بودن گرفتار يادشده قرون در جوامع اين عقبافتادگي دليل.بنگريم
.بود دگماتيسم و تحجر به حكومت يعني اجتماعي
تحجر ريشهيابي
در فرد ذهني مقاومت تحجر گفتيم چيست؟ فرد يك شدن متحجر علل و ميشود ناشي كجا از تحجر
به فرد يك كه بدانيم ميخواهيم حال.آنهاست دقيق تحليل و بررسي بدون مخالف افكار مقابل
.ميورزد پافشاري خود انديشه بر و نيست نو افكار پذيرش به مايل دليل چه
كاملا ديگران فكر مقابل در انعطاف عدم با شخصي عقيده از دفاع كه ميشويم يادآور بازهم
از آنها تحليل از پس و ميشود روبهرو مخالف افكار با انسان اول حالت در.است متفاوت
افكار تحجر در اما ;است بهتر و كاملتر خودش عقيده كه درمييابد تعصب بدون و منطق راه
براي انسان كه است حالي در اين و نميكنند پيدا را انسان ذهن به ورود مجال حتي مخالف
برشمرد ، پليد را آن با ناهمسان و مخالف فكر هر و شود قائل ويژه تقدسي خود انديشه و راي
.ميداند پليدي و گناه نوعي را غير انديشههاي و افكار تحليل حتي انسان كه اينجاست
خود انديشههاي اينان.قائلند تقدس خود انديشه براي انسانها موارد از دربسياري متاسفانه
لذا است ، الهي دستورات دين چون و آنند پيرو كه ميدانند ديني نماي تمام آئينه را
انديشهها ديگر تحليل از و هستند دارا انديشهرا بهترين كه ميپندارند اينگونه
سبب كه آنچه اما نيست ، بحثي است بشر سعادت برنامه و الهي دستور دين اينكه در.بينيازند
در حتي متحجر ذهن كه اينجاستاست تحولاتزمان از خود دانستن بينياز ميگردد تحجر
.ميكند قلمداد ملحد را انديشهها آن صاحبان و ميكند مقاومت ديني نوين انديشههاي مقابل
مسايل نوانديش ذهن و ميداند دگرگوني غيرقابل و ثابت قوانين را دين مسايل متحجر ذهن
.ميپندارد زمان بستر در دگرگوني و رشد محتاج را نوپديد
سياسي روانشناسي ديدگاه از تحجر
به شبيه را انسان رشد مراحل كه است روانشناسي علم در نوين شاخهاي سياسي روانشناسي
پايدار حكومتي به انقلاب از پس و كرده تجربه را استعمار كه ميداند جوامعي رشد مراحل
ميان مشترك مسائل به اوقات بعضي سياسي روانشناسي كلي ، چارچوب اين از جدا.مييابند دست
.مييابد دست جامعه و انسان
در خصوص به او تعالي و رشد براي عاملي را انسان دروني ديالكتيك سياسي روانشناسي در
شخصيت يك تكوين دروني ديالكتيك دستاورد هرچند كه باوريم براين و ميدانيم بلوغ دوران
ادامه دروني ديالكتيك نيز حالت اين به انسان رسيدن از پس اما است ، انسان در پايدار
.مييابد
كشور يك در اگر كه ، همانطور است انسان رواني مرگ دروني ديالكتيك پايان حقيقت در چون
و نميآيد پديد دگرگوني و تحول سنتز نشود پيدا جامعه بر حاكم تز براي آنتيتزي همواره
متصور اوصاف همين با دقيقا را متحجر فرد بياييد حال.ميشود فساد و ركود دچار جامعه
را جديدي و تزمخالف هيچ ظهور اجازه خويش وجود در كه است مانندديكتاتوري او.شويد
.ميگردد او فساد و ركود عقبماندگي ، موجب دگرگوني و تحول عدم نتيجه در نميدهد
طاها حسيني محسن سيد
خلاق لذت
بخش واپسين-(شوپنهاور نظر از اخلاق فلسفه باب در بحثي) دروني دارايي
دلزدگي و ملال به رفته رفته نرود ، پيش به سرزندگي اشتياقو با افراد ، زندگي اگر
علوم ، به و پربهاباشد و بوده شريف آنها در عقلاني نيروي كه ، عوضكساني در.ميانجامد
با دلزدگانيكه و ملال همچوناهل -ناشيانه و آماتور بهنحو نه فلسفه و موسيقي هنرها ،
فعال ، بهنحو بلكه -ميآورد ارمغان به برايشان اندكي لذت و ميكنند پر را وقتخود آن ،
نيرومندي عقلاني نيروي ميپردازند ، آنهاداراي خلاق فعاليتي با و جدي علاقهمندانه ،
و بسنده خود شرايطي ، چنين در رسانيدهاندو نبوغ عالي سطح به را ، عقلشان اينان.هستند
ثروت ، همچون خود از خارج عناصر و امور به و هستند پايبند خويش دروني داراييهاي و خود به
آنها.شود عارض حرمان و دلزدگي رفتنشان ، بين از با كه نيستند وابسته..و دوستان رفاه ،
باشند جمع ميان در چه اگر و هستند انسانيت انديشه در ما ، از بيشتر كه بزرگمردانيهستند
با اينان.هستند شادمان درون و منزوي متفكر ، موجودات همچون خويشتن اتكاءشانبه با اما ،
بر متكي و قوي واقعاشادمان ، علوم ، و هنرها به - مجدانه و حرفهاي بهنحو - پرداختن
سنكا ، قول به.ميشوند دور به نارساييها و آسيبها بيماريها ، بسياري از و هستند خويشتن
اين.است متفاوت كسالت و ملال اهل نبوغ با ،(خلاق نبوغ اهل) فردي چنين آسودگي و فراغت
.ندارد فرقي چندان فنا ، و مرگ حالتبا
معطوفبه اراده بر مبتني را مطلوبخود خواستههاي و لذت بزرگمردان ، برخلاف كه افرادي
ضعفقواي يا و مطلوبها آن رفتن دست از با مييابند خود از خارج به متوجه و حيات
و قوا آن تقويت سعيدر غيره ، و دارو از استفاده و قوا آن تقويت راه از جسمانيشان ،
و متكي خود به كه بزرگمرداني عوض در.رادارند خواستهها آن از برخورداري شانس تجديد
.برخوردارند و شادمان همچنان نيز ، جسمانيشان قواي ضعف با خودبسندهاند
قوه از برخوردار و بالاييبوده ذهني فعاليتهاي و برتر عقل از برخوردار بزرگمردان ،
برخورداراز و خواستار عقلانيفعال ، قوه برخوردارياز بر علاوه.هستند نبوغ عاليه
كنج اين از نيز ، معمولي افراد گاهي حقيقت در.هستند نيز دنجي مكان و عزلت كنج و فراغت
از انسان ، چه هر عبارتي به.است دردناك ايشان تحملشبراي وليكن.ميشوند برخوردار عزلت
و جويا بيشتر باشد ، شكوفا او در نيروينبوغ و بوده برخوردار عقلانيبالايي فعاليت
.است تنهايي عزلتو اين دوستدار
عقلاني لذت ميان اين در و است آن خواستار كه است نيازي بر لذتي ، مبتني هرگونه اساسا
افرادي بيفرهنگ ، و كودن افراد عبارتي به.است آن به نسبت ذهني نياز بر مبتني خلاق و
به.نميدهند نشان علاقهاي يا و توجه آن فعاليتهاي و ذهني نيازهاي به كه هستند
جنسي شهوات و آشاميدن خوردن ، همچون فاني و گذرا حسي ، لذائذ به صرفا عبارتيآنها ،
.ميشوند ملال دلزدگيو واجد آن ، دنبال به كه ميدهند نشان علاقه
كمارزشعلاقه و گذرا امور به آنها.است كودني و افرادي ، حماقت ويژگيچنين بارزترين
لذات را ، با خود كه افراد اين.هستند خبر عقلانيبي و خلاق فعاليت از و ميدهند نشان
كردند ، مشغول و سرگرم (عضلاني و حياتي خواستههاي) پست نوع دو آن از تمايلاتي و سطحي
دلزده و بنبستافتادن ، خسته و خستگي با يا و آنها رسيدن پايان به با مدتي از بعد
را سطحي و ملالتزده افراد نيز ، تمايلاتشان و فعاليتها ارضاي افراددر اين.ميشوند
حال عين در محرومند(معنوي) وذهني عقلاني اصيل فعاليت از كه آنهايي اما.ميجويند
حسادت احساس افرادي چنين به نسبت خود در آنها زيرا ، ميدهند نشان آن به ظاهري تمايل
ويژگي داراي بزرگمردان ، به نسبت حقارت و حسادت احساس بر علاوه افرادي چنينميكنند
ونيز هستند ومتحجر خشك اذهان افكارو داراي اشخاصي چنين.هستند نيز بودن وكودن حماقت
عقايد به نسبت و نميكنند (معنوي) ذهني -عقلاني فعاليتهاي و لذائذ به نيازي احساس هيچ
و عقلاني لذائذ به پرداختن به برتر ، انسان والاي ارزش.هستند بيتوجه ايدهها و
از دور به چيزي است بيكران و خاموش ايدهآل ، جهان كه ، چرا است فكري -ذهني فعاليتهاي
...ما غمگين سپهر
|