نيست جالب من براي اصلا فوكو
منتقد+ خواننده + نويسنده
ميانه معمارسرزمين
نيمرخ
نيست جالب من براي اصلا فوكو
بلوم هرولد با الپائيس مصاحبه
منتقد و آمريكا ييل دانشگاه در معاصر ادبيات استاد "بلوم هرولد" با الپائيس روزنامه
كاتالونيا 2002 ادبي جايزه داوران هيات سوي از وي انتخاب اعلام بهانه به برجسته ، ادبي
از پيش روز چند گفتوگو اين.است كرده مصاحبه ادبي نقد حوزه در جايزه اين دريافت براي
.است شده انجام شد ، برگزار گذشته خرداد اوايل كه او ، به جايزه اين اهداي مراسم
سرسخت منتقد كاتالونيا 2002 ادبي جايزه برنده و "غربي قاعده" كتاب مولف بلوم هرولد
و منزلت از ميزان همين به مقابل ، در اما ، .است آن به مربوط آموزههاي و چندفرهنگي پديده
در استادياش كرسي از بلوم.ميكند دفاع زندگي براي ادبيات فوايد و زيباييشناسي مقام
و ميجويد سود نو نقد و ادبي فرماليسم آمريكايي نسخه بردن بين از براي ييل دانشگاه
آنها ميان از كه است نگاشته ادبي نقد حوزه در مناقشهبرانگيز كتاب بيست از متجاوز
"انساني اختراع شكسپير ، " آخرينشان و "غربي قاعده" ،"چرا؟ و چگونه خواندن ، " به ميتوان
.كرد اشاره
مولايي رامين:ترجمه
همين كه دارد را كيشوت دن آثارش فهرست در او هم اما بود بدي بسيار درامنويس سروانتس
ميسازد متمايز ديگران رااز وي استعداد و هوش تنهايي به
...و دانستند كاتالونيا جايزه دريافت شايسته را شما داوران هيات*
تعلق من به حالي در جايزه اينسپاسگزارم بسيار كه بگويم جا همين بدهيد اجازه و بله
و تحقيق سال چندين طيبود نشده نصيبم متحده ايالات در افتخاري چنين تاكنون كه ميگيرد
.است نبوده تحريفآميز انتقادات جز شده نثارم كشورم در آنچه تدريس
از گذر و فصل و حل از ناشي متحده ايالات از خارج در شما انديشههاي توفيق ميكنيد فكر*
است؟ خودتان كشور در مباحث اين
جهان در:هستيم وضعيت همان در هميشه ما من ، اعتقاد به.نميكنم فكر اينطور نه ،
حتي و مطرودم يك بريتانيا در من مثال براي.است حاكم سياسي تسويه موج هنوز آنگلوساكسون
يك شدهام ، رانده يك كشورها اين حوزه در من كل ، در.آورد زبان بر مرا نام نميشود
رشد به رو روند به نسبت من ادعاهاي به شايد كه چيزي همان !زنديق يك بياعجاز ، پيامبر
بسته ، كار به جهت اين در را خود غم و هم تمام آنگلوساكسون آكادميك جهان كه خودتخريبي
با كه بوديم شاهد و شد آغاز ميلادي هفتاد دهه فرهنگي تقابل از كه تخريبي سير.بازگردد
را خود جاي خود نوبه به كه شد متولد تنفري و كينه همچنين.گرفت بيشتري سرعت ويتنام جنگ
.داد ناميدهام ، "آسيبرساني مكتب" را آن كه مشربي به
...طرفدار شما پس*
اين به زماني من.است مرده ادبيات درباره جدي تحقيق و مطالعه آنگلوساكسون دنياي در
تعداد بيشترين به صرفا كه بوده اين هم من كار شايد گفتم خودم به كه شدم واقف موضوع
اين در و شدم متحول سال 1990 از ترتيب ، اين بهكنم پيدا دست آثارم براي خواننده ممكن
مينويسم كه آنگونه ميان تفاوتي هيچ كه شدم دقيق مسئله اين به نسبت من كه است دورهها
سنتي اصل از دفاع دارم ، انجامش در سعي آنچه.ندارد وجود ميكنم فكر كه آنگونه و
دانته ، سروانتس ، شكسپير ، آثار بايد مردم چرا كه را مسئله اين دارم دوست.است غربي ادبيات
نشان دانشجويانم به بخوانند ، را نويسندگان دست اين از ديگر بسياري و ديكنز ميلتون ،
است ، شده سپرده فراموشي به جدل و دغدغه اين آنگلوساكسون دنياي دانشگاههاي در اما بدهم ،
چريكي ، جنگ نوعي ميكنم هدايتش و بسط را آن كلاسهايم و كتابها در آنچه ترتيب اين به
وضع ولياست بيفايده و يافته خاتمه اينجا در مبارزه كه يقين اين با !!است طالبان مثل
گمان اشخاصي آنجا در كه هست نيز ديگري دنياي.نيست منوال اين به دنيا بخشهاي ديگر در
كردهام صحبت بسياري محققين و كارشناسان مترجمان ، با من هستند ، جنگ اين پيروز كه دارند
ادبيات انگليسي ، ادبيات مطالعه آنگلوساكسون ، كشورهاي تمامي دراعتقادند اين بر كه
مطالعه به را خود جاي و ميرود ميان از كاملا زبانها ساير ادبيات نيز و تطبيقي
كه چرا ;شد خواهد محو رفتهرفته خود نوبه به نيز اين ولي سپرد ، خواهد فرهنگها
.ميكنند خالي شانه آن بار زير از بتوانند كه جايي تا دانشجويان
ميشود؟ متمايز حوزه اين در فعاليتها ساير از چگونه شما فرهنگي مطالعات*
شكل همين به و مينويسند موردش در كه آنطور ميكنم ، تدريس شكسپير من نمونه براي
نشان من.ميدهم درس روش همان به را شكسپير اساسا من.را بردلي و امرسون جكسون ، ساموئل
مايل.پنجگانه حواس از برآمده است انديشهاي ابعادش همه در واقعيت چگونه كه ميدهم
به وجدانها ساختن بيدار براي را او نه و بنگرم تاريخنگار يك ديدگاه از نه او به نيستم
تصوير به براي كه نميكنم اجتماعي طبقات عناصر درگير را خودم همينطور.گيرم كار
اينكه حساب به را او ممارست شيوه همين به.ميشوند گرفته كار به آثارم در كشيدنشان
من به هيچكس تاكنون.نميگذارم نيز هستند اجتماعي نيروهاي و جمعي عوامل نتيجه آثارش
و شكسپير پيدايي سببساز كه اجتماعي توانمند انگارههاي پرسش برابر در قانعكننده پاسخ
سطحي در يا مارلو ، كريستوفر يا جانسون بن كه است چگونه.است نداده شدهاند ، آثارش
بر نيز اجتماعي انرژيهاي دسته همان همزمان كه افرادي بهعنوان ميدلتون توماس متفاوت ،
و كردم جستوجو را دليلش من نكردند پيدا دست او چون توفيقي به بوده تاثيرگذار آنها
يك در را آن نميتوان كه است عظيم چنان مولفان ديگر با شكسپير افتراق وجه كه فهميدم
.متمايزند و مختلف گونههايي اساسا آنها.كرد خلاصه كمي تفاوت
داريد؟ شاعران بنيادين تفاوت بازشناساندن در سعي شما واقع در*
نيروي و توان زيباييشناسي ، ادراك در ايشان بلندمرتبگي ميزان در تفاوت همه ، از بيش
براي كه روشي همان چطور پس.برخوردارند آن از كه است نفوذي قابليت و استعداد و انساني
به نيز نويسندگان ديگر آثار تفسير مورد در ميرود كار به سروانتس آثار تشريح و تحليل
دن" آثارش فهرست در او هم اما بود ، بدي بسيار درامنويس سروانتس ميشود؟ گرفته خدمت
ديگران از را وي استعداد و هوش تنهايي ، به همين ، كه دارد را _ كيشوت دن _ "كيخوته
"موريسون توني" و "كيد كين جامائيكا" به اشاره چندفرهنگي مطالعات اماميسازد متمايز
راستي است ، ادبي سنت به معتقد كه من ، چون را هركه و دارند بودن چپ ادعاي آنها.دارند
آمريكا ، در سوسياليستي هم آن بودهام ، سوسياليست يك عمرم همه در من كه حالي در ميدانند
آموزهها اين در نهفته تاسفبار و تلخ طنز.است كاپيتاليسم ممكن ايدئولوژي تنها كه جايي
فمينيستي ، نقد قواعد به متوسل ميكنند تدريس شكسپير مثال ، براي وقتي ، آنها كه است آنجا
فلفل چاشني با ماركسيستي نقد قوانين از ميپزند معجوني و ميشوند غيره و ماركسيستي
يك او.نيست جالب من براي اصلا فوكو !آمريكايياش نوع از فوكو هم آن فوكو ، عقايد
من.نيستم ايدئولوژي هيچ به قائل من.نميآيد خوشم ايدئولوگها از من و است ايدئولوگ
اعجازآميز مقاله من.ميدهم ترجيح فوكوها و ها"اشتراوس _ لوي" به را "وايلد اسكار"
برآمده انساني روح يك وجود در او با و دارم خاطر به همواره سوسياليسم مورد در را وايلد
.موافقم كاملا واحد جوهر يك از
ميكنيد؟ ارزيابي را خود چگونه منتقد و نقد حوزه در شما پس*
يا وايلد با همسو را خود وادي اين در هرچند بودهام ، پراگماتيك منتقد يك همواره من
زندگي در ادبيات كه دارم قلبي باور من البته.ميبينم "بورك كنت" يا "بت جكسون والتر"
،"The Use of Literature for Life":نام با بعديام كتاب در من.دارد را خودش خاص كارآيي
بشر زندگي در ادبيات سودمندي به تفصيل به ميشود ، منتشر متحده ايالات در زودي به كه
نقش دادن نشان پي در همواره منهستم پراگماتيست يك من وجه ، اين در پس.پرداختهام
چون نيز من...و دانته شكسپير ، آثار كارآمدي:هستم انسان زندگي در ادبيات سودمند
ميگيرند ، پي حوزه اين در را فرانسوي نظريههاي ديگر يا ماركس و فوكو ايدههاي كه آنهايي
.برميدارم گام زندگي جنبههاي تمامي در ادبيات سودمندي باور اشاعه راه در آشكارا
ميكنيد؟ مطرح را "نفوذ تمايل" خود خاص نظريه چگونه امروز*
بحثي بخوانند ، را شكسپير آثار بايد مردم اينكه اثبات آنگلوساكسون دانشگاهي مراكز در
فمينيستي ، ادبيات نقد آنچه بنياني متوني بهعنوان كه آثاري از بسياري.است شده فراموش
آغاز نفوذ تمايل مسئله انكار و كتمان با ميشوند ، ناميده آمريكايي _ آفريقايي نقد
به اطلاق و تعميم قابل اثر اين شايد خب ، " كه ميكنند ساز را نغمه اين آنها همه.ميشوند
مايل هرگز اما باشد ، غيره و سفيدپوستها جنسي ، آزاديهاي طرفداران نژادپرستها ، شما ،
اين كه است روشن ".بنگرد مسئله به ديگران و سرخپوستان سياهان ، زنان ، نگاه از كه نيست
عوض بشر فطرت و طبيعت كه رسيدهاند باور اين به آنها ولي است ، ديوانگي نوع يك من نظر به
.است تعارض در بالا گروههاي از يكي به بودن متعلق و شدن وارد با اين و ميشود
نداريد؟ اينها با اشتراكي نقطه هيچ شما*
كلي همسويي آنان با كه برميخورم نقدي به كمتر آنگلوساكسون دانشگاهي دنياي در.هيچ
و چگونه خواندن ، " من كتاب.كرد بيان ميشود نيز مطبوعات درباره را همين و باشم داشته
و بيپايه انتقادهاي و موذيانه برخوردهاي با جز به كبير بريتانياي و آمريكا در "چرا؟
.نشد روبهرو متنفرند ، من از كه ريويو ، بوك ساندي و تايمز نيويورك در جمله از علمي ، اساس
اين كه ميگفت روانشناسانه ديدگاهي از "كالج اسميت" در من قديمي دانشجويان از يكي
حال 120 اين با وليبود كتاب اين به نسبت مردم فكر ساختن منحرف سبب مغرضانه انتقادات
با سخنراني جلسات در كتاب اين انتشار از پس منشد تمام چاپش و رفت فروش به جلد هزار
امضا براي مدعوين كه كتابم ، نسخههاي بسياري از گاه و ميكردم شركت شنونده از 1500 بيش
:چون كشورهايي در مختلف زبانهاي به ترجمه از پس كتاب اما.ميشدم خسته ميدادند ، من به
فراواني استقبال با نيز..و فنلاند چين ، يونان ، روسيه ، آلمان ، اسپانيا ، ايتاليا ،
.شد روبهرو
كردهاند؟ اعطا شما به را كاتالونيا جايزه دليل چه به ميكنيد فكر*
منظر يك از تنها و نگرم همهجانبه و عمومي ادبي منتقد يك من كه خاطر اين به ميكنم فكر
با مرتبط و مستقل سبكي كه كردهام سعي علاوه به و نميكنم نگاه ادبي آثار به تنگ و خاص
آثار زيباييشناسانه ارزشهاي و زيبايي با مايلم بسيار و كنم دنبال را ادبيات تاريخ
تنها من كه گرفته تعلق من به رو اين از جايزه اين شايد نيز و..كنم برقرار ارتباط
كه داده جسارت خودش به و شكسته را مرزها كه زبانم انگليسي كشورهاي دنياي در حاضر منتقد
.كند نقد را آثارشان و شده وارد ادبيات مختلف انواع در
منتقد+ خواننده + نويسنده
1 تاريخ قدرت
دليلو دن
وقفيپور شهريار:ترجمه
به است كرده منتشر رماني تازگي ، به آمريكايي ، نويسندههاي معتبرترين و مهمترين از يكي
جكي هوور ، ادگار جي سيناترا ، فرانك جمله از داستانش شخصيتهاي كه "زيرين جهان" نام
خبرهاي چگونه كه ميدهد توضيح او نوشته اين درهستند بروس لني و تامسون بابي گليسون ،
و (Fiction) خيال چگونه و ميكنند مشغول را رماننويس تصورات و خيال شده فراموش نيمه
.ميرسند اتحاد به زبان رويايي زندگي در و ميشوند آميخته همديگر با واقعيت
***
روايت كردن وارد - 1
در قصه.رسيد فكرم به يوميه روزنامههاي عمودي ستونهاي از كه بود سرگرمي يك فقط اوايل
شده برگزار نيويورك در سال 1951 در كه بود بيسبال مشهور مسابقه يك سالگرد چهلمين مورد
بچگيام زمان ياد كه ميخواندم را قصه و ميكردم مزمزه را صبحام قهوه داشتم بود ،
تمام را خبر خواندن وقتي اما.داد رخ بازي اوج نقطه و بودم ساله چهارده وقتي افتادم ،
روزي و ديگر مشغوليات بود ، قصه و خبر از پر روزنامه.كردم فراموش را اينها همه كردم ،
و شلوغش صفحات و روزنامه.ميشدم رودررو آن با صبحانه خيال و خواب از پس بايد كه ديگر
.باشيم فراموشكار حسابي كه ميدهد ما به را امكان اين جهانياش ، آشكار ميدان
نگاه ديگري طور واقعه اين به دارم كه فهميدم.برگشتند چيزها اين همه بعد ، هفته يك ولي
اجتماعي پديده يك از نمونهاي منزله به ميكنم ، نگاهش تاريخ در گستردهتر ، ميكنم ،
شعف و شور انفجار _ نشوم متحير بازي بزرگ پايان ضربه از نميتوانستم من و ;تكرارناپذير
به را نهايي جايزه جاينتز تيم از بابيتامسون كه وقتي شهر ، درون و پولو قديمي زمين در
.آورد خانه
نقش يك البته.كنم پيدا را بازي به مربوط اخباري تا محلي كتابخانه يك زيرزمين به رفتم
گذاشتم دوك روي را نظر مورد فيلم حلقه.شهود يك بود ، كنجكاوي يك فقط.نداشتم مشخص مايه
و سياه لكه يك در تلويزيون ، صفحه روي سرعت ، به اخبار ، صفحات.زدم را تند حركت كليد و
صفحه به لحظه چند ;يافتم را نظر مورد تاريخ و كردم آهسته را حركت وقتي.ميگذشتند سفيد
در كه ميكردم سعي ميكنم فكر.ميكردم حس بيطرفانه شيفتگي نوعي كه حالي در كردم ، نگاه
پيوند نوعي باشم ، بيطرف و كرده رفتار عيني ميشدند ، فاش كه چيزهايي با برخورد
.كند كشفش كسي بود منتظر گويا كه تقارني غيرمنتظره ،
با صفحه بالاي هم ، مثل تيتر جفت يك اكتبر 1951 ، تايمز ، 4 نيويورك روزنامه اول صفحه
.داشت پهنا خط سه و طول ستون سه اندازه به تيتر هر.يكسان اندازه و يكسان تايپي حروف
.بود اول تيتر ماجرايي و دراماتيك ماهيت جمله اين _ "آورد دست به را جايزه جاينتز تيم"
.بود دوم تيتر شوم تهديد خبر ، اين - "ميكند منفجر اتمي بمب جماهير اتحاد"
بسياري شايد و بود هم ديگر چيزي ولي ستيز ، دوگونه مسلما ديدم؟ چيز چه مجاورت اين در
تاريخ قدرت مهمترينشان كه اين مثلنميكردم را چيزها اين فكر موقع آن در _ديگر چيزهاي
ولي بود شده دوخته صفحه به چشمهايم بود ، كرده ميخ گردانام صندلي به مرا چيز همين.بود
و دارند ملموس حكمتي عظيم وقايع از تقريبا داستاننويسها.نميديدم چيزي ديگر واقع در
تاب ، و آب با مدارك و مستند مصالحشوند وارد تاريخ به كه كند وادارشان است ممكن همين
ميتواند بلند رماني كه است مستمر درونگرايي و چرخيدن خود دور براي زندگيبخش درماني
.كند درمان چنين را نويسندهاي
ننگ و شهرت - 2
حس اوقات گاهي..است سنگيني بار بودن آمريكايي":گفت كه بود نقاشي دوكونينگ ويلم
:باشد داشته ديگري ورزش يا بيسبال بازيكن مشابه احساسي بايد آمريكايي هنرمند كه ميكنم
".است آمريكا تاريخ نگارش حال در كه تيمي از عضوي
نوعي تجربياتش و آمريكا گستره تمامي ولي.نيستند ورزشي تيمهاي اعضاي مثل رماننويسها
و مشكل فرمي رمان.آمدهاند جمع بستهاي در همگي كه الهام و رنج چالش ، نوعي.است محرك
.خطر از پر و است بغرنج
كمابيش رمان.ميطلبد را جوان استعداد بهترين و است قدرتطلب و جاهطلبانه پويا ، رمان
ميآورد ، فراهم را افراطش و زيادهروي امكان و ميدهد شكل را رماننويس خودراضي از ماهيت
است ممكن كه ميدهد قرار نويسنده اختيار در وسايل و ابزار از انبوهي رمان رو ، همين از
.بگندد همهاش
ميانه سرزمين معمار
تالكين رونالد جان اثر "حلقهها ارباب" تريلوژي به نگاهي
صاعلي شهناز:تاليف و ترجمه
كردن باورپذير و قديمي اسطورههاي كردن مدرن در سعي حلقهها ، ارباب نوشتن با تالكين
اسطورهشناسي بنيان در او خاص مهارت در تنها نه شايد او ، موفقيت دليل و است كرده آنها
اقرار تالكين.باشد جديد اسطورههاي به كنوني جامعه مبرم احتياج و نياز در بلكه خودش خاص
موضوع اين و باشد بيتاثير كاملا خويش تجربيات از نميتواند مطمئنا نويسنده كه ميكرد
هم اسطورهشناسي.است صادق نيز نويسنده مذهبي تجربيات تفسير و شرح مورد در نسبت همان به
اخلاقيات انعكاسدهنده هم و ميآيد وجود به ديرينه فرهنگي با تاريكي مكانهاي براساس
.است جامعه ارزشهاي نيز و اسطورهساز و قصهگو
سخنراني معروفترين درباره بحث و شرح بدون حلقهها ارباب تكامل و ايده درباره صحبت
بار اولين براي كه خويش سخنراني در وي.نيست امكانپذير "پريان داستان" درباره تالكين
بديع نظريات مهمترين كرد ايراد اسكاتلند در "اندرود سنت" دانشگاه در مارس 1931 هشتم در
جهان نياز تالكين نظر از.نمود بيان اسطورهشناسي نيز و تخيلي ادبيات درباره را خود
دنياي وضعيت طاقتفرساي و سنگين فضاي با ارتباط در دقيقا تخيلي ، ادبيات به معاصر ،
ترجيح ما چون و است بيماري و مسكنت و فقر جنگ ، از انباشته ما دنياي زيرا.است واقعي
.ميآوريم روي تخيلي ادبيات به كنيم زندگي آسودهتر و سالمتر جهاني در ميدهيم
در زندان ، در زنداني.ميكند مقايسه زنداني يك حالت با را معاصر انسان حالت اين تالكين
ياس ، و دلتنگي اين از رهايي براي ميكوشد او است محصور و محدود دلتنگكننده بسيار فضايي
در.است تخيلي ادبيات دنياي به معاصر انسان گريختن چون فراري چنين بگريزد ، زندان از
و بيضررتر و خوبتر اغلب شده سحر جنگلهاي جادوگران ، اژدها ، پريان ، دنياي تخيلي ادبيات
برعكس.آن ماشيني سلاحهاي و بمبها با ميكنيم زندگي آن در كه است دنيايي از بيشرتر
. يافتهاند تمايز هم از كاملا شر ، و خير آن در كه است جايي فانتزي دنياي واقعي ، دنياي
جزئيات اين تحليل و تجزيه به تالكين كنوني ، دنياي در فانتزي جذابيت و ضرورت بنيان از پس
داوطلبانه ، كه ميدهد را امكان اين خود ، خواننده به موفق ، فانتزي چگونه كه ميپردازد
ديگري تعبير) گذارد كنار ميخواند ، آنچه به نسبت خود را ناباوري و بياعتقادي موقتا ،
.بپذيرد واقعي امري بهعنوان را تخيلي دنياي رهگذر ، اين از و (گلريج دستورالعمل از
همان از نويسنده ، كه است اين تخيلي دنياي آفرينش در مهم قاعده يك است معتقد تالكين
نظام و خويش با بايد آن از پس و گيرد بهره هستند ، آشنا كاملا كه واقعي دنياي عناصر
.سازد موافق و هماهنگ (خدا جهان نتيجه در و) طبيعت
اختلافات و گوناگونيها با البته) باشد واقعي دنياي با هماهنگي در تخيلي دنياي هرگاه
سرزمين در او.نيست ثاني خالق يا آفريننده يك از كم اسطوره سازنده يا قصهگو _ (آن
تالكين.ماست جهان غيرمشابه هم و مشابه هم زمان ، يك در كه ميكند كشف را مركزي هيچوقت ،
فراموش تاريخي يا قديمي قصههاي نقل و بازگويي كه ميداند كسي شامل را ثاني خالق مفهوم
.است ساخته خويش پيشه را شده
نوشتن ميتوان بپذيريم ، است اسطورهشناس براي پيشزمينهاي زبان كه را تالكين فرض اگر
تلقي اسطورهشناس و زبان مابين رابطه درك براي او شخصي سهم بهعنوان را حلقهها ارباب
احتمالا ميخورد ، پيوند ثاني ، خالق يك پويايي از او شخصي درك با كه موضوع اين و كرد
چگونه يا و ميشود بدل اسطوره به حقيقت چرا و چگونه كه مسئله اين براي (حلي راه) كليدي
تالكين كه راهي تنها.است داده او به برميگردد ، واقعي دنياي براي ارجاعي محل هم اسطوره
نمايد ، تركيب و تلفيق هم با ثاني ، خالق و زبان اسطوره ، بر را خود تئوريهاي ميتوانست
راه تنها بعد ، مرحله در باشد چنين اگر.بود خويش قلم به باوركردني اسطورهاي نوشتن
و شناسايي) مراحل اين خود تا شود داده امكان ديگران به كه بود اين آنها شناختن و بنياد
و موكد نفي براي احتمالي توضيح يك اين.ببرند پي آنها به و دريابند را (اسطورهها درك
خود مورد در.نميشود يافت حلقهها ارباب در معنايي هيچ كه است اين بر تالكين مصرانه
و يابند راه داستان اين درون به راحتي به مردم ميخواسته او كه است گفته تالكين داستان ،
را خويش ناباوري تا ميخواهد خود خوانندگان از اودريابند واقعي تاريخي مثابه به را آن
به بپذيرند ، واقعي دنياي از بخشي بهعنوان را تخيلي دنياي اين و گذارند كنار موقتا
به شما روزي اگر:ميگويد او.است مرگ گريزناپذيري او ، اثر اصلي مضمون تالكين عقيده
مدت براي را ايشان توجه و گرفته قرار مردم علاقه مورد كه رسيديد بزرگ واقعا داستاني
درباره هميشه عملا و است بشر داستان هميشه عملا داستان آن كرده ، جلب خود به متنابهي
به چيز هيچ":گفت زماني دوبوار سيمون.مرگ گريزناپذيري.مرگ:زمانهاست همه در چيز يك
".نيست طبيعي مرگ اندازه
تجربيات از آزادانه و وفور به تالكين خود ، تفصيل و طول پر و دراز و دور قصه تاليف براي
گمان اشتباه به مردم از بسياري":ميگويد او. گرفت بهره خويش تخصص و دانش و علم
همين براي قديمي اصطلاح يك اين اما.است ديگري سياره يا زمين ميانه ، سرزمين كه ميكنند
".است شده احاطه دريا وسيله به و ميكنيم تصور را آن كه همانگونه ماست ، كنوني دنياي
.نهد بنا را تاريخي زمان چارچوب تا نكوشيد هيچوقت تالكين هرچند
سنگين كمي اسطورهاي عناصر فراواني جهت به زبان فارسي خواننده براي اثر اين خواندن شايد
و ميشود مانوس و آشنا داستان فضاي به و ميرود پيش داستان كه تدريج به اما آيد نظر به
گفتوگوهاي با بيشتر ابتدا در تالكين ميكند ، خود اسطورهاي فضاي جذب كاملا را خواننده
به و دارد خواننده براي خود داستاني جهان تفهيم و درك در سعي داستان ، شخصيتهاي بين
.ميكند بيشتري راحتي احساس خواننده و ميشود خالي توضيح و شرح اين از داستان بار تدريج
جلب خود به را خواننده توجه ساحر گندالف خصوص به قصهگويي و تعريف ابتدا همان از اگرچه
.ميشود بيشتر توجه و انس اين ديگر ، شخصيتهاي آن از بعد و فردور ظهور با اما ميكند
به اساطير در حلقهها فرمانرواي عنوان با مقدمهاي و ميانه سرزمين نقشه كتاب ابتداي در
به سرآغاز در مترجم خود توضيحات همراه به كه رسيده چاپ به ميرهاديزاده مازيار آقاي قلم
.ميكنند كمك بسيار داستان از كلي تصوير دريافت در ناآشنا خواننده
نيمرخ
ماياكوفسكي ولاديمير زندگي به نگاهي
ميآيد بدم شايعه از مرحوم اينجانب
رشيديان مهيار
;بغدادي قصبه يك در.آمدم دنيا به (مامان عقيده به - يا 93) ژوئيه 1894 هفتم در من
هر.مرد در 1906.داشت نام كنستانتيويچ بغدادي ، جنگل نگهبان پدرم ، است بغداد زادگاهم
به او ".پيش به ميهن فرزندان اي":ميزد فرياد ميرسيد ، دستش به "ميهن" مجله كه صبحي
تولد جشن براي.كنم حفظ شعر خط چند جشن هر براي ميكرد مجبورم و ميفروخت فخر من حافظه
:بخوانم كرد ، مجبورم خودش
قوم هم كوه انبوهي / برابر در روزي
چي هستند ، كي اينها اصلا.ميآمد در كفرم ها"صخره" اين و "قومها هم" اين دست از
كه گلابيهايي و سيب حسابرسي از اينها ، از بيشتر و متنفرم شاعرانهها اين از من هستند؟
.ميآيد بدم حساب از.ميشود تقسيم بچهها پسر بين
كلاوديا احساسي اثر "آگات مرغداني" تا گرفتم ياد را الفبا.است جالب الفبا ولي
خواندم كه كتابي دومين.رسيد دستم به بسيار كتابها نوع اين از.بخوانم هم را كاشهويچ
بغدادي از تا ميگذارم ابتدايي مدرسه به پا ديگر حالا.بود كيشوت دن كتاب گفت ميشد و
هيچ كه ريشو آقاي يك.خواندهام را ژولورن كتابهاي همه.كنيم اسبابكشي كوتائيسي به
را قفقازيها قزاقها ، وقتي.بدهد يادم نقاشي مجاني داشت اصرار نفهميدم ، را اسمش وقت
از يكي زيرزميني اعلاميههاي...و "روسيه كلام" ،"روسيه اخبار" خاطر به ميزدند ، دار
همان مثل هيجانزدهام هنوز بود ، شجاعانهاي كار.آورد برايم مسكو از خواهم كه همانها
;ميخواندم كه وقتي
ميرود آلمان پيش به/ ديگر راهي در يا و../...انداز زمين را تفنگت/ برگرد ، رفيق برگرد ،
مادر و زن پسر ، با
و.شدم مسكو راهي كه بود روزها همين در.خورد گره ذهنم در انقلاب با شعر روز همين از
.ندارم خواندن رمان به ميلي اصلا ديگر حالا.كرديم كرايه برونايا خيابان در آپارتمان يك
.كند جلب مرا ماركس مقدمه اندازه به نتوانسته هنري اثر هيچ.ميخوانم ماركس و هگل بيشتر
به.كنم رها بزند لطمه من "سوسياليستي ارزش" به كه را چيزي هر كه رسيدم نتيجه اين به
عضويت به حزب عمومي كنفرانس در.شدم ملحق دموكرات سوسيال حزب به سال 1908 ، در دليل همين
كه نگذشت مدتي.ميزدند صدا "كنستانتين رفيق" مرا روزها آن.شدم انتخاب مسكو حزبي كميته
كتاب زندان در روزها آن.چيوفسك سومن بعد اوخرانا ، بعد پرسينا ، زندان افتادم ، زندان به
بعد روز چند.كرد پيدا را كتاب اين ميشد زندانها تمام در روزها آن.خواندم را "سانين"
تا شد باعث همين.ممنوعه ادبيات مقداري و هفتتير يك.ريختند خانهام به باز آزادي از
.شماره 130 سلول بياورم ، در بوتيرپكي زندان از سر بالاخره
بالمون و بيهلن چون كساني آثار.ميخواندم رمان زياد.دارم دوست بسيار را دوره اين
كساني آثار خواندن به شروع بعد بنويسم ، و چيزي توانستم بالاخره.ميكرد هيجانزدهام
ولي.بود "آناكارنينا" خواندم كه كتابي آخرين و كردم "تولستوي" ،"شكسپير" ،"بايرون" چون
هيچ امابودم كلمه از انبوه.شدم آزاد من و همين.آزادي:زدند صدا كه رسيدم نصفهاش به
مدتي و ميشود زاده روسي فوتوريسم سالها اين در.نبود وجودم در شعر سرودن براي قدرتي
كراهتاش تمام با جنگ سال 1914 ، در "فوتوريسم" واژه از ميشود پر روزنامهها تمام بعد
به نوشتم چيزي سالها ، همين در.نميكند قبول كسي ولي.جنگام داوطلب من.ميشود آغاز
در.سرودهاي شعر:گفتند ديگران بعدها كه ".را مطبوعات چشمان ببنديد.ببنديد آه" اسم
ديگر حالا.فنلاند سوي به حركت بعد و شدم برنده روبل ورق 65 بازي از سال ، همين مه ماه
مدتي ولي"هنر و بلشويكها":مثل ميكنم سخنراني تا چند.كرده گل نوشتنام طبع
سالهاي حدودميكنم "مضحكه راز" نمايشنامه نوشتن به شروع و ميشوم خسته كه نميگذرد
خطمشيهايم و مقالات نوشتن به شروع ميروم روزنامهنگاري سوي به ناخودآگاه كه است 1926
براي بلند صدايي با را شعرهايم شهر به شهر دورهگر آوازهخوانهاي همچون بعد و ميكنم
زندگينامهام كه زمان آن تا.سال 1928 تا دارم ، ياد به خوب را اينجا تاميخوانم مردم
نوشته بايد ولي "نيست جدي شما زندگينامه":گفتند خيليها كه را اينها همه.نوشتم را
سال 1930 ، درساس نمايشنامه با همراه.نوشتم بعد سال يك كه شعرهايي حتي.ميشد
.نوشتم هم را حمام نمايشنامه
راه الكي شايعاتنيست مقصر كس هيچميميرم..همه براي" ;است من نوشته آخرين اين و
خانوادهام به را تمام نيمه اشعار اين.ميآيد بدم شايعه از مرحوم اينجانب.نيندازيد
.بدهيد
.شدهام بيحساب زندگي با
.باشيد شاد / را آزارها يا و /نكنيد دوره /را فاجعهها / را دردها /بيجهت
خودم قلب روسي هفتتير يك با آوريل 1930 روز 14 ماياكوفسكي ولاديمير من كه باشيد شاد
.باشيد شاد.ميكنم سوراخ را
|