است روح مطلق نياز شعر
ميسيسيپي ادبيات
رخ نيم
8_ شعرسازي مانيفست
![](../imgs/bar.jpg)
است روح مطلق نياز شعر
فرانسوي شاعر فوا ، بن ايو با گفتوگو
طاهايي عاطفه:ترجمه
اشيا و موجودات واقعيت با ملاقات براي تا ميكند تلاش ميسازد دانش آنچه تمام وراي شعر
شود فراهم امكاني
سمت به او شعر در تصوير و زبان كه اينروست از و است شعر در سادگي طرفدار فوآ بن ايو
شود سروده سادهانديشانه كه شعري نه و ساده شعري ميكند سير ايجاز
ياد بهميافتم فوآ بن ايو و شاملو احمد ياد به ادبيات نوبل جايزه اعطاي با بار هر
و درگذشت ايراني شاعر.است داشته وجود شاعر دو اين به جايزه اعطاي شايعه سالي چند اينكه
هر و است حيات قيد در هنوز فرانسوي شاعر اماشد راحت بابت اين از نوبل موسسه خيال لابد
اين در.ميكند رد را شايعه اين بياعتنايي با ميشود سوال او از مورد اين در وقت
او نزد در.ندارد وجود خشميبپوشاند را خشمي بخواهد تا ندارد وجود تظاهري بياعتنايي
سالگي ، هشتاد آستانه در هم آن روز ، هر را او كه نيرويي ;شعر به ايمان و است شعر هست هرچه
بينديشد و كند ترجمه بنويسد ، بخواند ، تا ميكشاند پاريس لوپيك خيابان در كارش دفتر به
.آن با ترجمههايش و نوشتهها و خواندهها ربط و شعر به
كه است شعر درمكاني چنين سوي به راهي يا است "حقيقي مكان" يگانه فوآ بن ايو براي شعر
و بيابد جهان واقعيتهاي جزييترين براي معنايي ميتواند ابدي سرگردان اين انسان
را خود مسير زود خيلي شاعري كار ابتداي در او كه است خاطر همين به.كند حس را حضورشان
خودي به خود نوشتن يا اتوماتيسم به اعتقادي او.كرد متمايز سوررئاليستها از
شعر نوشت ، شيوهاي چنين اساس بر را "فضا - قلب" بلند شعر چند هر نداشت ، سوررئاليستي
سويه در سوررئاليستها برخلاف فوآ بن ايو.است شده چاپ تجديد فرانسه در اخيرا كه بلندي
شعرش تصاوير او.ناخودآگاه ضمير و رويا در نه و بود جهان با ملاقات دنبال به جهان واقعي
به گشوده باشد "آستانهاي" تا ميسازد اطرافش ملموس و ساده واقعيتهاي اساس بر را
و زبان كه اينروست از و است شعر در سادگي طرفدار فوآ بن ايونامحدود و مطلق واقعيتي
سروده سادهانديشانه كه شعري نه و ساده شعري.ميكند سير ايجاز سمت به او شعر در تصوير
نقد ترجمه ، :ميزند تجربه به دست متفاوتي زمينههاي در او شعري چنين به رسيدن براي.شود
او به كه است تجربههايي اينها همه.نقاشي زمينه در رسالههايي حتي و ادبي آثار تفسير و
شاعر گفته به.شود حساستر آن به نسبت و دقيقتر زباني ذات در پيش ، از بيش ميدهد ، اجازه
اين در فوآ بن ايو البته ".است آگاهي و حرف تشديد بلكه نيست ، زباني ساده كار يك شعر"
او با دوپن ژاك و دوبوشه آندره ژكوته ، فيليپ چون نيز ديگري شاعران.نيست تنها مسير
ميشود منتشر "گذرا" نشريه كه است آنان همراهي با و همراهند
شاعراني و شعر درباره انديشيدن براي است محلي "گذرا" نشريه دوره ، اين در.(1966_ 1973)
ژان و پيكون گائتان بلانشو ، موريس لريس ، ميشل مانند منتقداني و نثرنويسان و سلان پل چون
به قلم شتاب كلمه ، معنايي فزون يا كممعنايي شعر ، طبيعت چون مسايلي درباره استاوربينسكي
از و مينويسند آن در مهمي مقالههاي...و تزييني كلمات از بيزاري نوشتن ، هنگام
به دوره آن ادبي نشريات تاثيرگذارترين و مهمترين از يكي زمره از "گذرا" نشريه اينرو
براي دوفرانس كولژ و آمريكا ييل دانشگاه دعوت به كه سالهايي بعد ، و.ميآيد شمار
عنوان با جديدي مجموعه فوآ بن نيز گذشته سال.ميگويد خود دريافتهاي از دانشجويان
نزديكي سالهاي يادآور كه گذشتهاش ، آثار از اثر دو همزمان و كرد منتشر "كماني الوار"
مديون آنكه از بيش فوآ ، بن چون شاعراني ادبي حيات.شد منتشر است ، سوررئاليسم با او
- "چيست؟ شعر" يعني - بپرسد بايد يا ميپرسد خود از بيترديد شاعري هر كه باشد پرسشي
اين مداوم بازانديشي در تلاش.ميدهد پرسش اين به كه است پاسخي در بازانديشيدن مديون
ذهني ، سخت تلاش اين در.است داده سوق گوناگون زمينههاي در تجربه به را او كه است پاسخ
نوول مجله خبرنگار كه اگر نيست عجيب پس.نيست جايزهاي هيچ به اعتنا جاي البته ،
.ميگذارد كارش دفتر در مصاحبهاي قرار او با و مييابد را او زحمت به ابزرواتور
.ميكنيد تدريس هم دوفرانس كولژ در.مترجم و زبانشناس هنري ، منتقد هم و شاعريد هم شما *
چيزي چه چيست؟ شما كار اصلي محور.مانده مخفي كار تنوع اين پشت حقيقت در شما زندگينامه
ميبخشد؟ وحدت پرداخته متنوعي زمينههاي به كه درخشان فكري كار اين به
هنري منتقد كلمه ولي موافقم:هنري منتقد.ميگيرم تصميم كه نيستم من مورد اين در:شاعر
.نه:زبانشناس باشم داشته شركت اثر چند بررسي كار در ميكنم سعي فقط من.ميكند اذيتم
شما كه ميدانند همه امروزي ، زبان به شكسپير از شما ترجمههاي از غير به اين ، وجود با *
مارس؟ احتمالا و پلينين اسك ، اتروسك ، هستيد ، روم از پيش ايتالياي كهن زبانهاي شيفته
دوفرانس كولژ در من كه است درست هم اين.چرا ترجمه نيست ، زبانشناسي اين اما قطعا ،
شايد كه چيزي همان حرفزدهام ، خيلي.حرفزدهام كه گفت بايد بيشتر اما.كردهام تدريس
در اينكه با نميگذارد زندگي داستان براي جايي درواقع اينها تمام.نكنم اعتراف شد باعث
هم به را اينها همه چيزي چه پرسيديد.كنم كاري چنين حدي تا خواستهام "كرانه پس" كتاب
روح مطلق نياز شعر كه ميكنم احساس شدت به من.ترديدي هيچ بدون شعر ، دغدغه ميكند؟ وصل
پي در هميشه من همين براي.است كرده خفه كوتاهي مدت براي را شعر چيزها خيلي اينكه و است
را شعر بدهم ، نشان ديگران به عمل در را شعر كنم ، آزاد درونم از را شعر كه بودهام اين
دوست كه زباني دو يكي در را شعر اينكه ديگر و بفهمم حقيقت نام به مفهومي با رابطهاش در
.كنم پيدا دارم
در شما اينكه براي.فهميد ميشود راحت كه است چيزي دانش كل به نسبت شما كنجكاوي *
كنيم فرضدادهايد نشان علاقه فلسفه و علوم تاريخ رياضيات ، به ميزان يك به دورههايي
باشد؟ شما مسير ميتوانست آنها از يك كدام وقت آنبود ديگري چيز مسيرتان
فلسفي يا تاريخي ديگران ، دانش دانش ، با بايد شعر درباره تامل موقع كه است درست دانش؟
مرا كنجكاوي كه است شعر اين هم باز يعني:است ضرورت برايم كه است چيزي اين.شوم روبهرو
است رويكردهايي تمام گرفتن پرسش به بلكه نيست ، دانش صورت اين به شعر اما.ميكند تعيين
شعر ، است فرمولها اين تمام گرفتن پرسش به شعر.است آمده وجود به مفهومسازي اثر در كه
اشيا و موجودات واقعيت با ملاقات براي تا ميكند تلاش ميسازد ، دانش آنچه تمام وراي
آن پي در دانش حقيقت چون ;هست هم تعارض از شكلي اينجا در اينكه ديگر.شود فراهم امكاني
دانش با بايد بالاجبار پس نيست ، جلودارش هم چيز هيچ و شود فراموش شعر حقيقت كه است
چه اينكه مورد در اما وبخورد هدف به تيرش نگذاريم تا باشيم دانش درون در باشيم ، همراه
.نباشم ميتوانستم فقط.ندارم تصوري باشم ، ميتوانستم ديگري چيز
است كتابفروشيها قفسه در كه آثارتان از بفهميد نميتوانيد كه كردهايد اعتراف جايي *
بيكفايتي كه شكل يك گتوي اين كتابفروشيها ، غمناك بسيار قفسه":برميآيد كاري چه
".ميكند خفهاش
انكارش بيزارند ، شعر از.ميكند متاثرم كه دارد وجود احتضار صحنه شبيه چيزي اينجا
و كردهام خطر "منحني الوار" در.دهند نشان را شعر ميخواهند كه وقتي حتي ميكنند ،
و ميوه از تاجي عيد شب كه دوراني گذشته ، دوران بلاغت مانند پرداختهام ، شعر به بيواسطه
.ميدادند قرار بزرگ تالارهاي ستونهاي بالاي در برگ
از نميداريم دوست ديگر كه توست نام با / ننامم ترا نميتوانم شعر ، ":مينويسيد شما *
را احساس اين گاهي شعرتان خواندن با "...حرف ويرانههاي در امروز / سرگردان باشيم آناني
دوران ناگفته حرف ميتواند كه حرفي ويرانه است ، ويرانه اين بر بنيادش شعر خود كه داريم
از.آموزگارتان مادر و بود راهآهن كارمند كه پدرتان ميان نشده ، نقل حرفي باشد ، كودكي
داريد؟ خود با حسرت يا يقين مانند را چيزي چه دوران اين
با بود ، بزرگي پرده مثل من اطراف در كه دارم خود با را بيگانه خود از حرفي خاطره من
دارم خود با را جامعهاي خاطره من.باشند انداخته دنيا شدت روي كه غيرمنتظره سوراخهايي
سوي به دارد كه ميبينم را پدرم.بود محروم خويشتناش از كلمات در سادگي عدم دليل به كه
كه ميگويم خودم به گاهي.بود خودش سكوت اسير او.ميشود دور ساكت و ميرود كارش محل
مثلا مورد در ميتوانست كه خاصي حرف گفتن براي نه.بزنم حرف او جاي به ميخواسته دلم
لايه خصوصيترين كه آنجا حرف ، ميدان كردن باز به كمك براي بلكه بگويد ، اجتماعي شرايط
و بيفتد اتفاق برايش ميتوانست كه زندگياي نميدانم ، چيزي آن از من و بود زندگياش
.شود شكوفا
كه فاصلهاي و شديد انزواي يعني ;است آن گوياي شما كتابهاي آنچه برخلاف اين ، وجود با *
در و.هستيد هم جمع مرد شما ميگيريد ، شعري محيط از و روشنفكري محيط از ميزان يك به
درباره شما رساله اتفاقا كه نكتهاي داشتهايد ، شركت سوررئاليسم گروهي ماجراجوييهاي
سكوت بار هر اما.انداختيد راه دفوره رنه با مجلهاي همچنين.ميشود يادآور برتون آندره
نظر بهنميپوشاند را شما كاملا وقت هيچ ميرسد نظر به كه سكوتي ميكنيد ، اختيار
...فاصله با هميشه اما ميكنيد ، سير ادبيات تاريخ در شكلي به شما ميرسد
گشوده شعر روزن ميبينم كه زماني آن مگر بپوشانم ، سكوت با را خودم نميتوانم واقعا من
اين در كه را چه هر تا ميشود باعث كه كاري.است اينجا در من كار و تلاش.ميشود
فيالنفسه غايتي است ممكن نمونه عنوان به مجله يك انتشار.ببينم نسبي است دخيل جستوجو
با كه بوديم دوستاني من و سلان پل دوپن ، ژاك دفوره ، رنه - لويي دوبوشه ، آندرهنباشد
مخيله به و كرديم فراهم خودمان براي تجربه و تامل جهت مشتركي مكان "گذرا" مجله
ضرورتا كه مجادلاتي كنيم ، شركت وقت آن مجادلات در كه نميكرد خطور هيچكداممان
نسبت كه را اميدي آن فقط من سوررئاليسم ، مورد درشعر با بيارتباط و بودند ايدئولوژيك
و ميپوشاند را نظرياش ضعفهاي كه چيزي داشتم دوست بود كرده ترسيم آينده در حقيقتي به
.نميكرد معاف ضعفها اين در شدن دقيق از را ما حال اين با
از بودند فوقالعاده نوآوري لحاظ از كه را دوره اين اساسي بازيگران از تن چند شما *
...جياكومتي آلبرتو مونيه ، آدرين دترمون ، كريستيان برتون ، آندره مثل.شناختيد نزديك
گذاشتند؟ جا به چيزي چه شما براي آنها
اين دارد ، وجود چيزي چنين اينكه فهميدن براي فرصتي حقيقي ، انسانيت ستايش براي فرصتي
مانده برايم آنها از آنچه.نميدهد نشان كفايت قدر به آثارشان وقت هيچ كه است چيزي
از چيزي لحظهها اين زيرانميكند ضبط را آنها معمولا انديشه كه است لحظاتي دقيقا
سعي اوقات گاهي كه چيزي آن يعني ;ندارد خود در را بودنشان آفريننده بودنشان ، هنرمند
عنوان به.ميكند را خودش كار خودسرانه حافظه.كنيم بيانش تحليل و تفسير با ميكنيم
با مچاله ، خسته ، ميشود ، دور كه ميبينم را او ميكنم ، فكر جياكومتي به كه بار هر مثال ،
از پس هم آن ميشود ، ناپديد مترو ورودي داخل كه بعد لحظهاي و ميلنگد خرده يك كه پايي
.چيست هنر و شعر بفهمد كرده سعي و گذرانده زدن حرف به كه تمام شب يك
كه است چيزي تنها شعر ميگوييد طرف يك از.ميآوريد زبان بر مدام را شعر كلمه شما *
شعر امروز جامعه در.ميگيرند ريشخند به مدام را شعر ميگوييد ديگر طرف از و دارد ارزش
باشد؟ داشته ميتواند كاركردي چه واقعا
در بلكه ميگفت ، هولدرلين كه طور آن ساده قحطي يك زمان در نه زماني ، دوره يك در آيا
داده آزار را شعر "ويراني نشانههاي" بودلر ، زمان از دارد؟ لزومي شاعر وجود فاجعه ، زمان
ظواهر نيستي كه وقتي اماميگذرد چه زبان ژرفاي در ميداند خوب خيلي كه است شعراست
كه ميكنم تصور را قايقي من كنيم؟ اكتفا آن مشاهده به فقط بايد ما آيا ميپاشد هم از را
را آن وقت افراد اين.يافتهاند نجات شدن غرق از كه است كساني حامل متلاطم دريايي در
پاسكال كه طور آن قايق ، اين بر سوارنيستند يا هستند آيا بپرسند خودشان از ندارند
جان شعر به كه است اميد و است حرف مبدا اميد بله.آويختهاند را خود اميدي به ميگفت ،
.ميدهد
ميسيسيپي ادبيات
ويتمن والت
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
آن ساختن در كه ادبي آثار يكسري يا است زنده و خيالي اثر يك من نگاه در حال يا گذشته
بايد خود وسيع درههاي با ميسيسيپي
باشد آن ملموس پيشزمينه
سعي ابتدا.بودم كشيده دراز طولاني ، بسيار گذاري و گشت از پس ميسوري در باراني روز يك
كار اين از اما بپردازم كولينز و بيتي گري ، يانگ ، ميلتون ، از بزرگي كتاب مطالعه به كردم
آخرين ترانه" - "اسكات والتر" اشعار خواندن از مدتي اينكه از بعد هميشه مثل و كشيدم دست
زمين را كتاب كشيدم ، دست خواندن از - بردم لذت غيره و "مارمپون" ،"دورهگرد نوازنده
و داشتم قرار آن دل در كه سرزميني عرضه و بيان به كه رفتم فرو شعري انديشه در و گذاشتم
ايالات كجاي هر در كس هر ذهن.بپردازد بودم كرده لمس را آن گذرا و كوتاه بهگونهاي
شعراي و رايج كتب تمام كه دريابد روشني به تا ندارد نياز تامل لحظهاي جز چيزي به متحده
قرار مشابهسازي تحت اينجا يا هستند كبير بريتانياي واردات يا كه كتابخانهنشيني
ولي.ميكنيم مطالعه را آنها اشعار هميشه همه ما و بيگانهاند ما كشور با گرفتهاند ،
و دارد قرار ما سرزمين و زمان با تقابل در ادبيات اين چگونه كه مطلب ، اين كامل فهم براي
بايد است ، محدود و كوچك حد چه تا و است واپسگرايي و ياوهگويي از مملو اندازه چه تا
سرزمين اين با و پرداخت كلرادو و كانزاس ميسوري ، در سياحت و سير و گذار و گشت به مدتي
.كرد برقرار نزديكي رابطه مردم اين و
مجمع ادبيات غيرمتخصص چهرههاي و الگوها كه -دور چند هر روزي - رسيد خواهد روزي آيا
مطالعاتي به تنها كلاسيك گرانبهاي رسوم و شيوهها حتي و - بريتانيا الجزاير
شوند؟ تبديل خاطرهانگيز
ظرافت ، و قدرت غريب آينده مرز ، و بيحد گشادهدستي و وفور بدويت ، ناب ، نفس از چيزي آيا
مرغزارها ، اين از اول ، طراز و بديع عناصر تمام از آرمان ، و واقعيت از خويشتنداري از
و شد خواهد ظاهر اشعار اين در وقت هيچ ميسوري و ميسيسيپي رودخانههاي راكي ، كوههاي
فكر اوقات بعضي) آورد؟ خواهد وجود به ما هنر و شعر براي را استاندارد نوعي طريقي به
كشيدن تصوير به و درآوردن توصيف به براي ،"ميلر خوآكين" دوستم ، جاهطلبي حتي ميكنم
(.ميدهد قرار جماعت اين پيشاپيش را او آنها ،
غروب تماشاي به بخار كشتي يك بر سوار بودم ، نيويورك خليج در من دور چندان نه زماني
بيهمتاي گستره آن تمام و بودم نشسته "نيوسينك" رنگ سبز و تيره ارتفاعات فراز بر آفتاب
خطوط آن ، از پس هفته دو طي اما.بود من چشمانداز آن اطراف و دريا و كشتي ساحلي ،
و بينهايت تنوعي فاصله مايل هزار دو از بيش در.گرفت را چشمم اسپانيايي قلل سايهروشن
است ، گرفتن شكل و قابكاري حال در غريب و عيار تمام تلفيق و گداخت نوعي شك بدون تناقض ، پر
از مستحكمتر و گستردهتر و ظريفتر اما است ، ديگر چيزهاي با همسان متراكم تلفيق اين
ما ، ملي جنگهاي تلخ و ناگوار جوشش يا عالي ، ديوان يا كنگره مشترك زمينه يا دولت ، قوانين
مادي تاريخ گشته تلفيق و خورده ورز فرآيندهاي تمام يا راهآهنها ، فولادين اتصالات يا
يا است عظيم و دردآور زنده ، خيالي ، اثر يك من نگاه در حال يا گذشته.است ما تجاري و
درههاي با ميسيسيپي رودخانه و مرغزارها جلگهها ، آن ، ساختن در كه ادبي آثار يكسري
تلاش ، شوق ، آمريكايي ، بشردوستي و باشد آن ملموس پيشزمينه بايد خود وسيع و گوناگون
صحنه بر بود ، خواهد و بوده كه آميزشكارانه آنگونه - تاكنون گذشته زمانهاي از اميدها ،
و عشق شور شده ، نوشته زمانها تمام در تاكنون كه جنگي درامهاي تمام از ،"نو دنياي"
.آورد فراهم را ايدهآل اين و درخشان آتش اين بايد - تكامل
رخ نيم
پاوند ازرا زندگي به نگاهي
تيمارستان يا است زندان يا متحده ايالات
رشيديان مهيار
نيز هنرش و خود به بسياري گمان به بلكه كشورش به تنها نه چون.خواندهاند خائن را او
پا شاعري.آيداهو هيلي در ;اكتبر 1885 سي متولداست پاوند لوميس ازرا او.زده پشتپا
.پنسيلوانيا در آمريكا ، شرق در گرفته
نيز سالگي بيست در و.ميشود برگزيده ويژه دانشجوي عنوان به سالگي شانزده در پاوند
و ميشود پنسيلوانيا دانشگاه در باستان فرانسه حرفهاي استاد سال همان.فارغالتحصيل
درباره تحقيق به را سال يك اسپانيا در.ميكند سفر ايتاليا و فرانسه اسپانيا ، به بعد
واباش كالج به را او در 1907 سفر اين از بازگشت هنگام و.ميكند سپري دوگا لوپه
رفتارهاي هرهريگري ، بودن ، غيرمتعارف نظير اتهاماتي با تدريس چندي از بعد و ميخوانند
خسته ، خاك در 1908 تا بازميگردد ايتاليا به باز پاوند.ميكنند اخراجش...و مبهم
و شخصيتها" سالگي پنج و بيست در جبلالطارق سياحت از بعد او.كند منتشر را اثرش ، اولين
داروتي با سالگي در 29.را شكسته آينه مشتي خودش گمان به يا ميكند ، چاپ را "سرودها
ظاهر جواني ياغي نقش در هميشه پاوند.ميشود پسر يك صاحب او از و ميكند ازدواج شكسپير
;انگليسيها از بسياري همچون يا و.بخواند "كوتهبين سراپا نسل" را بورژواها تا ميشد
در روغن قطرهاي" همچون.بخوانندش "ناآرام و پرتنش عصبي ، شدت به موحنايي ، آمريكايي"
با آميختن به تمايلي هيچ كه" ;ميافزايد حرفها اين ادامه در لوئيس ويندم."آب ليوان
ارگان چون نهادهايي تشكيل با:".بگذارد تاثير ميخواست تنها.نداشت ديگران
كه خردهگيريهايي با.اروپا در پوئتري شعر مجله براي خبرنگاري يا لندن ورتيسيستهاي
.ويرانگر نه و بود خشونتآميز تنها
:مينويسد اينگونه در 1928 ، شده منتشر پاوند ، برگزيده شعرهاي مقدمه در اليوت.اس.تي
و نيمهگسسته زبان دهه 90 انگليسي شاعران و پروانسي آوازخوانهاي از گوناگون تاثيرهاي"
مقام در شعر اهميت بر همه چونبودند خوب اينها همه و.ميدهد نشان را پاوند آراسته گاه
مقام در شعر اهميت پاوند باستانيتر مطالعههاي در كه حالي در داشتند ، تاكيد خطابه
".ميآموخت را ترانه
سه بر كه مينهد بنيان رمانتيسمها افراط برابر در را ايماژيستها گروه در 1914 پاوند
_3;عروضي اوزان نه و وزن به بنا ضرباهنگ آفرينش _2 محاوره ، زبان از بهرهگيري _اصل 1
اختلاف و ريويو دليتل سردبيري پذيرش با بعد چندي وي.است استوار روشن و سخت شعري آفرينش
.ميشود منكر را شعري جريان اين پايهريزي هميشه براي لوول ايمي با بنيادينش
كتاب اين از اليوت.ميكند چاپ پاريس در را مابرلي هيوسلوين سالگي پنج و سي در پاوند
.ميكند برداشت را "معين مكاني و زمان در معين مردي تجربههاي چكيده و حساسيت مثبت سند"
.منحرف مهملگويي ديگر برخي و ميپندارند آمريكا معاصر شعر تبلور را او ديگر بسياري و
كه دريا ، كرانه ديدگاه از را جهان بيقياس تاريخ او سرودهاي":است معتقد مادوكس فورد
پيرامون" به اشاره جرالد فيتز كه ديگر جايي يا و "ميدهند تشكيل است ، ما تمدن سرچشمه
نيز را او آثار ديگر و دارد "است شناور آن بر حلناشدهاي ابهام غبار كه اشعار اين
.ميكند نفي بارها
جمله آن از كه نگاشت نظم و نثر به كتاب پانزده ايتاليا به مهاجرتش از پيش تا پاوند
...و تقسيمبنديها و پاوانها خواندن ، الفباي باستان ، فرانسه زبان روح:به ميتوان
او هميشه براي مدافعانش تا گفت ترك ايتاليا قصد به را فرانسه در 1924 پاوند.كرد اشاره
موسوليني و فاشيسم از حمايت به متحده ايالات در در 1939 وقتي مثلا.بخوانند خائن را
آن يا ميشود فاشيسم تبليغات مسئول رم راديو پخش از كه زمان آن يا و ميكند سخنراني
دستگير در 1945 پاوند.ميكند شركت آمريكا عليه فاشيسم مشورتي جلسه در در 1941 كه زمان
او فوريه 1946 در 14 آمريكايي روانكاوان تجويز اما.ميشود آمريكا دادگاههاي روانه و
خاطر به سالها همين در.ميكند اليزابت سنت رواني بيمارستان روانه دار چوبه جاي به را
بسياري اعتراض و اعتصاب به منجر كه شد صاحب را بولينگن دلاري هزار جايزه پيزايي سرودهاي
:كه ميزد فرياد اينگونه زندگياش روزهاي آخرين در پاوند.شد آمريكاييها از
انداختهام توان از را توفان من"
"آوردهام در زانو به را تبعيدم من
.بود نيز تهي بسيار بود ، دردآور و فاجعهبار كه قدر همان زدنها لاف اين بسياري گمان به
در كه هنگامي و ميشود مرخص اليزابت سنت تيمارستان از پاوند سال دوازده از پس نهايت در
".تيمارستان يا است زندان يا متحده ايالات":كرد اعلام بازگشت ، ايتاليا به 1958
8_ شعرسازي مانيفست
شعر
صفاييتبار حامد
شعرها از بسياري در پاياني سطر در مركزي حروف حتي و جملات و كلمات ذكر يعني تكنيك ، اين
اشكال مهمترين.ميخورد چشم به...و "ستايش" ،"شكسته" ،"نيامد" ،"خاكستر و نسيم" مثل
پايان در.زبان به شعر بازگشت نه و است روايي مركزيت در شعر بردن فرو پايان نوع اين در
يك حتي است ممكن.برميگردد شعر با مركزيتها اين ربط دنبال به خواننده شعرها اينگونه
ميخواهد.است شعر انقياد دنبال به شعر دوباره خواندن در اما بخواند ، را شعر ديگر بار
شكل به خواننده و بزند پيوند بوده جريان در كار طول در آنچه به آمده پايان در را آنچه
خواننده و شاعر نتيجه در.است اصلي صداي و مركزي صداي آن دنبال به غريزي شايد و عادت
نحو ;بگيرند شعر از را شدن زبان چند حتي را شدن صدايي چند تا ميدهند هم دستبهدست شعر
كردن پرتاب چنيني اين پايان.مينشيند مركزي معناي جاي به و ميشود گرفته شعر از شكسته
بيرون به را شعر آنكه از بيش ميگويد براهني كه "شرا" آن.است روايي مركز درون به شعر
.ميكند انعطاف غيرقابل و خشك را شعر و ميبرد فرو خود درون به كند پرتاب خود از
حساسم من آمده ، بهار
هستم نرگسها ميان سرفه و عطسه توفان مسلسل
حساسم
تراشيدهام را ريشم
است قديمي كوه رنگ به سبيلم
ميريزد بيرون چشمهايم از ششهايم اشك و
داشتهام نگاه سر قله روي گنگي نشان زمستان برفهاي از
داشتهاند نگاه لرزان را قلم كه راستم دست انگشتهاي و پشتم ، ميكشد تير و
!من عزيز نيست ، پيري
است كرده حساس مرا تو نديدن
بابا بابا:ميگويد خواب در كسي صداي !ديگر اتاق از و
حساسم
نرگسها ميان سرفه و عطسه توفان
كه ميخوانيم يا و ميشنويم را جمله اين بارها مثنويها ويژه به كلاسيك شعرهاي نقد در
كار به جمله اين هيچگاه پسامدرن و مدرن شعر نقد در.است نظم نيست ، شعر ابيات از بسياري
در روايت بيان صرفا ميبريم نام آن از كلاسيك شعر در كه نظمي آيا چرا؟ ;نشده گرفته
بله بگوييم اگر است؟ نظم نباشد شاعرانه اتفاق يا و شاعرانگي كه آنجا و است؟ عروضي اوزان
گونهاي به را سوال اين ميتوانيم وقت آن ;است همين در نظم و شعر فرق و است همين نظم
بيان شعر يك كه وقتي:ميشود مطرح اينگونه سوال اين ;كنيم مطرح هم مدرن شعر در ديگر
وزن در تقطيعها كلاسيك شعر در _ است سطر پايان با متناسب تقطيعهايي با ساده روايتي
همه و فعل با جمله هر پايان كنايهها ، استعارات ، اشيا ، گفتار ، كه وقتي با _ ميشد خلاصه
با شعر جاي به آيا ميكند پيروي روايي منظم منطق يك از چيز همه است ، منظم شعر در چيز
نيستيم؟ روبهرو نظم
.است خزيده مدرن شعرهاي در كلاسيك شعر از پنهان و آرام صورت به نظم كه ميكنم فكر من
شعر ميدهد نشان ما به بارها نظم از چنيني اين نمونههايي "پروانهها به خطاب" دفتر
حداقل كه شعري قاعده هيچ از "ششها اشك" تركيب جز به شايد شد آورده بالا در كه "بهار"
شكل.نميكند پيروي _ ميبرد نام براهني كه آنگونه از _ باشد غيركلاسيك دوران به متعلق
طول در شاعران كه هايي"بهاريه" ياد را ما گاهي حتي كنايه و مجازها ايهامها ، استعارات ،
در غيرشاعرانه يا شاعرانه موضوعي هر آنها در تفاوت ، يك با مياندازد گفتهاند قرنها
.افعال و جملات تقطيع چارچوب در "بهار" و ميشد نوشته وزن چارچوب
،"نيست خواب همان نيز خواب انگار" ،"كن باز را پنجره" شعرهاي بهار شعر از غير به
بار يك و بخوانيم را شعر ديگر بار يك.هستند اسلوب همين داراي ديگر شعر چند و "نيامد"
نميشويم؟ روبهرو نظم با كلاسيك قواعد از خارج شعري در آيا كنيم تكرار را سوال ديگر
|