زن يك احساسات شدن جريحهدار
مخاطب سرگرداني
هوسولي آويختن بهدار
زن يك احساسات شدن جريحهدار
"بيچاره بيتوس" نمايش كارگردان مظفري ، حميد با گفتوگو
تاجيك اختر:عكسها
حميد
كارگرداني به (فرانسه معاصر نمايشنامهنويس) آنويي ژان نوشته "بيچاره بيتوس" نمايش
عبداللهي ، مصطفي پاوهنژاد ، الهام همت ، اصغر بازي و خورشيدي خسرو صحنه طراحي مظفري ،
مظفري حميد.ميشود اجرا ساعت 5/6 روز هر شهر تئاتر اصلي تالار در...و جوزي محمد
در اواست شده شناخته تلويزيوني سريالهاي و تلهتئاتر بازيگر عنوان به بيشتر
سريالهاي و استنطاق:تلهموش قتل ، يك معماي تهيدستان ، اميلي ، براي مدالي تلهتئاترهاي
مظفري.است كرده بازي (است نشده پخش هنوز) چراغ شب است ، دير فردا نميميرند ، پهلوانان
بيتوس" نمايشنامه امسال اينكه تا ميشود ، بازي به مشغول تلويزيون در فقط دهه 70 آغاز از
او از اين از پس و ميكند ، روخواني نمايشنامه با عصري برنامههاي در را "بيچاره
چهار بازيگرانش گروه و مظفري.كند آماده شهر تئاتر در اجراي براي را نمايش كه ميخواهند
چون و چند درباره وي با ميرسانند ، عمومي اجراي به را نمايشي سخت شرايط در متوالي ماه
:نشستهايم گفتوگو به "بيچاره بيتوس" نمايش
آشفته رضا
پيدا تطبيق ما جامعه شرايط با شرايط اين چقدر كه بودم نكرده فكر مسئله اين به خيلي
باشد داشته وجود مطابقت اين جاهايي در است ممكن
ميكند
.است برخوردار كشورش در جايگاهي چه از فرانسه معاصر نمايشنامهنويس عنوان به آنويي ژان *
.ميآيد شمار به كلاسيك امروز تعاريف با كه چند هر است ، فرانسه معاصر نمايشنامهنويس او
اول جهاني جنگ از پس كه دارد فرانسه مدرن نمايشنامهنويسان بين در ويژه جايگاهي آنويي
در انقلاب از قبل.ميدهد اشاعه آثارش در را مدرنيزم خود زعم به (و 60 دهههاي 40 ، 50)
و رومئو ،(رشيدي داود كارگرداني به) آنتيگون نامهاي به او از نمايشنامههايي ايران
بكت هم انقلاب از پس و (شنگله) كلمب ،(كرد كارگرداني تلويزيون براي پرورش حسين) ژانت
.است شده اجرا (محامدي منيژه) بيتوشه مسافر ،(هاشمپور نرگس) مدهآ ،(جعفري مجيد)
.باشد داشته تاريخ به رجوع و اسطورهها به شديدي علاقه آنويي ژان ميكنم فكر*
او.است كرده تقسيم دوره چهار به را كارهايش او.ميشود شامل را كارهايش از دوره يك
عمل جامعه قراردادي مفاهيم از فراتر و باشد داشته فلسفي ديد بخواهد كه نيست نويسندهاي
در ما حتي كه ميكند بررسي را فقر دورهاي و ميپردازد انسان به بيشتر.ميكند
ميآيد ، خوشم آنويي كارهاي از من.ميبينيم را مسئلهاي چنين بيچاره بيتوس نمايشنامه
درنظر را خاصي گرايش او براي نميتوانيم.دارد ويژهاي توجه ، انسانيت به آنكه براي
.بگيريم
.ميكند پيدا تطبيق ما روز شرايط با حد چه تا ميافتد متن اين داخل در كه اتفاقاتي *
پيدا تطبيق ما جامعه شرايط با شرايط اين چقدر كه بودم نكرده فكر مسئله اين به خيلي
در بدهد روي عملي هر جا هر.باشد داشته وجود مطابقت اين جاهايي در است ممكن.ميكند
در چيزي چنين كلي طور به اما.بپيوندد وقوع به است ممكن هم آن مشابه ديگر جاهاي
به كلاهگيس ميهماني در و مياندازد راه را بازي اين ماكسيم.ندارد وجود نمايشنامه
سال 1792 در فرانسه انقلاب شخصيتهاي از يكي نقش يك هر كه ميدهد پيشنهاد خودش دوستان
و نيستند موافق ماكسيم با ميشوند ، بازي اين وارد آنكه ضمن شخصيتها همه.بكنند بازي را
سخنگوي كه بارزش نمونه.دارند توجه انسانيت جور يك به آنكه براي ميكنند ، برخورد او با
ناخواسته و بشود وارد بازي اين در نميخواهد او.است ويكتوار ;است زنانه افكار از بخشي
معروف چهرههاي از دوملند كامي همسر نقش) مقطع دو در او.است افتاده گير بازي اين در
آنها كه ميدهد پيامهايي ميشود ، روبهرو بيتوس با كه خودش نقش در چه و (فرانسه انقلاب
نيست حاضر اما است بورژوا هم ويكتوار.هست نمايشنامه اين در آنويي ژان توقعات اصلي كليد
با رويارويي زمان در را جريانات اين همه ويكتواركنند مسخره را بيتوس آنها كه
.است بازي صحنه جهان ;گفتهاند كه طور همان ميبيند ، بازي بيتوس كابوسهاي دل روبسپيردر
عوض را شما صدايتان شدن كلفت حتي ماندهايد ، كودك همچنان شما كه ميگويد مردها به او
به ميافتد ، اتفاق وسط اين در آنچه اما ميكند بازي آنها با هم بيتوس...است نكرده
.است ويكتوار مثل زني احساس شدن جريحهدار اصطلاح
نمايشنامه برنده برگ بايد فرانسه روشنفكري نماينده عنوان به ويكتوار فكر بنابراين *
.باشد
.باشد ميتواند انساني بيدار وجدان او.انسان !نه روشنفكري ،
.ميدهد سو و سمت جريانات به ويكتوار يعني *
.بدهد سو و سمت را چيز همه صحنه روي بازي در ميخواهد ماكسيم !نه
.بكند مسخره را انقلاب ميخواهد ماكسيم*
.است سلطنتطلب اساسا او
.است مخالف انقلاب با و *
باشيد ، داشته توجه نمايش نمادين مفاهيم به اگر كه است مخالف انقلاب با دليل اين به.بله
اينجا حالا.است داشته تعلق ماكسيم اجداد به كه است كارملي صومعه مانده باقي تالار اين
.است رسيده ارث او به كه است زيرزميني
.كند گاراژ به تبديل را اينجا ميخواهد آنكه براي است ، شده بيارزش ماكسيم براي و*
حفظ را (قدرت و سلطنت يعني) اينجا نتوانستند سلطنت وارثان كه است بيارزش دليل اين به
با كه دادند اجازه انقلابيون به و نايستادند انقلابيون برابر در شجاعانه آنها.بكنند
را خود اعدام حكم دقت با خيلي انقلاب زمان در سلطنتطلبها.كنند رفتار گوسفند مثل آنها
جريان اين بنابراين.دادند قرار انقلاب گيوتين زير را سرهايشان گوسفند مثل و دادند گوش
شرايط آن ايجاد نماد گذشته زمان در روبسپير كه است معتقد او و ميدهد عذاب را ماكسيم
با را برخورد همين بيتوس.دارد خصيصهاي چنين بيتوس مثل آدمي هم امروز و است بوده
در آنها همه كه است حالي در اين.ميكند تحميل آنان بر را چپ نگاه و كرده بورژواها
الان ولي است ، بوده هممسلك بيتوس با زماني دشامپ مثلا.بودهاند دوست هم با كودكي
.بكند نقد را بيتوس تا ميشود حاضر كه ندارند ، قبول را همديگر
.است ديده بيتوس از غيرانساني رفتار اينكه خاطر به *
.ميكند قبول غيرقابل را آن باشد ، بشريت ضرر به كه انديشهاي هر اجراي در افراط.بله
جوخه به را خود مشترك دوستان از يكي و كرده صادر را حكمي پارتيزاني جنگ زمان در بيتوس
.است سپرده اعدام
.باشد سوسياليستي تفكر نماينده ميتواند حد چه تا بيتوس *
در را قدرت سوسياليستها دوم جهاني جنگ از پس.است چپ گرايش به وابسته كاملا او
.كردهاند نابود رسما را خود مخالفين و گرفته دست در فرانسه
.است بوده موثر آنويي ژان درام نمودن جلوه قوي در حد چه تا زبان *
.است سنجيده و پخته و سخت بسيار كلام پود و تار و بافت.دارد خوبي بسيار زبان كار اين
.كنيم ياد رئاليستي اثري عنوان به كار اين از ميتوانيم *
را واقعيت نيست قرار هنر چون.نيست رئاليستي كاري هيچ نظرم به.نيست رئاليستي كار اين
ميتوانيم ما حداقل.گفتهاند و رسيدهاند نتيجه اين به خيليها كه طور همان بدهد نشان
را واقعيت بلكه.نميكند بيان را واقعيت حوزه هيچ در هنر.كنيم بازگو را آنها حرفهاي
بازپروري واقع در ميدهد قرار انديشيدن و تفكر را اساس و ميكند پردازش و ميگيرد
است؟ نمايش يا درام در واقعگرايي منظورتان حالا.ميكند
.دو هر *
و فرانسه در سالها همان و نوشته سال 1956 در كه باشد ژانآنويي درام منظورتان اگر
در خصوص به.است واقعگرايي اجراي به نزديك اجرا آن است ، شده اجرا اروپايي كشورهاي
حوصله از كه است آمريكا جامعه برخلاف اين و است بالا آنان شنيداري تحمل قدرت كه فرانسه
بيچاره بيتوس ما كه ميزانسن همين با اگر دليل همين به.هستند برخوردار بالاتري ديداري
غريب و عجيب خيلي مطمئنا اجرا اين ميشد ، اجرا فرانسه در زمان آن در كردهايم ، اجرا را
در را حوادث كه همانطور يعني كردهاند اجرا واقعگرايانهتر آنها.ميرسيد نظر به
دوره حالاكرد را كار اين نميشود امروز اما.ميبينيد صحنه در ميخوانيد ، نمايشنامه
وجود دورهها آن كه شده زندگي وارد چيزها خيلي دهه چند اين طي.است بشري سريع پيشرفت
اينها.بودند نشده متكثر و گسترده اينقدر رسانهها و نبود اينترنت زمان آننداشت
.نيست واقعي فعلي ميزانسن بنابراين.ميشوند چيز همه شتابزدگي باعث
را متني امكانات حداقل با و كردهايد خالي زايد چيزهاي از را صحنه شما ميكنم فكر *
.كردهايد اجرا قابل
عاريه صورت به را چيزهايي و ميز آن در كه است زيرزمين يك صحنه هم نمايشنامه خود در !نه
كه است عجيب برايش ميگذارد زيرزمين به پا وقتي كاراكترها از يكي كه چون.دادهاند قرار
جلسات كه محلي ;است ژاكوپنها به متعلق تاريخي زيرزمين اين.شود برگزار آنجا در ميهماني
همينجا در محلي انقلاب دادگاههاي هم بعدش سال و ميكردهاند برگزار آنجا در را خود
ماكسيم چرااست اتفاقات همين هم زيرزمين بينبردن از دلايل از يكي.است شده برگزار
او نميدهد؟ انجام اينجا در ديگري كار چرا كند؟ تبديل پمپبنزين به را اينجا ميخواهد
خاطرههاي و اجساد روي از مدام ماشينها تا است كرده واگذار نفتي شركت يك به را اينجا
واقعي و است نمادين چيز همه پس است ، اتفاقات اين نمادين تفسير اينها.كنند عبور اجدادش
.نيست
را قضايا ميكند ، رجوع تاريخ به حقايق اثبات براي ژانآنويي كه همين ديگر عبارت به *
معنايي به زماني تبادل اين در تا ميكند تبديل گذشته به را امروز او.ميكند نمادين
.است نمادين آنويي نگرش بنابراين برسد ، ديگر
بدهيم انجام كارهايي چه كه است باز ميزانسن براي دستمان ما است ، نمادين مفهوم چون.بله
كه ميروند چهارپايه بالاي ميهمانها اينجا در مثلا.نبندند را پايمان و دست واقعيت كه
بازي اين چون ولي نيست ، ممكن چيزي چنين واقعيت در.است افراد آن طبقاتي شان از بهدور
.بشود طراحي هم طور اين بازيها ميتواند ميگيرد شكل زيرزمين اين در امشب
.است مشهود ميزانسن در خودآگاهانه تصنع جور يك يعني *
!نه
را آنها و نميكند ايجاد تصنع برخورد اين بكنند ، بازي است قرار آنها كه ميگوييم وقتي *
.نميكند دور واقعيت از
كه شدهاند كوچك بازي يك وارد آنهااست زندگي بزرگ بازي از نمادي اين واقع در.نه
به پهلو يكجا.ميكند پيدا مختلفي مفاهيم بازي حالا.است زندگي بزرگ بازي از نمادي
.ميزند آنويي ژان يا ما نظر مورد بازي به پهلو ديگر جاي يك ميزند ، زندگي بازي
بهرهمند چهره ميميك و دست از مفرط استفاده با بدني بيان از بيشتر بازيگران چرا *
.ميكنند بازي شكل يك همه يعني دارد ، وجود آنها بين هم هماهنگي البته شدهاند؟
و باشد روبسپير كه ميخواهد او.ميكند بازي ديگري طور بيتوس مثلا ميكند ، تفاوت نه
زمانه روبسپير كه ميكند تصور چون.است كرده انتخاب خودش داشتن دوست دليل به را نقش اين
بازي آنها.ميدهند گسترش را نقش و ميكنند عمل ميزانسن راستاي در بقيه ولي.است
.دارند بچهگانهاي
چرا؟ ندارد ، حضور موسيقي شما اجراي در *
سعي.نديدهام آن از استفاده براي نيازي من است؟ بوده موسيقي از استفاده به لزومي چه
.ببريم پيش را نمايش ميشود ، خلق لحظه در چه آن و نمايشي عمل با كردهام
.بازيهاست بر بيشتر تاكيد *
.است آن از بخشي هم بازي حالااست نمايش بر تاكيد حال هر در
.است شده طراحي مركزيت اين حول ميزانسنها تمام و دارد نمايش طول در خاصي مركزيت بيتوس *
ميشود؟ كشانده صحنه وسط به بيشتر او
را خود او.ميداند چيز همه مركز را خود بيتوس كه اين خاطر به است بوده آگاهانه اين
بنابراين.ميرود بالا اوج تا و ميكند پيدا فوارهاي حالت حركاتش و ميكند فرض روبسپير
كنند دوره را بيتوس ميخواهند بورژواها كه است اين قضيهاست نمادگرايانه كاملا رفتارش
.كنند باز را مهرهاش و پيچ و
بيايد؟ چشم به بيشتر بيتوس كه است شده طراحي طوري ميزانسنها يعني *
.بله
.كنيد تداعي را نمادين فضاي بهتر تا رسيديد صحنه طراحي اين به خورشيدي خسرو با چطور *
به خورشيدي كه بود قرار اگر.است كرده برخورد متن با هنرمندانه و استادانه بسيار او
استاد.ميكرد استفاده پلكان و قوسدار طاقهاي از بايد برسد ، واقعگرايانه صحنهاي
.آورد وجود به كارش بيننده در را احساسي و تصوير چگونه كه ميفهمد بهتر خورشيدي
جوهر اصطلاح به.گفتهام او براي را نظراتم من.داشتهايم گفتوگو هم با ما البته
.است رسيده چيز همه به اشاره يك با او ولي.گذاشتهام اختيارش در را خودم ميزانسن
مخاطب سرگرداني
"مقدس مريم آه ، " نمايش به نگاهي
يگانه خسروي الهه
و نوشته قادري نصرالله توسط كه است پرگار گروه كار آخرين "مقدس مريم آه ، " نمايش
"ژانت و مارگريتا نينا ، جميله ، ":زن چهار سرگذشت بازگوكننده نمايش.است شده كارگرداني
در گريز اين در و برسند موعود آزادي سرزمين به تا گريختهاند مختلف كشورهاي از كه است
.است آزادي به رسيدن پله آخرين كه آمدهاند گرفتار قفسي /دخمهاي
* * *
پرداخت چگونگي پرداخت آن به بايد كه نكتهاي اولين اثر شنيداري ساختار بررسي در
اثر موضوع بايد ابتدا مقصود اين به نيل براي اما است ، صحنه بر حاكم گفتار يا ديالوگها
ريخت" به نهايت در و شده پرداخته ديالوگها توسط چگونه موضوع اين كه ديد و شناخت را
و ديكتاتوري دست از زن چهار فرار اثر موضوع.رسيد ديالوگها جنس با آن رابطه و "روايت
.ميرانند حكم برجهان كه است عاليجناباني قفس در (رهايي جاي به) آنها شدن گرفتار
شكل را گفتوگوهايي (ژوزف پدر) عاليجناب سربازان همچنين و هم با زنها اين مواجهه
را داستان روايت هم و كند پرداخت را آنها شخصيت هم گفتوگوها اين است قرار كه ميدهد
آغاز همينجا از درست متن تناقض و بريزد پي است آنها كدام هر زندگي داستان از متشكل كه
بر مزيد نيز..و فلسفهبافي كليگويي ، .هستند شعاري اندازه از بيش ديالوگها ميشود ،
اين و است سطح در چيز همه.بگيرد شكل روايتي نه و شود پرداخت شخصيتي نه تا ميشوند علت
.نميدهد مخاطب به تاملي يا مكث هيچگونه اجازه ماندن سطح در و بودن سطح در
كمرنگ و مكاني زماني ، نظام دو حذف دليل به نيز درام اين "ريختشناسي" در ديگر سوي از
را آن كه ميشويم مواجه روايت از باگونهاي ما اثر ، منطقروايي يعني سوم نظام بودن
دليل به مكاني و زماني نظام بهتر زبان به.كرد عنوان "روايت انداختن شكل" از ميتوان
منطقروايي و ميرود بين از كجاست ، نيست معلوم كه دخمهاي /قفس در شخصيتها شدن گرفتار
مهم درونمايه چند به آنيافته بيان روش با داستان طراح كه نسبتي واسطه به نيز اثر
دوستشان كه شوهراني حتي و ديگران با برخوردشان نوع و تمايلات زنها ، از كدام هر زندگي)
اهميت جاي به آن در روايتگري يا بيان شيوه و.مييابد تقليل / ميشود تقسيم (دارند
توسط پيام انتقال بر اندازه از بيش تاكيد هم آن اصلي دليل كه ميشود ، كمرنگ يافتن
انتقال به بسازند ، "روايتگري" يا "بيان شكل" كه آن از بيش ديالوگهااست ديالوگها
"انداختن شكل از" كه ميشود باعث امر همين و ميانديشند _ است مدنظر گويا كه _ پيامي
.مخاطب سرگرداني جز باشد برنداشته در حاصلي هيچ روايت
تجربه و مدرن ساختاري و فرم ايجاد دغدغه آن مولف كه ميدهد نشان نيز متن روايت نوع
به.است برنداشته در حاصلي دغدغه اين شده ، گفته دلايل به بنا اما است ، داشته را نشده
پاره دو يا دربيداري ، هم و ميبيند را او خواب در هم كه شبحي و جميله رابطه مثال عنوان
نكات اين متاسفانه كه بيفزايد اثر به تازهاي معنايي ابعاد ميتوانست يونس شخصيت شدن
نصرالله توسط "مقدس مريم آه ، " متن ميزانسن.ميشوند مخاطب سردرگمي باعث بيشتر نيز
در كه ميشود آغاز موزوني حركات با اجرااست شده گفته تناقض همان دچار نيز قادري
حركات اينسيرك دلقكهاي رقص هم و يافت شرقي نمايشهاي از نشانههايي هم ميتوان آنها
دست به بازي شخصيتهاي شدن كشته با ميكنند خلق نيز را زيبايي تصويرهاي البته كه
جملات با كه روايتي شود ، آغاز نمايش اصلي روايت تا مييابند پايان سرخپوش عاليجناب
زندانهاي در روس روشنفكران احوال بيان به كه) "سرخپوش عاليجنابان" كتاب از آغازيناش
آن از ديگر كه ميشوند نقل حالي در جملات ايناست شده گرفته وام (ميپردازد استالين
بوده ، جاري صحنه بر كه را هيجاني جاي و نيست خبري (است موزون حركات خاص كه) ميزانسنها
را نشانههايي خود حركات با و است حاضر صحنه در سرخپوش عاليجناب اما.است گرفته سكون
به نيز آن بازگويي) كه شگرد ايننيست آنها وجود به احتياجي هيچ شايد كه ميسازد
نشانه و نماد به سو يك از قادري يعني.ميآيد چشم به اجرا لحظات اغلب در (انجاميد درازا
اختيار در نشانها اين تاويل براي فضايي كه اين جاي به ديگر سوي از و ميشود متوسل
از بيش نيز نمايش صحنه طراحيميكند صحنه بر حاكم گفتار درگير را او دهد قرار مخاطب
شده بريده تماشاگر روبه آن از قسمتي كه قفسي.است مرعوبكننده باشد ، داشته كاركرد كه آن
به ما صحنه طرفين در آهني نرده دو با است آويزان سقف از كه فانتزي جغرافيايي كره يك و
رفتن پايين و بالا و ميزانسنها جنس كه طور همان.نميكند القا را خاصي بيروني ازاي
كه عروسكي مثال عنوان به.ندارد ازايي به ما بايد ، كه همانگونه شبح و سرخپوش عاليجناب
يك در حتي كه است نزديك خارجياش مصداق به آنقدر افتاده زمين روي بر پايان تا آغاز از
.نگريست آن به نميتوان نيز نشانه
كه چرا دارد ، مصداق نيز ميبندد كار به قادري كه نشانههايي ساير مورد در مسئله اين
تضاد.را معنا بيشترين نه مييابند ، را معنا كمترين مخاطب با مواجهه در نشانهها اين
تقليد" جهان از ما تا نميكند خلق بايد ، كه را نماديني موقعيت آن حركات ، و صحنه رنگهاي
فرا و تصنعي بهگونهاي فقط كه دنيايي شويم ، وارد اثر دروني دنياي به و شويم دور "شدني
بايد كه واقعيتي از مخاطب با مواجهه در اثر كه ميشود باعث اين و است بيان قابل واقعي
.شوند منتقل روشن و صريح پيامها تا بگيرد فاصله باشد تاويلپذير
هوسولي آويختن بهدار
معجوني حسن كارگرداني به "شهر بزرگ ديوار پاي" نمايش به نگاهي
زند مازيار
نو تالار سالن در شهر بزرگ ديوار پاي عنوان با كه شهر ديوار پاي در بزرگ رجزخواني نمايش
به سال 1961 در شده نوشته "دورست تانكر" از كاري است ، اجرا حال در ساعت 19 در شهر تئاتر
.است معجوني حسن كارگرداني
بازگرداندن در سعي و ميگذرد همسرش با ازدواج از سال كه 4 است جوان زني تين شين فان
كه مافوق مامور و دارد خانه به است رفته اجباري دوران به امپراتور دستور به كه خود شوهر
به دست خود زيردست افراد از گرفتن بازي با تنها نمينمايد رخ گاه هيچ نمايش مدت در
.ميدهد انسان بر حاكم ظلم سياهي از نشاني و ميزند تفريح
نقطهگذاريهاي با و بينظير ايجاز و گذرا و كوتاه اشارههاي با اثر اين در معجوني
شايسته ميكند خلق اثري است ، بيننده دقت و تيزهوشي درايت ، به متكي آن دريافت كه ظريفي
.ايران در حرفهاي تئاتر و امروز فضاي
و است آويخته طناب چند حركت و نور به متكي تنها كه هوشمندانهاي صحنهپردازي با معجوني
نوعي به صحنه بر حاكم دراماتيك و سياه فضاي از بيپروا كه طلوعي شبنم درخشان نقشآفريني
تجريدي چيدمان و طراحي در دقت با و ميگردد باز و ميزند گريز ماليستي ميني پرداخت
ناشناختهها كردن پنهان با كار ، روند به نامربوط عناصر تمامي حذف با كه ميزانسن
اصول با كارگردان آشنايي نشانه همگي ;است كرده برابر چند را قلعه درون فضاي تاثيرگذاري
ميكاهند ، فضا سنگيني از صحنه به ورود با بازيگران اجرا مدت در.است مدرن تئاتر
صداي كه آنجا.ميكنند كمتر و كمتر تماشاگر با را خود فاصله و ميخندند ميرقصند ،
تاب و پيچ با كه آن خردههاي برفگونه ريزش با قلعه درون افسران خوردنهاي خوراكي خشخش
كه آنجا هوسولي آويختن بهدار صحنه در يا و ميريزند پايين نورافكنها نور ميان در
به كارگردان آشكار گريزهاي ميخواند ، نمايش همين تراكت روي از را خود متن اعدام ، مامور
نمايش ، طول در چوبي آدمك زايد وجود گرچه هستيم شاهد را برشت از خود كار انتزاعي برداشت
اشارهاي را آن ميتوان كه آن وجود با است ، كاسته صحنه بر حاكم فضاي خلوص از آشكارا
كه آنها يا و ميگذرند و مينگرند ظالم و ظلم به بيتفاوت كه دانست مردماني به انتزاعي
به شين تين فان همدم آخرين آدمك همين چند هر اسيرند ، مافوق نيروهاي دستان در بيواكنش
به بايد خود را خود همراه حتي كه ميدهد مظلومي انسانهاي برتنهايي گواهي و ميآيد حساب
شهر ، بزرگ ديوار پاي مجموع در و.ميرود شمار به نمايش ضعف اصلي نقاط از بكشند ، دوش
.است معجوني حسن كارگرداني و بازي بر تاييدي سند و ليو تئاتر گروه از موفق كاري
|