ضعف نقاط از پرهيز يعني سبك
برتر من برابر در من
2_ شعرسازي مانيفست
درد مقصد به مسافر پيري با
ضعف نقاط از پرهيز يعني سبك
آمريكايي نويسنده ساندرز ، جورج با گفتوگو
ابطحي سالومه:ترجمه
اين به و نروم بنويسم دربارهشان نميتوانم كه چيزهايي سراغ كه هستم مراقب هميشه من
ضعف نقاط از پرهيز:ميناميم "سبك" را آن ما كه است چيزي همان كار اين كه رسيدم نتيجه
به رو داخلي جنگهاي سرزمين" نام با "ساندرز جورج" كوتاه داستانهاي مجموعه اولين وقتي
از كه است مستعد و جديد طنزپردازي نوشت ، او درباره "كيلور گريسون" رسيد ، چاپ به "زوال
كسي مورد در كمتر كه ،"پينچف توماس" حتي است ، آمده بيرون سربلند موفقيت دروازه
پشت كه تمجيدها ، اين.كرد توصيف دقيق و متبحرانه را ساندرز بيان قدرت ميكند ، اظهارنظر
مهندس يك عنوان به كه سالهاي ، چند و سي مرد براي شدهاند ، چاپ "ساندرز" كتاب جلد
در پراكنده صورت به را نوشتههايش اغلب و ميكرده كار نيويورك "روچستر" در "ژئوفيزيك"
اينطور واقعا.نميآيد نظر به بد چندان مينوشته ، روسايش چشمان از دور و خود كار محل
.باشد شده ظاهر ناگهاني شكل به و خود شكل بهترين در "ساندرز" كه ميرسد نظر به
نشده تقليد كسي از آنها نوشتن در ظاهرا و هستند نيشدار و طنزآلود محكم ، او داستانهاي
سيطره تحت آمريكا":ميدهند رخ واقعيت از دور و عجيب آيندهاي در داستانها اين.است
تخصصي10 آموزشي پاركهاي
طولاني كارآموزي دوران واجور جور مشاغل دادن انجام با "ساندرز" كه است اين واقعيت اما
با و شركت "سيراكيوس" دانشگاه "خلاق نگارش" دوره در اواست گذاشته سر پشت را سختي و
ديگران مانند و ندهد دخالت نوشتههايش در را شخصياش سليقههاي تا كرده تلاش وجود تمام
سرزمين" مجموعه از پيش وي كه را اثري كسي كه گذاشت نخواهد هيچگاه ميگويد او.بنويسد
عنوان به بار اين كه "ساندرز"نيست مهم اما.كند مشاهده بود نوشته "داخلي جنگهاي
نام با خود داستاني مجموعه دومين بازگشته ، سراكيوس دانشگاه "خلاق نگارش" دوره به استاد
صورت به مجموعه اين داستانهاي تمام اخير سالهاي در.است رسانده چاپ به را "پستوراليا"
وي پيشرفت و موفقيت بر كتاب اينشدهاند چاپ "نيويوركر" نشريه در شده كوتاه يا كامل
جنگهاي سرزمين" مجموعه داستانهاي اندازه به درست آن داستانهاي تمامي و ميگذارد صحه
در را ساندرز "تسر توبي" اخيرا ، .منحصربهفردند و خوشآهنگ نيشدار ، خندهدار ، "داخلي
گفتوگو او با جديدش ، كتاب و نويسندگي كار درباره و ملاقات نيويورك "سراكيوس" دانشگاه
.است كرده
& & &
چيست؟ آن دليل.ميشوند ديده زياد شما داستانهاي در تخصصي موضوعي پاركهاي&
آنها از استفاده ميكنم فكر.كردم برخورد آنها با اتفاقي شكل به.نميدانم واقعا
چيز نيست ، واقعي داستان يك اين":بگوييد كه ميدهد شما به را مطلب اين بيان توانايي
بزنم آتش و آب به را خود نبايد شوم ، يادآور خودم به اينكه براي است راهي ".است ديگري
كاري اين و كنم هجونويسي فقط ميتوانم آن جاي به.بشوم ديگري هركس يا همينگوي مثل تا
مانند كارتون حالت يك موضوعي پاركهاي از استفاده واقع دربلدم خوبي به من كه است
از يكي كودكي دوران مورد در صفحهاي بيست جدي شرح يك نوشتن از مرا و ميكند ايجاد
وجود.كرد استفاده هنرمندانهاي طرز به آنها از ميتوان علاوه به.ميدارد باز شخصيتها
ولي است ، (استعاري) مجازي چيز يك ذاتا چون است فوقالعاده هميشه ديگر جهان درون جهاني
هر.ميكنند هدايت دارم نياز كه جايي به مرا موضوعي پاركهاي كه است اين موضوع مهمترين
راهها آسانترين من براي غالبا و دارد داستان يك در شدن درگير براي راهي به نياز كس
.است موضوعي پاركهاي از استفاده
انتخاب ".است "مقدس مريم" درباره موضوعي پارك يك اين خوب ، بسيار":ميگويم فقط من
در.ميشود كوچك مقياس در مسائل حل به منحصر فقط كار آن از پس و است خوردن آب مثل موضوع
انتخاب مقدس مريم نقش در بازي براي را كسي چه آنها ميكنيد؟ مشاهده چيزي چه ورود بدو
يك من چون ميكند؟ كار چه استراحت زمان در ژوزف است؟ شكلي چه برنامه مدير ميكنند؟
ناخودآگاه ذهن تا ميكنم سرگرم كوچك احمقانه مسائل اين با را خودم هستم ، احمق جورهايي
چيز هر يا خودشيفتگي شايد يا كودكان بيكاري مثل بزرگتري مسائل به پرداختن به قادر من
.شود ديگري
.رسيد ذهنم به الان همين درست.نميرسد نظر به بد مقدس مريم طرح راستي
بامزهاند؟ آدمهايي چه شما نظر به&
.پدرم و من اشتراك نقطه تنها بودم ، "پايتون مونتي" تاثير تحت واقعا كودكيام زمان در
از حالا تا.است فوقالعاده او.است "ماركوس بن" من محبوب نويسندگان از يكي حاضر حال در
واقعا و خندهدار من نظر به كه شده چاپ "نخ و سيم عصر" نام به كتاب يك او آثار
"لينر مارك" و "ديواگرز" همينطور است ، بامزه هم "والانس فارستر ديويد".است خوفانگيز
توصيف براي ما و است "عشق" لغت به شبيه كمي "بامزه" لغت ولي.است من قهرمانان از يكي كه
به مينويسم كه وقتي آيا كه پرسيدهاند من از.نداريم لغت كافي حد به آن گوناگون معاني
چون ;باشد منفي سوال اين جواب كه ميكنم فكر من خير؟ يا هستم واقف مطلب بودن خندهدار
حال در من كه وقتي.است مرتبط مطلب يك بودن مختصر و خلاصه با بودن خندهدار من نظر به
كامل صفحه يك گاهي.مينويسم است لازم آنچه از بيشتر درصد تا 40 كه ميدانم هستم نوشتن
كارم و ميكنم حذف را اضافه قسمتهاي تدريج به.است خوب كوچكش قسمت يك فقط كه مينويسم
.ميرسم خندهدار كار يك به باشم خوششانس اگر و ميدهم ادامه كوچك قسمت همان با را
تا كنيم جدا را اضافي قسمتهاي چطور بدانيم كه دارد اين به بستگي كار اين عمده قسمت
.كنيم همجوار يكديگر با را عجيب عناصر بتوانيم
و داشت غمباد بازوهايش در كه مردي:اولتان كتاب شخصيتهاي از يكي توصيف مثل مثلا&
.ميگرفت اندازه كوليس با را آنها مرتبا
به كه اولي بار.ميكند درست بامزهاي تركيب خاص واژههاي بعضي نشستن هم كنار.آره
خيلي و احمقانه داستان يك رفتم ، "سراكيوس" دانشگاه به "خلاق نگارش" دوره دانشجوي عنوان
فكر ، در غرق مردي" !شدم واقعگرا استخوان مغز تا آن از بعد اما.دادم ارائه خندهدار
مطلب آن من:گفتم "وولف توبياس" معلمم به.اين شبيه چيزي يا "است نشسته پنجره كنار
آن از "وولف توبياس".مينويسم دارم واقعي داستان يك و كردهام تمام را خندهدار
را معجزات فقط خوب بسيار":گفت.ميدهند آدم به را كردن اشتباه اجازه كه بود معلمهايي
كه باشد داشته وجود دنيا در ميتواند دليلي چه":كردم فكر خودم پيش من ".نده دست از
انجام را كار همان دقيقا بعد سال پنج چهار ، تا "بدهم؟ دست از را معجزهام شود باعث
كشيد طول زيادي مدت.نبودند موفق هيچكدام ولي نوشتم ، رئاليستي مطالب زيادي مقداردادم
بايد كه است چيزي تنها اين اينكه و كنم استفاده درونم نداي از بايد كه بفهمم را اين تا
من كه نبود چيزي وليناميد ضدهنري دقيقا را درون صداي نميشد.ميكردم استفاده ازش
فكر كه همانطور بايد يعني":گفتم خود با كه ميآيد يادم.باشم شنيده و ديده قبلا
باري و ميداد من به خوبي احساس كنم تللي يللي عمرم بقيه براي اينكه "بنويسم؟ ميكنم ،
.برميداشت شانههايم روي از
من اينكه نه.دارد وجود داد انجام نميشود داستان نوشتن در كه كارهايي از كاملي ليست
كه است دليل همين به و كردهام را كار اين من نه.باشم نكرده امتحان را آنها هيچگاه
:گفتم خودم به كه بردم لذت كارم از وقتي از منبدهم انجام را آنها نميتوانم ميدانم
هم را طبيعت نميتوانم و بنويسم نميتوانم حسابي و درست جمله يك كه من خوب ، بسيار"
در كه وقتي گرفته ، طلاق زوجهاي بين اتفاقي چه كه نيست مهم برايم هم واقعا و كنم توصيف
اين وقتي بنابراين.ندارد اهميت برايم هم واقعا و ميافتد مينشينند هم كنار كافه يك
و گفتوگو مثل دارم علاقه آنها به كه رفتم موضوعاتي سراغ به و گذاشتم كنار را موضوعات
كه چيزهايي سراغ كه هستم مراقب هميشه من ولي.شد امكانپذير برايم چيز همه ناگهان طنز ،
ما كه است چيزي همان كار اين كه رسيدم نتيجه اين به و نروم بنويسم دربارهشان نميتوانم
.ضعف نقاط از پرهيز:ميناميم "سبك" را آن
چيست؟ دليلش.ميشوند افتضاح شغلهاي گرفتار شما داستانهاي شخصيتهاي تمام تقريبا &
و كرد هزينه بايد كار خاطر به اينكه مردم ، كردن كار حقيقت كه دارم دوست را داستاني من
را ميكنند ، كوچك و ساده چيزهاي به كردن فكر صرف شدت به را زيادي روزهاي مردم اينكه
.باشد نگرفته ناديده
زندگي احوال و اوضاع تمام وقتي آموختهاند من به كه داشتهام زيادي نامطبوع شغلهاي من
نفهميده كاملا هم هنوز شايد) ميشود جايي چگونه او براي آمريكا نباشد ، راه به رو فردي
در آنها جزئيات از شايد البته.بودهاند سازنده من براي روحي لحاظ از كارها اين (باشم
ختم داستانهايم در خاص درونمايه يك به جزئيات اين ولي نكنم ، استفاده داستانهايم
حس سينهتان سوي به را فرهنگ پاي فشار نيست خوب اصلا كه است اين از حاكي كه ميشوند
.كنيد
اصلي بخش بد چيز يك يا بيفتد داستاني در بدي اتفاق اگر كه است اين است جالب كه چيزي
مردم.است عجيب اين من نظر به و ميرسد نظر به تار و تيره داستان بدهد ، تشكيل را داستان
اين ولي هستم شاد واقعا من و ".ميآيي شاد خيلي نظر به تو ولي":ميگويند من به هميشه
ايستاده خوشحالي مرد هر خانه در پشت دست به تبر مرد يك":دارم دوست بسيار را چخوف گفته
وجود شاد او مثل يا و غمگين انسانهاي كه كند يادآوري او به خود مكرر ضربات با تا است
اين من نظر از و ".داد خواهند نشان تو به را ناموافقش روي زندگي زود يا دير ولي دارند
خيلي زندگي بله ، ":بگويم كه است طبيعي بسيار من براي.است ادبيات براي منطقي عملكردي يك
".بدهد ما به خوبي احساس است ممكن چطور نيست ، خوب وقتيهمه براي نه ولي.است خوب
داريد؟ داستانهايتان نوشتن براي خاصي روند شما آيا&
ديگري كار دادن انجام مشغول وقتي و كارم محل در را نوشتن من كه است اين دليلش و نه
مسئله اين شايد و كنم حساب چيزي روي نميتوانستم وقت هيچ بنابراين.كردم آغاز بودم ،
پشت را داستانهايم از يكي ولي مينوشتم تخصصي گزارش بايد واقع در.بوده خوب من براي
به شايد و بگذارم كنار را داستانهايم شوم مجبور كه بود ممكن لحظه هر.مينوشتم هم صفحه
ميدانيد ، .ميكردم فراموش باشد ، ارزشمندي چيز بود قرار كه را ، داستان موضوع نحوي
حذف را قسمتي باشم مجبور اگر حتي و نيستند آگاهانه من نوشتههاي از بسياري كه فهميدم
.بود خوبي درس من براي اين.گشت بازخواهد بعد كمي و است سطح زير دارد ، وجود هنوز كنم ،
ولي ميرفت ، دستم از كلام رشته انگليسي ادبيات كل جمله بهترين نوشتن از قبل درست گاهي
اين واقع در.ميكردم پيدا بهتري چيز و بازميگشتم بعد ساعت دو يا يك صورت آن در
به گاهي الان ولي.كنم كار بهتر كه ميكردند مجبور مرا چون بودند ، خوب خيلي محدوديتها
آب از پرت و چرت نوشتههايم تمامي و مينويسم دارم نياز آنچه از بيش وقت زيادي دليل
.درميآيند
ميشوند؟ پرت و چرت آنها همه &
كنيد فكر ميتوانيد شما روزي.دارد وجود كمي بسيار فاصله تنفر و عشق بين نه؟ !است جالب
خوب.است دنيا چيز بدترين اين نه ، ميكنيد فكر بعد و است دنيا داستان بهترين اين كه
.شوم آزاد روانپريشانه رفتار اين قيد از ميخواهم من.نباشد هيچكدام هم شايد
چيست؟ شما بعدي پروژه&
با.دادهام هدر نوشتن براي را زيادي سالهاي من.آيد خوش آيد ، پيش هرچهنميدانم
يك بعد و كوتاه داستان يك به تبديل زودي به كه !من رمان هم اين ميگفتم ، خوشحالي
ماه در.نميشود نابود ميكنم كار رويش كه چيزي كه خوشحالم هميشه البته.ميشد پاراگراف
برايم كتاب اين نوشتن.شد خواهد چاپ كرده ، مصور "اسميت لين" كه را كودكانم كتاب آگوست
مشكل.كردهام شروع كودكان براي را ديگري كتاب نوشتن دليل همين به و بود لذتبخش بسيار
شود كودك كتاب يك كه بود قرار چه اگر شد ، كوچك رمان يك مثل تقريبا كتاب اين كه است اين
.شد نسلكشي مورد در كتابي به تبديل ناگهان ولي
يك براساس تنها آنجا در سرگرمي و تفريح وسايل تمامي كه تفريحي محصور مكانهاي از_1
.فضايي سفر مثل هستند ، موضوع
برتر من برابر در من
وست كارولين
ملكمحمدي نيما فرزانه ، سام:ترجمه
سيندي ، ريك:شخصيتها
.صبح ساعت 127ريك و سيندي خواب اتاق:صحنه
(.است بسته چشمانش و است رختخواب در سيندي ميرود بالا پرده كه هنگامي)
را دستانش است بسته چشمانش كه حال همان در) چنده؟ ساعت ريك؟ چنده؟ ساعت من خداي:سيندي
(.ميكند جستوجو را كنارش خالي فضاي و ميكند دراز
خيلي.بكنم رو كار اين بايد ميشم ، بلند ديگه الان.باشه دير خيلي بايد من ، خداي:سيندي
.پاشو.پاشو.پاشو.پاشو.پاشو.ميشم بيدار الان.بفرما.ميشم بلند ديگه الان.خوب
سيندي) !پاشو...ميشم ، 1 ، 2 ، 3 بلند ديگه دفعه اين !پاشو..1 ، 2 ، 3(ميشمارد)
(.ميكشد خودش روي دوباره بلافاصله تقريبا و ميزند كنار را ملافهها
هنوز و ميكند خشك را صورتش حوله با دارد.ميشود وارد ريك)سرده چقدر من ، خداي:سيندي
(.است بسته هنوز سيندي چشمان.نپوشيده لباس
ريك؟ تويي:سيندي
.آره:ريك
.ميشم بلند الان من:سيندي
.خوبه:ريك
(.ميكند پوشيدن لباس به شروع)
.سرده هوا انقدر امروز چرا نميدونم:سيندي
.نميشي سرما متوجه ديگه بگيري دوش بري اگه:ريك
.ميكنم خالي خودم روي اسپري و عطر كلي.ندارم گرفتن دوش وقت:سيندي
دكمههاي با رنگ سرمهاي زنانه لباس يك و ميكند باز را آن در ميرود ، كمد سمت به ريك)
(.ميدهد ادامه پوشيدنش لباس به بعد ميآورد ، بيرون رنگ طلايي
.ميشم بلند بپوشم ميخوام چي بگيرم تصميم اينكه محض به:سيندي
.خوبه:ريك
(.ميكند پا به را كفشش و جورابها ريك)
.فيروزهاي شلوار با قرمز پيرهن.بپوشم شاد امروز ميخوام:سيندي
.ميشي قشنگ:ريك
لباسهاي از يكي.بپوشم اداريتري چيز يك بايد.ميشم وجق اجق خيلي نه ، :سيندي
.ميپوشم رو سرمهايم
.داري دوست جور هر:ريك
(.ميآورد بيرون هفتتيري و ميكند باز را كشويي ميرود ، كمد طرف به ريك)
كه اوني يا داره طلايي دكمههاي كه اوني ميپوشم ، رو سرمهايهام از يكي آره ، :سيندي
داره؟ سفيد حاشيه
.نميكنه فرقي:ريك
از نميتونم نگيرم تصميم وقتي تا و بگيرم تصميم نميتونم من ديگه ، بگو چيزي يك:سيندي
.بگير تصميم برام تو.بيرون بيام رختخواب تو
(.است نكرده باز را چشمانش هنوز سيندي.ميرود نشانه سيندي سمت به را هفتتير ريك)
.باشه خوب بايد داره سفيد حاشيه كه اوني:ريك
.سنگينتره داره ، طلايي دكمههاي كه بپوشم رو اوني كنم فكر:سيندي
(.است بسته چنان هم سيندي چشمان.ميكند مسلح را هفتتير ريك)
ريك؟:سيندي
بله؟:ريك
چنده؟ ساعت:سيندي
(.ميكند نگاه ساعتش به ريك)
ريك167
.شده ديرم من خداي:سيندي
.آره:ريك
(.ميشود خارج و ميگذارد كناري را هفتتير ريك)
.شم بلند الان همين شده طور هر بايد:سيندي
2_ شعرسازي مانيفست
صفاييتبار حامد
به بند كه قانونهايي و قيود از شعر كردن رها براي زماني كه شعر در مدرنيسم پست مباحث
مدرن پست شعر ، اين اينكه و شعر محك براي بود شده قالبي معيار بود شده مطرح ميزد آن پاي
مدتي از پس داشت را آزاديخواه انقلابي يك شكل زماني كه مدرنيسم پست واقع در خير؟ يا هست
شامل را جهان تمام حالا كه خود قلمرو در نيست حاضر كه گرفت را مستبد ديكتاتور يك شكل
شكل به يا و ميكرد استهزاء يا را خود از چيز هر و ببيند خود از غير چيز هيچ ميشود
واقع در مستبد ديكتاتور اين.ميپرداخت شعر تحقير به قبل دهههاي كلاسيك شاعران همان
ميكند ايجاد دوسويه نگرش يعني نپذيرفتن و پذيرفتن مبناي بر پايهاي و باطل را نقد اساس
شكلهاي گردن بر را تيغ لبه نظري مباحث در مدرنيسم پست اساسا كه است حالي در اين و
عمل در تئوري چنين كه است چگونه ميدهد قرار باستاني سويهنگريهاي دو و قراردادي مطلق
ميدهد ديگر معنايي كه چيزي از چگونه يا و ميگيرد خلاف كاركردي مستقيم پراگماي و
خونخوارتر و خطرناكتر را مستبد ديكتاتور اين كه چيزي ميآيد بيرون ديگرگونه عملكردي
روبهرو فكر يك از يكنظرگاه فلسفه ، يك فيلسوف ، يك تعريف ، يك با ما اينكه ميدهد جلوه
منبع يك مدرنيسم پست تعريف در ما است محوري تك مرگ بر اساساش مدرنيسم پست بلكه نيستيم
خاصيت ، اين است مدرنيسمها پست بحث واقعي شكل بلكه ببريم نام نميتوانيم را فرد يك و
شبحي به تبديل را او و ميكند دسترسي غيرقابل آمده وجود به لحظه اين تا كه را ديكتاتوري
اين است چطور حال.است نامرئي ميكند ، چه و چيست نميدانيم و كجاست نميدانيم كه ميكند
وضوح با است ما بحث موضوع كه را دهه اين شعر يكبار بتوانيم تا بگذاريم هم كنار را اضلاع
.ببينيم بيشتري
بحث كه است ماهيتي صورت به دارد قرار موضوع اولين و اولي واقعيت صورت به شعر طرف يك از
ديگر طرف ميشود مواجه تعريف در بحران با ماهيت همين اينكه از گذشته ميكند مشخص را
.است نشسته فيلسوف - منتقد - شاعر گفت ميتوان حتي مباحث اين از پس حالا و منتقد به شاعر
را ديگري ضلع آن جاي به و برداريد بوده هنر همراه هميشه كه را اثر نقد و هنري نقد ضلع
شكل به تئوري مباحث يعني را ضلع مهمترين حال مقابل ، تئوري نقد عنوان به كنيد اضافه
نقطه يك يا و صاف خط از را شعر ماهيت كه است ضلعي همان اين كنيد وارد مدرنيسم پست مباحث
بحران آن ماهيت در ديگر بيان به يا و ميكند تبديل پيشبيني غيرقابل سيگنال يك به ثابت
كه طور آن يا نميرسد خطرناك چندان نظر به هنوز.شعر كلي شكل شد اين.ميكند ايجاد
قابل حتي و است مشكلي بالاخره هم اين خب باشد ديكتاتور يك از خطرناكي شبح شد گفته قبلا
و توانايي صاحب يك فرد ، يك زاويه از بار اين و ببينيم ديگري شكل به بگذاريد پس نقد ،
مجموعه اين از را شاعر بگذاريد كند استفاده ميتواند اضلاع اين از كه كسي يا و قدرت
.ببينيد كامپيوتري بازي يك حتي يا افسانه يك قصه يك شبيه را قضيه شكل و بكشيم بيرون
مباحث ادبي ، نقدهاي واژهها ، كلمات ، دل به ميخواهد كه است فردي است شما قهرمان شاعر
پرچم آخر دست و است فائق همه بر كه كند ثابت و برد هجوم همه و زبانشناسي مباحث فلسفي ،
و ستبر سينهاي دارد پيچيدهاي هم به بازوهاي او.بكوبد قله فراز بر را شعرش يعني خود
اوست نوبت حالا دهد انجام ثانيه يك در را محاسبه ميليون ميتواند 10 البته تراشيده سري
فلسفه ، آن متعاقب و ميدارد بر را نقد او ابتدا كند انتخاب را خود سلاحهاي كه
استاد نيست هم زبانشناس نيست فيلسوف او.ميخواند هم را ادبيات كل و تاريخ زبانشناسي
نشود مواجه خطر با گاه هيچ او شعر آنكه براي حالا برميدارد را همه اما.نبود هم تاريخ
چرا شود بررسي اينها از جداي بايد شعر كه نميپذيرد او ميزند پيوند اينها با را شعرش
گاه هيچ كه شود بازي مه داخل و بشود هم تن روئين اينكه براي حال است منتقد خود چون
اشتباه.است مدرنيسم پست آن و است نياز هم ديگري سلاح به نيست متصور آن براي باختي
دفاع و تهاجم وسيله يك سلاح ، يك شكل به تنها شاعر اين دست در مدرنيسم پست نميكنيد
چرا نبود كافي شود تن روئين آنكه براي اما بود گرفته را نقد قبلا شاعر.ميشود تبديل
بداند...يا شناسي زبان يا فلسفه او از بيش كه منتقد يك با برخورد در بود ممكن كه
.شود متوسل قهقهه به نهايت در كه ميكند قادر را او مدرنيسم پست اما كند مواجه نتواند
كمي اگر يا و !چسبيدهاي مدرنيسم مباني به چقدر !ميكني فكر كلاسيك چقدر بگويد طرف به
شايد حالا !است اين بخش اين از من تاويل بگويد ميدانست مدرن پست فلسفه او از بيش
و نميپذيرد را ضربهاي هيچ كه موجودي شده بازي وارد قدرتمندي موجود چه ببينيد بتوانيد
از پر دشت يك كنيد فكر بياوريد چشم پيش هم ديگر تصوير يك حالا است زدن ضربه حال در مدام
ضربه هم به مدام آنها مشغولند خورد و زد به هم مقابل در روئينتن چنين جنگاوراني
هرگز كه نبردي از است مضحكي تصوير چه اگر برنميدارند زخمي حتي كدام هيچ و ميزنند
.باشند داشته پاشنهاي و همچشمي اسفنديارها و آشيلها اين شايد اما نميگيرد پايان
درد مقصد به مسافر پيري با
فلوبر گوستاو آثار و زندگي به نگاهي
رشيديان مهيار
ماوراي جهاني زايش تا ميكاود را وجود عمق كه دردي !باشد؟ درد صاحب ميتواند هركسي مگر
به.باشد زودرس پيري صاحب نميتواند هم هركسي قطعا و.بخرد خود به را ديگر جهان هر
كه آنها براي لابد و بود ، خدايش آفريدگان از دسته كدام براي مصيبت و غم اينهمه راستي
نورماندي ايالت در دسامبر 1821 در 12 كه بود انساني جمله آن از و داشتند آفريدگاني خود
دردي هيچ كه پدري.بود پدرش پرموي پنجه كرد ، لمس را او كه دستي اولينافتاد زمين بر
او پدر فاميل به و زدند صدايش گوستاو كه وقتي و.بود مادر مال دردها تمام و بود نكشيده
دردآورترين شايد.شد پير ناگهان دادند ، تعميدش غسل اينكه از بعد و نهادند نام فلوبر را
تصوير يك تنها همه آن از كه داشت اذعان بارها اما.باشد عمرش اواخر فلوبر زندگي دوران
اليزا او تا ميروندميروند تروويل به خانواده با كه روزي همان عصر تصوير مانده ،
با" ;باشد الههاي ديوانه و بگيرد گر وجودش عمق در عميق دردي و ببيند را شلزينگر
نوشتن الهامبخش شايد كه زني ;"ميلغزيد فرو شانههايش تا كه شكوهانگيز سياه موهاي
.باشد فلوبر كتاب اولين
پير كه حال همان در بعد و.خشكيد بغضي همچون گوستاو حلق در كه بود حرفي تنها "او" و
را زني شدم ، بيستساله كه زمان آن تا بودم ساله پانزده كه زمان آن از":مينوشت ميشد ،
زن به هرگز ماجرا آن از پس سال سه تا و كنم ، لمسش هرگز بيآنكه ميداشتم دوست
بابت اين از و ماند خواهم صورت همان به بميرم تا كه داشتم باور زمان آن درنينديشيدم
و دور تصاويري.ميديد ميآمد سراغش صرع وقتي كه را خدايي لابد و ".ميكردم شكر را خدا
ميشد ، نوشته كاغذ روي طبيعي حالت در وقتي كه تصوراتي.نبودند و بودند كه غريب و گنگ
فلوبر گوستاو.ميشد ديده ميان آن در هوفمان ارنست تخيلات تا گرفته آلنپو اوهام از ردي
به تنها شايد و ميداد ، ادامه بسيار اكراه با آكادميكاش تحصيلات به احوال اين تمام با
."بواري مادام" نام به اثري زادگاه.است كروواسه ساكن ديگر حالا كه مادري ;مادرش خاطر
و بود رمانتيسيسم در خوردن غوطه حال در كه هنگام آن.شود پير ميخواست ديگر كه وقتي
بعد و ميشنود را پدر مرگ خبر ژانويه 1846 در وقتي ;شد آوار او بر تقدير از موجي ناگاه
گونه لايرتيس ديگر حالا او...بعد و ميشود دچار زايمان تب به رازدارش خواهر ناگهان
لوييز ;ميدرخشد كورسويي ناگاه ترس و وهم خيل اين ميان در و مقابل دردرآمده زانو به
است جذاب گوستاو براي ابتدا كه زني ;ميپندارد بزرگ شاعران الهه را خود كه زني ;كوله
.پليدش نيم ;است بواري مادام ديگر نيم شايد كه زني.است آفتاب و سايه قصه ديگر بعد ولي
شرق سفر به سر كه وقتي.ميشنود جواب سرسختي و اخم تنها محبت هربار پي در كه زني
ديگر حالا.ميگردد باز مادرش خاطر به اما ميرود ، پيش هم نيل روي تا حتي ميسپارد ،
به نهايت در تا.بشود كاغذ بر كلمهاي حك باعث كه فعلي هر و است نوشتن مسكناش تنها
.بنويسد پيشانياش بر را "قديس آگوستين وسوسه" نام و برساندش كه صفحه چند و چندين
و ميخرد سكوت و اخم تنها هيجانش و شور بهاي در اما.ميخواند دوست چند براي را "وسوسه"
.كند نقل را بواري تبار از خائن زني حديث تا بعد ، سالها تا ميكند رها گوشهاي را كتاب
.بواري مادام ;كتابش اولين اما نوشتههايش ، آخرين جمله از اثري
از پاريس دادگاههاي مدعيالعموم مقابل در كه شد پيرتر زماني فلوبر گوستاو كنيد باور
:ميكند دفاع اينگونه بواري مادام از او.ميكند دفاع كرد خيانت شوهرش به كه زني حيثيت
اين و ;شده بازگردانده فرانسه به كه است لاتين زبان به بحث مورد مراسم از صفحه يك تنها"
اطلاعات چندان شود حفظ مذهبي شعائر تا مراقباند چشمي چهار كه نجيبي مردم كه ميرساند
".ندارند مذهبي اوراد از پروپاقرصي
مسكو شهر اعلانات تابلوهاي بر را خود عكس كه هربار اما.بود شهرت اوج در روزها آن
به را پاريس دادگاه از بعد هياهوي نتيجه درمييافت واضحتري شكل پيري احساس ميديد ،
چنگال از گريختن.گريختن شايد و نوشتن درد ;درد مقصد به ميكند ، رها مادرش آغوش مقصد
دنبال را گوستاو سايه همچون كه الههاي.ميپنداشت شاعران الهه را خود كه بيوهزني
رمان نوشتن نيز بهانهاش تنها و بگذارد آفريقا سوي به سر نيز مدتي براي تا ميكرد ،
.باشد "سالامبو"
باز تا ميشود سرش آسمان مهيب بختكي ميگذارد ، فرانسه خاك به پا باز كه اين محض به اما
مسيحيت ، بتپرستي ، ...جهان كار پايان كه":گفته خودش ديگر را اينجا.شود پيرتر
را جگرگاهم انگار درست":ديگر حالا و ".بشريتاند تحول عمده مرحله سه اينها خودپرستي ،
تورگينف زولا ، تنها سالها اين در و ".باشند آورده بيرون را اندرونم و باشند شكافته
اين" ;ميكند ذكرش اينگونه كه دوكان ماكسيم و.بودند همدمش و مونس وگيدوموپاسانجوان
مودبترين ، ميرفت ، در جا از غران تعارضي و تضاد اندك با كه مغرور ، و بيباك غول
مادر و ".ببيند بود ممكن را آن خواب مادري هر كه بود پسري خدمتگزارترين و ملايمترين
"وپكوشه بووار" رسيده نصفه به رمان دستنوشتههاي روي وقتي داشت درد و.بود دردش الهه
كنيد باور.آورد كتابخانهاش به را ناهار خدمتكارش كه وقتي ميزد ، نفسنفس و بود افتاده
.نشود پيرتر ديگر تا داد عزراييل به جان مه 1880 ماه در 8 وقتي كشيد درد كه
|