كلمات تنبا به تن نبرد
جستها فاصله در
زندگي حقيقت
ورزيدن عشق ذرهذره
پيرزاد زويا دستپخت
كلمات تنبا به تن نبرد
حبيبي1 سروش با گفتوگو
خرم يزداني مهدي
نيستم آسانگير و سهلانگار آثارم از كدام هيچ نسبتبه من
جامعه و ادبيات گردن بر زيادي حق پيش دهه چند بزرگان كنار در كه است مترجمي حبيبي سروش
سرزمينش از دور به بيكران ، جشن شهر در پاريس در سالها كه مرديدارد ايران كتابخوان
از پساست شده زاده تهران در سال 1312 به او.ميكند ترجمه و ميخواند مينويسد ،
من".ميآموزد را فرانسه زبان و شده بهرام فيروز دبيرستان وارد ابتدايي تحصيلات گذراندن
كهنسال قلم اهل و دوستان از بسياري كه مدرسهاي خواندهام ، درس بهرام فيروز مدرسه در
به تمايل مانند خودش خاص دغدغههاي علت به حبيبي ".بودند من دوره هم آنجا در امروز
به رشته اين در تحصيل دوران آن در.ميشود پزشكي رشته در تحصيل داوطلب شخصي استقلال
را فرانسه زبان مدرسه در كه حبيبيبود ايراني جوانان اكثر آرزوي مهندسي رشته همراه
.ميكند تكميل را آن بود "آليانس" مدرسه فارغالتحصيل كه پدرش تعاليم تحت فراگرفته
.داشت را خودش خاص مشكلات پزشكي رشته در تحصيل
كه طوري به هست ، و بوده سوم جهان كشورهاي شاخصه و ويژگي رويكرد اين":ميگويد او
.برگزينند را مهندسي يا پزشكي رشته دو از يكي نان غم دليل به ميبايست هم فرهنگي آدمهاي
تلگراف و پست مدرسه به او و شده كنكور در حبيبي شركت عدم موجب تحصيل سنگين هزينههاي "
ردههاي در خدمت مدتي از بعد حبيبيميكند اخذ را خود مهندسي مدرك سال سه از پس و رفته
اصلي ثمره بود آلماني زني كه همسرش نخستين با ازدواج.ميشود آلمان عازم بالا نسبتا
بهترين زمره از را او بعدها و تسلطيافته آلماني زبان حيطه به او بنابراين.است سفر اين
ترجمه به تمايلش موجب سيدحسيني رضا با او رابطه.ميدهد قرار آلماني زبان مترجمين
اعم مانند و شده آشنا خانلري ناتل با سيدحسيني رضا واسطه به كه طوري به ميشود
سروش از شده ترجمه متن نخستين.ميشود "سخن" معتبر مجله جذب دوره آن فارغالتحصيلان
.است اگزوپري دوسنت آنتوان نوشته "انسانها زمين" كتاب حبيبي
فرانكلين موسسه در كه قوسهايي و كش علت به اما بود ، من ترجمه نخستين اين":ميگويد او
حبيبي كتاب اولين اندك زماني فاصله با دوره همين در "شد گرفتار كتاب اين شد پيدا
:ميگويد حبيبي.دينوبوتزاتي ايتاليايي نويسنده اثر "تاتارها بيابان".ميشود منتشر
.است جالب كتاب ترجمه داستان"
و معرفي روز آن برنامه.بودم راديو فرهنگي برنامه به دادن گوش مشغول پاريس در روزي
من كه اين بدون اثر از كوتاهي قسمت لحظه همان در.بود رمان اين از قسمتهايي خواندن
و كوهستان در دروگو سواري قسمت.گذاشت عميقي منتاثير بر بدانم را آن پايان يا و آغاز
كتاب ناشر اولين ".كردم آغاز را رمان ترجمه بلافاصله كه بود چنان حالت اين.زمان بحث
.نميشد داده كتاب به چاپ تجديد اجازه اواخر اين تا كتاب حق خريد دليل به كه بود "نيل"
"روزنه" نشر به را مجدد چاپ حق حبيبي معضلات و مشكلات يكسري گذراندن از بعد بالاخره
.سپرد
در من با مشورت و اجازه بدون ناشر چون.هستم ناراضي بسيار دوم چاپ اين از":ميگويد او
دخالت بلكه نيست ويرايش كار اين اما نيستم ويرايش مخالف من البته است ، برده دست كتاب
چند حبيبي.شده تنگناهايي دچار ناشرش ناشيانه اصلاح و حك با تاتارها بيابان "دارد نام
قيد بردن كار به در اصرار:ميكنيم اشاره نمونه دو به فقط ما كه ميكند ذكر را نمونه
زبان ساختار و اساس به توجه با حبيبياست ويرايشها شبهه اين از يكي "كه حالي در"
مواجه مشكلات اين از يك هيچ با ما اول چاپ در.ميشمارد سبك و وارداتي را قيد اين فارسي
:حبيبي:بخوانيم را ديگر نمونه.است رفته كار به قيد اين وفور به چاپ اين در بلكه نيستيم
بالاي در كه حالي در:ناشر ويرايش.شد دور حفظكنان زين روي زيبايي به را خود لنگر و
كتابم هر اتمام از بعد من":ميدهد توضيح او.شد دور ميشد سو آن و سو اين آرامي به زين
اگر حتي بنابراين ميداند ، انگليسي و فرانسه فقط او.بخواند كه ميدهم همسرم به را آن
به جمله هم با و ميگيرم انگليسي يا و فرانسه ترجمه يك من باشد زبان دو اين جز به متني
و سهلانگار آثارم از كدام هيچ به نسبت من بنابراين.ميكنيم بحث و ميخوانيم جمله
"زريندهن و نرگس" و "من دوست داستان" ترتيب به حبيبي بعدي آثار ".نيستم آسانگير
هسه هرمان از ديگر كوتاه قصه چند همراه به دارد قصد حبيبي و شده ناياب اول كتاب.هستند
"بلورين گويچههاي بازي" رمان از بعد دهن زرين و نرگس رمان اماكند چاپ تجديد را آن
سال در رز نشر را رمان اين اول چاپ.است هسه هرمان آثار شيرينترين و مهمترين از يكي
يكي رمان اين هسه ، هرمان معنوي مكاشفههاي و دغدغهها به توجه با.است داده انجام 1350
منتظر است سالها كه خوشخوان رماني.ميآيد حساب به نويسنده آثار يادماندنيترين به از
كه كيانوش آقاي دوستم":ميگويد كتاب اين درباره حبيبي.ميبرد سر به نشر تجديد اجازه
گلدموند و نارسيس يعني كتاب اصلي نام تا كرد اصرار بود نيل نشر عالي مشاور زمان آن در
فمالذهب يوحناي همان كه گلدموند و نارسيس افسانه درباره او براي من.كنم ترجمه هم را
اما.گذاشتيم دهن زرين و نرگس را نام او احترام به.نشد قانع ايشان ولي دادم توضيح است
ترجمه سارتر پولس يحيي را سارتر پل ژان كه است اين مثل اين كند ترجمه نبايد را اسم كسي
"!كنيم
.است تورات "آفرينش" قصه با بينامتني گفتوگوي نوعي واقع در روحانيش صبغه با رمان اين
صورت هر به.است كرده نزديك شرقي انگارههاي و انديشهها با را آن اثر دوست مكاشفه روح
"شرق سفر" حبيبياست شده حبس درارشاد كتاب دليلي و توضيح هيچ بدون كه است سال حدود 10
در مترجمانفجار اين بعدي كتاب.است ناياب هم آن كه كرده ترجمه نيز را هسه نوشته
مجموعه در كه رمان اين"آلخوكارپانتيه" كوبايي خارقالعاده نويسنده نوشته جامع كليساي
چاپ اميركبير نشر توسط (!دورآبي كتابهاي كتابخوانها ، قول به يا) معاصر كلاسيك ادبيات
معاصر انسان تبارشناسي به آهنگين و شاعرانه شدت به زباني با كه است انقلابي اثر يك شد ،
.است پرداخته دوره آن لاتين آمريكاي وامانده و
:ميگويد حبيبي.ميبرد سر به چاپ تجديد انتظار در و شده منتشر سال 53 در كتاب اين
و شده پخش ذرات اين كه طوري به است ، عظيم بناي يك در انفجار مانند كليسا در انفجار"
انقلاب به اشارهاي دقيقا اين.ميبندند شكل ديگر نظام يك با و ميشوند جمع دوباره
كتاب ساعدي مرحوم تشويق با و داد پيشنهاد من به جعفري رضا را كتاب اين.است فرانسه كبير
.دهم تغيير كليسا در انفجار به را جديد چاپ نام دلايلي به دارم قصد البته كردم ترجمه را
ميگل گور در نخفته چشمان لاتين آمريكاي ادبيات از حبيبي شده ترجمه آثار از ديگر يكي "
او گانه سه (خانلري زهرا:ت) جمهور رئيس آقاي و سبز پاپ كنار در كه است آستورياس آنخل
حبيبي سروش ترجمه اولين گنجاروف ايوان اثر ابلوموف.است خوارزمي ناشر ميدهند ، تشكيل را
روس انسان روح كالبدشكافي به كه تاثيرگذار و حجيم رماني.است روس ادبيات حوزه در
ما خود ايران و روسيه روز آن جامعه لختي و رخوت سمبل واقع در داستان اين.است پرداخته
شده گرفته روايت به داستاني مختلف موقعيتهاي در كلاسيكش ساخت به توجه با رخوت اين.است
.است
سرزندگي نشاط با شازدهگونه نوعي به و لخت بيحال ، صورت اين تقابل":ميگويد مترجم
نظام ايناست سمبليك و بيانگر بسيار است رمان در آن نماينده اشتولس كه روز اروپاي
".ميكند روايت آشكار رئاليسمي با نويسنده را طبقه اختلاف اين قبول و فئودالي فرسوده
لنين حتيساختهاند آن از را ابلوموويزم تركيب كه است ماندگار و مطرح قدري به رمان اين
خود ، زبان به توجه با رمان.است داده اهميت اجتماعي رمان اين به و كرده تاكيده آن بر نيز
فرانسه و آلماني لغات بالاي حجم به توجه با روس زبان.است روس ادبيات مهم جريان يك
لغات اين البته.برساند اوج به رمان اين در و كرده دروني را وارداتي عناصر اين توانسته
وجاهت و نجابت هم پوشكين و گوگول آثار در بلكه رمان اين در تنها نه وارداتي
اين ناشر.ميشوند محسوب روسيه ادبي و داستاني زبان در درخشان نقطهاي و ادبييافتهاند
نويسنده ايناست زولا اميل فرانسوي معترض نويسنده اثر شاه ژرمينال.است اميركبير رمان
اقبال ايران پنجاه و چهل دهههاي جامعه با آثارش همذاتپندار و آشنا روح دليل به كه
را ناتوراليسم يعني خود مكتب ادبيات در "توارث" جريان ايجاد با توانست بود ، عجيبييافته
.كند بدل نوزده قرن آخر سالهاي ادبي جريانات اصليترين از يكي به
جستها فاصله در
سرگردان ساربان و سرگرداني جزيره تحليل و نقد
مندنيپور شهريار
ميكشد نفس "مراد" و "سليم" "هستي" كنار بانويماندر خصوصيات همان دانشوربا سيمين
ميگذارد تاثير حادثهها مسير بر ميگويدو سخن
نگاه در مندنيپور شهريار.است دانشور سيمين اخير كتاب دو تحليل و نقد ميخوانيد ، آنچه
.نميكند فراموش نيز را ايران داستاننويسي گير آثار اين به
:اول مطلع
در گريهمان ، اولين از پيش بسيار زندگيمان ، و زمان و مكان كه شدن ، زاده وقت به ما ، بر
و نفوذ تحت را كردارهايمان همه كه است خورده رقم تقديري گرفته ، قرار عقبماندگي بعدهاي
افتادگي ، واپس طالع اين با جنگ به را ارادهمان وقتي حتي كه چنان.داشت خواهد تاويل
تقدير همان جبر از هم اختيار همين.بگيريم كف به را بودنمان نحس و سعد تا ميكنيم معطوف
و زمان هر در جنوبي 1 قبيلهاي نشان اين بود خواهد ما با وقت همه گويا..ميگيرد نقش
انگار ، ودرآييم كه هم جامهاي و نام هر به و باشيم ، كه مسندي هر به باشيم ، كه مكاني
كنيم قصد پدرانمان ، و اجداد تاريخي قيلولههاي و خوابها همه جبران به جنوبيان ، ما اگر
چه - برسانيم توسعهيافتگي بالايي مدارهاي به را خود واپسماندگي ، پاييني مدارهاي از كه
كه اين جز نداريم چارهاي - فرادافردي صورت به چه و اصلاحي ، انقلابي ، جمعي حركت يك در
فرصت بدون كنيم ، جهش - شده تعيين "جلو" ناحق يا حق به كه سويي روبه - باشتاب عمر تمام
.ماند وانخواهد خرگوشي خواب در حريف ، كه مسابقهاي در هم آن.حواشي بر درنگ بدون و آسودن
دروني عرضي ، و عمقي دركهايي روي از ناچار ، تاريخي ، مدام پرشهاي اين اجبار در اما
فهمهايي ، و انديشهها رسوب منظم لايهلايه و فرعي تجربههايي زمان ، مرور به شدنهايي
رهتوشهمان به و ميمانند وا جهش هر فاصله در اينان ديگر ، عبارت به يا.ميكنيم پرش
.نميگردند افزوده
هنگام ميآيند ، بر به مقرر ، و طبيعي حركت يك در كه درونيشدنها و دركها گونه اين
از ذوقزدگي خاطر به شوند ، ديده هم اگر يا نميآيند ، چشم به يا تاريخي ، مكرر جستهاي
كه مينماياند رخ زماني مشكل.نميآيند نظر به مهم فاصله ، جبران شتاب و پيشرفت ،
گاه ، اين در كه باشد ، آمده ديدمان افق در پيشافتادگان ، تاخت غبار يا شوند ، كم فاصلهها
.ميافتد اوليهمان سادهانگاري فكر به "متخلخل پيشرفت" يا ،"ناموزون رشد" مفهوم تازه ،
:دوم مطلع
از بوديم شده خلاص تقريبا كه وقتي همگنانشان ، و نيما هدايت ، رهپويي از پس زماني ،
ميتوانستيم كه رياكار ، و وقيح تاريخنگارانه ظاهر به نثرهاي و درباري تهوعآور مدحهاي
جلوه هموار نسبتا مسيري پيشاروي ، بباليم ، خود به شدهايم معاصر ادبيات صاحب كه اين از
شناخت فرآيند آغاز و قبول ، قابل ترجمههايي يمن به معاصرمان ، ادبيات پس.ميفروخت
به و كرد ، آغاز را پيدرپي جهشهاي تحسين ، قابل نيرويي با جهان ، ادبيات پيشرفتهاي
مكتبهايي حدي تا حتي و شگردها و شيوهها.گرفت هم شتاب ساله ، صد چند عقبماندگي جبران
تندي به بود ، پيموده خردگرا ، كلاسيسم احياي زمان از قرن ، چندين طول در غرب كه را
بزنيم ، دم فارسي پسامدرن ادبيات اينك و مدرن ادبيات از توانستيم ، كه زماني تا پيموديم ،
...بشويم هم نگرهپردازي و ابداع و كشف مدعي و كنيم دعوا حتي و
توانسته ما ادبيات ظاهرا داريم ، نگه محدود كمي آمار و سطحي لايه به را نگاهمان اگر
و غرب ادبيات نزديكي تا را خود - است ميسر هنر در دارم ايمان كه - بزرگ هاش جهش با است ،
مدرن ، ساختار به كشورمان اجتماعي صنعتي ساختار رسيدن ادعاي كه همچنان اما.برساند جهان
بيرحمي و جبر ضرب به دهه ، سه دو اين در تازه كه - بود حاكمانمان فريب و سادهانگارانه
پيچيدهتر خيلي مدرنيسم و سنت تضاد كه فهميدهايم پيدرپي ، تلخكاميهاي يمن به و تاريخ
به كمك كم متعددي مشكلات هم هنر حوزه در - است سياسي لافهاي و تصورمان از گرانتر و
كه خودبزرگبينيهايي و شعارها آن بر تلخ ، صبري سر از نيشخندي ، با مينمايند ، رخ ما
كم از برآمده معمولا و داريم كه ادعاهايي و زدنها منم و گندهگوييها و داشتهايم
تا دانش ، كمسويي خاطر به - قلهها نديدن خاطر به كي تا كه.است سادهپنداريمان و داني
.آييم دچار هم اين مكافات به - شيادي
فاصلهها ، جهشي حذف و مصنوعي سريع ، پيمودن و آموختن در شتاب سبب به كه همين نمونه ، يكي
يكديگر نافي و ناسخ بل گوناگون مكتبهاي و نگرهها مرزهاي گاهي ما ، از بسياري انديشه در
شده گوارده طبيعي سيري به يك هر و شده درنگ قرني بل و سال ساليان يك هر بر غرب ، در كه -
نداريم ، جست و جهش جز چارهاي كه وقتي اما حال ، هر به.ميشود هم در و مخدوش -
از اما ، .كرد خواهند سنگيني گردهمان بر متخلخل ، پيشرفت و هنري ، ناموزون رشد معضلهاي
راه پيچيدهاش ، نيروهاي و قدرتها با هنر لابدا ، مرحله ، اين از بعد:خوشبيني كوچك دريچه
.داد خواهد يادمان خود را مشكلات رفع و تعمير رسم و
:نسيب
(سهگانه از دوم جلد) "سرگردان ساربان" رمان كه است بحثهايي فكرها ، اين شدن نوشته سبب
.است بوده اثر اين ديد زاويه درباره آنها از بخشي و است ، برانگيخته ،"دانشور سيمين" خانم
همين براي است خوبي مشوق و نمونه هست ، هم رايج ژورناليستي نقدهاي جزو كه آنها از يكي و
هنر30 در متخلخل پيشرفت بحث
قانونهاي از يكي ميگرفتيم ، ياد را مدرن داستان خصوصيات كه همچنان سال ، ساليان
آن در.دارد تعلق مدرنيسم ماقبل دوران به "كل داناي ديد زاويه" كه بود اين سنگيمان
ملك در پسامدرنيستي ، پيشنهادهاي و گزارهها نگرهها ، و گمانهها از هنوز البته روزگار ،
مدرنيستيمان ادبيات سنگي قوانين بر ترديدي گاهي ، هم اگر و نبود ، خبري ما بوم و
و مينوشتيم نكنيم ، پنهانش كه خودباوري ، يا نداشتيم ، نفس به اعتقاد قدرها آن ميافتاد ،
همي خود نوپويي به كه بسا است ، شده منسوخ سنتي كل داناي كه ميداديم هم درس حتي
مدتها ، .شدهاند نوشته سنتي ديد زاويه با مثلا كه وطني آثار بعضي برابر در ميباليديم
ديدگاه ، اين دراماتيك نتايج و "محدود شخص سوم ديد زاويه" از "جيمز هنري" تبيين بر دانايي
يا و غرب ، همان از پيشتازي آثار خواندن با كمكم اينكه تا مينمود ، ابدي و كافي
به هم باز كه دريافتيم ميدهد ، حضور رخصت ترديد به تازه كه دانستههايمان ، شدن دروني
.ورزيدهايم تعصب هم ، مدرنيسم نام
"جامع كليساي" مجموعه از داستاني خواندن در نوعي ، قلم اين براي جرقهها نخستين از يكي
ميشود ، آغاز شخصيتها از يكي بر محدود ديد زاويه با داستان آمد ، پيش "كارور ريموند" اثر
همراه ديد زاويه ميشود ، خارج او حضور مكان از و او از شخصيت ، همين همسر كه زماني اما
.نخست شخصيت بر ميگردد باز باز ، بعد و مييابد ، ادامه خروجش و ميشود ، خارج شخص ، همين
مستانه ، حواسپرتي مثلا يا ندانمكاري ، يا خبط به راحتي به نميشد را تابوشكني اين
با همچنين.بود پيشيني نسخهاي اخير بازنويسي داستان كه زيرا داد ، نسبت كارور خمارانه
در و زياد نوشتن سبب به خواه ميآمد ، پيش مدرنيستيمان باورهاي بناي پي در كه تزلزلي
طلايهدار گزارههاي ورود با خواه و مدرنيسم شده سنت قواعد از غريزي نتيجهوازدگي
اينها ، بر اضافه و كردند ، افشا را مدرنيسم مخفي اسطورههاي كه پسامدرني ، انديشههاي
كه ميكرد حكم دانايي طلب كمك كم بودند ، گرفته سخره به را مدرن تابوهاي كه آثاري خواندن
...اسطورهايمان مدرن ، يقينهاي تكرار از بگيريم خاموشي
مفاهيمي و مفهوم به هرازگاه ، كه است شده زده رقم ما بر هم سرنوشت اين انگار چنين ، و
و آن بر تعصب آداب دلبستن ، محض به.هست هم عادتمان و رسم كه چنان و دلبنديم ، وارداتي
فراهم همچماقي همين از بل و آوريم جا به هم را ساختهايم آن از كه پرچمهايي كردن فراز
و باز و باز ، و اعتقادمان ، سيماني بناي در كند رخنه باز زمان تا مديد ، مدتهاي تا كنيم ،
در كل ، داناي ديد زاويه از استفاده شده آشنا و بديهي ديگر امروزه ، حال ، هر به...باز
مثلا فاصله اندازه به يا آسمان ، تا زمين "مدرنيستي بعد ما كل داناي" اين گرچه.آثار
دارد ديگري شيمي و فيزيك و سنتي ، كل داناي آن با دارد فاصله "گوت ونه" مثلا تا "ديكنز"
همين."روايي روايت شيوه" به نگاه بوده ، طورها همين.است مهم هم خيلي آنها به توجه كه
دوست و ميانديشد ، يكشبانه و هزار روايتي به كه "ماركز" از نخوانديم مثلا تا هم را
...برميشمرديم عتيقي عهد منسوخ شيوههاي جزو برد ، كار به را آن رماني در دارد
زاويه با حدي تا آنها ، سوم جلد احتمالا و "سرگردان ساربان" و "سرگرداني جزيره" دوگانه
.دارد گسست بدون تقريبا خط يك بر روايي روايتي اول ، كتاب.شدهاند نوشته كل ، داناي ديد
جنس خاطر به شايد دارد ، را كل داناي طنين هنوز چه اگر سرگردان ، ساربان روايت زبان اما
نوعي با كه اين زيباتر و دارد ، گسستهايي و نيست روايي آنچنان ديگر جلد ، اين حوادث
متن در نويسنده حضور جلد ، دو هر در جالب نكته.ميگردد اجرا "امپرسيونيستي تصويرپردازي"
نام به شخصيتي يعني.آن شخصيتهاي از يكي عنوان به كه رمان ، راوي عنوان به نه است ،
ميكشد ، نفس "مراد" و "سليم" ،"هستي" كنار در بانويمان ، خصوصيات همان با دانشور ، سيمين
وار ، "بورخس" كه دوگانهاي حضور چنين.ميگذارد تاثير حادثهها مسير بر و ميگويد سخن
مبتكرانه و نو نسبتا ما رماننويسي سنت در واميدارند ، چالش به متن يك درون را "من" دو
.كنيم برخورد محتاطانه اثر ديد زاويه با بايد دوگانه ، حضور همين از اتفاقا ، و است ،
دارد ادامه
زندگي حقيقت
كرتس ايمري نوشته "نافرجام" رمان به نگاهي
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
تا شد درخواست سوئد در آلماني تبعيدي نويسنده "وايس پيتر" از كه هنگامي سال 1964 ،
.بنويسد "آشويتس" درباره گرفت تصميم بنويسد ، بسته نقش خاطرش در كه مكاني درباره
مهم نكته ".گريختم آن از و بروم آنجا به بود مقدر كه بود مكاني آشويتس":ميگويد او
دليلي.ميبخشد آن به خاصي اهميت نكته همين و است نبوده آشويتس هرگز او كه است اينجا
شكنجه و تعقيب از برنده و نافذ تصاويري ترسيم به خود متون در "وايس" كه آن براي آشكار
دارد وجود شواهدي اين ، حال با.نكشت را او اما ميآورد ، فشار او بر "آشويتس"ميپردازد
كساني او شواهدميكند گزارش مستقيم و بلافصل تجربهاي واسطه به را تصاوير اين او كه
همين و "ادواردسون كوردليا" ،"كلوگر روث" ،"سمپرون ژرژ" ،"آمري ژان" ،"لوي پريمو" چون
.هستند "كرتس ايمري" طور
همراه را او سپس و پدرش ابتدا.ميكرد طي را خود جريان بوداپست در زندگي سال 1944 ،
و او راسخ اعتماد موضوع اينكردند اعزام آلمان به "اجباري كار" براي ديگر بسياري
.نكرد تزلزل دچار ذرهاي را بختآزماييهايش
همنوعاش ، شوربختان ديگر به چسبيده باري واگن يك در تنگ كه حالي در او ، ترتيب ، اين به
بيرون به نگاهي واگن مشبك روزنه پشت از بعد روز كه هنگامي گفت ، ترك را خود زادگاه
سردر بر افتاد ، قطار پرزرقوبرق ايستگاه يك به چشمش شفق رنگ صورتي روشنايي در انداخت ،
."بيركناو _ آشويتس":بود شده نوشته آلماني خط به ايستگاه
صبحگاهي شفقميكشد تصوير به مختصر و كوتاه گونهاي به خودنسردي با را واقعه اين كرتس
"گيرژي" هم باز.دارد همراه به خود با را جديدي تجربه و است نو روزي فرارسيدن طليعهدار
كه ميبيند نميدهد ، راه دل به غمي كه حالي در تعجب ، با.نمييابد بدبيني براي دليلي
به.ميرانند تخليهبار سكوي سوي به واگنها از "واقعي محكومين" مثل را تازهواردين
دلپذيري قيافه خودش قول به چون ;ميكند اعتماد سريع است ، او عهده بر گزينش كار كه پزشك ،
.داشت
زمانهاي كه حالي در كرتس ، .ميشود پديدار روايت و ما آگاهي ميان شكافي "نافرجام" در
با اوميزند دست متن زماني ساختار در شكاف ايجاد به همواره ميريزد ، درهم را دستوري
:ميدهد نشان ميداند ، روايت در حاضر "من" از بيش كه را ، راوي حضور ظرافت به كار اين
همه بعدها.فهميدم بعدها كه طور آن نه ولي ميكردم ، درك را چيز همه گفتم ، كه طور همان"
".شد باز هم از پيشرويم حدي تا كلاف اين و يافت وحدت نوعي چيز
اين دهشت شدن آشكار باعث راستي به شخص اول راوي و روايت ميان منقطع رفتار اين
"گيرژي".ميرسند راه از "تساتيس" و "والد بوخن" ايستگاههاي سپس.ميشود خاطرهنويسي
خويش حادثه بودن ناممكن به را خود بيآنكه ميدهد ، عادت "غيرممكن" به را خود عمد به
يك اثر در "گيرژي"ميدهند نشان را خودشان زدنها كتك و گرسنگي تدريج به.سازد متعهد
روي كه حالي در و ميشود فرستاده بازپس "والد بوخن" به و ميشود بيمار چركي التهاب
.ميگريزد خود مفهوم حقيقييترين به مرگ قدمي يك از دارد قرار اجساد حمل مخصوص ارابههاي
دست به را سلامتاش دوباره ميشود موفق شگفتانگيز آرامشي از لبريز فضايي در او اينجا
.باشد اردوگاه آزادي و "اساس" جلادان شدن رانده شاهد عاقبت و آورد
با كشيده كه عذابي درباره بايد چگونه او.ميگردد باز بوداپست به "گيرژي" سال يك از پس
جنگ قرباني نيز را خود حتي و بودهاند جنگ شاهد خانه در خود كه كساني با كند؟ صحبت كسي
براي همچنان آشويتس "جهنم" رو اين از نيستند ، او درك به قادر كه كساني با ميدانند؟
به و "پلهپله" آدمي ولي.ميماند باقي باورنكردني و لمس غيرقابل مفهومي صورت به آنان
حركت ميپردازد ، تبادل به ميكند ، زندگي ميدهد ، انجام جديدي كارهاي ميرود ، پيش تدريج
اصلا كه انگار.ميرساند انجام به را تكليفي جديدي مرحله و پله هر براي همواره ميكند ،
است ، كامل كامل چيز همه حالاجنگي نه و بوده كار در هيتلري نه.است نيفتاده اتفاقي
همين هميشه چيز همه كه انگار.سريع وحشتناكي طرز به بيتفاوت ، و تغيير بدون صريح ، خيلي
.بوده طور
سادگي واميدارد ، حكايت به را داستاناش سادهلوح آدمهاي كرتس ايمري كه حالي در
را خود نميتوانيم كه ميكند ايجاد ما در را مقاومتي قهرماناش تزلزلناپذير و وحشتناك
.نداريم شك داده روي آشويتس در كه جنايتي واقعيت و جديت در اما يك هيچ.كنيم رها آن از
را خوانندگانش توقع تا نميدهد بهايي اندوهبار خاطرات اين به سادگي به نويسنده ولي
در.ميكند تاكيد خويش هستي و موجوديت بر خود گزارش اين با بيشتر او.سازد برآورده
بايد تنها و برندارد در پيغامي كه هستي اين پوچي سر بر است ، ديگري چيز سر بر بحث حقيقت
.كرد تحمل را آن
بيگناه آدم فقط كه احمقانه ، تلخي يك اندازه به را شوم سرنوشت اين ميتواند "گيرژي"
سرنوشت چون":ميگويد سخن خود با آزادي به ميل درباره گناه حس با رو اين از بپذيرد باشد
كار در سرنوشتي وقت آن باشد ، داشته وجود آزادي اگر.دارند قرار هم با تضاد در آزادي و
ايمري ادعايي چنين يك براي "هستيم سرنوشت خود ما...كه است معنا آن به اين پس نيست ،
با وجودي آزادي از آنها در كه ادبي شواهد.ميپردازند را هنگفتي بهاي قهرماناش و كرتس
راديكال سندي به را "نافرجام" رمان آنها.هستند كمياب شود دفاع دردآوري رنج و وضوح چنين
.ميسازند بدل تاريك دوراني از عظيم و
ورزيدن عشق ذرهذره
دانشور سيمين احترام به
غلامي احمد
.كنيم غفلت يكديگر از ما نميافتاد اتفاق گذشته در يعني.نيست ما سنتي خصلت غفلت
بعد در فاصلهها.دوست نگران همسايه ، نگران.بوديم يكديگر دل نگران.بود هم به حواسمان
دوستي و ما از دور غفلت.بود يكديگر همسايه دلمان ولي بود جغرافيايي عرض در و زمان
بزرگانمان برابر در نميافتاد اتفاق اصلا و نبود ما سنتي خصلت غفلت.بود نزديك نزديك
و ميكنيم فراموش را آنها.بزرگانمان برابر در حتي.ميشويم الان اما.شويم غفلت دچار
بودن ، هم ياد به ذرهذره.ميزنيم زيادهروي به دست ميفهميم را خودمان فراموشي وقتي
غبار زدودن براي طبقه ده كيك يك ساختن از بهتر زمان طول در ورزيدن عشق هم به ذرهذره
دارد ما داستاننويسي گردن به بسياري حق كه بزرگان اين از يكياست آدمي دل از غفلت
از ستايش و تجليل دوره زماني است ، يادم.ايران داستاننويسي بانوي.است دانشور سيمين
برابر در را خود مسئوليت انگار همه و كرد فروكش افروخته آتش اين يكباره به و بود دانشور
همه آن نه.ورزيد غفلت و كردند فراموش را او دادهاند انجام معاصر بزرگ نويسنده اين
فارغ.نوشت ديگر مهم كتاب دو آن از بعد سووشون ، كتاب نويسنده.بيمهري همه اين نه ستايش
در تحرك خروش عصاره اين دانشور نكرد ، توجه نكته اين به هيچكس ادبي ، ارزشگذاري از
بانوي اينميكند پيچيدهتر را زيبايي صريح درك درون از سرمايش كه است فصلي آستانه
دندان چنگ با چگونه زنان انزواي و تلخي تنهايي ، ترس ، دوره از مانده يادگار به دانشور
مقابله در جنسيت كند ، ثابت تا كشاند ادبيات رفيع قله به را خود و جنگيد بيعدالتي عليه
دوره با دانشور مبارزه حاصل سرگردان ساربان و سرگرداني جزيره كتاب دو.ميبازد عشق با
ميزند قلم و است پرخروش هنوز او.است بوده ادامهدهنده و آغازگر او.است غفلت و سستي
ذره ذره كه خودش روح مثل كنيم ستايش مداوم و ذره ذره را او.بزدايد را كرختي و كهولت تا
نكرد ، غفلت او.شد پيروز دارد باز ميخواست را او آنچه هر بر تا نوشت و جنگيد مداوم و
.نكنيم غفلت او از هم ما
پيرزاد زويا دستپخت
محمودي حسن
به پا هفتاد دهه نخست سال در "عصرها همه مثل" كوتاه قصه مجموعه چاپ با پيرزاد زويا
.نگرفت جدي بود ، كرده منتشر را آن كه ناشرش جز به كسي را مجموعه اين گذاشت ، حضور عرضه
طور به او داستاني اثر دومين "خرمالو گس طعم" نام با نويسنده اين دوم مجموعه
كنار در پيرزاد نام گرفتن قرار.شد داستاني ادبيات سال بيست جايزه برنده غيرمنتظرهاي
جديد نامي سمت به را همه توجه ناگهان به..و عليزاده غزاله دانشور ، سيمين چون كساني
به ادبيات اهالي سوي از نويسنده اين مورد در پرسوجوها كه بود زمان اين در.داد سوق
.مييافتند كمتر ميپرسيدند ، بيشتر چه هر.شد شروع مطبوعاتي خبرنگاران و منتقدان ويژه
.كرد اعلام را او جديتر حضور "پاك عيد به مانده روز يك" نام با پيرزاد بعدي ، مجموعه
به پيرزاد مجموعه سه اين انتشار با.بود ارشاد وزارت سال كتاب كانديداي نيز مجموعه اين
"ميكنم خاموش من را چراغها" رمانشد شناخته بيان و شيوه صاحب كوتاهنويس قصه عنوان
اين بودن شاخص.كرد غافلگير را خيليها ديگر بار يك پيرزاد ، از هشتاد دهه آستانه در
بهترينهاي شك ، از بدون كه كرد ايجاد ذهنها در را گمان اين نخست روزهاي همان در رمان
برنده عنوان به پيرزاد نام وقتي كه بود روي همين از شايدآمد خواهد شمار به سال 1380
و گلشيري بنياد رمان جوايز منتخبين ليست در همچنين و شد اعلام مهرگان ادبي جايزه
شدن برنده از قبلنشد غافلگير آنچنان كسي گرفت ، قرار مطبوعاتي منتقدان و نويسندگان
خيليها.بود شده تمام نيز آن دوم چاپ گرفتن ، قرار كانديداها ليست در حتي يا و رمان اين
اين شنيدن.شد حاضر احمدي بابك او جاي به اما رفتند پكا مراسم به پيرزاد ديدار اميد به
كند ، برگزار پيرزاد حضور با كوچكي جشن جايزه اين مناسبت به مركز نشر است قرار كه پيام
بر لبخندي با ميانسال زني ورود بدو همان در.بود شده تبديل غافلگيركننده خبري به ديگر
كسي جشن اين در نيست قرار و است پيرزاد زويا كه داشت اعلام و گفت آمد خوش را ورودمان لب
پيرزاد تواضع و فروتني.است خودماني ديدار يك بلكه باشد ، ديگري برنامه يا و كند سخنراني
برخي از كه بود برخوردهايي جهت به شگفتزدگي اين علت شايد.كرد شگفتزده را ما بار اين
بودند ، شده دعوت مركز نشر سوي از زيادي چندان نه جماعت.داشتيم ذهن در ديگر نويسندگان
جالب نكته ;بودند ارتباط در "ميكنم خاموش من را چراغها" رمان با گونهاي به افراد اين
بود كرده دنبال دقت با را خودش به مربوط مطالب و نقدها تمامي پيرزاد كه بود اين برايمان
جالب.كرد تشكر كردهاند ، اظهارنظري او مورد در كه كساني تمامي از دوستداشتني لحن با و
اصلا كه ميداد نشانههايي و ميكرد دنبال هم را ما ديگر آثار و نوشتهها پيرزاد اينكه
دستپخت با اگر هم شما شايد.بود پيرزاد خود بهعهده نيز مراسم پذيرايي.نميشد باورمان
من را چراغها" بودن موفق مهم علتهاي از يكي به شديد روبهرو نويسنده بانوي اين لذيذ
نويسنده يك براي ديگر چيز هر از داشتن زندگي تجربه حتم به ميبرديد ، پي "ميكنم خاموش
پيرزاد كه برد پي نكته اين به ميشد راحتي به شده ردوبدل نقلهاي و حرف از.است مهمتر
از.كند روايت قصههايش در باورپذيرش شيوه بهترين به را زندگي خود كه دارد وسواس شدت به
.نيست مانيفستسازي و دادن شعار نويسنده كار كه شد يادآور جورهايي يك پيرزاد ديگرسو
آموختن و خواندن حال در مدام كه داريم سروكار نويسندهاي با كه شد معلوم برايمان حداقل
نمود شخصيتهايش رفتار در او عمل البته و كند عمل زدن ، حرف جاي به ميدهد ترجيح و است
زويا.بدهد نويسنده از كوچك هرچند تقدير يك زحمت خود به ناشر كه آمده پيش كم.مييابد
به.داد اختصاص مدرسهسازي برايامر را جايزهاش ميليوني يك چك كوچك جشن اين در پيرزاد
مهم پيرزاد اقدام بودن نمادين اما خريد ، را مدرسه در ميتوان مبلغ اين با امامي گلي قول
با نويسندهاي سرانجام كه كرد شكر را خدا امامي كريم او همسر امامي ، گلي حرف پس در.بود
.ندارد جايزه مبلغ به نيازي ديگر كتابهايش حقالتاليف
|