چخوف ترك فرزندان
جنزده عشقهاي
ادبي نگاه
كيشوت دن
چخوف ترك فرزندان
كوتاه داستان و ترك نويسندگان
شاگردان بسان را كوتاه داستان ترك نويسندگان دهه 1950 تا قرن اين سالهاي نخستين از
آزمودند چخوف و موپاسان
غربي آثار ترجمه نقش قرن نيم اين در كه گرفتندچرا فاصله عاميانه و كهن قصههاي از و
لاتين و يوناني آثار ترجمه تاثير با كه بود چنان تركيه ادبيات در
است قياس قابل رنسانس دوران اروپاي در
كيهان خجسته:ترجمه
كه فرهنگي و تمدن آمد ، پديد جديد تمدن نفوذ پي در تركيه در ادبي نوين فرمهاي آزمودن
.شد آغاز پيش سال حدود 150 از منطقه كشورهاي بيشتر همچون كشور اين به آن ورود
قرن اواسط تا اروپايي فرهنگ و بود بيگانه رمان با عثماني امپراتوري كلاسيك ادبيات
در ادبي زندگي ركود با غرب در رمان شكوفايي دوران.ميكرد نفوذ كندي به آن در نوزدهم
ادبي فرم مهمترين.مينمود اجتنابناپذير سال 1923 در آن سقوط و بود زمان هم امپراتوري
الي 18 قرون 15 در و ميآمد نگاري تاريخ كار به بيشتر نثر و بود شعر عثماني تركيه در
حكايات مورخين بيشتر حال اين با.داشت اختصاص سلاطين فتوحات شرح نگارش به ميلادي
قصد به كوتاه حكايتهاي مردم ميان درميكردند نقل خود آثار در را افسانهها و عاميانه
بتوان شايد و ميشد نقل آموزي عبرت و اندرز و پند يا (ملانصرالدين قصههاي) تفريح
نقالان.بازجست قديمي حكايتهاي ميان در را تركيه كوتاه داستانهاي از بسياري ريشههاي
سنتي ميكردند ، نقل را شيرين و خسرو و مجنون و ليلي جمله از عاشقانه ، قصههاي دهات در
.است مانده باقي تركيه مناطق از برخي در امروز به تا كه
يك و هزار" و "دمنه و كليله" ،"طوطينامه" مانند عربي يا فارسي متون ترجمه كلي طور به
غناي و ارزش داراي روايي ديدگاه از چند هر كهن قصههاي بود ، ترك نقالان الهامبخش "شب
واقعيت به پرداختن يا قهرمانان رفتار و روان در كندوكاو و شخصيتپردازي از اما بسيارند ،
.دارند بهره كمتر
و قصهها مجموعه "محيلات" كتاب در كرئيلي عزيز علي سال 1796 در بار نخستين براي
كتاب اين در كرئيلي - است نزديك آن امروزي مفهوم به كوتاه داستان به كه نوشت را حكاياتي
بازسازي قصههايي در ديالوگ و صحنهپردازي كمك به را روزگار آن قسطنطنيه مردم زندگي
.است كرده
شد ، آغاز غرب سوي به گشايش و اداري اصلاحات كه (1839) "تنظيمات" دوره تا حال ، اين با
.ميبرد سر به سنتي فرمهاي در انجماد و ركود دراز ساليان از ناشي رخوت در تركيه ادبيات
ادبي آثار بهترين ترجمه فرانسوي و انگليسي مدارس گشايش با همراه نوزدهم قرن اواسط از
و دوما الكساندر و هوگو ويكتور رمانهاي بار نخستين براي و گرديد آغاز نيز غرب
رمانهاي تنها ابتدا در گرچه.شد منتشر و ترجمه فرانسه زبان از مولير نمايشنامههاي
.گرفت قرار ترك اديبان دسترس در فرانسه نويسندگان
جهاني جنگ از بعد دهههاي طي و شد آغاز گذشته قرن اواخر از كوتاه داستان نگرش تركيه در
اين به تنها ترك نويسندگان از بسياري امروز به تا كه طوري به يافت ، محبوبيت و رواج دوم
بيشتري اقبال رمان به نسبت كوتاه داستان تركيه در چرا اما.ميكنند بسنده ادبي فرم
گو.مينگريم باز را ادبي قالب اين چگونگي نخست پرسش اين به پاسخ براي است؟ يافته
همچون - شد داده آن به رنسانس دوران در كه نامي - كوتاه داستان يا قصه نگارش اينكه
آن به رمانتيك جنبش نوزدهم قرن در اما ميگيرد ، سرچشمه ديرين سنتي از غرب در رماننويسي
داستان به چخوف آنتوان و موپاسان گيدو پو ، ادگارآلن چون نويسندگاني.بخشيد تازه جاني
دوران اين در كوتاه داستان.بود باقي همچنان بيستم قرن اوايل تا كه بخشيدند هويتي كوتاه
و ميشد بنا حكايتي يا واقعيت پايه بر غالبا كه بود پيوسته هم به و منسجم مجموعهاي
سرانجام و ميبخشيد محتوا و شكل داستان به ابتدا از كه ميگشت آغاز حركتي با آن اساس
فشرده فرمي داراي امروز به تا كوتاه داستان.برميآورد را نويسنده هدفهاي و خواستهها
فعالتر مشاركت خواستار فرم اين.برنميتابد را رمان شخصيتپردازي و بسط و شرح كه است
اين سالهاي نخستين از.است استعاره و تداعي كنايه ، فاني ، فضاهاي بر مبتني و خواننده
چخوف و موپاسان شاگردان بسان را بيگانه و تازه فرم اين ترك نويسندگان دهه 1950 تا قرن
ترجمه نقش قرن ، نيم اين در كه چرا ;گرفتند فاصله عاميانه و كهن قصههاي از و آزمودند
لاتين و يوناني آثار ترجمه تاثير با كه بود تعبيركننده چنان تركيه ادبيات در غربي آثار
مضامين و فشرده فرم.ميباشد قياس قابل آن از ناشي تحولات و رنسانس دوران اروپاي در
وجود به داستاننويسان از نسلي و بود ترك نويسندگان الهام منبع غربي كوتاه داستانهاي
تاثير بعدي نسلهاي بر و بخشيد تازه جاني تركيه ادبيات به نو تركيبهاي يافتن با كه آمد
و موفقيت منتقدين از برخي حال ، اين با.يافت ويژه مكاني جهان داستاني ادبيات در و نهاد
افزايش مطبوعات نقش تركيه ، تاريخي - اجتماعي ويژه شرايط از ناشي را كوتاه داستان رواج
و بحرانها و رواني - اجتماعي ثبات فقدان شايد.ميدانند آتاتورك جمهوري در متوسط طبقه
توسط "كوتاه داستان" فرم انتخاب در بتوان نيز را و 1970 دهههاي 1960 اقتصادي مشكلات
زمان نيازمند رمان نگارش زيرا ;دانست موثر ترك خوانندگان نزد آنان اقبال و نويسندگان
ساختار شديد دگرگونيهاي تركيه دراست نويسنده براي اقتصادي - رواني ثبات و بيشتر
- اقتصادي پيدرپي بحرانهاي نيز و تعادل فقدان شد ، آغاز جمهوري دوران از كه اجتماعي ،
فرم گزينش حدودي تا ميگرفت ، هدف بيشتر را نويسندگان اغلب خاستگاه متوسط طبقه كه سياسي
و حال و بالاتر هنري كيفيت از كوتاه داستان ديگر ، سوي از.ميدهد ترجيح را كوتاه داستان
درس گاه دارد ، نظر اجتماعي نقد به غالبا رمان كه حالي در است ، برخوردار شاعرانه هواي
عوامل ديگر جمله از.است منطق پيرو بيشتر ساختار ديدگاه از حال هر در و ميدهد اخلاق
سياسي ، اصلاحات خواستار كه بود سال 1908 در "ترك جوانان جنبش" تركيه ادبي حيات در مهم
و فارسي واژههاي از زبان پاكسازي قرن اين دهههاي نخستين در.بودند فرهنگي و اجتماعي
مردم زبان ويژه به محاوره زبان رفته رفته سان بدينبود جنبش كار دستور در عربي
كارآي حاليت رفيق.گرفت قرار اديبان توجه مورد بود ، خالصتر كه آناتولي و استانبول
را ناحيه اين مردم زندگي بود ، شده تبعيد آناتولي به سال چهار مدت به كه (1888- 1965)
و شهرستاني مردم زندگي ادبي گزارش نخستين "ناظم نبيزار" مجموعه در و درآورد قصه به
اخير قرن نيم نويسندگان با مقايسه در حاليت رفيق كه اين با.كرد منتشر را روستايي
در محاوره زبان كاربرد بود ، برگزيده را سامان آن مردم با بيگانه و بيروني ديدگاهي
.بود تاثيرگذار و توجه جالب قصههايش
دو داخلي جنگ سالهاي طي كه بود نويسندگاني جمله از نيز (1889- 1974) قدري يعقوب
را آناتولي شده فراموش دهات مردمان ديرپاي باورهاي و رفتارها و كرد منتشر داستان مجموعه
استانبول از پايتخت تغيير و سال 1923 در جمهوري اعلام از پسبازنماياند خود قصههاي در
كشور اين ادبيات صحنه بر تركيه در تجددخواه و لاييك جمهوري سازندگي سالهاي آنكارا ، به
سوكت ممدوح و (1907- 1948) علي صباحالدين نويسنده دو سالها اين در.نهاد بسيار تاثير
تركيه در داخلي جنگ از بعد "روستايي ادبيات" پيشگامان جمله از (1883- 1952) اسندال
دهات مردم زندگي طبيعي ، ديالوگهاي و خالص زباني با داستانهايي مجموعه در دو هر.بودند
متعهد گاه رئاليسمي به جمهوري دولت پوپوليستي ديدگاههاي همبا و كردند وصف را آناتولي
نويسندگان از خود داستانهاي روايي الگوي ايجاد براي چنان هم كه حالي در داشتند ، گرايش
.ميگرفتند الهام غرب بنام
ويژه به عصر آن نويسندگان ميان در "است وسيله نيست هدف هنر" كه اين به اعتقاد
و بيعدالتيها واقعيتها ، بيان وسيله را داستان كه طوري به داشت ، رواج علي صباحالدين
تضادهاي و ناهمگون چهرههاي دگرگوني تكاپوي در كه ميشمردند جامعهاي نابسامانيهاي
با (1906- 1952) فائق سعيد سالها همان در.مينماياند را دغدغهانگيزي و بيشمار
پيروان سنت از و كرد رها خود تنگ چارچوب از را تركيه قصهنويسي لحن ، و سبك در نوآوري
و منجمد قالبي از را "روايت" قصه از 200 بيش نگارش با فائق.رفت فراتر چخوف و موپاسان
قصههاي اشيا ، از الهام با قطعاتي شاعرانه ، نثرهاي شامل او نوشتههايدرآورد به مسدود
.دانست خيالپردازي با توام شخصي رئاليسم نوعي ميتوان را آن سبك كه است متوني و طنزآميز
و نميافتاد اتفاقي فائق سعيد داستانهاي در بود توطئه و طرح تابع روايت كه دوراني در
به گاه "آشفته خواب" داستانش مجموعه آخرين در فائق.بود حركت جايگزين "مراقبه" و انديشه
نظر تنهايي و جنسي ناهنجاري به رمزآلود رواياتي در گاه و ميشود نزديك سوررئاليسم
داستاننويسي در "درونگرايي" جريان بنيانگذار را فائق سعيد بتوان شايد.ميافكند
محرومان انديشه از جمهوري ، آغاز نويسندگان ساير همچون نيز او حال ، اين با.دانست تركيه
.برميگزيند را مردمي و ساده زباني همواره و نيست فارغ
به كه برد نام روستايي آموزگاران تربيت و روستاها در سوادآموزي جنبش از بايد اينجا در
سوادآموزي مراكز تركيه روستاهاي در سال 1960 در.نهادند تاثير ترك ادب بر خود نوبه
براي ويژه آموزش از تا ميشدند اعزام مختلف مناطق به شاگردان بهترين و گرديد ايجاد
ادبيات با آشنايي.گيرند بهره روستاييان تعليم سپس و زندگي بهبود شرايط آوردن فراهم
ونيز - بود زمان هم ادبي آثار مهمترين انتشار و ترجمه تشويق سياست با كه - جهان
سال از.ميآمد شمار به جوانان آموزشي پايههاي از ساده سبكي به نگارش و تركيه فولكلور
بدينسان و يافتند آموزش وزارت نشريات در را خود ادبي آثار چاپ امكان دانشجويان 1945
آن ميان از كه نهاد هستي عرصه به پا "روستايي ادبيات" نويسندگان و روشنفكران از نو نسلي
.برد نام را بيكورت فقير و ماكان محمود ميتوان
اين به نيز بودند نيافته آموزش روستايي مراكز در كه نويسندگان از بسياري ديگر ، سوي از
كه طوري به.ميپيوستند مييافت رواج و بازتاب اينك و شده آغاز قبل دهههاي از كه جريان
اورهان و طاهر كمال كمال ، ياشار ميتوان روستايي ادبيات نويسندگان مهمترين ميان از
.برشمرد را كمال
در.داشت دور نظر از نميتوان نيز را آنان ادبي جريان و شهري نويسندگان حال ، اين با
نويسندگان و فيلسوفان آثار از نوين فرمهاي جستوجوي در جوان نويسندگان دهه 1960 ، آغاز
دوره آن نويسندگان بر سارتر پل ژان آثار و اگزيستانسياليسم تاثير.جستند مدد فرانسه
و وجودي مشكلات و بزرگ شهرهاي در شده فراموش انسانهاي تنهايي و اضطراب.بود چشمگير
حالي در ميشود ، ديده سنيار اوزيال عدنان و وزلو دميرا چون نويسندگاني آثار در "بودن"
.است آن چشمانداز استانبول شبح كه
امپراتوري مقر پانزدهم قرن از كه بيزانس ، دوران قسطنطنيه - استانبول تاريخي بندر
ارامنه ، رفته رفته و داد دست از را پايتختي مقام تركيه ، جمهوري اعلام از پس بود ، عثماني
گر امروز استانبول.كردهاند كوچ نقاط ساير و آناتولي به آن ساكن يهوديهاي و يونانيها
منبع چنان هم اما داده ، دست از را خود درخشان گذشته فرهنگي غناي و گوناگوني تركيب ، چه
برخي ويژه سرخوردگي و بيهودگي پوچي ، احساس.ميآيد شمار به هنرمندان و نويسندگان الهام
نيز سوريهاي و لبناني جوان نويسندگان داستانهاي اصلي تمهاي دوران اين شهري نويسندگان
گستردهتر افقي از كوتاه داستان سالها اين در كه داشت اذعان بايد حال ، اين با.بود
يكي سالها ، همان در.آزمودند را تازهاي لحنهاي و انديشهها نويسندگان و شد برخوردار
كه محبوبيتي.بود برخوردار فراوان محبوبيت از طنزنويسي يعني ادبي ، نيرومند جريانات از
و نسين عزيز همچون نويسندگانيميرود فراتر بسي تركيه مرزهاي از و دارد ادامه چنان هم
و واپسگرايانه رفتارهاي و عادات و بوروكراسي دولت ، نقش گزنده طنزي قالب در ايلغاز رفعت
كوچه آدمهاي قصهها اين در.ميكشند نقد به را فرهنگي و اقتصادي پيشرفتهاي موانع ساير
يادآوري.ميشوند بيان مبالغهآميز گاه و خاص زواياي از روزمره و عادي وقايع و بازار و
از بسياري آثار گذشته اين از.نيست ميسر مختصر اين در تركيه ادبي مهم جريانات همه
از سيحون دميرتاش و باران سلسوك دورسون ، طارق.نميگنجد مكاتبات از يك هيچ در نويسندگان
ارزنده داستانهاي نگارش به شده ياد جريانهاي از فارغ كه معاصرند داستاننويسان جمله
.آوردهاند دست به را تركيه ادبي جوايز مهمترين پرداخته ،
پي در را نوين نشريات ايجاد و ادبي آفرينش گسترش بيان آزادي نسبي افزايش دهه 1970 ، در
خود ديدگاه از واقعيتها بازگويي به نويسنده زنان از تن چند دوران اين درداشت
كتابهاي از يكي عنوان) "شكسته زندگي" يا سركوفتگي توصيف به مكاتب فراسوي و پرداختند
.جملهاند اين از اديار تومريس و سوسال سوگي اگلو ، آقا عدالت.پرداختند زنان (ضيا خالد
موضوع را (جامعه يا مردان دست به) زنان "شكسته زندگي" كه است نويسندگاني از فروزان
نازلي.ميبرد كار به را تكگويي قالب بيشتر رو اين از.ميدهد قرار خود داستانهاي
و روزمره زندگي عناصر اراي.دارند رويا رنگ داستانهايش اكثر كه است ديگري نويسنده اراي
گاه و مينماياند سوررئاليستي قالبهاي در گاه شاعرانه استعارات با را مردمي باورهاي
مشكلات با خفقانآور و پوچ دنياي در كه ميپردازد قهرماناني خلق به كافكا همچون
.گريبانند به دست پيدرپي و گشايشناپذير
ليتهرر مگزين:منبع
جنزده عشقهاي
"ديگر شياطين و عشق از" رمان درباره نقدي
بايات.اس.اي
سرشت محمدي مريم:ترجمه
كه است تصويري اين.تابيدهاند پوسيدهاي استخوانهاي گرد طلايي گيسواني مقبرهاي درون
;بقا از است تصويري شوم و درخشان خيالي تصوير اين.ميشود زنده خواننده ذهن در پيوسته
با نويسنده راوي ماركز گارسيا گابريل تازه رمان در.ميماند برجا مرگ از پس چه آن بقاي
راهبان دير حفاري جريان در راوي ، گزارش براساس.ميكند آغاز را رمان رويدادي توصيف
سرداب از كه ميخورند بر "مسي تند رنگ به زنده گيسواني خرمن" به سال 1949 ، در كلاريسان ،
اشرافزاده است ، "آنخلس ماريادتودوس سييروا" گيسوان اين صاحب.بود زده بيرون كليسا
اديت كه ،"شياطين ديگر و عشق" ازميشود سپري او مرگ از سال دويست كه سالهاي دوازده
درخشان خوفناك ، غريب ، داستاني است ، اشرافزاده دختر اين داستان كرده ترجمه را آن گراسمن
صحنههاي از آميزهاي ;است ماركز گارسيا مانوس دنياي همان رمان اين دنياي.غمانگيز و
باور و عجيب همانقدر شيطان ، جادوي جادويي ، لحظات همچون حقايقاش كه رئاليسمي و پراوهام
"شده اعلام پيش از مرگ يك نگاري وقايع" رمان نامعقول و محتوم سرنوشت هماننكردنياند
كه رمان اين عاشقانه داستان كجاي هيچ در اماخورده رقم رمان اين قصه براي (1982)
و نامعقول ملايمت آن از اثري نميتوان دارد ، ناخودآگاه كيفيتي و است اندوهباري داستان
.جست را (1988) "وبا سالهاي عشق" فكاهي
،"آلفارويدوناس اينگناسيود دن" فرزند يگانه ماريا سييروا.است ساده داستان چارچوب
غرب و مركزي آمريكاي در واقع اسپانيا مستعمره) "ين داري" لرد و كاسالدرو ماركيز دومين
زنانه ، حالتهاي با است مردي":ميكند معرفي گونه اين را او نويسنده.است (داريين خليج
گل چون پريده رنگ مكيدهاند ، را خوناش خفاشها خواب ، هنگام چون كه ماتمزده قيافه با
".است سوسن
برناردا" ماريا ، سييروا مادر.ميكشد دراز ننويي در دنيا از وحشت و گرفته دلي با او
بوده ، زرنگي و زبر تاجر زماني كه تاجران طبقه از است زني او است ، ماركي دوم همسر "كابررا
روابط به كه ميشود زيبايي برده ،"ايسكاريوت جوداس" عاشق بعدها كه برده تاجر
.داشت اعتياد شده تخمير عسل و كاكائو خشونتآميز ،
دونا" همسرش نخستين و بود آوازهخوان و مجنون زني اليويا ، دولس ماركي ، عشق نخستين
راضي را شوهرش تا كرد تلاش سالها اوبود اسپانيايي شاهزاده يك وارث "دمندوزا اولالا
صاعقهاي با او معشوقه اليويا ، دولس شده ، موفق ميرسيد نظر به كه زماني درست اما كند ،
اما ميكند ، رااغوا عزادار مردك اين ،"كابررا برناردا"ميرساند قتل به را او جادويي
دختر اين كردن بزرگ مسئوليت رو اين از.ميشود نفرت غرق سييرواماريا ، آن ثمره از
يوربن خدايان كه مردماني ميافتد ، حياط توي سياهپوست بردههاي گردن به خود خودبه
به و ميخوانند آفريقايي ترانههاي ميپرستند ، را (نيجريه غربي جنوب در منطقهاي)
نسب و بياصل و منحرف مبتذل ، مردماني اسپانياييها.ميكنند تكلم آفريقايي زبانهاي
سياق و سبك به كاملا ديگران چشم از دور و نشاطاند و شور از سرشار بردهها و هستند
ماريا سييروا زيباي گيسوان از.ميگذرانند را روزگار خودشان ، فرهنگ مطابق خودشان ،
و ندارد بالاسري آقا دخترك.ميآرايند را او جادويي سينهريزهاي با و ميكنند مراقبت
.ميدارد بر خراش پوستش و ميگيرد گاز سگي را پايش قوزك كه روزي تا است كاماش به ايام
به مذهبي مقامات و پدر اين وجود با نميماند ، باقي زخمي جاي حتي و مييابد التيام زخم
.كرده تسخير را روحش هاري شيطاني روح و شده هار و مجنون احتمالا دخترك كه ميزند سرشان
"دلورا كايتانو" جنگيرها سردسته.ميكنند آغاز را خود وحشيانه معالجات ترتيب اين به و
خبر ممنوعه گداز و پرسوز رمانسهاي به او عشق از احدي كه است پرشوري و روشنفكر كشيش
.است دخترك مقدر مرگ دو اين عشق عاقبتميبندد دل گيسواناش و جوان دختر به او.ندارد
بازگرداند او به را دخترك سلامتي تا ميكوشد كه "كائو پريرا دسا آبرنانسيو" يهودي دكتر
بشر اعتقادات كه دنيايي در.ميشود محسوب دلورا رقيب نظر اين از دهد ، نجات را او روح و
جنگيري تمام اطمينان با دلورا.ميكند عمل دليل ارائه با او است ، بيمارگون و غيرمنطقي
داستان چارچوب.ميدهد پايان خود كار به خورده شكست و شده طلسم و ميكند آغاز را خود
هستند؟ كدامها واقعي شياطين ميكند ، اشاره شياطيني به رمان نام اما.بود اين
كه) اسقف نظر از.است آنها از يكي عشق كه دارند وجود رمان در زيادي بسيار شياطين
خود فرهنگ برخلاف كه آسم به مبتلا و محتضر و قدرتمند مرد يك از است شگفتانگيزي تصوير
مادر به را ماريا سييروا بيگناه ، كالبدي در شيطان نفوذ از است شكلي هاري (ميكند عمل
.شوممييابد چيزي افتادهاي پيشپا رويداد هر در خرافاتي زن اين و سپردهاند روحاني
بود ، بردهها قاطي حياطي توي ماريا سييروا) حياط در دخترك حضور متوجه كه روزي مثال براي
اين را مسئله اين نميبيند ، را او ساعت چند و نميشود (او خود گوشت و پوست از مردماني
.كرده غيب را دخترك جنبل و جادو كه ميكند تعبير گونه
چيز همه بر عشق ميگويند ترانهها كه اين آيا ميپرسد ، خود بزدل پدر از ماريا سييروا
دارد؟ حقيقت ميكند ، غلبه
با عشق."نكني باور كه است اين عاقلانهتر منتها دارد ، حقيقت":ميگويد پاسخ در پدر و
كه را راهبهاي طور همين ميدهد ، باد بر را دلورا نيست و هست سركش و شيطاني نيرويي
در ماريا سييروا كنار در و است مرگ به محكوم قتل ارتكاب خاطر به و دارد جادويي جذبهاي
بكند آفريقايي شياطين پيش را شفاعتاش كه ميشود دخترك دامن به دست.ميبرد سر به حبس
ويرانگر واقعي نيروهاي كه است واضح كاملا اين وجود با.كنند خارجاش دير از تا
در كه نيست نخستينبار مسئله اين البته و است مسيحيها و اسپانياييها اعتقادات
همين و ميشود مربوط فرهنگها ميان مسايل به حدودي تا و ميشود مشاهده ماركز داستانهاي
سييروا جهل از ناشي خرافات.است شده بزرگ آنان ميان در ماريا آفريقاييهاسييروا طور
و كثافت:دارد همراه را شيطاني تسخير از مبهمي نشانههاي مردن اين و ميميراند را ماريا
در.ميريزد بيرون و ميشود خارج او از فشار با كه است انسان جسماني وجه اينها زخم
به كه او ، گيسوان.ميخورد چشم به است ، زيبا پوششي چون كه او ، طلايي گيسوان شرايط اين
.ميشود بلند دخترك گور در مرگ از پس شگفت زندگي در بودند ، تراشيده را آن جنگيري خاطر
وحشت آن از پدر كه است زندگي تجسمهاي و جنسي تمايلات او ، حيواني شور تجسم موها اين
خود رمان پرطنين و قاطعانه سرلوحه ماركز گارسيا جناب.مرده است مادهاي مو اما.داشت
از" ;است كرده اقتباس "يافته جان كالبدهاي اصالت در" آكويناس توماس سنت رساله از را
".ميگيرند قرار توجه مورد بدن اعضاي ساير از كمتر موها گويي رستاخيز در كه آنرو
آقاي پاسخ است؟ شيطاني چيز چه و چيست روح و چيست جسم ميماند؟ زنده چيز چه و چيست بدن
.تكاندهنده بسيار حال عين در و آموزنده است شاهكاري ماركز گارسيا
ادبي نگاه
آفريقا هوشمندانه صداي
فتوحي مهرزاد
اتحاديه سوي از صلح جايزه برنده سومين و پنجاه عنوان به نيجريهاي نويسنده آچهبه چينوآ
كتاب نمايشگاه با همزمان اكتبر يكشنبه 13 روز او جايزه.شد انتخاب آلمان ناشران
به بهآچه را جايزه اين اعطاي دليل داوران هيات.شد اعطا پاول كليساي در فرانكفورت ،
هوشمندترين و قدرتمندترين از يكي عنوان به آچهبه چينوآ از":كردند اعلام چنين
يك چيز هر از بيش و اخلاقگرا و سرسخت معلمي ;آفريقا بيستم قرن ادبيات پديدآورندگان
زبان انگليسي مستند رمان سنت بنيانگذار ترديد ، بدون او ، ".ميكنيم تجليل بزرگ روايتگر
كهن روايتهاي به بيشباهت نوآوري ، عين در او ، نوشتار محكم ساختار.است آفريقا در
از همواره كه است مناطقي در صلح و آرامش ايجاد او آثار اصلي موضوعنيست سرزميناش
.ميبرند رنج فرهنگي بحرانهاي
مردمان به او.شد متولد نيجريه شرق اوجيدي منطقه در نوامبر 1930 ، در 15 "آچهبه چينوآ"
پس و رفت ميسيونرها مدرسه به.نيجريه كشور بزرگ قبيله سه از يكي ;دارد تعلق البو قبيله
بخش مديريت سال 1961 ، در او ، شد كار به مشغول نيجريه راديوي در تحصيلاتش پايان از
كنارهگيري خود سمت از سال 1966 در ايگبوها كشتار از پس كه داشت عهده بر را راديو خارجي
و اروپا در بيافرا ويژه سفير عنوان به (19701967) "بيافرا" جنگهاي دوران در.كرد
در.شد مشغول نيجريه نوزاكاي دانشگاه در تدريس به جنگ پايان از پس.برد سر به آمريكا
.ميداد ادامه ادبياش فعاليت به اجتماعياش ، مسئوليتهاي تمام كنار در سالها اين تمام
و جوان نويسندگان براي ويژه صفحاتي كه كرد منتشر را "Okike" ادبي مجله سال 1971 ، در
انتقاد مورد را جامعهاش در ادبيات انعكاس داشت سعي نشريه اين در او.داشت كار تازه
چرخدار صندلي روي را زندگي آچهبه سخت ، رانندگي حادثه يك از پس سال 1990 ، از.دهد قرار
در برايش لازم درماني امكانات كه چرا ;ميكند زندگي آمريكا در اكنون او.ميگذراند
.نيست فراهم نيجريه
"آفريقا ادبيات يادبود بناي" عنوان با مقالهاي در "كتاب ژورنال" اينترنتي نشريه
رماناش نخستين او.دارد تعلق جهان ادبيات به "آچهبه" آثار:مينويسد او آثار درباره
و نادرست بود ، شده ارائه آفريقا از كه اروپايي تصوير او نظر به.نوشت سالگي در 27 را
.است بوده ناعادلانه
و نسخه ميليون ده از بيش تاكنون و شده منتشر سال 1985 در كه "Things fall apart" رمان
يكي جزء و بوده آفريقا رمانهاي پرخوانندهترين از يكي است شده منتشر دنيا زبان به 50
تاريخ نوشته تاكنون كه بزرگي رمان پنج در آچهبه.است آفريقا بزرگ ادبي اثر ده از
مردمان و ساكنان با آنها برخورد سفيدها ، ورود:ميكند روايت ما عصر در را جديد آفريقاي
سفيدها استعماري برخورد اثر بر آفريقاييها وجود اصالت و غرور بر كه عميقي زخم و آفريقا
جامعه حاكمان و بزرگان اداري فساد و ناكارآمدي و تنبلي و استقلال دوره و است شده ايجاد
.است شده كشيده تصوير به رمانها اين در روشني به
و جنگجو "اكونكو".هستند غمانگيز سرنوشتهاي با قهرماناني او رمانهاي شخصيت
وسيله به دنيايش ميبيند وقتي "Things fall apart" دررمان دهكده مرد سالخوردهترين
او از هم دهكدهاش مردم وقتي نهايت در و تغييريافته مستعمر دولت ماموران و ميسيونرها
رمان در.ميزند خودكشي به دست ميگردانند ، روي
انگلستان ، در تحصيلاتش پايان از پس كه اكونكو ، نوه امي ، (سال 1960)"No Langer at ease"
و ميشود غرق اداري فساد باتلاق در ميگردد ، باز پيش سال نيجريه 50 به فراوان اميد با
رمان در.ميخورد شكست
حمله استقلال از پس حكومت قدرت مكانيزم به زود خيلي (سال 1966) "A Man Of The People"
روايت را سياسي طبقه ناتواني و رشوهخواري و اداري فساد طنزگونه زباني با و ميكند
.ميكند
(سال 1987) "Anthills Of The Savannah" رمان در هم باز ساله ، ادبي 21 وقفه يك از پس
همه و كودتا و قدرت از سوءاستفاده و آفريقا فعلي وضعيت تند ، زباني با و بيمحابا
.ميگيرد نقد باد به را حاكمان نادرست عملكردهاي
در آفريقاييها كه تضادي به چيز هر از بيش جذابش و مهيج كاملا رمانهاي در آچهبه
از ادبيات كه است اين مهم او براي.است پرداخته كردهاند ، تجربه اروپايي تمدن با مواجهه
اين و گيرد الهام كردهاند ، تجربه را آن مشتركا مردم ، اجتماعي گروههاي كه ماجراهايي
.اخلاقي اصل يك عنوان به هم و آگاهي براي هم ;كند ثبت آيندگاه براي را رويدادها
:است كرده تشريح "آموزگار نقش در نويسنده" عنوان با سخنراني در سال 1965 در آچهبه
خود به ديگر بار بتوانند مردمانم تا جامعهام ، به كمك براي است ، من جايگاه اينجا"
و سركوب و رنج سالها اثر در كه عقدههايييابند رهايي عقدههايشان از و برسند باوري
پيوند سرزمينم مردمان عميق آرزوهاي با من اهداف كه معتقدم امروز.است شده ايجاد حقارت
او ، گذشته بياموزد خواننده به رمانهايم كه كرد خواهم خوشبختي احساس زماني.است خورده
".است نبوده طولاني شب يك از بيش چيزي نارساييهايش ، همه با
كتاب نمايشگاه برگزاري زمان در ساله هر ميلادي سال 1950 از آلمان ناشران صلح جايزه
برگزار فرانكفورت شهر پاول كليساي در جايزه اين اعطاي مراسم.ميشود اعطا فرانكفورت
فعاليتهاي اثر بر" كه ميشود داده شخصيتهايي به جايزه اين مقررات ، براساسميشود
".شود موجب صلحگرا انديشه زمينه در را مردم توده پيشرفتهاي هنري يا علمي ادبي ،
آلبرت.است بوده تاو ماكس آلماني مهاجر نويسنده جايزه ، اين دريافتكننده نخستين
منوهين ، يهودي ليندگر ، آستريد فريش ، ماكس وايسكر ، فريدريش كارل هس ، تئودور شوايتزر ،
يورگن جايزه اين گذشته سال برنده و يوسا بارگاس ماريو واسلاوهاول ، لنتس ، زيگفريد
.است بوده معاصر بزرگ فيلسوف هابرماس ،
كيشوت دن
است موذي بسيار بشر
نصيريها سميه
قضاوت چگونه آدميزادها ما درباره پالينو نام به كوچولو سگ توله يك ميدانستيد هيچ
را نكته اين كه لحظهاي از و است موذي بسيار است ، موذي بشر ميگويد ، پالينو ميكند؟
گاز دريد ، دزديد ، :كرد آغاز را شيطنت بود بيآزاري كوچولوي تولهسگ كه هم دانستاو
را شفاعتش كسي چون و كردند بيرونش خانه از كه كشاند آنجا به را كار و كرد كثيف گرفت ،
.ماند سرگردان شهر در نكرد
از شدنش رانده باعث گناه همين و بود شده مرتكب زندگي در بزرگي گناه كوچولو سگ توله اين
پالينو اما است كوچكي ايراد اين البته.نداشت دم تولد لحظه از پالينوبود شده خانه
سگ يك براي دلايل اين همه.بود بيعرضه و ول و تنبل هم قدري حتي بود هم زشت فوقالعاده
.كنند بيرونش خانه از كه است كافي
دليل همين به دقيقا و نداشت دوست نداشت ، دم اما بود گرد توپ مثل كه را ، پالينو كس هيچ
به چلفتي پا و دست بيدم زشت كوچولوي سگ.نكرد جلوگيري خانه از كردناش بيرون از كس هيچ
خود قطعا نميكردند بيرون دلايل اين همه به را او اگر حتي البته.نميخورد كس هيچ درد
به را او و بودند كوبيده دندههايش به لگد با قدر آن چون ;ميكرد فرار خانه از پالينو
موذي بسيار بشر.بود نمانده باقي برايش رمقي ديگر كه بودند كرده پرتاب طرف آن و طرف اين
بدرفتاري او با ندارند ، دوستش چرا بگويد كه نبود روراست او با كس هيچ چون و است
ديگر كردند ، بيرونش كه لحظهاي و نياورد تاب بود كوچولويي تولهسگ او چون و ميكردند
.بازنگشت خانه آن به وقت هيچ
بيرون خانه از تمام موذيگري با را بيدم زشت كوچولو تولهسگ يك خانواده يك افراد وقتي
.باشد پذيرا را او موذي بشر هزار هزاران با بزرگ شهر يك است ممكن چطور ميكنند
عذابش و بود كرده مشغول خود به را ما سگ كوچولوي ذهن رگبار مثل كه بود افكاري اين
هم خودش كم كم.شده آفريده زشت و بدتركيب قدر آن چرا كه ميكرد شماتت را خود.ميداد
ديگري گونه به اوضاع كه ندارد دوست را او كس هيچ دارد كه نقصي دليل به بود شده باورش
.گشت
خوشي خبر هيچ.ميكند نگهداري پالينو از كه كرد آمادگي اعلام مهربان قصاب يك
صاحبي خودش براي حالا پالينو.كند شاد اندازه اين تا را پالينو كوچك دنياي نميتوانست
كه ميكرد تصور پالينو.ميكرد فراهم برايش خواب جاي و ميداد او به غذا كه صاحبي ;داشت
و بچرخد شهر در تعطيلات فصل در حسابي كه دارد فرصت حالا.گرفته پايان آشفتگيهايش تمام
تا و كند پنهان ثروتمندش صاحب پشت را نقصاش و زشتي.كند پا و دست دوست خودش براي
.افتاد هم اتفاق همين و ببرد لذت زندگي از ميتواند كه آنجايي
آنها ميان نشدني وصف عشقي و شد پالينو عاشق تعطيلات مسافرين از يكي كوچولوي سگ ماده
بسيار بسيار صاحب كه ميمي مثل قشنگي پاكوتاه سگ كه نميكرد باور كس هيچ.گرفت شكل
لحظه.بود كرده را خودش كار عشق اما شود بدتركيبي و ناقص سگ چنين عاشق دارد ، ثروتمندي
بلكه نميكرد هضم را اين موذي بشر و ميشد پررنگتر پالينو و ميمي ميان عشق لحظه به
ازدواج تا كرد زيادي تلاش پالينوميگرفت تمسخر باد به و ميكرد سرزنش را او فقط
.شد باردار ميمي و كند ثابت همه به را ميمي با رسمياش
ماده سگ به حالا نميشد ، داده تمييز موهايش از چشمانش كه فرفري مو قشنگ پاكوتاه سگ
و تنبلي همين دليل به دقيقا و ميكرد نگهداري شكمش در را بچه يك كه بود شده تبديل چاقي
تبديل زشت و كثيف خياباني سگ يك به ميمي و رفت و گذاشت تنها را او پالينو شدن بدقيافه
.شد
در كه موذي بسيار بسيار بشر يك.است بشر يك هم پالينو.است موذي موجود يك پالينو حال
را كس هيچ بود تنبل و ناقص و كثيف و تنها وقتي تا هم او.است كرده بروز سگ يك قالب
حسابي و كند ازدواج متشخصي سگ با توانست گرفت ، قرار ثروتمند صاحب يك كنار در وقتي نداشت
هم او.شد موذي هم او شد ، تنبل و چاق و زشت و باردار زنش ميمي ، وقتي اما.بگذراند خوش
.رفت و گذاشت تنها را او و كرد فكر خودش موقعيت به
هميشه.نيستيم خوبي قاضي خودمان كردار و رفتار و اعمال و خودمان براي ما از كدام هيچ
چند گرفتن نظر در با برچسب يك روي و ميكنيم قضاوت را افراد عملكرد فقط محاكمه ميز پشت
.است موذي بسيار بشر.است موذي بشر مينويسيم فاكتور
پالينو.نميكنيم قضاوت خودمان اعمال مورد در ميشويم ، مرتكب خطايي خودمان وقتي اما
ريخت از و تنبلي و چاقي و نوشت بشر بودن موذي پاي به را بودنش بيدم و بودن ناقص گناه
اصلا او.نبود عادلي قاضي خودش دادگاه در او.ننوشت خودش گناه پاي به را ميمي افتادگي
پالينو.نداشت خودش از تصميمگيري قدرت نوع هيچ و بود روزگار جبر دچار.نميكرد قضاوت
او.بزند رقم را زندگياش همه برايش سرنوشت تا بود سپرده روزگار جبر به بسته كت را خود
كه كسي همان قصاب ، كه فهميد ميشود جايي آن را اين.بود دچار موذيگيري بيماري به
همان ديد ، خيابان توي هم را دررفته زهوار باردار ميمي داد ، نجات منجلاب از را پالينو
خانهاش به هم را او بود ، مهرباني بشر كه آنجايي از و بود ديده قبلا را پالينو كه جايي
اما.ببيند را زنش كه خواست پالينو از بود خانهاش در بيمار ميمي وقتي و كرد دعوت
.بيندازد ميمي به دوباره نگاهي نشد راضي حتي پالينو
بود ، زشت چون چرا؟.بود دنيا سگ ماده بدترين و كثيفترين و زشتترين ميمي او نظر به
انسانها مورد در اوموذي بسيار بشر يك.است بشر يك هم پالينو.بود كثيف و تنبل چون
.است موذي پالينوميكند فكر طور اين پالينو درباره ميمي حالا اماداشت را تفكر اين
است10 موذي بسيار بشر يك پالينو
فرهنگي ، و علمي انتشارات خانلري ، زهرا ترجمه پيراندلو ، لوييجي نوشته داستان ، بيست _1
دوم ، 1369 چاپ
|