نااقليدسي هندسه از پرهيز
عروسك در عروسك
متد تا بداهه از
سردرگم كلاف
نااقليدسي هندسه از پرهيز
جعفري مجيد كارگرداني به آنتيگونه نمايش به نگاهي
آشفته رضا
دريافت و تحليل تا دارداما اجرايي قابليت مختلف شيوههاي و قالبها در آنتيگونه
ميلنگد اجرا همچنان نباشد كارگردان سوي از نمايشنامه از درستي
تالار در عصر ساعت 7 روزها اين مجيدجعفري كارگرداني به و سوفوكل نوشته "آنتيگونه" نمايش
.ميشود اجرا شهر تئاتر مجموعه چهارسوي
* * *
يك با هم آنتيگونه نمايش جاري سال در كه گذاشته نمايش به تاكنون را زيادي كارهاي جعفري
برشت به رجوع با اخير سالهاي در او.است شده اجرا آماده هاملت از پس كوتاه زماني فاصله
به را نكته اين (آنتيگونه) سوفوكل و (هاملت) شكسپير ،(اويي آرتور مقاومتناپذير صعود)
.شود همصدا و همنشين بزرگان با تا است درصدد كه ميكند متبادر همگان ذهن
سوفوكل.ندارد هم با سنخيتي هيچ كه زيستهاند گوناگوني دورههاي در اينان از يك هر اما
رويارويي عصر در برشت و انگليس در اليزابت عصر در شكسپير يونان ، در پريكلس طلايي عهد در
و فرد به منحصر نگرشي به جهاني دوم و اول جنگهاي دل در كمونيسم و كاپيتاليسم قطب دو
شكستهاي علت به يادداشت اين در.ورزيدهاند مبادرت نمايشنامههايشان در آن پرداخت
:پرداختهايم جعفري پيدرپي
نمايشآنتيگونهعكسهاازاخترتاجيك
به تخت و تاج تصاحب براي اتئوكلس ، و پولونيكس برادرش ، دو هر كه ميشنود وقتي آنتيگونه
.سازد برقرار را برادري و صلح آنها بين تا ميرساند تب به را خود سريع پرداختهاند ، جنگ
اتئوكلس ، همدست كرئون ، .ميريزند را يكديگر خون برادران و ندارد فايدهاي او تلاش ولي
نظر از چون نسپارند خاك به را پولونيكس جسد كه ميدهد دستور و ميشود تخت و تاج صاحب
.است بوده آشوبگر و طغيانگر مردي او كرئون
آنان ارواح نكنند ، دفن خاك در را مردگان جسد كه زماني تا) مردم اعتقاد طبق آنتيگونه
نقض يعني حركت اين كه بسپارد خاك به را برادرش جسد كه برميآيد درصدد (ميكشند عذاب
اما.بگذارند گور در زنده را آنتيگونه كه ميدهد فرمان هم كرئون بنابراينكرئون فرمان
سردي و بيتفاوتي با چون و ميكند اعتراض وحشتانگيز حكم اين بر كرئون ، پسر هايمون ،
.ديد نخواهد هرگز را او ديگر كه ميكند ياد سوگند كرئون برابر در ميشود ، مواجه
در آنتيگونه كه مغاكي تا ميدهد دستور او يافتن براي كرئون و ميشود ، گور و گم هايمون
جنازه كنار در هايمون و است ، مرده آنتيگونه كه ميبينند آنجا در.بگشايند است ، مدفون آن
.است كرده خودكشي او
آثار از شهريار اوديپ نمايشنامه كنار در آنتيگونه كه است معلوم هم نمايشنامه طرح از
و بزرگي درباره كمي اگر.ميآيد شمار به باستان يونان نويسنده و فيلسوف اين جاودانه
نتيجه وقت آن برسيم ، ژرف و عميق مكاشفهاي به خود خلوت در و كنيم فكر متنها اين شكوه
جاري سطح در روايات و اتفاقات تمام وگرنه بود ، خواهد باور و لمس قابل اجرايي هر در
.ميشود سپرده فراموشي به و پاك ذهن صفحه از لحظه در ميآيد چشم به آنچه و ميشود ،
هر و است ، خدايان تفكر به وابسته كاملا اشيل.است اوريپيد و اشيل فاصله حد سوفوكل
و داستان پرداخت به محسوس و زميني كاملا اوريپيد اما ميبيند آسماني و ازلي را چيزي
.نميماند غافل خدايان از هم و دارد ، مدنظر را زمين هم سوفوكل.ميدوزد چشم شخصيتهايش
.است پايبند خود اخلاقي ايمان به همچنان ميشود ، ترديد و شك دچار خدايان وجود در اگر
هملت درنمايش كرامتي ميتراحجارومهتاب
اوديپ نمايشنامه از سازد ، مطرح را دراماتيك ساختمان كمال كه ميخواست وقت هر ارسطو
دريافت و نيست ، مبرا كمالجويي اين از هم آنتيگونه بنابراين ميكرد ، ياد سوفوكل شهريار
اگر.دارد ساعته چندين تفكر به نياز - فعلي زمانه و عصر در - كارگرداني هر سوي از آن
كليت در عمده ضعفي حتما نشود ، تماشاگر روح تصفيه باني و باعث شفقت و ترحم حس دو از يكي
جعفري مجيد فعلي اجراي.است نگرديده جاري اثر بطن در كارگردان سوي از كه هست مشهود اجرا
.ميشود بحث دربارهاش مشروح طور به ادامه در كه ميبرد رنج روحي و بيحس اين از
متن از خارجي و داخلي كارگردانهاي از متفاوت اجراي چندين كشورمان در اخير سال چند در
به ميتواند باشد ، شده آنان مجموع ديدن به موفق كسي هر اگر كه است شده اجرا آنتيگونه
تا اما.دارد اجرايي قابليت مختلف شيوههاي و قالبها در آنتيگونه كه دريابد درستي
روبرتو.ميلنگد اجرا همچنان نباشد ، كارگردان سوي از نمايشنامه از درستي دريافت و تحليل
رسيده آنتيگونه از شگفتانگيز اجرايي به سوررئال برداشتي با سال 79 فجر جشنواره در چولي
پيروي با صابري پري.رسيدند جديدي رهنمون به بصري حظ بر علاوه ديدنش از خيليها كه بود
برداشتي به غربي رايج شيوههاي با آن تلفيق و (تعزيه) ايران در نمايشي سنتهاي از
جوان طاهري ، محمد.گرفت قرار تقدير و تحسين مورد نيز ايتاليا در كه بود رسيده پستمدرن
متن اين از كمدي و مدرن اجرايي به ديگرگونه نگاهي با فعال جوانان از گروهي با نوجو
و جوان گروه كه آنجا از اما مينمود بينظير پارودياي خود نوع در كه بود رسيده تراژدي
اجراي با بعدها چند هر نشد ، روبهرو ايراني بزرگان لطف نظر و مهرباني با بود ، ناشناخته
گروه يك.است ايراني كارگردانهاي غيرمعمولترين از يكي كه داد نشان سياهان نمايش
ايراني تماشاگران نظر خواستند سال 79 در كلاسيك و يوناني سياق و سبك همان با نيز يوناني
كار آن با ارتباط آنكه براي نبودند ، موفق عمل در كه سازند خود اجراي به معطوف را
و مهجور كاملا اجرايي ديد آن بر علاوه و داشت ، يوناني زبان فراگيري به نياز ضرورتا
.برنميانگيخت را لطفي كهنهچندان
برشت ، روحوضي ، تعزيه ، - مختلف تجربههاي از باري كوله با جعفري ، مجيد بار اين اما
سال به 10 نياز حداقل آدمها و شيوهها اين از يك هر شناخت كه غيره و سوفوكل شكسپير ،
خاص و متفاوت برداشتي به قبر نبش با تا است رفته آنتيگونه سراغ به دارد ، تفكر و تجربه
اين از و كند كار مدام كه دارد آن بر سعي جعفري اينكه.يازد دست جاودانه متن اين از
نقبي مختلف تفكرات و شيوهها و گونهها به و برسد متفاوتتري تجربه به تجربه
كمي !است لازم تفكر و حوصله كمي بين اين در اما است تقدير قابل بزند ، مكاشفهگرايانه
...و دوجين دو دوجين ، يك با هميشه است ، خوشسليقهاي مدير كه آنجا از او !سكوت و مكث
يك به هنوز اما.است برآمده هزينه پر و پرجمعيت متنهاي آوردن صحنه به پس از هنرپيشه
اما ميكنند ياد كار پر كارگردان عنوان به او از خيليها.است نرسيده ويژه و شاخص اجراي
تكنيكها ، دريافت حال در هنوز چوننميبرد نامي خلاق كارگردان عنوان به او از كس هيچ
احساسات و عواطف نگرشها ، بيانها ، حركات ، خطوط ، و خط هواها ، و حال ميزانسنها ، تفكرات ،
.است...و
ميكند تبعيت اقليدسي هندسه از صرفا آنتيگونه ميزانسنهاي طراحي در هم بار اين جعفري
اما.است تقارن و تعادل تجانس ، توازن ، اصلهاي به متكي تصاوير ايجاد و تركيببندي در و
صحنه در آنتيگونه دو از چنانكه است ، روبهرو دوگانهاي ترديد با خود دريافت در هم باز
به ميخواهد و است ، معلق آسمان و زمين بين سوفوكل همانند هم او شايد.است كرده استفاده
صحنه فاصل حد در تور كشيدن با همچنين.كند اصرار شخصيتها بودن دوگانه اين بر عيني طور
.نيست پايبند اجرا بودن كلاسيك به هم چندان ميزانسنها شدن افقي بر تاكيد و تماشاگران ، و
به كه است درصدد جعفري كه ميبرد پي نكته اين به تماشاگر ورود لحظه همان از بنابراين
نقشآفريني ايدهآل حد در بيان و بدن لحاظ به همگي زن ، بازيگران.باشد متفاوت ظاهر
پرونده در را راديويي نمايشهاي تجربه سالها آنكه دليل به هم مرد بازيگرانميكنند
به - آنها اما ميكنند نوازش را گوشها خروش و جوش پر و گرم بياني با دارند ، خود كاري
اجرا زمان در چنانكه.نيستند برخوردار بدني مطلوب كشش و انعطاف از چندان - ابراهيمي جز
و سكوها لبه به خوردن و تور كردن پاره با بار چندين و نميشدند ، همراه موزون حركات با
هنوز و هستند ، مشكل دچار بدني لحاظ به هنوز كه گذاشتند صحه مهم اين بر صحنه در لرزيدن
ظاهر به لحظاتي در هم كارگردان.دارند نياز نقيصه اين شدن برطرف براي ممارست و تمرين به
با تماشاگر ارتباط از مانع تصاوير آن باطن در اما و ميآفريد ، خلاقانه و بديع تصاوير
نااقليدسي هندسه اصول رعايت از جعفري پرهيز علت به اتفاق اين شايد.ميشد متن دنياي
در چهارمي بعد و ميكنند ، قطع را همديگر دور نقطهاي در موازي خط دو هندسه اين درباشد
و است ، محروم فضا ايجاد در جعفري بنابراين.ميشود اتمسفر و فضا ايجاد موجب كه است كار
است برآمده درصدد عاطفه و حس شدن جاري از پرهيز و حركات شدن مكانيكي بر تاكيد با شايد
اما.كند اكتفا عقلاني كاملا و خشك رابطهاي به منطقي استنتاج و استدلال به صرفا كه
به روبنا تا زيربنا از عمودي مداري در آنتيگونه آنكه براي نيست ، اجرا و متن جوابگوي اين
.ميكند اتكا ممكن ساختاري
به خدايان كيفرخواست از ترس با او ميدهد ، قرار اصل را خدايان فرمان آنتيگونه وقتي
طغيانگري اينميگيرد ناديده را كرئون فرمان و ميآورد روي زميني شورش و طغيان
از عاشقانه نيز هايمن ديگر سوي از.داشت نخواهد بر در شدن گور به زنده جز نتيجهاي
هم بازمييابد آنتيگونه كنار در خودكشي در را چاره و ميكند سرپيچي (كرئون) پدر فرمان
و ذهني رويارويي از مانع جعفري مادي و فيزيكي نگاه.است آسمان به اتصال و زمين انكار
گاهي كه گفت بايد ميداند ، خود اجراي بهانه را برشت او اگر.ميشود متن با مخاطب روحي
ميكشيد بطلان خط خود گذشته اصول و قواعد از برخي بر آزادانه اجراهايش در هم برشت خود
را تماشاگر با خود ارتباط بتواند صورت هر در و نكند توهين تماشاگرش ذهني باور به تا
.بود خواهد ناممكن برخورد نوع اين در نيز متفكرانه و عقلاني درك وگرنه.سازد برقرار
عاطفي جريان يك پس از اتفاقات اين و است كرده خودكشي هايمن و شده گور به زنده آنتيگونه
.ميكند سقوط قدرت از شكست با كرئون آخر سر و..ميآيد (دوجانبه برادركشي) قويتر
را تماشاگر روح نخواسته يا نميخواهد جعفري...نيست جاري صحنه در اتفاقات اين اما
افقي سكوي و سطح همان در چيز همه و ميشود روبهرو ارتباط عدم با بنابراين كند ، تحريك
اندازه به آنتيگونه اجراي البته.باشد داشته بر در را ارتباطي بيآنكه ميآيد ، چشم به
.نيست دهنده آزار هاملت
حرف به بيآنكه جعفري بازيگران گروه اگر:نباشد لطف از خالي شايد نيز نكته يك يادآوري
تفكر و تمركز به را كوتاهي دقايق تمرين روزهاي طول در اگر باشند ، داشته توجهي حركتها و
آن در ارادهاي بيآنكه نيز چهارم بعد وقت آن ميپرداختند ، "آنتيگونه" كلمه پيرامون
.ميشد حاصل باشد ، دخيل
عروسك در عروسك
"بيكفن روياي" نمايش به نگاهي
بازماند مخاطبان توجه و استقبال از غلط برنامهريزي با بيكفن روياي
برداشتي ضيايي حسين نويسندگي و روشن روشنك كارگرداني به "بيكفن روياي" عروسكي نمايش
سيامك ترجمه "برشرت ولفگانگ" نوشته "ميخوابند شبها صحرايي موشهاي" داستان از آزاد
.است گلشيري
.دارد ضدجنگ مضموني ميشود ، اجرا هنر تالار در عصر ساعت 5 روزها اين كه نمايش اين
يك مشوش روياهاي با آنجا در او.ميشود پرتاب خرابهاي به يكپا مردي انفجار يك براثر
متوجه مرد چالش ، اين در.ميشود آنها بين چالش باعث برخورد اين و ميكند برخورد كودك
...و ميدهد نگهباني كه است روزها صحرايي ، موشهاي فراريدادن براي كودك كه ميشود
كوتاه فاصله يك در كه ميشود كشانده غمانگيزي جاهاي به كودك و مرد ارتباط داستان
.ميسازد آشكار همگان براي ملموسي طور به را جنگ از حاصل تراژدي و فاجعه عمق زماني
به (كودك روياهاي) انيميشن تصاوير با آن تلفيق و سياه تكنيك بر تكيه با روشن روشنك
.ميرسد مطلوب اجرايي
اين و ميشود ، تصوير يكپا مرد زندگي عروسك در عروسك شيوه به لحظاتي در كه اين مطلوبتر
عنوان به عروسك شناخت و دانايي با او.مينمايد جلوه خلاقانه و نو خود نوع در تكنيك
عروسكگردانان گروهاست موفق سوررئال و فانتزي موقعيتي ايجاد و جانبخشي براي واسطهاي
با ارتباط و ميزانسن از تبعيت با نيز (...و هاشمي افشين زنجاني ، شبنم محسني ، سلمان)
در اينجا تا پسميكنند شاياني كمك آنها شدن ديداري و اتفاقات پويايي به عروسك
كم با شناختي زيبايي قواعد رعايت براي اصلي عنوان به تكنيك بر تكيه با گروه كه مييابيم
طراحي و عروسكها اجراي و طراحي نور ، طراحي موسيقي ، انتخابنبودهاند مواجه كاستي و
سامان براي نيز رايانه از استفاده حتي.بودهاند اجرا خدمت در روند اين در نيز صحنه
تعابير ، اين تمام با اما.است بوده اثر تكامل جهت در (انيميشن) كودك روياهاي به بخشيدن
.ميشود اثر و تماشاچي بين گسست باعث زيادي حد تا همين و ميزند لنگ جايي در اجرا هنوز
تكنيك اين پس در شايد.نميشود خلاصه قواعد و اصول رعايت و تكنيك در چيز همه بنابراين
تاثيرگذاري نهايت در تا باشند ، تكنيكي عناصر تنيدگي درهم باعث شهودي و حسي جريانات بايد
.يابد تجلي
دليل به مطمئنا اين و است فاحشي لغزش دچار ريتم برقراري جهت از نمايش كه نماند ناگفته
كوتاه داستان از آمريكايي پوي آلن كه كلاسيكي تعريف طبق.است نمايش داستان شدن كشدار
كشيدن و قهوه يك نوشيدن فاصله به و شام ميز سر در داستان نوع اين بايد است ، كرده ارائه
در را زمان دقيقه تا 20 حدود 15 در چيزي چنين بنابراين.ببرد زمان سيگار نخ يك
.است شده كوتاهتر كوتاه ، داستان از مدرن تعريف در زمانبندي نوع اين البته و.برميگيرد
برداشت براي بنابراين.است انجاميده ممكن شكل كوتاهترين به مدرن پست تعريف در حتي
باشد قرار اگر و نيست ، روايتگري زمان از تبعيت جز چارهاي هيچ كوتاه داستان يك از آزاد
چندان شود ، تدوين بزرگسال مخاطب براي لو و دقيقه ظرف 40 در دقيقهاي داستان 20 يك كه
نمايشي و ادبي مديومهاي بين بستان بده در بنابراين.نيست روايت اصول با منطبق و منطقي
چيز همه ناخواسته گرنه و بود ، اثر اصل در موجود فرامين و عناصر از برخي تابع بايد هميشه
انتظارات جوابگوي بايد كه شد نخواهد چيزي آن و پاشيد ، خواهد هم از (اقتباس) دوم شكل در
.باشد مخاطب
عروسكي نمايشهاي نشدن يا و شدن اجرا است ، موثر تماشاچي جلب در كه مهمتر و بعدي مسئله
مخاطبين جذبكننده نميتواند وجه هيچ به تالار اين.است هنر تالار در بزرگسالان ويژه
از يكي كه ندارد اين جز چارهاي هيچ نمايشي هنرهاي مركز بنابراين.باشد بزرگسال
صورت هر در.دهد اختصاص مهم امر اين به را _ كوچك تالار يك ولو _ شهر تئاتر تالارهاي
جنبههاي از بردن لذت و دارد ، تازگي خيليها براي روشن روشنك نمايش همانند كارهايي ديدن
.است ارضاكننده حدي تا كار بصري
هنر و عروسكي تئاتر عايد بهتر نتيجهاي شوند ، گرفته جدي مسئولان طرف از عروسكيها اگر
استقبال به خالي دستهاي با عروسكي تئاتر بينالمللي جشنواره در ما و شد خواهد كشورمان
مورد سه دو فقط عروسكي نهم جشنواره همين در مثلا.رفت نخواهيم خارجي گروههاي و كارها
متاسفانه و بود ، شده آن رونق باعث _ روسيه و آلمان اتريش ، از هم آن _ قبول قابل كار
قدرت شرايطي هيچ تحت كه بودند شده اجرا آماده سرسري و شتابزده آنقدر ايراني كارهاي
.نداشتند نيز را شده دعوت كارهاي معموليترين با برابري
اگر.بازماند مخاطبان توجه و استقبال از غلط برنامهريزي با بيكفن ، روياي صورت هر در
اندك همين غريبي نتيجه باشد ، همراه مسئولان سوي از جدي واكنشي بدون همچنان روند اين
.كرد خواهد نابود و نيست هم را عروسكي نمايش
متد تا بداهه از
"بازيگري چشماندازهاي" كتاب به نگاهي
براهيمي منصور كوشش به
منصور كوشش به تمرين و آموزش گوناگون روشهاي پيرامون مقالههايي بازيگري ، چشماندازهاي
.است شده كتاب بازار روانه رسانش انتشارات توسط هنر دانشگاه استاد و مترجم براهيمي ،
لوكوك ، مدرسه دلارته ، كمديا در بازيگري بداههپردازي ، عنوان تحت مقالاتي مجموعه اين در
روشها:بازيگري پوياييشناسي ورزشي ، مهارتهاي و بازيگري خنثي ، صورتك با بازيگر آموزش
و بالي تئاتر هولد ، مدير بيومكانيك طراحي ، و فضا:بازيگري ارتباطشناسي كار ، فرآيند و
نظريه و فنشناسي _ پرورش بازيگر ، تعليم فرآيند بر غربي و شرقي عناصر تاثير گروتفسكي ،
درج بيان و صدا پيرامون سخني و بازيگري عمل و نظريه اپيك ، نظام مجادله ، تئاتر بازيگري ،
خواهد مناسب پژوهشگران و بازيگري تئوريك مباحث به علاقهمندان تمامي براي كه است شده
فرامين آن كاربرد آن از فراتر و درك و فهم براي پيوسته طور به مقالات اين از هريك.بود
از بسياري كه ميدانيم امروز و باشد ، علاقهمندان راهگشاي ميتواند (بازيگري) عمل در
با اگر و ميبرند ، رنج بياطلاعي و پايين دانش از ايران تئاتري كارگردانهاي و بازيگران
كنند ، بهرهبرداري مطلوب نحو به آنها از عمل در و بپردازند كتاب اين مرور به حوصله
نوع اين مطمئنا و شد خواهد آشكار آنان كارگرداني و بازيگري هنر در تدريج به نتيجه
كارايي و فهم مثلا.بود خواهد كشورمان نمايشهاي كيفي سطح رفتن بالاتر نفع به مطالعات
بر نمايشي ، موفقيتهاي آفرينش در افراد از بسياري راهگشاي ميتواند "بداههپردازي"
يعني بداههپردازي:مينويسد بداههپردازي تعريف در موريسون هيو.باشد علمي منطق مبناي
با.ضربالاجل بيهرگونه و دراماتيك متني از استفاده بدون لحظهها ، همپاي كردن بازي
شده برخورد بازي سياه از شكلي يا ميهماني ، باب بازي نوعي صورت به همواره بداههپردازي
تلقي اين اما.هستند نمايشي جلوههاي و ديالوگ ابداع به مجبور بازيگران كه جايي ;است
در كاوش فراگير ، تمهيد اين واقعي كاربرد.ميكند خورده ترس و معذب را بازيگران صرفا
از بخشي كه است مسئله اين دريافت براي بازيگر به كمك و شهود ، نيروي آزادسازي تخيل ، عرصه
درك قابل و منطقي استدلالهاي وراي در ميدهد ، رخ بازيگر خودآگاهي وراي بازيگري فرايند
.مينهد نام "تكنيك وراي لحظاتي" را آن براندو مارلون زندگينامهنويس كه چيزي با
آموزش در بداههپردازي.است بازيگري فن از حياتي بخش و مستقل ، مهارتي بداههپردازي
تلاش هرگونه.گرفت كار به درستي به را آن بايد اما.دارد برعهده اساسي نقشي نيز بازيگر
بيثمر و عقيم را كار هدف شكلگيري ، حال در وقايع و لحظه كردن دستكاري براي آگاهانه
اما است موقعيتها و مناسبات و روابط شخصيت ، در كاوش بداههپردازي ، از هدفكرد خواهد
ناخودآگاه ، شناخت قلمرو بازيگر ، خود در كاوشي بداههپردازي ، هدف اينها همه وراي در
تا شدهاند ، تنيده درهم تحليلي تاريخ مبناي بر مقالات اين.اوست عواطف و خاطرات
از پس شود ، آشنا جديدتر متدهاي و فرآيندها ايجاد با تحولات و تغيير دريافت ضمن خواننده
بداههپردازانه شيوهاي عنوان به _ دلارته كمديا در بازي شناخت به نوبت بداههپردازي ،
تاريخي متفاوت دوره دو به كه شده ثبت تجربيات نوع اين حالا.ميرسد _ ايتاليا در
كه عقيده اين باميشود داده آموزش بازيگري هنرجويان به لوكوك ژان مدرسه در برميگردد ،
(است جانش و جسم كلام كه) يوناني تراژدي و (است كنش نمايش ، آن در كه گونهاي) كمديا
مايم بنابراين.بدنش جزءجزء با ;ميشود درگيرشان تمامي به بازيگر كه تئاترند از اشكالي
پرورش براي مجرايي كه ميشود مطرح تئاتر تاريخ در ناپايدار و گذرا هنري عنوان به (mime)
رخ ديگر ، نمايشي آغاز يا نمايش يك پايان در خاصي ، لحظات در مايم.است رقص و درام
نمايش كه لحظهاي همان در و ميكند حفظ را حالتي ميگيرد ، بر در را كنش.مينماياند
و خنثي صورتك با بازيگري سپس.ميسازد باز را آن شكلهاي داده ، دست را خود كلام قدرت
.ميشود مطرح بدن زبان طريق از نمايش كردن تجلي بهتر براي ورزشي مهارتهاي از استفاده
جزء "اگر" واژه كه ميشود پرداخته استانيسلاوسكي متد به مقدمهچيني همه اين از بعد
شخصيت ، موقعيت در خود دادن قرار با تا ميسازد قادر را بازيگر و است سيستم اين ديگر
يا كوالسكي استنلي مكبث ، من اينكه فرض با".آورد عمل به را كنش انتخاب مناسبترين
"بودم؟ موقعيت اين در اگر ميكردم چه باشم ميلامان
در (1917 ، اكتبر انقلاب از پس كمي هولد مدير كه است بازيگر تعليم براي نظامي بيومكانيك
از عناصري براي است گروتفسكي يرژي اصطلاح "عيني نمايش" كرد ، ابداع را آن (روسيه
يا خداشناسانه صرفا معناي از جداي كاملا كه جهان گوناگون فرهنگهاي باستاني آيينهاي
انتزاع گروتفسكي هدف.دارند شركتكنندگان بر عيني بنابراين و مشخص ، تاثيري نمادينشان ،
ريتم زبان ، ساختهاي اوراد ، آوازها ، رقصها ، اجرايي ، حركات قبيل از است عناصري مطالعه و
.ميگيرد صورت چكيدهكننده فرآيندي كمك به عناصر اين جستوجوي.فضا رفتهاي كار و
از يادگيري مانع او ".ميكند وظيفه انجام مغز مانند _ خود _ بدن":ميگويد گروتفسكي
صورت ذهني روند طريق از صرفا يادگيري وقتي كه دليل اين به شايد.ميشد كلامي بيان طريق
حركات طريق از يادگيري ديگر ، سوي از.نميكند ثبت را كنش عاطفي ويژگي مغز ميگيرد ،
با كار ويژگي اينها.آن عاطفي ويژگي شامل هم و ميشود كنش جسماني وضوح شامل هم جنبشي ،
.هست نيز (كلام نه اما) صدا
سردرگم كلاف
"شب يك و هزار از شب سه" نمايش به نگاهي
يزداني اصغر
ممكن جيران بازي و خليليفر حسن كارگرداني و نويسندگي به "شب يك و هزار از شب سه" نمايش
.ميشود اجرا شب هر (شهر تئاتر مجموعه) خورشيد تالار در
شب داستانهاي از اقتباسي آن سوم و اول اپيزود.است شده تشكيل اپيزود سه از نمايش اين
.است شده نوشته خليليفر توسط دوم اپيزود و (روانيپور منيرو) و كنيز و يلدا
زنانه چهره سه از بزرگ پرده سه:مينمايد ديدني كاملا ميآيد ، چشم به آنچه اول نگاه در
از يكي روي به را سياه پرده اپيزود هر شروع با بازيگر و !صورت بر برقعي با زن يك و
و نويسنده هدف شايد...ميكند نقل را تازهاي روايت و ميكشد ، نقاشي پردههاي
البته و كند ، تداعي را مدرن نقالي بخواهد برخورد نوع اين با كه است بوده اين كارگردان
به شدن تبديل در اثر ضمن در.ندارد نقالي به شباهتي هيچ آنكه براي است ، بوده ناموفق
.است گريبان به دست اساسي كاستيهاي با نيز تئاتر
و اسطورهاي داستانهاي طرح جاي به و شود اجرا نقالي شيوه به نمايش كه است قرار اگر
مشكلداري اتفاق هيچ اينجا تا شود ، اكتفا جامعه زنان درد از امروزي داستاني به حماسي
بنابراين ميشود ، گرفته نظر در اجرايي شيوه عنوان به نقالي وقتي اما.است نكرده بروز
.بود خواهد نقالي از غير چيزي هر نتيجه وگرنه شود توجه نقالي خاص عناصر به ظاهر در بايد
براي اكسپرسيونيستي شيوه به مدرن نمايشي به كه است داشته قصد كارگردان و نويسنده هم اگر
چارهاي هيچ او يعنينشود دور بازي قاعده از بايد هم باز بپردازد ، زنان درونيات بيان
از يك هيچ هم شايد.بپردازد كارش ارائه به منطقي و درست تعريف يك با اينكه جز ندارد
و نو شيوه و اثر يك به خلاقانه و بديع نگرشي با كه باشد مدعي خليليفر و.نباشد اينها
براي است ، اشتباه كاملا مسيرت:گفت و گرفت را مچش بايد اينجااست رسيده فرد به منحصر
و سبك عنوان به نميتواند وجه هيچ به كند ، جلوه نو ظاهر در ولو تجربهاي هر آنكه
در كارگردان و نويسنده عنوان به خليليفر بنابراينشود معرفي نو و خلاقانه شيوهاي
و تنگاتنگ ارتباطي به نميتواند شرايطي هيچ تحت كه است ، شده عديدهاي مشكلات دچار اجرا
قالب در هم آن _ زنان مسائل ارائه و طرح مخالف كسي.برسد اجرايش طول در تاثيرگذارانه
به مسلط بايد پركن دهان اصطلاحات و حرفها اين همه از قبل اما نيست فمينيستي گرايشهاي
بهتر عبارت به.ميلنگد اساس و پايه از چيز همه گرنه و شود اجرايي شيوههاي و تكنيك
.است ويران بست پاي از خانه
را تنگاتنگ ارتباط بستر نميتواند صادقانه و است شده مشكل دچار شكل در نمايش وقتي
كوتاهي داستان چند هر ;نميماند آن محتواي پيرامون جدل و بحث براي جايي ديگر كند ، ايجاد
گرفته قرار اقتباس مورد است ، دهه 60 در شده خلق آثار زيباترين از يكي كه كنيزو مانند
.باشد
در آموزشي و كاربردي اطلاعات لازم حد در تئاتري آموزشكدههاي و دانشكدهها در متاسفانه
بازيگري و كارگرداني نمايشنامهنويسي ، زمينههاي در تا نميگيرد ، قرار هنرجويان اختيار
خود (تئاتر) هنري آثار شدن بهتر جهت در اطلاعات اين از خلاقانهاي طور به بتوانند
.دارد خود خاص توانايي به نياز كوتاهي داستان هر از اقتباس صورتي هر در.كنند استفاده
قضيه اين بر آگاه نمايشنامهنويسي اگر و هستند ، متفاوت كاملا مديوم دو نمايش و داستان
نمايش و داستان از ملغمهاي هر نتيجه ;دهد نشان پايبندي داستان عناصر به همچنان و نباشد
مدام ما كه نيست قرار و است ، جريان در جمع حضور در و اكنون لحظه در نمايش بود ، خواهد
صحنه در هماكنون بايد ماجراها و قهرمانان همه بلكه كنيم ، قول نقل را گذشته از جرياناتي
.ميرسد درخور نتيجهاي به شخصيتها و ماجراها اين دل از تماشاچي و برسند ، ظهور منصه به
چرا.ميماند باقي گنگ و معلق چيز همه و نميشود ، ايجاد لازم ارتباط صورت اين غير در
اقتباس پس از مطلوب نحو به نتواند جوان هنرمند يك چرا شود؟ بينتيجگي صرف انرژي همه اين
برآيد؟ ادبي آثار از سالم
مواجه مخاطب روراستي با هم حالا ميكرد ، روشن ابتدا از را خود تكليف خليليفر اگر
وقت آن.برسد متنهايش نگارش براي مناسبي زبان به شيوه يك گزينش با ميتوانست او.ميشد
.كند عرضه تماشاچي براي را اثرش ميتوانست بهتر نتيجه در و نميشد سرگردان و بلاتكليف
تعريف خودشان براي پستمدرنيسم اينها همه از فراتر حتي و رئاليسم ، اكسپرسيونيسم ، نقالي ،
.است نرسيده روشني و مشخص مرز به بين اين در خليليفر و دارند ، مشخصي چارچوبهاي و
بود ، خواهد ممكن ممارست و هدفمندي با نفس حديث و مونولوگ ديالوگ ، نوشتن كه است بديهي
!بود نخواهد نشان و بيرسم كردن تجربه نوع اين پس در قانعكنندهاي حرف هيچ بيهدف اما
|