درانديشه قدرت
ماركس و وبر
( بخش واپسين )وبر ماكس و ماركس كارل سياسي جامعهشناسي بنيادهاي به نگاهي با
يك تابع را تاريخ كه بشري تاريخ تفسير هرگونه با شناختياش ، روش نوشتههاي در وبر
كه ميكرد استدلال او.بود داده نشان مخالفت سرسختانه ميسازد ، گريزناپذير محرك نيروي
كه چندان گرفت ، نظر در متنازع و مختلف نيروهاي انواع ميان ظريف توازن يك بايد را جامعه
پيامد يك سود به را ظريف و كلي توازن اين ميتواند قهرمان رهبر يك يا و انقلاب جنگ ، يك
(جامعهشناختي لحاظ به)بنيادين و صحيح اقدامي در او كه است دليل همين به.زند هم بر ويژه
به پرداختن هنگام در كه چند هر.مينمود مطرح احتمال گرفتن نظر در با را عباراتش هميشه
از بسياري كه بود گراييده آن به نوين ، جامعه شدن بوروكراتيزه و عقلايي به معطوف روندهاي
قوي ، احتمال به كه كند اظهارنظر نتيجه در و نكند رعايت را معموليش تحليلي احتياطهاي
و ماركس لحاظ اين از وبر ، .شد خواهد زنداني خودساختهاش آهنين قفس در آينده در بشر نوع
درباره تكعليتي نظريههاي كه ميانگاشت اقتصادي جبرگرايان را خود روزگار ماركسيستهاي
ميگرفت نظر در صورتي به را ماركس نظريه كه معني اين به.ميدادند ارائه اجتماعي زندگي
پايه بر نيز امروزي ساختهاي همه و استوارند اقتصادي مبناي بر تاريخي تحولات همه كه
بسياري اما ندارد ، صحت ماركس خود نظريه مورد در امر اين گرچهگذاشتهاند بنا اقتصادي
.بودند كرده اتخاذ را موضع اين بعد ماركسيستهاي از
كه بود ماركس نظر اين بود ، برانگيخته را وبر مخالفت بيشتر همه از كه مواردي از يكي
كه مادياند منافع اين و نيستند (اقتصادي بويژه) مادي منافع بازتابهاي جز چيزي افكار
افكار ، بر آن تاثير و اقتصادي عوامل بر تاكيد جاي به وبرميكنند تعيين را ايدئولوژي
افكار كه آن جاي به او.بود داده اختصاص اقتصاد بر آن تاثير و افكار به را توجهش بيشتر
نظر در مختاري خود نيروي بسان را آنها بينگارد ، اقتصادي عوامل بازتابهاي صرفا را
اخلاق" خود اثر در او.بگذارند تاثير عميقا اقتصادي جهان بر ميتوانند كه ميگرفت
مذهبي فكري نظامهاي بويژه و افكار به را توجهش بيشتر "سرمايهداري روح و پروتستان
.داشت نظر اقتصاد بر مذهبي افكار تاثير به همه از بيشتر و بود داده اختصاص
درست نظري وبر ماكس شود تصور كه نيست اين از نادرستتر چيز هيچ است معتقد آرون ، ريمون
دين اساس بر را اقتصاد اقتصاد ، اساس بر دين تبيين جاي به و پذيرفته را ماركس نظر مخالف
تاريخي ماترياليسم مسلك كه ندارد سر در را طرح اين وبر:مينويسد آرون.است كرده تبيين
كه چند هر كند ، اقتصادي نيروهاي عليت جانشين را ديني نيروهاي عليت نوعي و براندازد را
مثبت رد" اصطلاح كرد ، ايراد وين در اول جهاني جنگ پايان در كه كنفرانسي در بويژه گاه
نظام خاستگاه تبيين مورد در حتي وبر.است برده كار به را "تاريخي ماترياليسم
خود اثر و تحقيق در بويژه)نميكند پيشنهاد را فرد به منحصر عليت يك فقط هم سرمايهداري
تلقي طرز كه است اين دهد نشان است خواسته وبر آنچه(سرمايهداري روح و پروتستان اخلاق
اعتقادي دستگاه همچنانكه شود ، تعيين اعتقادي دستگاه تاثير تحت است ممكن آدميان اقتصادي
ياد قول نقل.باشد اقتصادي دستگاه تاثير تحت است ممكن تاريخ ، از معين لحظهاي در هم ،
.است نكته اين بر دقيقي گواه پيشين سطور در وبر از شده
ذهن ، بر عين يكسويه تاثير به اعتقاد در ماركس مطلقگرايي باب در وبر ، راي ديگر جنبه
به آورده ، بوجود بعدي جامعهشناسان برخي سوي از را سوءتعبيرهايي وبر نظريهاست استوار
در و مقابل نقطه در را وي رابطه ، اين در ماركس با وبر مخالفت معتقدند تعدادي كه طوري
درك ماركس اعتقاد به.باشد چنين نميرسد نظر به البته كه ميدهد قرار ماركس قطبي جهت
بر زيرساخت تاثير يا ذهن بر عين تاثير و بود جامعه شناخت لازم شرط تاريخ از مادي
رد وبر آنچهاست تاريخ مادي حركت است جوامع بخش تعين آنچه پس.(يكطرفه تاثير)روساخت
اين با او كه آمده بوجود گمان اين از.ميباشد تاريخ مادي درك همان تنها ميكند
و است تاريخ سازنده ذهن ، كه معني بدين است پذيرفته را ذهن يكجانبه تعين موضعگيري ،
پروتستانتيزم وسيله به سرمايهداري كه وبر نظريه از تصور اين.ميسازد را عين ايده ،
سوي از.دارد اذعان بدان خويش كتاب در خود وبر چنانكه نيست ، صحيحي گمان آمده پديد مذهبي
بود آمده بوجود پروتستانتيزم ابتدايي شكلگيري از قبل سرمايهداري نمودهاي از برخي ديگر
اين بيان دنبال به وي.ميدانست را مسائل اين كسي هر از بهتر تاريخشناس و مورخ وبر و
موثر ميتوانند اقتصادي جريانهاي رشد كيف و كم در ديني جريانهاي حد چه تا كه بود مطلب
تاريخي تحليل جريانهاي در اقتصادي شرايط دارد اعتقاد كه نمود بيان روشني به وي.باشند
بر ماركس نظريه وي باور در.نمود توجه بدان بايد كه است موثري و مفيد مقولههاي از يكي
صرفا موجدهاش علل و است مادي صرف تفسير يك نتيجه جهان تاريخ كه است مبتني نكته اين
اساس بر تاريخ تفسير و توضيح بر امااست ناصحيح و مردود تفسيري اين و توليدي نيروهاي
ذهن ، كه ميرسد نتيجه اين به وبر رو ، اين ازاست استوار حكم همين نيز ايده يا و دين صرف
تفسير در او.است متقابل دو اين بين تاثيرات و را ذهن عين ، و ميكند تعيين را عين
فراموش را جامعه اقتصادي ساخت و مادي منافع خصوص به و اجتماعي ساخت اهميت هرگز تاريخ
.است داشته نظر در را توامان عيني و ذهني تبيين تاريخي ، پديدارهاي تبيين در و نكرده
سه و ميكند مقولهبندي را جامعه خود ايستاييشناسي تفكرات در و شده ياد سياق بر وبر
پديدههاي دوم ،"ناب اقتصادي" پديدههاي يكي:مينمايد معرفي را جامعهشناختي پديده نوع
مبتني اول نوع پديدههاي كاركردهاي."مشروط اقتصادي" پديدههاي سوم و "اقتصادي نسبتا"
پديدههاي.بانكها مانند آمدهاند بوجود نيز دليل همين به و است اقتصادي قوانين بر
و ميگيرند تاثير اقتصادي روابط از غيرمستقيم و ناخودآگاه كه هستند آنهايي نسبي اقتصادي
هستند پديدههايي از دسته آن سوم نوع.دين مثل ميگذارند تاثير اقتصاد در هم متقابلا
منعكسكننده يعني ;ادبيات و فلسفه هنر ، مثل ميباشند اقتصادي شرايط منعكسكننده كه
مقولههاي و موارد امور ، بيشترين وي اعتقاد به.هستند جامعه اقتصادي -اجتماعي مشكلات
تاثير اقتصاد از يعني هستند ، اقتصادي نسبتا اجتماعي ، متقابل روابط كلا و اجتماعي
بوجود اقتصاد از دين كه اين نهدين مانند ميگذارند تاثير اقتصاد بر مجددا و ميگيرند
.ميباشد دو هر ميان متقابل تاثير منظور بلكه باشد ، آمده
اجتماعي قشربندي و سياسي جامعهشناسي
جامعهشناسي اجتماعي ، طبقات جامعهشناسي همچون كه است حوزهاي سياسي ، جامعهشناسي
و. است شده پايهگذاري ماركس كارل وسيله به كه ديگر برخي و تاريخي جامعهشناسي انقلاب ،
از بعد سياسي ، جامعهشناسي به كه كساني تمام ميان در وبر ماكس گفت ميتوان جرات به
همعرض كه است متفكري شاخصترين دادهاند ، انجام خدمتي ماركس وسيله به آن پايهگذاري
شمار به سياسي جامعهشناسي بزرگان از كه كويل دوتو و موسكا پارتو ، .دارد قرار ماركس
سياسي جامعهشناسي بررسي.ميگيرند قرار وبر و ماركس از پايينتري مرتبه در ميروند ،
سلطه از عالي نمونههاي ساخت اتوريته ، سياست ، قدرت ، مفاهيم.است بسياري اهميت حائز وبر
.است سياسي جامعهشناسي حوزه در وي تعاريف مشروع ،
طبقه مفهوم از ابتدا و كرده لايهبندي مستقل و مجزا نظم سه در را جامعه ساخت وبر
مفهوم يك ] آرماني سنخ تنها نه ماركس اجتماعي طبقات وي ، نظر از.مينمايد شروع اقتصادي
نظم كه اجتماعي طبقات بلكه هستند ، [ذهني پديده يا واقعيت يك از ذهني و قالبي تعريف يا
يك تنها كه هستند طبقاتي از عبارت ميسازند ، را جامعه لايهبندي سطح اولين يا و اقتصادي
را طبقه دو اين ماركس تنهااست همراه ماركس با وبر اينجا تا.هستند ابزار مالك گروهشان
در واقعي طبقات شكل به تدريج به دوطبقه اين كه معنا بدين.ميدانست هم نافي عملا
تكامل از دوره هر تبديلي عطف نقطه و شد خواهند حل دو اين در طبقات ديگر و آمد خواهند
را جامعه اقتصادي نظم گرچه طبقات اين كه است اين بر وبر اما.ميدهند تشكيل را تاريخ
درآمد ميزان كه بود اين او منظور.نيستند واقعي جمعيتهاي يا گروه ولي ميدهند ، شكل
و حرمت افتخار ، اجتماعي ، شرف بلكه باشد ، افراد خصوصيات و رفتار تعيينكننده نميتواند
افراد اجتماعي نقشهاي مجموعه به درست به يا غلط به جامعه كه ارزشي و اجتماعي منزلت
.است تعيينكننده زندگي شيوه بالاخره و ميدهد
تعريف مردم مختلف گروهبنديهاي ميان ساختارمند نابرابريهاي را اجتماعي قشربندي اصولا
قشربندي ماركس.متفاوتند انعطافناپذيري و انعطافپذيري ميزان لحاظ از كه كردهاند
اجتماعي ابعاد و بود كرده استوار اقتصادي روابط و اقتصاد مبناي بر تنها را طبقاتياش
جمله از اجتماعي ديگر عوامل وبر كه آن حال بود ، نداده دخالت طبقاتياش نظريه در را ديگر
و جامعتر خصلتي بدان و كرده وارد قشربندياش نظريه در نيز را قدرت و منزلت حيثيت ،
بعد و اجتماعي طبقه بر قشربندي درباره كارهايش در ماركس فيالواقع.بخشيد همهجانبهتر
استدلال ولي بود ، پذيرفته را عامل اين اهميت گرچه وبر.داشت تاكيد قشربندي اقتصادي
قشربندي مفهوم كه ميگفت لذادارند اهميت نيز اجتماعي قشربندي ديگر ابعاد كه ميكرد
.دربرگيرد نيز را قدرت و (منزلت)حيثيت مبناي بر قشربندي تا داد بسط بايد را اجتماعي
سوي از افكارش بسط منزله به بلكه ماركس طرد معناي به نبايد را قشربندي ديگر ابعاد شمول
قشربندي نظريه در بود ، ماركس نظريه تكميل صدد در وبر كه نظر اين لذا گرفت ، نظر در وبر
معني وبر افكار جامعهشناسي از بخش اين حقيقت در.ميشود نمايان خوبي به دو آن اجتماعي
ماركس جامعهشناسي و اقتصاد در ريشه اقتصادي ، رفتار و اجتماعي قشربندي مورد در وي نظريه
.دانست ماركس با او فكري تبادل محصول را آن ميتوان تعبيري به و داشته
دستهاي طبقه" او ، نظر بهبود نگرفته فاصله ماركس از چندان نيز طبقه تعريف در وبر
داشته مشترك علي عنصر يك زندگيشان بخشهاي تركيب در:كه دربرميگيرد را انسانها از
باز درآمد كسب فرصتهاي و كالاها تصاحب در اقتصادي منافع با منحصرا كه عنصري باشند ،
كه جهت اين از وبر.ميشود متجلي كار بازار يا كالايي توليد شرايط تحت و ميشود نمود
نظر به بسيار نميانجامد سياسي يا طبقاتي اقتصادي كنش به لزوما طبقاتي پايگاه ميگفت
پديدار زماني طبقاتي اشتراكي كنش كه ميكرد استدلال چنين او.بود شده نزديك ماركس
قشربندي نظريه.كنند پيدا وضوح طبقاتي ، موقعيت پيامدهاي و علتها ميان وابستگي كه ميشود
ساختاري مقوله يك او كه زيرا دارد نيز تفاوتهايي البته ماركس نظريه با وبر اجتماعي
از.بود كرده وارد نظريهاش در گذشت آن ذكر كه همانگونه را منزلتي گروه مفهوم يعني ديگر
نظر بهدارد وجود نزديكي بسيار همبستگيهاي افراد منزلتي و طبقاتي موضع ميان تجربي نظر
و زندگي سبك آنها از يك هر كه ميشود ، تقسيم قشرهايي و گروهها به جامعهاي هر وبر ،
مبنايي (طبقاتي گروه و منزلتي گروه)بعدي دو نگرش اين با وي.دارد را ويژهاش جهانيبيني
نوين جامعه در را اجتماعي ستيز متنوع صور ميتوان آن پايه بر كه ميدهد دست به را
اردوي دو به جوامعي چنين استثنايي ، موارد در جز به چرا كه برد پي و دريافت
بسته كار به را خود كوشش بيشترين او.نميشوند جبههبندي "نداران" و "دارايان"مخالف
امور كه را شكلي نتوانست ماركس بعدي يك طبقاتي طرح چرا كه كند توجيه را قضيه اين تا بود
.كند پيشبيني درستي به گرفتند ، خود به نوين بعدي چند جوامع در
نظر مد ميتواند سياسي جامعهشناسي حوزه در ماركس و وبر انديشه مورد در كه ديگري نكته
اساسي نكات از بسياري در گرچه جامعه در قدرت تحليل در وبر.است "قدرت" مفهوم گيرد قرار
.ميكند اصلاح و ميدهد بسط را ماركس تحليلي طرح ضمن ، در اما است همداستان ماركس با
وسايل كه آنهاييدارد اقتصادي روابط در ريشه نهايي تحليل در دستكم قدرت ماركس نظر به
سياسي قدرت اعمال جامعه در غيرمستقيم يا مستقيم گونهاي به دارند تملك در را توليد
قدرت نوين ، سرمايهداري جهان در بويژه كه ميپذيرد را نظر اين گرچه وبر.ميكنند
قدرت پيدايش كه ميكند مخالفت جهت اين از ماركس با اما است مسلط قدرت يك اقتصادي
كه مرداني مثال ، براي.باشد ديگر زمينههاي در موجود قدرت پيامدهاي است ممكن اقتصادي
نيستند ، بيش بگيري حقوق مستمندان كه آن با ميكنند ، اداره را بزرگ بوروكراتيك سازمانهاي
.كنند اعمال را نيرومندي اقتصادي قدرت ميتوانند باز اما
وجود با حتي را ارادهشان تا دارند انسانها از شماري يا انسان يك كه فرصتي را قدرت وبر
اعمال مبناي كه ميدهد نشان او.ميكند تعريف كنند تحميل جمعي كنش بر ديگران ، مقاومت
بس صورتهاي ساختاري ، و تاريخي موقعيت يا اجتماعي زمينه حسب بر ميتواند قدرتي چنين
قرار كجا در قدرت سرچشمه كه مساله اين وبر ، نظر به رو اين ازگيرد خود به را متنوعي
پاسخ پرسش اين به قدرت ، خاص سرچشمه يك با نميتواند هيچكس و است تجربي مساله يك گرفته ،
خواستار شدن ثروتمند براي تنها انسانها كه ميكند استدلال چنين وبر گذشته اين از.گويد
بذات قائم گونهاي به ميتوان را اقتصادي قدرت جمله از قدرتي هر"نميشوند قدرت
.قدرتاند جوياي "اجتماعي فخر" خاطر به كه كساني بسا اي.كرد ارزيابي
جمعبندي و ارزيابي
"يافته نظام و تاريخي حال عين در جامعهشناسي يك الگوي" چونان ، بهدرستي را وبر آثار
معرفتي نظام سنخ از (معرفتي) نظام يك بناي درصدد بههيچوجه او كه هرچند دانستهاند
كه نبود اين از غريبتر چيزي وبر ماكس براي.است نبوده (...و اسپنسر وكنت ، ) ماركس
كه است شده اجتماعي دگرگوني عمومي بهاصطلاح قوانين كشف به موفق كه كند ادعا دانشمندي
در آنجا از و ديگر مرحلهاي به مرحلهاي از خود رشد مسير در چگونه بشريت ميكنند بيان
.رسيد خواهد پاياني مرحله به نامعلوم ، آيندهاي
كه بود نوشته خود وبر.است نمايان وبر علائق و افكار جامعهشناسي در بهويژه ماركس نفوذ
بارها اما دارند ، تسلط مستقيما انسانها رفتار بر آرماني ، و مادي علائق بلكه افكار ، نه"
علائق انگيخته خود كه را كنشي مسير افكارند ، آفريننده كه جهانبينيهايي كه ميآيد پيش
از بيشتر كه هرچند وبر ميكند بيان را آشكار قول نقل اين همچنانكه ".ميكنند تعيين است
كه بود ماركس مفهوم اين تاثير تحت باز اما بود ، قائل اهميت افكار براي[ نيچه و]ماركس
و طبقات نبرد در جنگافزارهايي بسان و عمومياند منافع تجليهاي همان افكار داشت باور
مادي واقعيات بر مبتني و غيراحساسي پژوهش وبر.ميشوند برده بهكار اجتماعي گروههاي
يك را ماركس او.ميستود آلمان ، فلسفي سنت پيچيدهگوييهاي از را بيزارياش و ماركس
و سرباززده خلق و ذهن فرهنگ ، چون مفاهيمي برحسب انديشيدن از كه ميدانست روحي خويشاوند
تعبير به كه زماني حتي وبر.بود ساخته متمركز انساني كنشگران عيني كنشهاي بر را توجهش
باز ميگرفت ، انتقاد بهباد تاريخ از را ماركس سادهانگارانه اقتصادي تفسير خودش ،
گفته خود دانشجويان از يكي به زماني او.ميگذاشت احترام ماركس فكري بزرگي به همچنان
او كه موضعي از ميتوان آساني به را معاصر فيلسوف يك بهويژه و دانشور يك شرافت" كه بود
آن در ما كه فكرياي جهان بيشتر...كرد ارزيابي ميكند ، اتخاذ ماركس و نيچه برابر در
نداده فريب را دانشجويانش خود وبر ".است گرفته شكل نيچه و ماركس بهوسيله ميكنيم زندگي
در همچنين وبر.دارد قرار شخصيت دو اين سايه زير كارهايش از بزرگي بخش زيرا بود ،
شده داده ترتيب اسوالداشپينگلر و او بين دانشجويانش طرف از سال1920 در كه مناظرهاي
شكل نيچه و ماركس نوشتههاي بهوسيله عمدتا او زمان فكري قلمرو كه داشت اظهار بود
پرداخته آنها شده مطرح موضوعات و مضامين به كرده ، مطالعه را دو اين آثار وبر.است گرفته
يك را خود زندگيش طول تمام در ماركس مانند او. نشست گفتوگو به آنها پيروان با و
وجامعه ، اقتصاد بين ارتباط درباره وي بحثهاي از بسياري.ميشناخت سياسي اقتصاددان
فردي توسط كه برداشتي ميشد ، "تاريخ از ماترياليستي برداشت" پيگير بررسي و كندوكاو شامل
.بود شده باب و معرفي ميناميد "بزرگ متفكري" را او وبر كه
فرد صداقتي مجتبي
است موجود روزنامه دفتر در پانوشتها *
|