پاييزي آدمهاي
جهان مردمان آيين
"بادر" باند متفكر مغز
خانواده پزشكي
پاييزي آدمهاي
بازنشستگان روز آبان ، 23
كامران مينا
اين چرخ رفيق نگفت كسي گذاشتند دستم كف را بازنشستگي حكم كه روزي داشت خرج زندگي
نفتي كاغذهاي اين سرب تكههاي اين جوهرها اين رفيق نگفت كسي چرخيد تو دستان با چاپخانه
دارند خاطره تو از همه
نگاهت رفتن ، وقترفتي و برداشتي را شده خراطي عصاي.ندادي گوش اما نرو ، بودم گفته
.نفهميدم را آن معني كه بود تيز و عميق آنقدر
.هميشه مثل
به ميزدي زل.ميكردي تكرار را هميشگي كوتاه جمله همين حتما بودي اگر اما.نگفتي تو
.هميشه مثل:ميگفتي و ميكردي عصا هوار را فرسودهات و خسته هيكل همه و چشمانم نيني
ديگر تو:بودم گفته بار يك.چيست غرور و سرسختگي همه اين علت نفهميدم وقت هيچ من اما
آن با را دارت واريس پاي ساق كردهات ، ورم انگشتان و لرزان دستان با تو.بنشين.شدي پير
سال چندنيست خبري نشستن از.دارد خرج زندگي ميگفتي و ميفشردي ورمكرده ، سبز رگهاي
يادت.كرد فوت پدرت پيش سال هزار بودي 5 گفته بار يك.سال هزار !ميكردي؟ كار بود
.ميخنديدي جواب در تو و ميآيد ،
بودي شدهكردن كار به صابونپزي رفتي و كردي رها را مدرسه كه بودي ساله بودي 16 گفته
بار هربودي كرده كار سال هزار اندازه بهبودي كرده كار و بودي كرده كارخانه مرد
نگاهشان خيرهخيره لب به لبخند ساعتها ، و ميكشيدي بيرون را شكستهات بيگوشه عكسهاي
با ستبر سينهاي و تنومند بازواني با بود ايستاده مردي عكسها ، از يكي درون.ميكردي
هم هنوز.هستم من مرد اين كن نگاه:گفتي.چاپخانه قديمي دستگاه كنار.فولادين چهرهاي
.شدي لطيف و نرم پنبه مثل نميداني اما.فولادين و ستبر.ميبيني آنگونه را خودت
كرده كار سال تو 51 بودم گفته.ندادي گوش اما.نيست تو كار نميتواني ، نرو ، بودم گفته
جوابم در.كردهاند رها را تو كه را آنهايي همه كن رها.است نشستن وقت اكنون.بودي
و تنومند ثمرههاي كه روز آن ميشود؟ چه معنياش ;پرسيدم هميشه مثل من و خواندي مولانا
انگار كه ميكردي نگاهش مقتدرانه چنان آوردند ، خانه اين به را تو زندگيات ستبر سينه
از كه را پيرمردي نميتوانستند آنها از كدام هيچ.شدي پرت دنيا گوشه اين به خواسته خود
.دارند نگه سادگي به بخوابد ، آسوده شبها نميتواند نفس تنگي و قلب و پا و كمر درد
بودي؟ كرده كار ديگران و آنها خاطر به سال تو 51 بودي گفته آنها به
تا نبودي مجبور ;ميگفتم و برميگرداندم را سرم بيخبر ، جا همه از آدمهاي مثل بعد و
من روز آن تابكشد خانه اين به كارت هم آخرش كه كني كار آنها براي رمقت آخرين
وامهايش قسط او و دادهاي هديه كوچكتر فرزند به را بازنشستگيات حقوق تو نميدانستم
.ميكرد پرداخت تو بازنشستگي حقوق از را
مانده؟ يادت چهرهاش
.ميخواندي مولانا و برميگرداندي را نگاهت
.كردند ترحم پردردت سينه به چاپخانه ، در شدهات شكسته كمر به آنها مگر.نرو بودم گفته
پرداخت ما را خانهات خريد وام قسط بنشين ، كمي شدهاي ، بازنشسته تو جان پدر گفت كسي مگر
را قسطش آخرين تا خودم است ، من خانه گفتي قديمي ، مغرور مردان مثل تو اما ميكنيم ،
ديدن از داشتند شرم بچههايت همين شدي ، بزرگ ساختمان يك سرايدار كه بعدميكنم پرداخت
.سالگي سن 70 در درست.ميكني كار چه براي هنوز تو نفهميدند مگر.تو
ميتوانستي؟
.بودم مجبور
امروزيها ، شما تمدن تمدن ، گفتي بودي ، كرده دل درد و بود گرفته دلت چله شب كه بار يك
عبور با را تمدن و پيشرفت شما بودي گفته.است داده باد بر را بزرگتري كوچكتر ، احترام
شرمنده چگونه من كه ديدي و آورديد دست به ما كمرهاي كردن لگدمال و ما دلهاي از كردن
درد تا ميبردي فرو پردرد و محكم گوشت سوراخ درون را كوچكت انگشت اول بند كه گاهي.شدم
من.ميكشيدم خجالت خودم از شود ، خالي مغزت درون از چاپ دستگاههاي نشدني تمام سوت و
دستانت ميان را سرت ساعتها.بودم آورده دست به تو كردن تكهتكه كنار در را تمدن
حكم كه روزي.داشت خرج زندگي.ميكردي پنهان غريبهها همه از را چشمها و ميگرفتي
كسي.چرخيد تو دستان با چاپخانه اين چرخ رفيق نگفت كسي گذاشتند ، دستم كف را بازنشستگي
كسي.دارند خاطره تو از همه نفتي كاغذهاي اين سرب ، تكههاي اين جوهرها ، اين رفيق ، نگفت
جوابگوي بازنشستگي پول.ميداني تو فقط و فقط شدن تعمير براي را دستگاهها اين قلق نگفت
كارگاه يك در سال ده.داشتند خرج و بودند خانه در دوتايشان هنوز.نبود بچهها خرج
كنم ، جابهجا را سنگين الوارهاي نميتوانم ديگر ديد كارگاه صاحب وقتي و كردم كار چوببري
از من را درد همه اين نفهميدي روز آن.گشتم كار دنبال باز بعد و كرد حساب تسويه من با
عكسهاي براي خودت ، براي ميكردي؟ دل درد كسي چه براي.شنيدم خودم گوش به بسته در پشت
ميپرسند تو از حالي آنها مگر بودم گفته.نرو بودم گفته.خدا براي يا بيگوشهات زرد
كه بار هر ميدانستم.هستند زندگي درگير بودي گفته.بپرسي آنها از حالي ميخواهي تو كه
تا بودم منتظر هميشه.است دردناك و سخت برايت چقدر آمد و رفت اين ميروي همسرت خاك سر
حسرت تو مثل هم من اما ببرند خوشان با را تو و شوند پيدا گرفتارت بچههاي همان از يكي
.بودم مانده دل به
و ميكوبيدي من پشت بر همسرت يادگاري شده خراطي عصاي با ميزدم ، غر من كه بار هر
از خيليهايشان.ميكنند كار ديگر جاهاي و خيابانها درون من همسنوسالان هنوز ;ميگفتي
ميكنند ، جمع را سطلها درون آشغالهاي خيليها ميخوابند ، خيابان كنار بيخانماني
درگير هنوز خيليهايشان.است رفته يادشان خودشان اما مردهاند پيش وقت خيلي هم خيليها
بچههايت كه ميكردي خوشبختي احساس خودت حتما و.هستند خودشان براي نان لقمه يك تهيه
اين در تو شدن پرت هزينه اجاره آن از نيمي تا دهي اجاره را خانهات تا كردند وادارات
درد اين بود گفته كسي بار يكبچههايت از ديگر يكي هزينه كمك ديگر نيمي و باشد خانه
مدرك همه با كه است وقتي درد.نيست معرفت اهل بچه ميدانست هم اولش از آدمي.نيست
تكان سر تو و.ميشوي فراموش تجربيات اندوختههاي همه و كاريت تجربههاي همه و تحصيلي
براي را خانهات تا ميكنند وادارت نرو ، بودم گفته.تاييد به بودي ، داده
.كردي پنهان دستها ميان را چشمانت خيسي و بودي خوانده مولانا بفروشي ، گرفتاريهايشان
امضا را سند و نامه چند است قرار ميدانستي رفتن وقت.رفتي و برداشتي را شده خراطي عصاي
.شوي خلاص دنيا اين مالي بار همه از تا كني
.ميرسي لاكپشتوارانه تو و ميآورند در را لاكپشتها اداي ساعت عقربههاي
كردي؟ تمام را كار
روي تازه بزرگ قاچ يك اما نيست پيدا پيشاني.نميفهمم را نگاهت معني.ميكني نگاهم
خستهات هيكل زير عصا كرده ، ورم پايت ساق رگهاي از ديگر يكي شده ، پيدا پرقاچت پيشاني
هميشه مثل و ميآوري در را ريز قرصهاي پلاستيك.مينشيني صندلي اولين روي.ميلرزد
دست با و ميبري فرو گوشت سوراخ درون را كوچكت انگشت اول بندميدهي قورتشان آب ، بدون
مغز وسط از هوهوكنان سنگ زغال سوخت با قطار يك هم باز انگارميدهي فشار را سرت ديگر
از آهستهآهسته رنگ است؟ درجازده مغزت ميانه جا ، همان !نكرد عبور.است كرده عبور سرت
.ميپرد چهرهات
.فهميدم خودم من نگفتي را اين.كردي بچهها نام به را خانه
حقوق با ;ميپرسي و ميكني همسرت يادگاري شده خراطي عصاي هوار را خستهات هيكل همه
بمانم؟ خانه اين در ميتوانم بازنشستگيام
.است كم خيلي مرد ، است كم حقوقت ميگويم دلم در
است قرار كند ، درست را بازنشستگي حقوق است قرار مجلس نوشتند روزنامهها ;ميگويي
مشكلات كنار در بازنشستگان و سالمندان درصد از 30 بيش نميگويي چراشود زياد حقوقمان
قارچهاي روي انداخته چنبره غم از چرا.دارند عاطفي و روحي ناراحتيهاي معيشتي و حقوقي
.نميگويي صورتت عميق
.ميخواندي مولانا و ميماندي كاش اي.ميروي.بروي تا ميكند كمك شده خراطي عصاي
با بچههايت بار يكخط به خط.ميكردي چاپش چاپخانه ، درون كه شدي حفظ وقتي را مولانا
من را روز آن.شكست كمرت دوم بار براي تو و داري هم سواد تو مگر بودند ، پرسيده تعجب
.ميبرد را تو عصا.نشنود را ريختنت فرو صداي كسي تا خنديدي چگونه ديدم خودمبودم
و سياه بيگوشه عكس چند فقط دنيا مال همه از حالا.بودي رفته تو اما.نرو بودم گفته
مجلس نوشتند روزنامهها:گفتم چي شنيدي:ميگويي و برميگردي.است مانده برايت سفيد
اگر.نفهميدم را نگاهت معني هم بار اين.كن باور.كند درست را بازنشستگان حقوق است قرار
.هميشه مثل:ميگفتي حتما داشتي حوصله
جهان مردمان آيين
ايرانيان دين كهنترين
وطنپرست شادي
دوباره سال هزاران گذشت از پس كه است ايرانيان اديان باستانيترين از يكي زرواني كيش
و بزرگ خداي را "اكرانه زروان" كيش ، اين پيروان.يافت رواج و گرفت پا ساسانيان زمان در
با بارها و است "زمان" معناي به اوستا در "زروان".ميدانند اهريمن و اهورامزدا خالق
حضرت نامهاي از يكي را بزرگ زربان يا زربان.است آمده (نيمروز) "راپيثوينه" كلمه
آن از و شده برده نام بارها ايزدان ديگر رديف در زروان اما.ميدانند هم خليل ابراهيم
شده پرستش هستي خالق آفريدگار عنوان به زردشت از پيش.است شده ياد بيكرانه زمانه فرشته
هيچ و زمين و آسمان آنكه از پيش و شود شروع آفرينش آنكه از پيش ميگويند مغان.است
زروان اينداشت نام "زروان" كه بود موجود حقيقي وجودي هستي بسيط در باشد موجود مخلوقي
هزار مدت وي است آمده افسانهها در.ميشد خوانده نيز تقدير و اقبال و بخت يا فر و خدا
متولد [اورمزد] (Ormizt) ارميزت نام به فرزندي او از تا داد قرباني و كرد عبادت سال
در شد سپري منوال بدين سال هزار چون.بيافريند است آنها در آنچه و آسمان و زمين كه شود
و رسيد خواهد ثمر به رنج و عبادت و قرباني اين آيا كه يافت راه ترديد و شك انديشه دلش
شد؟ خواهد اورمزد نام به فرزندي داراي
بود ، آبستن را اهريمن و اورمز ارميزت ، يافت ، راه ترديد اين زروان انديشه در كه حالي در
جهان شاهي شوند ، خلق و آيند بيرون زودتر يك هر گفت خود با يافت آگاهي توامان حال از چون
.داد خبر زروان پندار از را اهريمن يافت آگاهي انديشه اين از اورمزد.داد خواهد او به را
او از شگفتي با زروان ساخت ، نمايان او برابر در را خود و شكافت را پدر شكم اهريمن پس
درخشنده بايستي من فرزند گفت زروان هستم ، تو فرزند من:داد پاسخ اهريمن كيستي؟ تو پرسيد
از فورا شده خبردار اورمزد.هستي بدبو و تاريك تو كه حالي در باشد ، خوش بوي داراي و
دانست يافت ، خوشبو و درخشنده را او كه زروان ايستاد ، وي برابر در و آمد بيرون پدر شكم
پس.بود داده قرباني و كرده عبادت همه آن تولدش براي كه است پسرش درخشان پيكر اين كه
قرباني تو زادن براي من تاكنون گفت و داد او به داشت دست در كه مقدس چوب از دستهاي
نزد اهريمن هنگام اين در.دهي فديه و كني قرباني من براي بايد تو پس اين از و ميكردم
نمايان تو به و آيد بيرون زودتر ما از يك هر كه بودي كرده عهد تو:گفت ايستاده زروان
خطاب را او زروان.دهي شاهي مرا بايد پيمان آن بنابر اينك دهي ، او به را جهان شاهي شود ،
آن از ولي ميدهم تو به را جهان بر فرمانروايي از سال هزار نه پليد ، موجود اي:گفت كرده
آفرينش آن ، از بعد.شد خواهد اجرا او اراده و فرمان و است اورمزد آن از فرمانروايي پس
ميكرد خلق اهريمن كه را آنچه و بود سودمند و خوب ميآفريد اورمزد كه را آنچه.شد شروع
دستور روايات از ديار هرمز داراب روايات در و اسلام علماي رساله در.بود مضر و زشت
و افلاك گردش و اختران و جهان آفرينش در بدانند ديگر":است آمده چنين زرواني كيش درباره
آفريده را جهان پهلوي كتاب در ولي است ، پديد جهان در كه بدي و نكويي و تاريكي و روشني
- زمانه گويند هم را زمان آفريدگار و است آفريده چيز همه "زمان" از جز كه پيداست و گويند
كه هر.باشد هميشه و بوده هميشه نيست پديد پايين و بالا نيست پديد كرانه كه را زمان
اورمزد رسيدند هم به چون بيافريد ، را آب و آتش پس آمده كجا از زمانه كه نگويد دارد خردي
و خوشبوي و روشن و پاك اورمزد پس - خداوند هم بود آفريدگار هم زمان آمد ، وجود به
فرسنگ هزار در 960 نگريد ، فراشيبتر چون پس.بود توانا نيكوييها همه بر بود ، نيكوكردار
.بود سهمگين خصمي كه آمد شگفت را اورمزد.بدكردار و پليد و گنده و سياه ديد را اهريمن
"...گرفت بربايد ميان از خصم اين مرا كه كرد انديشه ديد را خصم آن چون اورمزد
بوده ايرانيان دين اولين كه زرواني كيش درباره اوزيرس و ايزيس كتاب در پلوتارخوس
و بودند معتقد خدا دو به مردم از گروهي تروا ، جنگ از پيش سال هزار پنج در كه مينويسد
و بد چيزهاي پديدآورنده ديگري آن و نيكي آفريننده دو ، اين از يكي كه.داشتند باور
ديگري آن و خدا را نيكيها آفريننده هستند ، زردشتي كه ديگر دستهاي اما است ، زيانآور
اهريمن را ديگري آن و هرمزد را نيرو دو اين از يكي زردشتميخوانند شيطان و ديو را
و است شبيه مطلق ظلمت تاريكي به اهريمن و محض روشني به هرمزد كه بود معتقد و خوانده
و است شايع زيادي افسانههاي زردانيان ميان.ميدانست دو آن بين واسطهاي را "مهر"
و شود معدوم بديها و زشتيها همه آورنده پديد اهريمن كه رسيد فراخواهد زماني سرانجام
شده نيكبخت مردمان همه و گردد پديدار مردم براي خوبي و خويش زندگي شده هموار و صاف زمين
.بگويند سخن زبان يك به
آرياييان ميان در مهرپرستي با همراه آن از بعد و بود فرد به منحصر زماني در زروان دين
در و شد منقرض تقريبا زرواني دين او تعاليم و زردشت ظهور از پس وي.داشت كامل رواج
تحتالشعاع را زردشتي دين كه آنجا تا گذاشت ظهور منصه به پا دوباره اشكانيان زمان
.كردند تبليغ يكديگر عليه پرداخته رقابت به زرتشتي موبدان با زرواني مغان و قرارداد
كلام علم اشكاني عصر در كه بود زردشتي آيين فلسفي جلوههاي از يكي زرواني كيش مجدد ظهور
قدمت و زمان اولويت فلسفي ، عناصر كردن داخل براي بود كوششي اين.نهاد بنيان را مزدايي
باشد ، يكتا كه ميبود لازم خدايي وجود اگر.شد جلوهگر بزرگ خداي هيات در كه بود آن
هر به و باشد نداشته كرداري و صفات و ندهد ارائه را تجسمي نوع هيچ باشد ، ابدي و ازلي
زروان جز گيرد ، قرار همگان اعتقاد و توجه مورد تا باشد داشته را خدايي مشخصات همه حال
در منطقي گونه به ديگر طرفي از گردد؟ معرفي ميتوانسته چيزي چه (بيكران زمان) اكران
متولد زروان شكم از كه بودند همانها شر و خير) ميگشت حل شر و خير مسئله تفكري ، چنين
اين از يك هيچ پيدايش در مستقيمي قصد زمان و بود آن از گاه و اين از چيرگي گاه و شدند
(.نداشت دو
"بادر" باند متفكر مغز
زاغري نازنين:ترجمه
راههاي بهترين از يكي انسان وجود تشكيلدهنده ژن و DNA بررسي همواره تاريخ طول در
جديدي يافتههاي به محققان و پزشكان كمكمميشد محسوب افراد شخصيت شناسايي در ممكن
شده عجين وجودشان با تعليم و تحقيق و تحصيل روحيه كه پدران و مادران كردند ، پيدا دست
تمامي در تقريبا امر اين و ميدهند انتقال خود فرزندان به را آن موروثي طور به است
حتي نميشود ، محدود مثبت خصوصيات به تنها اما ميكند صدق مثبت و نيك خلقيات و عادات
.ميسازند منتقل خود كودكان به را منفي خصايص مواردي در نيز مجرمين و خلافكاران
اعمال به و داشته منفي شخصيت كه افرادي تشكيلدهنده ژنهاي بررسي جهت آلمان پزشكان
به را اروپايي معروف و بدنام تروريستي باند يك اعضاي از يكي مغز دارند تمايل تروريستي
در را خود تحقيقات مناسب فرصتي در تا آوردند بيرون سرش از خاكسپاري از پيش مخفيانه طور
باند يك ثابت عضو و داشت نام "مينهف الريك" كه خانم اين مغزنمايند شروع زمينه اين
.شد پيدا آلمان "ديبرگ مگ" دانشگاه در اتفاقي طور به دخترش توسط ميرفت شمار به تبهكار
آلماني مجلات از يكي در روزنامهنگار عنوان به پيش چندي كه جواني دختر ،"روهل بتينا"
يك مغز به آلمان دانشگاههاي از يكي در گزارشي تهيه دنبال به بود شده كار به مشغول
دريافت موجود پروندههاي ميان در جستوجو با وي.ميشد نگهداري الكل در كه برخورد انسان
در.بود داده دست از را خود جان زندان در پيش سال چند كه است مادرش به متعلق مغز كه
بيرون جهت مغز جراحي":بود شده قيد حتي و نداشت وجود ابهامي نقطه هيچ متوفي پرونده
كه مادرش مغز اسفناك صحنه ديدن با بتينا ".است شده بيمار مرگ به منجر مغزي تومور آوردن
مدارك و اسناد با برآمد درصدد بود مانده محفوظ آزمايشگاه در شيشهاي درون بيتفاوتي با
.نمايد محكوم مادرش عمد قتل به را آن كرده ، شكايت آلمان دولت از لازم
جوان بزهكاران انجمن به داشت مهارت بسيار روزنامهنگاري حرفه در كه مينهف سال 1968 در
مدت گذشت از پس مختلف زمينههاي در خبره و حرفهاي افراد جذب با گروه اين.شد ملحق
كه "بادر" عنوان تحت تروريستي بزرگ باند يك به و زد جنايتكارانه اقدام يك به دست كوتاهي
شديد مخالفتهاي عليرغم مسلح باند اين.شد تبديل نداشت همتا آلمان جنگ از پس تاريخ در
مسلحانه سرقت از را خود فعاليت سرخ ارتش خصوصا آلماني ديگر گروههاي پيدرپي و
و گروگانكشي آدمربايي ، نفس ، قتل تا را آن راستا همين در و كرد شروع آلمان بانكهاي
و دستگير سال 1972 در بالاخره بيوقفه تلاش سال از 4 پس مينهف.داد گسترش هواپيماربايي
دوران از سال تنها 5 كه حالي در سال 1977 در وي كه بود شده شايعه.شد محكوم ابد حبس به
به كرده ، حلقآويز انفرادياش سلول داربستهاي از را خود بود گذرانده را حبس مرگبار
سرش از را او مغز وي خانواده اطلاع بدون مينهف مرگ از پس پزشكان.داد خاتمه خود زندگي
كرده رشد مغزش در كه توموري از سالها مينهف كه كردند ثبت وي پرونده در و آوردند بيرون
.دادهبود دست از كلي به را خود حواس و هوش عمر اواخر در و ميبرد رنج بود
"چيلي اتو" مادرش ، وكيل از بود كرده تهيه شكايتنامه عنوان به كه جلسهاي صورت در بتينا
اين كتمان دليل به است شده نائل آلمان بودجه و برنامه وزير معاونت مقام به هماكنون كه
از را آن متمادي ساليان اما بود مطلع جريان از زمان همان در وي كه چرا كرد شكايت قضيه
در رويدادهايي چنين نميكردم فكر هيچ":ميگويد بتينا.بود كرده پنهان مينهف خانواده
ميكردند گمان و ميپنداشتند ديوانه را مادرم آنها بيفتد ، اتفاق آلمان جنگ از پس تاريخ
"!است مجنون يك از بهتر شك بدون وطنش و ممكلت راه در هم آن شهيد يك
چه و داشته شخصيتي چه مينهف كه نيست مهم":ميگويد بتينا شكايت از دفاع در دادگاه
اهميت حائز بايد بودنمان انسان حكم به ما براي آنچه.است شده مرتكب شومي اعمال و جنايات
تصميم جناياتش براي قانون ميبايست و است انسان يك ما همانند نيز او كه است اين باشد
".برسد اعمالش سزاي به جزايي قوانين چارچوب در و بگيرد
جوارح و اعضا كردن خارج براي آن امثال و مغزي مرگ مانند جراحيهايي در معتقدند متخصصين
سوي از اجازه كسب بدون جراحي كه صورتي در و است ضروري و لازم متوفي خانواده اجازه
سال از 10 بيش گذشت از پس.داشت خواهد دنبال به قانوني پيگرد گيرد انجام فرد بستگان
باند افراد ديگر مغز آنها.كردند آغاز مينهف مغز روي بر را آزمايشات برخي انجام پزشكان
پزشكي تيم اجازه با عمل اين كه تفاوت اين با آوردند بيرون مينهف همانند را "بادر"
به آنها از كدام هيچ مغز كه است ذكر به لازم.بود گرفته صورت آنها بستگان و بيمارستان
شده مرتكب گناهي چه مينهف نشد معلوم هيچگاه و نگرفت قرار ذرهبين زير مينهف اندازه
.ميشد مواخذه چنين اين بايد كه بود
اول ميخورد ، چشم به متفاوت كاملا مقوله دو مينهف خانم مورد در آمده دست به مدارك در
به بردن پي و بود رفته سرقت به جنايتكاران در DNA آزمايشات انجام دليل به وي مغز اينكه
به را منفي ژن اين موروثي طور به ميتوانند نيز تبهكاران و جنايتكاران آيا كه مسئله اين
مغز اينكه دوم.شود منتقل پسر به پدر از ميتواند جنايت آيا و نمايند منتقل خود فرزندان
سال در كه داشت چندجانبهاي قاتل ،"وگنر" به زيادي بسيار شباهت ساختار لحاظ از مينهف
.بود رسانده قتل به را سكونتش محل افراد از ديگر تن هفت و خانواده 1913
داشت ، عهده به را مينهف مغز روي بر شده انجام آزمايشهاي مسئوليت كه "پيفر" پروفسور
از پيش سال چندين مينهف خانم مغزي تومور كه كردم مشاهده خود چشمان با من":ميگويد
او تا بود شده باعث امر همين و بود برده بين از را گردنش در موجود عصبي رشتههاي مرگش
شكي هيچ ميبرده رنج تومور از سال ساليان مينهف اينكه در.بدهد دست از را خود تعادل
تومور و بود گراييده وخامت به گذشت زندان در كه عمرش پاياني سالهاي در وي بيماري.نيست
".دهد در تن خودكشي به تا شد سبب او بيماري گفت بتوان شايدبود كرده پيشروي
پيروان اما شدند بازداشت مينهف دستگيري سالهاي همان در "بادر" باند اصلي مهرههاي
سال اكتبر در.دادند ادامه خود جنايتكارانه فعاليتهاي به همچنان بعد سال پنج تا آنها
فرود هنگام به كه گريختند "مايوركا" به "فرانكفورت" از "لوفتانزا" پرواز با همگي 1978
كشته انگليس پليس مامورين توسط آنها از تن سه مسافران قتلعام و كاپيتان ترور از پس
.دارسپردند چوبه به را خود آلمان كشور به بازگشت از پس نيز ديگر نفر چهار و شدند
خانواده پزشكي
ميشود موبورهامنقرض نسل
اكبرزارعزاده:ترجمه
كردند اعلام ميكنند مطالعه انسان ژنهاي مورد در كه جهاني بهداشت سازمان كارشناسان
كارشناسان اينشد خواهد متولد ديگر سال حدود 200 (بلوند) آبي چشم و موبور انسان آخرين
خواهد نابود سال2200 در تقريبا بور موي عامل ژن كه رسيدند نتيجه اين به خود مطالعات بر
.گشود خواهد جهان به ديده فنلاند كشور در موبور انسان آخرين زياد احتمال به و شد
ميشدند متولد آلمان در كه نوزاداني از نيمي پيش سال حدود 30 تا ميدهد نشان آمارها
اين ، بر افزون.است يافته كاهش چهارم يك به اخير سالهاي در رقم اين ولي بودند موبور
داخل در حتي موبورها.ميگرايد تيرگي به بلوغ از پس موبور نوزادان از درصد موي 14 رنگ
آمارها و دارند قرار انقراض معرض در نيز اسكانديناوي كشورهاي يعني خود اصلي خاستگاه
.هستند موبور سوئديها سوم يك فقط اكنون هم كه ميدهد نشان
زن يك اگر كه طوري به باشد نهفته بور موي عامل ژن بودن مغلوب در پديده اين علت شايد
.داشت خواهد سياه موي آنها كودك موارد اكثر در كند ازدواج سياه موهاي با مردي با موبور
اخير سال سي طيدارد نقش موبورها نسل انقراض در خود نوبه به نيز مهاجرت جهاني روند
دانشمندان.كردهاند مهاجرت موبورنشين شمال سوي به موي سياه جنوبيهاي از كثيري گروه
نژادهاي بين در مو و پوست رنگ تنوع براي علمي توجيهي ميكنند تلاش است مدتها ژنتيك علم
شمالي مناطق ساكنان كه است اين يافته بيشتري مقبوليت كه توجيهي.كنند پيدا انساني مختلف
.دارند روشن موي و پوست زندگيشان محل در خورشيد نور كمبود علت به زمين كره
جهان مختلف نقاط در دانشمندان موبور ، انسانهاي نسل انقراض خطر زنگ درآمدن صدا به با
صورت زمينه اين در بيشتري مطالعات و ميدهند نشان انسانها از گروه اين به بيشتري توجه
اين به مطالعه مدتها از پس اجتماعي علوم و روانشناسي دانشمندان از گروهي.ميگيرد
مجله.است درست حدي تا ميشود گفته موبورها "ذهني كند" مورد در آنچه كه رسيدند نتيجه
دانشگاه استادان از گروهي:نوشت است كرده منتشر را بررسي اين نتايج كه "اشپيگل" آلماني
شبكه از گرفتند تصميم "هستند كندذهن موبورها آيا" عنوان با تحقيقي در "بروكن زار"
اين و شد تهيه سياه مو و موبور زن تعدادي از عكسهايي منظور اين به.بگيرند كمك اينترنت
طور به كه اينترنت كاربران از سپس شدند اينترنت شبكه وارد موهايشان حذف از پس تصاوير
به باهوشتر كداميك" كه دهند پاسخ سوال دو اين به شد خواسته بودند شده انتخاب تصادفي
كردند شركت نظرسنجي اين در كه فردي از 1243 "است؟ زيباتر يك كدام" و "ميرسد؟ نظر
وقتي ولي دادند تشخيص زيباتر و باهوشتر داشت سياه موي اصل در كه را زني همگي تقريبا
زن يك آنها همگي تقريبا شد داده قرار كاربران همان برابر در موها حذف بدون عكسها همين
.كردند معرفي زيباتر زن عنوان به را موبور
در معمولا:كردند اعلام "موبورها كندذهني" پديده توجيه براي روانشناسي علم دانشمندان
از هستند ، توجه مورد بيشتر - تعدادشان بودن كمتر علت به شايد - موبور كودكان مهدكودكها
عادت آنها آوردن دست به براي تلاش به نياز بدون امكانات بودن فراهم به كودكي از رو اين
پرورش به مجبور كودكي همان از است بيشتر تعدادشان كه كودكان ساير كه حالي در.ميكنند
و دانشگاه استادان كه ميكنيم مشاهده رو اين از.هستند خويش تواناييهاي و استعدادها
بيمارستانها در حتي.دارند تيرهتر پوستي كه هستند كساني معمولا نوبل جوايز برندگان
تيرهتر وموي پوست كه زني غالبا ميكنند ، كار يكديگر با كه ميبينيد را زن دو وقتي
نقل روانشناس دانشمندان از.است پرستار دارد روشنتر پوست و بور موي كه زني و پزشك دارد
شده تضمين زندگي در آنها موفقيت زيرا بروند دانشگاه به ندارند نياز موبورها كه است شده
داراي نيز موبورها كه ميدهند نشان ديگري مطالعات شد ، گفته آنچه رغم به.است
كار سوپرماركتها در صندوقدار عنوان به كه موبور زنان.هستند خود به منحصر تواناييهاي
سوپرماركتها اين مشتريان ميدهد نشان بررسيهاميشوند محسوب ممتاز كارمنداني ميكنند
صف اين اگر حتي بكشند صف است موبور زن آن صندوقدار كه صندوقي پشت ميدهند ترجيح
به بشاشتر و مطمئنتر و آرامتر است نشسته صندوق پشت كه موبوري كارمند.باشد شلوغتر
خود همكاران از بيش سوپرماركتها در موبور صندوقداران ميدهد نشان آمارها.ميرسد نظر
.ميكنند جمع پول دارند تيرهتري موي كه
جديد زخمبندي نوار
آن از استفاده كه كرده توليد زخمبندي ويژه نوار يك هند فناوري موسسه منسوجات بخش
راحت كه اين بر علاوه زخمبندي نوار اين.است مفيد سوختگي از ناشي جراحات براي بهخصوص
توليد طرح سرپرستي كه "جاسال مانجيت" دكتر.ميبخشد سرعت نيز را زخم التيام روند است ،
پنبه الياف از كه زخمبندي متعارف نوارهاي:ميگويد دارد برعهده را زخمبندي نوار اين
روي بر كه را جديدي پوسته آن ، ساختن دور هنگام و ميچسبد زخم سطح به اغلب ميشود تهيه
قرار ميكروبها آلودگي معرض در دوباره را زخم و كرده جدا زخم از ميشود تشكيل زخم
نوارها اين آن بر علاوه.ميشود زخم التيام در تاخير سبب امر اين افزود ، وي.ميدهد
نوار جاسال ، دكتر گفته به.كنند جذب ميتراود ، زخم از كه را مايعاتي تمام نيستند قادر
ميماند ، باقي نرم زخم مقابل در شده ساخته (آلژنيك اسيد) آلژينات از كه جديد زخمبندي
ترشح زخم از كه است مايعي و خون زيادي مقادير جذب به قادر و نميشود پاره آساني به
.ميشود
|