انسان پيروزي و آزادي
نوشتن گس طعم
رايج تصور خلاف
ترديد در تعليق
انسان پيروزي و آزادي
همينگوي ارنست داستاني جهان به نگاهي
پيروزان عليرضا
حتي كه انساني استو خود همنوع و خود به احترام كهمظهر است انساني همينگوي انسان
اوست پيروزي و آزادي اصلي دليل همين و نميپذيرد را شكست بخورد شكست اگر
نويسنده همينگوي ارنست اما ميگذرد دريا و پيرمرد نويسنده مرگ از بسياري ساليان هرچند
بهعنوان ادبيات جهان در همچنان و مانده زنده مختلف نسلهاي اذهان در كه است آشنايي نام
.ميشود ارجاع آن به كه است نامهايي و ادبي چهرههاي سرشناسترين از يكي
* * *
ايلينويز ايالت مركز شيكاگو ، "پارك اوك" منطقه در جولاي 1899 در 21 همينگوي ميلر ارنست
و كرد سپري شهر همين در را خود دبيرستان و ابتدايي تحصيلات دوران.شد زاده متحده ايالات
در.آورد روي رستورانها در پيشخدمتي و ظرفشويي همچون مختلفي مشاغل به سالگي شانزده از
سربازي خدمت از بود ، شده وارد او چشم به كه ضربهاي خاطر به (19181914) اول جهاني جنگ
با بود كه طور هر و بود "استار كانزاسسيتي" روزنامه خبرنگار سالگي هجده در.شد معاف
عين در و رفت ايتاليا به سپس.رفت فرانسه به متحده ايالات ارتش آمبولانس راننده عنوان
هنگام درست و.جنگيد سرسختانه اتريش _ ايتاليا جنگ جبهه در پياده سرباز عنوان به حال
و افتخار مدال ايتاليا ، دولت خاطر همين به و شد مجروح شدت به ايتاليايي سرباز يك نجات
.كرد هديه او به را شجاعت
سوي از كه هنگامي در 1921 ، و پرداخت روزنامهنگاري به ديگر بار جنگ ، از پس همينگوي
گرترود" و "جويس جيمز" ،"پاوند ازرا" با بود ، رفته پاريس به "استار تورنتو" روزنامه
.شد آشنا "استاين
تهيه آنجا از را بسياري خبرهاي و شتافت آنجا به همينگوي يونان ، و تركيه جنگ آغاز با
آزاديخواهان جبهه ياري به نيز همينگوي اسپانيا ، داخلي جنگ آغاز از پس سرانجام وكرد
.ميكرد تهيه هم خبرهايي نبرد ، حين در و شتافت
زخمهاي و شد سرنگون سودان در او هواپيماي آنجا در و رفت آفريقا به در 1954 همينگوي
او به "دريا و پيرمرد" نگارش پاس به ادبيات نوبل جايزه زمان ، همين در.برداشت عميقي
دريافت مراسم به را خود موقع به نتوانست فراوان ، جراحات خاطر به همينگوي اما شد ، اعطا
.برساند سوئد پادشاه از جايزه
به شكارياش تفنگ با متحده ، ايالات "آيداهو" در جولاي 1961 دوم در همينگوي سرانجام
.بخشيد خاتمه خود نشيب و پرفراز زندگي
* * *
اما نداشت ، بيشتر سال پانزده شد ، آغاز اول جهاني جنگ كه زماني.بود جنگ فرزند همينگوي
جنگ از پس كه نسلي اما.كرد شركت جنگ اين در و رساند ايتاليا به را خود بود طور هر
هر از كه بود نسلي آمد ، وجود به جنگ درگير كشورهاي اجتماعي و سياسي حيات در اول جهاني
و بود برده ميان از را اخلاقي بنيادهاي و ارزشها همه اول جهاني جنگ.ميگريخت مقدس چيز
كس هر از بهتر و بيشتر را نسل اين بود ، جنگ اين در شركتكننده آمريكايي يك كه همينگوي
جنگ پايان با و ميشد افزون روزبهروز نهيليسم ، و پوچانديشي به گرايش.شناخت ديگر
.ريخت هم به جهان در موجود سابق قواي توازن و رابطه و گشت دگرگون يكسره جهان دوم جهاني
نقطه جست ، شركت جنگ خبرنگاران بهترين از يكي عنوان به آن در همينگوي كه دوم جهاني جنگ
.بودند خوانده جوانان گوش در مذهبي و ملي ارزشهاي نام به آنچه تمامي براي بود پاياني
كه چرابود بيزار آن از حتي و نميشناخت را "مقدس" واژه ديگر دوم ، جهاني جنگ از پس نسل
همه.بود شده كشيده لجن به و ريخته فرو ممكن شكل مبتذلترين به چشمانش پيش در "تقدس"
نميكرد ، فرقي.بود دروغ و پوچ جنگ ، در شركت براي جوانان آن احساسات تحريك و شعارها
از يك هر يا و ليبراليسم يا و كمونيسم با رويارويي در نازيسم و فاشيسم مسئله حتي ديگر
و حرفها و بودند دروغگو همه نسل ، اين ديدگاه از.نداشت وجود يكديگر با اينان
قواي و متحد دول ميان هم تفاوتي ديگر حتي.نبود آنان فريب و زدن گول براي جز شعارهايشان
است اين از پس و ديگر شكلي به بود ، هيتلر همانند يكي هم چرچيلنداشت وجود جنگ در موتلف
جذب كه جهان روشنفكران بعد ، دهه يك حدود.ميشود تقسيم غرب و شرق اردوگاه دو به جهان كه
را كمونيسم از ديگري چهره آرامآرام بودند ، شده لنينيستي _ ماركسيستي ايدئولوژيهاي
كه جناياتي مگر نبود ، چيزي چهره اين و بود ، باور غيرقابل برايشان كه كردند مشاهده
روشنفكران ، اين برجستهترين.ميداد نشان جهان در خود بيسابقه ديكتاتوري در استالين
آرمانگرايان دروغ و پوچ تصورات از بسياري بر "شوروي از بازگشت" نوشتن با ژيد ، آندره
.كشيد بطلان خط كمونيست
و اوضاع چنين زاييده و جنگ اين فرزند همينگوي كه گفتيم.نشويم دور صحبتمان از اما
همينگوي بر ژرفي تاثير اول ، جهاني جنگ ويژه به جنگ ، دو اين.بود جهان در غريبي احوال
.ميكنند بازكاوي و تكرار خود در را مسئله همين داستانهايش از بسياري كه چرا گذاشت ،
مجموعه اين داستانهاي در همينگوي كه بود "ما زمان در" همينگوي داستان مجموعه نخستين
نوين روشهاي و سبك آزمودن هم و خود ، پيرامون جهان به نسبت هم تازهاي نگرش
و مطول نثرهاي از خبري هيچ ديگر "ما زمان در" داستانهاي در.دارد داستاننويسي
ديگر سوي از.نبود رمانتيسم مكتب طرفداران ويژه به پيشين ، داستاننويسان خستهكننده
در عمل و توطئه طرح حتمي ايجاد كه را موپاسان داستاننويسي حقيقي دستاورد همينگوي
از حالتي يا و رويداد صحنه ، يك فشرده و موجز شرح به تنها و نهاد كنار به بود ، داستان
اما.باشد داستان مجموعه يك "ما زمان در" كه است قرار ظاهر به.آورد روي انسانها زندگي
انسان يك زندگي متوالي سرگذشتهاي نوعي به بيشتر كتاب اين و نيست ، اينگونه واقع در
ديگر يكي عجيب ، زندگيهاي دادن نشان حتي و داستاني واقعيت بيان در "خونسردي".ميماند
تحول.بود "ما زمان در" مجموعه در همينگوي نخستين داستانهاي اساسي و بارز ويژگيهاي از
در خواننده براي زيادي سهم گرفتن نظر در كرد ، ايجاد داستاننويسي در همينگوي كه ديگري
بتواند داستان متن خوانش با خوانندهاي هر كه گونهاي به.بود داستان برداشت و تفسير
صحنهسازيهاي.بپروراند خود ذهن در را داستان از تازهاي تفسير و نگرش خود ، دلبخواه
را زير متن نمونه براي.است چشمگير بسيار مجموعه اين در همينگوي عالي توصيفهاي و بديع
:بخوانيد دقت به
حياط توي.كردند اعدام بيمارستان ديوار پاي صبح ، نيم و شش ساعت را كابينه وزير شش"
يكريز باران.بود خيس و پژمرده برگهاي از پوشيده حياط سنگفرش كف.بود آب بركههاي
.داشت حصبه وزرا از يكي.بودند بسته كيپ را بيمارستان پنجرههاي تمام كركره.ميباريد
بايستد ، سرپا ديوار پاي تا ميكردند تلاش.باران زير حياط ، توي آوردندش سرباز نفر دو
به افسر سرانجام.ايستادند ديوار پاي آرام ، ديگر ، تاي پنج.آب گودال توي زد چمباتمه اما
شليك را گلوله رگبار نخستين كه هنگامي.نداشت ايستادن ناي چون بردارند ، دست گفت سربازها
".بود نشسته گودال توي گريبان در سر كردند ،
و مختلف اظهارنظرهاي كه بود (1925) "ميدمد همچنان خورشيد" رمان همينگوي ، پسين اثر
روشنفكران اعمال و زندگي نشانگر رمان اين.برانگيخت آمريكا ادبي جامعه در را متفاوتي
عنوان "استاين گرترود" و ميكردند زندگي اروپا در نخست جهاني جنگ از پس كه بود آمريكايي
تمامي "ميدمد همچنان خورشيد" واقع در."شده تباه نسل":بود برگزيده آنها براي را جالبي
داديم ، شرح اجمال به پيشتر و آمد وجود به اروپا در جنگ از پس كه را تاثيراتي و ويژگيها
همه نابودي مگر ثمري هيچ و نداشته ويراني جز نتيجهاي هيچ كه بيهوده جنگي.داشت خود در
همان اين و.داشتند باور آن به و ميپذيرفتند "ارزش" عنوان به مردم اين از پيش آنچه
جيك _ داستان اين اصلي پرسوناژ.بود جنگ اين از همينگوي مستقيم درك و بيواسطه تجربه
گستردهتر ، نگاهي در حتي وجستهاند شركت جنگ اين در كه است جواناني همه نمونه _ بارنس
سخن خود گذشته از نسل ، اين.بودند خانمانسور جنگ اين درگير كه مردماني همه واقعي نمونه
.هستند آن دادن دست از پشيمان همگي كه است شده فراموش گذشته نوعي آنان گذشتهنميگويد
هم جهاتي از داده ، دست از را خود جنسي نيروي و شده مجروح جنگ جريان در كه "بارنس"
ديگر سوي از و دارد "اسلحه با وداع" رمان قهرمان "هنري فردريك" به بسياري شباهتهاي
.رفت پيش مرگ مرز تا و شد زخمي شدت به جنگ جريان در كه است همينگوي خود نشانگر
كه است چيزي همان كتاب اصلي تمميشود منتشر "اسلحه با وداع" ،(1928) بعد سال سه
آن از خود كه ميجويد شركت جنگي در داستان ، قهرمان "هنري فردريك".شد عنوان پيشتر
اين و ميشود پيدا او در جنگ از بيزاري و تنفر اين زمان مرور به يعني.است بيزار
جايگزين ميكند ، پيدا كاترين به فردريك كه عشقي.او در عشقي شدن زاده با است همزمان
جنگ درمييابد ، را عشق معناي فردريك كه زماني.است بيهوده جنگ اين براي والاتري و برتر
وجودش در جنگ از نفرت و ميريزد فرو چشمانش پيش يكباره به آن دروغ و پوچ ارزشهاي و
درصحنه سرانجام و ميشود آغاز آرام آرام "نهيليسم" رمان فرايند در واقع درميكشد شعله
و كاترين زايمان از پس و است ، مطرح جنگ پوچي ابتدا.ميرسد خود كمال و اوج به آن پاياني
صحنه در پوچي اين.برميگيرد در پوچي را فردريك وجود سراسر نوزادش ، و كاترين خود مرگ
وجهي بهترين به است ، شده بازنويسي بار نه و سي همينگوي خود ادعاي به بنا كه رمان پاياني
.ميشود داده نمايش
مسلما.پذيرفتند تاثير همينگوي از خود ، داستانهاي نگارش در كه بودند بسياري نويسندگان
با "جويس" حتي.است بوده تاثيرگذارتر جهان ادبيات بر خود همنسلان همه از همينگوي
چنين اين خود از پس نويسندگان ديگر بر همينگوي از بيش كه نشد موفق "اوليس" شاهكارش
كامو ، همچون ديگري روشنفكران و نويسندگان بودند گونه همين و.گذارد جاي بر را تاثيري
...و سارتر
.ديد ميتوان است نوشته او كه نيرومندي و منظم ديالوگهاي در را همينگوي اصلي مشخصه وجه
اينكه و.داستاني تصاوير بهسازي راستاي در بجا و كوتاه توصيفهاي و عالي ايجازهاي در
كوتاه توصيفهاي همين بااست بوده كوتاه داستان در (Plot) پيرنگ دگرگونكنندگان از او
عاجز آن دريافت و درك از او ، از پس نويسندگان ديگر كه ميديد را جزئياتي همينگوي بجا ، و
"كليمانجارو برفهاي" و "زنان بدون مردان" همانند همينگوي پسين داستانهاي مجموعه.بودند
در و جاندار و زنده آنقدر همينگوي رئاليسم.بود همينگوي كارهاي موفقيتآميز ادامه
انسانهاي را داستانها اين آدمهاي آنكه جز داشت نخواهد چارهاي خواننده كه است جريان
اما نبود ، كمونيست يك هيچگاه همينگوي.بپندارند جنگ از پس يخزده محيط در خود ، پيرامون
تا بسپارد جان ميرفت و بود شده اشباع و رسيده خود اوج به ادبيات در تعهد كه دوراني در
زندگي داستان همينگوي اينجا در.نوشت را "نداشتن و داشتن" شود ، زاده دوباره زماني
اداره را خانوادهاش و خود زندگي تا ميكند تلاشي گونه همه كه ميكند بازگو را انساني
كه وقتي.اجتماعي عدالتجويانه گرايشهاي با بود ، اجتماعي رمان يك اين مسلما و كند
شد ، برخوردار هيتلر و موسوليني پشتيباني از و آمد كار سر بر اسپانيا در "فرانكو"
هم ديگراني.شد جنگ عازم بارديگر اروپايي و آمريكايي روشنفكران ديگر همانند نيز همينگوي
از قطاري با مالرو حتي.شد كشته فرانكو جلادان دست به كه لوركايي و نرودا مالرو ، :بودند
خود باور در حتي هيچگاه ، كه شاعراني و نويسندگان.رفت اسپانيا به شاعران و نويسندگان
.بگستراند مردمان زندگي سر بر را خود شوم سايه فاشيسم و ديكتاتوري كه ندادند اجازه
داستانهاي ديگر شخصيت برخلاف همينگوي ، "درميآيد صدا به كه براي ناقوسها" اصلي شخصيت
داستانهاي آدمهاي ديگر همانند او ، ميگذارد گام جنگ در اراده و هدف با او ، پيشين
رابرت" براي مشكلي ديگر آدمها ، آن همه عكس اما است ، خود روزگار از سرخورده همينگوي ،
اين مسلما البته و.باشد او مرگ اگر حتي است ، يافته را سعادت كه چرا ندارد ، وجود "جردن
از ناشي ميآيد ، وجود به او در كه عشقي حتي.بود نخواهد انسان آزادي راه در مرگ جز مرگ ،
.است خود پيرامون محيط و زندگي به او احساس همين
و نكوهيدند بسياري منتقدان را _ درختان ميان و رودخانه سوي آن _ همينگوي پسين اثر
نميتواند ديگر همينگوي داشتند اعتقاد آنان.دانستند همينگوي كار پايان نشانه
اثر "دريا و پيرمرد" اما.كند تكرار خلاقانه جهت در و بنويسد را خود پيشين داستانهاي
بسياري منتقدان.است خود ادبي خلاقيت اوج در همچنان همينگوي كه داد نشان همينگوي ، كوتاه
تكرار و گفته همينگوي داستان اين درباره كه حرفها بسيار چه و نوشتهاند نقد اثر اين بر
يك و هزار..و روانشناختي و جامعهشناختي و نمادين تفسير و نثر و ساختار از:است شده
:اينكه هم آن و كردهاند فراموش را نكتهاي آنان همه اماديگر بررسي و تفسير و نقد
تاريخ طول تمام در "انسان" نماد داستان ، اين كارافتاده از ظاهر به پيرمرد ،"سانتياگو"
شكست اگر حتي كه انساني و.است خود همنوع و خود به احترام مظهر كه انساني:است بشر
.اوست پيروزي و آزادي اصلي دليل همين و نميپذيرد را شكست بخورد ،
نوشتن گس طعم
پيرزاد زويا داستاني جهان به كوتاه نگاهي
يزدانيخرم مهدي
همراه به ارمني زني زندگي داستان واقع در رمان:(1380) ميكنم خاموش من را چراغها
شدت به خود ساكت و آرام زندگي و نسبي رفاه عليرغم زن اين است آبادان در خانوادهاش
است كرده بازآفريني را اطرافش آدمهاي و زن اين زندگي از كوتاه برشي پيرزاداست تنها
او.نيست آشفته و پيچيده فرمهاي نويسنده اصولا پيرزاد زويا:ساده روايت و ساختار_1
ساده ساختار آن كنار در و خطي روايت نام به چيزي شدهاش منتشر كتابهاي از يك هر در
علت به برعكس بلكه نيست او داستانهاي ضعف دليل سادگي اين البته.است برگزيده را زباني
"مناسبتر" آدمها اين براي ساختار اين اثر آدمهاي روزمره شدت به دغدغههاي و ساده ذهن
ميكنم ، خاموش من را چراغها رمان در:هستند كساني چه پيرزاد آدمهاي.ميرسد نظر به
آشكار بيروني جهان به رويكردش از كاملا او تنهايي كه است روبهرو تنها زني با مخاطب
از و كودكي خاطرات به بردن پناه آن ، به نهادن گردن و روزمرگي از استقبال نوعيميشود
او زندگي در گذشته در كه عناصري و بوها اشيا ، به نسبت شخصيت باستاني حس نوعي مهمتر همه
با او مواجهه در شخصيت اين نخست وجهاست ساخته وجهي دو آدمي او از داشتهاند حضور
ثقل نقطه يك به تبديل قسمت اين در او.است ارزيابي قابل او نزديكان و شوهر فرزندان ،
به مربوط اجتماعي فضاي ميكوشد كه تدبير با و آرام زني.است شده خود كوچك اجتماع براي
او واقع در.است فضا همين از گريزي دنبال به زن اين دوم وجه در.كند كارگرداني را خود
پنهان زوال اين بنمايههاي تا ميزند دست كاري هر به.است خود زندگي سخت گره دنبال به
تا است موقعيتي ايجاد دنبال به پيرزاد زويا داستان شخصيت گفت ، بتوان شايد.بيابد را
عشقي مرزهاي به حتي او.دهد نجات فرعي واقع در و ابزاري شكل اين از را خود بتواند
است ، گرفته خو آنها به هم شدت به كه او جامعه اخلاقي بنيادهاي اماميشود نزديك نامشروع
.است "اتفاق" جستوجوي در كلاريس واقع در.ميدارند باز امر اين از را وي ناخودآگاه
.ميآورد هيجان و وجد به را او ملخ توفان كه ميرود پيش منطقي و آرام قدر آن او زندگي
ثمره كلاريس تنهايي.ميگردد تنهايي مهمتر آن از و آرامش اين علتهاي دنبال به او
نميافتد اتفاق است آن دنبال به كلاريس كه انقلابي.است او پيرامون جهان سكون و روزمرگي
از پيرزاد موفق شخصيتپردازيهاي كنار در ويژگي اين.ميشود دنبال رخوت همان با زندگي و
از نويسنده روايتاست شده دقيق و خطي زمانمند ، ساختار يك موجب فرعي متفاوت آدمهاي
نزديكتر شخصيت با مخاطب تا شده موجب "راوي من" ديد زاويه انتخاب با زن اين زندگي جريان
يا و حسي فلسفي ، گوييهاي من به رمان از قسمتي كمتر در آدم اين كه است اينجا جالب.شود
ميكند درك يا و ميافتد اتفاق ميبيند كه را آنچه هر دقيقا او بلكه ميپردازد ، دروني
روايتگري حس علت به كه است گزارشگر راوي از نوعي پيرزاد راوي بنابراين.ميكند بيان را
ادعاي نه ندارد ، ادعايي هيچ نگاه اين.ميكند بازسازي اوست ، چشمان مقابل در كه آنچه هر
تمام با رمان واقع در.شود پيچيده ساختار به منجر كه ادعايي نه و روانشناختي قصه
عادي ، ديدي كه راوي ديد زاويه.است رئاليستي اثر يك ميكند ايجاد كه شيرينيخوانشي
ديد زاويه اين با ساختار اگرميطلبد را ساختاري چنين.است لمپن حدودي تا و روزمره
روايتي فرم و زبان چوننميرسيد نظر به واقعي بود جديد فرمي جستوجوي در و پيچيده
شده بنا آن بر رمان كليت كه محور اين كه صورتي در است خصوصيات اين با آدم اين مخصوص
اجازه توضيح اين به توجه با پيرزاد آدم.ميدهد دست از را خود هارموني رمان ريزد برهم
ميبيند ، خواب هم او ميكند ، پيدا شخصيتپردازي نوع به توجه با را داستاني عمل نوع هر
نتيجهگيريهاي ابژهها اين از كه است اين مهم نكته اما ميشود آشفته گاهي و ميكند فكر
است ساخته خود كه دايرهاي در بودن انسان عناصر همه او براي ندارد شعاري و پرطمطراق
دهان از و نكرده قصه ساخت و روايت وارد را خود گاه هيچ نويسنده واقع در.ميشوند روايت
روايت و ميسازد را خود زندگي كلاريس:تنهايي دغدغههاي_نميزند20 حرف آدمهايش
اين در او.ميآيد حساب به نيز خود خانواده اصلي محور داستان روايت مانند به او ميكند
خدمت در و ابزاري انساني او از بودن و زيستن انفعال.است شده شخصيت تزلزل دچار موقعيت
خود به او شخصيت ، اين اخلاقي و بومي پندارهاي علت به كه است اين جالب.است ساخته ديگران
از كه گرفته قرار جانبه همه تعليقي در ميانسال زن اين.نميدهد را فضا اين شكستن اجازه
آبادان ، رشد روبه شهر در و چهل دهه فضاي در.ميكند سلب را خود شخصي جهان خلق موقعيت او
و كشيده يدك را پيشين باورهاي كه زني.ميكند كالبدشكافي را ايراني مدرن زن تولد پيرزاد
پناه براي امكاني پيرزاد داستاني فضاي.ميكند تجربه نيز را جديد جهان ديگر طرفي از
مدرنيسم اين ثمره.است ساكت و خالي بسيار فضا.نميدهد زن اين به را اجتماع به بردن
فرزندان و همسايه باستاني پيرزن.است داده قرار بنياد دو ميان را كلاريس اجتماعي ، صنعتي
خاموش متفاوت آيندهاي اميد به و ميكند تحمل را فشار ميان اين در او.رشدش به رو
مانند به و كوتاه او روايتهاي كه طوري به است زمانمند ذهني راوي ، ذهن.مينشيند
زمان اين در را خود تكليف واقع در كه است زني كلاريس.ميماند انساني هر روزانه خاطرات
.ميپردازد خود اجتماعي و شخصي وظايف به تنها و ميدهد تن آن به اين بنابراين.نميداند
پايان در.دارد نياز را كوچك جهان اين از بيشتر چيزي راوي منفعل فضاي اين شكستن براي
چه تهران به سفر براي ميكردم فكر داشتم":مينويسد چنين تهران به مهاجرت خبر با و رمان
با بود سفيدگذشت صورتم جلوي از پروانهاي كه بخرم چي سوغاتي و بردارم لباسهايي
هر - و ديگر يكي بعد و ديدم ديگر يكي قشنگي ، پروانه چه كنم فكر تا.قهوهاي خالهايي
".ميكنند مهاجرت هم پروانهها:بود گفته.سرخ گل بوته روي نشستند رفتند تا هشت هفت ،
نوع هر از خالي ساده ، ذهني جهان "ابر لكه يك بيحتي بود آبي.كردم نگاه آسمان به"
خود جامعه با همسان نوع از شخصيتي عنوان به را كلاريس حسگرا ، شدت به و شهري پيچيدگي
تباه شخصي موقعيتهاي از و نميرود هم فضا اين با نبود و جنگ به حتي او.ميكند معرفي
شده بحث مشخصههاي با او ذهن.است راضي همين به و ميسازد شيرين خاطراتي شده
اين از كمي را خود بيداري عين در رويا به بردن پناه با او است روياساز و خاطرهپرداز
همسايه عصبي پيرزن برابر در او.ميشود شخصي ظاهر به جهاني داراي و كرده دور جهاني
رمان پايان به چه هر كه طوري به برنميدارد دست تجربه اين از اما ميبيند را خود آينده
جهانبيني.ميشود بيشتر هستند هم عيني شدت به كه زن اين خيالپردازيهاي ميشويم نزديك
.كند روايت رمانتيك و حسي نگاهي با را پيرامونش مولفه و عنصر هر تا ميكند وادارش او ،
آنها به و كرده ساكت را دروني دغدغههاي و حسها تمام و نيست آگاه خود تنهايي از كلاريس
كه ميسازد را متفاوتي آدمهاي شخصيت اين مقابل در پيرزاد.نميبخشد بيروني شكل و نمود
و روياپردازي راستاي در فرعي آدمهاي اين.ميشوند ساخته راوي ، نگاه دريچه از
بخشي بلكه ندارند او ذهن در مشخصي نقش هيچ حال عين در و ميكنند حركت كلاريس خيالباوري
ارزشي جهاني پيرزاد جهان بنابراين.ميآيند حساب به او بودن مادر يا و بودن زن وظيفه از
مولفهها همين را آن بنيادهاي كه است محور وظيفه و پويا كاملا جهان اين بلكه نيست
و ميگردد باز بودن از او دانش و ذهن به انفعالش و دغدغهها و كلاريس تنهايي.ساختهاند
.بشكند را فضا اين شايد مهاجرت
رايج تصور خلاف
آزرم محمد
ظاهرا شده ، طرح موقعيت همان در كه ميآيد ميان به حرفهايي "شعر" حاشيههاي در گاهي
ميشود مفاهيمي درباره بحث طرح باعث اما ندارد ، آن نسبي موقعيت و شعر خود با ميانهاي
يا و ميخواند نام اين به را خود كه نوشتهاي هر شعري موقعيت در دقت و شعر فهم به كه
.ميكند كمك ميشود ، ناميده
ارزيابي براي مفهوم دو اين ارتباط و نسبت ويژه به و شعر كتابهاي "كميت" و "كيفيت"
فضاي از ميتواند بودن جالب عين در كه است حاشيهاي حرفهاي همان از شاعر ، يك كارهاي
شعر متكثر و احتمالي خواننده آگاهي حيطه در و رفته فراتر جانبي ، دعواهاي و پيراموني
.گيرد قرار
و تضاد در لزوما رايج ، تصور برخلاف شاعر ، يك نوشتههاي و آثار در "كميت" و "كيفيت"
چيز هر از بيش ميگيرند ، نظر در شاعر هر آثار براي كه كيفيتي.نيستند هم با تقابل
متغيرند ، اندازها چشم كه آنجا از و مينگرد آثار اين به كه است چشماندازي نمايانگر
ثابت نميتواند است ، ارزشگذاري و سنجيدن بردارنده در و ميشود ناميده كيفيت كه آنچه
همين در را "كيفيت" ميكند ، محدود خاص شاعر يك آثار حدود به را خود كه چشماندازيباشد
اما.پايينتر برخي به و ميدهد بالاتري درجه شاعر آثار از برخي به ميسنجد ، موقعيت
ميكند ، نگاه كه چشماندازي و ناظر موقعيت از هم درجهبندي همين كه شود فراموش نبايد
.ميشود ناشي
منتقد با ميداند ، "شاملو احمد" شعر بهترين را "آبي ترانه" شعر كه منتقدي مثال براي
ميدهد ، قرار بالاتري مرتبه در را "آتش در ابراهيم" شعر كه _ ديگري خواننده _ ديگري
.باشد مشتركي چشمانداز داراي نميتواند
هر با و شود ، تلقي قطعي و ثابت و بديهي امري نميتواند شاعر يك شعرهاي كيفيت اگر ، حال
معيارهاي حتي و ميشود دگرگون و ميكند تغيير ناظر ، ديدگاه و چشمانداز در تغيير
ميشود ، معتبر ديگري معيارهاي و ميافتد اعتبار از موقعيت ، تغيير اين ضمن ارزشگذاري
چهل دهه شعر مثل زماني ، بازه و محدوده يك در چشمانداز هر وسيعكردن با است ممكن چطور
و مشخص بيش و كم معيارهايي به بتوان تاكنون ، "نيما" از شعر حتي يا و هفتاد دهه شعر يا
يافت؟ دست - شعرها همه _ شعرها "كيفيت" تعيين براي ثابت
و فقط موارد از برخي در كه مينشينند ، شاعراني شعرهاي كيفيت تعيين جايگاه در كه افرادي
توجه نكته اين به است لازم است ، مشترك هم با آنها كتابهاي انتشار و چاپ تاريخ فقط ،
كردهاند ، نگاه كيفيت مقوله به متفاوتي چشمانداز از شعر ، كتابهاي اين از يك هر كه كنند
يك چشمانداز از آنها به نگاه پس گيرند ، قرار هم با تضاد در است ممكن كه حدي تا
اين ديدگاه از "كيفيت" مفهوم معرف ميتواند تنها رسمي ، شعر گفتمان مثل "شعري گفتمان"
ياد ازشعر گفتمانهاي ديگر براي شعر كيفيت استانداردهاي تعيين نه و باشد شعري گفتمان
گرو در آن تفصيل و گسترش بلكه نميشود ، خلاصه رسمي شعر به فقط نه امروز شعر كه نبريم
.است متفاوت شعرهاي از يك هر تجربههاي
"كميت" و ميآيد ميان به شاعران شعري سابقه از صحبت موارد ، از برخي در ديگر ، سوي از
اما.ميآورد پديد آنها شعر ارزشگذاري براي معياري كه است ، آنها نوشتههاي و آثار
به چشمانداز يك از او آثار كيفيت نفيكننده نميتواند شاعر يك شعرهاي كميت كه طور همان
يا و شعرها تعداد.گردد محسوب نميتواند هم آنها توجيهگر يا تاييدكننده باشد ، خصوص
متن حدود مبحث وارد اگر و كند اضافه ارقام به چيزي ميتواند فقط شاعر يك كتابهاي تعداد
براي ظاهري قراردادهاي كه نيست معلوم گرديم ، ميكند ، تعيين را حدود اين كه چه آن و
معتبر هم چشمانداز اين در گرفتن قرار با يكديگر ، از كتابها يا و هم از شعرها جداكردن
.شود تلقي
تاكنون كه اين بدون بلند ، شعر دو تنها چاپ با "انصاريفر هوشيار" مثل شاعري مثال براي
مينگرد ، شعر به متفاوت شعرهاي گفتمان كه چشماندازي از باشد ، شده منتشر او از شعري كتاب
در را كتاب قراردادي جنبههاي -گردد تلقي كتاب دو حتي يا اثر دو صاحب ميتواند
شده چاپ كتاب چندين كه شاعراني هستند مقابل در - داد خواهيم توضيح ديگري نوشتههاي
از بيش چيزي حقيقت در ثابت ، متني شكل يك بازتوليد دليل به آنها شعرهاي همه اما دارند
باز شعرهايشان كه شاعراني جالبتر موارد در يا ونيست شعر يك حاوي كتاب يك يا شعر يك
- آنها شعر سطرهاي مجموع درصد پنج و هفتاد از بيش گاهي و است ديگر شاعران شعرهاي توليد
يك با و كميت ، منظر از ميشود ، تامين ديگر شاعران شعرهاي از - است سطر آنها شعر واحد
اگر و كردهاند منتشر شعر كتاب دو حقيقت در شعر ، كتاب جلد هشت چاپ از پس فقط ساده ، حساب
متفاوت ، شعرهاي گفتمان چشمانداز از باشند ، ثابتي متني شكل حاوي خود كتاب ، دو اين شعرهاي
هر متفاوت كيفيتهاي به توجه بدون شعرها كميت به توجه پس.هستيم روبهرو شعر يك با فقط
شعر ارزشگذاري براي معياري يا ارزش نشاندهنده نميتواند وجه هيچ به ديگري به نسبت شعر
.شود تلقي
كيفيت اين تعميم و رسمي و ثابت كيفيت يك با هم ، متفاوت كيفيتهاي سنجيدن ديگر سوي از
شعر فضاي كل به ميدهد ، نشان را چشماندازها ديگر به چشمانداز يك سلطه نهايت در كه
شعري سابقه به متفاوت شعرهاي چگونگي و كيفيت كه است امكاناتي همه گرفتن ناديده امروز ،
.است افزوده
ترديد در تعليق
مجوزي پاكسيما
نازلي
دلخوش او با كه آوايي است ، محبت آواي نيازمند هميشه كه شده آفريده گونهاي به انسان
ديگر همانند "است آدميان آواي نيازمند" كه است زني نازلي و كند زندگي او براي يا و كند
نازلي داستان.تلاش و كار و هجران فقر ، عشق ، درد.است درد زن نازلي ، .جهان انسانهاي
(پسرش) تنديس و اباذر دكتر منصور ، نازلي ، روي بر داستان اصلي محور.است عشق سرتاسر
اباذر دكتر و ندارد شدن بچهدار توانايي منصور ولي ميخواهند بچهاي آنها.ميچرخد
بچه و شوند بچهدار ميتوانند (مصنوعي لقاح) جديد روش از استفاده با كه ميكند پيشنهاد
جايي پسر تا ميبندد طناب با را دستش رفتنش بيرون موقع مادر كه پسري.ميآيد دنيا به هم
پشت به رفته دست از شوهر همانند نيز عشقش ثمره تنها كه دارد هراس اين از او گويي نرود ،
و رونيست روايت ميشوند ، تكرار نازلي داستان در سوالها علامت.رود زندان شيشههاي
اين كه بپرسد خود از تا واميدارد را مخاطب و ميشود ، تعريف زمان شكست در داستان همه
كيست؟ مال بچه
دور خود از را فقر درد ميتواند او ميشود ، مارك هزار پنج برنده نازلي فيلم كه زماني و
به را موز از بزرگي عكس خاطرهها آن شدن دور براي و بخرد موز فرزندش براي ميتواند كند ،
كه بگويد ميخواهد پسرش همراه به خود عكس چاپ با نازلي حالا و بكوبد آشپزخانهاش ديوار
نازلي.شدند ناپديد كه آدمهايي ".است آدميان آواي نيازمند او" يا و "هستم من"
و بودند او عشق نيازمند اوسكمال و اباذر دكتر منصور ، كه همانطور است عشق نيازمند
اباذر دكتر.رفت زندان به منصور.شدند ناپديد حقيقي عشق به رسيدن براي نوعي به هركدام
كجا؟ كرد؟ گور و گم را خودش كجا كمال اوس".شد گور و گم اوسكمال و پيوست او به هم
نشسته دوچرخهها ميان اوسكمال كند؟ تعمير را تنديس دوچرخه تا رفت كه بود كي بار آخرين
نازلي به پسرك شانه دور دست گرفت كه را دوچرخه پنچري ميكشيد ، سيگار پشت سيگار بود ،
".بود كرده نگاه
ناپيدا مرد شيوا و رعنا برخلاف نازلي داستان در بار اين كه ميدهد رخ زماني اتفاق اما
(ايراني سنتي غذاي) گذاشته بار قورمهسبزي برايش هم نازلي گذاشته ، پيغام بيايد ، است قرار
حالت از است قرار مرد اين گويي.است ساله حالا 20 كه پسري همراه به اوست منتظر و
نازلي اينكه از قبل روانيپور اما.گردد بدل زميني هيات به و آيد بيرون اثيري و ماورايي
كه است مخاطب دست تصميم اين و نميكند باز خواننده روي به را در ببيند ، را حقيقياش مرد
منصور ميكند ، باز كسي چه روي به را در نميدانست"ببيند در پشت را كسي چه ميخواهد
نام آنها از يكي زبان از كه باشد بوده بندي هم اگر يا..يا و اباذر دكتر يا امدادي
"كنند؟ دل درد باهم نميتوانند بند يك زندانيان مگر چي ، باشد شنيده را نازلي
آخر كلام
بدانيم ، روانيپور منيرو داستاننويسي براي نو آغازي را "فرانكفورت فرودگاه زن" اگر
تا دارد را توانايي اين كه گامي باشد ، مهمي گام ميتواند او براي "نازلي" داستان مجموعه
برخي بودن تازه از غير نازلي داستان مجموعه.كند راضي را ادبي منتقدان هم و مخاطب هم
روزها اين بحث يا و خرمآباد در هواپيما سقوط واقعه مثل) آنها بودن ملموس و مباحث از
مثال طور به.ميكند استفاده داستان بيان براي متفاوتي روشهاي از (مصنوعي لقاح مورد در
به شيوا داستان در يا و هستيم روزانه يادداشتهاي و خطي روايت شاهد ما رعنا داستان در
ذهن سيال جريان زمان ، شكست تكنيك از كه ميبينيم نازلي در و برميخوريم مدرنتري روايت
ابدي تاثيرپذير روانيپور كه گفت بايد ديگر سوي از.ميشود استفاده محدود شخص سوم و
گويي (مجموعه اين در شيوا و نازلي داستانهاي و آتش كنار كولي مثل) لوركاست اشعار
مجموعه اين ، از غير.كند تاثيرپذيري اين متوجه را خواننده تا دارد قصد نويسنده
كه ميشود باعث قوت همين و است محكم و قوي بسيار روانشناسي لحاظ از نازلي داستانهاي
بيشماري سوالهاي علامت با را خواننده و شود شكسته داستانها در خيال و واقعيت بين مرز
خواننده كه ميرود پيش آنجا تا و است ، حقيقت تصاوير از كداميك كه نداند و كند مواجه
جاست ، همين در داستان كليد ولي كند خطاب ديوانه را داستان مجموعه زنان تمامي است ممكن
و دهند ادامه زندگي به ميتوانند ساختند خود ذهن در كه مردهايي با زن سه اين زيرا
ميگيرد ، پول رعنا از مريم مثال بهطور.ميبرند تخيل اين از را خود سود هركدام اتفاقا
.ميكند خود آن از را جايزهاي فيلمش كه موفق زني نازلي و ميشود شكستناپذير زني شيوا
كه ديگري نكات از.رود كار به نميتواند زنها اين درخصوص ديوانه و جنون لفظ بنابراين
و ميكند بازي داستان هرسه در را اساسي نقش تلفن كه است اين كرد اشاره آن به ميتوان
مثل) خواب در چه ميدهد ، پيوند زميني زنان به را اثيري مردان كه است وسيلهاي تنها
تلفن عنصر همين و (نازلي داستان در) واقعيت عالم در چه و (شيوا و رعنا داستانهاي
زيرا.است داستان زنان قوي تخيل تكميلكننده كه مخاطب براي ميشود تاييدي مهر همانند
همه كه دارد وجود امكان اين پس ميرساند ، ذهنيشان آنيماي به را آنان مادي عنصر اين
.باشد حقيقي آنان تصورات
خود فهرست در كه است داستانهايي مجموعه اولين جزء "نازلي" داستان مجموعه حال هر در
است بحث قابل و دارد اهميت جهت آن از ويراستار وجود شايد دارد ، ويراستار نام با عنواني
بوده ، ويراستاري هم اگر يا و ميدانند ويراستار از بينياز را خود ايراني نويسندگان كه
.ميشود احساس كمرنگ بسيار حضورش
مجموعه درك براي خوبي راهنماي ميتواند كتاب ، ابتداي شعر كه كرد فراموش نبايد نهايت در
:ميگويد زيرا.باشد نازلي داستانهاي
.بستند را باروبنديلشان دخترها نبود هيچكس قضايا اين تمام پشت
.عشق نوشتند قلبشان تميزترينتكه روي و
|